ابعاد سه گانه توحيد و شرك در قرآن
تبهای اولیه
قرآن كتاب راهنماي مسلمانان با ستايش خداوند از سه بُعد و باورآغاز ميشود و با پناه بردن به او از همان سه بُعد و باور ختم ميشود:
انتهاي كتاب با سوره ناس : قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ، مَلِكِ النَّاسِ ، إِلَهِ النَّاسِ
شايد با اين مثال بتوان مسئله را شرح ساده تري داد ؛ كارخانه بزرگي را در نظر بگيريد كه توليدات گسترده اي دارد . سه مرحله يا سه نقش براي اين كارخانه ميتوان تصور كرد
۲ـ مالكيت تأسيسات و توليد .
۳ـ سرپرستي و مديريت فني .
البته ممكن است شخص واحدي با صلاحيت هاي مختلف بتواند هر سه نقش را خودش ايفا كند ، اين امر در مورد واحدهاي صنعتي كوچك البته مقدور است ، اما همينكه قدري توسعه يافت ، يك فرد محال است بتواند دستِ تنها همه نقش ها را ايفا نمايد .
مثال فوق را در زمينه هاي ديگر زندگي از تاسيس باغ و مزرعه گرفته تا تاسيس دانشگاه و غيره ميتوان تعميم داد .
موضوع شرك و توحيد دقيقاً در همين زمينه است كه معنا ميدهد و مصداق پيدا ميكند . اكثريت آنهائي كه اجمالاً به وجود خدائي بعنوان خالق جهان اعتقاد دارند ، در بعد « الوهيت » متوقف ميشوند . خدا را البته باور دارند ، امّا باوري همچون باور بسياري از اصول علمي در فيزيك و شيمي و . . . كه در كتابها خوانده و در كتابخانه هاي خود به خاك و غبار زمانه سپرده اند . آنها زندگي روزمره خود را همچون بي خدايان مي كنند ، اميدشان به ارباب هاي متفرق دنياست و بيم شان از قدرت هاي پوشالي زمانه در يك كلام ، با خدا كاري ندارند مگر هنگام مرگ و مصيبت و گرفتاريهاي دنيا كه دستشان از همه كس و همه جا كوتاه گردد .
تأكيد قرآن در آغاز و انجام خود، بر يكي ديدن اين سه قلمرو و توحيدي انديشه و عمل كردن در زندگي براي همين است كه با خدا بايد زندگي كرد ، نه فقط اعتقاد داشت !
زنده ياد دكتر شريعتي با انتخاب تعابير موزون و متناسبي از اين سه زمينه ، البته از بعد منفي و در ارتباط با استبداد زمانه ، چه زيبا نشان داده بود كه فراز و فرود ، صعود و سقوط ، اعتلاء و انحطاط افراد و جوامع بستگي تام به برخورد آنها با اين مسئله دارد . عناوين اديبانه اي كه او براي رئوس اين مثلث برگزيده بود همگان بخاطر دارند ؛ جملاتي همچون : زر و زور و تزوير ، تيغ و طلا و تسبيح ، فرعون و هامان و قارون ، مَلك و مالِك و مُلا ، استعمار و استثمار و استحمار ، ناكثين و مارقين و قاسطين و . . . كه در فرهنگ سازي تحولات قبل از انقلاب نقش مهمي ايفا كرد.
آن شمع محفل روشنفكران و شاهد صحنه هاي مبارزه با استبداد ، به تناسب نگاه و نياز نسل آن زمان عمدتاً در موضوع شرك و توحيد ، به زمينه هاي ظهور شرك پرداخته بود و عوامل انحطاط و انحراف را از بعد جامعه شناسي توضيح ميداد . هرچند به مصداق « تعرف الاشياء با ضدادها » ( هرچيز از ضد خود شناخته ميشود ) توحيد را نيز تبيين ميكرد ، امّا بنظر ميرسد از بعد تئوريك و شناخت زمينه هاي قرآني نيز نياز روزگار ما بيش از گذشته است .
« مالك » بودن خدا ، قدرت و توانائي او را در تصرف و حكمراني بر جهان هستي بيان ميكند . اين جمله كه : مُلك آسمانها و زمين منحصراً متعلق به خداست ( لله ملك السموات و الارض – له ملك السموات و الارض )
۲۲ بار در قرآن آمده است . همچنين تاكيداتي مثل : بِيده الملك ( ملك بدست قدرت اوست ) ، لم يكن له شريك في الملك ( شريكي براي او در ملك نيست ) چنين توانائي مطلقي را تبيين مي كند .اگر هم كسي سهمي از ملك برده باشد و بر جزئي از آن تصرف داشته باشد ، موهبتي است كه موقتاً خدا در اختيارش قرارداده است : والله يوتي ملكه من يشاء ( خدا ملكش را به هركه بخواهد – طبق نظاماتي – ميدهد ) . معناي ملك در اينجا همان فرماندهي و حكمراني است كه كساني آنرا احراز مي كنند .
در قرآن خدا مَلِك هم ناميده شده است كه مفهوم « پادشاه جهان هستي » را ميدهد . آنهم پادشاه مطلق بي نهايت مقتدر (مليك مقتدر) (۱). امّا از آنجائيكه در طول تاريخ معمولاً پادشاهان به ناحق به قدرت ميرسيدند ، او «مَلِك الحق» (پادشاه بر حق) (۲) ناميده شده و از آنجائيكه اغلب سلاطين و زمامداران بدليل سوء استفاده از قدرت ناپاك و فاسد بودند ، خداوند در قرآن «ملك القدوس» (پادشاه بي نهايت پاك) (۳) معرفي شده است .
پس بي جهت نيست كه آخرين سوره قرآن با پناه بردن به چنين پادشاهي حسن ختام پيدا ميكند .
(مالكيت امروز از آن ِ كيست ؟ از آنِ خداوند يكتاي چيره) (۴)
به نظر ميرسد هرگونه تحقيقي در خدا شناسي ، اسلام شناسي و قرآن شناسي بدون شناخت دقيق اين مثلث مقدر نباشد و هيچ ايماني قبل از تسليم به قلمرو معنائي اين مفاهيم مقبول واقع نشود .
نامهاي نيكوي الهي را طبق رواياتي منتسب به پيامبر( ص)
۹۹ نام شمرده اند و در دعاي معروف به « جوشن كبير» به ۹۹۹ نام ( كه اغلب ريشه مشتركي دارند ) اشاره شده است ، با اينحال در قرآن ( طبق نمودار پيوست ) تنها از حدود ۷۰ نام ياد شده است و تعدادي نيز صفات الهي ذكر گشته است .همانطور كه گفته شد ، دو نام « الله » و « رب » در ميان بقيه اسماء موقعيتي ممتاز دارند و شايسته است كه پيش از بقيه اسماء ، با آنها آشنائي حاصل نمائيم .
« الله » كه با الف و لامِ معرفه گذاشتن بر سر« اله » ( معبود ) ، تعريفي از خالق يكتا و تنها معبود شايسته پرستش بشمار ميرود ، مدعاي همه پيامبران و مسئله اصلي در مبارزه « شرك و توحيد » يا تنوع خدايان و تك خدائي بوده است . جوامع بشري هيچگاه از پرستش خالي نبوده ، مشكل اصلي ، شراكت در پرستش و انحراف آن از توحيد بوده است .
در مورد « الوهيت » سخن بسيار گفته شده ، امّا درباره « ربوبيت » كه كليد توحيد و جان و جوهر خدا پرستي است ،كمتر تعمق و تدبّري انجام شده و اين نوشته در جستجوي مفهوم عميق تري از ربوبيت مي باشد .
هرچند براي نام « رب » ترجمه رسا و جامعي در فارسي نداريم و هر مترجمي به سليقه خود معادلي را برگزيده است ، امّا به نظر ميرسد همان كلمه « خداوند » كه به غلط براي « الله » بكار ميبرند ، براي « رب » مناسب تر باشد !
هرچند در اثر تكرار در طول زماني دراز ، مردم ما « الله » را همان خدا يا خداوند ميدانند ، امّا معناي خداوند در زبان اصيل فارسي به صاحب و مالك و اداره كننده گفته مي شد . مثل : كدخدا ، دهخدا ، ( مالك ده )
اگر از ياد نبرده باشيم ، متملقين درباري نيز شاه را : « خدايگان اعليحضرت همايوني » مي ناميدند .
در فرهنگ قرآن نيز دقيقاٌ همين مفهوم را براي نام « رب » ميتوان استنباط كرد . در روزگاران گذشته به دليل نا امني و بي قانوني ، هركس به دنبال آقا بالاسر ، ارباب و مالك الرقاب و سرور و سلطاني مي گشت تا زير سايه ثروت و قدرت او آسايش و امنيتي پيدا كند . در شبه جزيره عربستان نيز هرچند نظام ارباب رعيتي ( بدليل فقدان كشاورزي گسترده ) وجود نداشت ، ولي در نظام قبيلگي ، شيخ قبيله همان نقش ارباب را ايفاء مي كرد و علاوه بر آن ، « رب النوع» هاي بت گونه اين احساس را پاسخ ميدادند .
وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ترجمه
( طه آيات ۱۲ تا ۱۴ )
مسلماً الله همان رب من و رب شماست پس او را بندگي كنيد كه اين است راه راست .
و باين ترتيب « رب » را حاجت دهنده آنها معرفي كرد .
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ اأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (يوسف ۳۹)
اى دو يار زنداني ، آيا ارباب هاي متفرق بهترند يا الهه يكتاي چيره ؟
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ( گفت رب ما همان كسي است كه آفرينش هرچيزي را اعطا كرده سپس راهنمائي نموده )
قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى ( فرعون گفت تكليف مردم نسل هاي گذشته چه ميشود ؟ )
قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي . . . ( گفت علم آن نزد پروردگارم است . . . )
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ ( فرعون گفت رب العالمين چيست؟ )
قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ ( گفت رب آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست اگر واقعاً يقين داريد )
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ ( فرعون به اطرافيانش گفت آيا نمي شنويد ؟ )
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ( گفت رب شما و رب پدران پيشين شما )
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ ( فرعون گفت رسولتان كه براي شما فرستاده شده ديوانه است )
قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ ( گفت رب مشرق و مغرب وآنچه ميان آنهاست اگر واقعاً تعقل كنيد )
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ ( فرعون گفت اگر غير از من الهه اي بگيري قطعاً تو را زنداني خواهم كرد )
شعرا
۴۶ تا ۴۸رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ ( همان رب موسي و هارون )
و حتي پس از تهديد هاي فرعون به قطع كردن دست و پاي آنان در جهت خلاف و دار زدن دسته جمعي مي گويند
إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ
(ما اميدواريم ربمان از اينكه نخستين ايمان آورندگان هستيم خطاهايمان در گذرد)
خداوند ماجراي ابراهيم را از جلوه هاي متنوع ، در سوره هاي متعددي نقل كرده است كه هر جلوه در رابطه با روح كلي وسياق اصلي سوره مي باشد ، از آنجايي كه محور سوره شعراء رب العالمين است ، برخورد صادقانه اين انسان نمونه را با اين حقيقت بنمايش مي گذارد تا براي قوم پيامبر (ص) و همه انسانها الگو و اسوه اي باشد .
وقتي بي خاصيتي بتان را برهان مي آورد ، بر رب العالمين تكيه كرده ( فانهم عدولي الا رب العالمين ) و ربوبيت او در تمامي مراحل و مراتب عمر خود بيان مي كند ( در خلقت ، در هدايت تكويني و تشريعي ، در اطعام و اسقاء ، در اشفاء ، در اماته و احياء و در غفران ذنوب ) . به اين ترتيب نشان مي دهد نه تنها آفرينش اوليه و رهيابي شناخت وسائل مادي و معنوي مورد نياز انسان ، بلكه تغذيه دائمي او كه ضامن رشد و ادامه حياتش مي باشد ، شفاي بيماري ها در جهت ترميم عوارض و جبران نواقص ، مرگ و حيات مجدد در قيامت و آمرزش خطاها و ذنوب تماماً به دست رب العالمين بوده زمينه هاي ربوبيت او را نشان مي دهد .
شعراء
۷۷ تا ۸۳الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ ( همانكه مرا آفريد پس همان مرا هدايت مي كند )
وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ( همانكه مرا طعام و رفع تشنگي مي دهد )
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ ( و هرگاه بسيار شوم هموست كه مرا شفا مي دهد )
وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ ( همانكه مرا مي ميراند سپس زنده مي كند )
َالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ ( همانكه اميدوارم در روز جزا خطاهاي مرا ببخشد )
رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ( پروردگارا ، مرا حكمت ده و به صالحان بپيوند )
قُمْ فَأَنذِرْ ( برخيز و هشدار ده )
وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ ( پروردگارت را بزرگ شمار )
. . .
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ( و براي پروردگارت صبر كن )
انعام
۱۶۱ تا ۱۶۴(بگو پروردگارم مرا به راه مستقيم هدايت كرده است ، همان دين بپا دارنده اي كه آئين ابراهيم حنيف بود كه هرگز از مشركين نبود)
قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
( بگو همانا نماز من ، عبادت من ، زندگي و مرگ من براي خلائي است كه رب العالمين است . )
لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ
(شريكي براي او نيست و من به چنين باوري مامور شده ام و نخستين گرونده به آن هستم . )
قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ و . . .
(بگو آيا ( انتظار داريد ) من غير از الله را به عنوان رب انتخاب كنم در حاليكه او رب هر چيزي است)
اعراف ۱۷۲:
آنگاه كه پروردگارت از پشت بني آدم ( نطفه آنها ) نسلشان را پديد آورد و ( با منطق عقل و خرد ) ،آنها را بر خودشان گواه گرفت كه : مگر من « رب » شما نيستم ؟ گفتند : آري ، گواهي داديم . ( اين گواهي عقلاني را از همه گرفتيم ) تا روز رستاخيز نگوييد ما از اين موضوع بي خبر بوديم.
فصلت
۳۰ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ
كسانيكه گفتند ( اعلام قاطع كردند كه ) رب و صاحب اختيار ما « الله » است و ( وبا سرباز زدن از بندگي غير خدا ، بر اعتقاد خويش ) پاي فشردند ، فرشتگان دائماً بر آنها فرود مي آيند ( و چنين در روان آنها القاء مي كنند كه ) نترسيد و اندوهگين نباشيد ، بهشت موعودتان بر شما بشارت باد .
از زبان حضرت موسي:
بسياري از زمينه ها همچون : « ولايت » ، « حفاظت » ، « نصرت » و . . . از اين قبيل اند كه بايد در مناسباتي طرفيني تحقق يابند .
همانطور كه ميدانيد ، نام هاي نيكوي خدا بسيارند كه كم و بيش با ليست آنها آشنا هستيد . امّا در اين ميان تنها « رب » است كه همواره در تركيب با ضمائر ( مثل ربكم ، ربنا ، ربي . . . ) يا در تركيب با اسماء ( مثل سموات و الارض ، عرش و . . . ) بصورت مضاف آمده است بطوريكه ما در قرآن همواره با « رب مضاف » مواجه هستيم نه « رب » مستقل !! همچون ساير اسماء الله ، رحمن ، رحيم ، غفور و . . . ما به استثناي نام « رب » ، و به ندرت برخي نام هاي ديگر ، هرگز نمي بينيم نام هاي نيكوي الهي با ضمائر يا چيز ديگري تركيب شده باشد و اين نكته حائز اهميت بسياري است.
بخشي از صفات خداوند همچون عليم ، عظيم ، جبّار ، عزيز و . . . ياد آور نام هاي عام و مطلق خداست ، امّا نام رب ( و همچنين مولا ، ناصر و حافظ ) در ارتباط با مخلوقات معنا ميدهد و ظهور و بروز آن صفات را در آنها آشكار مي سازد. مثل ظهور معلمي و مربي گري يك استاد در وجود شاگردان و يا ظهور ولايت الهي . در كسانيكه به دوستي و تولاي او دل باخته باشند و همينطور « نصرت » و « حفاظت » .
در اين ميان نام « رب » وضعيت كاملاً ممتازي دارد و از
۹۸۰ بار تكرار آن در قرآن به استثناي دوسه استتنا در٪ ۹۹،۸ موارد همواره « رب مضاف » آمده است و به وضوح به نقش رئيس مرئوسي ، معلم شاگردي ، مدير كارمندي ، مولا مملوكي ، ناصر منصوري و . . . تكيه ميكند و ارتباط تنگاتنگ بنده با خدا را ميرساند كه در هيچيك از نام هاي ديگر چنين ارتباطي قابل مشاهده نيست .در مورد « رب » به حد كافي گفته شد ، در مورد « ولايت » نيز مي بينيم در موارد بسياري اين كلمه در قرآن با ضمائر آمده است . مثل مولاكم ، مولانا ، مولاه ، وليكم ، ولي (ولي من) وليهم ، اولياء ، اولياءكم ، ولايتهم ، . . . در مورد نصرت و حفاظت : نصرهم ، نصركم ، يحفظونه
بطور خلاصه « ربوبيت » كليد گشودن دروازه هاي توحيد و رمز بندگي و عبادت و پل ارتباطي ميان خدا و بنده ميباشد .
آيا تا كنون به اين نكته توجه كرده ايد كه ما در دعا غالباً « رب » خود را مي خوانيم ؟!
در قرآن
۶۷ بار كلمه « ربّ ِ » ( اي رب من ) تكرار شده است ، در حاليكه يكبار هم « يا الهي » ( اي خداي من ) در اين كتاب نيامده است ( هرچند در ادعيه غير قرآني وجود دارد).جمله « ربنا »
۱۱۱ بار در قرآن تكرار شده كه بيش از نيمي از آن حالت دعا دارد . در حاليكه ذكر « اللهم » فقط ۵ بار در قرآن آمده است ، چرا ؟! . . . چون دعا و درخواست با ربوببت بيشتر تناسب دارد تا الوهيت .ما در نمازهاي يوميه
۱۷ بار ذكر« سبحان ربي العظيم و بحمده » را در ركوع و ۱۷ بار ذكر « سبحان ربي الاعلي و بحمده » را در سجود بزبان مي آوريم تا عظمت و عالي بودن ربوبيت او را بخود تلقين كنيم . امّا كمتر اين تلقين را در زندگي خود تحقق مي بخشيم.اوج دعاهاي قرآني و عاليترين فرازهاي ارتباط بنده با خالق را همواره با تاكيد بر نام « رب » مي يابيم . نگاه كنيد به موارد ذيل :
مناجات هاي مومنين (دو آيه انتهاي سوره بقره كه جمع بندي آن محسوب ميشود):
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ
لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ
رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ
رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَّ رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ
ابراهيم
۳۷ تا ۴۱رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ
رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللّهِ مِن شَيْءٍ فَي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ
• كلمه « رب » ( از ريشه« رَ ب َ وَ » و به معناي تربيت و بالا آوردن ) جمعاً
۲۰ بار در قرآن آمده است .• مجموع دو رقم فوق عدد
۱۰۰۰ مي باشد كه رقم قابل توجه و معنا داري است .• از
۹۸۰ باري كه كلمه « رب » در قرآن بكار رفته است ۹۷۰ بار آن اين كلمه وصف خدا شمرده شده است (۷) و ۱۰ مورد ديگر كلماتي مثل ارباب و . . . متفرقه مي باشد نيامده است.
• نام « الله » در ۲۶۹۸ بار تكرار در قرآن ، حتي يك مرتبه هم در تركيب با ضمائر يا بصورت « مضاف و مضاف اليه » نيامده است (۸) در حاليكه در مورد نام « رب » قضيه معكوس است ، يعني از ۹۷۰ بار تكرار نام رب ، حتي يك مرتبه هم نام « رب » تنها ( همچون الله ) در قرآن نيامده است .
• نام رب در٪
۴/ ۹۶موارد (۹۳۵بار ) با ضمائر انساني تركيب شده است ( ربك ۲۴۲ بار - ربهم ۱۲۵ - ربكم ۱۱۹- ربنا ۱۱۱ - ربي ۱۰۱ -ربه ۷۶ - رب ِ ۶۷- ربكما ۳۳ - ربها ۹ - ربهما ۳ - رب ابائكم ۳ - رب الناس - رب العالمين ۴۲ - رب موسي و هارون ۳• نام « رب » در
۳% موارد ( ۲۹بار ) به پديده هاي آسماني اطلاق شده است ( رب السموات و الارض ۱۴ بار- سموات السبع - العرش ۶- ستاره شعري - فلق• نام « رب » در%
۴ / ۰ موارد ( ۴ بار ) به موضوعات متفرقه تعلق گرفته است ( رب هذه البلده - هذا البيت - رب العزه رب كل شي )• نام « رب » در%
۲ / ۰ موارد ( ۲ بار ) به صورت نكره ( نه معرفه ) در تركيب با صفات ديگر آمده است ( ربُ غفور - ربُ رحيم )• به طور كلي نام رب در%
۸ /۹۹موارد با ضمائر يا به صورت مضاف آمده است .