سیر تاریخی برده گیرى در جهان !!
تبهای اولیه
با سلام
در كتاب دائرة المعارف و كتاب المذهب و الاخلاق تالیف جان هیسینك طبع بریتانیا و كتاب مجمل التاریخ تالیف ه. ج. ولز طبع بریتانیا و كتاب روح القوانین تالیف مونتسكیو چاپ تهران مىنویسند: برده گیرى در آغاز پیدایشش نخست درباره اسراى جنگى تحقق یافت، و قبل از آن رفتار قبائل درباره اسراى جنگى این بود كه آنان را هر چه هم زیاد بودند تا آخرین نفر مىكشتند، بعد از آن، بنا را بر این گذاشتند كه ایشان را زنده نگهداشته مانند سایر غنیمتهاى جنگى تملك نمایند، و این بنا را نه براى استفاده از كار آنان گذاشتند، بلكه منظورشان احسان در حق ایشان و نوع دوستى و رعایت قوانین اخلاقى بود.
چون همگام با این سیر تاریخى این احساسات هم در نهاد بشر بیدار شد و بشر به تدریج به طرف ترقى و تمدن پیش مىرفت، علاوه بر این، وضع مادى بشر در آغاز آن طور رو براه نبود كه بتواند اسراى جنگى خود را زنده نگهداشته و نان خور خود را بیشتر سازد، چون بشر در آغاز اقتصادیاتش تنها از راه شكار تامین مىشد و به همین جهت مجبور بود اسراى جنگى را كشته و نابود سازد.
وقتى بفكر نگهدارى آنان افتاده كه در نتیجه اتخاذ روش نزول و ارتحال و انتقال از این منزل به آن منزل سطح زندگیش بالا رفته به او اجازه چنین ترحم و احسانى را داد. و با شیوع روش بردهگیرى در بین قبائل و امم به هر طریق كه بود تحولى در زندگى اجتماعى بشر بوجود آمد، به این معنا كه اولا زندگى اجتماعى بشر نظام و انضباط مخصوصى به خود گرفت، و در ثانى كارها و وظائف در بین مردم تقسیم شد.
این را هم باید دانست كه روش بردهگیرى در تمامى اقطار عالم به یك روش معمول نبود، بلكه در بعضى از مناطق اصلا رایج نگشت نظیر استرالیا، آسیاى مركزى، سیبریه، آمریكاى شمالى، اسكیمو و بعضى از نقاط آفریقا از قبیل شمال نیل و جنوب رامبیز، و به عكس در بعضى از مناطق دیگر رواج داشت نظیر جزیرة العرب و قسمت وحشىنشین آفریقا و هم چنین اروپا و آمریكاى جنوبى- وضع رفتار امتها هم با بردگان یكسان نبود بلكه بعضى نسبت به آنان مهربان و بعضى خشن بودند.
مهربانترین امتها نسبت به این طایفه یهود بود، به شهادت اینكه ما در آثار باستانى جهان براى یهود هیچ بناى رفیعى نظیر اهرامى كه در مصر معمول بوده و بناهاى تاریخى آشور نمىیابیم.
و این خود شاهد روشنى است بر خوشرفتارى یهود نسبت به بردگان، زیرا این گونه آثار باستانى به دست بردگان ساخته مىشده و خود یك نحو شكنجهاى بوده، بر عكس رومیها و یونانیها كه سختگیرترین مردم نسبت به این طائفه بودند، این روش هم چنان در دنیا معمول بود تا آنكه فكر آزاد كردن بردگان و الغاى روش بردهگیرى نخست در قسطنطنیه و سپس در روم شرقى شایع شد، و در قرن 13 میلادى به طور كلى لغو گردید و اما در روم غربى، گر چه در آنجا روش بردهگیرى به طور كلى لغو نشد ولیكن آن اعمال اجبارى كه در سابق به بردگان تحمیل مىكردند تعطیل شد و روش جدیدى نسبت به آنان اتخاذ كردند، و آن این بود كه آنان را در كار خود كه همان زراعت بود آزاد گذاشته تنها سهمى از دسترنجشان مىگرفتند و وقتى ملكى را خرید و فروش مىكردند دهقان را هم ضمیمه ملك معامله مىنمودند.
و اما در اروپا، این روش در بیشتر كشورهاى اروپایى تا سال 1772 میلادى ادامه داشت، چند سال قبل از این تاریخ بود كه معاهدهاى سىساله بین دو كشور بزرگ اروپایى یعنى انگلستان و اسپانیا بدین قرار برقرار شد كه دولت انگلستان از بردگان آفریقایى سالى چهار هزار و هشتصد نفر را به اسپانیا فروخته و در مقابل مبالغ هنگفتى پول از اسپانیا دریافت دارد. لیكن همان طورى كه گفتیم این روش روز به روز از رونقش كاسته مىشد تا آنكه در سال 1761 افكار عامه مردم علیه رقیت و بردهگیرى به هیجان آمد و طوائفى علیه این روش قیام نمودند؛ از آن جمله طائفه مذهبى" لرزان" «Quaker» بودند كه دست از شورش و قیام خود برنداشتند تا آنكه در سال 1782 قانونى وضع كردند كه هر كسى از هر كجا به كشور بریتانیا وارد شود آزاد شناخته مىگردد، و در سال 1788 بعد از آمارگیرى و پىجویى دقیقى معلوم شد كه این كشور سالیانه دویست هزار برده معامله مىكرده است، و بردگانى را كه از آفریقا جمع آورى نموده و تنها به كشور آمریكا صادر مىكردهاند بالغ بر صدهزار نفر در سال مىشده.
خلاصه، مبارزات علیه بردگى هم چنان ادامه داشت تا آنكه در سال 1833 در بریتانیا روش بردهگیرى بطور كلى لغو و دولت مبلغ بیست میلیون لیره به كمپانیهاى نخاسى (بردهفروشى) بابت خسارت غلامان و كنیزانى كه از آن كمپانیها آزاد شدند پرداخت، و غلامان و كنیزانى كه در این واقعه از قید رقیت آزاد گردیدند بالغ بر" 770380" نفر بودند.
و اما در آمریكا نیز بعد از مبارزات دامنهدار و مجاهدتهایى كه اهالى این كشور در این راه كردند، در سال 1862 حكم به لغویت روش مزبور گردید، چون نظریه اهالى این كشور در باره این مطلب مختلف بود، سكنه آمریكاى شمالى برده را تنها از نظر تجمل نگه مىداشتند، و اما آمریكاى جنوبى چون كه شغل رسمى سكنه آن زراعت و كشت و كار بود و به كارگران بسیارى نیازمند بودند از این جهت غرضشان از بردهگیرى استثمار بردگان و استفاده از نیروى كار آنان بود و ازین روى با لغو شدن روش بردهگیرى مخالفت مىكردند، روش مزبور روز به روز و در كشورى بعد از كشور دیگر لغو مىشد، تا آنكه قرارداد بین المللى بروكسل در سال "1890" میلادى مبنى بر لغویت روش مزبور منعقد گشته، دولتها و ممالك یكى پس از دیگرى آن را امضاء كردند و بدین وسیله روش بردهگیرى در دنیا لغو و میلیونها نفر از نفوس بشرى از قید بردگى آزاد شدند.
همه مجاهدتها و مبارزاتى كه علیه روش بردهگیرى شد و هم چنین قوانینى كه درباره لغویت آن گذرانیدند همه و همه مربوط به بردهگیرى از طریق ولایت و زورمندى بوده، به شهادت اینكه بیشتر و یا همه بردگانى كه آن روز به اطراف دنیا برده و فروخته مىشد، آفریقایى بودند و معلوم است كه در آفریقا جنگى پیش نیامده بود كه آن همه اسیر از آنجا گرفته شود، بلكه به وسیله قهر و غلبه و قلدرى مردم را دستگیر كرده به اطراف رهسپار مىكردند، پس رقیت و بردهگیرى كه اسلام آن را امضاء فرمود، اصلا موردبحث مبارزین علیه رژیم بردهگیرى نبوده است.
بنابراین تا آنجا كه تاریخ بشریت نشان مىدهد از زمانهاى قدیم تا حدود هفتاد سال قبل مساله بردهگیرى و خرید و فروش افرادى از جنس بشر به نام "غلام" و "كنیز" مسالهاى دائر و معروف در بین مجتمعات بشرى بوده، و شاید امروزه هم در بین بعضى از قبائل دورافتاده و عقب مانده آفریقا و آسیا معمول باشد، و این مساله آن قدر سابقهدار و قدیمى است كه نمىتوان ابتدایى تاریخى براى آن پیدا كرد، ولى تاریخ این معنا را نشان مىدهد كه مساله بردگى داراى نظام مخصوصى در میان همه ملتها بوده و مقررات مخصوصى داشته است.
سرانجام داستان الغاء بردگى، ادامه برده گیرى در اشكال مختلف و با شدت بیشتر، در قرن بیستم و توسط مدعیان آزادى و حقوق بشر بوده است! دولتهاى بزرگ دنیا در كنفرانس بروكسل قرارى صادر كردند مبنى بر منع اكید خرید و فروش برده، و نتیجه قرار مزبور این شد كه غلامان و كنیزان هر كجا بودند آزاد گردند و دیگر مثل سابق بردگان براى عرضه به خریدار به صف درنیامده، چون رمه گوسفند از اینجا به آنجا سوق داده نشوند.
نتیجه دیگرش این شد كه دیگر عدهاى از نفوس بشر براى خدمت در حرمسراها اخته نگردند، خلاصه امروز دیگر از آن بردگان و آن اختهها حتى براى نمونه یك نفر هم یافت نمىشود، مگر در بعضى از اقوام وحشى بطورى كه نقل مىكنند. لیكن باید دید آیا صرف برانداختن اسم برده و بردهگیرى از زبانها و یافت نشدن اشخاص به این اسم، یك دانشمندى را كه آزادانه فكر مىكند قانع می سازد؟
و آیا مردم فهمیده نمىپرسند كه مگر در این مساله بحث و نزاع بر سر اسم بود كه با منع از بردن اسم برده و اطلاق اسم حر بر بندگان مطلب تمام و نزاع خاتمه یابد اگر چه آش همان آش و كاسه همان كاسه باشد؟
باز هم منافع كار عدهاى را از آنان سلب و ارادهشان را تابع اراده خود بكنند؟
آیا این همه گفتگوها و مبارزههاى اساسى بر سر واقعیت و حقیقت معناى آزادى و آثار آن بود و راستى اینها با رسوم بردگى مخالفند؟!
اگر مخالفند پس آن رفتار وحشیانه در جنگ جهانى دومشان چه بود كه دول ضعیف را تسلیم بلاقید و شرط خود نموده چون مور و ملخ به شهرها و دیارشان تاخته میلیونها از اموالشان را به تاراج برده حتى بر جانشان و اطفال بى گناهشان هم رحم نكردند و میلیونها نفر را به اسیرى و بردگى بداخل خاك خود كشیده بهر كارى كه خواستند واداشتند و همین امروز هم رفتار خود را به همان منوال دارند ادامه مىدهند.
آیا بردهگیرى غیر از همین رفتار غربیها است، و بصرف اینكه از بردن اسم بردگى جلوگیرى كردهاند آزادیخواه و مدافع حقوق بشر شدند؟
مگر معناى بردهگیرى غیر از سلب آزادى مطلق و تملك اراده و عمل دیگران و نفوذ حكم اقویا و عزتطلبان در اشخاص ضعیف و ذلیل به دلخواه خود و به حق و ناحق حكم كردن چیز دیگرى است.
شگفتا! مگر اسلام چه فرموده بود؟ :Sham:
اسلام هم همین حكم را البته به صحیحترین وجهى امضا كرده بود، چطور شد كه با كمال بى شرمى نظام صحیح اسلامى را نظام بردگى نامیده و نظام غلط خود را نظام بردگى نمىنامند؟
و حال آنكه اسلام اگر برده مىگیرد به آسانترین وجه و خفیفترین مئونه گرفته، و آنها به بى رحمانهترین وجه و سنگینترین مئونه مىگیرند. ما هنوز خاطرات تلخ آن جنگ جهانى را از یاد نبردهایم، با اینكه اینها میهن ما را بعنوان دوستى و حمایت و حفظ از خرابیهاى جنگ اشغال كرده آن همه وحشىگرىها را از خود نشان دادند، واى به حال كشورهایى كه این طرفداران آزادى و مخالفین نظام بردگى آن كشورها را به عنوان فتح و غلبه بر دشمن اشغال نمودند، از آن دوستىشان با ما مىتوان فهمید كه بر سر دشمن خود چهها آوردهاند؟ :Sham:
اینجاست كه هر شخص فهمیدهاى به رسوایى قرارداد بروكسل پى برده مىفهمد كه این قرارداد و آن همه تبلیغات جز یك بازى سیاسى و گرفتن برده به صورت لغو بردگى چیز دیگرى نبود، و اگر اسلام بردگى اسراى جنگى را امضاء فرمود ایشان نیز عملا آن را امضاء كردهاند، چیزى كه هست از تلفظ اسم آن جلوگیرى نمودهاند.
و اما بردگى از راه ولایت و به فروش رساندن فرزندان بدست پدران را گرچه ایشان اسما و رسما آن را منع كردهاند، لیكن چندین قرن قبل از منعشان اسلام آن را منع فرموده بود. اما بردهگیرى از راه غلبه و قلدرى كه اسلام این را نیز منع نموده و لیكن غربیها نه، گرچه اینها نیز بر منع از آن اتفاق نمودهاند ولیكن این منعشان نظیر همان منع از بردگى اسراى جنگى تنها حرف است و از مرحله حرف نگذشته و عمل نمىكنند؟!
بنابراین غربیها نیز با همه آن هو و جنجالهایى كه علیه روش اسلام به راه انداختند، در مرحله عمل همان رفتار اسلام را اتخاذ مىنمایند و در موقع وجود سبب یعنى هجوم دشمنى كه درصدد ویران ساختن بناى مجتمع و هدم انسانیت است از چنین دشمنى حریت را سلب كرده و مىكنند، و نمىتوانند نكنند، زیرا این حكمى است مشروع در شریعت فطرت، و براى آن اصلى است واقعى و لایتغیر، و آن احتیاج انسانیت است در بقاى خود به دفع مزاحمات وجود و مناقضات بقایش، چنان كه متفرع بر این اصل واقعى اصل دیگرى دارد اجتماعى و عقلایى و تبدل ناپذیر و آن لزوم حفظ مجتمع انسانى است از انعدام و انهدام، چیزى كه هست ایشان از این قسم مشروع تجاوز نموده و بردهگیرى بزور و قلدرى را هم كه قسم نامشروع آن است معمول مىدارند و همیشه چه قبل از قرارداد بروكسل و چه بعد از آن میلیونها نفوس بشرى را خرید و فروش كرده و به یكدیگر پیشكش و یا عاریه داده و مىدهند، الا اینكه طبق مثل معروف یك بام و دو هوا، اعمال وحشیانه خود را بردهگیرى ننامیده و با كمال پررویى اسمهاى فریبندهاى از قبیل استعمار، استملاك، قیمومیت، حمایت، عنایت، اعانت و غیره روى آن مىگذارند.
از اقسام مختلف بردهگیرى كه به وسیله قرارداد بروكسل نسخ و ملغى گردید و آن همه سر و صدا در دنیا به راه انداخت و دول متمدن دنیا یعنى همان گردانندگان مدنیت مترقى و پرچمداران آزادى درباره آن، آن همه مباهات كردند، تنها قسمى كه باقى ماند و مثل سایر اقسام بردهگیرى قرارداد مزبور را در خصوص آن نشكستند مساله فروختن فرزندان و اخته كردن بردگان بود.
آنهم نه براى خاطر احترام به قرارداد بروكسل و یا طرفدارى از آزادى بردگان، بلكه براى این بود كه این قسم از بردهگیرى بر ایشان سودى نداشت، علاوه بر اینكه به مساله فردى بیشتر شباهت داشت تا یك مساله اجتماعى.
مضافا بر اینكه عمل كردن به قرارداد مزبور در خصوص این قسم از بردهگیرى خود سوژه تبلیغاتى خوبى بود براى غربىها كه آن را به دست گرفته سر و صدا براه انداخته و با مشتى الفاظ پوچ و دروغ خود را در دنیا به آزادى خواهى و مخالفت با رژیم بردهگیرى وانمود ساخته، اثر معجزهآسایى از الفاظ و ادعاهاى خالى از حقیقت بگیرند مثل تبلیغاتى كه در سایر موضوعات به راه مىاندازند.
منبع
ترجمه تفسير الميزان، ج6، ص 510-503