امامزادگان سرزمین من !!

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امامزادگان سرزمین من !!

سلام
یکی از عنایتهای خدای متعال به ما مردم ایران وجود امامزادگان بسیار در جای جای وطن پهناورمان است .
در ایامی که فشار حکومت عباسی بر شیعیان و علویان زیاد شده و بود و هیچکس جان و مالش در امان نبود ، کوچی تدریجی و تاریخی اتفاق افتاد و بسیاری از فرزندان ائمه طاهرین ع به سمت ایران که مناطق امن تری محسوب می شد حرکت کردند .
ورود این سادات گرانقدر پس از مدتی باعث تحول فکری و مذهبی مردم ایران گشت فلذا از سوی حکومت مورد تعقیب و ازار قرار گرفتند .
این جریان سخت گیرانه و بلکه جنایت بار حکومت عباسی باعث به قتل رسیدن بسیاری از فرزندان ائمه ع و سادات بزرگوار در اماکن مختلف ایران گردید و این چنین شد که خاک پاک سرزمین من میهمان کبوتران مهاجر خونین بال آل محمد ص گردید .
چیزی نگذشت که از زمین این سرزمین نهال فرزندانی رویید که همه در دل و جان عشق محمد و آل محمد داشتند و در زندگی بدنبال مکتب و مرام آنها می گشتند و اکنون پس از 1400 سال زیر و روی این خاک یکسان گشت و هردو به بوی ولایت اهل بیت ع معطر شد .
با توجه به حق بزرگی که این بزرگواران بر ما دارند دوستان گرامی سعی کنند زندگینامه مختصر و معتبری از امامزادگان مناطق خود تهیه و جهت آشنایی سایر دوستان در این تاپیک درج نمایند.
شاید که برگ سبزی باشد تقدیم به محضر نورانی ایشان
والله الموفق


معرفی امام‌زاده سيد مظفر بندرعباس


در ميان هياهوی انسان‌ها، عاشقان و دلسوختگان از هر سوی اين شهر خود را به آستان شريفش می‌رسانند و در محضر او عقده گشايی می‌كنند و در خلوت سكوتشان به تماشای اين مزار نورانی می‌نشينند.
بارگاه ملكوتی امام‌زاده سيد مظفر(ع) دل هر رميده‌ای را به سوی خود می‌خواند تا در ميان سكوت پر معانی در كنار تربت پاكش دل‌های زائران تشنه را برای راز و نياز و مناجات با خدا آماده می‌كند تا به دور از چشم انسان‌ها عقده گشائی كرده و از اين تربت پاك، دری به سوی بهشت رضوان بگشايند و در كنار دردمندان به گرد حلقه عشق بنشينند و سرشك آه و ناله را از عمق وجود خويش سر دهند.

امام‌زاده سيد مظفر(ع) با پنج واسطه نسب شريفش به امام موسی كاظم(ع) می‌رسد. اين شجره طيبه كه از كوثر زلال فاطمی سرچشمه گرفته است بنا بر نقل نسب شناسان چنين آمده است.

مظفر بن محمد بن ابراهيم بن محمد بن عبدالله بن موسی الكاظم(ع) در رابطه با شخصيت والای جد او عبدالله بن امام موسی الكاظم(ع) چنين آمده است كه «كان سيداً جليلاً» عبدالله از اصحاب امام‌رضا(ع) و امام‌جواد(ع) بوده و راوی حديث بوده‌اند.

وی صاحب پنج فرزند ذكور به اسامی احمد، حسين، محمد، حسن و موسی بوده و تنها از محمد و موسی دارای نسل است. علمای انساب اعقاب سيدمحمد بن عبدالله بن موسی(ع) را در نصيبين، كوفه و رمله نوشته‌اند.

يكی از نوادگان سيدمحمد، سيدجعفر بن محمد بن ابراهيم بن محمد نام دارد كه برادر امامزاده سيدمظفر است و از ثقات محدثين شيعه به شمار می‌رود و مرحوم شيخ مفيد(ره) از او روايت نقل كرده است.

ظاهراً سيدمظفر(ع) به خاطر جوّ ناآرامی كه در بغداد بوده به هرمزگان مهاجرت كرده‌اند و در ربع اول قرن چهارم هجری وفات يافته است.

اكثر پسر عموهای وی در خوزستان، بوشهر و بحرين سكونت داشته و سادات جزايری و سادات روضاتی و خوانساری از همين خانواده‌اند.

صاحب كتاب «المعقبون من آل ابی طالب(ع)» ضمن اشاره به نسب شريف امامزاده سيدمظفر برای وی فرزندی به نام سيدحسين قايل است كه از او زيد و سرانجام «سيدعلی شرف الدين بن احمد بن علی بن حسين بن محمد بن حسين بن محمدبن حسين بن محمد بن زيد» مذكور را نام می‌برد.

محقق: حجت‌الاسلام «محمـد عبادی‌زاده»، مديركل اداره اوقاف و امور خيريه استان هرمزگان


[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]امامزاده میر علی بن الحسین لار

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سحرگاه دومین جمعه از ماه مبارک رمضان سال 146 هجری در خانواده یکی از فرزندان برومند امام سجاد (ع) بنام حسین ، فرزندی دیده به جهان گشود که به تبرک نام جد بزرگوارش او را علی خواندند.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]د[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وران حیات آن بزرگوار را می توان به دو بخش کلی تقسیم [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کرد:
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]الف) از بدو تولد تا سن 63 [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سالگی
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ب) از 63 سالگی تا شهادت (103 [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سالگی)
[=courier new,courier,monospace][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ازبخش اول دوران حیات آن حضرت اطلاع دقیقی در دسترس نیست. بنا به شواهد و قرائن ، احتمالاً این دوره در مدینه منوره و حجاز سپری شده است. عمر پر برکت و طولانی آن حضرت (قریب 103 سال) این سعادت را نصیب ایشان کرد که حیاتش مصادف با دوران زندگی امامان معصوم (حضرت امام جعفر صادق (ع) تا امام حسن عسکری (ع)) باشد. مهاجرت آن حضرت به سمت ایران ، احتمالاً به تبعیت هجرت (امام رضا (ع)) بسوی ایران بوده است. با انجام این هجرت دومین دوره زندگی آن حضرت آغاز [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گردید.
[=courier new,courier,monospace][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]لارستان در آن زمان تحت سلطه ادیان یهودی و زرتشتی قرار داشت. برخی از لارستانیها که آوازه اسلام را شنیده بودند نیز در مذهب حقه شیعه نبودند. لذا بر آن حضرت واجب شد که با سختی فراوان از حرم اجداد بزرگوارش دل کنده و جهت ارشاد مردم و ترویج تشیع رنج سفر را بر خود هموار نموده و با خیل عظیمی از [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یاران و همراهان از مدینه بسوی لار هجرت نماید.
[=courier new,courier,monospace][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گسترش تشیع در جنوب ایران از سواحل خلیج فارس تا اصفهان آن زمان ، به زحمات آن حضرت و یاران صدیقش وابسته است تا آنجا که علاوه بر یارانش ، شش فرزند ذکوری که از زهرا دختر عموی گرامی خود داشت بنام های حسین ، احمد ، علی ، موسی ، حمزه و محمد جهت ترویج تشیع به اطراف لار فرستاده که همگی در این راه جان خود را ازدست داده و به درجه رفیع شهادت[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] رسیدند.
[=courier new,courier,monospace][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن حضرت گذشته از شش فرزند پسر ، دو دختر به نامهای فاطمه و زینب نیز داشت. آن بزرگوار از چنان قدرت بیانی برخوردار بودند که با قوه استدلال و گفتگو حتی یهودیت که مظهر سرسختی و لجاجت اند ، تسلیم شده و به مذهب علوی گرویدند. لذا یکی از القاب ایشان معجزکلام بود. آن حضرت گذشته از تبلیغ دین ، به امر آبادانی و دنیوی مردم نیز می پرداختند و با جمع آوری جنس و زکات و سهم ایام که در اختیارشان بود ، علاوه بر دستگیری و کمک مستمندان و نیازمندان ، به آبادانی و عمران شهر و پیرامون آن پرداخت و بناهای زیادی از جمله: مساجد ، آب انبارها ، قنوات و ... از خود به یادگار [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گذاشت.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن حضرت درک کاملی از جمعه و جماعت داشته تا آنجا که در عین کهولت سن و با وجودی که از عمر با برکتش بیش از یک قرن سپری شده بود ، همواره رهبری جمعه و جماعت را بعهده داشته است.
[=courier new,courier,monospace][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بعد از اینکه آن حضرت 40 سال در لار اقامت نمودند و زحمات و مشقات فراوانی را متحمل شدند ، در نماز صبح پنجم شوال سنه 249 هجری قمری ، هنگامی که سر مبارکش از سجده دوم جهت سلام نماز برداشتند ، جلادی خون آشام شمشیر خود را از نیام بیرون کشیده و بر پیکر منور آن بزرگوار وارد ساخته و همچون جد بزرگوارش مولا علی (ع) در محراب عبادت به فیض شهادت نائل [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آمدند.
[=courier new,courier,monospace][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پیکر مطهر آن عزیز با عزت و احترام خارج از وصفی در کنار کوه اژدها پیکر ، در مسجدی که در محراب آن به لقاء معبود شتافته بود ، دفن شد. آن شخصیت بزرگ بیش از یک قرن به اسلام و مسلمین خدمت نمود و تشیع شدن ناحیه جنوب کشور بویژه از سواحل خلیج فارس تا نواحی اصفهان ، مرهون زحمات آن مولا و یارانش است. لذا بر ما واجب است که همواره نام و یاد آن حضرت را در خاطره ها زنده نگهداریم و در جهت تکریم آن حضرت از هیچ کوششی دریغ [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نکنیم.
[=courier new,courier,monospace][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نوشتار فوق کلاً برگرفته از سنگ نوشته ای است که بطور معجزه آسا در هنگام بازسازی حرم مطهر آن حضرت در روز دوشنبه 20 بهمن ماه 1376 ، مطابق 17 شوال المکرم 1418 هجری قمری کشف شد. این سنگ نوشته به ابعاد 120*40*10 می باشد. روی آن چهارده بیت شعر نوشته شده و دور تا دور آن از ضخامت نیز به نثر اطلاعاتی درباره آن حضرت نوشته شده است. تاریخ این سنگ نوشته 972 هجری قمری است و شاعر اشعار ، سیدمعین الدین بوده است. همچنین ذکر شده که اصل مطالب از سنگ نوشته ای دیگر که اشعار روی آن عربی و در وصف آن حضرت بوده ، برگرفته شده است.[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حال این سنگ نوشته کجاست ، الله اعلم.
[=courier new,courier,monospace][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بعد از شهادت امام زاده اعظم (حضرت میر علی بن الحسین (ع)) در سال 249 هجری قمری ، آرامگاه آن بزرزگوار محل زیارت شیفتگان اهل بیت و محفلی جهت آرامش و تمکین روحی و روانی مردم بود و به پاس خدمات آن مولا به شریعت ، مردم قدرشناس لار ، قبه و بارگاهی برای آن حضرت [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ساختند.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]قداست (حضرت میر علی بن الحسین (ع)) برای مردم منطقه بسیار زیاد بوده و پیر و جوان ، ارباب و رعیت ، تاجر و فقیر ، همه و همه وظیفه خود می دانند که حرمت حریم آستان آن حضرت را نگه دارند. به گونه ای که ، اگر به هر علت مظلومی پیدا شود که نمی تواند داد خود را بستاند با بست نشستن در آستان آن حضرت ، به هدف خود می رسد ، چراکه به احترام صاحب قبر شریف ، همه وظیفه خود می دانند که در پیگیری کار او بکوشند و تا حل مشکل [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دست بردار نباشند.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شرایط اقلیمی نه چندان مناسب ، خشکسالیهای مکرری را همواره برای لارستان به ارمغان داشته ، هنوز پیرمردانی در قید حیاتند که خاطراتی خوش از خواندن نماز باران و دعا در صحن مبارک این امامزاده جلیل القدر دارند که خیلی زود مستجاب و زمین خشک لارستان از باران رحمت الهی[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] سیراب می شد.
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وضعیت بهداشتی و تغذیه نامناسب ، شرایط شیوع بیماری های فراگیر همچون: وبا، حصبه، طاعون و... را هموار می کرده و مردم منطقه راهی جز شفیع قرار دادن آن حضرت به پیشگاه خداوند جهت رفع این بلایا نمی دانستند[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] و واقعاً حاجت [=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روا شده و شفا یافته اند.
[=courier new,courier,monospace][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با توجه به موقعیت جغرافیایی شهر لار و زلزله خیز بودن منطقه ، همواره شهر مورد تهاجم بلایای طبیعی و انسانی قرار گرفته و تخریب و بازسازی شده است. در این بین مرقد مطهر میر علی بن الحسین (ع) نیز از این مصایب مستثنی نبوده است. از بازسازی های مکرر صحن و بارگاه آن حضرت اطلاع دقیقی در دست نیست ، اما بنا به سنگ نوشته ای که در بالای سر مرقد مطهر نصب شده بود که عیناً در بخش اشعار ذکر می گردد. در سال 1072 هجری قمری توسط محمدعلی بیگ گنبد و بارگاه یک تعمیر کلی شده است و با گذشت زمان و طی زلزله های مخرب ، گنبد مرتفع و بیضی شکل این بارگاه شکافهایی یافته بود که چهار شکاف آن کاملاً واضح بوده است و این مسئله همچنان باقی بود تا اینکه قریب 60 سال قبل در طی یک حادثه اتفاقی فردی بنام طالبان از متمکنین لاری با اصابت گلوله شدیداً مجروح می گردد و با توجه به امکانات بسیار محدود پزشکی آن زمان و شدت جراحت ، احتمال زنده ماندنش کم بوده است ولی با توسل به امامزاده معجزه وار شفا یافت. لذا بر خود واجب دانست که به تعمیر گنبد آن حضرت همت گمارد. قضیه چگونگی تخریب و نحوه تعمیر و کراماتی که در این بین معماران ، استادان، کارگران و مردم دیده و شنیده اند شرحی است طولانی که در این مختصر نگنجد و به مجالی دیگر[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بسپاریم.
[=courier new,courier,monospace][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از سال 1363 هجری شمسی با طراحی خیابان امامزاده توسط شهردار وقت لار، قضیه ی بازسازی امامزاده مجدداً مطرح شد که هزینه ی آن توسط خیرین و بودجه خود امامزاده تأمین و تعمیراتی به صورت پراکنده و مختصر انجام گرفت و با همت خیراندیش معروف لاری ، مرحوم حاج محمد جانشاه که خود در صحن مقدس امامزاده مدفون است و سعی و تلاش ورثه ی محترم ایشان علی الخصوص مرحوم حاج ماندن استوار و جناب آقای رضا استوار با خرید اراضی و منازل پیرامون ، با طرحی زیبا و چشم نواز بازسازی کامل انجام گرفت که فاز اوّل آن در سال 1382 به اتمام[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] رسید.

سلام
برای زیباسازی صفحه که با حذف برخی پستها نازیبا شده بود پست را به نحو مطلوب ویرایش میکنم
هرچند قرار است از امامزادگان در اینجا بنویسیم اما اشخاص بزرگی در تاریخ اسلام هستند که در سرزمین ما آرام گرفته اند و از جمله اینان جناب دحیه کلبی است .


دحیه کلبی از اصحاب پیامبر اسلام است نام او به این صورت است: دحیه بن خلیفه بن فروه بن فضاله بن زید بن امرأ القیس بن الخزرج بن عامر بن بکر بن عامر الاکبر بن عوف بن بکر بن عوف بن عذره بن زید بن رفیده بن ثور بن (((کلب))) بن و بره. (اسدالغابه، حرف دال). دحیه بن خلیفه کلبی، برادر شیری پیامبر و از خویشان شیری آن حضرت است و در کودکی از یک دایه شیر خورده اند و او را رضیع پیامبر اسلام می گویند (مجمع البحرین، ماده دحی). وی در زمان امام حسن ع به دارابگرد(به عربی دارابجرد) سفر کرد و خراجگزار امام حسن ع در داراب بود. مقبره دحیه پس از مرگش در کنار شهر قدیم دارابگرد قرار دارد. گفتنی است که دحیهٔ کلبی اصالتا اهل یمن بود و مقبرهٔ او در نزدیکی شهر داراب در استان فارس هنوز وجود دارد. از دحیهٔ کلبی بازماندگانی مانده است که در داراب و جهرم زندگی می‌کنند و با همین نام یعنی کلبی شناخته می‌شوند. البته احتمالات ضعیفی وجود دارد که طایفهٔ بزرگ کعبی که در استان خوزستان زندگی می‌کنند، نیز از نوادگان دحیهٔ کلبی باشند. زیرا کلب در زبان عربی به معنای سگ می‌باشد که معنای زیبایی ندارد البته در اصل همان کلب بوده ولی برای زیبایی به کعب تبدیل شده است. دحیه بسیار زیبا رو بود آورده اند که حضرت محمد گاه جبرئیل را بشکل دحیه کلبی می دیده است.

والله الموفق

سلام
دوستان بزرگوار
در این تاپیک فقط زندگینامه مختصر امامزادگان معتبر را درج فرمایید
هر مطلب دیگری حذف خواهد شد
والله الموفق


[=times new roman]

زندگی نامه شاهچراغ
حضرت سید امیر احمد (ع) ملقب به شاهچراغ، فرزند بزرگوار امام موسی كاظم(ع) است که در میان فرزندان امام موسی کاظم (ع) به كرم و جلالت و شجاعت و عبادت معروف بود.
شیعیان و محبان اهل بیت رسالت پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند. حضرت احمد بن موسی (ع) نیز در همین سنوات (198-203 ه.ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع کثیری از برادرزادگان و محبان اهل بیت، به قصد زیارت حضرت رضا (ع) از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت. لذا امریه ای صادر نمود تا تمام حکام بلاد مانع حرکت قافله بنی هاشم شوند.

ورود به سرزمین فارس و شهادت:
چون کاروان اهل بــــیت عصمت و طـهــارت و شیعیانشان به سرزمین فــــــارس می رسنـــد، مــــأموران خبـــــر ورود آن حـــــــــــضرت را بــــه « قتلغ» حاکم فارس می رسانند.
قتلغ که از دست نشاندگان مأمون عباسی بود لشکــری انبوه و کارآزموده را تجـهیز نمود و در هشت فرسنگی شـــیراز و در محــــلی به نام « خانه زنیان» راه را بر آن کاروان بست. حضرت سید امیر احمد(ع) چون گروه کفار را كه برای کار زار صف آرایی کرده مشاهده نمودند به همراهان خویش فرمودند:« این قوم ظالم به قصد ریختن خون فرزندان علی(ع) آمده اند، هرکس میل بازگشت به مدینه را داشته باشد و یا راه گریز از این مهلکه بداند، مختار است.» برادران، برادرزادگان و یاران که حضرت را در جهاد مصمم دیدند وفاداری خود را نسبت به ایشان ابراز داشتند.
بر اساس آنچه مورخان نوشته اند جنگ در چند نوبت در گرفت که بر اثر رشادت و شجاعت بی مانند سید احمد بن موسی(ع) و تهور یارانشان هر بار لشکر اشرار شکست خورده و عقب نشینی می کردند و جمــــعی از امامزادگان و شیعـــیان آن حضرت مجروح یا شهید می گشتند. ســپاهیان قتلغ که یـــارای مقـــاومت در خود ندیـــدند به مکر و خدعه پنـــاه آورده و شایـــعه وفات حــــضرت علی بن موسی الرضا(ع) را در میان یاران حضرت پراکندند و عده کمی را به مقابله فرستاده و افراد بسیار و کارآزموده را در پناهگاه های شهر پنهان و آماده نبرد ساختند. شیعیان که از خبر شهادت امام رضا(ع) دلشکسته بودند بی مهابا بر مزدوران قتلغ حمله بردند و آنان را تار و مار ساختند و با تصور پیروزی وارد شهر شدند. اماستمگران که از قبل آماده و در کمین بودند بر آنان تاختند و هرکدام را به وضعی به شهادت رساندند. حضرت احــــمد بن موسی(ع) با آن که ضربتـــی بر فرق مـــــبارکش خورده بود و زخم های کاری بر بدن داشتند همچنان با شــــجاعت مـــــی جنگیدند و از دشمن می کشتند تا به این مکان که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است رسیدند و از شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نایل گردیدند.
جسد مطهر حضرت بعد از شهادت برای حفظ از تطاول دشمن به مشیت الهی از نظرها غایب گردید و بر مدفن آن حضرت کسی واقف نبود تا زمان سلطنت عضدالدوله دیلمی، که اهل ایمان مکرراً از حوالی محل شهادت مشاهده نور می نمودند به اطلاع حاکم شهر رساندند که چراغی در نهایت روشنایی در بالای تلی از خاک می درخشد و تا طلوع صبح نورافشانی می کند.
او پــــــس از مشورت با علما و مشایـــخ زمان دستور داد محـــــل مــــزبور را شکافتنـــد تا بر لوحی از سنگ یشــــم رسیدنــد که بر آن نوشته بود« السید امیر احمد بن موسی الکاظم».
چون سنگ را برداشتند سردابی عمیق آشکار گشت، مشهور است که شیخ ابوعبدالله محمدبن خفیف معروف به شیخ کبیر که در تقوی و پرهیزگاری سرآمد عصر خود بود به سرداب مشرف شد. جسد مطهر آن حضرت صحیح و سالم و بدون تغییر و تبدیل در حالی که نوری بس شگفت از آن ساطع بود مشاهده نمودند و انگشتری در دست راست حضرتش یافتند که بر نگین آن منقوش بود« العزه لله احمد بن موسی». سپس عضدالدوله دستور داد تا بنایی شایسته بر مرقد مبارکش مرتب سازند.

زندگانی حضرت علی بن امام محمدباقر علیه السلام ( مشهد اردهال )

حضرت اباالحسن علی ابن امام محمدباقر علیه السلام در سال 113 هجری قمری جهت امر تبلیغ دین مبین اسلام و پاسخگویی به احساسات مذهبی مومنان وارد کاشان شدند و به مدت 3 سال در میان عاشقان و دلباختگان اهل البیت به ارشاد مردم ولایتمدار پرداختند از ویژگی‌های بارز این امامزاده لازم‌التعظیم می‌توان به فرزند بلافصل بودن و هچنین نایب الامامین یعنی امام محمدباقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام اشاره نمود.
در خصوص مقام والای آن حضرت روایت های متعددی نقل شده است که از جمله آن می‌توان به حدیث حضرت امام صادق علیه السلام اشاره نمود که می‌فرماید: هر کس برادرم حضرت علی ابن باقر علیه السلام را در اردهال زیارت کند مانند کسی است که قبر جدم حسین علیه السلام را در کربلا زیارت کرده باشد و هچنین حضرت امام رضا علیه السلام می‌فرماید نعم الموضع الاردهال فلزم و تمسک به، چه خوب مکانی است اردهال پس به آن التزام و تمسک پیدا کنید حضرت علی ابن امام محمدباقر علیه السلام در سال 116 هجری قمری با یاران و اعوانش به جنگ با کفر زمانه می‌پردازد و پس از رشادت‌های فراوان سرانجام در 27 جمادی الثانی در دره ازناوه با یاران باوفایش به شهادت رسید و سر مبارکش را از تن جدا نموده و برای حاکم جور وقت در شهر قزون ارسال نمودند و بدن مطهرش را در مشهد اردهال به خاک سپردند.[۱]
تابش خورشيد پنجم بر منطقه كاشان
تصمیم مردم منطقه کاشان برای دعوت جمعی از اهالی فین و چهل حصاران پرچم دوستی اهل بیت علیهم السلام را برافراختند و در کاشان انجمن کردند و نامه‌ای خدمت امام پنجم فرستادند تا یک نفر از آقازادگان خود را جهت تعلیم شرایع اسلام به جانب آن‌ها بفرستد. همگی اتفاق بر این داشته‌اند که منطقه به وجود نماینده‌ای از جانب امام زمان خویش نیاز دارد، تا پیشوایی عوام و خواص را بر عهده بگیرد.
پس از شورکردن و اتخاذ تصمیم نهایی، عده‌ای انتخاب شدند و به رهبری عامر بن ناصر که یکی از روسای انجمن بود، با در دست داشتن عریضه و هدایا، به طرف مدینه الرسول حرکت کردند. ورود سفیر مردم منطقه کاشان به مدینه عامر بن ناصر و هیئت همراه بالاخره به آرزوی خود رسیدند و با عبدالرحمن غلام و دربان امام پنجم علیه السلام ملاقات کردند و عریضه و هدایا را تقدیم نمودند تا به محضر امام علیه السلام عرضه شود.
عبدالرحمن، سفیر مردم کاشان و همراهانش را در محلی مناسب جای داد و شرایط مهمان نوازی را به جای آورد؛ تا این که صبح در مسجد حضور حضرت امام محمدباقر علیه السلام رسیدند. آن حضرت پس از وصول عریضه فرمودند: دلم گواهی نمی‌دهد که یکی را به آن ولایت بفرستم و دل از او بردارم. پس آن حضرت، عامر را نهایت احترام نمود و به عبدالرحمن فرمود که او را محترم بدارد و خود وارد منزل شد.
عنایت حضرت خاتم الانبیاء به مردم منطقه کاشان
راوی گوید: همان شب آن حضرت جدش پیغبر صلی الله علیه و آله را در خواب دید که فرمود: ای فرزندم، دوستان ما قاصدی به طلب پیشوایی نزد تو فرستاده‌اند، باید مسئول آن‌ها را مقرون به اجابت داری و دست رد به سینه‌ی آن‌ها نگذاری تا روز قیامت ایراد و مواخذه‌ای بر تو نباشد. "نور دیده ام علی" را همراه آن ها روانه کن. پنجمین اختر تابناک ولایت و امامت فرزندان خود را جمع کرد و فرمود: ای نور دیدگانم، جدم رسول الله صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که فرمود نور دیده ام علی را به چهل حصاران و نواحی آن بفرستم تا مردم آن حدود را به طریقه‌ی جدم راهنمائی کند. سپس امام صادق علیه السلام فرمود تا اسباب سفر را مهیا کردند. حضرت علی ابن باقر علیه السلام والد بزرگوارش را وداع کرد و از مدینه بیرون آمد.
وقتی حضرت علی ابن باقر علیه السلام به سه منزلی کاشان رسید، متوجه قريه جاسب شد پس از چند روزي توقف در آن جا، حضرت متوجه قريه خاوه شد و مدت يک ماه در آن قريه به ارشاد و هدايت مردم پرداخت. عامر بن ناصر قاصدي را به منطقه فين و کاشان فرستاد و مردم را از ورود نماينده خاص امام پنجم آگاه ساخت. حدود شش هزار نفر زن و مرد، کوچک و بزرگ، پياده و سواره خود را آماده استقبال از آن حضرت نمودند و شب را در بيرون قريه باريکرسف منزل کردند و آسوده خوابيدند.
انتظار به پایان رسید بالاخره حضرت علی ابن باقر علیه السلام پس از چند روز توقف در قریه‌ی جاسب و یک ماه توقف در قریه‌ی خاوه با یک دنیا عزت و جلال وارد منطقه‌ی کاشان شد. روایت شده که حضرت در مسجد جامع کاشان اقامه نماز جماعت و جمعه می‌نموده است و مردم دسته دسته به دیدار حضرتش می‌شتافتند و از آموختن مسائل مشکله بهره‌مند می‌شدند.
پس از گذراندن یک سال در منطقه‌ی کاشان و حومه و پرداختن به امور دینی و اجتماعی مردم و دوری از مدینه‌ی منوره و تحمل فراق پدر و برادران خود، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام به برادر والاگهر خود علی، نامه‌اي نوشت و خبر شهادت پدر را در آن مندرج ساخت و مرقوم فرمود: شنیده‌ام خاوه را طوعا و رغبتا به شما منتقل نموده‌اند.
باید حاصل آن را به مستحقین و اهل علم و ابناء سبیل برسانی... و امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنی. "حضرت علی بن محمدالباقر علیه السلام، مدت سه سال در منطقه‌ی ماموریت خود، به ارشاد و تبلیغ و حل مشکلات مردم آن سامان پرداخت. صاحب کتاب کشف الکواکب می‌گوید: گروه زیادی آن حضرت را به اردهال کاشان دعوت نمودند و گفتند عده‌ای عاجز و زمین‌گیر هستند و نمی‌توانند به حضور شما مشرف شوند. در هر حال حضرت وارد منطقه (اردهال) شد. والی اردهال شخصی به نام "زرین نعل" (کفش) لعنه الله علیه بود که پس از مشاهده‌ی گرویدن مردم به حضرت و سستی حکومت خود، نامه‌ای به ازرق ابرح لعنه الله علیه که فرماندار ایالات قزوین یا قم بود، نوشت.
وقتی فرماندار ایالت قزوین از محتویات نامه مطلع می شود، نامه‌ای می‌نویسد؛ و ارقم شامی را فرمانده لشکر ششصد نفری قرار می‌دهد و از طرف دیگر والی نراق را با نامه‌ای جداگانه به کمک ارقم شامی می‌فرستد و زرین کفش والی اردهال را از تصمیمات گرفته شده مطلع می‌سازد و بالاخره دستور کشتن علی بن محمد الباقر علیه السلام را صادر می‌کند. حکومت نظامی در مشهد اردهال فرمانده لشکر کفر با ششصد نفر و به همراهی زبیر نراقی و افراد تحت فرماندهی‌اش، شبانه و مخفیانه وارد منطقه‌ی اردهال شدند.
طبق آنچه در تذکره‌ی حضرت آمده است آن شب، شب جمعه بود. روز جمعه فرارسید و مردم از اطراف و اکناف برای برپا داشتن نماز جمعه به اردهال آمدند. نقشه این بود که وقتی مردم نماز جمعه را خواندند و به خانه‌های خود رفتند، امامزاده را محاصره و شهید نمایند. ولی نقشه‌ی آن ها توسط حضرت نقش بر آب شد. بعد از ایراد خطبه‌ای سوزناک و غمگین از جانب حضرت علی ابن باقر علیه السلام، هر چه مردم نمازگزار اصرار بر ماندن کردند، حضرت موافقت نفرمود و فقط سی تن از ملازمان آن حضرت جهت حفاظت ماندند.
حضرت متوجه قریه خاوه می‌شود. پاره تن رسول الله صلی الله علیه و آله در حالی که سوار بر اسب شده و آماده میدان مبارزه و جهاد است به طرف قریه خاوه حرکت می‌کند. در این حال ضریر، غلام زرین کفش، برچیدن خیمه علی بن باقر علیه السلام و آماده شدن آن حضرت برای جنگ و حرکت او را به قریه خاوه، به اطلاع والی اردهال رساند. در همان ساعت ارقم شامی و زرین کفش به همراه چهارصد جنگجو آماده شدند و به دنبال حضرت رفتند و ایشان را محاصره نمودند و از رفتن او به خاوه جلوگیری کردند. پیروزی سپاه اسلام در جنگ اول در این حال خواجه نصیر سپهسالار لشکر و دیگر رزمندگان به لشکر کفر حمله بردند و یکصد نفر از لشکریان زیبر را کشتند و از لشکر اسلام فقط هفده رزمنده خاوه‌ای به شهادت رسیدند. حضرت نامه‌ای به مردم کاشان و فین نوشت تا از اوضاع شیعیان مطلع شوند و از طرف دیگر فرمان داد تا زرین کفش بیاید و با او صحبت شود.
به نظر می‌رسد نامه حضرت زمانی به دست مردم کاشان و فین رسید که حضرت سلطان علی به شهادت رسیده بودند. نگذارید آشوب کربلا تازه گردد پس از احضار، زرین کفش خود را به حضرت رسانید و سلام کرد و گفت: چه حاجت داری تا برآورده سازم؟ در این هنگام عامر بن ناصر فینی سفیر مردم کاشان و فین خدمت حضرت عرض کرد: اجازه فرمایید زرین کفش را راهی جهنم کنیم.
حضرت فرمود: ما خانواده هرگز اهل مکر و خدعه نبوده‌ایم. آنگاه فرمود: ایها الحارث، می‌دانی من خود به این منطقه نیامده‌ام بلکه با اصرار آورده‌اند... البته شنیده‌ای آن جماعت که در صحرای کربلا پرچم ظلم برافراخته و با تیغ ستم جدم حسین علیه السلام و اصحابش را شهید کردند، عاقبت کارشان به کجا رسید!... راضی نشوید به واسطه ریختن خون من جماعتی در این صحرا کشته شوند و آشوب کربلا تازه گردد...
وقتی حضرت با جواب رد آن ملعون روبرو شد فرمود: خدا می‌داند که مرا از کشته شدن اصلا بیم نیست؛ چه شربت شهادت نوشیدن کار آباء و اجداد من است. بالاترین درس در میدان جنگ وقتی جلال الدین مشاهده کرد که پند و اندرزهای علی ابن باقر علیه السلام در دل نابینای زرین کفش موثر واقع نشد، غیرت اسلامی او به جوش آمد و خواست او را به دوزخ بفرستد که حضرت او را از این کار بازداشت و فرمود: ای برادر، خشم خویش را فروبر و آتش غضب خود را با آب وضو خاموش ساز. اینک هنگام ظهر است، مردم را بگو تا دست از جنگ بردارند و آماده عبادت پروردگار شوند.
شب شهادت و حضرت فرمود تا چراغ‌ها و مشعل‌ها را افروختند و یارانش بیدار شدند و این در حالی بود که اطراف دربند از ورود دشمنان محافظت می‌شد. اما آن حضرت در دامنه‌ی کوتاه، پای سنگی و سجاده پهن کرده بود و به عبادت ایزد متعال اشتغال داشت. خدعه‌ی دشمن مکار در شرایطی که تنی چند از یاران باوفای شاهزاده شربت شهادت نوشیده بودند و جنگ به مرحله‌ی حساسی رسیده بود و پیروزی نهایی لشکر اسلام نزدیک بود و دربند مرکز فرماندهی و بیرون آن هنوز در دست با کفایت رزمندگان اسلام قرار داشت و کافران طعم شجاعت حیدری پاره‌ی تن حضرت باقرالعلوم علیه السلام را چشیده و همه متفرق و مایوس شده بودند، در این حال خالد بارکرزی یکی از افراد لشکر کفر حیله‌ای اندیشید و ناجوانمردانه جمعی سواره و پیاده را آماده کرد و از شعبه‌ی کوهی که در پشت سرلشکر اسلام بود، گذشت و از عقب به لشکر اسلام حمله‌ور شد و قریب یکصد تن از رزمندگان شجاع اسلام را به شهادت رسانید.
اردهال كربلايي ديگر وقتی قره العین رسول خدا صلی الله و آله این وضیت را مشاهده کرد و دید که عده‌ای از یاران و دلیران سپاهانش شربت شهادت نوشیده‌اند و دشمن کافر دست به نیرنگ و حیله زده و از عقب لشکر قرآن را مورد حمله قرار داده است و شمشیر حیدری را آماده کرد و بر مرکب تازی سوار شد و چنان که گویی شجاعت حیدری را در بازو متمرکز ساخته است و مانند شیر ریان بر لشکر کفر حمله نمود. در این حال که آن حضرت بیرون دربند می‌جنگید و بسیاری از لشکریان دشمن طعم شمشیر او را چشیده بودند، جراحت‌های زیادی نیز بر بدن نازنین او وارد آمده و خون از بدنش جاری شده بود. ضعف بر او مستولی گشت. لذا زرین کفش ملعون تیری به سوی حضرت پرتاب کرد که بر پیشانی او نشست و خون بر صورت آن بزرگوار جاری شد. حضرت عنان اسب را به دربند گردانید و چون بدآن جا رسید، از شدت ضعف از اسب فروغلتید.
با افتادن حضرت از روی است و دشمن حیله‌گر جرات بیشتری پیدا کرد و یکپارچه به دربند محل استقرار فرمانده‌ی لشکر اسلام هجوم آورد و این در حالی بود که عزیز زهرا از روی اسب به زمین افتاده و به سنگی بزرگ تکیه زده بود و خون از پیشانی برمی‌گرفت... و گاهی با ردای خود خون از چشم پاک می‌کرد. هر قدمی که ارقم شامی ملعون برمی‌دارد و به حضرت نزدیک می‌شود و زمین و آسمان او را لعنت می‌فرستد.
خدایا، این غریب دور از وطن چه حالی دارد؟ ارقم چه کار می‌خواهد بکند؟... مگر نمی‌داند او عزیز دل حضرت باقرالعلوم علیه السلام است؟ آه... آه... چقدر دردناک است این لحظه، قلم از نوشتنش عاجز! ارقم پلید گیسوان مشکسای آن حضرت را بدست گرفت و بی‌شرمانه خنجر بر حنجر مبارکش نهاد و سر مقدسش را از بدن جدا ساخت و غلغله در آسمان و ملکوت افتاد.[۲]


امامزاده پنج تن ـ لویزان ـ تهران

این بقعه که به امامزاده پنج تن لویزان شهرت دارد، طبق آنچه که در زیارت‌نامه ایشان آمده این مکان مرقد چند برادر به نام‌های سالم، ابوطالب، رضا و رحیم، فرزندان شیث بن کاظم بن امام زین العابدین (ع) است.
در اصل بنای قدیمی بقعه ساده و چهارگوش با پوشش گنبدی بوده که در عهد قاجار بر 4 طرف آن ایوان ساده افزوده‌اند.
بعدها ساختمان بقعه بازسازی شد و در 4 ضلع بنا 4 طاق‌نما ساخته شده است که در ورودی روضه در طاق نمای جنوبی قرار دارد.
فضای روضه نسبتا وسیع است و در انتهای آن ضریح فلزی روی 5 صورت قبر قرار گرفته است. ضریح آن مشبک و معروف به جعفری و سبزرنگ است که به صورت مربع در عهد قاجار ساخته شده است.
اثر تاریخ خاصی در این بقعه مشاهده نمی‌شود، صحن امامزاده نسبتا وسیع است و توسط در و نرده‌های آهنی محصور شده است و چشم‌اندازی‌های زیبایی که از 4 طرف مشرف به آبادی‌های مختلف شمیران دارد، جلب توجه می‌کند.
این امامزاده در سال 1367 بازسازی شد و مساحت آن به ۴۶۰ مترمربع افزایش یافت و تزیینات داخلی نیز به صورت آینه‌کاری درآمد.

این امامزاده که در بالای تپه ای قرار دارد مناظر بسیار زیبایی را نیز در مقابل چشمان بیننده قرار میدهد. من توصیه به دوستان عزیزم که زیارت این امام زاده را از است ندهند.

حامد;346256 نوشت:
تو گوگل سرچ کنید و اگه بود از همونجا کپی کنید

علیکم سلام
برادر عزیز عکس در مورد امامزاده پنج تن لویزان بسیار است اما متاسفانه در تایپیک قرار نمیگیرد من هر چقدر کپی می کنم عکس ها ظاهر نمی شوند!!!!!!!!!!!!!!!!

ورود ممنوع;346257 نوشت:
علیکم سلام
برادر عزیز عکس در مورد امامزاده پنج تن لویزان بسیار است اما متاسفانه در تایپیک قرار نمیگیرد من هر چقدر کپی می کنم عکس ها ظاهر نمی شوند!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام
آدرس عکس رو کپی کنید و با استفاده از امکان گذاشتن تصویر در ادیتور، آدرس رو وارد کنید

یا عکس رو در جایی آپلود کنید و قرار بدید

[="Comic Sans MS"][="Navy"]ا[="Red"]مامزاده یحیی[/]
امامزاده یحیی نام بقعه ابوالقاسم عزالدین یحیی است که در کوچه‌ای به همین نام در خیابان ری، نرسیده به خیابان شهید مصطفی خمینی در یکی از محلات قدیمی شهر تهران که سابقا به آن عود لاجان گفته می‌شد واقع شده است .نسب این بزرگوار با ۱۵ واسطه به امام چهارم می‌رسد و پس از پدر نقابت طالبیه ری، قم و آمل را به عهده داشته و به سال ۵۹۲ ه ق به دست علاءالدین تکش خوارزمشاه به شهادت رسیده است. بنای امامزاده یحیی به 800 سال پیش و به دوران خوارزمشاهیان می رسد. این بنا دارای صحن وسیع، مسجد، ایوان، رواق، ضریح، حرم آیینه کاری، سرداب، گنبد کاشی مخروطی شکل و سقاخانه است. قدیمی‌ترین اثر منقول این بقعه تاریخی که ساختمان اصلی بنای آن نیز به دوره مغول نسبت داده می‌شود، صندوق چوبی روی مرقد است که دارای تاریخ ۸۹۵ ه ق که به وسیله دو برادر به نام های استاد حسین و استاد محمد لواسانی ساخته شده است. در مورد سیر تحول بنامی توان بر اساس کتیبه موجود در ساختمان جدید، بنای قدیمی بقعه شامل برج خشتی متعلق به قرن هشتم هجری قمری بوده است. این بنا یک گنبد آجری دوازده وجهی هرمی شکل بر بالای خود داشت. در عهد قاجاریه به اطراف این برج، اتاق ها، ایوان و مستحدثات دیگری افزوده سطح خارجی گنبد را کاشیکاری کردند. در سال 1318 ه.ش. بنای امامزاده و صحن آن به طور کلی منهدم گردید و در قسمتی از اراضی آن در سال 1319 ه.ش. یک مؤسسه دولتی احداث شد. و لیکن مرقد که در عمق چهار متری زمین و در سردابی قرار داشت محفوظ ماند. در سال 1320 ه.ش. تجدید بنای بقعه و صحن توسط وزارت فرهنگ صورت گرفت. بنای جدید بر اساس نقشه برج قدیمی و با همان ابعاد دوباره سازی گردید و تنها به دلیل کمتر شدن جرز دیوار ها به فضای داخل گنبد خانه افزوده شد.

ضریح حضرت امامزاده یحیی در اطاقی به مساحت حدوداً 50 متر مربع قرار گرفته است که در وسط،ستون هایی است که داخل آن به صورت درگاه های کاشی کاری شده ای در دو قسمت بالایی و پائینی قرار دارد. بر روی کتیبه ای که بر روی ضریح نصب شده است سال 1358 را نشان می دهد که در زمان امام خمینی (ره) بازسازی شده است. قسمت های دیگری شامل ایوان، کفش کن، اتاق موزه و دفتر آستانه و کتابخانه به تدریج تا سال 1330 ه.ش. به بنا اضافه گشته و کاشیکاری گنبد و تزئینات ملحقات بنا انجام گرفته است. بر روی در قدیمی بقعه که چندان بزرگ نبوده، در دو کتیبه کوچک به خط ثلث نوشته‌اند: بانی بقعه خشتی قدیم شخصی به نام قرابشاره بوده و معمار آن، دیو حسن نام داشته است. در سالهای اخیر فعالیتهای عمرانی بسیاری در بقعه متبرکه امامزاده یحیی انجام پذیرفته که ضمن حفظ و نگهداری آثار گذشته، فضای اطراف حرم مطهر توسعه یافته است.

منابع :

1. عبدالحجت بلاغی، تاریخ تهران - قسمت مرکزی
2. محمد تقی مصطفوی آثار تاریخی طهران،اماکن متبرکه،تنظیم و تصحیح میر هاشم محدث،انتشارات گروس،.1375
3.سرگذشت تهران ،حسین شهیدی مازندرانی،تهران ،1383،انتشارات دنیا.[/]

[="Magenta"]حکایت «هفت دختران»، از بغداد تا تهران[/]

[="Navy"] محرم امسال بود که در مسیر بازدید از تکیه های تاریخی تهران در محله عودلاجان برای رسیدن به تکیه «رضاقلی خان» باید از کوچه باریک شهید درویش نوری عبور می کردیم. چند قدمی که وارد کوچه شدیم گنبد آجری و چند ضلعی که سوره قدر روی قسمت کاشی کاری آن نوشته شده بود، به ما رخ نشان داد.

با چشم، مسیر گنبد را تا زمین دنبال کردیم و به یک در آهنی مشبک سبز رنگ رسیدیم، سعید روشن، تهران شناسی که ما را برای دیدن تکیه های تاریخی همراهی می کرد، کنجکاوی مشهودمان را بی‌پاسخ نگذاشت و گفت: اینجا امامزاده «هفت دختران» است.

نام امامزاده، بسیار جذاب بود، وجه تسمیه اش را پرسیدیم که توضیح داد: «حکایت های مختلفی در تاریخ برای این امامزاده وجود دارد اما آنچه بیشتر در بین مردم، معروف است این است که این بزرگواران، 7 دختری بوده اند که پیش از دوران صفویه در جنگ با ترکمن ها، لباس رزم مردانه می پوشند و پس از شهید شدن، دیگران متوجه می شوند که دختر بوده‌اند و مدفنشان نیز در اینجا مورد عنایت مردم قرار می گیرد.»[/]


[="DarkGreen"]در کوچک و آهنی امامزاده قفل بود، مردم محل می گفتند که باید صبر کرد، متولی امامزاده هر جا که باشد خیلی نیاز نیست زمان زیادی به انتظار نشست چون خیلی زود خودش یا پسرش می آیند و در را باز می کنند. اما ما زمانمان برای بازدید از تکیه های تاریخی هم کم بود و از بیرون در سلامی دادیم و آن روز، همه چیز را گذاشتیم پای اینکه «امامزاده هفت دختران، ما را نطلبیده است.»

کمتر از یک ماه از آن روز می گذرد و امروز بالاخره در ماه صفر قسمت ما شد تا برنامه ای بریزیم و راهی زیارت امامزاده هفت دختران شویم. خیابان شهید مصطفی خمینی را به سمت جنوب آمدیم و پمپ بنزین را که بار قبل، نشان، کرده بودیم پیدا کردیم و کوچه روبروی پمپ بنزین، کوچه شهید درویش نوری بود، باز هم که وارد کوچه شدیم، گنبد امامزاده ما را کشاند تا در ورودی، باز هم در بسته بود اما قفلی روی آن نبود.[/]

پیرمرد دست فروشی که کنار ساختمان چسبیده به امامزاده، بساطش، آفتاب می خورد بلافاصله با دیدن صورت ناامید ما گفت: حاج آقا هر جا که باشد الآن می آید، صبر کنید.

محلی ها راست می گفتند. جمله پیرمرد که تمام شد، با دست به ما متولی امامزاده را نشان داد که از کنار کوچه باریک، در حال عبور بود و در جستجوی کلید.

این بار امامزاده ما را طلبید و پیرمرد متولی، در سبز آهنی را همزمان با اذان ظهر، باز کرد، 3 پله مرمر را بالا رفتیم و در طبقه همکف با اولین نگاه، چشممان به ضریح کوچک وسط اتاق افتاد.

فضای امامزاده، یک اتاق حدوداً 6 متر در 3 متر بود که جاکفشی سمت راست اتاق، نشان می داد که باید کفش ها را دربیاوریم و در آنجا قرار دهیم. با اینکه قبل از ورود ما در امامزاده بسته بود اما آقایی در کنار ضریح، مشغول نماز خواندن بود.

ما هنوز، متحیر از آرامش فضای داخل این امامزاده در وسط هیاهوی کسبه و بازاری ها در این محله بودیم، که متولی امامزاده به ما گفت می توانیم سرداب را هم زیارت کنیم. جایی که حس و حال زیارت را دو چندان می کند و دل کندن را مشکل.

[="DarkOrchid"]ضریح را زیارت کردیم و دست چپ، تنها یک در سبز رنگ آهنی دیگر وجود داشت که باز بود و معلوم بود که راه سرداب است. 8 پله گرد فلزی را در یک مسیر بسیار باریک به زیرزمین رفتیم، اتاقی به اندازه همان بالا اما این بار وسط آن به جای ضریح، یک قبر گرانیتی وجود داشت که از زیر پارچه های سبز روی آن معلوم بود.

از یک طرف سادگی و آرامش وصف ناپذیر فضا و از طرف دیگر، پیرزنی که دخیل، بسته بود برای شفا، ناخودآگاه ما را به سجده انداخت و دعا. پیرزن اشک می ریخت و به جای خودش برای ما دعا می کرد و می گفت: «انشاءالله حاجت روا شوید، هر چه بخواهید دختران امام موسی کاظم (ع) می دهند.»[/]



[="Black"]از او پرسیدیم که چند سال است که به این امامزاده برای زیارت می آید که به 30 تا 40 سال پیش اشاره کرد که امامزاده، بنای خاصی نداشته و تنها زیرزمین آن وجود داشته است.

پیرزن می گوید: این امامزاده تنها همین سرداب بوده است و 7 دختر، درون همین قبر هستند. رفته رفته، طبقه بالای آن ضریح کار گذاشتند و آینه کاری شد و به این شکل فعلی درآمد.

وی از کرامات این امامزاده می گوید که خیلی ها از این امامزاده شفا گرفته اند و خیلی ها، گره گرفتاری هایشان به واسطه این بزرگواران، باز شده است.

پیرزن که یک بار سکته کرده است پارچه سبزی را به دور گردنش گره زده و با وصل کردن آن به پارچه روی قبر، دخیل بسته تا این بارپ شفای لمس شدن نیمه راست بدنش را بگیرد.

مرد حدوداً 40 ساله ای هم که طبقه بالا مشغول خواندن نماز بود به سرداب آمد و با بغض و اشک از پیرزن خواست که دعایش کند و چند دقیقه ای پای مزار، نشست و آماده رفتن شد.
[/]



[="Sienna"]از او پرسیدیم که شما هم اهل همین محله هستید و این امامزاده را می شناسید که پاسخ داد: کاسب هستم و چندین سال است که محل کارم همین اطراف است اما اصلاً این امامزاده را نمی شناختم و دقت نکرده بودم، تا اینکه برج 6 بود که با موتورسیکلت آمدم این طرف ها و موتورم خراب شد، دنبال راه انداختن موتور بودم که به این امامزاده رسیدم و داخل شدم تا زیارتی کنم، آن روز لطفی به ما کردند و چیزی را که می خواستم به من دادند.

این زائر امامزاده هفت دختران ادامه می دهد که این موضوع را برای یک سید و بزرگی تعریف کردم و به من گفتند که برای حل شدن کامل مشکل، باید نذر این امامزاده کنم، که از برج 6 نذر کردم که هر روز، نماز ظهر و عصرم را در این امامزاده بخوانم. برای همین ظهرها هر روز همین جا هستم.

دوباره به سراغ پیرزن می روم و می پرسم که همیشه این امامزاده این قدر خلوت است؟ که او در جوابم می گوید: من تقریباً هفته ای 2 تا 3 بار اینجا می آیم، چون امامزاده در کوچه فرعی قرار دارد و خیلی ها آن را نمی شناسند زیاد شلوغ نمی شود و بیشتر پنجشنبه ها که اینجا زیارت عاشورا می خوانند خانوم ها جمع می شوند. البته متولی قبلی امامزاده هم یک خانومی بود که همه با اسم «خاله» صدایش می زدند.

پیرزن کم کم پارچه سبز دور گردنش را باز می کند و زیر لب زمزمه می کند: «شفا، شفا، شفا و...» آماده خداحافظی می شود و پارچه روی مزار را مرتب می کند و می گوید: مردم نذر می کنند و علاوه بر پولی که در ضریح می ریزند، پارچه جدید برای روی قبر می آورند.
[/]


[="Sienna"]در حین مرتب کردن پارچه ها کاغذی تا شده از زیر آنها روی زمین می افتد که پیرزن درباره آن این گونه توضیح می دهد که هر کسی اینجا به یک طریقی درد دل می کند، بعضی ها خواسته هایشان را برای هفت دختران این طور، نامه می نویسند.

پیرزن، آهسته پله های سرداب را بالا می رود و ما هم همراهش با سرداب، خداحافظی می کنیم، سردابی که با سادگی و بی آلایشی‌اش، گرمای یک ارتباط عمیق و فطری را در دلمان زنده کرد.

طبقه بالا حاج آقا محمدی، متولی امامزاده تنها نشسته است رو به روی ضریح، ما و پیرزن را که می بیند دعوتمان می کند به خوردن چای داغ یک سماور و قوری قدیمی که کنار همین اتاق امامزاده، جا گرفته است.

حاج آقا می گوید که بیشتر از 12 سال است که مسئولیت این امامزاده را برعهده دارد و قبل از این فضای امامزاده این طور نبوده است و حتی برای رفتن به سرداب، پله ای نبوده و مردم باید از نردبان پایین می رفتند تا اینکه مردم، بانیان خیر و سازمان اوقاف دست به کار شدند و این امامزاده به وضعیت فعلی رسید.

وی ادامه می دهد: البته بیشتر اقدامات از سوی بانی ها صورت گرفت و سازمان اوقاف هم مسئولیت تهیه و نصب ضریح را به عهده گرفت.

متولی امامزاده درباره اینکه بیشتر زائران امامزاده، مردم خود همین محله هستند هم می گوید: نه، هر کسی که اینجا را بشناسد به زیارت می آید، از همه جا هستند.
[/]



[="Navy"]حاج آقا محمدی هم درباره حکایت هفت دختران همان موضوع حضور آنها در جنگ را تعریف می کند اما روایت ها مختلف است به طور مثال در کتاب کنزالانساب آمده است که دختران سواد بن امام موسی کاظم(ع) به نام های « حبیبه، رقیه، فاطمه، ساره، هاجر و تاجر»، از بغداد روی به ولایت ری نهادند، چون به موضع تهران رسیدند ایشان را شهید کردند.( کنزالانساب، ص68) و از آنجایی که در تهران و اطراف آن بقعه دیگری به نام هفت دختران وجود ندارد، احتمال دارد این بقعه به یادبود آنها بنا شده باشد.

روایت های محلی هم تصریح دارند که هفت دختران از نوادگان موسی بن جعفر (ع) هستند.

اما حکایت دیگر همین است که « هفت دختران امامزاده کوچکی نزدیک تکیه بود که در آن هفت دختر ایرانی از خانواده بزرگان که به تقدیس معروف است که قبل از دوران صفویه که اجداد ما با ترکمن ها جنگ می کردند، این هفت خواهر خواستار اجازه جنگ شدند، با اینکه مرسوم روز نبود و چون با مخالفت رو به رو شدند لباس مردانه پوشیده و صورت ها را بسته به جنگ رفتند. هنگامی که پدرشان به خانه بازگشت آنان را در منزل نیافت به محل جنگ رفت و اجساد دختران خود را پیدا کرد. آنان را در این محل دفن کرد و مدفنشان کم کم بدل به امامزاده شد که مورد توجه زنان تهران است هر شب جمعه خانواده ها هفت شمع بر روی مقبره روشن می کردند» ( معتمدی، ص 42).

متولی امامزاده می گوید که تمام نذورات و کمک های مردم، خرج خود همین امامزاده می شود که هر کسی بنا به کرمش اینجا کمک می کند مثلاً هیأت جوانان محبین الزهرا (س) خزانه بخارایی 13 ماه رمضان 1382 این امامزاده را مرمت کردند.

گرم صحبت بودیم که پیرزن دفترچه تلفنش را درآورد و از ما خواست شماره تلفن صحن امام رضا(ع) را از لابلای شماره هایش پیدا کنیم تا از مقابل ضریح هفت دختران، به ساحت مقدس امام هشتم (ع)، عرض سلام و ارادتی کند و راهی خانه اش در کوچه ای آن طرف تر شود.

همزمان با خداحافظی پیرزن ما هم آماده شدیم برای دل کندن، اما به ناچار باید خداحافظی می کردیم و دعا برای زیارتی دیگر با مروری بر شعری که در کتیبه امامزاده نقش بسته است:

این کاخ پرشکوه که به چشمان مصور است آرامگاه دختر موسی‌‌بن جعفر است

زین جا طلب هر آنچه تمنا کند دلت دولت در این سرا و گشایش در این در است[/]

امامزاده رودبند دزفول...
بقعه امام زاده رودبند با گنبد زیبای مضرس (پلکانی) به دستور امیر تیمور گورکانی که از اراتمندان سید علی بوده ساخته شده و در زمان شاه عباس صفوی دستور تجدید بنا و مرمت برخی قسمت داده شده است . در کتاب مجمع الابرار در خصوص صاحب بقعه آورده شده است : سید علی سیاهپوش با ۲۲ واسطه به امام موسی کاظم (ع) می رسد و از اجداد سادات صفوی است. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مردم دزفول برای اتحاد بیشتر، بقعه رودبند را برای تجمع عزاداران در نظر گرفتند و هر ساله با شکوه خاصی ارادتمندان امام حسین (ع) از این محل عبور می کنند. بنای زیبای بقعه و نمای مشرف به رودخانه دز ، محل زیبایی را برای گردشگران بوجود آورده است.

[="Red"]

امامزاده اسماعیل (ع) زرگنده
[/]
امامزادهای است مدفون در استان تهران، منطقه ۳، قلهک، محله حسنآباد و زرگنده.
[1]ایشان از نوادگان امام چهارم شیعیان است و در سال ۸۵۰ هجری قمری دار فانی را وداع گفت.
شجره نامه
اسماعیل بن ابراهیم بن موسی بن عبداللطیف بن مرتضی بن شرفالدین علی بن فخرالدین حسن بن علاءالدین مرتضی بن فخرالدین حسن بن جمالالدین
محمد بن حسن بن ابیزید بن قاضی علی الهادی بن ابیزید بن علی الکیاکی بن عبدالله بن قاضیالقضات شرفالدین ابراهیم بن اسماعیل المنقدی بن جعفر
[2]صمع بن عبدالله بن شرفالاشراف بن ابیعبدالله الحسین الاصغر بن السجاد بن الامام الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام.
توضیحات
بقعه متبرکه این امامزاده در خیابان قلهک، خیابان امام زاده، انتهای پارک زرگنده واقع شده است. آن حضرت از نوادگان امام زین العابدین (ع) است و شجره
نامه ایشان بر روی تابلوی بزرگی نوشته شده و در داخل حرم نصب گردیده که در آن تاریخ وفات ایشان سال ۸۵۰ ق قید شده است. بنای بقعه با مساحت
۲۵۰ متر مربع به صورت چهار ضلعی است و از اره دیوارهای داخل حرم سنگ و نیمه بالای آن گچ است. ضریح فلزی آن با اشعار و کتیبههای قرآنی تزیین
شده و در وسط حرم واقع است. این بقعه دارای دو ایوان ستوندار است که بر روی دیوارهای آن کتیبههای کاشیکاری قرار دارد. گنبد کوچک این بنا دارای
کاشیهای سبز و لاجوردی و کتیبهای قر آنی است که دور تا دور پایین گنبد را پوشانده است. تمامی تزیینات و ملحقات بنای بقعه، جدید و مربوط به سالهای
[3]
اخیر است. آدرس: تهران - منطقه ۳ - شریعتی - قلهک - زرگنده

[="Red"]تصویر شجره نامه داخل امامزاده:[/]

مختصری از زندگینامه حضرت فاطمه معصومه

نام شريف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترين لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مكرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نيز هست .
لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از يك مادر هستند.
ولادت آن حضرت در روز اول ذيقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدينه منوره واقع شده است. ديرى نپاييد كه در همان سنين كودكى مواجه با مصيبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربيت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.
در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهديد مأمون عباسى سفر تبعيد گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون اين كه كسى از بستگان و اهل بيت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.
يك سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق ديدار برادر و اداي رسالت زينبي و پيام ولايت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حركت كرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. اين جا بود كه آن حضرت نيز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زينب(س) پيام مظلوميت و غربت برادر گراميشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبيت (ع) را با حكومت حيله گر بنى عباس اظهار مى كرد. بدين جهت تا كاروان حضرت به شهر ساوه رسيد عده اى از مخالفان اهلبيت كه از پشتيبانى مأموران حكومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتيجه تقريباً همه مردان كاروان به شهادت رسيدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نيز مسموم كردند.
به هر حال ، يا بر اثر اندوه و غم زياد از اين ماتم و يا بر اثر مسموميت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بيمار شدند و چون ديگر امكان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسيد: از اين شهر
آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در اين شهر زندگى كرد و در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود.
محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستيه به نام «بيت النور» هم اكنون محل زيارت ارادتمندان آن حضرت است.
سرانجام در روز دهم ربيع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربيع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پيش از آن كه ديدگان مباركش به ديدار برادر روشن شود، در ديار غربت و با اندوه فراوان ديده از جهان فروبست و شيعيان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجليل فراوان پيكر پاكش را به سوى محل فعلى كه در آن روز بيرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشييع نمودند. همين كه قبر مهيا شد دراين كه چه كسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشكل شدند، كه ناگاه دو تن سواره كه نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پيدا شدند و به سرعت نزديك آمدند و پس از خواندن نماز يكى از آن دو وارد قبر شد و ديگرى جسد پاك و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاك نهان سازد.
آن دو نفر پس از پايان مراسم بدون آن كه با كسى سخن بگويند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.
بنا به گفته بعضي از علما به نظر مى رسد كه آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا كه معمولاً مراسم دفن بزرگان دين با حضور اوليا الهي انجام شده است.
پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سايبانى از بوريا بر فراز قبر شريفش قرار داد تا اين كه حضرت زينب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولين گنبد را بر فراز قبر شريف عمه بزرگوارش بنا كرد و بدين سان تربت پاك آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبيت (ع) و دارالشفاي دلسوختگان عاشق ولايت وامامت شد.

امامزاده پنج تن لویزان

ورود ممنوع;346249 نوشت:
امامزاده پنج تن ـ لویزان ـ تهران

ورود ممنوع;346249 نوشت:

این بقعه که به امامزاده پنج تن لویزان شهرت دارد، طبق آنچه که در زیارت‌نامه ایشان آمده این مکان مرقد چند برادر به نام‌های سالم، ابوطالب، رضا و رحیم، فرزندان شیث بن کاظم بن امام زین العابدین (ع) است. در اصل بنای قدیمی بقعه ساده و چهارگوش با پوشش گنبدی بوده که در عهد قاجار بر 4 طرف آن ایوان ساده افزوده‌اند. بعدها ساختمان بقعه بازسازی شد و در 4 ضلع بنا 4 طاق‌نما ساخته شده است که در ورودی روضه در طاق نمای جنوبی قرار دارد. فضای روضه نسبتا وسیع است و در انتهای آن ضریح فلزی روی 5 صورت قبر قرار گرفته است. ضریح آن مشبک و معروف به جعفری و سبزرنگ است که به صورت مربع در عهد قاجار ساخته شده است. اثر تاریخ خاصی در این بقعه مشاهده نمی‌شود، صحن امامزاده نسبتا وسیع است و توسط در و نرده‌های آهنی محصور شده است و چشم‌اندازی‌های زیبایی که از 4 طرف مشرف به آبادی‌های مختلف شمیران دارد، جلب توجه می‌کند. این امامزاده در سال 1367 بازسازی شد و مساحت آن به ۴۶۰ مترمربع افزایش یافت و تزیینات داخلی نیز به صورت آینه‌کاری درآمد.
این امامزاده که در بالای تپه ای قرار دارد مناظر بسیار زیبایی را نیز در مقابل چشمان بیننده قرار میدهد. من توصیه به دوستان عزیزم که زیارت این امام زاده را از است ندهند.


امام زاده پنج تن لویزان



[="Black"]

ورود ممنوع;349033 نوشت:
امام زاده پنج تن لویزان

چقدخوشگله ! دلم یه جوری شد .دلم گرفت .:crying:[/]

آرامگاه دانیال نبی (ع)

حضرت دانيال نبي(ع)، از جمله پيامبران بني اسراييل در قرن هفتم قبل از میلاد است كه نسل ايشان به داوود پيامبر(ع) مي رسد. ايشان كه داراي كتاب آسماني است، در كودكي، پدر و مادر خود را از دست داد و زني عابده پرورش و تربيت او را به عهده گرفت. دانيال نبي(ع) در زمان خود به خاطر داشتن هوش و استعداد فراوان توجه بزرگان و پادشاهان بسياري را به خود جلب كرد.

حضرت دانيال(ع) در سال 655 قبل از میلاد همراه با اصحاب اش توسط «نبوكد نصر» پادشاه بابل كه محل حكومت اش در شوش بود، به اسارت گرفته شد. آن حضرت بعد از مدتي اقامت در شوش وفات يافت و در همان شهر دفن شد. آرامگاه دانيال نبي(ع)، در ساحل شرقی رودخانه شاوور و روبروی تپه ارگ قرار دارد . اين زيارت گاه داراي دوحیاط است و بر روی گنبد مخروطی قرار دارد كه از نوع رایج گنبدهای منطقه است . دانیال به زبان عبری معني «خدا حاكم من است» رادارد. همچنین این آرامگاه در شوش واقع در استان خوزستان قرار دارد..

امام زاده علی اکبر چیذر

مقبره شهید احمدی روشن نیز در میان گلزار شهدای امامزاده علی اکبر چیذر قرار دارد.

حاج محمود کریمی معمولا در ایام محرم و ایام فاطمیه در امامزاده علی اکبر(ع) و مسجد الهادی مراسم اجرا میکند.