کمکم کنید (تردید در باره خدا)

تب‌های اولیه

62 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کمکم کنید (تردید در باره خدا)

نقل قول:

ahmadi13
سلام
من یه سوالی داشتم که خیلی ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
من دختری 21 ساله و مذهبی هستم، در خانواده ای مذهبی به دنیا آمدم و خداروشکر با همین عقاید بزرگ شدم ولی خیلی وقت ها افکاری به ذهنم میاد که اذیت می شوم .
مثلا اینکه اصلا خدایی وجود ندارد و تمام این دنیا به نوعی جبر است و هرچه خودم را با آموخته هایم مجاب می کنم باز هم فکری از درون همه این ها رو باطل می کند و حس میکنم یقین ندارم ، مثلا فکر میکنم همه تاریخ دروغ است چرا ما باید پیامبر را قبول داشته باشیم؟
این ها در حالی است که من حاضر نیستم یک لحظه بی حجاب بیرون از منزل بروم یا حاضر نیستم روزه ام را قضا کنم ، کارم را انجام میدهم ولی با شک ، از روی انسانیت.
تشکر میکنم اگر راهنمایی بفرمائید بسیار نیاز دارم

سلام علیکم
تردید در امور اعتقادی مثل تردید در حقائق علمی دیگر نیست.
اصولا تردید در اموری که فطرت بشر بخوبی درباره آنها حکم می کند و برهانها تنها همین حکم فطرت را باز و روشن می کنند، معلول کم اطلاعی نیست زیرا برای اثبات، نیازمند به اطلاعات نیستند.
بعضی از امور وقتی به درستی تصور شوند، تصدیق می شوند. کلیات مربوط به اعتقادات و از آن جمله اثبات خداوند، از این قبیل هستند. همچنین مسائل اولیه علم اخلاق مثل زشتی ظلم و زیبایی عدل.
حال اگر ذهن کسی نتوانست با تصور موضوعی فطری - مثل موضوع سؤال فوق - آن را تصدیق کند و دنبال برهان بود، این چنین شخصی باید در کنار پیگیری برهان، کنکاشی هم درباره فطرت خود بکند ببیند چه شده است که فطرتش بخوبی عمل نمی کند؟ چه غباری بر او نشسته است؟ چه رفتار خلاف فطری را مدام مرتکب می شود؟
در صورتی که فطرت بخوبی کار کند، هر چند هم فردی در فضای پر شبهه قرار بگیرد، و حتی ننواند پاسخ شبهه های مطرح شده را بدهد، ولی همچنان فطرتش تسلیم مسائل اعتقادی است و ایمانش به این امور از بین نمی رود.
بر این اساس نمی توان قبول نمود که شحصی، فطرتی سالم داشته و همه اعمالش درست است ولی دچار تردیدهای اعتقادی شده است.

قرآن تقوا را باعث برون رفت از شبهه ها و داشتن نیروی فرق گذاری بین حق و باطل می داند:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً (انفال: 29)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله‏اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏دهد
مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (طلاق: 2)
هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى‏كند.

همانطور که گفته شد برهان خواهی در امور اعتقادی لازم است ولی کافی نیست. زیرا بدون اصلاح خود، برهان ها در مدت کوتاهی می توانند آرام بخش باشند، بعد از گذر از این مدت کوتاه، باز شراره تردیدها سر برآورده و ذهن، پاسخی جدید به برهانهای قبلی می سازد و مطرح می کند.
در هر حال توصیه اینجانب این است که هم به برهانهای اثبات خدا را مورد مطالعه قرار دهید (تاپیک های انجمن براهین اثبات خدا) و هم بفکر شناخت زشتیهای خود و اصلاح آن باشید.
موفق باشید.

با سلام و کسب اجازه از استاد روح بخش

جوانی (فکر میکنم به پیامبر) عرض کرد فکرهایی درباره خدا بسراغم می اید که بد است اذیتم میکند ، حضرت فرمودند لا اله الا الله بگو و بهش فکر نکن.

گاهی این فکرها شیطانیست و خدای نکرده منجر به وسواس فکری میشود سعی کنید وقتی این فکر بسراغتان میاید با همان ذکر خودتان را به کار دیگر مشغول کنید. و نگذارید این فکرها بر شما چیره شود و حتما برای رفع این مسئله از خداوند استمداد بطلبید.
ان شاءالله رفع شود:Gol:

خیلی ممنون از اینکه پاسخ دادید
ولی من تا آنجایی که می توانم به اخلاق و مبانی دینی پای بند هستم و همه افرادی که مرا می شناسند من رو به عنوان فردی مذهبی با اخلاق می شناسند و من همیشه از این می ترسم که مبادا مثل منافق باشم ک هظاهرم با باطنم متفاوت باشد انگار مدام درگیری ذهنی دارم و یک نکته ای که هست نمی دانم این غبارها چیست؟ راه یقین چیست؟ چطور می شود از ابتدا به همه مبانی اسلامی رسید؟ خواهش میکنم راهنمایی بیشتری بفرمایید.

در نهج البلاغه حکمت 31 حدیث جامع و بسیار راهگشایی وجود دارد که تفکر در قسمتهای مختلف آن و تطبیق آن با خود، می تواند مسیر تحکیم باور و ایمان را روشن کند:
از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در رابطه با ايمان سؤال شد، حضرت پاسخ فرمود:
ايمان، استوار بر چهار پايه است:


شكيبايى، باور، عدالت، جهاد.


شكيبايى را چهار شعبه است:

اشتياق، ترس، زهد، انتظار.
آن كه مشتاق بهشت است دل از شهوات گرداند.
آن كه در ترس از آتش است از محرمات دورى كرد.
آن كه بى‏رغبت به دنياست مصائب را آسان شمرد.
و آن كه در انتظار مرگ است به سوى خيرات شتافت.


باور را چهار شعبه است: بينايى زيركانه، دريافت حكيمانه، پندگيرى از ديگران، و اقتدا به روش پاكان.
آن كه‏ در زيركى بينايى يافت حكمت برايش روشن شد.
و هر كه را حكمت روشن شد پندگيرى را دانست.
و هر كه پندگيرى را دانست چنان ماند كه در ميان گذشتگان بوده.


عدالت را چهار شعبه است: فهم درست، غواصى دانش، داورى روشن، استوارى در بردبارى.
آن كه درست فهميد اعماق دانش را دريافت.
كسى كه اعماق دانش را دريافت از آبشخور احكام شريعت سيراب بازگشت.
و هر كه بردبارى ورزيد در كارش كوتاهى نكرد، و در ميان مردم به ستودگى و نيكى زندگى نمود.


جهاد را چهار شعبه است: امر به معروف، نهى از منكر، صداقت در مواضع حق، دشمنى با

بدكاران.
آن كه به امر به معروف برخاست مردم مؤمن را توانا نمود.
و هر كه نهى از منكر كرد بينى منافقان را به خاك ذلت رساند.
و آن كه صدق در مواضع حق را رعايت نمود به وظيفه‏اش عمل كرد.
و هر كس با بدكاران دشمنى كرد و براى خدا خشم گرفت خداوند به خاطر او خشم گيرد و او را در قيامت خشنود سازد.


كفر استوار بر چهار پايه است: كنجكاوى ناصواب، زد و خورد با مردم، انحراف از حق، و دشمنى.
آن كه كنجكاوى ناصواب كرد به حق باز نگشت.
و آن كه از پى جهالت به زد و خورد با مردم برخاست پيوسته از ديدن حق كور شد.
و آن كه از حق منحرف گشت خوبى را بدى و بدى را خوبى ديده و دچار مستى گمراهى شد.
و آن كه دشمنى نمود راههايش دشوار، و كارش سخت، و راه نجاتش تنگ گشت.


شك بر چهار پايه است: جدال، ترس، دو دلى، و خود باختن. آن كه جدال را شيوه خود كرد شب گمراهيش صبح هدايت نشد.
و هر كه را ترساند آنچه پيش رو داشت عقب گرد نمود. و هر كس ملازم دو دلى گشت گامهاى شيطان پايمالش كرد. و آن كه به هلاكت دنيا و آخرت تن داد در هر دو جهان نابود شد.
***
درباره حدیث فوق بخوبی فکر کنید و بعد از آن سؤالات خود را مطرح کنید ان شاء الله پاسخ داده خواهد شد.

حدیث جالبی است.
و نکته ای که به نظرم رسید این است که شک من از روی ندانستن نیست ، واقعا نمیدانم، شاید بیشتر گام شیطانی باشد ، من می خواستم راهکاری برای برطرف کردن این شک و رسیدن به یقین قطعی پیدا کنم .

ahmadi13;337976 نوشت:
مثلا اینکه اصلا خدایی وجود ندارد و تمام این دنیا به نوعی جبر است

سلام
یه کم درباره افکاری که به سرتان می زند بیشتر توضیح می فرمایید؟ مثلا این که همه دنیا نوعی جبر باشد چه ربطی به عدم وجود خدا دارد؟

این جمله استاد را چندین بار مرور بفرمایید:

روح بخش;337976 نوشت:
بعضی از امور وقتی به درستی تصور شوند، تصدیق می شوند.

من فکر کنم اتفاقا بر عکس آنچه فرمودید مشکلاتان از ندانستن است. اگر تصور درستی از خدا داشته باشید و با توجه به وضعیت مذهبی که دارید مطمئناً اعتقادتان به خدا به مراتب بیشتر از من خواهد بود. هر چند بعید نیست همین الان با این احوالی که دارید هم بسیار جلوتر از من باشید.

تصورتان از خداوند و ارتباط ان با جبر و سایر موارد مربوطه را باید بیان کنید. شبهاتتان را هم بیان کنید تا کمکتان کنند.
من فکر نمی کنم اگر در دل شما وسوسه ای باشد با اعمال اعتقادی صرف بتوانید کاری کنید. از نظر روانشناسی هم صحیح نیست. یک بار برای همیشه مطالب را بگویید جواب ها را بشنوید و قضیه را فیصله دهید که ذهنتان ارام بگیرد. اعمال اعتقادی می توانند سرعت بیشتری به بهبود وضعتان بدهند ولی صرف این اعمال همواره اصل شبهه را در اعماق ذهنتان نگه می دارد و دوباره بروز خواهد کرد.

موفق باشید.

ahmadi13;338085 نوشت:
حدیث جالبی است.
و نکته ای که به نظرم رسید این است که شک من از روی ندانستن نیست ، واقعا نمیدانم، شاید بیشتر گام شیطانی باشد ، من می خواستم راهکاری برای برطرف کردن این شک و رسیدن به یقین قطعی پیدا کنم .

سلام علیکم
دوست من!
گام اساسی برای رسیدن به یقین، شناخت نفس است. حدیثی که نقل شد راه این شناخت را هموار می سازد. منتها صرف خواندن معجزه نمی کند.
براساس آنچه در حدیث آمده، وارد دنیای نفس خود شوید. ساعتها به فکر بپردازد. به این کار سیر انفسی می گویند. سیر انفسی در کنار سیر آفاقی درب یقین را به روی شما خواهد گشود.
مشکل شما با مناظره های کلامی حل نخواهد شد. سیر انفسی را آغاز کنید و شتاب هم نکنید. لازم نیست هر روز به سایت بیایید. دعاهای خود را نیز مترکز روی همین موضوع کنید. صبور باشید و متفکر و منتظر. اتفاق بزرگی برای شما ان شاء الله خواهد افتاد.
سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ (فصلت: 53)
به زودى نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى‏دهيم تا براى آنان آشكار گردد كه او حق است.

ممنون بابت پاسخی که فرمودید.
در پاسخ به جنابaminjet یعنی اینکه به نوعی هیچ پرستی، ولی این کاملا مشخص است که عقل سلیم این را نمی پذیرد و من خود به این آگاه هستم . قبول دارم که ما هرچه هم بدانیم در اصل هیچ چیزی نمی دانیم . در این مواقع بهترین پاسخی که من به خودم می دهم این است که وقتی تنها هستم می دانم نیرویی مافوق همه نیروها هست که تکیه گاهم هست و افکاری که به ذهنم می آید بیشتر حس میکنم نوعی وسوسه است . و انگار نیرویی از درون مرا به این افکار سوق می دهد.
ممنون از پاسخگوییتون حاج آقای روح بخش
اگر باز هم نکته ای بود ممنون میشم دریغ نفرمایید.

بهترین دلیل وجود خدا خودتی که میتونی با یکم فکر کردن به وجودش پی ببری

[="Black"]یه عزیزی میگفت مستند حیوانات خود دلیل بر وجود خداست.و وقتی واقعا من این مستند رو میبینم عجیب به قدرت و وجود خدا پی میبرم. "الله اکبر"[/]

ahmadi13;338334 نوشت:
ممنون بابت پاسخی که فرمودید. در پاسخ به جنابaminjet یعنی اینکه به نوعی هیچ پرستی، ولی این کاملا مشخص است که عقل سلیم این را نمی پذیرد و من خود به این آگاه هستم .

با سلام
منظورتان از هیچ پرسیتی چیست؟ یعنی وسوسه های شما یه شما می گوید دارید "هیچ" را می پرستید؟

ahmadi13;338334 نوشت:
ممنون بابت پاسخی که فرمودید.
در پاسخ به جنابaminjet یعنی اینکه به نوعی هیچ پرستی، ولی این کاملا مشخص است که عقل سلیم این را نمی پذیرد و من خود به این آگاه هستم . قبول دارم که ما هرچه هم بدانیم در اصل هیچ چیزی نمی دانیم . در این مواقع بهترین پاسخی که من به خودم می دهم این است که وقتی تنها هستم می دانم نیرویی مافوق همه نیروها هست که تکیه گاهم هست و افکاری که به ذهنم می آید بیشتر حس میکنم نوعی وسوسه است . و انگار نیرویی از درون مرا به این افکار سوق می دهد.
اگر باز هم نکته ای بود ممنون میشم دریغ نفرمایید.

سلام جناب آقای احمدی
روشن است یکی از دلایل گذاشتن این تاپیک توسط شما دانستن نظرات مختلف در مورد این دغدغه (نه مشکل) را بدانید فلذا من هم نظر خود را در این باره می گذارم
این که ما اشکالاتی که در مورد وجود خدا به ذهنمان برسد را وسوسه دانسته و سم بخوانیم و در راه علاج آن برآییم مشکلی را حل نمی کند
این امری که شما را وسوسه به تحقیق در مورد وجود خدا می کند غریزه حقیقت جویی شماست که یکی از کاملترین محرکها برای رسیدن به والاترین مقام است
پس باید آن را اجابت کرد
اما با این پیش فرض که قطعا عقاید سابق من درست بوده و باید هر چه سریعتر دلیلی یا توجیهی برای آن پیدا کنم تا راحت شوم غریزه حقیقت جویی شما را ارضا نمی کند چون اسم این کار دلیل تراشی است نه حقیقت جویی فلذا پیشنهاد من این است
که شما شروع به مطالعه کتاب های اعتقادی طرفدار اسلام و ضد اسلام کرده و سپس حق را بیابید و ره رو آن شوید
مانند قاضی ای که حرف های شاکی و متشاکی را شنیده و سپس حکم می دهد
نه اینکه حرفهای شاکی را سم ذانسته و وسوسه مذموم و در نتیجه با پیش داوری حکم به ابطال شاکی نماید و فقط برای اینکه عذاب وجدان نداشته باشد توجیهاتی به نفع متشاکی پیدا می کند
البته من نمی گویم اسلام باطل است بلکه می گویم راه تحقیق این پیش داوریهای شما نیست
شما قبلا حکم را صادر کرده اید که خدایی هست بعد یه ذره شک و شبهه اومده می خواهید زود درستش کنید بره .
اما این ماسمالی و پیش داوری است
خودتان را مجبور نکنید که آخر تحقیق باید چه باشد با تفکری باز برای رسیدن به حقیقت حرکت کنید سپس هر چه نتیجه تخقیق شد را عمل کنید
البته تحقیق را با شرایطش انجام دهید
با تشکر

جناب امین وسوسه های من این است که این جهان حیاتش وابسته به کسی نیست که لازم به پرستش باشد ولی خودم این را میدانم که این از اساس مشکل دارد.
من الان اگر بخواهم کسی را که در مبانی اسلام مشکل دارد را کمک کنم تا حد زیادی می توانم
ولی این افکار خودم را نمی توانم مدیریت کنم Sad
جناب ولایت :سلام . البته من خانم هستم نه آقا
من خیلی با فرمایش شما موافق نیستم چون بسیاری از تحقیق ها آدمی را پرت تر می کند و من با توجه به روحیه ای که در خود سراغ دارم حس میکنم اینکه بخواهم همه ادیان را بخوانم و به اسلام برسم حداقل برای من صادق نیست

ahmadi13;338502 نوشت:
جناب امین وسوسه های من این است که این جهان حیاتش وابسته به کسی نیست که لازم به پرستش باشد ولی خودم این را میدانم که این از اساس مشکل دارد.

شما از کجا می دونید این از اساس مشکل داره؟ :Gig:

ahmadi13;337997 نوشت:
من همیشه از این می ترسم که مبادا مثل منافق باشم ک هظاهرم با باطنم متفاوت باشد انگار مدام درگیری ذهنی دارم

با سلام و خوش آمد خدمت شما بنده هم با اجازه جناب روح بخش و بقیه دوستان مطالبی عرض می کنم.

گاهی همین طور است که فرمودید. اما علت آن چیست؟
اعتقادات ما عمدتاً تقلیدی هستند نه تحقیقی. شما احتمالاً از کودکی به همین سبک زندگی می کردید در حالی که شاید دلیل محکمی برای خودتان نداشتید. انسان گاهی تا سن میانسالی به دنبال هویت و فلسفه زندگی خود است. به این معنا خیلی از دوگانگی نهراسید و بار منفی نفاق به آن ندهید. اما قبول دارم که باقی ماندن در شک و تردید عذاب آور است.

با سلام.

ahmadi13;338085 نوشت:
نکته ای که به نظرم رسید این است که شک من از روی ندانستن نیست

البته ضمن تأیید تذکر دوستان که فرمودند زیاد مطمئن نباشید بنده عرض می کنم که زیاد دانستن هم می تواند گاهی مشکل ایجاد کند به این شرط که نتوانید اطلاعات درست را از نادرست جدا کنید. یعنی گاهی شما دوبرگه دارید که پیدا کردن یکی از آنها برای شما خیلی ساده است. اما گاهی چند زونکن اطلاعات درهم و برهم (طبقه بندی نشده) جمع آوری کرده اید. در این صورت پیدا کردن یک سند مشخص گاهی غیرممکن است (پیدا کردن سوزن در انبار کاه).


ahmadi13;338502 نوشت:
بسیاری از تحقیق ها آدمی را پرت تر می کند و من با توجه به روحیه ای که در خود سراغ دارم حس میکنم اینکه بخواهم همه ادیان را بخوانم و به اسلام برسم حداقل برای من صادق نیست

تحقیق اگر واقعاً تحقیق باشد آدم را پرت نمی کند. اگر پرت کند هم خیلی خوب است. چون به سوی حق و حقیقت پرت می کند. این که همه ادیان را از اول بخوانید و به اسلام برسید تحقیق نیست. تحقیق این است که از خود سؤال مشخص بپرسید و بر اساس وقت و انرژی و امکانات خود بر آن تمرکز کنید.

پیشنهاد مشخص بنده به شما:
1- سؤالات ذهنی خود را مشخص و واضح کنید. با سؤال مبهم جواب مبهم خواهید داشت و در ابهام باقی می مانید.
2- مشکلات ذهنی خود را
اولویت بندی کنید. در یک لحظه نمی توان به همه چیز پرداخت.

موفق باشید.:Gol:

مؤمن;338518 نوشت:
مشکلات ذهنی خود را اولویت بندی کنید. در یک لحظه نمی توان به همه چیز پرداخت.

توضیح مصداقی:
مثلاً شما در جامعه با حجاب کامل تردد می کنید. خانم های زیادی را در محل کار و تحصیل و خیابان و ... می بینید که پایبندی شما را در این مسائل ندارند. بسیاری از آنها را افراد نرمالی می بینید. مهربانند. تحصیل کرده اند. در کارهای خیر و عام المنفعه شرکت می کنند. نماز هم می خوانند. ادعای دینداری هم ندارند. از خود می پرسید آیا واقعاً همه این خانم ها بخاطر بی حجابی یا بدحجابی به جهنم می روند؟ بعد احیاناً بخاطر حجاب دست و پاگیر مشکلاتی هم پیدا می کنید. پیش خود فکر می کنید آیا نزدیک شدن به حجاب عرفی این قدر خطرناک است؟ آیا با پوشش مانتوهای امروزی من جهنمی می شوم؟ کمی که با این افکار ادامه می دهید پیش خود می گویید اصلاً آیا واقعاً عذابی هست؟ خدا دارد من را می بیند؟ پس چرا آن را حس نمی کنم؟ ...

ملاحظه می فرمایید؟ از تردید در حکم حجاب و محدوده آن به تردید در صفات خدا رسیدیم! عرض بنده این است که اینها را باید از هم تفکیک نمود و به ترتیب اهمیت پاسخ داد.

موفق باشید.

سلام به همه دوستان .... من هم چنین تردید هایی در ذهنم میاد البته نه تردید به وجود خداوند که مطمئنم وجود دارد تردید های دیگر باید چیکار کنم خسته شدم ... میتونم به صورت موقت از بینشون ببرم با ذکر گفتن اما به طور کامل از بین نمیره و کلی موجب اذیت و آزارم میشه مثلا یکی از تردیدهام برای مساله عدالت خداونده... تورو خدا از استید نیز خواهش میکنم به زبان گویا و ساده که جوون ها هم درک کنند بیان کنند مرسی ....

سلام
شما فرض کنید (و برای خودتان تصور کنید) که آن وسوسه ها درست اند و خدایی وجود ندارد و ... . آن وقت:
اگر خدایی وجود داشته باشد چه ؟ ، اگر ورای این جهان مادی چیزهای دیگری باشد چه ؟ ، اگر جهان آخرت وجود داشته باشد چه ؟ ، اگر این طرز تفکر که "خدا وجود ندارد" غلط باشد چه ؟ ، اگر وجود تمام پیامبران حقیقت داشته باشد چه ؟ ، آن وقت چه کار می خواهید بکنید ؟
حال آنکه وجود خدا و عدل او و همه ی اینها از طرق عقلی و برهانی قابل اثباتند ولی مخالف اینها هیچ گاه اثبات نشده اند و همیشه به صورت وسوسه بوده اند و یا لباس برهان به تن داشته اند.

در واقع با این روش شما به تردیدهای خودتان درباره وجود خدا و ... تردید میکنید و ممکن است وسوسه هایتان از بین بروند.

ahmadi13;337997 نوشت:
خیلی ممنون از اینکه پاسخ دادید ولی من تا آنجایی که می توانم به اخلاق و مبانی دینی پای بند هستم و همه افرادی که مرا می شناسند من رو به عنوان فردی مذهبی با اخلاق می شناسند و من همیشه از این می ترسم که مبادا مثل منافق باشم ک هظاهرم با باطنم متفاوت باشد انگار مدام درگیری ذهنی دارم و یک نکته ای که هست نمی دانم این غبارها چیست؟ راه یقین چیست؟ چطور می شود از ابتدا به همه مبانی اسلامی رسید؟ خواهش میکنم راهنمایی بیشتری بفرمایید.

با سلام
ضمن تایید صحبت های دوستان باید عرض کنم که در بخش خداشناسی هرچند که بزرگواران تاپیک هایی نیز در زمینه سلوک و عرفان و خداشناسی تاسیس نموده اند ولی رویکرد عمده این بخش بیشتر به سمت پاسخگویی به شبهات در زمینه اثبات خداوند، صفات، عدل و .. مواردی از این قبیل می باشد.
شما خواهر محترم اگر شبه مشخصی دارید که در تاپیک های موجود مطرح نشده و به آن پاسخ داده نشده می توانید به ترتیب همانطور که دوستان فرمودند ان ها را دسته بندی کرده و ارسال کنید تا به شما پاسخ داده شود. اگر شبهه ای ندارید و صرفاً به قول خودتان دنبال آرامش قلبی هستید پیشنهاد می کنم به بخش اخلاق و عرفان مراجعه کنید چون حضور شما در این بخش، شما را با شبهات سنگینی مواجه خواهد کرد که اگر وقت مطالعه جواب ها را نداشته باشید وضعتان بهتر که نخواهد شد هیچ، بدتر هم خواهد شد. چرا که مطرح کردن شببه ها معمولا بسیار عوام فهم و ساده است ولی پاسخ ها ثقیل و سنگین و نیازمند به مطالعه

موفق باشید.

تشکر از همه بزرگواران
من این چند روزه خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که
همه این افکار ، بیشتر جنبه وسواس دارد تا واقعیت شک.
من یک لحظه نمی توانم این را حس کنم که خدایی نباشد چون همیشه حسش میکنم نزدیک تر از رگ گردنم .
فقط میخواهم با مطالعه بیشتر به یقین برسم
اگر در این باره نظری هست ممنون میشم بفرمایید.

ahmadi13;338502 نوشت:

جناب ولایت :سلام . البته من خانم هستم نه آقا
من خیلی با فرمایش شما موافق نیستم چون بسیاری از تحقیق ها آدمی را پرت تر می کند و من با توجه به روحیه ای که در خود سراغ دارم حس میکنم اینکه بخواهم همه ادیان را بخوانم و به اسلام برسم حداقل برای من صادق نیست

سلام ببخشید خانم احمدی
چرا آدمی را پرت می کند؟؟؟؟؟؟
این هم همان عامل پیش داوری است که معمولا در پیروان همه ادیان هست
شما از کجا می دانید با تحقیق به حقیقتی که برایتان روشن نبوده برسید بلکه ادعا می کنید تحقیق مرا دور از حقیقت می کند؟ با این پیش داوری که انچه الان هستید حقیقت است
اصلا به نظر من این وسوسه ها به جان همه می افتد تا اندکی تحقیق کنند و چشم و گوش بسته اسلام یا هر عقیده ای را قبول نکند
ولی نمی دانم چه زوری است که هر چه این مسائل بیش می آید به دید وسوسه بد نگاه کرده و مانند گناهان می خواهیم ازش خلاص شویم
اما چرا دید بد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما این احتمال هم بدهید که در اشتباهید و با تحقیق می توانید به حقیقت برسید آن وقت دیگر نمی گویید من با تحقیق پرت می شوم
در ضمن گفتید نمی توانم تحقیق کنم؟
اما چرا؟
چون برای آن ارزش قائل نیستید اما ا گر ندکی دقت کنید می یباید که تحقیق از همه امور زندگی با ارزشتر است
چون بیس اصلی زندگی روی عقاید فرد شکل می گیرد و اگر عقاید فرد باطل باشد زندگی باطلی نیز خواهد داشت.
حالا خود دانید!

ahmadi13;338804 نوشت:
تشکر از همه بزرگواران
من این چند روزه خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که
همه این افکار ، بیشتر جنبه وسواس دارد تا واقعیت شک.
من یک لحظه نمی توانم این را حس کنم که خدایی نباشد چون همیشه حسش میکنم نزدیک تر از رگ گردنم .
فقط میخواهم با مطالعه بیشتر به یقین برسم
اگر در این باره نظری هست ممنون میشم بفرمایید.

این احتمال را هم بدهید که این حس حاصل تلقینات اطرافیان و جامعه باشد
مانند نگاهی که اهل سنت به عمر و ابابکر دارند که هم چین حضرت عمر عمر می کنند و به او عشق می ورزند که انسان اندکی شک را در دل راه نمی دهند
یک بار داشتم با یک سنی ای بحث می کردم یک آیه ای را آورد که توش لفظ متقین داشت بعد گفت هر کی به این آیه نگاه کنه می فهمه منظور ابوبکر هرچه بهش می گفتم آیه چه ربطی به ابابکر داره قبول نمی کرد
شما اسمش را می زاره تعصب اما او هم این واقعیت را حس می کرد مانند شما!!!!
من حالا یک حقیقتی را هم به شما بگم که خودمم مثل شما بودم رد زمان اول دبیرستان و هر کاری می کردم که این شکها برود نمی رفت تا به خودم فهماندم که جز با عقلانیت نمی شود راحت شد و با دلم می گوید و اینا کار حل نمی شود یعنی من 2 سال با جمله خدا را حس می کنم سر کردم اما هیچ وقت قانع نمی شدم و همش سعی می کردم حواسمر ا پرت کنم از مسئله و اگر یادم می امد پدرم را در می اورد
اما با خودم عهد بستم که پایبند دل که چارچوب مشخصی ندارد نباشم دل هر کی یه چیزی می گه و اسلوب خاصی نداره و برعکس تابع عقل و منطق باشم که اسلوب مشخصی داره و انسان با وضوح می تواند آن راه را برود و با خودم گفتم که هر چه عقلم گفت از آن پیروی کنم
لذا الان دیگر آن اضطراب گذشته را نارم چون عقل مانند چرا راهنمایی بسایر مشخص به من خط می دهد اگر چراغ قرمز داد می ایستم و اگر سبز حرکت می کنم.
باتشکر

وقتی تاپیکی درباره خدا ایجاد می شود بیش از دیگر تاپیکها مورد استقبال قرار می گیرد. این حاکی از یک نیاز مبرم به موضوع «خدا» است.
ولی این نیاز را باید چگونه پاسخ گفت؟
بعضی ار کابران مدام در طرح و توسعه شبهات اعتقادی تلاش می کنند و دیگر کاربران را به بحث وا می دارند. آیا اینان تابحال به یقین رسیده اند؟
یقین یعنی آرامش! یقین یعنی احساس حضور در پیشگاه ربوبی. یقین یعنی او را بحق دارای اسماء نیکو شناختن. اسمهای حقیقی که هر کدامش می تواند دنیای از شور و شعور و شعار در فرد ایجاد کند و دنیای فرد را بطور کل رنگی خدایی دهد و اصلا جنسش را تغییر بخشد و به روحش پری دهد که کمتر طاقت زمین را داشته باشد!
یقین یعنی آرام آرام، آرام شدن و در عین خدمت به دیگران، در درون خود خزیدن! که نه، درون خود غور نمودن و غواصی معانی گشتن!
اگر نتیجه کلام، عرفان نباشد، می شود همان کلامی که ائمه بزرگوار ما از آن بد گفتند و آن را موجب تباهی دانستند.
البته هر علمی وقتی برای علم شد و عالم را از خود به اهداف آن علم عبور نداد، می شود حجاب و نبودش قطعا بهتر از بود آن است.
و در این میان علم کلام حساس تر از دیگر علوم است چرا که درباره خدا سخن می گوید. هدفی که دیگر اهداف، همه راه رسیدن به آن هدف است که إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‏ و إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ.
بنابرین تمام بحث کنندگان در انجمن عقائد و کلام باید مدام نبض ایمان خود را بگیرند و ببینند رشد و تعالی اشان به سمت باور خداوند و انتساب اسماء حسنی به او چقدر است. نکند خوشنود از جولان عقلشان، آن را از کمال واقعی بازداشته باشند.
همیشه فهم مطالب بیشتر توسط عقل به معنای فهم مطالب بالاتر توسط او نیست! و عقل به سمت فهم مطالب بالاتر نرود، یعنی مدام دور خود می چرخد. رقصی که فقط مغروران را شیفته می سازد.
مثل حل کردن هزار مسئله که کودک مقطع ابتدایی آن را انجام می دهد بدون این که دانش ریاضی خود را توسعه دهد.
بر اساس آنچه گفته شد، بر خود فریضه دیدیم که روش قرآن را در رسیدن به باور و اطمینان قلبی به خداوند پیش بگیرم و مباحثی را در سیر آفاق و انفسی قرآن مطرح کنیم.
متها می خواهیم این بحث را در تاپیک جدا و با حضور عزیزانی که در مقدمه ای ذکر شد با ما هم عقیده هستند، مطرح نموده و پیش ببریم.
البته آنها که با ما هم عقیده نیستند، می توانند همچنان در تاپیکهای دیگر انجمن به مباحث خود مشغول باشند!
خب نظر دوستان چیست؟

روح بخش;338972 نوشت:
خب نظر دوستان چیست؟

با سلام
پیشنهاد بسیار عالی است. البته اساتید زیادی از جمله جناب اویس و سایر دوستان در بخش اخلاق و عرفان تاپیک های مشابهی دارند و در حال پیگیری هستند. ولی از آنجا که اساتید وقت کمتری دارند پیشنهاد می کنم که پاسخیاران عزیز بیشتر فعالیت داشته باشند تا علاقمندان از محضرشان بهره مند گردند.
اگر تاپیک مد نظر شما مشابه تاپیک های آنجا نباشد و بلکه بسیار ساده و برای ما ابتدایی ها طراحی شده باشد که نیازمند به مفاهیم ثقیل فلسفی نباشد بسیار عالی خواهد بود.

موفق باشید.

حاج آقای روح بخش با فرمایش شما به شدت موافق هستم
یقین یعنی آرامش و به دنبال همین هستم
ممنون میشم بحث را ادامه بفرمایید

من خیلی از این افکارم می ترسم ، می ترسم به کفر کشیده بشه
ولی الان شما از من بپرسید نمی تونم توضیح بدم افکارم چیه
مدام فکر میکنم خدایی نیست در حالیکه میدونم هست حس میکنم افکار دیوانه کننده ای به ذهنم میاد
الان اگر شما به من بگویید نماز نخونم یا بی حجاب باشم هرگزززز
ولی حس میکنم اون حسی که قبلا در وجودم هست کمرنگ شده
من یه بدی ای که دارم خدا را تصور میکنم و حالت جسمانی درذهنم میاید
من همون احساسات قبلیم رو نیاز دارم:(((

کنکاش;339072 نوشت:
با سلام
پیشنهاد بسیار عالی است. البته اساتید زیادی از جمله جناب اویس و سایر دوستان در بخش اخلاق و عرفان تاپیک های مشابهی دارند و در حال پیگیری هستند. ولی از آنجا که اساتید وقت کمتری دارند پیشنهاد می کنم که پاسخیاران عزیز بیشتر فعالیت داشته باشند تا علاقمندان از محضرشان بهره مند گردند.
اگر تاپیک مد نظر شما مشابه تاپیک های آنجا نباشد و بلکه بسیار ساده و برای ما ابتدایی ها طراحی شده باشد که نیازمند به مفاهیم ثقیل فلسفی نباشد بسیار عالی خواهد بود.

موفق باشید.


سلام علیکم
مدیر محترم انجمن! اگر زحمت بکشید و آدرس تاپیکهای موضوعاتی را در موضوع سیر آفاقی و انفسی اینجا بیاورید تا هم من و هم دیگر دوستان آنها را مطالعه کنند و بعد اگر احساس نیاز شد من تاپیکی را در این موضوع ایجاد کنم و مطالبی را خدمت دوستان ارائه دهم!
با تشکر

روح بخش;339360 نوشت:
سلام علیکم مدیر محترم انجمن! اگر زحمت بکشید و آدرس تاپیکهای موضوعاتی را در موضوع سیر آفاقی و انفسی اینجا بیاورید تا هم من و هم دیگر دوستان آنها را مطالعه کنند و بعد اگر احساس نیاز شد من تاپیکی را در این موضوع ایجاد کنم و مطالبی را خدمت دوستان ارائه دهم! با تشکر

با سلام و تشکر از وقتی که می گذارید

مواردی که خودم زیاد سر می زنم موارد زیر هستند:

http://www.askdin.com/thread25002.html

http://www.askdin.com/thread21314.html

البته تاپیک های دیگری هم هستند که من کمتر سر می زنم. مطالب مقداری ثقیل هستند. در حدی که بعد از بیان هر مطلب توسط استاد، توسط شاگردان سوالات زیادی مطرح شده و روند پیشرفت کند است. هرچند استاد سعی دارند مطالب را ساده عنوان کنند.

با تشکر
موفق باشید

ahmadi13;339330 نوشت:
من خیلی از این افکارم می ترسم ، می ترسم به کفر کشیده بشه

با سلام
همانگونه که جناب ولایت فرمودند نگرانی درکار نیست. اتفاقا خیلی هم خوب است که از پرستش تقلیدی که برایتان عادت شده به پرستش حقیقی و با اعتقاد قلبی برسید. افکار فوق ممکن است برایتان ایجاد وسواس فکری (به معنای روانشناسی) کنند و صلاح نیست در این وضعیت بمانید. دوستانی داشته ام که موقتا به افسردگی کشده شده اند.
این که بخواهید به یقین برسید کفر نیست پس لطفا از احساسات فعلیاتان احساس گناه نکرده و از انرژی حاصل از آن و به کمک اساتید سعی در پیشرفت و شناخت بیشتر مبدا هستی نمایید. عمده افرادی که وقت گرانبهای خود را در این سایت می گذارند به دنبال همین شناخت هستند و اگر نیازی نداشتند به اینجا نمی آمدند و یا اگر برایشان مفید نبود، طولانی مدت نمی ماندند.

ahmadi13;339330 نوشت:
ولی الان شما از من بپرسید نمی تونم توضیح بدم افکارم چیه مدام فکر میکنم خدایی نیست در حالیکه میدونم هست حس میکنم افکار دیوانه کننده ای به ذهنم میاد


تعریف شما از بودن چیست؟ به چه چیزی می گویید هست و چه چیزی نیست؟ راه پی بردن به وجود یک شی مثلا لیوان چیست؟ راه پی بردن به این که خودتان وجود دارید چیست و با اولی چه تفاوتی دارد؟
جواب سوالات فوق شما را به جایی می رساند که به جز بودن چیزی را درک نکنید. و نبودن برای شما بی معنی شود. آنگاه مستقیماً از بودن به این نتیجه می رسید که "جمله خدا نیست." بی معنی است. و اتفاقاً به این نتیجه می رسید که "به جز خدا نیست." پی بردن به این معنی شهودی خواهد بود و از کتاب و مدرسه فقط می توان جهت تسریع کمک گرفت. یادش بخیر بچگی ها از همون اول داستان می گفتند بهمون: "یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود."

من هم منتظر تدریس های جناب روح بخش خواهم ماند.

موفق باشد

آیا تاکنون به این فکر کرده اید کسی شواهدی برای اثبات وجود خداوند به شما نشان دهد؟ بدون هیچ حکم و اجباری مبنی بر اینکه، "شما باید ایمان داشته باشید،" در این مقاله سعی نموده ایم با ارائه چند دلیل وجود خدا را اثبات کنیم.

اما قبل از شروع به این نکته توجه کنید. وقتی در مورد امکان وجود خدا صحبت می کنیم، کتب آسمانی می گویند افرادی وجود دارند که شواهد محکمی برای اثبات وجود خدا دیده اند اما حقیقت خدا را انکار کرده اند. از سوی دیگر او به کسانی که می خواهند بدانند آیا خدایی وجود دارد، می گوید "اگر مرا جستجو کنید خواهید یافت؛ وقتی که مرا با تمام قلبتان جستجو کنید مرا پیدا می کنید." قبل از پرداختن به حقایقی در مورد وجود خدا از خودتان بپرسید، اگر خدا وجود داشته باشد، آیا می خواهم او را بشناسم؟ در اینجا چند دلیل برای اثبات وجود خداوند ارائه شده است...

1. آیا خدا وجود دارد؟
پیچیدگی سیاره ما وجود یک خالق توانا را نشان می دهد که نه تنها جهان ما را خلق کرده بلکه آن را تا به امروز پا برجا نگه داشته است.

نمونه های بسیاری از مخلوقات خدا می توان ذکر کرد. اما ما به چند نمونه اکتفا می کنیم:

زمین... اندازه آن دقیق است. اندازه زمین و جاذبه آن باعث ایجاد لایه نازکی اطراف آن می شود که بیشتر آن نیتروژن و اکسیژن است و فقط تا 50 مایل بالاتر از سطح زمین را تحت پوشش قرار می دهد. اگر زمین کوچکتر بود امکان وجود اتمسفر غیرممکن بود مانند سیاره تیر. اگر زمین بزرگتر بود، اتمسفر فاقد هیدروژن می شد مانند سیاره مشتری. زمین تنها سیاره ای است که اتمسفری با ترکیب درست گازها دارد که حیات را برای انسان ها، حیوانات و گیاهان ممکن می سازد.

زمین در فاصله مناسبی از خورشید قرار گرفته است. به نوسانات دمایی که بدن ما به سختی می تواند تحمل کند توجه کنید منفی 30 درجه تا مثبت 120 درجه. اگر زمین کمی دورتر از خورشید بود همه ما یخ می زدیم. اگر کمی جلوتر بود می سوختیم. حتی انحراف کوچکی در موقعیت زمین نسبت به خورشید زندگی روی زمین را غیرممکن می سازد. زمین این فاصله با خورشید را زمانی که با سرعت 67000 مایل در ساعت دور آن می چرخد حفظ می کند. همچنین همزمان دور محور خود نیز می گردد و باعث می شود سطح زمین هر روز به درستی گرم و سرد شود.

ماه به دلیل کشش گرانشی آن اندازه و فاصله مناسبی از زمین دارد. ماه باعث جزر ومد و حرکت اقیانوس ها می شود بنابراین آب اقیانوس ها راکد نمی ماند، اما در عین حال آب اقیانوس های بزرگ بر روی قاره ها سرازیر نمی شود.

آب... بی رنگ، بی بو و بدون طعم و مزه است، و هیچ موجود زنده ای نمی تواند بدون آن زندگی کند. بیشتر بدن انسان ها، گیاهان و حیوانات از آب تشکیل شده است (تقریبا دو سوم بدن انسان آب است). در ادامه به این موضوع می پردازیم که چرا ویژگی های آب آن را برای حیات ما مناسب کرده است:

آب نقطه جوش و انجماد بالایی دارد. آب به ما اجازه می دهد که در محیطی که نوسان درجه حرارت وجود دارد زندگی کنیم، و دمای بدن ما روی 98.6 درجه ثابت نگه می دارد.

آب یک حلال عمومی است. خاصیت آب این است که می تواند صدها ماده شیمیایی، معدنی و مغذی را در سراسر بدن و در کوچکترین رگ های خونی به جریان بیندازد.

آب از نظر شیمیایی خنثی است. آب تاثیری بر ساختار موادی که منتقل می کند ندارد، و این امکان را برای بدن فراهم می کند که مواد غذایی، دارویی و معدنی را جذب و استفاده کند.

آب کشش سطحی بی نظیری دارد. بنابراین می تواند در گیاهان بر خلاف جاذبه بالا برود و این ماده حیات بخش و همچنین مواد مغذی به نوک بلندترین درختان برسند.

آب از بالا به پایین یخ می زند و یخ روی آب شناور می ماند، بنابراین ماهی ها می توانند در زمستان زنده بمانند.

نود و هفت درصد آب جهان در اقیانوس ها قرار دارد. اما در کره زمین، سیستمی طراحی شده که نمک را از آب جدا می کند و سپس آن آب را در سراسر سیاره زمین پراکنده می سازد.

فرآیند تبخیر آب اقیانوس ها را می گیرد و نمک را بر جای می گذارد، ابرهایی را ایجاد می کند که به آسانی بوسیله باد جابه جا می شوند و آب را برای انسان ها، گیاهان و جانوران در سراسر سیاره به ارمغان می آورند. این سیستم پالایش است که امکان زندگی روی زمین را فراهم می کند، سیستمی که آب را احیا و قابل استفاده مجدد می کند.

مغز انسان... همزمان اطلاعات بسیار زیادی را پردازش می کند. مغز شما تمام رنگ ها و چیزهایی که می بینید را درک می کند، دمای اطراف شما، فشار گام های شما بر زمین، صداهای اطراف، خشکی دهانتان، حتی بافت و جنس کیبوردتان. مغز احساسات شما، افکار و خاطرات شما را نگهداری و پردازش می کند. همزمان مغز فعالیت های مداوم بدن شما مانند الگوی تنفس، حرکت پلک، گرسنگی و حرکات ماهیچه ها را کنترل می کند.

مغز انسان بیش از یک میلیون پیام را در ثانیه منتقل می کند. مغز اهمیت این اطلاعات را می سنجد و اطلاعات غیرضروری را جدا می کند. عملکرد مغز متفاوت از سایر اندام ها است. هوش شما، توانایی در استدلال، احساسات، رویا پرازی و تدبیر، عمل کردن، و ارتباط با دیگران توسط مغزتان انجام می شود.

چشم ها... هفت میلیون رنگ را تشخیص می دهند. به صورت خودکار متمرکز می شوند و همزمان 1.5 میلیون پیام را ارسال می کنند. فرضیه تکامل روی تغییر و تحولات در موجودات زنده موجود تمرکز می کند. هنوز فرضیه تکامل به تنهایی نمی تواند مبدا اولیه مغز یا چشم و یا بوجود آمدن موجودات زنده از ماده بی جان را به صورت کامل توضیح دهد.

2. آیا خدا وجود دارد؟ جهان مبدأی دارد- علت آن چیست؟

دانشمندان معتقدند که جهان در نتیجه یک انفجار عظیم نور و انرژی بوجود آمده است، که آن را بیگ بنگ می نامند. این انفجار مبدا هر چیزی است که اکنون وجود دارد: آغاز جهان، مبدا فضا، و حتی مبدا اولیه خود زمان.

رابرت جاسترو متخصص فیزیک نجومی، که خود را منکر وجود خدا معرفی می کند، می گوید، "اساس هر چیزی که در جهان اتفاق می افتد در آن لحظه نخستین بنیان نهاده شده است؛ هر ستاره، هر گیاه و هر مخلوق زنده ای در جهان در نتیجه وقایعی که در لحظه انفجار کیهانی اتفاق افتاده بوجود آمده است... جهان ناگهان بوجود آمد و ما نمی توانیم بفهمیم علت آن چیست."

استیون وینبرگ، برنده جایزه نوبل فیزیک، می گوید در زمان این انفجار، "جهان صدها هزار درجه سانتی گراد حرارت داشت... و جهان با نور و روشنایی پر شده بود."

جهان همیشه وجود نداشته است. جهان آغازی دارد... چه چیز باعث آن شد؟ دانشمندان هیچ توضیحی برای انفجار ناگهانی نور و ماده ندارند.

3. آیا خدا وجود دارد؟ جهان با قانون های طبیعی یکسانی در جریان است. چرا؟

ممکن است بیشتر چیزهای زندگی در تغییر باشد، اما به چیزهایی توجه کنید که هیچگاه تغییر نمی کنند:

جاذبه زمین همیشه وجود دارد، فنجان داغ چای روی میز سرد می شود، زمین طی 24 ساعت دور خود می گردد، و سرعت نور تغییری نمی کند چه روی زمین و چه در کهکشان های دور.

چه چیز باعث می شود قوانین طبیعت هیچگاه تغییر نکنند؟ چرا جهان این چنین منظم و پایا است؟

"بزرگترین دانشمندان تحت تاثیر اعجاب آن قرار گرفته اند. هیچ ضرورت منطقی برای جهان وجود ندارد که از قوانین پیروی کند، چه رسد به پیروی از قوانین ریاضیات. این شگفتی نشات گرفته از این حقیقت است که جهان مجبور به حرکت در این مسیر نیست. آسان است جهانی را تصور کنیم که در آن شرایط به صورت غیرقابل پیش بینی لحظه به لحظه تغییر می کنند یا حتی جهانی که چیزها ناگهان به وجود می آیند و ناگهان از بین می روند."

ریچارد فینمن، برنامه جایزه نوبل الکتروداینامیک کوانتوم، می گوید، " اینکه چرا طبیعت بر پایه ریاضیات است یک معما است... این حقیقت که قوانینی وجود دارند نوعی معجزه است."

4. آیا خدا وجود دارد؟ کد dna عملکرد سلول ها را برنامه ریزی می کند.

تمام دستورالعمل ها، آموزش ها، تعلیمات از روی قصد و نیت هستند. کسی که دستورالعملی می نویسد هدفی دارد. آیا می دانستید که در هر سلول بدن ما یک کد دستورالعمل با جزئیات کامل وجود دارد، مانند یک برنامه کامپیوتری کوچک؟ احتمالا می دانید یک برنامه کامپیوتری از صفر و یک ایجاد شده است مانند این 110010101011000. روشی که آنها کنار هم گذاشته می شوند به کامپیوتر می گوید چه کند. کد dna در هر یک از سلول های ما خیلی شبیه به هم هستند. این کد از چهار ماده شیمیایی ساخته شده است که دانشمندان به صورت مختصر a، t ،g ،c می نامند. آنها به این صورت در سلول ها کنار هم چیده شده اندcgtgatcgcatgc . سه میلیارد از این حروف در هر سلول انسان وجود دارد!

درست مانند وقتی که شما تلفن خود را برنامه ریزی می کنید، dna نیز سلول را راهنمایی می کند. Dna یک برنامه سه میلیارد کلمه ای است که به سلول می گوید چگونه عمل کند. Dna یک دفترچه راهنمای کامل است.

چرا این موضوع اینقدر شگفت انگیز است؟ شاید یک نفر بپرسد...چگونه این برنامه اطلاعاتی در هر سلول انسان وجود دارد؟ باید گفت که اینها صرفاً مواد شیمیایی نیستند. این ها موادی هستند که عملکرد سلول را هدایت می کنند، و به تفضیل مشخص می کنند که بدن شخص دقیقاً چگونه باید عمل کند.

دلایل طبیعی و بیولوژیکی هیچ توضیحی ندارند که چه زمانی اطلاعات برنامه ریزی شده ایجاد شده اند. شما نمی توانید دستورالعملی را پیدا کنید که چنین اطلاعات جامعی داشته باشد بدون اینکه کسی بدون دانش آن را نوشته باشد.

5. آیا خداوند وجود دارد؟ می دانیم که خدا وجود دارد زیرا او در طلب ماست. او به صورت مداوم به دنبال این است که ما به سوی او بازگردیم.

من زمانی منکر خدا بودم. و مانند بسیاری از بی دینان، اعتقاد مردم به خدا مرا بسیار آزار می داد. چرا یک ملحد باید وقت و توجه و انرژی زیادی را صرف انکار موضوعی کند که خودش اعتقادی به وجود آن ندارد؟

چه چیز باعث می شد اینگونه رفتار کنم؟ وقتی یک بی دین بودم، می خواستم به این افراد بیچاره و فریب خورده کمک کنم تا بفهمند امیدشان بی پایه و اساس بود. اگر بخواهم صادقانه بگویم، من هدف دیگری نیز داشتم. وقتی آنهایی را که به وجود خدا اعتقاد داشتند به چالش می کشیدم، خیلی کنجکاو بودم که ببینم آیا آنها هم می توانند مرا قانع کنند. بخشی از تلاش من برای این بود که از تردید در مورد وجود خداوند آزاد شوم. اگر سرانجام می توانستم به افراد معتقد ثابت کنم که اشتباه می کنند، این مسئله در ذهنم حل می شد و من آزاد بودم که در زندگی ام تغییر ایجاد کنم.

اما من نفهمیدم دلیل اینکه موضوع خدا این قدر ذهن مرا درگیر کرده، این است که خدا این چنین می خواهد. سرانجام فهمیدم که خدا می خواهد شناخته شود. او ما را با این هدف خلق کرده که او را بشناسیم. او در اطراف ما شواهد زیادی برای اثبات وجودش قرار داده و پرسش و جستجو در مورد وجودش را قبل از ما بوجود آورده است. مانند وقتی که من نمیتوانستم از تفکر در مورد امکان وجود خدا بگریزم. در حقیقت روزی که تصمیم گرفتم وجود خدا را قبول کنم، معبود من با این جمله شروع کرد که، "بسیار خوب، تو برنده شدی..." ممکن است دلیل اصلی این که کافران توسط مومنین آزرده می شوند این باشد که خدا به طور جدی به دنبال آنها است.

من تنها کسی نیستم که چنین تجربه ای داشته است. مالکوم موگردیج، نویسنده موضوعات اجتماعی و فلسفی، می نویسد،" حسی داشتم که انگار این منم که در خلال کاوشم، دنبال شده ام. " سی اس لویس می گوید که به یاد دارم، "هر شب وقتی ذهنم برای یک لحظه از کارم فارق می شد او بی امان و محکم به من نزدیک می شد، او کسی بود که جداً نمی خواستم با او روبرو شوم. سرانجام تسلیم شدم و قبول کردم که خدا خداست، و زانو زدم و راز و نیاز کردم: شاید، آن شب، در سراسر سرزمینم من دلشکسته ترین و مرددترین کسی بودم که تازه ایمان آورده بود."

لویس در نتیجه شناخت خدا کتابی نوشت با عنوان،" شگفت زده از شعف." من هم انتظار دیگری نداشتم جز اینکه وجود خدا را حقیقتاً قبول کنم. هنوز بعد از ماه ها، من هنوز از عشقش نسبت به خودم شگفت زده ام.

اگر می خواهید با خدا ارتباط برقرار کنید، همین حالا اقدام کنید.

تصمیم با شماست، هیچ اجباری وجود ندارد. اما اگر می خواهید مورد مغفرت خدا قرار گیرید و با او ارتباط برقرار کنید، می توانید همین حالا از او بخواهید که شما را ببخشد و به زندگی تان وارد شود.

آیا خدا وجود دارد؟ به تمام این حقایق توجه کنید، یک نفر ممکن است نتیجه گیری کند که خدای مهربان وجود دارد و می تواند شخصاً او را بشناسد. اگر اطلاعات بیشتری در مورد وجود خدا می خواهید بدانید می توانید به کتب گوناگونی که در این زمینه نوشته شده مراجعه کنید.

تشکر از شما جناب کنکاش و همچنین جناب گمنام
من تمام فرمایشات شما را قبول دارم و اگر کسی همین سوال را از من بپرسد همین فرمایشات یا نمونه های دیگری که نشان از قدرت و حکمتی مافوق بشر وجود دارد را ارائه میدم .
بیشتر مشکل من اینه که نیرویی از درون من این حرف ها رو انکار میکنه با این که میدونم که این صحبت ها حق هست:(((

من همان آرامشی که داشتم رو میخوام
خدایاااا
چرا روحم حقیقت رو انکار میکنه؟

با سلام
یک سوال جناب ahmadi13
آیا شما در زمینه های دیگر زندگیتان دچار وسواس های فکری و ذهنی هستید؟

ahmadi13;339623 نوشت:
تشکر از شما جناب کنکاش و همچنین جناب گمنام من تمام فرمایشات شما را قبول دارم و اگر کسی همین سوال را از من بپرسد همین فرمایشات یا نمونه های دیگری که نشان از قدرت و حکمتی مافوق بشر وجود دارد را ارائه میدم . بیشتر مشکل من اینه که نیرویی از درون من این حرف ها رو انکار میکنه با این که میدونم که این صحبت ها حق هست:(((

با سلام
هرچند اطمینان ندارم که واقعاً می دانید. چون دانستن یعنی این که علم جزء نفست بشود نه این که باز نیرویی از درون انکار کند. ممکن است یک سری سوال را با جوابشان حفظ باشید ولی واقعا ندانید. چیزی که من دارم می بینم این است که شما خیلی مقاومت می کنید که ثابت کنید می دانید. باید یک کمی از این موضع کوتاه بیایید. اگر می دانستید این طور نمی شد. خیلی چیز ها می دانید ولی تصورتان از خداوند و از وجود و از هستی صحیح نیست وگرنه مسئله یک بار برای همیشه برایتان حل می شد.

اما حالت دوم که فرض بگیریم راست می گویید و می دانید ولی باز هم نیرویی از درون دانسته هایتان را انکار می کند. دو حالت وجود دارد یکی بر میگردد به بخش اول حرف هایم و آن این که برای ناخودآگاه شما چند سوال اساسی حل نشده باقیست که شما از حل آن ها طفره رفته اید مثلا به خودتان گفته اید چون فلان عالم بزرگوار علیرغم این شبهه هنوز به خدا اعتقاد دارد لابد یک چیزی می دانسته پس من هم زیاد گیر ندهم. طبیعی است که این طریق استدلال هیچ وقت دل ادم را آرام نمی کند و شبهه و مسئله باید برای خودتان حل شود. پس اگر این حالت برقرار است باید آن شبهه را بگردید پیدا کنید. چون الان یادتان نیست ولی ضمیر ناخوداگاه شما همواره مثل یک عقده ان شبهه را به همراه دارد.
حالت دیگری که می شود از دانستن و انکار کردن برداشت شود مثل این می ماند که من بدانم غذا خوردن برایم حیاتیست و اگر نخورم انقریب می می رم ولی نیرویی از درون به من بگوید نخور. یا که بدانم اگر خودم را درچاه بیاندازم کشته می شوم و دوست هم نداشته باشم خودم را در چاه بیاندازم ولی نیرویی از درون بگوید این کار را بکن. خوب طبیعی است که این یک بیماری روانی است و در این سایت درمان نمی شود و باید به متخصص خودش مراجعه شود.
ولی اگر شما در سایر امور زندگی دچار وسواس فکری نیستید و اصولا بیخیال تز از این حرف ها هستید احتمال این که مشکل این نباشد بیشتر است ولی اگر مثلا بشنوید فلانی درباره شما فلان فکر را می کند این قدر درباره آن مسئله به فکر فرو می روید و جوانبش را بررسی می کنید و دلایل را می چینید و در ذهن خود با طرف به مباحثه می پردازید و ... بدانید که دچار وسواس فکر هستید و مشکل شما از ناحیه دین نیست و اعتقادات نیست.

موفق باشید.

جناب حقایق ممنون از توجهتون
البته من خانم هستم نه آقا
بله تقریبا
جناب کنکاش
ممکنه فرمایشتون درست باشه ولی من با توجه به این میگم که اگر الان یه فرد دیگه ای همین حرف رو به من بزنه من در جوابش با توضیح نظم موجود در جهان ، فطرت ذاتی انسان و نمونه های دیگه کمکش میکنم
الان مشکل من اینه که ظاهر، رفتار ، سکنات من خداییه ولی از درون فکرم اینطور نیست
ممکنه فرمایش دومتون درست باشه و بیشتر شبیه وسواس فکری باشه ممنون از توجهتون

سلام
با توجه پاسختان به احتمال زیاد افکار شما از نوع وسواسی هستند.
راه حل این مشکل این است که شما از این به بعد نسبت به بود و نبود این افکار حساسیت نشان ندهید.
یعنی اگر این افکار دوباره آمدند ، بگذارید که بیایند و با آن ها مقاومت نکنید.
ویا مثلا سعی نکنید که آن ها را از خود دور کنید و یا آن ها را سرکوب کنید. زیرا که نتیجه عکس دارد.
مقاومت های شما باعث میشوند که شما نسبت به این افکار حساس تر شده و در نتیجه آن ها را برای خود بزرگتر کنید.خود این هم باعث میشود که این افکار بیشتر به سراغتان بیایند و شما هنگام آمدن این افکار بیشتر مضطرب شده و در نتیجه بیشتر مقاومت کنید.

کاری که باعث میشود این چرخه از کار بیفتد این است که هنگام آمدن این افکار ، شما سعی نکنید که به طرق گوناگون با آن ها مقاومت کنید.
هر وقت که این افکار آمدند ، بگذارید که بیایند
به معنای دیگر : آمدند که آمدند ، نیامدند هم که نیامدند.
شما میدانید که به خدا ایمان دارید پس معلوم است که این اضطراب ها کاذب هستند.

شما مطمئن باشید که با بیخیالی نسبت به بود و نبود این افکار ایمانتان به خدا ضعیفتر نمیشود ، بلکه ممکن است بیشتر هم بشود.
اضطراب و ترس شما نسبت به این افکار و محتویاتشان تنها یک اضطراب کاذب است برای این که چرخه ذکر شده پایدار بماند. (در روانشناسی از آن به عنوان یک وسیله دفاعی برای فرار کردن و ایمن داشتن خود از ترس های کاذب که منشا های گوناگونی میتوانند داشته باشند ، یاد میشود)

این افکار ممکن است هیچ گاه باعث این نشوند که شما وجود خداوند را انکار کنید ، بلکه ممکن است نتایج زیر را در دراز مدت به همراه داشته باشند:
-از این که به آرامش نمیرسید خشمگین شده ویا حتی نسبت به خود خداوند خشمگین شوید.
یا
-امیدتان را نسبت به رسیدن به آرامش از دست بدهید و یا حتی نسبت به رحمت خداوند نا امید شوید.
و یا ... .

در هر دو صورت بالا ممکن است که شما دیگر به آن افکار اهمیت ندهید اما آن افکار کار خود را کرده اند و باعث خشم یا ناامیدی شما شده اند.
پس از همین حالا نسبت به آن افکار اهمیت نشان ندهید.

هر کدام از علم و یقین تلاش جداگانه می طلبد.
این گونه نیست که با تلاش بیشتر در علم، بی نیاز از تلاش برای کسب یقین شویم!
تلاش علمی اگر بخواهد جایگزین تلاش برای یقین شود، موجب عقب رفت، و تبدیل علم به جهل خواهد شد.
تلاش برای یقین، تلاش جهت زدودن زنگار دل از هوسها است.
هوس همه خواسته های غیر معقول است.
هر رفتاری که انسان انجام دهد و عقل آن را تأیید نکند، نقطه ای بر آینه دل می نشیند و زمانی که این نقطه ها زیاد و زیادتر شود، دیگر دل هیچ نوری را منعکس نمیکند و در آن وقت تاریکی همه جای درون انسان را پر می سازد!
علم با همه درخشندگی که دارد، تا دل نتواند نور آن را منعکس کند، درون انسان از هر روشنایی محروم است.
چه بسیار عالمان که به تعبیر امام صادق (علیه السلام) موی را می شکافند، ولی چون عقل در وجودشان ضعیف است و فرماینش اطاعت نمی شود، مانند کسی هستند که هیچ نمی داند. لذا هیچ احساسی نسبت به آنچه می دانند ندارند. آگاهی های آنها، نه موجب ترسی در آنها می شود و نه شوقی و نه شگفتی و نه بغضی و نه عشقی و نه ... هیچ و هیچ.
قرآن می فرماید: «آنها که می دانند با آنها نمی دانند، آیا مساوی هستند؟!» نباید مساوی باشند و اگر احساس می کنند مساوی هستند این نشانه چرک درونشان است.
رفتن به دنبال حل شبهات اعقادی برای کسانی توصیه می شود، که واقعا شبه اعقادی دارند ولی کسانی که نه تنها این شبهات را ندارند بلکه خود پاسخگوی این شبهات هستند ولی احساس می کنند درونشان به مبدأ لایزال گره نخورده است (اعتقاد یعنی گره زدن) و پیوندشان با حضرت حق، بسادگی گسسته می شود، آنها در وقت گناه، به آسانی پا بر آگاهی ها خود می گذارند، آنها انتظار نداشته باشند که با افزودن علم خود از این مشکل رهایی یابند.
طبق آنچه الان گفتیم و قبلا هم به زبانی دیگر گفته بودیم، باید همه رفتارها را در مسیر عقل قرار داد و از آن تخطی نکرد. عقلی که با کمک شرع، تقویت شده است و از تشخیصهای نادرست در امان مانده است.
البته این به معنای معصوم بودن نیست بلکه به معنای:
درست نه انگاشتن رفتارهای غلط است
و بعد جلوگیری از تکرار آنهاست.
و همچنین جبران آنچه از زشتیهایی که اتفاق افتاده است.
اگر کسی در هر یک از مراحل فوق، کوتاهی کند، قطعا دوباره زمین خواهد خورد و بعد از چند بار زمین خوردن، زمین گیر خواهد گشت!

سلام خدمت همه دوستان
سوالی پرسیدی که خودت هم جوابشو می دونی
یه چیز مسلمه اونم اینکه یه خدایی هست. اگر نباشه که تمام کتب مقدس و داستان زندگی و معجزات و عالم غیب همه اش کشک بود و اینهمه پیروان ادیان،مسلمون و مسیحی و یهودی و غیره همه سر کار بودن!
خیلی مسایل پیش میاد که نسبت به خیلی چیزها شک پیدا می کنیم مثلا خود بتده به عدم وجود شیطان یا اختیار اعتقاد قریب به یقین دارم ولی به وجود این خدا نمیشه شک کرد.
جواب از این بهتر؟

پس لطفا اینقدر قضیه رو دراماتیک نکنید!

ahmadi13;341048 نوشت:
من همان آرامشی که داشتم رو میخوام
خدایاااا
چرا روحم حقیقت رو انکار میکنه؟

:khaneh:

ahmadi13;341155 نوشت:
جناب حقایق ممنون از توجهتون
البته من خانم هستم نه آقا
بله تقریبا
جناب کنکاش
ممکنه فرمایشتون درست باشه ولی من با توجه به این میگم که اگر الان یه فرد دیگه ای همین حرف رو به من بزنه من در جوابش با توضیح نظم موجود در جهان ، فطرت ذاتی انسان و نمونه های دیگه کمکش میکنم
الان مشکل من اینه که ظاهر، رفتار ، سکنات من خداییه ولی از درون فکرم اینطور نیست
ممکنه فرمایش دومتون درست باشه و بیشتر شبیه وسواس فکری باشه ممنون از توجهتون

سلام
من یک زمانی مبتلا به وسواس شدم واساسی رفتم دنبال درمان و خدارا شکر الان خیلی خوبم.من پستهای قبلی شما را خوندم .یک احتمال اینه که شما مبتلا به وسواس فکری باشید .حالتهای شما به قبل من شبیه.این که شما یک حس دوگانه دارید .همه چیز را قبول دارید ولی در عین حال یک سری افکاری میاد به سراغ شما که شما را ازار میده .مهمون ناخونده است.در عین حال جوابش برای شما سخته .ممکنه به غیر منطقی بودنش هم علم داشته باشید.ولی نمیتونید از شرش خلاص بشید..دوست ندارید بیاد ولی میاد.دوست دارید ارامش داشته باشد.ولی افکار اجازه نمیده .اگر فکر میکنید یکسری سوالاتی به سراغ و ذهن شما میاد که به ذهن هیچ انسانی خطور نمیکنه .اگه در مورد توحید خیلی سوال میپرسید و سوالات شما زیاد شده .اگه مرتب شک میکنید.اگه روی یکسری اصول مسلم شک میکنید.اگه مثلا این افکار ذهن شما را زیاد مشغول کرده.اگه سابقه ژنتیکی وسواس دارید.اگه فکر میکنید یک فرد ارمان گرا هستید و لزوما دوست دارید به توحید و به عین الیقین برسید.ویا تحمل شبهه برای شما سخت و اضطراب اوره.اگه یک استدلال پیدا میکنید و مدتی اروم میشید و دوباره همون فکر های قبلی و یا یک نوع جدید تر .اینها نشانه وسواس هست.اگه چند تا از این نشونه ها را دارید لطفا کمی در مورد وسواس فکری مطالعه کنید.
ممنون

سلام دوست من ...
منم هر چند وقت یک بار میمونم خدایی وجود داره یا نه ... برام شبهه بوجود میاد ... راستش چند سال پیش نشستم یه بار قرآن رو خوندم ... و با خودم گفتم اگر خدایی وجود داره و این کتابش هست میتونم متوجه بشم ... چندین تا از تشونه هایی که برای من خیلی مهم بودن رو برات میزارم ... این نشونه ها برای من کافی بود ... که به حقانیت اسلام پی ببرم ... نمیدونم برای شما کافی هست یا نه ...

1- همانطور که میدانیم زمانی شب فرا میرسد که قسمتی از زمین به خورشید پشت میکند و زمانی روز فرا میرسد که آن قسمت از زمین دوباره رو به خورشید میکند ... در جایی از قرآن خداوند قسم خورده به شب هنگامی که پشت میکند و قسم خورده به روز هنگامی که دوباره چهره برمیفروزد .

2- چندین سال پیش متخصصی داشته در مورد این مساله صخبت میکرده که سنسورهایی که گرما رو تشخیص میدن در درون پوست بدن قرار دارند ... اگر پوست بدن بسوزد ... این سنسورها نابود میشوند و دیگر نمیتوانند پیغامهای مربوطه رو به مغز ارسال کنند ... دکتر مسلمانی در جمع نشسته بود ... برمیخیزد و میگوید این کشف شما نیست ... سالیان سال پیش از این خداوند وعده داده ... که گنهکاران را در آتش میسوزاند و اگر پوستهایشان در آتش از بین رفت ( سنسورهایی که گرما را متوجه میشند از بین رفتند ) دوباره پوستی جدید بر آنها میرویاند تا دوباره احساس درد کنند .

3- یه جایی دیگر هم از قرآن آمده که در قیامت کوهها تبدیل به کاه یا چیزی مثله این میشوند و در هوا پراکنده میشوند ... برای من همیشه سوال بود مگه میشه کوه تبدیل به کاه بشه و در هوا پراکنده بشه ... تا اینکه یه خبرگزاری داشت از شدت زلزله در سیستان و بلوچستان صحبت میکرد و میگفت شدت زلزله آنقدر زیاد بوده که یکی از کوه های اطراف اونجا رو تبدیل به "شن" کرده .

این 3 مطلبی که براتون نوشتم استدلال هایی هستن که برای من کفایت میکنن ... گفتم شاید برای شما هم مکفی باشند ...

kingusef;341384 نوشت:
سلام خدمت همه دوستان
سوالی پرسیدی که خودت هم جوابشو می دونی
یه چیز مسلمه اونم اینکه یه خدایی هست. اگر نباشه که تمام کتب مقدس و داستان زندگی و معجزات و عالم غیب همه اش کشک بود و اینهمه پیروان ادیان،مسلمون و مسیحی و یهودی و غیره همه سر کار بودن!
خیلی مسایل پیش میاد که نسبت به خیلی چیزها شک پیدا می کنیم مثلا خود بتده به عدم وجود شیطان یا اختیار اعتقاد قریب به یقین دارم ولی به وجود این خدا نمیشه شک کرد.
جواب از این بهتر؟

پس لطفا اینقدر قضیه رو دراماتیک نکنید!

:khaneh:


شما که به عدم وجود اختیار اعتقاد داری چرا دیگران را امر و نهی می کنی و مثلا میگی: «قضیه رو دراماتیک نکنید!» وقتی اختیاری نباشه، کی میتونه به امر و نهی کسی توجه کنه!
بعدشم تو همون کتابای مقدسی که شما وجود آنها را دلیل بر وجود خدا گرفتی، پر است از اعتقاد به شیطان!
البته این حرفای من برای شما ارزش فکر نداره چون اختیاری نداری که بخوای فکری بکنی و اصلا احتیاری نداشتی و این پست را نوشتی و شیطانی هم نیست که بگیم ایشون شما را فریب دادند.
پس بیخیال پاسخ من :khaneh:

روح بخش;341729 نوشت:
وقتی اختیاری نباشه، کی میتونه به امر و نهی کسی توجه کنه!

سلام خدمت استاد گرامی جناب روح بخش

می دانم مبحث اختیار خارج از موضوع این بحث است و دنبال مراء و جدل هم نیستم. فقط خواستم عرض کنم این استدلال به نظرم خیلی روشن نیست. چون اگر ما به روباتی امر و نهی می کنیم و او انجام می دهد پس یعنی روبات ما اختیار دارد؟ اگر کسی را امر و نهی می کنیم یعنی می دانیم می توانیم بر او تأثیر بگذاریم. همین. این اختیار را برای او ثابت نمی کند. فقط ثابت می کند از حرف ما تأثیرپذیر است. این تأثیر برای او می تواند در عین حال نوعی جبر باشد. ما به حیوانات سیرک هم دستور می دهیم. ... مگر این که ثابت کنید می تواند کاملاً فارغ از تمام تمایلات درونی و جریان های بیرونی باز تصمیم دیگری بگیرد که در این صورت اختیار شرعی و مصطلح ثابت می شود.

روح بخش;341729 نوشت:
شما که به عدم وجود اختیار اعتقاد داری چرا دیگران را امر و نهی می کنی و مثلا میگی: «قضیه رو دراماتیک نکنید!» وقتی اختیاری نباشه، کی میتونه به امر و نهی کسی توجه کنه! بعدشم تو همون کتابای مقدسی که شما وجود آنها را دلیل بر وجود خدا گرفتی، پر است از اعتقاد به شیطان! البته این حرفای من برای شما ارزش فکر نداره چون اختیاری نداری که بخوای فکری بکنی و اصلا احتیاری نداشتی و این پست را نوشتی و شیطانی هم نیست که بگیم ایشون شما را فریب دادند. پس بیخیال پاسخ من

با سلام

شما به آخرین پست این تاپیک مراجعه بفرمایید متوجه می شوید که چطور می شود که جبر باشد ولی ما احساس اختیار کنیم.
http://www.askdin.com/thread22598-18.html
هر عملی را خودمان انجام می دهیم ولی فقط همان عمل را می توانستیم انجام دهیم. یعنی به این معنا که در آن شرایط جز همان عمل هم از ما بر نمی آمد.
در آن تاپیک در 7-8 صفحه آخر کاملا اثبات کرده ام ولی کسی پاسخ منطقی که من بفهمم نداد.
اگر مایل بودید من پست اخر آن تاپیک را به عنوان سوال جدیدی مطرح کنم تا بحث کنیم. ولی اینجا بحث منحرف می شود اگر ادامه دهیم.
موفق باشید

ممنون از پاسخ همه بزرگواران
خداروشکر الان نمیدونم چرا ولی دیگه بد فکر میکنم
فقط جناب/ خانم vitaminid ای کاش بیشتر توضیح می دادید
و حاج آقای روح بخش میشه یه مقدار واضح تر بفرمائید؟
الان من چه کنم که مومن باشم؟

ahmadi13;342467 نوشت:
ممنون از پاسخ همه بزرگواران
خداروشکر الان نمیدونم چرا ولی دیگه بد فکر میکنم
فقط جناب/ خانم vitaminid ای کاش بیشتر توضیح می دادید
و حاج آقای روح بخش میشه یه مقدار واضح تر بفرمائید؟
الان من چه کنم که مومن باشم؟

در چه موردی بیشتر توضیح میدادم.

منظورم همین قسمتی هست که فرمودید اساسی رفتم دنبالش
منظورتون روش پزشکیه؟

سلام خدمت همه دوستان

روح بخش;341729 نوشت:
شما که به عدم وجود اختیار اعتقاد داری چرا دیگران را امر و نهی می کنی و مثلا میگی: «قضیه رو دراماتیک نکنید!» وقتی اختیاری نباشه، کی میتونه به امر و نهی کسی توجه کنه!
بعدشم تو همون کتابای مقدسی که شما وجود آنها را دلیل بر وجود خدا گرفتی، پر است از اعتقاد به شیطان!
البته این حرفای من برای شما ارزش فکر نداره چون اختیاری نداری که بخوای فکری بکنی و اصلا احتیاری نداشتی و این پست را نوشتی و شیطانی هم نیست که بگیم ایشون شما را فریب دادند.
پس بیخیال پاسخ من

حالا چرا اینجوری؟!! :khaneh:
به هر حال منطق جالبی بود!
ولی زیر سوال بردن اینایی که گفتی خیلی ساده است عزیز همونطور که خیلی از دوستانمون متوجه شدن و جواب دادن
برای پی بردن به عدم وجود چیزی به اسم اختیار نیاز به دقت زیادی در وقایق و رفتار ها و عمل و عکس العمل ها داریم
در مورد شیطان هم اگر وقت کنم تاپیک میزنم و علل شک خودم رو بیان می کنم و نشون میدم به راحتی و بدون بازی کردن با کلمات و فلسفه بافی میشه وجود شیطان رو رد کرد.
چون اکثرا دچار شک و تردید در مورد وجود همچین موجودی هستیم.

در ضمن از اینکه تاپیک رو به انحراف کشیدن از صاحب تاپیک معذرت می خوام و امیدوارم حرفهای ما به ایشون کمک کرده باشه

ahmadi13;342467 نوشت:
ممنون از پاسخ همه بزرگواران
خداروشکر الان نمیدونم چرا ولی دیگه بد فکر میکنم
فقط جناب/ خانم vitaminid ای کاش بیشتر توضیح می دادید
و حاج آقای روح بخش میشه یه مقدار واضح تر بفرمائید؟
الان من چه کنم که مومن باشم؟

سلام علیکم
گام اول: خودتان را بشناسید!
انسانها هم دارای عیوب هستند و هم ذُنوب! یعنی زشتیهایی در درون خود دارند و زشتیهایی در رفتار خود.
ذُنوب (زشتیهای رفتاری) بر مبنای عیوب (زشتیهای درونی) صورت می پذیرد. لذا از راه شناخت ذنوب می توان نسبت به عیوب خود آگاه شد.
مثلا عیب بخل بوسیله بهانه آوردن برای خرج نکردن برای دیگران (برای میهمان برای مستمند) خودش را نشان می دهد و یا حسادت بوسیله ابراز نکردن شادی هنگام شنیدن موفقیت دیگران خود را علنی می کند.
قسمتی از ذنوب، ناهنجاریهای رفتاری عرفی است که همه انسانها به زشتی آن اقرار دارند و قسمتی از ذنوب، رفتارهای خلاف شرع است که با مطالعه رساله توضیح المسائل، می توان نسبت به آنها اطلاعات کافی را بدست آورد.
پس شناخت خود، پی بردن به عیوب از راه تحلیل درست ذنوب است!
***
گام دوم: ...
ادامه دارد ...

سلام علیکم
قطعا خدا برای کسانی که بخواهند نشانه هایی قرار می دهد یک شب صاف یا ابری سر پنجره برید و بعد از راز و نیاز با خدا از او بخواهید که برای شما نشانه ای قرار دهد حتما خودتان متوجه می شوید.
با ارزوی خوش بختی

موضوع قفل شده است