تو نیز بال پرواز داری...

تب‌های اولیه

62 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تو نیز بال پرواز داری...

[="Georgia"][="Blue"][=georgia][=&quot]تو نیز بال پرواز داری...[/][/]
[=georgia][=&quot]یکی از سوالات مهمی که برای انسان پیش می آید و گاه موجب می شود که آدمی را از قدم نهادن در صراط سعادت و هدایت باز بدارد این است که:[/][/]
[=georgia][=&quot]مگر نه این است که مقامات عالیه از آن کسانی است که صاحب عصمت بوده و مفتخر به عنوان نبی و رسول و امامند. اگر چنین است پس ما را که از عنوان نبوت و رسالت و امامت و عصمت بی بهره ایم چه امیدی به کسب درجات رفیعه و کمالات سامیه است؟[/][/]
[=georgia][=&quot]عدم پاسخ صحیح به این سوال مهم و ضروری گاه منجر به ناامیدی و توقف آدمی در طریق کمال آدمیت گشته و موجبات خسران و ناکامی ابدی انسان را به همراه می آورد. خصوص هنگامی که شخص مسبوق به گناهان بزرگی نیز بوده و از پیشینه تاریک و سیاهی نیز برخوردار باشد. چنین شخصی با نیم نگاهی به گذشته تاریک و گناه آلود خود و با مرور سوالاتی از قسم بالا و عدم دریافت پاسخ صحیحی برای آن، نیرو و توانی برای گام برداشتن در صراط انسانیت در خود ندیده و فرسنگها خود را از سیر و سلوک انسانی دور و بی بهره می بیند.[/][/]
[=georgia][=&quot]لذا ضروری است در تاپیکی مستقل به این سوال مهم به بضاعت خود پاسخی علمی و در خور شایسته دهیم شاید که افتادگان در پرتگاه توقف و ناامیدی را ریسمان امیدی برای صعود به مقامات عالیه واقع شود.
[/]
[/]
[/][/]

به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍پرسید: هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم

درد همه ی ما اینه که این وابستگی های زمینی و اخلاق خاکیمون ما رو نگه داشته از پرواز
اگه همیشه اون حسی که تو حرم داریمو می داشتیم. حتما رفت و آمد ملائک رو میشنیدیم و باهاشون پرواز می کردیم
پامون گیر کرده تو این باتلاق نفسانیت ولی خودمون نمی فهمیم و بیشتر فرو میریم
خدایا نجاتمون بده
:Doaa:

:read:تایپیک و موضوع به این خوبی!!!! حیفه غریب مونده

برای خوب پرواز کردن باید عاشق شد.....
باید معشوق را با دل شناخت...

[=Georgia]سلام دوستان همرازم
خدا را با تمام سرائر وجودی ام ثنا و سپاس که با گشودن باب رحمت بیکران الهی اش به نام توبه و با اختصاص اسمای کریمانه ای همچون غفّار و توّاب این خوان رحمت را برای همه بندگان روسیاه و شرمنده از پای فتاده و درمانده مهیا نموده و این ندای جهان شمول را با نوایی رسا علنی ساخته است که:
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بت‌پرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ
به راستی اگر قرار بود مقامات معنوی و مدارج قرآنی و معارج انسانی وقف صاحبان عصمت و انبیا و امامان باشد پس چه حکمت داشت خداوند در سرتاسر قرآن با تابلوی
بسم الله الرحمن الرحیم خلقی را به رحمانیت و رحیمیت خود فرا بخواند و اگر در سوره ای به نام توبه هم از آن بسم الله الرحمن الرحیم دریغ نموده با حرف بائی در آن سوره آغاز فرموده که به بیان شیوای امام علی علیه السلام باء بسم الله همه حقایق بسم الله الرحمن الرحیم را به نحو جمعی و اجمالی داراست چنان که بسم الله الرحمن الرحیم همه حقایق قرآن را به نحو جمعی و اجمال داراست.
آری گویا خداوند با آغاز نمودن حرف باء در سوره مبارکه توبه در غالب کلمه «
بَراءَةٌ مِنَ اللَّه‏»کافر و منافق را ندایی پنهانی داده است که اگر چه در ظاهر همچون پدری که سرکشی فرزندش را می بیند به شما عتاب و سرزنش می کنم اما بدانید در باطن امر من همان خدای بسم الله الرحمن الرحیم هستم که اگر توبه نمایید رحمت عام و خاصم را از بطن همان باء «بَراءَةٌ مِنَ اللَّه‏»درخواهید یافت.
یادم آمد آن روزی را که در قبرستان نیت کردم قرآن را بگشایم و آیه ای را خطاب به همه رفتگان و درگذشتگان تلاوت کنم که سبب شادی و انبساط روحی آنان شود قرآن را گشودم و این آیه آمد:
قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (الزمر/53)
یعنی بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است‏»
آری تو نیز بال پرواز داری نگاهی به خود بینداز...

مهم نیست پارچ هستی یا لیوان مهم این است که ظرفیت وجودی ات را پر کنی و اون موقع هست که رضی الله منهم و رضوا عنه شامل حالت میشه:Doaa:

مثل حالی که تو حرم حضرت ارباب (ع) داری : حس قشنگ اینکه الان خدا ازت راضیه و تو از خدا راضی ولی....:ok:

یه استاد داشتیم (خدا حفظشون کنه )می گفتند : سعی کنین آب کش نباشین. :no:وقتی که تو جوین ، تو حرمین ، تو حوز هستین پر آب ، پر حس ها و فکرها و اعتقادات قشنگ
ولی بیرون حرم ، جو ، حوز ذهنی خالی ، اعتقداتی سست ودلی نا آرام
:ghati:

خدایا به سوی تو برگشتیم ، مارو برا خودت نگه دار

« إلهی لا تَکِلنی إلی نَفسی طَرفَة عَینٍ أبداً »

نه. مثل اینکه منم استعدادم خوبه در خیلی حرف زدن...:khobam::khejalati:

bentolhodaa;396014 نوشت:
مهم نیست پارچ هستی یا لیوان مهم این است که ظرفیت وجودی ات را پر کنی و

نقل قول:
درسته که ائمه نه پارچند و نه لیوان بلکه اقیانوس و فراتر از اقیانوسند ولی مهم اینه که تو ظرفیت خودتو پر کنی....

ماجرایی شنیدم به این مضمون "پسر علامه جعفری رحمته الله رفت پیش پدر و گفت : مردم منو به خاطر اینکه مثل شما نشدم سرزنش می کنند. علامه گفتند تو آدم باش ولی نانوا باش . تو آدم باش ولی..."

خیلی از کسانی هم که با حضرت صاحب الزمان (عج) ارتباط داشتند خیاط ، کفاش و... بودند. پس تو هم بال برای پرواز داری. جای خودت باش و بهترین باش و سبقت بگیر در کسب رضای خدا

[=georgia]آن پیر فرزانه چه خوش گفت که دائما طاهر باش و به حال خويش ناظر باش و عيوب ديگران را ساتر باش.
با همه مهربان باش و از همه گريزان باش. يعنى با همه باش و بى همه باش.
خداشناس باش در هر لباس باش .
مردى به آفتاب يمنى اويس قرنى گفت: مرا اندرزى كن، آن جناب گفت: «
فرّ الى الله» (یعنی از خلایق به جانب خداوند رهسپار شو) اين كلام كامل را از كتاب الله اقتباس كرد كه نوح نبى عليه السلام به مردم فرمود: «ففرّوا الى الله» آرى سخن از قرآن بايد آموخت.
يك نَفَس از نفس ايمن مباش كه دشمنى سخت رهزن و رهزنى سخت دشمن است. همواره در كمين است و اقتضاى طبيعتش اين است. از شهرت بپرهيز و از معاشر ناجنس بخصوص از نفس بگريز كه

نخست موعظه پير مى فروش اين است
كه از معاشر ناجنس احتراز كنيد

از امل چشم پوش و در عمل كوش. مرد جستجوى باش نه گفتگوى. از دريا بخواه نه از جوى. از فضول كلام چون فضول طعام دست بدار. سبكبار باش نه سبكسر و سبكسار. خروس در سحر به ذكر قدوس سبوح در خروش است، كم از خروس مباش، چون به خروش آمدى بدان كه بهترين عطاى دوست لقاى اوست، مترصد باش كه

گدايى گردد از يك جذبه شاهى
به يك لحظه دهد كوهى به كاهى

[=lucida sans unicode] سلام همراز
تا کنون هیچ اندیشیده ای که در نماز چه بار مشقت باری به دوشمان است برای یک لحظه ادراک حضور و مراقبت در پیشگاه الهی...؟!
اگر چه عموم مردم از این دغدغه نیز فارغند و دائما بر آنند که در نماز به هر چیزی بیندیشند و در اعماق هر مساله ای فرو روند جز خدایی که به قصد قربت او قیام و قعود و رکوع و سجود می نمایند. یعنی از همان گاهِ آغازین نماز، جولان خیال و اشتغالات زمان حال و مخاطرات وقت پیشین و تصمیماتِ زمانِ پسین، نماز گزار عامی را در برگرفته و او را از حضور عندالله باز می‌دارد تا آنجا که به هر چیزی روی کرده و از خداوند روی بر می گرداند. و برای چون منی که در میان هجوم این همه اشتغالات و مخاطرات، آرزوی یک لحظه حضور عندالله را در دل می‌پرورانم به راستی چه کار مشقت باری است ادراک حضور.
اما هیچ می دانی آنان که صاحب حال و مقامند وصفی دگر دارند. آنان چون هنگامه نماز فرا می‌رسد اضطرابی سخت عجیب همه وجودشان را فرا می گیرد که بار دیگر گاه مکالمه با حق رسیده است. گویی که دهشتی طاقت فرسا تمامی سرائر وجودیشان را احاطه کرده و از لحظه‌ای توجه به غیر او عاجزند.
یعنی بر عکس ما درماندگانِ ادراکِ لحظه‌ای حضور, آنچنان غرق توجه الهی و قبض و بسط ربوبی اند که برای بیرون آمدن لحظه ای از آن حال، همه کشور تن و سلطان من را به خدمت می‌گیرند. روح و روان آنان چنان به اسمای جلالی حق گره خورده است که گریزی از آن مه آفرینِ دلربای نمی‌بینند.
خلاصه بگویم عیارشان یار است نه دیار اغیار، بهشت، غایتِ بی نصیبان از جنتِ ذات است و آنان را که مرزوق عطایای جلوات ذاتند چه نیازی است به حوران و غلمان بهشت عبیدان. اگر می‌زیند و چون من و تو می‌خورند و می آشامند و ازدواج می کنند و معاشرت دارند از سر نگاه بالعرضشان است به هر چه غیر حق است و داغ خلق بر جبین دارد. آنان چون من و تو رویشان بالذات به دنیا و بالعرض به سوی خدا نیست بلکه بالذات با خدایند و بالعرض با خلق و جنتند. آری آنان در آن سوی دایره مراتب انسانی اند.
بگذار بیشتر از نمازشان برایت بگویم... آنگاه که در قیامِ صلاتند آنچنان خوف اسمای جلالی حق وجودشان را فرا می‌گیرد که گویی بر سطحی یخین و لغزان تمام قوت تن را به پایداری قیام و استقامت ایستادگی در برابر معبود مصروف می دارند. این لرزش تن و اضطراب ناشی از گفتگوی با حق آن هنگام که به رکوع می روند دو صد چندان می شود. آنچنان که چون پر کاهی خود را در برابر طوفانی سهمگین می بینند و چنان خوف به زبان آوردن ذکر جلالیِ «
العظیمِ» حق دارند که گاه از ذکر «سبحان ربی العظیم و بحمده» به ذکر سه سبحان الله منصرف می شوند.
و اگر نبود توجه عنایی حق به ایشان در همان حالت رکوع، با مواجهه اسم جلالیِ حق، کمر خمیده‌ی آنها هرگز به قیامی دیگر نرسیده و در دم، کمرشکسته و فانی می گشتند.
و تو چه دانی چه بار سنگینی بر دوش دارند آنگاه که جز دو پایشان تکیه گاهی به زمین نداشته و باری این چنین سنگین را به دوش می کشند. و از این سخنم عجب مدار، مگر نشنیده ای این آیه کریمه را که فرمود: «
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (الحشر/21) یعنی اگر اين قرآن را بر كوهی نازل می‏كرديم، می‏ديدی كه در برابر آن خاشع مى‏شود و از خوف خدا می‏شكافد! اينها مثالهايی است كه برای مردم می‏زنيم، شايد در آن بينديشيد.
حکمت بالغه‌ی خدای سبحان از همین روی، ذکر سجده را در حالتی برای بنده اش مقرر ساخت که هفت عضو خود تکیه بر زمین دارد که مبادا با مواجهه اسم جلالی شامخ تری چون «
الاعلی» در دم جان سپارد و در هجمه بی منتهای اسمای جلال حق در ذکر «سبحان ربی الاعلی و بحمده» نیست و نابود شود. و به راستی اگر نبود این عنایت و کرامت حق، کدامین سجده به قعود و قیامی دگر مبدل می‌گشت. و از همین روی است که مصلی به محض سر برداشتن از دو سجده به حول و قوه الهی در قیام و قعودش اشاره کرده و یا حمد و ثنای حق بر دوام بقای بعد از فنا را در تشهد به زبان می راند...
آری آن که در حضور و مراقبت تامه است با نیم نگاهی به خلق می‌خواهد از سنگینی بار حضورش بکاهد و گرنه او را اشتهایی به هم زیستی با خلق و دوری از حق نیست. و آنگاه که خلق را نیز جدای از حق نمی بیند و حق را در تمای شئونات خلق مشاهده می کند این مواجهه با خلق نیز نه تنها از حضورش نمی کاهد بلکه ارمغانی دیگر بر کمال تحفه حضور و مراقبتش به همراه آورد و این چنین است که سفر چهارم سالکان الی الله سفر از خلق به خلق در خلق است...
آیا تو نیز چون من هوای دیار آن عشاق را به سر داری..؟!

اویس;396957 نوشت:
خلاصه بگویم عیارشان یار است نه دیار اغیار،

به صورت کاملا بی ربط یاد "چون فرو رود ممد حیات است و چون برآید مفرح ذات" :khandeh!:

استاد شما هم نوشته هاتونو کتاب کنین شاید به عنوان ادیب قرن 14 و15 شناخته شدین:Gig:

اویس;396957 نوشت:
در نماز چه بار مشقت باری به دوشمان است

آسمان بار امانت نتوانست کشید./////// قرعه فال به نام من بیچاره زدند
شنیدم که می گن به همون اندازه که در نماز حواستون هست ازتون قبول میشه
برا من که فکر کنم در طی این سالها به یک رکعت هم نرسیده:Moteajeb!:
خدایا معذرت می خوام ولی چه بکنم. ؟؟؟؟؟؟ :Ghamgin:راهکار های تمرکز حواس در نماز؟؟؟؟؟؟؟
به نظرم بیشتر به جای اینکه دنبال راهکار تمرکز حواس باشم باید دنبال گناه نکردن باشم.
چون کسی که عاصی هست اذن حضور نداره. همه اش که به من برنمی گرده که بخوام به یادش باشم. اونم باید اجازه بده
کم کم بحث ثقیل میشه. :khandeh!:خاتمه میدم:Gig:

اویس;394254 نوشت:
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بت‌پرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ

اویس;394254 نوشت:
«اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است‏»
آری تو نیز بال پرواز داری نگاهی به خود بینداز...

:Ghamgin::ok:

bentolhodaa;396014 نوشت:
خدایا به سوی تو برگشتیم ، مارو برا خودت نگه دار

اویس;396593 نوشت:
آن پیر فرزانه چه خوش گفت که دائما طاهر باش و به حال خويش ناظر باش و عيوب ديگران را ساتر باش.

اویس;396593 نوشت:
با همه مهربان باش و از همه گريزان باش. يعنى با همه باش و بى همه باش.

:Gol::Gol::ok:

اویس;396957 نوشت:
[=lucida sans unicode] سلام همراز
تا کنون هیچ اندیشیده ای که در نماز چه بار مشقت باری به دوشمان است برای یک لحظه ادراک حضور و مراقبت در پیشگاه الهی...؟!
اگر چه عموم مردم از این دغدغه نیز فارغند و دائما بر آنند که در نماز به هر چیزی بیندیشند و در اعماق هر مساله ای فرو روند جز خدایی که به قصد قربت او قیام و قعود و رکوع و سجود می نمایند. یعنی از همان گاهِ آغازین نماز، جولان خیال و اشتغالات زمان حال و مخاطرات وقت پیشین و تصمیماتِ زمانِ پسین، نماز گزار عامی را در برگرفته و او را از حضور عندالله باز می‌دارد تا آنجا که به هر چیزی روی کرده و از خداوند روی بر می گرداند. و برای چون منی که در میان هجوم این همه اشتغالات و مخاطرات، آرزوی یک لحظه حضور عندالله را در دل می‌پرورانم به راستی چه کار مشقت باری است ادراک حضور.
اما هیچ می دانی آنان که صاحب حال و مقامند وصفی دگر دارند. آنان چون هنگامه نماز فرا می‌رسد اضطرابی سخت عجیب همه وجودشان را فرا می گیرد که بار دیگر گاه مکالمه با حق رسیده است. گویی که دهشتی طاقت فرسا تمامی سرائر وجودیشان را احاطه کرده و از لحظه‌ای توجه به غیر او عاجزند.
یعنی بر عکس ما درماندگانِ ادراکِ لحظه‌ای حضور, آنچنان غرق توجه الهی و قبض و بسط ربوبی اند که برای بیرون آمدن لحظه ای از آن حال، همه کشور تن و سلطان من را به خدمت می‌گیرند. روح و روان آنان چنان به اسمای جلالی حق گره خورده است که گریزی از آن مه آفرینِ دلربای نمی‌بینند.
خلاصه بگویم عیارشان یار است نه دیار اغیار، بهشت، غایتِ بی نصیبان از جنتِ ذات است و آنان را که مرزوق عطایای جلوات ذاتند چه نیازی است به حوران و غلمان بهشت عبیدان. اگر می‌زیند و چون من و تو می‌خورند و می آشامند و ازدواج می کنند و معاشرت دارند از سر نگاه بالعرضشان است به هر چه غیر حق است و داغ خلق بر جبین دارد. آنان چون من و تو رویشان بالذات به دنیا و بالعرض به سوی خدا نیست بلکه بالذات با خدایند و بالعرض با خلق و جنتند. آری آنان در آن سوی دایره مراتب انسانی اند.
بگذار بیشتر از نمازشان برایت بگویم... آنگاه که در قیامِ صلاتند آنچنان خوف اسمای جلالی حق وجودشان را فرا می‌گیرد که گویی بر سطحی یخین و لغزان تمام قوت تن را به پایداری قیام و استقامت ایستادگی در برابر معبود مصروف می دارند. این لرزش تن و اضطراب ناشی از گفتگوی با حق آن هنگام که به رکوع می روند دو صد چندان می شود. آنچنان که چون پر کاهی خود را در برابر طوفانی سهمگین می بینند و چنان خوف به زبان آوردن ذکر جلالیِ «
العظیمِ» حق دارند که گاه از ذکر «سبحان ربی العظیم و بحمده» به ذکر سه سبحان الله منصرف می شوند.
و اگر نبود توجه عنایی حق به ایشان در همان حالت رکوع، با مواجهه اسم جلالیِ حق، کمر خمیده‌ی آنها هرگز به قیامی دیگر نرسیده و در دم، کمرشکسته و فانی می گشتند.
و تو چه دانی چه بار سنگینی بر دوش دارند آنگاه که جز دو پایشان تکیه گاهی به زمین نداشته و باری این چنین سنگین را به دوش می کشند. و از این سخنم عجب مدار، مگر نشنیده ای این آیه کریمه را که فرمود: «
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (الحشر/21) یعنی اگر اين قرآن را بر كوهی نازل می‏كرديم، می‏ديدی كه در برابر آن خاشع مى‏شود و از خوف خدا می‏شكافد! اينها مثالهايی است كه برای مردم می‏زنيم، شايد در آن بينديشيد.
حکمت بالغه‌ی خدای سبحان از همین روی، ذکر سجده را در حالتی برای بنده اش مقرر ساخت که هفت عضو خود تکیه بر زمین دارد که مبادا با مواجهه اسم جلالی شامخ تری چون «
الاعلی» در دم جان سپارد و در هجمه بی منتهای اسمای جلال حق در ذکر «سبحان ربی الاعلی و بحمده» نیست و نابود شود. و به راستی اگر نبود این عنایت و کرامت حق، کدامین سجده به قعود و قیامی دگر مبدل می‌گشت. و از همین روی است که مصلی به محض سر برداشتن از دو سجده به حول و قوه الهی در قیام و قعودش اشاره کرده و یا حمد و ثنای حق بر دوام بقای بعد از فنا را در تشهد به زبان می راند...
آری آن که در حضور و مراقبت تامه است با نیم نگاهی به خلق می‌خواهد از سنگینی بار حضورش بکاهد و گرنه او را اشتهایی به هم زیستی با خلق و دوری از حق نیست. و آنگاه که خلق را نیز جدای از حق نمی بیند و حق را در تمای شئونات خلق مشاهده می کند این مواجهه با خلق نیز نه تنها از حضورش نمی کاهد بلکه ارمغانی دیگر بر کمال تحفه حضور و مراقبتش به همراه آورد و این چنین است که سفر چهارم سالکان الی الله سفر از خلق به خلق در خلق است...
آیا تو نیز چون من هوای دیار آن عشاق را به سر داری..؟!

باسلام خدمت آقای اویس از شما در خواستی دارم که به گروه دهکده کوچولو بیایید

ودر گفتگو پدر و مادر ها نظری بدهید حضور شما فوق العاده لازم است:Ealam:

اگه یک جفت بال داشتم ….

اگه یه جفت بال داشتم…
پرواز می کردم در شهر
روی سقف کوتاه زندگی
روی برگ های خشکیده بر درخت


اگه یه جفت بال داشتم…
می رفتم تا رود تنهایی
جستجوی مرزهای طولانی
کوه های برفی
و آبشارهایی با رنگین کمان قشنگ
اگه یه جفت بال داشتم…
می رفتم تا کوه طور
تا سینای خشک
تا گرمای پر عطش کوه قاف
تا معراج خداوندی
و می نشستم آرام
و می ماندم تا ابد در آن جا ….

[="Arial"][="Purple"]سلام
اگه بال داشتم مرتب میرفتم کربلا.
واقعا دل تنگه.شا دعا بفرمایید خدا بال نداد طی الارض را بده.
فقط تی الارض دارم زمینو تمیز میکنم.
[/]

اویس;396957 نوشت:
چنان خوف به زبان آوردن ذکر جلالیِ «العظیمِ» حق دارند که گاه از ذکر «سبحان ربی العظیم و بحمده» به ذکر سه سبحان الله منصرف می شوند.
اگر نبود توجه عنایی حق به ایشان در همان حالت رکوع، با مواجهه اسم جلالیِ حق، کمر خمیده‌ی آنها هرگز به قیامی دیگر نرسیده و در دم، کمرشکسته و فانی می گشتند.

اویس;396957 نوشت:
حکمت بالغه‌ی خدای سبحان از همین روی، ذکر سجده را در حالتی برای بنده اش مقرر ساخت که هفت عضو خود تکیه بر زمین دارد که مبادا با مواجهه اسم جلالی شامخ تری چون «الاعلی» در دم جان سپارد و در هجمه بی منتهای اسمای جلال حق در ذکر «سبحان ربی الاعلی و بحمده» نیست و نابود شود. و به راستی اگر نبود این عنایت و کرامت حق، کدامین سجده به قعود و قیامی دگر مبدل می‌گشت. و از همین روی است که مصلی به محض سر برداشتن از دو سجده به حول و قوه الهی در قیام و قعودش اشاره کرده و یا حمد و ثنای حق بر دوام بقای بعد از فنا را در تشهد به زبان می راند...

با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی
و تشکر بی نهایت بابت کلام بی وصفتان
درباره اسمای جلال عظیم و اعلی ،ممکنه بیشتر توضیح بفرمایید؟و اصلا چرا این اسماء،جزو اسماء جلال هستند
خیلی بعید میدانم که این نحو گفتار و این دلنشینی کلام ،را در کتابی بیابم اما
اگر کتابی یا منبعی برای غور در معانی بلند اسمائ الهی هست،مرحمت بفرمایید معرفی کنید
با تقدیم احترام

به نام خدا

آرزویم هست

پرواز را می گویم

و بالش نیز

اما پر پروازم

بسته است

به گناه

به شقی بودن نفس

وین حکایت باقی است

مگر از مکمن غیب

نظری اندازند

و دلم را از ارض

به سوی عرش برند

قلمم گویا نیست

اما چشمم

همچنان می بارد

بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن

حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی

صادق;722508 نوشت:
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن

حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی

بال و پر سوخته است از سر طغیان ای یار

صـــادقـا راست بگفتـی من اسـیر قفسـم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

.

.

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
.
.

.

ای خوش ان روز که پرواز کنم تا بر دوست

به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
.

.

الهی مارا سهم پرواز مگر نیست ؟

هاله نور;722516 نوشت:
بال و پر سوخته است از سر طغیان ای یار

صـــادقـا راست بگفتـی من اسـیر قفسـم

اسارت از شما دور است ای مرد
نباید گشت از سیر خودت سرد
سزاوار ستیغ کوه قافید
قفس بشکسته و مرد مصافید

صادق;722525 نوشت:
اسارت از شما دور است ای مرد
نباید گشت از سیر خودت سرد
سزاوار ستیغ کوه قافید
قفس بشکسته و مرد مصافید


گر نرسم به کوه یار حیف شود سرشت من

بر قفسم چونان زنم تا که رسم به کوه یار

حجـــاب چهـره جـان می شود غـبار تنـم
خــوشا دَمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چومن خوش الحانی ست
روم به گلـشن رضـوان که مرغ آن چمن
م
عیـــان نشد کـه چـرا آمـدم کـجـا بـودم
دریــغ و درد که غافـل ز کـار خویشتنم
چگــونه طـوف کنم در فضــایِ عالمِ قـدس
چـو در سراچــه ترکیب تختـه بنـد تنم
اگـر ز خــون دلـم بُــوی شـوق مـی آیـد
عجـــب مــدار که همــدرد نافه خُتنم
طـراز پیـرهن زرکـشم مبین چـون شمــع
کـه ســوزهاست نـهـانی درون پیرهنم
بیـا و هستــی حافــظ ز پیـش او بردار
که با وجـود تـو کس نشنود ز مـن که منم

به نام خدا

من خویش را گم کرده ام
..............................................

شبیه رؤیا است،وقتی نمی خواهی

آنچه را دوست داری ببینی

کسی گفت :بیشتر مردم رؤیای دیدن دارند

دیدن هر آنچه آنها را خوشایند است

دوست دارند

می خواهند

به آن دل بسته اند

اما من رؤیایی دیگر در سر می پرورانم

رؤیای من ندیدن همه ی چیزهایی است

که دوست دارم

برای دیدن چیزی که همه ی

دوست داشتنی هایم، حجاب رؤیت

آن شده اند!

برای یافتن حقیقت وجود خویش باید

از دیدن چه چیزهایی که بگذرم!

می گویند که انسان خود بین شده است

و من می گویم نه

هرگز خودش را ندیده است

آنچه او دیده توهم است

غلط است

یک اشتباه بزرگ است

بزرگترین اشتباه

منشأ همه ی اشتباهات دیگرش

انسان اگر خودش را

حقیقت خودش را می دید

به این همه پستی تن نمی داد

گفته اند و من شنیده ام

و از آن هنگام بیخود شده ام

برای یافتن خویش

من خویش را گم کرده ام!

نمی توانم به دنبال چیز دیگری بگردم

چون خویش را ندارم

چه خواهم؟

اویس;396957 نوشت:
بگذار بیشتر از نمازشان برایت بگویم... آنگاه که در قیامِ صلاتند آنچنان خوف اسمای جلالی حق وجودشان را فرا می‌گیرد که گویی بر سطحی یخین و لغزان تمام قوت تن را به پایداری قیام و استقامت ایستادگی در برابر معبود مصروف می دارند. این لرزش تن و اضطراب ناشی از گفتگوی با حق آن هنگام که به رکوع می روند دو صد چندان می شود. آنچنان که چون پر کاهی خود را در برابر طوفانی سهمگین می بینند و چنان خوف به زبان آوردن ذکر جلالیِ «العظیمِ» حق دارند که گاه از ذکر «سبحان ربی العظیم و بحمده» به ذکر سه سبحان الله منصرف می شوند.
و اگر نبود توجه عنایی حق به ایشان در همان حالت رکوع، با مواجهه اسم جلالیِ حق، کمر خمیده‌ی آنها هرگز به قیامی دیگر نرسیده و در دم، کمرشکسته و فانی می گشتند.
و تو چه دانی چه بار سنگینی بر دوش دارند آنگاه که جز دو پایشان تکیه گاهی به زمین نداشته و باری این چنین سنگین را به دوش می کشند. و از این سخنم عجب مدار، مگر نشنیده ای این آیه کریمه را که فرمود: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (الحشر/21) یعنی اگر اين قرآن را بر كوهی نازل می‏كرديم، می‏ديدی كه در برابر آن خاشع مى‏شود و از خوف خدا می‏شكافد! اينها مثالهايی است كه برای مردم می‏زنيم، شايد در آن بينديشيد
باسلام وعرض ادب...استاد گرامی این نوع اضطراب از چه نوعی آخه شنیدم ترس واضطراب سلولهای مغز رو از بین میبره

[=Georgia]

یکی دیگه.;722169 نوشت:
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی
و تشکر بی نهایت بابت کلام بی وصفتان
درباره اسمای جلال عظیم و اعلی ،ممکنه بیشتر توضیح بفرمایید؟و اصلا چرا این اسماء،جزو اسماء جلال هستند
خیلی بعید میدانم که این نحو گفتار و این دلنشینی کلام ،را در کتابی بیابم اما
اگر کتابی یا منبعی برای غور در معانی بلند اسمائ الهی هست،مرحمت بفرمایید معرفی کنید
با تقدیم احترام

با عرض سلام خدمت خواهر گرامی ام
دو اسم شریف «العظیم» و« الاعلی» از اسمای شریف جلالی حقند و اسمای جلالی، دربردارنده ی حشمت و بی نیازی معشوق از عشق عاشق است، یعنی صاحب این اسمای جلالی، چنان صاحب سطوت و بلند مرتبگی و بزرگی است که احتیاجی به حب حبیبان و عشق عاشقان ندارد و این بی نیازی، غرور و خودباختگی محبین و عاشقان را از تقرب به حق زائل نموده و ایشان را به باد فنا می سپارد.
آری هر چقدر رغبت عاشق برای نیل به معشوق زیادت شود تجلی اسمای جلالی معشوق بر عاشق قویتر خواهد بود که مبادا عاشق غره ی سلوکش شود و از فقر و نداریش بکاهد.
در اسم شریف «
العظیم» تجلی جلال و سطوت الهی، به حدی است که حق سبحانه و تعالی، علی رغم همه ی حشمتش، اجازه استقامت مصلی بر دوپا را در حالت رکوع می دهد اما استقامتی که کمر وی را خمیده کرده و برزخی میان قعود و قیام برایش حاکم می سازد.
اما در اسم شریف «
الاعلی» تجلی بیکران جلال و جبروت الهی نمودار می شود که حق سبحانه و تعالی همه ی قوام و قیام مصلی را زائل نموده و اعضای هفتگانه ی قوام بدنش را به خاک ساییده و فنای محض را بر وی برقرار می سازد.
و از آنجا که هر جلالی توام با جمال است و هر جمالی توام با جلال، مصلی پس از تجلی تام جلال حق سبحانه و تعالی در حالت سجده، سر برداشته و با مشاهده ی جمال الهی، به سلوکش راغبتر می شود، چرا که جمال، ظاهر کردن کمالات معشوق است و این ظهور کمالات، موجب زیادتی رغبت و طلب عاشق می شود.

سلام و ادب خدمت استاد گرامی

اویس;728472 نوشت:
این بی نیازی، غرور و خودباختگی محبین و عاشقان را از تقرب به حق زائل نموده و ایشان را به باد فنا می سپارد.

کلام نابتان چونان نسیمی است که گوهر اشک را با خود میکشاند به حیرانی،به ...
ممنونم ...
استاد متوجه این قسمت نشدم.بی نیازی و غرور مربوط به معشوق است و خودباختگی مربوط به عاشق؟
این بی نیازی معشوق ،باعث چه چیزی میشود در عاشق؟

با سپاس و احترام

[="Tahoma"]با سلام خدمت استاد اویس عزیز و گرامی و دیگر دوستان
با اجازه استاد بزرگوار و امیدوارم که بی ادبی نباشد.
کتاب "ترجمه شرح الاسماء الحسنی" تالیف: عالم محقق و عارف واصل "علامه سید حسین همدانی دورود آبادی رحمة الله علیه" ترجمه : "لطیف راشدی-سعید راشدی" ناشر : صبح پیروزی

امیدوارم مفید باشد . یا حسن بن علی علیه السلام

[="Georgia"][="Blue"]

یکی دیگه.;728560 نوشت:
کلام نابتان چونان نسیمی است که گوهر اشک را با خود میکشاند به حیرانی،به ...
ممنونم ...
استاد متوجه این قسمت نشدم.بی نیازی و غرور مربوط به معشوق است و خودباختگی مربوط به عاشق؟
این بی نیازی معشوق ،باعث چه چیزی میشود در عاشق؟

با سپاس و احترام


با عرض سلام خدمت خواهر گرامی ام سرکار یکی دیگه
خداوند را سپاسگزارم که نوشته های حقیر گوهر اشک را بر چشمانتان جاری ساخته و قدمی به آستان دوست نزدیکترتان نموده است.
بی نیازی از آنِ معشوق، یعنی حق سبحانه و تعالی است که این بی نیازی وی نسبت به محبت و عشق محبین، باعث میشود که محبین و عشاق از این حب و عشقی که به حضرت محبوب دارند مغرور و خودباخته نگشته و از قِبَل عشق و محبت خود احساس بلند مرتبگی نداشته باشند بلکه محبتشان نیز ایشان را به سمت فقر و نداری و فنا هدایت کند.

[/]

[=#800000][=113]

♥️مهـــــربانا
خــــــدایم‌می‌شــوی

[=#b22222][=114]✳️ مبانی معرفتی در صحیفه سجادیه ✳️

❇️ بنده ی ناتوان در پی قدرتمندترین وکیلی

[=#800000][=113]

[=#800000][=113]❇️ دربی جز درب تو نیست

#مناجات_با_خدا

لحظات مناجات فقط مشغله دارم
خیلی سرِ نفسم عوضش حوصله دارم

یک بار نشد تا که شکایت کنم از خود
تنها فقط از دست بقیه گله دارم

من را چه شده یاد قیامت نمی افتم؟
با این همه ترسی که ز یک زلزله دارم

#محمدجواد_شیرازی

❤️❤️❤️

❤️خدای جان

❤️منو

❤️به حال من

❤️ رها نکن

❤️تو که

❤️برای من

❤️ همه کسی

❤️✍روزبه بمانی

فقط اوست که بیشتر می خرد

و أَنْتَ الَّذِي زِدْتَ فِي السَّوْمِ عَلَى نَفْسِكَ لِعِبَادِكَ

تو آن خدايى كه در معامله با بندگانت به نفع شان بر بها افزوده ‏اى

[=#800000][=113]


الهی در زندگیم با من باش
حتی در مکثِ نفس هایم
الهی مرا به حال خود وا مگذار
بگذار که با تو باشم
و تو در من و بر من باشی
که زندگی با تو
سراسر عشق و اسرار است
به دعایم گوش کن
حتی وقتی زبان من خاموش میشود
دعای خاموشی مرا تو بشنو
ای مهربان ترین مهربانان ...

برگزیدن حق ✴️
[=113][=#800000]

... فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ ، وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ

خداوندا!
... شرافتمند كسى است كه اطاعت تو شريفش گردانْد
و عزيز كسى است كه بندگى تو عزّتش بخشد.

گفتم منم اهل خطا
گفتی که بخشیدم،بیا

گفتم شکستم توبه ها
گفتی که بخشیدم بیا

گفتم که ای ستار من
ای حضرت غفار من

من بر خودم کردم جفا
گفتی که بخشیدم بیا

[=113]

بار خــــــــــدايا

همه ے درخواست هايم را به من عطا فرما، حوايجم را برآور ؛

و اجابت را كه برايم تضمين كرده اے،
از من دريـــــغ مكن ...✨

و دعايم را كه تو خود به آن دستور داده اے،
از درگاهت محجوب مگردان ...✨

و هر آنچه را كه سبب اصلـــاح من در دنيا و آخرتم شود، به من عطا فرما ؛

چه آنهايے را كه ياد كردم و يا فراموش نمودم

چه آنهايے را كه اظهار كردم و يا نهان داشتم

چه آنهایے را كه آشكارا گفتم و يا در دل،
بيان داشتم ...✨

⁩‍

صبح دمید!

و من به امید رها شدن از "من"
وخریدن لبخندت،چشم گشـوده ام.

اما زنجیر سیاهیهای دیروز، محبوسم کرده!

میدانم هنوز هم مرا می‌خواهی،

اجاز هست از نو شروع کنم؟

✅ توکل برخدایت کن؛
کفایت میکندحتما؛
اگرخالص شوی بااو؛
صدایت میکندحتما"؛

✅ اگربیهوده رنجیدی؛
ازاین دنیای بی رحمی؛
به درگاهش قناعت کن؛
عنایت میکندحتما"؛

✅ دلت درمانده میمیرد؛
اگرغافل شوی ازاو؛
به هروقتی صدایش کن؛
حمایت میکندحتما"؛

✅ خطاگرمیروی گاهی؛
به خلوت توبه کن بااو؛
گناهت ساده میبخشد؛
رهایت میکندحتما"؛

✅ به لطفش شک نکن هرگز
اگردنیاحقیرت کرد؛
تورسم بندگی آموز؛
حمایت میکندحتما"؛

✅ اگرغمگین اگرشادی؛
خدایی راپرستش کن؛
که هردم بهترینهارا
عطایت میکندحتما ....

☠️نابودم می کند ...
❌إنَّ نَفْسِي هَالِكَةٌ أَوْ تَعْصِمَهَا
❌... نفسم هلاك‏شونده است، مگر آنكه تو حفظش نمايى
صحیفه سجادیه
✍️ دعای20بند 19

موضوع قفل شده است