جمع بندی تفسیر آیه 11 سوره مبارک رعد

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفسیر آیه 11 سوره مبارک رعد

سلام ...

تفسیر کامل این ایه از سوره مبارک رعد .....

بسم الله الرحمن الرحیم

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ

ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ

وَ إِذا أَرادَ

اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ.....
برچسب: 

با نام و یاد دوست

با سلام و عرض ادب
آیت الله مکارم در تفسیر ذیل این آیه می فرماید:
در آيات گذشته خوانديم كه خدا بحكم عالم الغيب و الشهادة بودن ، از پنهان و آشكار مردم با خبر و همه جا حاضر و ناظر است .
در آيه مورد بحث اضافه مى كند كه خداوند علاوه بر اين حافظ و نگاهبان بندگان خود نيز مى باشد: براى انسان مامورانى است كه پى در پى از پيش رو، و پشت سر او قرار مى گيرند و او را از حوادث حفظ مى كنند (له معقبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من امر الله ) (20)
اما براى اينكه كسى اشتباه نكند كه اين حفظ و نگاهبانى بيقيد و شرط است و انسان مى تواند خود را به پرتگاهها بيفكند و دست به هر ندانم كارى بزند و يا مرتكب هر گونه گناهى كه مستوجب مجازات و عذاب است بشود و باز انتظار داشته باشد كه خدا و ماموران او حافظ وى باشند اضافه مى كند كه : خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتى را تغيير نمى دهد مگر اينكه آنها تغييراتى در خود ايجاد كنند! (ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم ).
و باز براى اينكه اين اشتباه پيش نيايد كه با وجود ماموران الهى كه عهده دار حفظ انسان هستند، مساله مجازات و بلاهاى الهى چه معنى دارد، در پايان آيه اضافه مى كند كه هر گاه خداوند به قوم و جمعيتى اراده سوء و بدى كند هيچ راه دفاع و بازگشت ندارد (و اذا اراد الله بقوم سوء فلا مرد له ).
و هيچكس غير خدا نمى تواند والى و ناصر و ياور آنها باشد (و ما لهم من دونه من وال ).
به همين دليل هنگامى كه فرمان خدا به عذاب و مجازات يا نابودى قوم و ملتى صادر شود، حافظان و نگهبانان دور مى شوند و انسانرا تسليم حوادث مى كنند!

1 - معقبات چيست ؟
(معقبات) چنانكه طبرسى در مجمع البيان و بعضى ديگر از مفسران بزرگ گفته اند جمع (معقبه) است و آن هم به نوبه خود جمع معقب مى باشد و به معنى گروهى است كه پى در پى و به طور متناوب به دنبال كارى مى روند.
ظاهر اين آيه آن است كه خداوند به گروهى از فرشتگان ، ماموريت داده كه در شب و روز به طور متناوب به سراغ انسان بيايند و از پيش رو و پشت سر
نگاهبان و حافظ او باشند.
بدون ترديد انسان در زندگى خود در معرض آفات و بلاهاى زيادى است ، حوادثى از درون و برون ، انواع بيماريها، ميكربها، انواع حادثه ها و خطراتى كه از زمين و آسمان مى جوشد، انسان را احاطه كرده اند، مخصوصا به هنگام كودكى كه آگاهى انسان از اوضاع اطراف خود بسيار ناچيز است و هيچگونه تجربه اى ندارد، در هر گامى خطرى در كمين او نشسته است ، و گاه انسان تعجب مى كند كه كودك چگونه از لابلاى اينهمه حوادث جان به سلامت مى برد و بزرگ مى شود، مخصوصا در خانواده هائى كه پدران و مادران چندان آگاهى از مسائل ندارند و يا امكاناتى در اختيار آنها نيست مانند كودكانى كه در روستاها بزرگ مى شوند و در ميان انبوه محروميتها، عوامل بيمارى و خطرات قرار دارند.
اگر براستى در اين مسائل بينديشيم احساس مى كنيم كه نيروى محافظى هست كه ما را در برابر حوادث حفظ مى كند و همچون سپرى از پيش رو و پشت سر محافظ و نگهدار ما است .
در بسيارى از مواقع ، حوادث خطرناك براى انسان پيش مى آيد و او معجز آسا از آنها رهائى مى يابد بطورى كه احساس مى كند همه اينها تصادف نيست بلكه نيروى محافظى از او نگهبانى مى كند.

در روايات متعددى كه از پيشوايان اسلام نقل شده نيز روى اين تاكيد شده است ، از جمله :
در روايتى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه فوق فرمود: يحفظ بامر الله من ان يقع فى ركى او يقع عليه حائط او يصيبه شى ء حتى اذ جاء القدر خلوا بينه و بينه يدفعونه الى المقادير و هما ملكان يحفظانه بالليل و ملكان من نهار يتعاقبانه يعنى : به فرمان خدا انسان را حفظ مى كند از اينكه در چاهى سقوط كند يا ديوارى بر او بيفتد يا حادثه ديگرى براى او پيش بيايد
تا زمانى كه مقدرات حتمى فرا رسد در اين هنگام آنها كنار مى روند و او را تسليم حوادث مى كنند، آنها دو فرشتهاند كه انسان را در شب حفظ مى كنند و دو فرشته اند كه در روز كه به طور متناوب به اين وظيفه مى پردازند. (21)

در حديثى ديگر از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ما من عبد الا و معه ملكان يحفظانه فاذا جاء الامر من عند الله خليا بينه و بين امر الله : هيچ بندهاى نيست مگر اينكه دو فرشته با او هستند و او را محافظت مى كنند، اما هنگامى كه فرمان قطعى خداوند فرا رسد، او را تسليم حوادث مى كنند (22) بنابراين آنها تنها او را از حوادثى كه به فرمان خدا قطعيت نيافته حفظ مى كنند).
در نهج البلاغه نيز مى خوانيم كه امير مؤمنان على (عليه السلام ) فرمود: ان مع كل انسان ملكين يحفظانه فاذا جاء القدر خليا بينه و بينه : با هر انسانى دو فرشته است كه او را حفظ مى كنند، اما هنگامى كه مقدرات حتمى فرا رسد او را رها مى سازند (23)

همچنين در خطبه اول نهج البلاغه در توصيف فرشتگان و گروههاى مختلف آنها مى خوانيم : و منهم الحفظة لعباده : گروهى از آنها حافظان بندگان اويند البته عدم آگاهى از وجود اين فرشتگان از طريق حس يا از طريق علوم و دانشهاى طبيعى هرگز نمى تواند دليل بر نفى آنها باشد چرا كه اين منحصر به مورد بحث ما نيست ، قرآن مجيد و همچنين مذاهب ديگر خبر از امور فراوانى كه ما وراء حس انسان است داده اند كه بشر از طرق عادى نمى تواند از آنها آگاهى يابد.
از اين گذشته همانگونه كه در بالا گفتيم ما در زندگى روزانه خود، نشانه هاى واضحى از وجود چنين نيروى محافظى مى بينيم و احساس مى كنيم كه در برابر
بسيارى از حوادث مرگبار بطور اعجاز آميزى نجات مى يابيم كه تفسير و توجيه همه آنها از طريق عادى و يا حمل بر تصادف مشكل است ، (و من خود بعضى نمونه هاى آن را در زندگى ديده ام كه راستى حيرت آور بوده ، حتى براى شخص ديرباورى مثل من دليلى بوده است براى وجود آن محافظ نامرئى !)

2 - هميشه تغييرات از خود ما است ! (يك قانون كلى .)
جمله ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است ، يك قانون كلى و عمومى را بيان مى كند، قانونى سرنوشت ساز و حركت آفرين و هشدار دهنده !
اين قانون كه يكى از پايه هاى اساسى جهان بينى و جامعه شناسى در اسلام است ، به ما مى گويد مقدرات شما قبل از هر چيز و هر كس در دست خود شما است ، و هر گونه تغيير و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت مى كند، شانس و طالع و اقبال و تصادف و تاثير اوضاع فلكى و مانند اينها هيچكدام پايه ندارد، آنچه اساس و پايه است اين است كه ملتى خود بخواهد سربلند و سرفراز و پيروز و پيشرو باشد، و يا به عكس خودش تن به ذلت و زبونى و شكست در دهد، حتى لطف خداوند، يا مجازات او، بى مقدمه ، دامان هيچ ملتى را نخواهد گرفت ، بلكه اين اراده و خواست ملتها، و تغييرات درونى آنهاست كه آنها را مستحق لطف يا مستوجب عذاب خدا مى سازد.

به تعبير ديگر: اين اصل قرآنى كه يكى از مهمترين برنامه هاى اجتماعى اسلام را بيان مى كند به ما مى گويد هر گونه تغييرات برونى متكى به تغييرات درونى ملتها و اقوام است ، و هر گونه پيروزى و شكستى كه به قومى رسيد از همينجا سرچشمه مى گيرد، بنابراين آنها كه هميشه براى تبرئه خويش به دنبال عوامل برونى مى گردند، و قدرتهاى سلطه گر و استعمار كننده را همواره عامل بدبختى خود مى شمارند، سخت در اشتباهند، چرا كه اگر اين قدرتهاى جهنمى پايگاهىدر درون يك جامعه نداشته باشند، كارى از آنان ساخته نيست .
مهم آن است كه پايگاههاى سلطه گران و استعمار كنندگان و جباران را در درون جامعه خود در هم بكوبيم ، تا آنها هيچگونه راهى براى نفوذ نداشته باشند.
آنها بمنزله شيطانند، و مى دانيم شيطان به گفته قرآن بر كسانى كه عباد الله مخلصين هستند راه ندارد، او تنها بر كسانى چيره مى شود كه پايگاهى در درون وجود خود براى شيطان ساخته اند.
اين اصل قرآنى مى گويد: براى پايان دادن به بدبختيها و ناكاميها بايد دست به انقلابى از درون بزنيم ، يك انقلاب فكرى و فرهنگى ، يك انقلاب ايمانى و اخلاقى ، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختيها بايد فورا به جستجوى نقطه هاى ضعف خويشتن بپردازيم ، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوئيم ، تولدى تازه پيدا كنيم و نور و حركتى جديد، تا در پرتو آن بتوانيم ناكاميها و شكستها را به پيروزى مبدل سازيم ، نه اينكه اين نقطه هاى ضعف كه عوامل شكست است در زير پوششهاى خود خواهى مكتوم بماند و به جستجوى عوامل شكست در بيرون جامعه خود در بيراهه ها سرگردان بمانيم !
تاكنون كتابها يا مقالات زيادى در باره عوامل پيروزى مسلمانان نخستين ، و عوامل عقب نشينى مسلمين قرون بعد، نوشته شده است ، كه بسيارى از بحثهاى آنان به كاوش در سنگلاخ و بيراهه مى ماند، اگر بخواهيم از اصل فوق كه از سرچشمه وحى به ما رسيده الهام بگيريم بايد هم آن پيروزى و هم آن شكست و ناكامى را در تغييرات فكرى و عقيدتى و اخلاقى و برنامه هاى عملى مسلمانان جستجو كنيم و نه غير آن ، در انقلابهاى معاصر از جمله انقلاب ملت ما (مسلمانان ايران ) انقلاب الجزائر، انقلاب افغانستان ، و مانند آن به وضوح حاكميت اين اصلقرآنى را مشاهده مى كنيم . يعنى بى اينكه دولتهاى استعمارى و ابرقدرتهاى سلطه گر روش خود را تغيير دهند، هنگامى كه ما از درون دگرگون شديم همه چيز دگرگون شد.
و به هر حال اين درسى است براى امروز و فردا، و فرداهاى ديگر، براى همه مسلمانها، و همه نسلهاى آينده !
و مى بينيم تنها رهبرانى پيروز و موفق شدند كه ملت خود را بر اساس اين اصل رهبرى كردند و دگرگون ساختند، تاريخ اسلام و تاريخ معاصر مملو است از شواهدى بر اين اصل اساسى و جاودانى كه ذكر آنها ما را از روش بحثمان در اين تفسير دور مى سازد.

پاورقی :
20-در اينکه ضمير «له» به چه کسي بر مي گردد در ميان مفسران گفتگو است ، مشهور و معروف همان است که در بالا گفتيم يعني به انسان بر مي گردد که در آيات قبل به او اشاره شده است ، بعضي احتمال داده اند که به پيامبر يا به خدا بر گردد ولي اين دو احتمال با ذيل آيه سازگار نيست (دقت کنيد).
21-تفسير برهان جلد 2 صفحه 283.
22-تفسير برهان جلد 2 صفحه 283.
23-نهج البلاغه کلمات قصار جمله 201.

موضوع قفل شده است