جمع بندی وظیفه اخلاقی در تعارض دین با عرف

تب‌های اولیه

69 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وظیفه اخلاقی در تعارض دین با عرف

سلام :Gol:

گاهی اوقات بین آنچه عرف قبول دارد و آنچه که دین بدان حکم داده یا توصیه نموده است تعارضی پیش می آید . این تعارض گاهی بین امر و نهی الزامی دین است با عرف و گاهی بین امر و نهی غیر الزامی با عرف .
در مورد اول یعنی تعارض امر و نهی الزامی دین با عرف که تکلیف تا حد زیادی بلکه قطعا روشن است اما تکلیف ما از لحاظ اخلاقی در مورد دوم چیست ؟
مورد دوم را بدین جهت بعنوان مساله اخلاقی مطرح کردیم که این امور از لحاظ شرعی غیر الزامی اند لذا به وادی اخلاقیات سوق داده می شوند .
شاید طرح یک مورد، مساله را روشنتر کند
در فرهنگ نبوی از بلند شدن پیش دیگران بعنوان احترام منع شده است بطوری که خود نبی اکرم ص این را صریحا مطرح و مورد منع قرار می داد اما در عرف کنونی جامعه ما بلند شدن بعنوان احترام به دیگران کاملا پذیرفته شده و بلکه جزء امور اخلاقی مورد اهتمام است .
حال سوال این است مثلا در این مورد جانب عرف را بگیریم تا دیگران از ما ناراحت نشوند یا جانب تعالیم شرع را که فرهنگ مد نظر آن مورد بی اعتنایی قرار نگرفته باشد ؟
تکلیف اخلاقی ما در این قبیل موارد چیست ؟

والله الموفق

با نام الله


کارشناس بحث: سمیع

حامد;342037 نوشت:
[=&quot]سلام :gol:[/]

[=&quot]گاهی اوقات بین آنچه عرف قبول دارد و آنچه که دین بدان حکم داده یا توصیه نموده است تعارضی پیش می آید . این تعارض گاهی بین امر و نهی الزامی دین است با عرف و گاهی بین امر و نهی غیر الزامی با عرف . [/]
[=&quot]در مورد اول یعنی تعارض امر و نهی الزامی دین با عرف که تکلیف تا حد زیادی بلکه قطعا روشن است اما تکلیف ما از لحاظ اخلاقی در مورد دوم چیست ؟[/]
[=&quot]مورد دوم را بدین جهت بعنوان مساله اخلاقی مطرح کردیم که این امور از لحاظ شرعی غیر الزامی اند لذا به وادی اخلاقیات سوق داده می شوند . [/]
[=&quot]شاید طرح یک مورد، مساله را روشنتر کند[/]
[=&quot]در فرهنگ نبوی از بلند شدن پیش دیگران بعنوان احترام منع شده است بطوری که خود نبی اکرم ص این را صریحا مطرح و مورد منع قرار می داد اما در عرف کنونی جامعه ما بلند شدن بعنوان احترام به دیگران کاملا پذیرفته شده و بلکه جزء امور اخلاقی مورد اهتمام است .[/]
[=&quot]حال سوال این است مثلا در این مورد جانب عرف را بگیریم تا دیگران از ما ناراحت نشوند یا جانب تعالیم شرع را که فرهنگ مد نظر آن مورد بی اعتنایی قرار نگرفته باشد ؟[/]
[=&quot]تکلیف اخلاقی ما در این قبیل موارد چیست ؟[/]

[=&quot]والله الموفق [/]

باسمه تعالی
باسلام:
مقدمتا و با توجه به مثالی که شما مطرح کرده اید باید عرض کنم:
ما باید بین اخلاق و آداب فرق قائل شویم،مرحوم علامه طباطبایی در این زمینه می فرمایند:
اخلاق، عبارت است از ویژگی ها و خصایص پایداری که روح انسان در اثر تکرار و مداومت بر اعمال خاصی، به آن ها متصف می شود؛ ولی آداب، عبارتند از ظرایف اشکال و شرایط مختلفی که اعمال به شرط وجود یا عدم آن ها، پسندیده و خوشایند شمرده می شود و میان این دو معنا، تفاوت زیادی وجود دارد.(1

در واقع، اخلاق از اوصاف روح به شمار مى‏رود، ولى آداب از اوصاف اعمال و کارهاى انسان است و نحوه صدور کارها بستگى به صفات روحى دارد.

اصول اخلاقى مانند قدرت اراده، شجاعت، سخاوت و غیرت و... با آداب و سنن ملّى، محلى و... فرق دارد چرا که آداب اجتماعى از امور نسبى است که با اختلافات محیطى فرق مى‏کند. ولى زشتى و زیبایى اصول اخلاقى با اختلاف نژادها و ملّیت‏ها دگرگون نمى‏شود لذا در هیچ‏جاى دنیا دیده نشده است که سخاوت و شجاعت را کسى بد بشمارد و دزدى را خوب قلمداد کند

باتوجه به این مقدمه باید عرض کنم:

آداب اجتماعی را می توان به اعتبار خاستگاه های آن ها، به آداب دینی و غیردینی تقسیم کرد:

بر این اساس آداب دینی به آداب منسوب به دین گفته می شود که از نظر شرعی، برخی سنت نامیده شده است؛ یعنی شارع مقدس به آن ها نظر دارد و به انجام آن ها در قالب یک امر مستحب، دستور داده است. نظر به اینکه دستورات اسلام دارای حکمت می باشد باید اموری را که سنت شمرده است، به صورت یک اصل حفظ کنیم. این ها تشریفاتی نیست؛ بلکه حقایق است و به یک زمان خاص نیز اختصاص ندارد؛ بلکه برای تمام زمان ها است.(2

آداب غیردینی، آدابی هستند که پیدایش و رواج آن ها، ریشه در ویژگی های منطقه ای، نژادی، تاریخی، صنفی، جنسی و امثال این ها دارد؛ برای مثال، سلام کردن، سعی در پیشی گرفتن در سلام، جواب سلام را کامل تر ادا کردن از آداب دینی است و برداشتن کلاه یا دست به سینه گذاردن یا خم شدن هنگام سلام دادن، اَشکال عرفی و غیردینی گوناگونی از ادب سلام دادن در جوامع مختلف هستند.
بنابراین اگر ،آدابی اسلامی بود و سنت و امر مستحبی قلمداد می شد مقدم بر آداب غیر دینی می شود.
موفق باشید

پی نوشت:
1-المیزان فی تقسیر القرآن، ج6، ص273- 275.
2-اسلام و مقتضیات زمان، مرتضی مطهری، تهران، ج 1، ص 290 ،

سلام
این پاسخ به ذهن ناچیز بنده رسیده است :


اگر عدم رعایت مساله عرفی مفسده انگیز باشد جانب عرف را بگیرد چرا که شرع راضی نیست انسان به انگیزه رعایت امر غیر الزامی شرع مفسده ای بوجود اورد اما اگر مفسده ای نداشت می تواند رعایت نکند و جهت رفع ذهنیتهای احتمالی دلیل عدم رعایت عرف را متذکر گردد .

[=&quot]البته مفسده انگیز بودن یا نبودن به تشخیص خود فرد می باشد .

نظر شما چیست ؟
وااله الموفق


[/]

حامد;342786 نوشت:
اگر عدم رعایت مساله عرفی مفسده انگیز باشد جانب عرف را بگیرد چرا که شرع راضی نیست انسان به انگیزه رعایت امر غیر الزامی شرع مفسده ای بوجود اورد اما اگر مفسده ای نداشت می تواند رعایت نکند و جهت رفع ذهنیتهای احتمالی دلیل عدم رعایت عرف را متذکر گردد . البته مفسده انگیز بودن یا نبودن به تشخیص خود فرد می باشد .

سلام
دوستان نظری ندارند؟
والله الموفق

[="Teal"]به نظر من هر عرفی که با دین تعارض داره باید حذف بشه چون به نفع خودمونه و حتما یک حکمتی داره که ما نمیدونیم
مثلا همین که نباید جلوی پای کسی بلند بشیم رو من تازه شنیدم و نمیدونستم و حکمتش رو هم نمیدونم اما همین قدر میدونم که یک علمی پشتش نهفته است!

در ضمن در مورد مثال شما اگر به دستور دین عمل نکنیم اتفاقی نمی افته اما در مورد چیزهای دیگه میتونه خیلی خطرناک باشه!
مثلا همین متعه که در دین جایز است و در عرف جایز که چه عرض کنم داغونه! یعنی از زنا بدتره!
و همین مساله باعث این همه گناه شده!

خلاصه فکر نکنم تا قبل از فرج بشه این همه تعارض رو درست کرد! و فقط کار خود امام زمانه![/]

حامد;342786 نوشت:
اگر عدم رعایت مساله عرفی مفسده انگیز باشد جانب عرف را بگیرد چرا که شرع راضی نیست انسان به انگیزه رعایت امر غیر الزامی شرع مفسده ای بوجود اورد اما اگر مفسده ای نداشت می تواند رعایت نکند و جهت رفع ذهنیتهای احتمالی دلیل عدم رعایت عرف را متذکر گردد . البته مفسده انگیز بودن یا نبودن به تشخیص خود فرد می باشد . نظر شما چیست ؟

با سلام.
تا حدودی با نظر شما موافقم. ولی اجازه دهید بنده پا را فراتر نهم.
به اعتقاد بنده در اسلام در مورد مسایل اخلاقی یک کلیاتی داریم و یک مصادیق منطبق بر کلیات. کلیات مطرح شده در اسلام اکثرا لایغیر هستند. ولی در مورد مصادیق آن باید بر اساس عرف عمل کرد.
در مورد مسئله اخیر که شما مطرح فرمودید باید گفت :
احترام به بزرگترها از مسایل غیر قابل رد در اخلاقیات اسلامی است. احترام بزرگتر در اسلام واجب است. این مسئله هیچ ربطی به عرف ندارد و امری است مسلم. ولی مصادیق آن بر اساس عرف تغییر می کند. همچنین بر اساس اصل الاعمال بالنیات چون در امر بلند شدن جلوی بزرگتر نیت نیک و چه بسا واجبی نهفته لذا این امر به اعتقاد بنده اگر بلند شدن جلوی بزرگتر باعث مفسده نشود انجام دادن آن واجب است نه اینکه اگر انجام ندادنش باعث مفسده نشود نباید انجام داد.
لازم به ذکر است شیعه در امور اخلاقی قایل به حسن و قبح عقلی است. یعنی معتقد است تمام امور اخلاقی در اسلام با عقل اثبات می شود و این مسایل مانند احکام شرعی نیست که بگوییم فلسفه ای دارد و ما نمی دانیم.
ومن الله توفیق

حامد;342037 نوشت:
در فرهنگ نبوی از بلند شدن پیش دیگران بعنوان احترام منع شده است بطوری که خود نبی اکرم ص این را صریحا مطرح و مورد منع قرار می داد اما در عرف کنونی جامعه ما بلند شدن بعنوان احترام به دیگران کاملا پذیرفته شده و بلکه جزء امور اخلاقی مورد اهتمام است . حال سوال این است مثلا در این مورد جانب عرف را بگیریم تا دیگران از ما ناراحت نشوند یا جانب تعالیم شرع را که فرهنگ مد نظر آن مورد بی اعتنایی قرار نگرفته باشد ؟ تکلیف اخلاقی ما در این قبیل موارد چیست ؟

با سلام و تشکر از سؤال خوب شما

به نظر حقیر و با استناد به دستور قرآنی «و اقصد فی مشیک» تکلیف اخلاقی ما زدودن خرافات و اضافات مخرب به شیوه ای متعادل است. ولی قدم اول و مقدمه این مطلب اطمینان کافی نسبت به اصل موضوع است. یعنی آگاهی نسبت به صحت برداشت و تصور ما از حسن غیرالزامی یا استحبابی.

ممکن است دلالت سیره یا حدیثی که ما در زمینه ای شنیده ایم با اصل مطلب تفاوت داشته باشد. مثلاً ممکن است در مورد مثالی که فرمودید موضع نهی برخاستن در مقابل دیگران در جلساتی باشد که نظم جلسه به هم می خورد یا بی احترامی مهمی صورت می گیرد.

به عنوان مثال بنده در سال های گذشته به دوستان توصیه می کردم در جلسه تلاوت قرآن با ورود هیچ عالمی نباید برخاست و نباید کلام خدا را به خاطر ورود بنده خدا قطع کرد.

نکته فرعی دیگر این که این مراقبت ها برای خواص معنا پیدا می کند و کسی که هنوز در اصول اعتقادی و عبادی ضعف عمده دارد (که اکثریت این گونه اند) با دقت و رعایت این جزئیات از اصل مطلب دور می شود.

موفق باشید.:Hedye:

شریعت عقلانی;343231 نوشت:
ه اینکه اگر انجام ندادنش باعث مفسده نشود نباید انجام داد.

سلام
اما بیان صریح در نهی از این مورد داریم
شرع را چه می کنید ؟

مؤمن;343342 نوشت:
به نظر حقیر و با استناد به دستور قرآنی «و اقصد فی مشیک» تکلیف اخلاقی ما زدودن خرافات و اضافات مخرب به شیوه ای متعادل است. ولی قدم اول و مقدمه این مطلب اطمینان کافی نسبت به اصل موضوع است. یعنی آگاهی نسبت به صحت برداشت و تصور ما از حسن غیرالزامی یا استحبابی. ممکن است دلالت سیره یا حدیثی که ما در زمینه ای شنیده ایم با اصل مطلب تفاوت داشته باشد. مثلاً ممکن است در مورد مثالی که فرمودید موضع نهی برخاستن در مقابل دیگران در جلساتی باشد که نظم جلسه به هم می خورد یا بی احترامی مهمی صورت می گیرد. به عنوان مثال بنده در سال های گذشته به دوستان توصیه می کردم در جلسه تلاوت قرآن با ورود هیچ عالمی نباید برخاست و نباید کلام خدا را به خاطر ورود بنده خدا قطع کرد. نکته فرعی دیگر این که این مراقبت ها برای خواص معنا پیدا می کند و کسی که هنوز در اصول اعتقادی و عبادی ضعف عمده دارد (که اکثریت این گونه اند) با دقت و رعایت این جزئیات از اصل مطلب دور می شود.

هرچند تشخیص به مکلف محول است اما در مورد مثال مناقشه ای نداریم یعنی مطلب واضح است
دیگر اینکه تعارض برای متدین هست چه خاص چه عام
والله الموفق

حامد;343690 نوشت:
هرچند تشخیص به مکلف محول است اما در مورد مثال مناقشه ای نداریم یعنی مطلب واضح است

با سلام مجدد

اگر مطلب برای کسی واضح است باید به دستور شرع عمل کند. اما به شرطی که دستور شرعی مهم تری زمین نخورد.

به عبارت دیگر به قول استاد اخلاق ما حق چیزی است که برای حق باشد و از طریق حق باشد و به گونه ای باشد که حقی زمین نخورد و باطلی پا نگیرد.

وقتی در جامعه ای یا فرهنگی بلند نشدن در مقابل بزرگتر یا ارباب رجوع نشانه بی احترامی یا تکبر است باید از این دستور غیرالزامی شرع بخاطر تالی فاسد آن صرف نظر کرد یا حد وسط آنها را گرفت (نیم خیز شد تا طرف بگوید خواهش می کنم بفرمایید).:ok:

مثالی دیگر:

فرض کنیم اجازه عالم یا شخصیتی معنوی برای بوسیدن دستش توسط دیگران از روی علاقه و محبت از نظر شرع منعی نداشته باشد (که به نظرم ندارد).

اگر انجام این عمل از نظر عرفی مفسده قابل توجهی به دنبال دارد که در آینده موجب خدشه به چهره دین و دیانت خواهد شد باید از آن منع کند زیرا با ترک این عمل چیز زیادی از دست نمی دهد اما انجام آن موجب وهن روحانیت خواهد شد (که در مواردی شد). اینجا کیاست مؤمن اقتضا می کند که از این کار منع کند.

موفق باشید.:Gol:

حامد;343690 نوشت:
دیگر اینکه تعارض برای متدین هست چه خاص چه عام

بله برای هر دو هست اما وضوح و اهمیت آن نزد عوام و خواص یکی نیست.

خود من نمی دانستم این کار در بیان معصومین نهی شده است.
اتفاقاً تا الآن فکر می کردم خیلی هم خوب است! علمای بزرگ را هم دیده بودم که حتی در مقابل کودکان از جا بلند می شدند.

پس این که با صرف شنیدن از جایی (مثلاً از شما در این سایت) کاسه داغ تر از آش شوم بدون این که به صحت آن یقین داشته باشم خطرناک است و اصلاً عقلانی نیست چرا که در خم کوچه اول تدینم مانده ام و باید فعلاً واجباتم را درست کنم.

اما جایگاه شما که در مراقبه و تخلق به اخلاق اسلامی با آگاهی کافی به این سطح از دقت رسیده اید با بنده عامی متفاوت است.

مؤید باشید.:Hedye:

حامد;343690 نوشت:
اما بیان صریح در نهی از این مورد داریم شرع را چه می کنید ؟

با سلام.
این گونه نهی ها نهی اخلاقی است که متناسب با زمان و مکان و شرایط محیطی جامعه گفته شده است.
عرض شد موارد اخلاقی که در شرع آمده باید جنبه عقلانی داشته باشد. که حتما در آن زمان داشته که پیامبر فرمودند ولی امروزه مصداق ندارد.
عرض شد احکام کلی تر و با اهمیت تری وجود دارد که در بلند شدن جلوی بزرگتر نمود پیدا می کند مانند احترام به بزرگتر که فکر می کنم واجبی بسیار مهم است در امور اخلاقی و اجتماعی و امروزه مصداقش همان بلند شدن است.
لذا چنین نهی هایی که اصلا نمی دانیم فلسفه اش چیست و تحت چه شرایطی گفته شده فکر نمی کنم در مقابل انجام این معروف ( احترام به بزرگتر ) اصلا به چشم بیاید.

مؤمن;343965 نوشت:
اگر مطلب برای کسی واضح است باید به دستور شرع عمل کند. اما به شرطی که دستور شرعی مهم تری زمین نخورد. به عبارت دیگر به قول استاد اخلاق ما حق چیزی است که برای حق باشد و از طریق حق باشد و به گونه ای باشد که حقی زمین نخورد و باطلی پا نگیرد. وقتی در جامعه ای یا فرهنگی بلند نشدن در مقابل بزرگتر یا ارباب رجوع نشانه بی احترامی یا تکبر است باید از این دستور غیرالزامی شرع بخاطر تالی فاسد آن صرف نظر کرد یا حد وسط آنها را گرفت (نیم خیز شد تا طرف بگوید خواهش می کنم بفرمایید)

سلام
شما برادر بزرگوار می بایست مطالب را بر مبنای فرضیات بحث پیش ببرید
فرض چیست ؟
تعارض عرف و دین
حالا ممکن است شما بگویید در فلان مورد تعارض نیست
ما هم میگوییم پس آن مورد موضوع بحث ما نیست
جایی موضوع بحث ماست که تعارض باشد

شریعت عقلانی;344015 نوشت:
این گونه نهی ها نهی اخلاقی است که متناسب با زمان و مکان و شرایط محیطی جامعه گفته شده است. عرض شد موارد اخلاقی که در شرع آمده باید جنبه عقلانی داشته باشد. که حتما در آن زمان داشته که پیامبر فرمودند ولی امروزه مصداق ندارد. عرض شد احکام کلی تر و با اهمیت تری وجود دارد که در بلند شدن جلوی بزرگتر نمود پیدا می کند مانند احترام به بزرگتر که فکر می کنم واجبی بسیار مهم است در امور اخلاقی و اجتماعی و امروزه مصداقش همان بلند شدن است. لذا چنین نهی هایی که اصلا نمی دانیم فلسفه اش چیست و تحت چه شرایطی گفته شده فکر نمی کنم در مقابل انجام این معروف ( احترام به بزرگتر ) اصلا به چشم بیاید.

اخلاق تابع دین است یا تابع عرف
اول این را مبرهن بفرمایید بعد این موضوع را ادامه دهید
فکر میکنم دقت در بحث شما به چیزی جز نسبیت امور اخلاقی در شرایط و زمانهای مختلف نمی انجامد
البته همانطور که کارشناس محترم فرمودند یک تفاوت ظریفی بین اخلاق و آداب هست که نباید از آن چشم پوشی کرد
بالاخره بحث ما بر سر تعارض واقعی است و نباید فرضها را عوض کرد و بحث نمود
والله الموفق

ببخشید خود متدینین هم شرع رو فدای عرف میکنن

mohamad hamzeh;344292 نوشت:
ببخشید خود متدینین هم شرع رو فدای عرف میکنن

سلام
بله البته خوبه که ببینیم نظر دین درباره عرف چیه ؟
خیلی جاها دین به عرف احاله میده مثلا تو فقه زیاد داریم
اما در اخلاق باید ببینیم چطوره
والله الموفق

حامد;344157 نوشت:
شما برادر بزرگوار می بایست مطالب را بر مبنای فرضیات بحث پیش ببرید فرض چیست ؟ تعارض عرف و دین حالا ممکن است شما بگویید در فلان مورد تعارض نیست ما هم میگوییم پس آن مورد موضوع بحث ما نیست جایی موضوع بحث ماست که تعارض باشد

سلام و عرض ادب خدمت شما جناب حامد بزرگوار

احتمالاً بنده را قابل نمی دانید که به عرایض بنده دقت بیشتری بفرمایید.

جایی صحبت از عدم تعارض نبود. فرض ما از اول این بود که تعارض هست. اما عرض شد که الزامی یا غیرالزامی بودن دستورات شرع به میزان آگاهی فرد و مختصات موقعیت تعارض بستگی دارد.

لذا بحث بنده محدود به مصادیق نبود. بلکه عرض شد هر تعارضی پیامدهایی دارد و این طور نیست که دو چیز در خلأ با یکدیگر معارض شوند.

اما قبول دارم که جمع بندی خودم را به طور صریح بیان نکرده بودم.

اگر پاسخ کلی بخواهید نظر حقیر این است که در تعارض دستورات غیرالزامی شرع با عرف باید جانب عرف را گرفت و از ایجاد بی نظمی و ناهمگونی در اجتماع اجتناب کرد که مطابق کلیات دین مبین نیز هست. بخصوص که موارد غیرالزامی شرع معمولاً در زمره متشابهات اند.

امیدوارم در انتقال منظورم موفق بوده باشم.

با تشکر:Hedye:

حامد;344157 نوشت:
اخلاق تابع دین است یا تابع عرف اول این را مبرهن بفرمایید بعد این موضوع را ادامه دهید

هیچکدام. تابع عقل است. شیعه در اخلاقیات قایل به حسن و قبح عقلی است. حال اگر دستوری از دین صادر یا در عرف نهادینه شد باید با عقل سنجیده شود و اگر قابل قبول بود اجرا گردد.
در مورد اخیر عقل جانب عرف را می گیرد تا دین.

خوب تو جامعه ی ما عرف به شرع میچربه

مؤمن;344516 نوشت:
اگر پاسخ کلی بخواهید نظر حقیر این است که در تعارض دستورات غیرالزامی شرع با عرف باید جانب عرف را گرفت و از ایجاد بی نظمی و ناهمگونی در اجتماع اجتناب کرد که مطابق کلیات دین مبین نیز هست. بخصوص که موارد غیرالزامی شرع معمولاً در زمره متشابهات اند.

سلام برادر عزیر
اگر قرار باشد در تعارضات همیشه جانب عرف را بگیریم این بی اعتنایی به سنتهای دینی محسوب می شود چه اینکه این سنتها هرچند غیر الزامی اند اما حکیمانه بوده و در جهت تقویت فضای دینی جامعه و زندگی افراد تشریع شده است پس وانهادن آنها خلاف اغراض دین است
جامعه هم در پایبندی به عرف خود در خیلی موارد سست است و خیلی سخت گیر نیست و اغلب مفسده ای پیش نمی آید لذا در این میان اختیار عرف نوعی جفای به دین خواهد بود بخصوص که هر فرد مسلمانی موظف به احیاء سنتهای دینی است
پیامبر اکرم ص در سفارش به علی ع در هنگام رفتن به یمن فرمود : هرچه اسلام سنت ساخته بپا دار و باقی را واگذار
و البته این تعبیر شما که امور غیر الزامی جزء متشابهات است بسیار از واقعیت دور است

شریعت عقلانی;344582 نوشت:
هیچکدام. تابع عقل است. شیعه در اخلاقیات قایل به حسن و قبح عقلی است. حال اگر دستوری از دین صادر یا در عرف نهادینه شد باید با عقل سنجیده شود و اگر قابل قبول بود اجرا گردد. در مورد اخیر عقل جانب عرف را می گیرد تا دین.

سلام برادرگرامی
فرضیات شما را در بقعه امکان می گذاریم اما چرا در تعارض عرف و دین عقل جانب عرف را می گیرد ؟ عرف چه ترجیحی دارد ؟
والله الموفق

حامد;344706 نوشت:
چرا در تعارض عرف و دین عقل جانب عرف را می گیرد ؟ عرف چه ترجیحی دارد ؟

با سلام.
منظور بنده مصداقی بود که اشاره کردید. یعنی بلند شدن جلوی بزرگتر که حکم عقل همان حکم عرف است و با حکم دین در تعارض است و باید جانب عقل را گرفت که بر حکم عرف منطبق است.
در کل نمی توان در تعارض بین حکم دین و عرف بدون مشخص کردن مصداق یکی را انتخاب کرد. باید ابتدا مصداق مشخص شود بعد حکم را بر اساس عقل صادر می کنیم.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;344816 نوشت:
منظور بنده مصداقی بود که اشاره کردید. یعنی بلند شدن جلوی بزرگتر که حکم عقل همان حکم عرف است و با حکم دین در تعارض است و باید جانب عقل را گرفت که بر حکم عرف منطبق است.

سلام
بین بزرگی افراد و بلند شدن پیش پای آنها چه رابطه عقلانی وجود دارد
خوب اگر تواضع است جلوش سجده کند یا هرکار دیگری
البته اشکال بر اساس این عقیده شماست که منشا اخلاق را عقل میدانید
والله الموفق

حامد;344706 نوشت:
اگر قرار باشد در تعارضات همیشه جانب عرف را بگیریم این بی اعتنایی به سنتهای دینی محسوب می شود چه اینکه این سنتها هرچند غیر الزامی اند اما حکیمانه بوده و در جهت تقویت فضای دینی جامعه و زندگی افراد تشریع شده است پس وانهادن آنها خلاف اغراض دین است

سلام و عرض ادب خدمت جناب حامد و دوستان گرامی

پاسخ بنده حکم کلی و غالب بود نه برای همیشه و همه جا و در مطالب قبلی عرض شد که این حکم استثنا بردار است. اما این تبصره ها و استثنائات به عهده کیست؟ به عهده افراد آگاه و به عبارتی خواص. همه مسلمانان وظایف یکسانی ندارند. حتی الزامات شرع نیز در عین شمولیت گسترده گاهی استثنائاتی دارد. درست مثل مراتب امر به معروف است. مرحله پایانی آن (برخورد فیزیکی) از سنت های دینی و عقلی است. اما در عین الزامی بودن وظیفه قشر بسیار کوچکی از جامعه اسلامی است. حتی نه همه ساختار قضایی و امنیتی. پس برپا داشتن تمام سنن الهی بر عهده تمام مردم نیست و محدود بودن عاقلانه و هدفمند سنت های غیرالزامی به معنای بی توجهی به آنها نیست.


حامد;344706 نوشت:
جامعه هم در پایبندی به عرف خود در خیلی موارد سست است و خیلی سخت گیر نیست و اغلب مفسده ای پیش نمی آید

جسارتاً با این مطلب شما موافق نیستم. اصلاً مفهوم عرف در خود نوعی غلبه سلایق و جهت گیری و حساسیت عمومی را نشان می دهد. پس اغلب با مخالفت با عرف مفسده ای کوچک یا بزرگ نیز خواهد بود.

اما اگر در محله یا اجتماع کوچکی عرف عام اهمیت چندانی نداشته باشد طبیعتاً صورت مسأله تغییر کرده و وارد تبصره ها شده ایم. یعنی خود شما فرض مسأله را تغییر داده اید و عملاً تعارضی وجود ندارد. پس داستان در این موارد متفاوت است.


حامد;344706 نوشت:
بخصوص که هر فرد مسلمانی موظف به احیاء سنتهای دینی است پیامبر اکرم ص در سفارش به علی ع در هنگام رفتن به یمن فرمود : هرچه اسلام سنت ساخته بپا دار و باقی را واگذار

بنده متخصص حدیث نیستم. اما مخالفتی با این حدیث نمی بینم. اگر سنتی در دین غیرالزامی است یعنی خارج از مصادیق این حدیث است. عرفی که با روح دین منافاتی ندارد نیز خارج از مصداق این حدیث است. مثل عید نوروز که در کلام امیر المؤمنین (ع) تأیید شده و واگذاشته نمی شود در حالی که قبلاً در زمره سنت های اسلامی نبوده است.

حامد;344706 نوشت:
و البته این تعبیر شما که امور غیر الزامی جزء متشابهات است بسیار از واقعیت دور است

همان طور که عرض شد بنده تخصص دینی ندارم. اما به عنوان مسلمان عامی همین قدر متوجه شدم که مثال شما برای عقل بنده و دوستان و اقوام و اطرافیانم عجیب و غریب و نامتعارف بود. اسم این ابهام عقلی را تشابه گذاشتم (در مقابل محکم و روشن عقلی). ممکن است بفرمایید برای ما غیرالزامی است اما محکم است. در این صورت حق با شماست. عرض بنده از منظر عرف عام بود. چیزی که غیرالزامی است معمولاً در بین عامه مردم مبهم و ناشناخته است. حتی گاهی تعاریف یکسانی هم از آن ندارند. گویی برای آنها متشابه است.

چون اگر محکم بود مخالفت با آن غیرعقلانی بود. اما شاید در عین حال اصطلاح مناسبی را به کار نبردم.

حامد;344822 نوشت:
خوب اگر تواضع است جلوش سجده کند یا هرکار دیگری

اگر سجده مخصوص پروردگار نبود و در عرف مرسوم بود اشکالی نداشت. اینجا سجده نکردن برای غیرخدا الزامی است. پس مسأله متفاوت است.

تشکر از توجه شما:Hedye:

مؤمن;345468 نوشت:
پاسخ بنده حکم کلی و غالب بود نه برای همیشه و همه جا و در مطالب قبلی عرض شد که این حکم استثنا بردار است. اما این تبصره ها و استثنائات به عهده کیست؟ به عهده افراد آگاه و به عبارتی خواص. همه مسلمانان وظایف یکسانی ندارند. حتی الزامات شرع نیز در عین شمولیت گسترده گاهی استثنائاتی دارد. درست مثل مراتب امر به معروف است. مرحله پایانی آن (برخورد فیزیکی) از سنت های دینی و عقلی است. اما در عین الزامی بودن وظیفه قشر بسیار کوچکی از جامعه اسلامی است. حتی نه همه ساختار قضایی و امنیتی. پس برپا داشتن تمام سنن الهی بر عهده تمام مردم نیست و محدود بودن عاقلانه و هدفمند سنت های غیرالزامی به معنای بی توجهی به آنها نیست.

سلام برادر
ولی ما باید قاعده بدیم دست مردم که با اون قاعده هرجایی مشکل تعارض رو حل کنن نه اینکه بعد از هر واقعه بدنبال درمان باشیم

مؤمن;345468 نوشت:
جسارتاً با این مطلب شما موافق نیستم. اصلاً مفهوم عرف در خود نوعی غلبه سلایق و جهت گیری و حساسیت عمومی را نشان می دهد. پس اغلب با مخالفت با عرف مفسده ای کوچک یا بزرگ نیز خواهد بود. اما اگر در محله یا اجتماع کوچکی عرف عام اهمیت چندانی نداشته باشد طبیعتاً صورت مسأله تغییر کرده و وارد تبصره ها شده ایم. یعنی خود شما فرض مسأله را تغییر داده اید و عملاً تعارضی وجود ندارد. پس داستان در این موارد متفاوت است.

ما در قاعده پیشنهادی ، تشخیص مفسده را بر عهده شخص گذاشتیم و اساسا بحث تشخیص مفسده بعد از وجود تعارض است نه قبل آن پس صورت مساله سرجای خودش است
مؤمن;345468 نوشت:
بنده متخصص حدیث نیستم. اما مخالفتی با این حدیث نمی بینم. اگر سنتی در دین غیرالزامی است یعنی خارج از مصادیق این حدیث است. عرفی که با روح دین منافاتی ندارد نیز خارج از مصداق این حدیث است. مثل عید نوروز که در کلام امیر المؤمنین (ع) تأیید شده و واگذاشته نمی شود در حالی که قبلاً در زمره سنت های اسلامی نبوده است.

منظور از طرح حدیث اهمیت سنتهای دینی است و اینکه نمی توان به هر بهانه ای انرا در مقابل عرف ذبح کرد
مؤمن;345468 نوشت:
همان طور که عرض شد بنده تخصص دینی ندارم. اما به عنوان مسلمان عامی همین قدر متوجه شدم که فرمایش شما برای عقل بنده و دوستان و اقوام و اطرافیانم کاملاً عجیب و غریب و نامتعارف بود. اسم این ابهام عقلی را تشابه گذاشتم (در مقابل محکم و روشن عقلی). شاید اصطلاح درستی را به کار نبردم.

متشابه یعنی مبهم در حالیکه سنتهای اسلامی فی نفسه روشن اند بله ممکن است افرادی بی خبر باشند اما خود سنتها روشن و واضح اند
مؤمن;345473 نوشت:
اگر سجده مخصوص پروردگار نبود و در عرف مرسوم بود اشکالی نداشت. اینجا سجده نکردن برای غیرخدا الزامی است. پس مسأله متفاوت است.

منظور ایشان این است که عقل در تشخیص مستقل است لذا این اگرها مد نظر او نخواهد بود . ما گفتیم خوب عقل اینجا چه اقتضایی دارد ؟ مطمئنا عقل به خودی خود اقتضائی ندارد بلکه این کارها اغلب ذوقی و عرفی است . دین هم که مبانی خاص خودش را دارد
والله الموفق

[="Blue"]

حامد;342037 نوشت:
در فرهنگ نبوی از بلند شدن پیش دیگران بعنوان احترام منع شده است بطوری که خود نبی اکرم ص این را صریحا مطرح و مورد منع قرار می داد

سلام
اگر ممکن است منبع این سخن را ذکر کنید.[/]

حامد;345482 نوشت:
ولی ما باید قاعده بدیم دست مردم که با اون قاعده هرجایی مشکل تعارض رو حل کنن نه اینکه بعد از هر واقعه بدنبال درمان باشیم

قاعده کلی برای مردم به نظر بنده همان است که در اینجا عرض شد:
http://www.askdin.com/post344516-18.html

یعنی ترجیح عرف عقلانی بر دستورات غیرالزامی شریعت.

ask;345485 نوشت:
سلام اگر ممکن است منبع این سخن را ذکر کنید.

سلام
به باب اول کتاب مکارم الاخلاق مراجعه فرمایید
والله الموفق

حامد;345482 نوشت:
متشابه یعنی مبهم در حالیکه سنتهای اسلامی فی نفسه روشن اند بله ممکن است افرادی بی خبر باشند اما خود سنتها روشن و واضح اند

بله حق با شماست. همان طور که اینجا عرض شد در منظر عرف عام متشابه اند نه به طور مطلق.

حامد;345485 نوشت:
در فرهنگ نبوی از بلند شدن پیش دیگران بعنوان احترام منع شده است بطوری که خود نبی اکرم ص این را صریحا مطرح و مورد منع قرار می داد

حامد;345488 نوشت:
سلام به باب اول کتاب مکارم الاخلاق مراجعه فرمایید والله الموفق

سلام

مكارم الأخلاق، ص: 17
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: صَحِبْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص عَشْرَ سِنِينَ وَ شَمِمْتُ الْعِطْرَ كُلَّهُ فَلَمْ أَشَمَّ نَكْهَةً أَطْيَبَ مِنْ نَكْهَتِهِ وَ كَانَ إِذَا لَقِيَهُ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِهِ قَامَ مَعَهُ فَلَمْ يَنْصَرِفْ حَتَّى يَكُونَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذِي يَنْصَرِفُ عَنْهُ وَ إِذَا لَقِيَهُ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَتَنَاوَلَ بِيَدِهِ نَاوَلَهَا إِيَّاهُ فَلَمْ يَنْزِعْ عَنْهُ حَتَّى يَكُونَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذِي يَنْزِعُ عَنْهُ وَ مَا أَخْرَجَ رُكْبَتَيْهِ بَيْنَ يَدَيْ جَلِيسٍ لَهُ قَطُّ وَ مَا قَعَدَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص رَجُلٌ قَطُّ فَقَامَ حَتَّى يَقُومَ.

و نيز انس گويد: من ده سال با پيغمبر (ص) مصاحبت داشتم و انواع عطرها را استشمام كرده ‏ام ولى هرگز بويى از بوى دهان حضرتش بهتر نيافتم و چون يكى از اصحاب به ملاقات او مى‏ آمد حضرت با او بر مى‏ خاست و جدا نمى‏ شد تا طرف جدا و منصرف شود و برگردد و چون يكى از اصحاب به وى مى‏ رسيد و دست ميداد و مصافحه مى‏ نمود پيغمبر (ص) دست خود را از دست او نمى‏ كشيد تا طرف قبلا دست خود را درآورد و هرگز پاهايش را جلو همنشينى دراز نكرد و هيچ كس در محضر او نمى‏ نشست مگر اينكه وقتى ميخواست برخيزد پيغمبر به احترام او بر میخاست.

من چیزی خلاف عرف ندیدم.

حامد;345482 نوشت:
ما در قاعده پیشنهادی ، تشخیص مفسده را بر عهده شخص گذاشتیم و اساسا بحث تشخیص مفسده بعد از وجود تعارض است نه قبل آن پس صورت مساله سرجای خودش است

صورت مسأله تا جایی که یادم هست این بود که امری غیرالزامی از جانب شرع با عرف رایج در تعارض باشد.

بعد فرمودید معمولاً عادات عرفی مردم سست است و عرف خیلی هم سخت گیر نیست.

عرض شد پس یعنی عملاً اینجا تضادی وجود ندارد.

مثل این که بگوییم دوغ می خوری یا نوشابه و طرف می گوید اگر نوشابه هست نوشابه ولی فرقی نمی کند.
اینجا اگر من دوغ را سالم تر می دانم چه تعارضی وجود دارد که بخواهم آن را حل کنم؟!!

پس عملاً صورت مسأله در این موارد خاص (عرف خاص) تغییر می کند و دستور شرع منافاتی با آن عرف خاص ندارد.

موفق باشید. :Hedye:

ask;345493 نوشت:
و هيچ كس در محضر او نمى‏ نشست مگر اينكه وقتى ميخواست برخيزد پيغمبر به احترام او بر مى‏خاست.

این یعنی همان متشابه که عرض شد!

ask;345493 نوشت:
هيچ كس در محضر او نمى‏ نشست مگر اينكه وقتى ميخواست برخيزد پيغمبر به احترام او بر میخاست.

سلام
مورد مطرح شده بلند شدن در هنگام ورود است نه بلند شدن با کسی که همراه او نشسته بوده
شاید بگویید چه تفاوت دارد
می گوییم تفاوت دارد
موضوع یکی نیست . موضوع منع ایستادن در مقابل فرد وارد شوند است و موضوع جواز بلند شدن همراه کسی است که با تو مجالس بوده است
و دلیلش هم روشن است علت برخاستن حضرت مشایعت بوده است چه اینکه مشایعت مهمان از سنتهای دینی است و اقتضای آن بلند شدن و همراهی با مهمان است . حتی اگر دلیلش مشایعت هم نباشد باز موضوع متفاوت است .

مؤمن;345495 نوشت:
صورت مسأله تا جایی که یادم هست این بود که امری غیرالزامی از جانب شرع با عرف رایج در تعارض باشد. بعد فرمودید معمولاً عادات عرفی مردم سست است و عرف خیلی هم سخت گیر نیست. عرض شد پس یعنی عملاً اینجا تضادی وجود ندارد. مثل این که بگوییم دوغ می خوری یا نوشابه و طرف می گوید اگر نوشابه هست نوشابه ولی فرقی نمی کند. اینجا اگر من دوغ را سالم تر می دانم چه تعارضی وجود دارد که بخواهم آن را حل کنم؟!! پس عملاً صورت مسأله در این موارد خاص (عرف خاص) تغییر می کند و دستور شرع منافاتی با آن عرف خاص ندارد.

بنده گفتم اغلب و موارد آنرا هم تعیین نکردم در مقابل اغلب غالب است خوب همین اندازه که بین عرف غالب و دین تعارض پیش می آید نباید چاره اندیشی کرد؟
حتی اگر یک مرد تعارض هم باشد بحث منطقی است

مؤمن;345498 نوشت:
این یعنی همان متشابه که عرض شد!

معمولا این شبهات برای کسانی پیش می آید که دقت نظر در متون دینی ندارند
ان شاءالله خدا نصیب همه بکند
همانطور که عرض شد موضوع منع و جواز متفاوت است
والله الموفق

حامد;345514 نوشت:
معمولا این شبهات برای کسانی پیش می آید که دقت نظر در متون دینی ندارند ان شاءالله خدا نصیب همه بکند همانطور که عرض شد موضوع منع و جواز متفاوت است والله الموفق

سلام
دوست گرامی شما دقت لازمه را ندارید
دقت کنید:
مكارم الأخلاق، ص: 17
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: صَحِبْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص عَشْرَ سِنِينَ وَ شَمِمْتُ الْعِطْرَ كُلَّهُ فَلَمْ أَشَمَّ نَكْهَةً أَطْيَبَ مِنْ نَكْهَتِهِ وَ كَانَ إِذَا لَقِيَهُ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِهِ قَامَ مَعَهُ فَلَمْ يَنْصَرِفْ حَتَّى يَكُونَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذِي يَنْصَرِفُ عَنْهُ وَ إِذَا لَقِيَهُ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَتَنَاوَلَ بِيَدِهِ نَاوَلَهَا إِيَّاهُ فَلَمْ يَنْزِعْ عَنْهُ حَتَّى يَكُونَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذِي يَنْزِعُ عَنْهُ وَ مَا أَخْرَجَ رُكْبَتَيْهِ بَيْنَ يَدَيْ جَلِيسٍ لَهُ قَطُّ وَ مَا قَعَدَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص رَجُلٌ قَطُّ فَقَامَ حَتَّى يَقُومَ.

و نيز انس گويد: من ده سال با پيغمبر (ص) مصاحبت داشتم و انواع عطرها را استشمام كرده ‏ام ولى هرگز بويى از بوى دهان حضرتش بهتر نيافتم و چون يكى از اصحاب به ملاقات او مى‏ آمد حضرت با او بر مى‏ خاست و جدا نمى‏ شد تا طرف جدا و منصرف شود و برگردد و چون يكى از اصحاب به وى مى‏ رسيد و دست ميداد و مصافحه مى‏ نمود پيغمبر (ص) دست خود را از دست او نمى‏ كشيد تا طرف قبلا دست خود را درآورد و هرگز پاهايش را جلو همنشينى دراز نكرد و هيچ كس در محضر او نمى‏ نشست مگر اينكه وقتى ميخواست برخيزد پيغمبر به احترام او بر میخاست.

من چیزی خلاف عرف ندیدم.

حامد;345514 نوشت:
مورد مطرح شده بلند شدن در هنگام ورود است نه بلند شدن با کسی که همراه او نشسته بوده شاید بگویید چه تفاوت دارد می گوییم تفاوت دارد موضوع یکی نیست . موضوع منع ایستادن در مقابل فرد وارد شوند است و موضوع جواز بلند شدن همراه کسی است که با تو مجالس بوده است و دلیلش هم روشن است علت برخاستن حضرت مشایعت بوده است چه اینکه مشایعت مهمان از سنتهای دینی است و اقتضای آن بلند شدن و همراهی با مهمان است . حتی اگر دلیلش مشایعت هم نباشد باز موضوع متفاوت است .

با دقت بخوانید.هر دو را پیامبر انجام دادند.هم ایستادن به هنگام ورود و هم به هنگام خروج. وقتی شما گفتید پیامبر از ایستادن منع کرده تعجب کردم!

و هیچ منعی در کتاب مکارم الاخلاق ندیدم و این هم جوازش بود که گفتم حالا اگر شما دیدید آدرس دقیق را بدهید چون باب اول نسبتا طولانی است

ask;345520 نوشت:
و چون يكى از اصحاب به ملاقات او مى‏ آمد حضرت با او بر مى‏ خاست

سلام
ببخشید بنده توفیق داشتم صرف و نحو تدریس کرده ام
شما متن رو درست ترجمه نکرده اید
می فرماید اذا لقیه احد قام معه فلم ینصرف ...
یعنی وقتی کسی با پیامبر ملاقات و نشست داشت با او بلند میشد و بازنمی گشت مگر او بازگردد
این دقیقا دارد بحث مشایعت را مطرح می کند
قام معه نه مال هنگام ورود بلکه مال هنگام رفتن و خروج بوده چون بعدش می گوید فلم ینصرف بر نمی گشت
دقت فرمودید ؟
حالا شما خیلی وقتتون رو صرف اثبات اشتباه ما در نقل سنت نکنید
جامعه آنقدر عرفهای بی اساس برای خودش درست کرده که الی ماشاء الله تعارض هست
والله الموفق

حامد;345523 نوشت:
ببخشید بنده توفیق داشتم صرف و نحو تدریس کرده ام

سلام
ترجمه من نبود و مترجم سيد ابراهيم ميرباقرى و فکر نکنم ایشان هم در عربی کمتر از شما مطالعه داشته باشند.
حامد;345523 نوشت:
حالا شما خیلی وقتتون رو صرف اثبات اشتباه ما در نقل سنت نکنید

باز هم می گویم چنین چیزی که پیامبر نهی کرده باشد را ندیدم.اگر دیدید آدرس دقیق را بیان کنید
حامد;345523 نوشت:
حالا شما خیلی وقتتون رو صرف اثبات اشتباه ما در نقل سنت نکنید جامعه آنقدر عرفهای بی اساس برای خودش درست کرده که الی ماشاء الله تعارض هست

بله
اما یک مطلب را به پیامبر نسبت دادن یک چیز است و عرف بی اساس که جامعه که آن را به پیامبر نسبت نمی دهد یک چیز دیگر است.

به قول خودتان:والله الموفق

ask;345534 نوشت:
سلام ترجمه من نبود و مترجم سيد ابراهيم ميرباقرى و فکر نکنم ایشان هم در عربی کمتر از شما مطالعه داشته باشند.

سلام
متاسفانه ترجمه ها چندان دقیق نیستند چون حجم کار زیاده زیاد دقت نمیکنن

ask;345534 نوشت:
باز هم می گویم چنین چیزی که پیامبر نهی کرده باشد را ندیدم.اگر دیدید آدرس دقیق را بیان کنید

ادرس دادم
ask;345534 نوشت:
بله اما یک مطلب را به پیامبر نسبت دادن یک چیز است و عرف بی اساس که جامعه که آن را به پیامبر نسبت نمی دهد یک چیز دیگر است.

شما جستجو کنید اگه نا امید شدید من استغفار میکنم اخوی
والله الموفق

حامد;345514 نوشت:
بنده گفتم اغلب و موارد آنرا هم تعیین نکردم در مقابل اغلب غالب است خوب همین اندازه که بین عرف غالب و دین تعارض پیش می آید نباید چاره اندیشی کرد؟ حتی اگر یک مرد تعارض هم باشد بحث منطقی است

نمی دانم بنده منظور شما را درست متوجه نمی شوم یا شما بحث را بی جهت پیچیده می کنید. از دوستان خواننده خواهش می کنم کمک کنند.

نگفتیم بحث منطقی نیست. عرض شد تلقی شما از سست بودن عرف اشتباه است. اگر استثنائاً جایی درست باشد دیگر صورت مسأله شما صادق نیست چون عملاً تعارضی وجود ندارد.

در مواردی که تعارض هست عرض شد عرف عقلانی بر امر غیرالزامی دین مرجح است.

حامد;345514 نوشت:
معمولا این شبهات برای کسانی پیش می آید که دقت نظر در متون دینی ندارند

همه فرصت دقت نظر در متون دینی ندارند. یعنی اکثراً ندارند. وقتی صحبت از عرف است صحبت از همین اکثریت است. پس باید از دید آنها بحث کنیم نه از دید علمای حوزوی.

این که برای شما متشابه نیست به حل مسأله کمکی نمی کند. باید مسأله برای عرف عام متشابه نباشد که بتوانیم حکم کلی صادر کنیم که عرض شد این گونه نیست.

اگر جایی از عرایض بنده مبهم بود بفرمایید تا بیشتر توضیح بدهم.

موفق باشید.

حامد;344822 نوشت:
سلام بین بزرگی افراد و بلند شدن پیش پای آنها چه رابطه عقلانی وجود دارد خوب اگر تواضع است جلوش سجده کند یا هرکار دیگری البته اشکال بر اساس این عقیده شماست که منشا اخلاق را عقل میدانید والله الموفق

با سلام.
بین بزرگی افراد و بلند شدن رابطه عقلانی وجود ندارد.
اشتباه نکنید. باید بدنبال رابطه عقلانی نهی از بلند نشدن گشت نه میل به بلند شدن.
1. انسان میل به بلند شدن در جلوی بزرگتر دارد
2. عقل تحلیل کرده و تعارض و اشکالی نمی یابد.
3. در نتیجه بلند شدن جلوی بزرگتر کاملا عقلانی است.
ولی در مورد نهی از بلند نشدن چون نهی یک نوع محدودیت است باید جنبه عقلانی داشته باشد.
منشا بلند شدن جلوی بزرگتر عقل نیست عرف اجتماعی است. حال اگر در این عرف عقل ایراد یا اشکالی پیدا کرد نباید انجام داد. ولی وقتی عقل حساسیتی نشان نمیدهد کار بلااشکال است.
ولی در مورد بلند نشدن عقل به دلیل اینکه محدودیتی می بیند حساسیت نشان می دهد. لذا باید دلیل عقلانی برای بلند نشدن اقامه کرد.
و من الله توفیق

حامد;345542 نوشت:
ادرس دادم

سلام
چون آدرس دقیق ندادید مجبور شدم تمام باب اول را بخونم اما نهی پیدا نشد تنها همین بود که:
مكارم الأخلاق، ص: 16

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: لَمْ يَكُنْ شَخْصٌ أَحَبَّ إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانُوا إِذَا رَأَوْهُ لَمْ يَقُومُوا إِلَيْهِ لِمَا يَعْرِفُونَ مِنْ كَرَاهِيَتِهِ لِذَلِكَ.
و نيز انس بن مالك گويد: هيچ كسى نزد مردم از پيغمبر (ص) محبوبتر نبود و چون او را مى‏ديدند برايش برنمى‏ خاستند كه مى‏ دانستند حضرت از اين كارها خوشش نمي آيد.

و در این مورد هیچگونه نهی وجود ندارد و می گوید پیامبر خوشش نمی آید نه اینکه نهی می کند.

حامد;345542 نوشت:
شما جستجو کنید اگه نا امید شدید من استغفار میکنم اخوی

در کتاب مکارم الاخلاق چیزی پیدا نشد جز همان مورد که گفتم،ممکن است در کتب دیگری باشد
و الله اعلم

شریعت عقلانی;345783 نوشت:
ولی در مورد نهی از بلند نشدن چون نهی یک نوع محدودیت است باید جنبه عقلانی داشته باشد.

سلام
نهی از بلند شدن نه جنبه عقلانی دارد و نه روایایی!
البته در احادیث جماعت عمری نهی وجود دارد.

حامد;345542 نوشت:
شما جستجو کنید اگه نا امید شدید من استغفار میکنم اخوی

سلام
در کتاب مکارم الاخلاق چیزی پیدا نکردم امادر جست و جو به کتاب شهید ثانی رسیدم:

منية المريد، ص: 209


[9-] أن يحسن خلقه مع جلسائه زيادة على غيرهم‏و يوقر فاضلهم بعلم أو سن أو صلاح أو شرف و نحو ذلك و يرفع مجالسهم على حسب تقديمهم في الإمامة[1] و يتلطف بالباقين و يكرمهم بحسن السلام و طلاقة الوجه و البشاشة و الابتسام و بالقيام لهم على سبيل الاحترام و لا كراهة فيه بوجه و إن كان في بعض الأخبار ما يوهمه‏[2] و تحقيقه في غير هذا المحل.

______________________________
(1)- الظاهر أنّه يريد تقديمهم في إمامة الجماعة، و هو- كما في «شرح اللمعة» ج 1/ 391- 393- هكذا. «... و يقدّم الأقرأ من الأئمّة ... فالأفقه ... فإن تساووا في الفقه و القراءة فالأقدم هجرة من دار الحرب إلى دار الإسلام ... و في زماننا قيل هو السبق إلى طلب العلم، ... فإن تساووا في ذلك سنّ مطلقا أو في الإسلام ... فإن تساووا فيه فالأصبح وجها ... و لم يذكر هنا ترجيح الهاشمي، لعدم دليل صالح لترجيحه، و جعله في «الدروس» بعد الأفقه، و زاد بعضهم في المرجّحات بعد ذلك الأتقى و الأورع ... و بعض هذه المرجّحات ضعيف المستند و لكنّه مشهور».

(2)- لعلّه يقصد بذلك- كما يظهر من «أدب الإملاء و الاستملاء»/ 34- مثل ما روي في «سنن أبي داود» ج 4/ 358، كتاب الأدب، الحديث 5230: «عن أبي أمامة، قال: خرج علينا رسول اللّه صلّى اللّه عليه [و آله‏] و سلّم، متوكّئا على عصا، فقمنا إليه، فقال: لا تقوموا كما تقوم‏ الأعاجم يعظّم بعضها بعضا». (و مثله في «سنن ابن ماجة» ج 2/ 1261، كتاب الدعاء، الباب 2، الحديث 3836، عن أبي أمامة)؛ أو ما روي في «سنن الترمذي» ج 5/ 90، كتاب الأدب (44)، الباب 13، الحديث 2754-؛ و «مكارم الأخلاق»/ 16؛ و «إحياء علوم الدين» ج 2/ 181- عن حميد بن أنس قال: لم يكن شخص أحبّ إليهم من رسول اللّه صلّى اللّه عليه [و آله‏] و سلّم، قال: و كانوا إذا رأوه لم يقوموا لما يعلمون من كراهيته لذلك». أو يقصد ما روى في «كتاب سليم بن قيس»- كما في «بحار الأنوار» ج 75/ 466، الحديث 14- من أنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال:

«أيّها الناس! عظّموا أهل بيتى في حياتي و من بعدي و أكرموهم و فضّلوهم؛ فإنّه لا يحلّ لأحد أن يقوم من مجلسه لأحد إلّا لأهل بيتى».

و ممّا يدلّ على عدم الكراهة- فيما نحن فيه- ما رواه البرقي في «المحاسن»/ 233، الحديث 186، و العلامة المجلسي، قدّس اللّه نفسه الزكيّة، في «بحار الأنوار» ج 75/ 466- 467، الحديث 13 نقلا عن «المحاسن»: «عن إسحاق بن عمّار، قال قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: من قام من مجلسه تعظيما لرجل؟ قال: مكروه إلّا لرجل في الدين». و قال الغزالي في «إحياء علوم الدين» ج 2/ 181: «و القيام مكروه على سبيل الإعظام لا على سبيل الإكرام»؛ و لعلّه يجمع بذلك بين الأحاديث المتعارضة، فتأمّل. و قال النووي في «شرح المهذّب» ج 1/ 56: «و قد ينكر القيام من لا تحقيق عنده، و قد جمعت جزء فيه الترخيص فيه و دلائله، و الجواب عمّا يوهم كراهته». و قال أيضا في «الأذكار»/ 239: «و أمّا إكرام الداخل بالقيام، فالذي نختاره أنّه مستحب لمن كان فيه فضيلة ظاهرة من علم أو صلاح أو شرف، ... و يكون هذا القيام للبرّ و الإكرام و الاحترام لا للرئاء و الإعظام، و على هذا الذي اخترناه استمرّ عمل السلف و الخلف، و قد جمعت في ذلك جزء جمعت فيه الأحاديث و الآثار و أقوال السلف و أفعالهم الدالّة على ما ذكرته، ذكرت فيه ما خالفها و أوضحت الجواب عنه، فمن أشكل عليه من ذلك شي‏ء و رغب في مطالعة ذلك الجزء رجوت أن يزول إشكاله، إن شاء اللّه تعالى». راجع أيضا «أدب الإملاء و الاستملاء»/ 34- 35، 137- 138؛ «فتح الباقي» ج 2/ 209- 210؛ «شرح ألفية العراقي» ج 2/ 209- 210

به قول خودتان:و الله الموفق


ask;345860 نوشت:
و إن كان في بعض الأخبار ما يوهمه
ask;345860 نوشت:
و «مكارم الأخلاق»/ 16؛ و «إحياء علوم الدين» ج 2/ 181- عن حميد بن أنس قال: لم يكن شخص أحبّ إليهم من رسول اللّه صلّى اللّه عليه [و آله‏] و سلّم، قال: و كانوا إذا رأوه لم يقوموا لما يعلمون من كراهيته لذلك»

سلام
همانطور که مشاهده می فرمایید چنین اخباری هست
لذا اینکه می فرمایید ما چیزی به حضرت نسبت داده ایم که نبوده از ما برداشته شد
و باز هم عرض می کنم نیازی به فحص در یک مورد خاص نیست چون بحث بر روی یک مساله کلی است که مطمئنا مصادیقی دارد
والله الموفق

با سلام خدمت تمام دوستان عزیز.
جا دارد به نکته ای اشاره کنم در باب مسایل اخلاقی و تفاوت آن با شرع.
مقصود خود را با مثالی بیان می کنم.
فرض کنید شما تشنه اید و قصد نوشیدن آب کردید. لیوانی پر از آب را سر می کشید غافل از اینکه آب نبود شراب بود. شما نیت نوشیدن آب را داشتید ولی شراب نوشیدید و مست شدید.
حکم شرع یا علم فقه : شما شراب نوشیدید و مست شدید پس : باید حد زند هوشیار مردم مست را.
حکم علم اخلاق : شما قصد نوشیدن آب را داشتید. الاعمال بانیات. نیت شما مشکلی نداشت پس حدی نباید جاری کرد.
علم فقه به مسایل تعبدی نگاه می کند. کاری ندارد که یک عملی جنبه عقلانی داشته باشد یا نداشته باشد. کاری به نیت انسان هم ندارد.
ولی علم اخلاق به نیات انسان می نگرد.
آن دیدی که می گوید نباید بلند شد چون پیامبر گفته نگاهی شرعی و فقهی است.
و آن دیدی که می گوید باید بلند شد به نیت احترام نگاهی اخلاقی است.
به نظر شما خداوند از کدام منظر به انسان و اعمالش می نگرد؟ از منظر اخلاقی یا فقهی؟
البته جدای از نظرگاه الهی از دید و منظر اجتماعی به اعتقاد بنده در امور اجتماعی باید اخلاقی و نه فقهی به مسایل نگاه کرد.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;345889 نوشت:
با سلام خدمت تمام دوستان عزیز. جا دارد به نکته ای اشاره کنم در باب مسایل اخلاقی و تفاوت آن با شرع. مقصود خود را با مثالی بیان می کنم. فرض کنید شما تشنه اید و قصد نوشیدن آب کردید. لیوانی پر از آب را سر می کشید غافل از اینکه آب نبود شراب بود. شما نیت نوشیدن آب را داشتید ولی شراب نوشیدید و مست شدید. حکم شرع یا علم فقه : شما شراب نوشیدید و مست شدید پس : باید حد زند هوشیار مردم مست را. حکم علم اخلاق : شما قصد نوشیدن آب را داشتید. الاعمال بانیات. نیت شما مشکلی نداشت پس حدی نباید جاری کرد. علم فقه به مسایل تعبدی نگاه می کند. کاری ندارد که یک عملی جنبه عقلانی داشته باشد یا نداشته باشد. کاری به نیت انسان هم ندارد. ولی علم اخلاق به نیات انسان می نگرد. آن دیدی که می گوید نباید بلند شد چون پیامبر گفته نگاهی شرعی و فقهی است. و آن دیدی که می گوید باید بلند شد به نیت احترام نگاهی اخلاقی است. به نظر شما خداوند از کدام منظر به انسان و اعمالش می نگرد؟ از منظر اخلاقی یا فقهی؟ البته جدای از نظرگاه الهی از دید و منظر اجتماعی به اعتقاد بنده در امور اجتماعی باید اخلاقی و نه فقهی به مسایل نگاه کرد. و من الله توفیق

سلام
جسارت نشود ولی چون فقه نخوانده اید به آن چیزی را نسبت می دهید که واقعیت ندارد
اتفاقا این بحث در فقه مطرح است و برای فرد هیچ گناه و حدی نیست
دیگر اینکه شما از کجا می گوییدفعل پیامبر ص یک فعل فقهی بوده است مگر افعال پیامبر ص فقط ماهیت فقهی دارد ؟
من متعجبم شما که از شریعت اطلاع کمی دارید چرا اسم کاربری خود را شریعت عقلانی گذاشته اید
کسی شریعت عقلانی است که اول شریعت را کامل بشناسد و بداند این شریعت با عقل منزه از هوی وهوس مطابق است و راه و رمز این تطابق را هم بداند بعد شعار شریعت عقلانی بدهد برادر
والله الموفق

حامد;345882 نوشت:
همانطور که مشاهده می فرمایید چنین اخباری هست لذا اینکه می فرمایید ما چیزی به حضرت نسبت داده ایم که نبوده از ما برداشته شد

سلام
شما فرمودید نهی انجام شده،اما نهی در کار نبود مگر در کتب اهل سنت که برای ما ارزشی ندارد در کتب ما می گوید( من كراهيته لذلك ) پیامبر از اینکه برای او بلند شوند خوشش نمی آمد(نه اینکه نهی می کرد) .
اما بلند شدن برای کسی که فضیلت ظاهری دارد مستحب است نه نهی:
(أمّا إكرام الداخل بالقيام، فالذي نختاره أنّه مستحب لمن كان فيه فضيلة ظاهرة من علم أو صلاح أو شرف)
شریعت عقلانی;345889 نوشت:
مقصود خود را با مثالی بیان می کنم. فرض کنید شما تشنه اید و قصد نوشیدن آب کردید. لیوانی پر از آب را سر می کشید غافل از اینکه آب نبود شراب بود. شما نیت نوشیدن آب را داشتید ولی شراب نوشیدید و مست شدید. حکم شرع یا علم فقه : شما شراب نوشیدید و مست شدید پس : باید حد زند هوشیار مردم مست را. حکم علم اخلاق : شما قصد نوشیدن آب را داشتید. الاعمال بانیات. نیت شما مشکلی نداشت پس حدی نباید جاری کرد.

من هم این مثال را تکمیل می کنم:
فرض کنیم در روز ماه رمضان شخصی سهوا و از روی فراموشی آبی بنوشد اما بعد متوجه شود که آن شراب بوده.
1-طبق شرع نه روزه او باطل است و نه حدی بر او جاری می شود اما او مست خواهد شد، زیرا مستی از آثار وضعی شراب است و او را حد شرعی نمی ­زنند، زیرا حد شرعی از آثار تکلیفی شراب است.(http://www.hawzah.net/fa/question/questionview/11074)
2- اخلاق هم همین را می گوید
3- خداوند هم طبق همین مورد با او رفتار می کند
4- عقل هم همین را می گوید
اما این خوردن شراب آثار وضعی دارد (مثلا اگر به جای شراب،سم می خورد می مرد،اما خداوند او را به عنوان کسی که خود کشی کرده مواخذه نمی کند)
شریعت عقلانی;345889 نوشت:
البته جدای از نظرگاه الهی از دید و منظر اجتماعی به اعتقاد بنده در امور اجتماعی باید اخلاقی و نه فقهی به مسایل نگاه کرد.

سوالی دارم:آیا جایی وجود دارد که اخلاق و فقه دو نظر خلاف داشته باشند؟
[SPOILER]
مقایسه تطبیقی فقه و اخلاق

مراد از فقه و اخلاق در اين عنوان دانش فقه و دانش اخلاق است نه عمل به فقه، و زيست اخلاقي.

علم فقه و علم اخلاق به عنوان دو دانش رفتاري در حوزههاي علميه سابقه فراوان دارند. تعريف دقيق فقه و اخلاق و تمايز قاطع ميان اين دو علم و كشف مناسبات آنها، در مهندسي علوم و حركت به سوي توليد دانشهاي اصيل و كارآمد حوزوي يك ضرورت است.

با تبيين دقيق حقيقتِ دو حوزه فقه و اخلاق و مرز ميان آنها برخي از موضوعات كه به صورت مشترك در فقه و در اخلاق از آنها گفتگو ميشود و يا در فقهي يا اخلاقي بودن آنها ترديد مي رود جداسازي و تفصيل داده ميشوند. همچنين با شفافسازي اين دو حوزه ميتوان آنها را از چالش و تزاحم رها ساخت.

لابلاي احكام فقهي مواردي ملاحظه ميكنيم كه با تمسك به خرد اخلاقي و به جهت آسيب نديدن مسير تربيت از برخي تنگناها و خطوط قرمز فقهي عبور و برخي از حرامها تجويز مي شود؛ در مقابل نيز گاهي براي حفظ قانون فقهي از مرز اخلاق عبور كرده و مصلحت نظم حاصل از حكم فقهي ترجيح داده ميشود.

فقه و اخلاق را دو گونه مي توان در نظر گرفت :اول اين دو دانش آن گونه كه هستند.دوم اين دو دانش آن گونه كه بايد باشند.

از آنجا كه دغدغه اصلي اين پژوهش مرزبندي علوم و مهندسي آن است، علاوه بر نگاه اول لازم است به نگاه دوم به تفصيل پرداخته شود.

تمايزها

در تمايز دانش اخلاق و فقه احتمالات و گزينههايي مطرح شده است اين گزينهها محل بحث و بررسي است و الزاما نتيجه نهايي نظرات ما نيست اما به جهت اينكه فضاي بحث را روشن تر و درگيريها را نمايان مي سازد ذكر آنها مفيد ديده شده است.

1. تمايز در دغدغه ها و اهداف

برخي بر اين باورند كه دغدغه فقه و منشأ رشد آن تنها انسجام اجتماعي، تثبيت حاكميت و استقرار قدرت نظام است نه تربيت انسانها، چرا كه فقه حتي در مهمترين مسائل به دنبال ظاهر عمل است، مثلا اسلام زباني را براي ورود به دين كافي مي داند، و يا در ابواب عبادات تأكيد روي قالب عمل و صحت و فساد است نه روح و باطن و پيرايش درون.

بنابراين غايت فقه سعادت اجتماعي و غايت اخلاق سعادت فردي است.

غايت فقه در بخش معاملات انتظام مناسبات اجتماعي و در بخش عبادات تنظيم مناسبات عبد و مولي به منظور سعادت و تعالي معنوي است. چنانكه غايت اخلاق نيز همين سعادت و تعالي معنوي است.

فقه به دنبال خروج مكلف از عهده تكليف است تا بتواند حقوق تكليفي خود را ادا كند و مورد بازخواست قرار نگيرد. دغدغه فقه امتثال و اجزاء و حجيت و اثبات تكليف است. اما اخلاق به دنبال سعادت و كمال انساني و تطهير باطن است. گفتمان غالب فقه گفتمان وظيفه و گفتمان غالب اخلاق گفتمان كمال است. فقه هدايت خداپسندانه رفتار را به عهده دارد ولي اخلاق تعالي و كمال را.

فقه به درجه اي از سعادت نظر دارد كه انجام و ترك برخي از امور در رسيدن به آن مدخليت ندارد ولي اخلاق هدفش رسيدن به بالاترين مرتبه سعادت و ساختن انسان كامل است، بنابراين اخلاق فراتر از حد نصاب و حداقل لازم براي ورود مسلمان به بهشت است. آنچه بر همگان لازم است سعادت فقهي - حداقل كمال - است چرا كه تأمين حد اعلاي كمال - كه اخلاق به دنبال آن است - بر همگان ميسور و لازم نيست. فقه از آن جهت كه عمومي است اعلام عمومي آن هم لازم است برخلاف اخلاق كه اعلام عمومي آن ضروري نيست.

2. تمايز در موضوع

آنچه مربوط به اعمال جوانحي (قلبي) انسان ميشود در علم اخلاق و آنچه مربوط به اعمال جوارحي است در علم فقه بررسي ميشود.

موضوع اصلي اخلاق اولاً و بالذات فضايل و رذائل و هيئات و صفات و ملكات نفساني است و رفتار، تنها از آن جهت كه بار ارزشي داشته و آشكار كننده سرشت يا توليد كننده ملكه اي است بحث ميشود. در حالي كه فقه مربوط به تجليات رفتاري و ظواهر عمل است.

فقه قالبمدار و اخلاق محتوا مدار است. هم فقه و هم اخلاق هر دو براي رسيدن به سعادت و كمال است، يكيبا ارائه قالب و شكل و ديگري با نظر به باطن و محتوا؛ يعني موضوع فقه قالب عمل و موضوع اخلاق باطن آن است. فقه تكليف انسان را - براي رسيدن به سعادت و كمال واقعي - در بيرون و ظاهر عمل مشخص ميكند. اخلاق حقيقت آن رفتار ظاهري را از حيث تأثير بر باطن بيان ميكند.

3. تمايز در حكم

گفته شده كه احكام گزارههاي فقهي ماهيت الزامي (واجب و حرام) دارد اما احكام اخلاقي به دايره مستحبات و مكروهات منحصر است، مستحب و مكروه فقهي در حوزه اخلاق و در رابطه با سعادت انسان بار ارزشي خاصي يافته و ممكن است الزام و بايستگي پيدا كنند.

زبان فقه زبان الزام و زبان اخلاق زبان توصيه اي است. از اين رو گفته شده اخلاق مجموعه اي از قوانين غير رسمي است.

سياليت و انعطافپذيري : برخي از احكام فقهي به حسب زمان و مكان و شرايط تغيير ميپذيرد ولي از آنجا كه تمام الموضوع اخلاق حالات و ملكات نفس است اخلاق از ثبات و دوام نسبي برخوردار است. (ممكن است انعطافپذيري آداب به عنوان جلوههاي ظاهري اخلاقيات ملحق به انعطاف پذيري فقه باشد.)

4. ضمانت اجرا

معمولا فقه ضمانت اجراي بيروني دارد و اخلاق تنها ضمانت اجراي دروني.

تخلف از فقه علاوه بر عقوبت اخروي عقوبت دنيوي نيز دارد اما تخلف از اخلاق تنها عقوبت اخروي دارد يعنيمانع از كمال حقيقي است.

5. تمايز در منابع معرفتي و روش توليد گزاره

ارتباط اخلاق درون ديني با فقه از جهت منبع و دليل عبارت است از:

برخي معتقدند فقه اولاً و بالذات ادله نقلي را مقدم مي دارد ولي در اخلاق، خرد و عقلانيت جولان بيشتري دارد. الهام فجور و تقوي، و فطري بودن اخلاق و عقلي بودن حسن و قبح تأسيسات شرع را در اخلاق كم رنگ كرده و آموزههاي شرعي را بيشتر در حد ارشاد به حكم عقل قرار داده است.

خيزش اوليه در متدولوژي اخلاق عقل است نه صرف تعبد، چرا كه حسن و قبح اشياء و افعال ذاتي و مستقل است. البته اخلاق در رشد و تكميل محتاج آموزههاي ديني است

شهود به عنوان يك منبع معرفتي در اخلاق قابل استفاده است. اما در فقه شهود و تجربه باطني حجت معتبري نيست.

6. تمايزات ديگر

برخي اخلاق را براي كساني لازم مي دانند كه فقه ندارند، و يا اينكه ميخواهند اخلاق را جايگزين آن كنند. چنانكه ميگويند تلاش علمي غرب در سده اخير در حوزه اخلاق و ترويج تحليلي آن به عنوان يك علم با همين رويكرد بوده است. اما در صورتي كه فقه حضور داشته باشد نيازي به دانش اخلاق نيست.

فقه، طبيعتي قانوني و خشك دارد و چون و چرا و انعطاف نميپذيرد، ولي اخلاق فرصت بيشتري براي تأمل و واكنش منطقي به افراد مي دهد. با بيان بهرههاي اخلاقي فقه و تبيين تأثر فقه از اخلاق، رونق، كارآيي، توجه و تبعيت از فقه بيشتر ميشود. چنانكه بهرهگيري از روش فقهي و قواعد اصولي زمينه بهتري را براي پذيرش اخلاق و ضمانت اجراي آن فراهم ميكند و مكلف را از بلاتكليفي بيرون آورده و تكليف و وظيفه او را بنحو قاطع معين ميكندو در نتيجه بيمهريها در عمل به اخلاق را كاهش مي دهد.

تحول پذيري فقه به اخلاق

فقه بدواً و ختماً محفوف به اخلاق است واحكام فقهي هستههاي اخلاقي را در لابلاي وجود خود پنهان كرده اند، چنانكه بخش وسيعي از فقه با داوريهاي ارزشي قابل فهم است، بخصوص بر مسلك عدليه كه احكام را مبتني بر مصالح و مفاسد مي دانند و بخشي از اين مصالح و مفاسد را واقعيات ارزشي و فضائل و رذائل تشكيل مي دهد. اما آيا در حوزه فقه آنچه واجب يا حرام است واجب يا حرام اخلاقي هم به حساب مي آيد؟

تحول پذيري اخلاق به فقه

آيا احكام اخلاقي را ميتوان در قالب قانونهاي فقهي قرار داد و همان خصوصيات فقه را براي آن در مقام ثبوت بار كرد، چنان كه برخي فقهي كردن اخلاق را مفيد و لازم و لااقل بخشي از اخلاق را شمول الزامات فقهي مي دانند. و نيز آيا ميتوان در مقام اثبات از ارزشهاي اخلاقي و گزارههاي تربيتي به عنوان مبناي قواعد فقهي استفاده نمود؟

در اين مقاله تلاش شد كه انواع مناسبات ميان فقه و اخلاق بررسي شود اما لازم است به اين پرسشها پاسخ كاملي داده شود و نياز به مجال وسيعتري وجود دارد.
[/SPOILER]

ask;345923 نوشت:
شما فرمودید نهی انجام شده،اما نهی در کار نبود مگر در کتب اهل سنت که برای ما ارزشی ندارد در کتب ما می گوید( من كراهيته لذلك ) پیامبر از اینکه برای او بلند شوند خوشش نمی آمد(نه اینکه نهی می کرد) . اما بلند شدن برای کسی که فضیلت ظاهری دارد مستحب است نه نهی: (أمّا إكرام الداخل بالقيام، فالذي نختاره أنّه مستحب لمن كان فيه فضيلة ظاهرة من علم أو صلاح أو شرف)

سلام
در مکارم الاخلاق دارند منع می فرمودند و می گفتند این از سنتهای عجم است این کار را نکنید
برادر جان ما اولی تر به رعایت این معیارها هستیم
و اما اوردن بحث فقهی یک فقیه که دلیل نمی شود آقا
بله ممکن است کسی مستحب و دیگری مکروه بداند بر اساس همان تفاوت ترجمه و فهمی که بین بنده و دیگری واقع شد و ادله دیگر
والله الموفق

حامد;345947 نوشت:
و اما اوردن بحث فقهی یک فقیه که دلیل نمی شود آقا بله ممکن است کسی مستحب و دیگری مکروه بداند بر اساس همان تفاوت ترجمه و فهمی که بین بنده و دیگری واقع شد و ادله دیگر

سلام
این هم حدیث:
المحاسن، ج‏1، ص: 233

186 عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ تَعْظِيماً لِرَجُلٍ قَالَ مَكْرُوهٌ إِلَّا لِرَجُلٍ فِي الدِّينِ‏.

مکروه است مگر برای عالم
و در سایر کتب:

16155- 3- أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ‏عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ تَعْظِيماً لِرَجُلٍ قَالَ مَكْرُوهٌ إِلَّا لِرَجُلٍ فِي الدِّينِ‏.

دوست گرامی مطلب زیر را با دقت بیشتری بخوان:

هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، ج-5، ص: 159

1020- وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: لَا تَقُومُوا كَمَا يَقُومُ الْأَعَاجِمُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ.

أَقُولُ: يُفْهَمُ مِنْ هَذَا وَ مَا قَبْلَهُ النَّهْيُ عَنْ دَوَامِ الْقِيَامِ.

1021وَ سُئِلَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَمَّنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ تَعْظِيماً لِرَجُلٍ، قَالَ:

مَكْرُوهٌ، إِلَّا لِرَجُلٍ فِي الدِّينِ.

1022 وَ قَصَّ رَجُلٌ قِصَّةً طَوِيلَةً عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ الرَّجُلُ قَائِمٌ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: إِنْ أَذِنْتَ‏[3] لِي، كَفَّرْتُ لَكَ وَ جَلَسْتُ، فَقَالَ: آذَنُ لَكَ أَنْ تَجْلِسَ، وَ لَا آذَنُ لَكَ أَنْ تُكَفِّرَ

روایات را باید با هم در نظر گرفت:
عن الامام الرضا علیه السلام انه قال: «من رد متشابه القرآن إلى محکمه هدی إلى صراط مستقیم»( ثم قال: «ان فی اخبارنا تشابها کمتشابه القرآن فردوا متشابهها إلى محکمها ولاتتبعوا متشابهها فتضلوا

لَمَّا جَاءَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ مِنَ الْحَبَشَةِ قَامَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اسْتَقْبَلَهُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ خُطْوَةً، وَ عَانَقَهُ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ، وَ بَكَى فَرَحاً بِرُؤْيَت[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

و السلام علی من اتبع الهدی

حامد;345918 نوشت:
اتفاقا این بحث در فقه مطرح است و برای فرد هیچ گناه و حدی نیست

البته در این که بنده فقه نخواندم شکی نیست. ولی مطالعات فقهی و مقالات فقهی زیاد خواندم و حداقل تا آنجا می دانم که یکی از شرایط تکلیف علم است.
ask;345923 نوشت:
طبق شرع نه روزه او باطل است و نه حدی بر او جاری می شود اما او مست خواهد شد، زیرا مستی از آثار وضعی شراب است و او را حد شرعی نمی ­زنند، زیرا حد شرعی از آثار تکلیفی شراب است

البته منظور بنده از دید فقهی دیدی است که فقیهان دارند وگرنه خداوند که عالم مطلق است و نسبت به همه چیز علم دارد. ولی آیا فقیهان هم نسبت به اینکه فرد مست نمی دانسته که آن مایع شراب است علم دارند؟ فقیهان از کجا می فهمند که فرد واقعا نمی دانسته؟ آیا سخن یک انسان مست برای قاضی می تواند حجت باشد؟ به اعتقاد بنده در این جور مواقع حکم شرع اسلام همان حد است. دقت شود این گونه احکام مانند احکام نماز و روزه نیست که سر و کار فرد خطاکار با خداوند باشد و با اما و اگر ها بگوییم اگر نمی دانسته پس تکلیفی نیست. بلکه این امور علاوه بر مجازات های آخروی ( در صورت علم داشتن ) مجازات های دنیوی ( سوای از علم داشتن یا نداشتن ) هم دارند که فقیهان وظیفه احرای آن را دارند.
البته اگر از منظر الهی بخواهیم بنگریم دیگر حکم اخلاقی می شود همان حکم فقهی.
و من الله توفیق

موضوع قفل شده است