بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم ( 2 )

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم ( 2 )

[="blue"]بسم الله الرحمن الرحیم[/]

[="darkgreen"]سلام
تاپیک ( بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم ) رو انشا الله از امشب تو این سایت هم ، بصورت شماره 2 یا شعبه 2 یا هر چیه 2 که خودتون دوست دارید ، شروع میکنیم .
مطالب این تاپیک و شماره 1 این تاپیک مشابه هم نیستند اما اصول کاری و شرایطی که برای جمع اوری و انتخاب مطالب زیبا - اخلاقی - عرفانی - ادبیاتی - تاریخی و ... یکی هستند . انشا الله در آینده تاپیک شماره یک ( در سایت اسک قرآن ) ، تبدیل به کتاب جلد 1 و همین تاپیک ، شماره دو ، تبدیل به کتاب جلد 2 ( در سایت اسک دین - همین سایت ) میشه .
چون این نام رو برای تاپیک از غزل زیبای حضرت حافظ انتخاب کردم ، اولین متن رو برای جلد دوم هم همین غزل رو میذارم :[/]

[="red"]بگذار تا بشارع میخانه بگذریم
کز بهر جرعه ای همه محتاج این دریم
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره این شیوه نسپریم
از جرعه ی تو خاک زمین دُر و لعل یافت
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
حافظ ! چو ره به کنگره کاخ وصل نیست
با خاک آستانه این در بسر بریم[/]

[="blue"]تا نوبت بعد
التماس دعا یا علی
[/]

سلام ودرود بر ثارالله بزرگوار
خوش اومدی
انشاءالله که از مطالب تحقیقی و پژو هشی اتون نهایت استفاده رو ببریم.
خیرمقدم:Gol:

[="red"]چند بيتي از كتاب خمسه نظامي انتخاب كردم ، اميدوارم خوشتون بياد ، نظامي اين ابيات رو در وصف حضرت صاحب الزمان ( عج ) سروده :[/]

[="blue"]""""""""
اي عالم جان و جان عالم
دلخوش كن آدمي و آدم
تاج تو وراي تاج خورشيد
تخت تو فزون ز تخت جمشيد
مولا شده جمله ممالك
توقيع تو را به صح ذلك
هم ملك جهان به تو مكرم
هم حكم جهان به تو مسلم
هم خطبه تو طراز اسلام
هم سكه تو خليفه احرام
گر خطبه تو دمند بر خاك
زر خيز از او به جاي خاشاك
ور سكه تو زنند بر سنگ
كس در نزند به سيم و زر چنگ
بودي ز هوا لطيف خويي
وز باد صبا عبير بويي
فيض تو كه چشمه حيات است
روزي ده اصل امهات است
هر جا كه دلي است قاف تا قاف
از بندگي تو ميزند لاف
چون دست ظفر كلاه بخشي
چون فضل خدا گناه بخشي
باقي است به ملك در سياست
پيش و پس ملك هست پاست
گر پيش روي چراغ راهي
ور پس باشي جهان پناهي
چون شعله پيش بين موافق
چون صبح پسين منير و صادق
ديوان عمل نشان تو داري
حكم عمل جهان تو داري
آنها كه در اين عمل رئيسند
بر خاك تو عبده نويسند
مستوفي عقل و مشرف راي
در مملكت تو كار فرماي
دولت كه نشانه مراد است
در حق تو صاحب اعتقاد است
نصرت كه عدو از او گريزد
از سايه دولت تو خيزد
گويي علمت كه نور ديدست
از دولت نصرت آفريدست
با هر كه به حكم هم نبردي
بندي كمر هزار مردي
بي آنكه به خون كشي برش را
در دامنش افكني سرش را
وانكس كه نظر بدو رساني
بر تخت سعادتش نشاني
بر فتح نويسي آيتش را
و آباد كني ولايتش را
گرچه نظر تو بر نظامي
فرخنده شد از بلند نامي
او نيز كه پاسبان كويست
بر دولت تو خجسته روي است
[/]

[="purple"]ای درِ تو مقصد و مقصود ما
وی رخ تو شاهد و مشهود ما
نیست کسی جز تو هوادار ما
مونس ما ، یاور ما ، یار ما
خیز و شب منتظران روز کن
طبع جهان را طرب افروز کن
سکه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو خوان تا خطبا دم زنند
ما همه موریم ، سلیمان تو باش
ما همه جسمیم ، بیا جان تو باش
منتظران را به لب آمد نفس
ای شَه خوبان ! تو به فریاد رس
[/]

[="purple"]ملا محسن فیض کاشانی[/]

[="blue"][="darkgreen"]سلام ممنونم از شعر زیباتون جناب عجل یا مولا وقتی میخوندمش یاد این افتادم که این شعر برام آشناست ! بعد دیدم که تو مخزن الاسرار نظامی خوندم . تو نعت سوم . رجوع کردم به اونجا دیدم دو سه بیتش دقیقا مشابه هست و بقیه شبیهه . من ابیاتی که تو مخزن الاسرار نظامی هست رو مینویسم . احتمال میدم که ملا محسن فیض کاشانی ، به پیروی از نظامی این ابیات رو نوشته باشه . باید جستجو کنیم .[/][/]

[="blue"]ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایه نشین چند بود آفتاب
گر مهی از مهر تو موئی بیار
ور گلی از باغ تو بوئی بیار
منتظرانرا به لب آمد نفس
ای ز تو فریاد به فریادرس
سوی عجم ران منشین در عرب
زرده روز اینک و شبدیز شب
ملک برآرای و جهان تازه کن
هردو جهانرا پر از آوازه کن
سکه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو خوان تا خطبا دم زنند
خاک تو بوئی به ولایت سپرد
باد نفاق آمد و آن بوی برد
باز کش این مسند از آسودگان
غسل ده این منبر از آلودگان
خانه غولند بپردازشان
در غله دان عدم اندازشان
کم کن اجری که زیادت خورند
خاص کن اقطاع که غارتگرند
ماهمه جسمیم بیا جان تو باش
ما همه موریم سلیمان تو باش
از طرفی رخنه دین میکنند
وز دگر اطراف کمین میکنند
شحنه توئی قافله تنها چراست
قلب تو داری علم آنجا چراست
شب به سر ماه یمانی درآر
سر چو مه از برد یمانی برآر
با دو سه در بند کمربند باش
کم زن این کم زده چند باش
خیز و بفرمای سرافیل را
باد دمیدن دو سه قندیل را
خلوتی پرده اسرار شو
ما همه خفتیم تو بیدار شو
ز آفت این خانه آفت پذیر
دست برآور همه را دست گیر
هر چه رضای تو بجز راست نیست
با تو کسی را سر وا خواست نیست
گر نظر از راه عنایت کنی
جمله مهمات کفایت کنی
دایره بنمای به انگشت دست
تا به تو بخشیده شود هر چه هست
با تو تصرف که کند وقت کار
از پی آمرزش مشتی غبار
از تو یکی پرده برانداختن
وز دو جهان خرقه درانداختن
مغز نظامی که خبر جوی تست
زنده دل از غالیه بوی تست
از نفسش بوی وفائی ببخش
ملک فریدون به گدائی ببخش
[/]

البته با کمی تلخیص !

[="darkred"]سلام
من این ابیات رو از بخش اشعار گزیده کتاب « آماده باش یاران امام زمان ( عجل الله فرجه ) نوشته استاد حسین گنجی انتخاب کردم و نوشتم . اگر اطلاعاتی در این مورد بدست آوردید ، لطفا در همین تاپیک بنویسید .
با تشکر
یا علی[/]

[="red"]غزلی زیبا از سلمان ساوجی[/]

[="darkgreen"]
تقديم به تمام كساني كه در فراق يار ، آن دلدار ، روزها را ميشمارند تا ...
[/]
[="blue"]
بر زلف تو من بار دگر عهد شكستم
بس عهد كه چون زلف تو بشكستم و بستم
درياب كه زد كار جهاني همه بر هم
چشم تو و عذرش همه اينست كه مستم
در نامه چو من شرح فراق تو نويسم
خون گريد و فرياد كند خامه ز دستم
خورشيد بلندي تو و من سايه خاكي
آنجا كه تو باشي نتوان گفت كه هستم
چشم تو بدل گفت كه مست مني اي دل
دل گفت بلي مست تو از روز الستم
گنجی است روان جام می و توبه طلسمش
برداشتم آن گنج و طلسمش بشکستم
بر سوختن و مردن من شمع شب افروز
خندید بسی امشب و من می‌نگرستم
روزش به سر آمد سحری گفت که سلمان
برخیز که من نیز به روز تو نشستم
[/]

[="red"]بخشی از کتاب دست دعا ، چشم امید ( سید مهدی شجاعی )[/]

[="indigo"]خداي من !
کوله بارم اگر چه از توشه راه تهي است
انباشته از توکل که هست
اگر چه از پنجه هاي وحوش گناهانم بر چهره ام خون ترس نشسته است
اگر چه دستم از آنچه کرده است مي لرزد
و اگر چه موريانه هاي بيم ، استواري پاهايم را سست کرده است
دلم اميدوار رحمت توست و خاطرم جمع لطف تو
اگر چه خزه گناهانم مرداب دلم را هر لحظه به عفونت عذاب نزديک ميکند
آفتاب اطمينان به تو هنوز در آسمان وجودم ميدرخشد
اگر خواب سرد زمستاني گناه , دلم را به انجماد کشيده است
نسيم بهاري اعتماد به لطف تو در آوندهاي دلم هيجان تازه آفريده است
خداوندا
تو ما را جاهل خواندي
از جاهل جز جفا چه آيد ؟
تو ما را ضعيف خواندي
از ضعيف جز خطا چه آيد ؟
خداوندا
دليري و شوخي ما را هم از جهل ، انکار کن !
خداوندا
تو ما را بر گرفتي و کس نگفت که بردار
اکنون که بر گرفتي وا مگذار
و در سايه لطف و عنايت خود واميدار
گر آب دهي نهال ، خود کاشته اي
ور پست کني بنا ، خود افراشته اي
من بنده همانم ، که تو پنداشته اي
از دست ميفکنم ، چو برداشته اي
خدايا ! تو که درخت فضل را رويانيده اي
به ميوه بنشان
تو که کرد را بنا نهاده اي به اتمام برسان
تو که دانه لطف کاشته اي آبياري کن
[/]

[="darkgreen"]خدايا
آنچه را که بر من بخشيده اي باز پس مگير
نعمتهاي تو را نه فقط قدر نميدانم و سپاس نميگذارم
که حتي نميشناسم
من استحقاق اينهمه کرم ندارم
اما تو که از ازل به استحقاق ننگريسته اي
ما را براي اين همه که تو بخشيده اي چه حقي بر تو بوده است ؟
خدايا ! پرده صبر و حکمت را بر انبوه گناهانم همچنان گسترده دار
خدايا نکند که پرده اي را که خود کشيده اي پاره کني
طشتي را که خود مخفي کرده اي از بام بيفکني
و رازي را که خود نهان داشته اي بر ملا کني
خدايا قبل از آنکه طوفان خشم تو حجاب از گناهان من کنار زند خود همه را ببخش
خدايا تو ميانجيگري مرا در نزد خويش بکن
از آفتاب تو به سايه تو پناه آورده ام
من بال طمع ، متواضعانه بر پاي احسان تو پهن کرده ام
[/]

ajjel ya mola;9474 نوشت:
[="darkred"]سلام
من این ابیات رو از بخش اشعار گزیده کتاب « آماده باش یاران امام زمان ( عجل الله فرجه ) نوشته استاد حسین گنجی انتخاب کردم و نوشتم . اگر اطلاعاتی در این مورد بدست آوردید ، لطفا در همین تاپیک بنویسید .
با تشکر
یا علی[/]

[="purple"]درود بر عجل یا مولای گرامی
در چه زمینه ای کمک می خواستید؟
مگه کتاب مزبور محضرتون نیست.
[/]

valayat;9667 نوشت:
[="purple"]درود بر عجل یا مولای گرامی
در چه زمینه ای کمک می خواستید؟
مگه کتاب مزبور محضرتون نیست.
[/]

[="DarkRed"]به نام خدا
سلام بر شما
این کتاب را در منزل دارم . بخشی از ابیاتی که در پست 4 از این کتاب نوشتم ، به فرموده جناب ثارالله مشابه ابیاتی از مخزن الاسرار نظامی است ( پاسخ ایشان در پست 5 ) . به همین دلیل گفتم اگر اطلاعات بیشتری بدست آوردید در این تاپیک بنویسید .
با تشکر از پیگیری شما :Gol:[/]

[="Blue"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
کتابی به تازگی به دستم رسید که جزء کتب ارزشمند کتابخونم قرار دادم . این کتاب نامش هست ( حیات سعید ) ( دانشنامه علوی ) ، برگرفته از دائره المعارف تشیع . متون کتاب حاصل زحمات و تحقیقات افراد زیادی هست که به نظر میرسه برای هدفی که دارم در این تاپیک خیلی مناسب باشه .
نکته مهم اینه که وقتی در مورد موضوعی صحبت شده ، نگاهی به منابع اسلامی انداخته شده و در مورد اون مورد ، تحقیقات و پژوهشهای ارزشمندی انجام گرفته .
انشا الله سعی میکنم این کتاب رو هم در تاپیک شماره 1 ( بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم ) در سایت ( askquran ) و هم در تاپیک شماره 2 ( بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم ( 2 ) ) در سایت ( askdin ) قرار بدم . تا یار کرا خواهد و میلش به که باشد ...
التماس دعا . یا علی
[/]

[="darkorchid"]پاي منبر مولا علي ( ع ) : برادر کسي است که در سختي برادري کند . اظهار توانگري ، جزء شکر است . ادب مرد بهتر از طلاي اوست . پرداخت قرض از دين است . با بدان نيکي کن تا از بدي آنها جلوگيري کني

پاي منبر مولا ( ع ) : پنهان داشتن سختيها از جوانمردي است . نيکي با پدر و مادر خيري است که پيش فرستاده ميشود . پس از صبر ، خود را به پيروزي بشارت ده . برکت مال به زکات دادن است . دنيا را با آخرت سودا کن تا سود ببري

پاي منبر مولا ( ع ) : گريه مومن از ترس خدا باعث روشني چشم است . با نيکي ، آزاده بنده ميشود ! . کار خير را زود انجام ده تا کامياب شوي . صبح شنبه و پنجشنبه برکت است . بلاي انسان در زير زبان است .

پاي منبر مولا ( ع ) : باقيمانده عمر ، قيمت ندارد ( به به ) . خوشرويي ( هنگام بخشش ) بخشش ديگري است . به خدا توکل کن کفايتت ميکند . تاخير کار ، بد اقبالي است . آنچه اول عمر از دست رفته در پايان زندگي جبران کن . کسالت و بي حالي در نماز از ضعف ايمان است .

پاي منبر مولا ( ع ) : بلاي انسان در زير زبان است

پاي منبر مولا ( ع ) : از کارهاي ناپسند تغافل کن تا محترم شوي . هشياري و زيرکي خود را در ترک گناه قرار ده . گودال حرص را چيزي جز خاک پر نکند . رخنه دين به مرگ علما است .

اين هم بخش اخر: امام علي عليه السلام : جولان باطل يک ساعت است ، و دولت حق تا قيامت . زيبايي حق به کوتاهي و اختصار است . علم انسان ياور اوست . زيور زنان طلاست ! . حياي انسان پرده ايست بر اعمال زشتش . ترشي غذا بهتر از ترشي سخن است . شغل انسان گنج است . بهتري مالها آنست که در راه خدا صرف شود .
[/]

[="blue"]پندهاي تک جمله اي از حضرت پيامبر ( ص ) : روزه سپر آتش است . مدارا ؛ سرآمد حکمتهاست . شراب ؛ سرجمع گناهان است . زناي چشم ؛ نگاه است . تب ؛ قسمت مومن از آتش جهنم است . قناعت ؛ سرمايه تمام نشدني است . امانت ؛ روزي را جلب ميکند . خيانت موجب فقر است . خواب صبح مانع روزي است . حيا سرتا پا خير است [/].

[="darkgreen"]باز هم پندهاي تک جمله از حضرت رسول الله ( ص ) : مسجد خانه پرهيزکاران است . آفت خرد ؛ سفاهت است . آفت عبادت سستي است . آفت شجاعت ستم است . آفت سخاوت منت است . آفت زيبايي خودپسندي و کبر است . آفت حسب و نسب ؛ افتخار کردن است . آفت دين هواپرستي است . کفاره گناه پشيماني است . نماز جمعه ؛ حج مسمندان است[/]

[="darkred"]کلمات حکمت آميز پيامبر اکرم ( ص ) : مومن از يک سوراخ دوبار گزيده نميشود . هر که شکر مردم نکند ؛ شکر خدا نکرده . قضا را جز دعا چيزي برنگرداند . عمر را جز احسان چيزي دراز نکند . فقري سخت تر از ناداني نيست . مالي سودمنتر از عقل نيست . هيچ عقلي چون تدبير نيست . هيچ ايماني چون حيا و صبر نيست .[/]

[="red"]از فرموده ها و از الهی نامه حضرت علامه حسن زاده آملی روحی فداه :[/]
[="teal"]الهى ! مراجعت از مهاجرت به سويت تعرب بعد از هجرت است و تويى كه نگهدار دل هايى

آن كه در نماز جواب سلام نمى شنود، هنوز نمازگزار نشده ، ما را با نمازگزاران بدار !

بسيار كسانى كه دعوى بندگى كرده اند و دم از ترك دنيا زده اند، تا دنيا بديشان روى آورد، جز وى همه را پشت پا زده اند. اين بنده در معرض امتحان نيامده شرمسار است ، به حق خودت ثبت قلبى على دينك !

الهى ! اگر ستارالعيوب نبودى ، ما از رسوايى چه مى كرديم !

سعى كن اول دل بگويد و آن گاه زبان . من فداى آن كه دلش با زبان يكى است
سعى كن كه ذكر را قلب بگويد كه عمده حضور قلب است وگرنه ذكر با قلب ساهى پيكر بى روان و كالبد و بى جان است .

پيامبر بزرگوار اسلام ( ص ) فرمودند : اگر ميخواهيد با خدا گفتگو کنيد نماز بخوانيد ، و اگر ميخواهيد خدا با شما گفتگو کند قرآن بخوانيد .

الهي ، توبه از گناه آسان است توفيق ده که از عبادتمان توبه کنيم .

الهي چون تو حاضري چه جويم ؟ چون تو ناظري چه گويم ؟
الهي خودت آگاهي که درياي دلم را جزر و مد است
يا باسط بسطم ده يا قابض قبضم کن
الهي ناتوانم و در راهم و گردنه هاي سخت در پيش است و رهزنهاي بسيار در کمين و بار گران بر دوش
يا هادي ، اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و الضالين
الهي از روي آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام
از انس و جان شرمنده ام حتي از روي شيطان شرمنده ام که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ، ناپايدار
الهي آن خواهم که هيچ نخواهم
الهي اگر تقسيم شود به من بيش از اينکه دادي نميرسد فلک الحمد
الهي اگر چه درويشم ولي داراتر از من کيست که تو دارايي مني
الهي دندان دادي نان دادي جان دادي جانان بده .
الهي انگشتري سليماني ام دادي ، انگشت سليماني ام ده
الهي اگر ستار العيوب نبودي ما از رسوايي چه ميکرديم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الهي اثر و صْنع تو ام چگونه به خود نبالم ؟؟؟
الهي هر چه بيشتر دانستم نادان تر شدم ، بر ناداني ام بيفزا
الهي کلمات و کلامت که اين قدر شيرين و دل نشين اند
خودت چوني ؟
الهي اگر از من پرسند کيستي ؟ چه گويم ؟
الهي در خلقت شيطان که آن همه فوايد و مصالح است
در خلقت ملک چه ها باشد ؟
الهي خُنُک آن کس که وقف تو شد
الهى در ذات خودم متحيرم تا چه رسد در ذات تو. علامه حسن زاده آملی

الهى گرگ و پلنگ را رام توان كرد با نفس سركش چه بايد كرد.

الهى حق محمد و آل محمد بر ما عظيم است اللهم صل على محمد و آل محمد.

الهى سفير كبيرت فرمود:المؤمن مرآة المؤمن، اگر من مؤمنم تو هم مؤمنى.

الهى همنشين از همنشين رنگ مى‏گيرد خوشا آنكه با تو همنشين است صبغة الله و من احسن من الله صبغة.
الهى عمرى آه در بساط نداشتم و اينك جز آه در بساط ندارم.

الهى گاهى اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ميگفتم، و گاهى اعوذ بك من همزات الشياطين، و گاهى اعوذ بك من شر الوسواس الخناس از امشب كه ليله سبت رابع صفر هزار و سيصد و نود و سه هجرى قمرى است اجارت مى‏طلبم كه رب اعوذ بك منى بگويم.
الهى ما را ياراى ديدن خورشيد نيست، دم از ديدار خورشيد آفرين چون زنيم.

الهى علمم موجب ازدياد جهلم شد يا علم محض و نور مطلق بر جهلم بيفزا.
الهى چگونه دعوى بندگى كنم كه پرندگان از من‏ميرمند و ددان رامم نيستند.
چرا زاهد اندر هواي بهشت است ؟ چرا بي خبر از بهشت آفرين است ؟

عالم از حيث موجوديتش سراسر رحمت اوست و هر گاه به نسبت ايجاد با موجود توجه داشته باشي ميگويي عالم فعل اوست و اگر نسبت بين موجود و پديده را با موحد و پديد آورنده در نظر گيري ميگويي عالم مفعول اوست بنابراين در خارج يک چيز بيشتر نيست و آن همان رحمت ذات اقدس حق است .

هيچکس در عالم محروم نيست چه هر کس به قدر قابليتش دارد و ميگيرد . زود زود نميدهند تا کم کم ظرفيت حاصل شود .
[/]

[="indigo"]سروده صامت بروجردی : ( البته طولانیه ، مختصرش رو نوشتم )[/]

[="darkgreen"]يا علي افتاد از نو بر سرم سوداي تو
شد مصور باز در دل صورت زيباي تو
با خيابان جنان بس فرقها دارد دلم
کاندر آن طوبي بود در اين قد رعناي تو

ميشود نفي لياقت شد راه ديدگان
ور نه ميگفتم که مي باشد بچشمم پاي تو
بود بر روي تراب اي بوتراب اما نبود
چون سر بال مَلَک پاي فلک پوياي تو

گشت عين الله وجه الله نامت زانکه بود
باز دائم بر رخ حق ديده بيناي
تو کلام الله ناطق هستي و نشر علوم
گشت از روز ازل بر منطق گوياي تو

از اثر پي بر موثر ميتوان برد آفرين
نقشبندي را که بست اين صورت والاي تو
رسم يکتايي بود مخصوص ذات پروردگار
ور نه ميگفتم کسي نبود دگر همتاي تو

قصه قربانيت در خواب اگر ديدي خليل
تا قيامت سوختي از سوز عاشوراي تو
بهر سيم و زر حسين را کشتي اي شمر شرير
لعنت حق بر تو و بر خواهش بيجاي تو
[/]

[="red"]دریافت علم از عرش[/]
( 1 )
[="blue"]از کافی به اسنادش به یونس یا مفضل از ابی عبدالله امام جعفر صادق ( ع ) هست که فرمود : ( هیچ شب جمعه ای نیست مگر اینکه اولیای الهی در آن سروری دارند ) .
پرسیدم : فدایت شوم ، این چگونه است ؟
فرمود : ( وقتی شب جمعه شد ، رسول خدا ( ص ) به عرش میرسد و ائمه ( ع ) نیز به عرش میرسند و من هم با ایشان به عرش می روم ، پس باز نمی گردم مگر این که علمی را استفاده کردم ، و اگر چنین موافاتی با عرش نباشد ، علم من پایان می پذیرد .
[/] ( 2 )
_____________
( 1 ) فضائل و سیره چهارده معصوم - حضرت علامه حسن زاده آملی
( 2 ) عیون مسائل نفس و شرح آن - ج 2 - ص 220

[="blue"]( بخشی از کتاب ارزشمند حدیقه الشیعه ، شیخ مقدس اردبیلی )[/]

[="indigo"]آيه: ( انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزکوه و هم راکعون ) :
((( و در سوره توبه نيز ، مثل اين واقع شده ، در آنجا که فرموده ( الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله ) ، مفسران اهل سنت تصريح نموده اند که آنجا هم مراد اميرالمومنين ( ع ) است و با آنکه آنجا هم اشاره به آن حضرت است ، بي مشارکت ديگري فرموده که : آناني که ايمان آورده اند و هجرت نموده اند و در راه خدا جهاد کرده اند ، به مالهاي خود و نفسهاي خود ، درجه و مرتبه ايشان نزد حق تعالي بلندتر و بزرگتر است ، ... پس معلوم شد که سنت الهي درباره آن حضرت چنين جاري شده که چون او را به صفتي اتصاف دهد ، ذکر او را بجهت اعزاز و تعظيم به صيغه جمع ادا فرمايد .
و علامه نيشابوري با وجود تسنن ، بعد از نقل نزول آيه حکايت تصدق افاده نموده که ( المناقشه في هذا الامر تطويل بلا طائل ) يعني : مناقشاتي که اهل خلاف در اين باب نموده اند ، چنانچه بيان خواهد شد ، دراز نفسي هايي است بيفايده ! ، و غزالي ناصبی که در ميان اهل سنت ، به حجت الاسلام شهرت دارد ، در کتابي که آنرا سرالعالمين نام کرده ، ذکر نموده که آن انگشتر سليمان بن داود ( ع ) بود که به دست جمعي از جنيان که تقربي در خدمت آن حضرت داشتند ، افتاده و ايشان به رسم تحفه و هديه به خدمت حضرت رسول ( ص ) آورده و آن حضرت آن را به شاه اولياء ( ع ) عنايت فرموده و جمعي از جن و انس حاضر و عطاي خاتم از خاتم انبياء ( ص ) به سرور اولياء ( ع ) مشاهده کردند و چون وقت نماز پیشین شد ، و صفهاي اصحاب بطریق معهود آراستگی يافت ، همه متوجه به درگاه بي نياز حق شدند ، حضرت عزت جل شانه ، جبرئيل امين را بصورت درويشي به مسجد فرستاد تا سوال نماید و چون از هيچکس بهره اي نيافت ، شاه ولایت پناه ( ع ) او را با آن عطيه خوش وقت گردانید و سائل ، جبرئيل امين و خاتم ، انگشتري سليمان بود و چون از نماز فارغ حاصل شد ، آيه شريفه نازل گرديد ))) .
یا علی ( ع ) جان
سلام بر کفش هاي کهنه ات که مايه کرامت شيعه اند..سلام بر عباي پر وصله ات که سبب شرافت شيعه اند..سلام بر دست هاي پينه بسته ات که بوسه گاه ملائک مقرّب خداست...سلام بر بازوان تنومند ت وقتي خيبر را از جاي برکندي...سلام بر تو وقتي که در حلقه کوچک دستان کودکي يتيم جاي مي گرفتي..سلام بر دستان يداللّهي ات وقتي در خندق،" عمر بن عبدود" را به خاک افکندي و بر سينه او نشستي..سلام بر تو وقتي براي دلخوشي طفلي بي سرپرست ،مرکب او شدي و او را بر دوش خود نشاندي....
[/]

[="purple"]سيزده فضيلت از اميرالمومنين عليه السلام[/]

[="darkred"]رسول الله ( ص ) فرمود : در وجود علي ( ع ) فضايلي است که اگر يکي از آنها در ساير مردم باشد کفايتشان ميکند :
يک : هر که من فرمانرواي اويم علي فرمانرواي اوست
دو : علي نسبت به من مثل هارون است نسبت به موسي
سه : علي از من است و من از علي
چهار : بجاي خود من است اطاعتش اطاعت من و نافرمانيش نافرماني من
پنج : جنگ با علي جنگ با خداست و صلح با او صلح با خدا
شش : دوست علي دوست خداست و دشمنش دشمن خدا
هفت : علي حجت خدا و جانشين او در ميان بندگان است
هشت : دوستي علي ايمان است و دشمنيش کفر
نه : حزب علي حزب خداست و حزب دشمنانش حزب شيطان
ده : علي با حق است و حق با او از يکديگر جدا نشوند تا لب حوض کوثر
يازده : علي قسمت کننده بهشت و جهنم است
دوازده : هر که از علي جدا شود از من جدا شده و هر که از من جدا شود از خدا جدايي گرفته
و سيزده : شيعيان علي در قيامت رستگارند
[/]

[="red"]قاضي عبدالرحمن توي کتاب المواقف اينطور نوشته :[/]
[="darkgreen"]هشتم : اختصاص او ( علي ( ع ) ) به همسري چون فاطمه ( س ) و فرزنداني چون حسن و حسين ( ع ) که سيد اهل بهشتند و سپس فرزندان آنان که همه مردم در فضايل و برتريشان بر عالمين اتفاق دارند بطوري که ابويزيد بسطامي سقاي خانه جعفر صادق ( ع ) و معروف کرخي دربان خانه علي ابن موسي الرضا ( ع ) بود[/]
[="red"]ابن خلکان در کتاب وفيات الاعيان که معروف شده به تاريخ ابن خلکان ميگه :[/]
[="green"]ابو عبدالله ، جعفر صادق ، قرزند محمد باقر ( ع ) يکي از ائمه دوازده گانه مذهب اماميه است ،او از سادات اهل بيت و به جهت صدقش در گفتار ملقب به صادق ميباشد ، فضل او مشهور تر از آنست که ذکر شود و او را نظريه هايي است در علم کيميا و زجر و فال که شاگردش ابوموسي جابر بن حيان آنها را در کتابي هزار ورقه متضمن بر رسائل جعفر صادق ( ع ) گرد آورده است که جمعا پانصد رساله ميباشد .[/]
[="red"]حضرت علامه شعراني ميفرمايد :[/]
[="green"] بعضي از متکلمين روح را جسم لطيف گرفته اند و به نهايت سخيف است ! نظر به اينکه اخبار نسبت عروج و نزول و حرکت به او داده اند[/]
[="red"]و اينکه حضرت صادق ( ع ) فرمودند :[/]
[="green"]روح ما شبهاي جمعه به زيارت عرش ميرود به این جهت دانستند اشياء صريح در تجرد است زيرا که اگر جسم بوده و جدا شود جسم بي روح ميماند
[/]

[="darkred"]تقديم به تمام كساني كه در فراق يار ، آن دلدار ، روزها را ميشمارند تا ...[/]
[="darkgreen"]بر زلف تو من بار دگر عهد شكستم
بس عهد كه چون زلف تو بشكستم و بستم
درياب كه زد كار جهاني همه بر هم
چشم تو و عذرش همه اينست كه مستم
در نامه چو من شرح فراق تو نويسم
خون گريد و فرياد كند خامه ز دستم
خورشيد بلندي تو و من سايه خاكي
آنجا كه تو باشي نتوان گفت كه هستم
چشم تو بدل گفت كه مست مني اي دل
دل گفت بلي مست تو از روز الستم
[/]

[="red"]فضیلت و ثواب توبه[/]

[="blue"]فضيلت و ثواب توبه قسمتی از كتاب كيمياي سعادت ، ركن چهارم ، منجيات ، اصل اول ، امام...
... بدانكه حق تعالي همه خلق را به توبه فرموده است ، و گفته : ( و توبوا الي الله جميعا ايها المومنون لعلكم تفلحون ) . گفته است : ( هر كه اميد فلاح دارد ، توبه كند ) . و رسول ( ص ) گفت : ( هر كه توبه كند پيش از آنكه آفتاب از جانب مغرب بر آيد ، توبه وي پذيرفته است ) . و گفت : ( پشيماني توبه است ) . و گفت : ( اندر راه گذر مردم مايستيد ، كه آن را لاف گاه گويند ، كه كس باشد كه بايستد آنجا ، و هر كس بگذرد بر وي خندند ، و هر زن كه فرا رسد اندر وي سخنهاي زشت همي گويند ، از آنجا بر نخيزد تا آنگاه كه دوزخ را واجب نگردد ، مگر توبه كند ) . و رسول ( ص ) گفت : ( هر روز هفتاد بار توبه كنم و استغفار كنم ) . و گفت : ( هر كه از گناهان توبه كند ، گناه وي فراموش گرداند بر دست و پاي وي و بر آنجا كه اندر وي معصيت كرده باشد ، تا چون حق را بيند بر وي هيچ گواه نباشد ) . و گفت : ( خداي تعالي توبه بنده فرا پذيرد پيش از آنكه جان به حلق رسد و اندر غرغر افتد ) .و گفت : ( حق تعالي دست كرم گشاده است كسي را كه به روز گناه كرده است ، تا به شب توبه كند و بپذيرد ، و كسي را كه به شب گناه كند و تا روز توبه كند و بپذيرد ، تا آنگاه كه آفتاب از مغرب برآيد ) . و رسول ( ص ) گفت : ( توبه كنيد كه من روزي صد بار توبه ميكنم ) و گفت : ( هيچ آدمي نيست كه نه گناه كار است ، وليكن بهترين گناه كاران تائبانند ) و گفت : ( هر كه از گناهي توبه كند ، همچون كسي بود كه اصلا توبه نكرده است ) .
[/]

به نام خداي سبحان

[="green"]سلام . چند تا جمله خيلي زيبا از كتاب ( گفتار پير طريقت ) اثر ( خواجه عبدالله انصاري ) براتون مينويسم . اميدوارم خوشتون بياد :[/]
[="blue"]در عشق تو بي سريم سر گشته شده
وز دست اميد ما سر رشته شده
مانند يكي شمع به هنگام صبوح
بگداخته و سوخته و كشته شده
سخنان پير طريقت :
خداوندا ، نام تو ما را جواز ، مهر تو ما را جهاز ، شناخت تو ما را امان ، و لطف تو ما را عيان . خداوندا ، ضعيفان را پناهي ، قاصدان را بر سر راهي ، و مومنان را گواهي ، چه عزيز است آنكس كه تو خواهي .
دو گيتي در سر دوستي شد و دوستي در سر دوست ، اكنون نميتوانم گفت كه او است .
خدايا ، از آنچه نخواستي چه آيد ؟ و آنرا كه نخواندي كي آيد ؟ ، نا كشته را از آب چيست ؟ و نابايسته را جواب چه ؟ تلخ را چه سود گرش آب خوش در جوار است ؟ و خار را چه حاصل كو را بوي گل در كنار است ؟ قسمتي رفته ، نفزوده و نه كاسته ، چه توان كرد ؟ داور اعلي چنين خواست . شيطان در افق بالا زيسته و هزاران عبادت ورزيده ، چه سود داشت كه نبود بايسته !
خدايا ، آنروز كجا باز يابم كه تو مرا بودي و من نبودم ، تا باز به آنروز نرسم ميان آتش و دودم ، اگر به دو گيتي آنروز يابم ، من بر سودم ، و اگر بود تو خود را دريابم ، به نبود خود خشنودم .
خدايا ، نه شناخت تو را توان ، نه ثناي تو را زبان ، نه درياي جلال و كبرياي تو را كران ، پس تو را مدح و ثنا چون توان ؟
اي مهيمن اكرم ، اي محتجب معظم ، اي متجلي به كرم ، اي قسام پيش از لوح و قلم ، بادا كه روزي باز رهم از زحمت حوا و آدم ، آزاد شوم از بند وجود و عدم ، از دل بيرون كنم اين حسرت و ندم ، و با دوست بر آسايم يك دم و در مجلس انس قدح شادي نهاده دمادم .
اي نزديكتر به ما از ما ، و مهربانتر از ما به ما ، نوازنده ما بي ما ، به كرم خويش نه به سزاي ما ، هر چه كرديم تاوان بر ما ، هر چه تو كردي باقي بر ما ، هر چه كردي به جاي ما ، بخود كردي نه براي ما .
الهي ، آنكه تو را به صنايع شناخت ، بر سبب موقوف است و با واسطه راه دارد ، و آنكه تو را به صفات شناخت در خبر محبوس و محصور است و او كه تو را به اشارت شناخت ، صحبت را مطلوب است ، او كه ربوده تو است ، از خود معصوم است .
( اَلسًتُ برُبكُم ) كرامت خدا است ، و ( بلي ) نيكويي و احسان اوست كه داعي و مجيب هر دو يكي است و پرسنده و پاسخ گوينده خداوند است ، آنچنان كه خداوند بنده خود را خواند ، و او را به خود نيوشيد ، و گوش شنوا داد و خود جواب داد و به بنده جواب بخشيد .
الهي ، خود را از همه بتو وابستم ، اگر بداري ترا پرستم ، و اگر نداري خود پرستم ، نوميدم مساز ، بگير دستم .
الهي ، آنچه ما خود كِشتيم ، به بر ميار و آنچه تو ما را كشتي آفت ما از آن بازدار .
الهي ، گل بهشت در چشم عارفان خار است ، جوينده ترا با بهشت چكار است ؟
الهي ، دلي ده كه در كار تو جان بازيم و جاني ده كه كار آن جهان بسازيم .
الهي ، نفسي ده كه حلقه بندگي تو گوش كند ، و جاني ده كه زهر حكمت تو نوش كند .
الهي ، كاشكي عبدالله خاك بودي ، تا نامش از دفتر وجود پاك بودي .
الهي ، اقرار كردم به مفلسي و هيچ كسي ، اي يگانه كه از هر چيز مقدسي ، چه شود اگر مفلسي را در نفس آخر به فرياد رسي ؟
الهي ، آتش يافت با نور شناخت آميختي ، و از باغ وصال نسيم قرب برانگيختي ، به آتش دوستي آب گل سوختي ، تا ديده عارف را ديدار خود آموختي .
توحيد نه همه آنست كه او را يگانه داني ، بلكه توحيد حقيقي آنست كه او را يگانه باشي و از غير او بيگانه ، آغاز عنايت آنست كه خداوند بندگان را قصدي و نيتي غيبي دهد تا ايشانرا از جهان باز برد و در دلشان نوري تابان افكند ، تا از جهانيان باز برد و چون منفرد و تنها شود ، آنگاه وصال را شايد ...
الهي ، تا آموختن را آموختم ، آموخته را جمله بسوختم ، اندوخته را برانداختم ، و انداخته را بياندوختم ، نيست را بفروختم تا هست بيافروختم ، خدايا تا يگانه بشناختم ، در آرزوي شادي بگداختم ، كي باشد كه گويم پيمانه بيانداختم ، از علايق واپرداختم و بود خويش جمله در باختم .
[/]

[="indigo"]عدم آیینه ، عالم عکس و انسان[/]

[="darkgreen"]
سوال :
کدامین فکر ما را شرط راه است
چرا گه طاعت و گاهی گناه است
[/]
[="blue"]جواب :
در آلا فکر کردن شرط راه است
ولی در ذات حق محض گناه است
بُوّد در ذات حق اندیشه باطل
محال محض دان تحصیل حاصل
چو آیاتست روشن گشته از ذات
نگردد ذات او روشن ز آیات
همه عالم ز نور اوست پیدا
کجا او گردد از عالم هویدا
نگنجد نور ذات اندر مظاهر
که سبحات جلالش هست قاهر
رها کن عقل را با حق همی باش
که تاب خُور ندارد چشم خفاش
در آن موضع که نور حق دلیل است
چه جای گفتگوی جبرئیل است
فرشته گرچه دارد قُربِ درگاه
نگنجد در مقام لی مع الله
چو نور او ملک را پر بسوزد
خِرد زا جمله پای و سر بسوزد
بُوّد نور خِرد در ذات انور
بسان چشم سر در چشمه خّور
چو مُبصر با بّصّر نزدیک گردد
بّصّر از درک او تاریک گردد
سیاهی گر ببینی نور ذات است
بتاریکی درون آب حیات است
سیه جز قابضِ نورِ بصر نیست
نظر بگذار کاینجای نظر نیست
چه نسبت خاک را با عالم پاک
که ادراکست عجز از درک ادراک
سیه رویی ز ممکن در دو عالم
جدا هرگز نشد والله اعلم
سواد الوجه فی الدارین درویش
سواد اعظم آمد بی کم و بیش
چه میگویم که هست این نکته باریک
شب روشن میان روز تاریک
در این مشهد که انوار تجلی است
سخن دارم ولی ناگفتن اولی است
اگر خواهی که بینی چشمه خّور
ترا حاجت فتد با چشم دیگر
چو چشم سّر ندارد طاقت و تاب
توان خورشیدِ تابان دید در آب
ازو چون روشنی کمتر نماید
در ادراک تو حالی میفزاید
عدم آیینه هستی است مطلق
کزو پیداست عکس تابش حق
عدم چون گشت هستی را مقابل
در او عکسی شد اندر حال حاصل
شد آن وحدت ازین کثرت پدیدار
یکی را چون شمردی گشت بسیار
عدد گر چه یکی دارد هدایت
ولیکن نّبْوّدّش هرگز نهایت
عدم در ذات خود چون بود صافی
وزو با ظاهر آمد گنج مخفی
حدیث کُنتِ کّنزا را فرو خوان
که تا پیدا ببینی گنج پنهان
عدم آیینه ، عالم عکس و انسان
چو چشم عکس در وی شخص پنهان
تو چشم عکسی و او نور دیده است
بدیده دیده را دیده که دیده است
جهان انسان شد و انسان جهانی
ازین پاکیزه تر نّبْوّد بیانی
[/]