ای آرزوی بندگی ات مانده بر دلم ... (نجواهای شبانه)

تب‌های اولیه

2317 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ای آرزوی بندگی ات مانده بر دلم ... (نجواهای شبانه)

ای آرزوی بندگیت مانده بر دلم... (نجواهای شبانه)
دوستان خوب و گرامی بیایید در تاپیکی مستقل گوشه هایی از نجواهای شبانه خود با خدای مهربانمان را بنگاریم شاید که برای خود و دیگرانمان تلنگری روحانی و معنوی باشد.
امیدوارم یکایک دوستان با خلوت خود نواهای به گوش جان رسیده از اعماق چشمه های درون را برایمان به یادگار بنگارند تا ببینیم هر کسی چه توشه ای دارد از او چه به بیرون می تراود.
پس این بار دل نوشته ای از حقیر که ساعتی قبل نگاشته شد تقدیم محضر پرفروغتان.

...آری عجیب نیست گر صدای دعایم نمی رسد از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد.
من تحبس الدعای غفلت و بی همتی خویشم آنجا که همتی نیست و اظهار فقر و نداری که عطایی نمی رسد.
عمری چشم انتظار بارقه ای از آسمان غیب بودیم تا معجزه ای سازد و این ویرانه دل را گلستان سازد بی خبر از آنکه بر دل مرده بی نصیب از حیات که لطفی نمی رسد.
آنگاه که پر باز میکنم و به پرم می خورم زمین بیخود شده خویشم و غافل که بال و پر شکسته به جایی نمی رسد.
ای کاش این تن نحیف خود را با سپر اعمال شایسته ای بیمه می کردم گرچه می دانم با اعمال چون منی او هم به نوایی نمی رسد.
با دست خالی ام نه گره زخود گشایم و نه گره گشای دیگری باشم آری دستی که قطع شد به گدایی نمی رسد.
ای میزبان فدای تو و سفره کرم بی کرانه ات، اکنون درد من این است که آیا به این فقیر غذایی نمی رسد؟
از من نخواه بیش از این با کشتی نجات او امید رستگاری و آزادگی بپرورم وقتی از جانب حبیب برات کرببلایی نمی رسد.
این دلخسته گم کرده راه به اسارت افتاده ای، سالها منتظر یک ضمانت است آخر چرا برای ضمانتش امام رضایی نمی رسد؟

ای خدای جهانیان ای سرچشمه وجود
عیب نداره که حاجتمُ ندادی عیب نداره که جواب سوالامُ ندادی عیب نداره...
اما تو رو به هرکی که دوست داری لااقل یه طوری بهم بفهمون که صدامُ میشنوی
خسته شدم از این که اینقدر بخوام با دلیل و استدلال بفهممت
بذار یقدر هم ببینمت

آی خدا
برس به داد ما

خدایا ممنونم که توی ثانیه ثانیه زندگی همراهم هستی.
خدایا ممنونم که تا حالا یه لحظه تنهام نذاشتی.
خدایا ممنونم که می ذاری بودنت رو حس کنم
خدایا برای بودنت شکر شکر شکر........
خدایا ببخش که تو بی نهایت خوبی و اما من ..........

یا زهرا

مولاي من ! من همان کودکم که تو پرورده اي و بزرگش کرده اي !
من همان نادانم که تو آموزشش داده اي و دانايي اش بخشيده اي !
من همان گمراهم که تو به راهش آورده اي و هدايتش کرده اي !
من همان پست بي مقدارم که تو از زمين بلندش کرده اي و رفعتش بخشيده اي !
من همان ترسوي بيم آکنده ام که تو امانش داده اي و خاطرش را آسوده کرده اي !
من همان گرسنه ام که تو سيرش ساخته اي !
من همان تشنه ام که تو آبش داده اي !
من همان برهنه ام که تو لباسش پوشانده اي !
من همان فقيرم که تو غنايش بخشيده اي !
من همان ضعيفم که تو قوت و قدرتش داده اي !
من همان ذليلم که تو عزيزش کرده اي !
من همان بيمارم که تو شفايش بخشيده اي !
من همان گدايم که تو کرامتش کرده اي !
من همان گنهکارم که تو گناهانش را پوشانده اي !
من همان ضعيف مظلومم که تو به ياريش شتافته اي !
من همان رانده درمانده ام که تو منزل و ماوايش داده اي !
خداي من ! من همانم که در خلوت از تو شرم نکرد و پيش ديگران نيز در انديشه تو نبود !
منم آن درگير ماجراهاي سترگ !
من همانم که به سرور خود جسارت کرده است و بر مهتر خود دليري ورزيذه است !
من همانم که جبار آسمان را نا فرماني کرده است !
من همانم که زمينه معصيت خداوند جليل را فراهم کردم .
من همانم که در گناه از ديگران پيشي گرفتم .
من همانم که تو پرده بر زشتي رفتارم افکندي و من شرم نکردم و همچنان گناه کردم و معصيت را از حد گذراندم .
من همانم که تو وقتي مرا از چشم خود انداختي و نظر عنايتت را برداشتي ، اعتنا نکردم .
تو آن قدر با صبوريت مهلتم دادي و با پرده اغماضت ، گناهانم را پوشاندي که گمان کردم از ديدن من پرهيز مي کني و از عقوبت گناهانم اجتناب مي ورزي ؛
انگار تو شرمسار مني ...

خدای من قصد من به هنگام ارتکاب گناه ، نافرمانی تو نبوده است

نمی خواسته ام منکر خدایی تو باشم

نمی خواسته ام فرمان تو را سبک بشمارم و زیر پا بگذارم

نه ! هرگز چنین نبود.

بلکه این نفس من بود که مرا می فریفت و این هوس بود که بر من چیره می شد

و این بخت بد بود که به یاری می شتافت

و این پرده پوشی تو بود که مرا مغرور می کرد.

چنین می شد که پای پرهیزم می لغزید و به وادی گناه می افتادم و معصیت تو را مرتکب می شدم.

اما اکنون چه کسی می تواند مرا از عذاب برهاند؟

فردا چه کسی می تواند از دست دشمنان خلاصم کند؟

پس وای بر من ! وای بر رسوایی ام ! وای بر آنچه در نامه اعمالم ثبت کرده ای!

[="darkorange"]برگرفته از دعای ابوحمزه[/]

[="Black"]خدایا ما را ببخش که در کار خیر یا جا زدیم یا جار زدیم !!![/]

خدایا ممنونم از این همه عشق و علاقه تو نسبت به خودم
خیلی خوشحالم و این دوس داشتن را کامل احساس می کنم چه لذتی داره...

خدایا منو ببخش بخاطر کم لطفی هام و اینکه نفهمیدم که چقد دوسم داری
اما دیگه جبران میکنم:Gol:

خدایا دوست دارم

خداياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
تنها تويي كه خير من رو ميدوني
خداجونم الآن كه توي دنيام كسي از دلم خبر نداره
وقتي هم مردم ديگه كسي نه از جسمم خبر داره و نه از دلم
اگه گاهي بي ادبي كردم و يار هميشگيم رو از ياد بردم ببخش
خدايا همه ي ما رو تو غربت دنيا و قربت خودت آفريدي اين قدر كه بين اين دوتا غربت و قربت مونديم كه با كدوم آشنايم ...
گاهي اين قدر با دنيا دني و فاني شدم ولي باز تو با من بودي!آن قدر كه گاهي بود و نبودت رو احساس نكردم ولي تو هميشه قريب بودي
خدا فكر ميكنم كسي كه بخواد توحيد داشته باشه بايد تو رو بشناسه و تو رو بايد از خودم و از امامانت و از قرآنت بشناسم
خدايا سنگين است بار امانت تو
خدايا چنان كن سرانجام كار
تو خوشنود باشي و ما رستگار

خدایا عاااشقتم

یا عَظیمَ المَن! گناه آورده ام
غافرُ التَوب! اشتباه آورده ام
لا تُؤدِّبنی، خودم شرمنده ام
تازه قلبم را به راه آورده ام
عُدّتی فی کُربَتی! دلخسته ام
من جوانیِ تباه آورده ام
صاحِبی فی شِدّتی! من را مران
رو به سوی باراله آورده ام
أینَ عَفوُک؟ أینَ سِترُک؟ یاجَمیل!
نامه ای غرق گناه آورده ام
قاضیُ الحاجات، خَیرُالحاکمین
!
رو به ربِ دادخواه آورده ام
یا أنیسَ الذّاکرین و یا بَصیر
!
اشک توبه از نگاه آورده ام
یا حَلیم و یا کَریم و یا غَفور!
خلوتی، تار و سیاه آورده ام
هارِبٌ مِنکَ إلَیکَ، یا اله!
من به سوی تو پناه آورده ام
وَاصرِف عَنی سَیّدی
الأسواء، حفیظ!
وَاقضِ عَنَّ الدَین، آه آورده ام
یا غیاثَ المُستغیثین! ربّنا!
یک زبان عذر خواه آورده ام
لا تُخَیِّبنی،أنا العَبدُ الحُسین
گریه
بر این پادشاه آورده ام
مناجات از :رضا تاجیک

[="Georgia"][="Blue"][=&quot]این متن کوتاه نیز که نثر موزون است و نه شعر و دقایقی قبل به رشته تحریر درآمد تقدیم محضر پر انورتان:[/]
[=&quot]گر طالب و دیوانه دیدار رویت هنر داشته باشد، اول قدم آن است که در این معرکه همت داشته باشد[/]
[=&quot]جز گریه طفلانه و آه شبانگاهی و اشک جگر سوز زمن زار هیچ نیاید، آری دیوانه مسکین محال است خطر داشته باشد[/]
[=&quot]از کرم ساقی بر دست ما جام شرابی است که دست دگران نیست، از جرات باده پرستی ما کیست خبر داشته باشد[/]
[=&quot]اینجا که به حکم هم آغوشی دلدار حرام است پریدن زلب بام نگاهش، حسرت بَرَد آن مرغ لجن خوار که پر داشته باشد[/]
[=&quot]تیر عشق پر شررش از کرمش بر دل عشاق نشیند، هرچند گدای افتاده در راه سپر داشته باشد[/]
[=&quot]چون شمع سحرگاه و پروانه پَر سوز مرا کشته خود کن، حیف است که خواهان تو سودای دگر داشته باشد[/]
[=&quot]بگشای قفل در سینه صد چاک دل ما به رخ خویش، شاید که با دیدارآن روی دل انگیز میل سفری داشته باشد[/]
[=&quot]رحمت به گدایی که از فرط نیازش به غیر تو نزد روی، هر چند که خلقت کوهی ز گهر داشته باشد[/]
[=&quot]آری گرمای قیامت داغی نزند سوختگان شیدای غمت را، در میان آتشفشان کجا شعله کبریت اثر داشته باشد[/]
[=&quot]ما را از سر این گریه پر درد هماره سوزی است که به دوزخ نهراسیم، هیهات بر خورشیدِ شرر عشق، دمیدن اثری داشته باشد[/]
[=&quot]در آن روز که خلقی در صف کشی حشر معطل ایستاده به پایند، ما آسوده بر آنیم که باید جَنان درب دگری داشته باشد[/]
[=&quot]ای یار، ما را در آن روز به دیاری که نباشی مشغول مائده پر کرمت نفرمای، هرچند که جنات دیگر قند وشکر داشته باشد[/]
[=&quot]دانی زچه روی در این عصر تورم و گرانی، زر طلبیدم ز در تو، چون وقت گدا در همه حال، قیمت زر داشته باشد[/]
[=&quot]جز گریه و سوز و اشک شبانه رهی نیست به سر منزل مقصود، این خانه پر ارج و بها محال است دو در داشته باشد[/]
[=&quot]گفتی که بیایید و بنوشید از این باده جانانه ولی خلق نشستند، درد است که شه بی حدّ و عدد لطف نشان، بنده کر داشته باشد[/]
[=&quot] [/]
[=&quot] [/]
[=&quot] [/]
[=&quot] [/]
[/]

خدایا خیلی عاشقتم
کمکم من...

[=georgia][=&quot]این نثر موزون (و نه شعر) که اکنون به قلم برآمد تقدیم وجود پر فروغتان:[/]
[=&quot]
[/]
[=&quot]ساقی لطفی نما و در این جام ناقابل قلب من بریز باده مستی و حالم خراب کن گر چه ناقابلم اما بیا و یک جرعه در پیاله ما هم شراب کن[/]
[=&quot] ای آرزوی بندگیت مانده بر دلم، دیری است که پر نکشیده ام به هوای کویت، اکنون تو بگشا گره ز کار دلم و فتح باب کن[/]
[=&quot]ای منتهای امید زخم خورده دل شکسته ام چاره ای بساز و چون همیشه بیا و این دل آواره مرا به گوشه چشمی گستان کن[/]
[=&quot] ای دل چرا در این فرصت اندک به جای مانده به کوی خسته دلان خانه ای نمی کنی، آخر میانه این راه کمتر ایاب و ذهاب کن[/]
[=&quot]دلخستگان و تشنگان نگاهت به حال سحر آشناترند، یارب بیا و در این جاودانه لحظه سحر دل ناچیز ما را انقلاب کن[/]
[=&quot]تنها دعای این بیچاره فتاده به راه آن که چون سینه سرخهای مهاجر به کوی عشق، روی مرا نیز به خون سر من خضاب کن[/]
[=&quot]با ساقیان جام شهادت و مهرویان باده کرامت این دردمند خسته را چکار، اصلا بیا و سائل خود را جواب کن[/]
[=&quot]به روز حشر نزد آبرودار کربلا سیدالشهدا لغزشم را عیان مساز، خواهی مرا به آتش قهرت بدترین عذاب کن[/]
[=&quot]من گرچه بی ابرو ولی واله پیاله ساقی کوثرم، امشب بیا و یک بار برای همیشه دعای مرا مستجاب کن[/]
[=&quot]آنگونه که سزای محبین فاطمه و ذاکرین علی است، ما را هم از شفاعت جنت الذاتشان کامیاب کن[/]
[/]

[="red"]شب جمعه و دعای کمیل و خلوت عاشقانه با محبوب:[/]
[="purple"][="verdana"]"اللهم اغفر لکل ذنب اذنبته و کل خطیئة اخطاتها"
"اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم"
"اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم"
"اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا"
"اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء"
.
.
.
.
.
"یا سریع الرضا اغفر لمن لا یملک الا الدعا و لا فعال لمن تشاء...[/][/]"

چه می شود نظری بر گدا کنی یارب

به ذکر توبه لبم آشنا کنی یارب

گره فتاده به کارم بگو چه چاره کنم

تویی که صد گره بسته وا کنی یارب

به گرد دام هوی و هوس نمی گردم

اگر زدام هوایم رها کنی یارب

زپا فتاده و درمانده و تهی دستم

بگیر دست مرا تا به پا کنی یارب

بنا به دعوت تو آمدم به مهمانی

بدان امید که چیزی عطا کنی یارب

به پیش عفو تو کوه گناه من کاهی است

تویی که کاه مرا کهربا کنی یارب

به خط بندگیت بارها خطا کردم

تویی که خط مرا بی خطا کنی یارب

اگر چه شیعه نیم من ولی دلم خواهد

مرا ز خیل محبان صدا کنی یارب

مرا به کسوت ژولیدگی نگاهی کن

که با نگاه مرا کیمیا کنی یارب

مرحوم ژولیده نیشابوری



خدایا


آنقدر به این دل مشتاقم بصیرت عطا کن تا این دل سر تسلیم در آستان معرفتت فرود آورد.


ای قدرتمند لایزالی که با آفرینش چنین عظمتی کوچکترین ذره ای از قدرتت کاسته نمی شود


پس

خدایا


زانوان تعظیمم را قوت بخش

و


سجده ی سپاسم را پذیرا باش.


خدایا حقیقت در درون خودم بود انرا در دنیای پر از هیاهوی بیرون جستجو میکردم
در جایی که اصلا حقیقتی نداشت

خدایا مرا ببخش به خاطر اینکه خواسته های دنیایی ام فزونی دارد بر خواسته های اخروی و معنویم
خدایا این برای من رنج است ...
ایا این رنج نیست که هنوز درگیر تعلقاتی هستم ناپایدار ...؟!

[="purple"]
خدایا کور بودم بینا شدم [/]

خدایا..خدای پاکی ها وزیبایی ها..غروب های جمعه که میشه دلگیر میشم ویه تسبیح بر میدارم شروع میکنم به ستایشت..ودرود میفرستم بر پیامبرم..وانتظار میکشم برای منتظری بنام قائم (عج)...وناگاه اشکهایم از چشمانم سرازیر میشود..نمیدانم چرا انقدر دلتنگت میشوم..دلتنگ خدا..دلتنگ خدای بخشاینده مهربان..خدا جونم عاشقتم..

[=georgia][=&quot]سلام بر همه دوستان خوب و همرازم[/]
[=&quot]این چند عبارت آشفته نیز سوغات ساعات آخر روز جمعه برای یاران همراهم، امید که مقبول افتد...[/]

[=&quot]دیدار یار و نظر به آن قامت دلربای نه به چشمان سر شود، روی نگار و رخ آن گلعُذار دیده به چشم دگر شود[/]
[=&quot]اینجا از آن چشمه سار معرفت ضیافتی است پر از نعمت نیاز، هرکس به قدر گنجایش و ظرف معرفتش بهره ور شود[/]
[=&quot]بالای سفره در سراپرده عشق آن ناز اُزاران و دلربایان نشسته اند، ای کاش این دیده دل من نیز روزی به دیدنشان مفتخر شود[/]
[=&quot] سالک کوی حقیقت بی نعمت ولا به جایی نمی رسد، حتی اگر عمری هزار ساله ذاکر و ملازم کوی سحر شود[/]
[=&quot]بی حال انتظار و آمادگی ظهور، دعایی مستجاب نیست، آری دعای منتظران پر شرر است که مستجاب شود[/]
[=&quot]با ذکر یار و ورد نام او گرچه حال مناجات می دهند، اما بی مهر و محبت جانانه او حتی نماز و دعا بی اثر شود[/]
[=&quot] تنها به دعا و انابه و گریه با التماس نیست که رزق نگاهش روزیت گردد، باید که آن به مقارنت با عمل اثردار شود[/]
[=&quot]اشک دعا و سوز سحری آنگاه که با اشک روضه قرین گردد، بی شک قبول درگه صاحبان کرامت و اهل نظر شود[/]
[=&quot]هر جمعه ای که بی گل زهرا صاحب الزمان به شب رسد، از غم دل شکسته ما سرگردان و نالان و خسته تر شود[/]
[=&quot]ای آرزوی بندگیت مانده بر دلم چاره ای بساز که من از دست می روم، ترسم که این غلام برایت درد سر شود[/][/]

[="Green"]

[="indigo"]

خدایا هدایتم کن ، زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.

خدایا نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است.

خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.

خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم ،

که بی احترامی به یک انسان همانا کفر خدای بزرگ است.

خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده

تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .

خدایا پستی و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز

تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.

خدایا من کوچکم ، ضعیفم و ناچیزم ، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم ؛

به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و بدرستی تدبیر کنم.

خدایا دلم از ظلم و ستم گرفته است ؛

تو را به عدالتت سوگند می دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار نده.

خدایا می خواهم فقیری بی نیاز باشم که جاذبه های مادی زندگی مرا از زیبایی عظمت تو غافل نگرداند.

خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.

خدایا ! به سوی تو می آیم ، از عالم و عالمیان می گریزم ، تو مرا در جوار رحمتت سکنی ده.

ای همیشه حاضر در میان ما !با طراوت بهار دیدمت با شمیم انتظار بوییدمت و با دلی بی قرار جوییدمت !…

ای چشم بینای خدا! تو حاضری در جای جای زندگانی ما در لحظه لحظه زیستن ما

نفس کشیدن نشستن ما برخاستن ما …در هر پگاه و نگاه ما و در ژرفای نماز و نیاز ما!

[="gray"]خدایا...

خودت رو ازت طلب میکنم...

خودت...[/]
[/]

[/]

ـهوالطيفـ

خدايا ، دوستت دارم
جز تو هم كسي رو ندارم

تنهام نذاري يه وقت

خداوندا
دگر پایان پایانم.
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم که آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.
چرا پنهان کنم در دل؟
چرا با کس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است



دگر پايان پايانم....خدايااااااچرا وجودم آرام نميگيره؟؟؟:Ghamgin:
كاش مي دانستم كه صدايم را مي شنوي........:Ghamgin:
خداياااااااا.......

خدایا من را ببخش

من آدم خوبی نبودم

بهانه ام اینه که بر سر راهم یک آدم خوب نبود که تو لحظه های بحرانی راهنمایی ام کنه و دستهام رو بگیره

افسوسم اینه که خودم رو هم سر راه یک آدم خوب قرار ندادم ...

نه دنبالش رفتم و نه دنبالم اومد ...

=========

باغ بهشت;348649 نوشت:
افسوسم اینه که خودم رو هم سر راه یک آدم خوب قرار ندادم ... نه دنبالش رفتم و نه دنبالم اومد ...

و هنوز فرصت باقی است
قدرش را بدان
چه میدانی
شاید فرصتی بسیار باشد
بیداری قدم اول است
و تو اکنون بیدار شدی
سر به سجده بگذار و بگو
خدایا شکرت که بیدار شدم
توفیق بیشم ده

بمحمد و آله الطاهرین

[B][=IranNastaliq]مهربانم!
[=IranNastaliq]





[=IranNastaliq]ببخشمان از اینکه خیلی وقتها از یاد می بریمت !




[=IranNastaliq]ببخشمان که تمام لحظات در خود فرو رفته ایم
[=IranNastaliq]

[=IranNastaliq]ببخشمان که به جای شکر نعمت هایت و شکر آنچه که داده ای از نداده ها شکایت می کنیم !
[=IranNastaliq]

[=IranNastaliq]ببخشمان که قدر آنچه را که داده ای نمی دانیم !
[=IranNastaliq]

[=IranNastaliq] خدایا به داده ها و نداده هایت شاکریم .
[=IranNastaliq]

[=IranNastaliq]پروردگارا! همان را می خواهیم که تو برایمان خواسته ای.
[=IranNastaliq]

[=IranNastaliq]و تنها از تو می خواهم
[=IranNastaliq]

[=IranNastaliq]پروردگارا، به ما قلبی فرمانبردار، گوشی شنوا
[=IranNastaliq]

[=IranNastaliq]، ذهنی هوشیار، و دستانی ساعی عنایت فرما تا بتوانیم تسلیم
[=IranNastaliq]

[=IranNastaliq] رضایت تو گردیم و آنچه را که به کمال برایمان خواسته ای بدیده منت بپذیریم.




[/B]
[=IranNastaliq]بگذار که تمام لحظه هایمان، در بودها و نبودها، دادها و نداده ها، در تمام خوشی ها و ناخوشی هایمان که همه و همه حکمت

[=IranNastaliq]
[=IranNastaliq]
[=IranNastaliq] توست! فقط یاد تو یاریمان دهد...

[=IranNastaliq]
[=IranNastaliq]
[=IranNastaliq]
[=IranNastaliq]

[B]که عشق وفادار تویی.....





[/B]

روز قسمت بود
خدا هستی را قسمت می کرد
خدا گفت:
چیزی از من بخواهید، هر چه که باشد به شما داده می شود
سهمتان را از هستی طلب کنید، زیرا خدا بسیار بخشنده است


و هر که چیزی خواست


یکی بالی برای پریدن

و دیگری پایی برای دویدن

یکی جثه ای بزرگ خواست

و دیگری چشمانی تیز

یکی دریا را انتخاب کرد

و دیگری آسمان را




در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت:

خدایا من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم

نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ

نه بالی و نه پایی

نه آسمان و نه دریا

تنها کمی از خودت

تنها کمی از خودت به من بده...



و خدا کمی نور به او داد

نام او کرم شب تاب شد



خدا گفت:

آن که نوری با خود دارد بزرگ است

حتی اگر به قدر ذره ای باشد

تو حالا همان خورشیدی

که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی.

و خطاب به دیگران گفت:

کاش می دانستید که این کرم کوچک، بهترین را خواست

زیرا که از خدا «جز خدا» نباید خواست



الهی
[="red"]
با خاطري خسته، [/]
[="darkorange"]دلي به تو بسته، [/]
[="orange"]دست از غير تو شسته [/]

[="orange"]در انتظار رحمتت نشسته ام [/]

[="magenta"]بدهي كريمي
ندهي حكيمي
بخواني شاكرم [/]

[="pink"]نه پاي گريز دارم و نه زبان ستيز

الهي مشتي خاك را چه شايد و از او چه برآيد

يا ارحم الراحمين[/]

[="Green"]

[/]

[="Black"][="purple"]حضرت موسي به خداوند گفت :

گاهي اوقات در مكان هايي هستم كه شان تو والاتر از آن است كه تو را در آنجا بخوانم .

خداوند مهربانانه پاسخ داد :

اي موسي ! به درستي كه ياد من در هر مكاني نيكو است .

حضرت موسي به خداوند گقت :

گاهي اوقات در حالاتي هستم كه شان تو والاتر از آن است كه تو را د رآن حالات بخوانم

خداوند مشتاقانه پاسخ داد :

اي موسي ! به درستي كه ياد من در هر حالي خوش است .[/][/]

خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟

پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.

خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟

من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟

خدا جواب داد:

- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.

- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.

-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.

- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.

دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت...

سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟

خدا پاسخ داد:

- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.

- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.

- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.

- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.

- یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.

- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.

- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.

با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟

خدا لبخندی زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم... "همیشه"

برایم نوشته بود :
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند …
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست چون خدایی هست … آری و چه زیبا نوشته بود !
همواره با خود تکرار میکنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست

باز هم صبح شد ، پروردگارا :
از اینکه یکبار دیگر مرا لایق حیات دانستی سپاسگزارم
از اینکه فرصت یک شروع مجدد را به من عطا کردی متشکرم
از تو میخواهم به من درک و درایتی بیش از پیش ببخشی تا امروز اشتباهات دیروز را تکرار نکنم
فرصتهایی که در اختیارم قرار میدهی از دست ندهم و از یاد نبرم که شاید فقط برای امروز بتوانم دوستانم و یارانم را دوست بدارم !

[="purple"](روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هربار به فرشتگان اینگونه می گفت:
می آید....
من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که درد هایش را در خود نگاه می دارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.فرشتگان چشم به لب هایش دوختند٬گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:با من بگو از آنچه سنگینی سینه ی توست.
گنجشک گفت:لانه ی کوچکی داشتم٬آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی هایم! تو همان را هم از من گرفتی.
این طوفان بی موقع چه بود!چه می خواستی!لانه ی محقرم کجای دنیا را گرفته بود!؟؟؟
و سنگینی بغضی راه کلامش را بست....
سکوتی در عرش طنین انداخت٬فرشتگان همه سر به زیر انداختند...
خدا گفت:
ماری در راه لانه ات بود٬باد را گفتم تا لانه ات را واژگون سازد تا تو نجات پیدا کنی....
گنجشک خیره در خداییِ خدا مانده بود....
خدا گفت:و چه بسیار بلاها که به واسطه ی محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی...
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود....
ناگاه چیزی درونش فرو ریخت....
های های گریه هایش ملکوت خدا را پُر کرد....)
[="mediumturquoise"]اینو که خوندم دوست داشتم مثله اون گنجشک گریه کنم....افتادم به یاد بی وفایی های ما آدما...[/][/]

[="green"]آتشي نمى سوزاند "ابراهيم" را ،

و دريايى غرق نمي کند "موسى" را ؛

مادری ،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان "نيل" مي سپارد ،

تا برسد به خانه ي فرعونِ تشنه به خونَش ؛

ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند ،

سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد !

مکر زليخا زندانيش مي کند ،

اما عاقبت بر تخت ملک مي نشيند...

از اين "قِصَص" قرآنى هنوز هم نياموختي؟!

که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

و خدا نخواهد ؛

نمي توانند ...

او که يگانه تکيه گاه من و توست !

پس ؛

به "تدبيرش" اعتماد کن ،

به "حکمتش" دل بسپار ،

به او "توکل" کن ؛

و به سمت او "قدمي بردار" ،

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشيني...[/]

الهي
مرا با خويشتن تنها مگذار
كه اين ديوانه با من دشمني دارد

ای آنکه هر که به درگاهت دعا کند اجابت می کنی...

ای آنکه هر کس اطاعتت کند او را دوست می داری...

ای آنکه هر که را دوست داری به او نزدیک هستی...

ای آنکه هر کس از تو محافظت طلبد، او را حفظ و مراقبت می کنی...

ای آنکه در حق کسی که به تو امیدوار است، کرم میفرمایی...

ای آنکه درباره کسی که نافرمانیت کند، حلم می کنی...

ای آنکه در عین عظمت و بزرگی، رئوف و مهربانی...

ای آنکه در انجام حکمتت بزرگواری...

ای آنکه لطف و احسانت قدیم است...

ای آنکه به هرکس اراده و اشتیاق تو دارد، آگاهی...

ای خدایی که جز تو خدایی نیست...

به تو پناه آوردم... به تو پناه آوردم...

...ما را از آتش قهرت آزاد کن ای پروردگار من...

طاعات و عباداتتان قبول درگاه حق...

من را نیز از دعای خیرتان بی بهره نکنید...



بارالهـــــــــــــــــا!

در پیشگاه تو ایستاده ام،

و دست هایم را به سوی تو بلند کرده ام،

آگاهم که در بندگی ات کوتاهی نموده و در فرمانبری ات سستی کرده ام،

اگر راه حیا را می پیمودم از خواستن و دعا کردن می ترسیدم...

ولــــــــــــــــــــی...

پروردگـــــــــارم!

آنگاه که شنیدم گناهکاران را به درگاهت فرا می خوانی،

و آنان را به بخشش نیکو و ثواب وعده می دهی،

برای پیروی ندایت آمدم،

و به مهربانی های مهربانترین مهربانان پنــــــــــــــاه آوردم،

و بوسیله برترین زن، و فرزندانش، که پیشوایان و جانشینان اویند،

و به تمامی فرشتگانی که به وسیلۀ اینان به تو روی می کنند،

و در شفاعت نزد تو، آنان را که خاصان درگاه تو اند، وسیله قرار می دهند،

به تو روی آورده ام،

پس برایشان درود فرست

و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار، و مرا از خاصان و دوستان قرار ده،

پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو می شود قرار دادم،

اگر با این همه، خواسته ام را رد کنی،

امیدهایم به تو به ناامیدی مبدل می گردد،

و آقایی که از بنده اش عیوبی دیده،

و از جوابش سر باز می زند،

وای بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرا نگیرد،

اگر مرا از درگاهت برانی،

پس به درگاه چه کسی روی کنم؟

امــــــــــــــــا...

اگر برای دعایم درهای قبول را گشوده،

و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانی،

چونان مالکی هستی که لطف و بخششی را آغاز کرده،

و دوست دارد آن را به انجام رساند،

و مولایی را مانی که لغزش بنده اش را نادیده انگاشته،

و به او رحم کرده است،

دراین حالت نمیدانم کدام نعمتت را شکر گذارم!

آیا آن هنگام که به فضل و بخششت از من خشنود شده و

گذشته هایم را به من ببخشایی؟

یا آنگاه که با آغاز کردن کرم و احسان، بر عفو و بخششت می افزایی؟

پروردگـــــــــارا!

خواسته ام در این جایگاه، یعنی جایگاه بنده فقیر ناامید،

آن است که:

گناهان گذشته ام را بیامرزی

و در باقیمانده عمرم،مرا از گناه باز داری ...

خدایـــــــــــم!

به درگاه تو دعا می کنم،

که در قلب منی،

در عبور از دنیــــــــــــــای رنــــــــــــــج،

راهــــــــــنمایم باش،

قلبم را به سوی تو می گیرم،

پس مرا به سوی خویشتن بخوان،

و راه لطف و رحمتت را نشانم ده،

خــــــــــــــــدایـــــــــــــا،

قلب من، تقدیر من و راهنمایم باش،

و مرا از قلمرو اشـــک و رنـــــــــج،

به ســـــــــلامــــــــــــــــــت عبور ده...

زندگی دفتری از خاطره هاست...

خدایا میدانم که تو مهربانترین در تک تک لحظات این دفتر، همراه منی،

از تو عاجزانه درخواست می کنم، دستان پرمهرت را در دستان سردم بار دیگر چنان

بفشار تا جانی دوباره یابم...

کوله باری از نگرانی را سالهاست بر شانه هایم به دوش میکشم،

معبودا!

آنان را از من بگیر و قلبم را از عشق و محبت خود سرشار گردان،

...آرامــــــــــــش را تنــــــــــها از تــــــــــــو آرامـــــــــبـخش

قــــــــلــــــبهـــــــــــــــا میخواهم...


[="Georgia"][="Blue"][=&quot]ای پروردگاری که مالک نیاز سائلان و آگاه ز اسرار خاموشانی، از کرم غیر قابل وصفت امشبی را چون هر شب هزاران بار روشن تر از روز پرفروغت، شب اظهار آرزوهایمان خوانده ای و این بنده ناچیز در عجب از این همه لطف و کرم که پادشاهی اینچنین ذو المکارم و المحاسن ز چه روی بر زمزمه آرزوهای این حقیر سراپا تقصیر چشم دوخته است؟!![/]
[=&quot]ای آنکه زبان صاحب سخنان از ثنای سزاوارت قاصر و عقل صاحب خردان از ادراک عمق جمالت عاجز است من پر بسته دل شکسته افتاده در این راه را جز لطف و عنایت بی مثالت، از این قفس تعلقات و دلبستگیهای دنیای دون خلاصی نبخشیده و فقر و بی نوائیم را جز احسان و عطونت بی مانندت برطرف نسازد.[/]
[=&quot]ای آنکه چشم صاحب نظران از مشاهده سبحات وجه پر تلالو ات نابینا و دست صاحب منصبان از نیل به جوار قامت رعنایت کوتاه است ترس و اضطراب و بی دلی من را جز نگاه پر فروزت آرامش بخشی نباشد و ذلت و خواری مرا جز سلطنت رفیع تو به عزت منتهی نسازد.[/]
[=&quot]ای که طریق معرفتت جز به اظهار عجز از معرفتت میسر نیست اگر مرا در این لیله الرغائب به اظهار آمال و آرزوهای خیس کاغذین ناکارآمدم که تهی از علم و عمل مقتضی پرواز است مامور نمی ساختی حاشا که در مقابل دیدگان پاکتر از پاکت زبان به اظهار نیاز و آرزوی رفع نداری باز کنم.[/]
[=&quot]ای کاش این قلب آشفته تکه تکه هزار دلبرم توانای ذکر بکر سزاوارت را داشت که اگر این ذکر تهی از معرفتم اینچنین شیرین و پرآوازه است آن ذکر حقیقی مقام رفیعت چه اندازه شیرین و دلنواز است؟ [/]
[=&quot]حال ای بهترین شنوای آرزوها این است آرزوهایم...[/]
[=&quot]معبودا آرزویم این است که نعمتهای پی در پی ات مرا از انجام وظیفه ای که به گردنم نهاده ای غافل نساخته و فیضان دریای فضل و کرمت مرا از حمد و ستایشت محروم نسازد.[/]
[=&quot]آفریدگارا آرزویم این است ایمان و یقین مرا به خودت چنان محکم و استوار سازی که هرگز رشته احسان و طوق شرافتت از گردنم گشوده نگردد و جز تو هیچ غایتی مرا خشنود نسازد.[/]
[=&quot]پروردگارا آرزویم این است چنان بندگیت را در نظرم گوارا و شیرین کنی که هرگز روی به معصیتت نیاورم و شوق کسب رضایتت را چنان در خاطرم بزرگ سازی که از هرچه درد و رنج است برای وصل بدان به راحتی گذر کنم.[/]
[=&quot]کریما آرزویم این است ابرهای تاریک و ظلمانی شک و تردید را از وجودم به باران زلال ایمان و یقین مبدل سازی و میل به باطل و انحراف را از صفحه جانم نابود گردانی.[/]
[=&quot]مهربانا آرزویم این است در این دریای مواجِ تعلقات، مرا به کشتی نجات طاعت و محبت اولیای مطهرت رسانی و از بلندای اسرار اسمای حسنای الهی ات مرا بهره مند سازی.[/]
[=&quot]حبیبا آرزویم این است مرا از نزدیک ترین راه به جانب بارگاه قدس حضرتت رهسپار گردانی و مشکلات و سختیهای این راه پر گردنه رابرایم سهل و هموار نمایی و من را به همراه دیگر دوستان تشنه حقیقتم به آب زلال وصال و قربت سیراب گردانی.[/]
[=&quot]رحیما آرزویم این است به آبروی آبرومندان درگاهت همه نسلم را محب خاندان عصمت و ولایتت و همه آثارم را محض ترویج عقائد حقه الهیه ات قرار دهی و از من جز خودت را به دیگران ننمایی.[/]
[=&quot]بخشایشگرا آرزویم این است همه رفتگان و بازماندگان و دوستان و خویشان و همسایگان و آشنایان مرا در این شب رحمت و کرامتت ببخشایی و قلم عفو بر همه خطایا و اشتباهاتشان کشی و قلب مرا از هرچه کینه و ناراحتی دیگران است پاک و به جای آن از مهرت سرشار سازی.[/]
[=&quot]خداوندا آرزویم این است مرا قدردان نعمت ولایتت گردانی و در زمره صالحان و نیکان درگاهت ملحق نمایی و به درجات عالیه ابرار و احرارم رسانی.[/]
[=&quot]الهی آرزویم این است مرا آن کنی که خود خواهی نه آن سازی که خود خواهم...[/]
[=&quot] [/]
[=&quot] [/]
[=&quot] [/]
[/]

الهی! ای دورنظر و ای نیکو حضر و ای نیکوکار نیک منظر،

ای دلیل هر برگشته، و ای راهنمای هر سرگشته،


ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرنده هر آواره،

ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده.

دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده.

می خواهم پرواز کنم ؛

قَد قامَتِ الصَلوة ؛
به سوی خوبی ها به سوی عشق ؛

حی عَلَی الفَلاح ؛ حَیَّ عَلی خَیرِ العَمَل .

و پرواز چه زیبا است ؛

اَلصلوةُ مِعراجُ المُؤمِن .

خدایا ! چون سرو باید در محضرت قیام کرد ؛ زیرا بزرگ تر از آنی که

وصف شوی ؛

اللّه ُ اکبر .

زمین و آسمان ، حمد و ثنای تو را می کنند ؛ چرا من سپاس گزار تو نباشم ؛

الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ .

در برابر عظمتت ، ناگزیرم سر تعظیم فرود آورم ؛

سُبحانَ رَبِّی العَظیمِ و بِحَمدِهِ .

آنقدر بلند مرتبه ای که در آستانت باید خاکسار شد ؛

سُبحانَ رَبّی الاَعلی وَ بِحَمدِهِ .

گدای درگاهت بودن خوش است ؛ بگیر دست قنوت خوانمان را ؛

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ ... .

همه چیز ، با بهترین بندگانت پیوند خورده است ؛ حتی نماز ، سلام بر آنان ؛

السَلام عَلَینا و علی عبادِ اللّه الصالحین .


خدایا........

با تو می گویم حرفهایم را... دلتنگیهای وجودم را... و آشفتگیهای درونم را....

خدایا........

قلب مترسک تنها را دریاب...
می دانم همین نزدیکیهای تو! و من بی فرجام چنان دورم از تو که گاهی نامت را نمی دانم!

که نشانی ات را از هر که پرسیدم خود آواره دیارت بود!

خدایا.......

از من مپرس که پاسخی ندارم جز شرمندگی... جز درماندگی...
از خویش هیچ نیاموخته ام مگر ندانستن... مگر نادانی!

خدایا.......

صدایت می کنم! جواب از این بی دل آشفته حال دریغ مکن ور نه گم می شوم در سیاهی و دو رنگی روزگار...
گم می شوم و راه پیدا نمی کنم در این سکوت بی نام نیمه شب!

خدایا.......

می خواهم در این نسیم سحرگاه تو را باز شناسم از سیاهی!

دلتنگم ... تنهایم ... دردمندم... و نیازمندم به درگاهت...
دستم را رها مکن که اگر تو راه به من نشان ندهی چگونه در این ظلمت به خانه باز گردم!

خدایا.......

جهان و هر چه در آن است نشانی تو و آوارگی نشانه من...
کوه و جنگل و دریا نشان از عظمت تو و اشک و آه و حسرت نشانی من!

خدایا.......

تو کریمی و بخشنده... تو یگانه ای و بی نیاز ... تو رئوفی و بزرگ...
تو پشت و پناه و تکیه گاه دردمندانی... و من حقیر و سرگشته و حیران !

خدایا.......

این بنده خاطی و بیچاره را ببخش و از درگهت نا امید مگردان...
اگر چه در وقت دلتنگی و دردمندی دست نیاز به درگاهت دراز می کنم و در هنگام حلاوت و سر خوشی از تو دورم!

خدایا.......

غمگینم و آزرده ... دلگیرم و تنها... بی پشت و پناهم و سر گردان...
دلشکسته ام و به هر که و هر چیز رو کردم جز زخم عایدم نگشت!
پس قلب شکسته ام را دریاب و مرا از غم و غصه های دنیوی برهان!

خدایا......

نگاه گرمت را از من مگیر که محتاج گرمای بی رنگ و ریایم...
و این سرما که بر وجودم رخنه کرده از قلب فرتوتم بزدا که تنها بی نیاز یکتا تویی و بس!

خدایا.......

قطره های اشک پنهانم را فقط تو می بینی و همزاد غم بودن ذهنم را تنها تو می دانی و آنچه گذشته ام را با غم و امروزم را با درد می سازد تو می فهمی!

خدایا.......

مرا از هر بنده بی نیاز گردان و بر من رحم کن بر من که نا توانم بر من که محتاج صبوریم صبری عطا کن و قلبی روشن و بی کینه!

باشد که هیچ جز عشق و محبت درون سینه نداشته باشم!

دلم عجیب گرفته است

کجاست پنجه شیرینت ای نوازشگر

که تار های دلم را به زخمه ای بنوازد.......


[="Georgia"][="Blue"]

تندیس;421218 نوشت:
خدایــا؛

بعضی از آدمهایی که آنها را ندیده ام، آرزوی نبـــودنم را دارند...

بیا تا من اراده کنم و تو اجابت کنی تا با همدیگر، آنها را به آرزویشان برسانیم ...!!

خدایــــا؛

هر روز این دعا را میکنم تا اجابت کنی...


پست 480 تاپیک http://www.askdin.com/thread21314-48.html تقدیم به محضرتان
[/]

خدایا
اگه در تمام عمرم سرم رو به سجده بزارم و به خاطر نعمت هایی که بهم دادی ازت تشکر کنم...باز هم نمیتونم...
مهربانا
از سر تقصیرات و گناهانم بگذر که من جز تو کسی رو ندارم...

شکرت.

الهى:


اين روزگار طوفانى تر از طوفان نوح است

و قرآن كشتى نجات. خوشا بحال اصحاب السفينه.

الهى:

همنشين از همنشين رنگ مى گيرد

خوشا آنكه با تو همنشين است

صبغة الله و من احسن من الله صبغة.

خدایا هر بار خواستم که بگویم چه می خواهم فراموشم شده می دانی که چرا، مدهوش بزرگیت, بخشندگیت, مهربانیت و .... شدم
خدایا ...
:geristan::geryeh:

بارالها:

ای همه ی دار و ندار من! چوبی که برای تمام اشتباهاتم بر قلب و روح و جانم می زنی را عاشقانه با همه ی دردهایش می پذیرم و برایم شیرین است و بر این زدنت شکر می کنم. شکر می کنم که هنوز هم مرا بنده ات می دانی. شکر می کنم که هنوز هم دوستم داری و تنبیهم می کنی تا من هم بدانم و باور کنم که دوستم داری، چرا که خوب می دانم اگر دوستم نداشته باشی رهایم می کنی.

معبود من! بر تمامی آنچه با من می کنی تو را شکر و سپاس می گویم چرا که نشانم می دهی من نیازمندترین موجود به تو هستم و تو هنوز هم مرا با همه ی اشتباهاتم دوست داری حتی اگر مرا این گونه نپسندی اما مرا ،همین وجودی که هستم را، باز هم دوست داری

یا اله العاصین! دست های نیازمندم را بگیر که هر بار بر زمین می افتم بیشتر از قبل محتاج یاری ات می گردم.

یا لطیف! دست های مهربانت ، نگاه عاشقانه ات ، مهر خداوندی ات، راهنمایی هایت، تشویق و تنبیه های همیشگی ات را می طلبم برای خودم،برای خانواده و عزیزانم و برای دوستانم.

لحظه ای رهایمان مکن که بی تو پیچیده در عدمیم و با تو ماندگار در ابد...

[=arial]روایت است که روزی حضرت موسی(ع) برای مناجات به کوه طور رفت.

[=arial]عرض کرد:« یا اله العالمین » (ای خدای جهانیان)،
[=arial]جواب شنید: « لبیک »

[=arial]سپس عرض کرد: « یا اله المحسنین » (ای خدای نیکو کاران)
[=arial]جواب شنید: « لبیک »

[=arial]سپس عرض کرد: « یا اله المطیعین » (ای خدای اطاعت کنندگان)
[=arial]جواب شنید: « لبیک »

[=arial]سپس عرض کرد: « یا اله العاصین » (ای خدای گنهکاران)
[=arial]جواب شنید: « لبیک،لبیک،لبیک »

[=arial]موسی (ع) تعجب کرد و عرضه داشت:[=arial]خدایا، تو را خدای جهانیان، خدای نیکوکاران، خدای اطاعت کنندگان خواندم،[=arial] یک بار فرمودی « لبیک »

[=arial]چه شد که تو را خدای گنهکاران خواندم سه بار «لبیک» فرمودی،[=arial]حکمتش چیست؟


[=arial]جواب آمد:

[=arial]مطیعان به اطاعت خود،
[=arial]نیکوکاران به نیکوکاری خود،
[=arial]و عارفان به معرفت خود امید دارند،

[=arial]اما گنهکاران که جز من پناهی ندارند، [=arial]اگر از فضل من ناامید شوند به که روی آورند؟

الهـــی شُکرتــــ

بهتـــرینم؛ میدانم...میدانم حقیرم، کوچکم، گناهکارم اما : تــُـــو تنهـــآ پنـــآه و تکیـــهـ گآهم هستی...

ببخــــش و مرا از خودتــــ دور مکن... لحظه ای مرا به خودم وامگذار...

بگیـــر هرآنچه که تـــو را از مـن میگیرد . . .

:Gol:

و خدایی که در این نزدیکی است.

زلال تر از باران

[=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]گاه می اندیشم... [=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
[=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران..

[=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]و خدایی که زلال تر از باران است.خدایا شکرت..:Gol:

نبض شب های تنهایی من

همین که هنوز نفسی هست تا توان دعا کردنم باشد
تا قدردان تمام داده ها و نداده ها یش باشم
و لحظه های تلخ و شیرینم را پاس بدارم
و بیاد بیاورم آنهایی را که در قلب من جای دارند
و احساس کنم که مثل همیشه در آسمان ها کسی نگاهش به من هم هست
و صدایم را میشنود
و همین که میدانم کسی هست که وارث بهترین آرزوهای من است
کافیست تا زندگی برایم معنی شود... :geryeh:

خدایا دلم راشکستند انگاه که باید بهم دلداری میدادند .:Ghamgin:
خدایا دلم شکست تا بدانم که فقط تو معبود و دوست منی .
خدایا دل بر تو بستم با باری از گناه .خدایا دلم را نشکن .