جمع بندی آیا احادیثی در تفسیر سوره مبارکه توحید داریم؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا احادیثی در تفسیر سوره مبارکه توحید داریم؟

آیا احادیثی در تفسیر سوره مبارکه توحید داریم؟

برچسب: 

با نام و یاد دوست

سؤال:
آیا احادیثی در تفسیر سوره مبارکه توحید وجود دارد؟

پاسخ:
روایات مختلفی در تفسیر آیات این سوره، وارد شده که برای اطلاع از آن‌ها می‌توانید به تفسیر رواییِ «البرهان فی تفسير القرآن»، جلد 5، ‏صفحه 793 تا صفحه 807 مراجعه فرمایید.
نیز در تفسیر المیزان، جلد 20 ، از صفحه 390 تا 392، ذیل عنوان «بحث روائي‏»، بخشی از روایاتی که در تفسیر این سوره وارد شده، نقل شده است.
یک روایت را به عنوان نمونه، از تفسیر المیزان نقل می‌کنم:
و في أصول الكافي، بإسناده عن داود بن القاسم الجعفری قال: قلت لأبي جعفر الثاني (علیه السلام): ما الصمد؟ قال (علیه السلام): السيد المصمود إليه في القليل و الكثير» (1)
در اصول كافى به سند خود از داوود بن قاسم جعفرى روايت آورده كه گفت: به امام ابى جعفر دوم (امام جواد علیه السلام) عرضه داشتم: كلمه صمد چه معنايى دارد؟ فرمود: به معناى فرد بزرگى است كه تمام موجودات عالم در حوائج كوچک و بزرگ به او مراجعه می‌كنند و محتاج او هستند.
برای اطلاع از روایات تفسیری این سوره، می‌توانید به منابع پیشگفته، مراجعه فرمایید.

منبع:
1. طباطبایی، سید محمد حسین، الميزان، ج ‏20، ص 391.

تشکر. میتوانید از مجمع البیان نیز مثال بیاورید؟

سلام

حضرت ابو جعفر باقر (ع) در معناى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فرمود: يعنى بگو ظاهر كن آنچه را كه ما بتو وحى كرديم و تو را بآن خبر داديم به تأليف و تركيب حروفى كه آن را بر تو خوانديم تا اينكه هدايت شود بسبب آن كسى كه گوش فرا داده و او گواه و شاهد است، و (هو) اسم كنايه اشاره به غايب است، پس هاء تنبيه از ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 368
معناى ثابت و واو اشاره بغايب از حواس است چنانچه قول تو (هذا) اشاره تو به حواس است و اين جهتش اينست كه كفّار خبر از خدايان خود دادند به حروفى كه اشاره بحاضر ادراك شده است و گفتند هذه آلهتنا المحسوسه اين است خدايان ما كه با ديده‏ها محسوس ميشود، پس تو اى محمد اشاره كن بخدايت كه ما را بسوى آن ميخوانى تا او را ديده و درك نمائيم.
پس خداى سبحان نازل فرمود قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، پس هاء تثبيت ثابت و واو اشاره بغايب از درك ابصار و لمس حواس است و اينكه خدا بلند و عالى از اين مطلب بلكه او مدرك الأبصار و ايجاد كننده حواس است و حديث كرد مرا پدرم از امير المؤمنين (ع) كه آن حضرت فرمود خضر را يك شب پيش از جنگ بدر در خواب ديدم، پس باو گفتم بمن چيزى ياد بده كه بآن نصرت و غلبه بر دشمنان پيدا كنم، پس گفت بگو يا هو يا من لا هو الّا هو پس چون صبح كردم بر پيامبر خدا (ص) گفتم، پس فرمود اى على اسم اعظم خدا را بتو آموخت پس در روز بدر بر زبان من بود گويد:
و در روز بدر آن حضرت قل هو اللَّه احد را خوانده و چون فارغ شد گفت
يا هو يا من لا هو الّا هو اغفر لى و انصرنى على القوم الكافرين
اى هو اى كسى كه هويى نيست جز او مرا بيامرز و بر گروه كافرين يارى فرما.
و در جنگ صفين هم همين را ميگفت و حمله ميكرد پس عمار بن ياسر (رضى اللَّه عنه) عرض كرد اى امير المؤمنين اين كنايه‏ها چيست، فرمود اسم اعظم خدا و عماد توحيد،
اللَّه لا اله الّا هو، و الملائكه و اولو العلم قائما بالقسط لا اله الّا هو
، سپس قرائت كرد،
شهد اللَّه انّه لا اله الّا هو- العزيز الحكيم
، و آيات آخر سوره مباركه حشر را «1» آن گاه از مركبش پياده
__________________________________________________
(1)- لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ‏

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 369
شد و چهار ركعت نماز پيش از زوال بجا آورد گويد و امير المؤمنين (ع) فرمود معناى آن معبود چنانيست كه مخلوق حيرانند از درك ماهيّت او و احاطه بكيفيّت او، و عرب ميگويد إله الرجل هر گاه در چيزى متحيّر شده و احاطه علمى بآن پيدا نكند و وله هر گاه اضطرار بچيزى پيدا كند گويد:
واحد، تنها بى همتاست، واحد و واحد بيك معنى است و آن تنهايى است كه مثل و مانندى براى او نيست.
و توحيد اقرار بوحدانيّت و يكتايى اوست و اوست تنها و يكتايى كه مباين چنانست كه منبعث و برانگيخته از چيزى نيست و متّحد به چيزى هم نميشود، و از اين جهت گفته‏اند كه بناء عدد از واحد، و واحد از عدد نيست، براى اينكه عدد واقع بر واحد و يكى نميشود بلكه واقع بر دو تا مى شود، پس معناى قول خدا (اللَّهُ أَحَدٌ) يعنى معبودى كه مردم حيران از ادراك و احاطه بكيفيّت اويند تنها و يكيست بالهيتش عالى و منزّه از صفات مخلوق است.
(اللَّهُ الصَّمَدُ) حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود حديث كرد مرا پدرم زين العابدين (ع) از پدرش حسين بن على (ع) كه فرمود صمد آنست كه سيادت او بنهايت باشد، و صمد آن خداى دائمى چنان است كه
__________________________________________________
(خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ، هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ، هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ، هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. (مترجم)
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 370
هميشه بوده و براى ابد خواهد بود، و صمد آنست كه براى او جوفى نيست و صمد آنست كه نميخورد و نمى‏آشامد، و صمد آنست كه نميخوابد.
و ميگويم البته در اين سه معنى خداى سبحان زنده و حىّ چنانى است كه نيازمند بطعام و شراب و خواب نيست.
حضرت باقر (ع) فرمود، و صمد سيد مطاع چنانست كه فوق او آمر و و ناهى نيست گويد: و محمد بن حنفيّه ميگويد، صمد قائم بذات خود و بينياز از غير اوست، و غير او گويد: صمد آنست كه منزّه از كون و فساد باشد و صمد آنست كه توصيف بنظائر و امثال نشود گويد: و از على بن الحسين زين العابدين (ع) از صمد پرسيدند، پس فرمود صمد آنست كه شريكى براى او نيست و او را حفظ چيزى خسته نميكند، و چيزى از او فوت نميشود.
و ابو البخترى وهب بن قرشى گويد زين العابدين على (ع) گويد:
صمد آنست كه هر گاه اراده چيزى كند اينكه بگويد باش، پس ميباشد و صمد آنست كه ايجاد اشياء نموده پس خلق كرد اضداد و اصناف و اشكال و ازواج را و تنهاست بيكتايى بدون ضدّ و شكل و مثل و ند و بدون نظير است.
وهب بن وهب گويد: حديث كرد مرا جعفر بن محمد (ص) از پدرش على ابن الحسين (ع) كه اهل بصره نوشتند بحسين بن على (ع) و از صمد پرسيدند، پس آن حضرت (ع) نوشت: بسم اللَّه الرحمن الرحيم امّا بعد پس در قرآن خوض و مجادله نكنيد و در قرآن بدون علم سخن نگوئيد پس شنيدم از جدّم رسول خدا (ص) ميفرمود كسى كه در قرآن بدون علم سخنى بگويد پس جايگاهش در آتش خواهد بود، و اينكه خداوند سبحان تفسير فرمود صمد را فرمود، لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 371
لَمْ يَلِدْ، از او چيز كثيفى خارج نشده مثل فرزند و ساير چيزهاى كثيفى كه از مخلوقين خارج ميشود و نه چيز لطيفى مثل نفس و از او بدواتى منبعث نميشود مانند فراموشى و خواب و ترديد و غم و غصّه و خوشحال و خنده و گريه و ترس و اميد و رغبت و ناخوشى و گرسنگى و سيرى منزّه است اينكه از او چيزى خارج شود، و اينكه از او چيزى كثيف و يا لطيف توليد شود.
(نه مركب بود و جسم نه مرئى نه محل بى شريك است معانى تو غنى دان خالق)
(وَ لَمْ يُولَدْ) يعنى توليد از چيزى نشده است و از چيزى بيرون نيامده چنانچه اشياء كثيفه از عناصرش خارج ميشود مثل چيزى از چيزى و دابه از دابّه و گياه از زمين و آب از چشمه سارها و ميوه‏ها از درختها، و نه چنانچه خارج ميشود اشياء لطيفه از مراكزش مانند بينايى از چشم و شنوايى از گوش و بويايى از بينى و چشيدنى از دهن و كلام از زبان و معرفت و تشخيص از قلب و آتش از سنگ نه بلكه هو اللَّه الصمدى كه نه از چيز و نه در چيز و نه بر چيز است، ايجاد كننده اشياء و خالق آنها و انشاء كننده اشياء است بقدرتش آنچه ايجاد كرده بمشيتش براى فناء و نابودى متلاشى ميكند و باقى ميگذارد آنچه خلق كرده براى بقا و ابديّت بعلمش، پس اين است اللَّه الصمدى كه نزاده و نميزايد داناى پنهانى و حضور بزرگ و منزّه است.
(وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ) وهب بن وهب گويد شنيدم حضرت صادق عليه السلام ميفرمود، از فلسطين يك دسته ميهمان وارد شدند بر حضرت ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 372
باقر (ع)، پس از مسائلى پرسيدند، سپس از صمد سؤال كردند، آن حضرت فرمود تفسير آن را و فرمود، الصمد پنج حرف است 1- الف دليل و شاهد بر انيّت و حقيقت ذات ثابت اوست و آن قول خداى عزّ و جل است شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، شهادت داد خداوند كه خدايى و معبودى جز او نيست و اين تنبيه و اشاره بغائب از درك حواس (پنجگانه ظاهرى بينايى شنوايى و بويايى و ذائقه و لامسه).
2- (و لام) دليل بر الهيّت اوست به اينكه هو اللَّه و ادغام شدن الف و لام در هم و ظاهر نشدن آنها بر زبان، و واقع نشدن در شنوايى و ظاهر شدنشان در كتابت و نوشتن و اين دو دليلند بر اينكه الهيّت بلطفش پنهان بحواس درك نميشود و در زبان معرّفى هم واقع نميشود و در گوش شنونده‏اى هم واقع نميگردد، براى اينكه تفسير اللَّه (هو الذى اله الخلق) آن خدايى كه مخلوق تمامى حيران و سرگردان از درك ماهيّت او و كيفيّت ذات اويند بحس و يا خيال بلكه او ايجاد كننده اوهام و خالق حواس است و فقط ظاهر شدن آن الف و لام در كتابت و نوشتن دليل بر اينست كه خداوند سبحان اظهار ربوبيّت خود فرمود در ايجاد خلق و تركيب ارواح لطيفه در اجساد كثيفه ايشان و هر گاه بنده نظر كند به خودش روحش را نبيند چنانچه لام صمد روشن نيست و داخل نميگردد در حسّى از حواس پنجگانه و چون نظر كند به كتابت براى او ظاهر شود آنچه مخفى گشته بود، و وقتى بنده در ماهيّت بارى و كيفيّت او فكر و انديشه كند، حيران و سرگردان گشته و فكرش بچيزى كه متصوّر شود براى او نرسد براى آنكه خداى تعالى خالق صورتهاست، و هر گاه نظرى بخلق او نمايد ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 373
براى او ثابت شود كه او خالق ايشان و تركيب كننده ارواحشان در اجساد ايشانست.
و امّا (صاد) پس آن دليل بر اينست كه خداى سبحان صادق، و قولش راست و كلامش راست و بندگانش را دعوت به پيروى كردن راست براستى و ما را بصدق و راستى وعده داده و اراده صدق هم نموده است.
و امّا (ميم) پس آن دليل بر ملك او و بيگمان او پادشاه حق و آشكار است هميشه بوده و ابدا خواهد بود و ملكش زوال پذير نيست.
و امّا (دال) پس آن دليل است بر دوام ملك او و او ابدى منزّه از تغيير و زوال بلكه او خدايى است عزيز و جليل بوجود آورنده موجوداتى كه به بودن او همه كائن و موجودند، سپس آن حضرت فرمود اگر براى علم و دانشم كه خدا در توحيد بمن عطا فرموده طلّاب و حاملين مييافتم هر آينه توحيد و اسلام و دين و شرايع را از (صمد) توضيح داده و استخراج مينمودم و چطور و چگونه براى من اين داوطلبان و حاملين يافت شود، و حال آنكه جدّم امير المؤمنين (ع) هم نيافت حمله‏اى براى علمش حتّى آن حضرت بود كه نفس عميق و ناله سرد از دل پر دردش كشيده و بر منبر كوفه ميفرمود
سلونى قبل ان تفقدونى فانّ بين الجوانح منّى علما جمّا هاه هاه الا لا اجد من يحمله الا و انّ عليكم من اللَّه الحجّه البالغه فلا تتولّوا قوما غضب اللَّه عليهم قد يئسوا من الآخره كما يئس الكفّار من اصحاب القبور.
سؤال كنيد از من پيش از آنكه مرا از دست بدهيد پس البتّه ميان جوانح من (در قلب و سينه من) علوم فراوانى است آهاى آهاى بدانيد كه ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 374
نميابم كسى را كه حامل آن علوم من باشد. و بيگمان بر شما از طرف خدا حجّت و دليل رسايى است، پس دوست نشويد و دوست نداريد مردمى را كه خدا بر آنها خشم و غضب نموده آنها مأيوس از آخرتند چنانچه كفّار مأيوس از خفتگان در قبورند.
و از عبد خير روايت كرده كه مردى از على عليه السلام سؤال كرد از تفسير اين سوره، پس فرمود، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ بدون تأويل عدد الصمد بدون تبعيض پراكندگى، لَمْ يَلِدْ نزائيد تا موروث هالكى باشد وَ لَمْ يُولَدْ زائيده نشده تا خداى مشاركى باشد، و لم يكن له من خلقه كفوا احد و از خلق و آفريده‏هاى او هيچكس همتا و مانند او نيست.
ابن عبّاس گويد: لَمْ يَلِدْ نزائيده تا والد و پدر كسى باشد وَ لَمْ يُولَدْ و زائيده نشده تا فرزند كسى باشد.
و بعضى گفته‏اند، لَمْ يَلِدْ و لد، فرزند نزائيده تا از او ملك او را به ميراث برد، وَ لَمْ يُولَدْ، و زائيده نشده تا وارث ملك از غيرش شود.
و بعضى گفته‏اند: لَمْ يَلِدْ تا دلالت بر نياز او كند زيرا انسانى فرزند ميخواهد براى نيازى كه باو دارد وَ لَمْ يُولَدْ، پس دلالت بر حدوث او كند و اين نياز و حدوث از صفات اجسام است، و در اين آيه ردّ است بر بطلان عقيده كسانى كه گفتند عزير و مسيح پسر خداست، و اينكه فرشتگان دختران خدايند، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ يعنى احدى براى او عديل و نظير نيست كه مانند او باشد، و در اين آيه رد بر بطلان عقيده آنهايى است كه براى او مثل و مانندى در قديم بودن و غير آن از صفات اثبات كرده‏اند.
و بعضى گفته‏اند: يعنى براى او همسر و عيالى نيست تا از او فرزند آورد ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 375
براى آنكه فرزند از همسر است پس كنايه زده از عيال و همسر به كفو براى آنكه زوجه و عيال كفو و هم سنگ شوهر و همسرش ميباشد.
و بعضى گفته‏اند: خداوند سبحان توحيد را بيان فرمود بقول خودش اللَّهُ أَحَدٌ و عدل را بيان نمود بقولش اللَّهُ الصَّمَدُ و آنچه محال و مستحيل است بر او از والد و ولد بيان فرمود بقولش لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، و آنچه بر او جايز و روا نيست از صفات نقص را بيان نمود بقولش، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ و در اين آيات دلالت است بر اينكه حق تعالى جسم نيست، جوهر نيست عرض نيست در مكان و جهت خاصى نيست.
و بعضى از صاحبان زبان و علم كلام گفته‏اند، ما اقسام شرك را- يافتيم كه هشت قسم است:
1- نقص 2- تقلّب 3- كثرت 4- عدد 5- علّت بودن 6- معلول بودن 7- اشكال 8- اضداد، پس خداوند سبحان نفى كرد از صفت خود نوع كثرت و عدد را بقولش قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، و نفى كرد تقلّب و نقص را بقولش اللَّهُ الصَّمَدُ، و نفى كرد علّت و معلول را بقولش لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، و نفى كرد اشكال و اضداد را بقولش وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، پس حاصل شد وحدانيّت بحت و محض بسيط خدا.
و عمران بن حصين روايت كرده كه پيغمبر (ص) يك گروهى را شبانه براى سركوبى طايفه‏اى از طاغيان بر انگيخت و على (ع) را بر آنها امير نمود، پس چون برگشتند، از آنها از على عليه السلام پرسيد، گفتند، از هر جهت خوب بود مگر آنكه در هر نماز جماعتى براى ما قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را ميخواند، پس فرمود چرا اى على اين كار را كردى فرمود، براى آنكه من قُلْ ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 376
هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
را دوست دارم، پيغمبر فرمود تو آن را دوست نداشتى تا اينكه خداى عز و جل تو را دوست داشت، و روايت شده است كه پيغمبر (ص) در آخر هر آيه‏اى از اين سوره توقف و مكث ميفرمود.
فضيل بن يسار گويد حضرت ابا جعفر (ع) مرا امر فرمود كه من قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ بخوانم و وقتى از آن فارغ شدم بگويم سه مرتبه كذلك اللَّه ربىّ كذلك اللَّه ربىّ كذلك اللَّه ربّى. «1»
__________________________________________________
(1)- محدث بحرينى در تفسير برهان در فضيلت و ثواب قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ 24 حديث نقل نموده كه بعضى از آنها را ابو على طبرسى در مجمع آورده و ما هم ياد كرديم، سيّد بحرينى در حديث 19 گويد محمد بن يعقوب كلينى صاحب كافى باسنادش از ابن عباس روايت كرده كه پيامبر اسلام رسول خدا (ص) بعلى بن ابى طالب (ع) فرمود، بيگمان مثل تو مثل قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ است، پس كسى كه يك مرتبه آن را بخواند مثل آنست كه يك سوّم قرآن را خوانده و كسى كه دو مرتبه بخواند چنانست كه دو سوّم قرآن را خوانده و كسى كه سه مرتبه بخواند مانند كسيست كه تمام قرآن را خوانده و همين طور تو، كسى كه بدلش تو را دوست بدارد براى او يك سوّم ثواب بندگان خواهد بود، و كسى كه تو را بدل و زبان دوست بدارد، براى او ثواب دو سوّم بندگان خواهد بود، و كسى كه تو را دوست بدارد بدل و زبان و دستش ثواب تمام بندگان خواهد بود. (عرض ميدارم پروردگارا سوگندت ميدهم باسم اعظمت و بجميع پيامبران مرسلت و باحب خلقت خاندان رسالت عليهم السلام آن بآن محبّت مولايم على بن ابى طالب روحى له الفداء را در دل و زبان و جميع اعضايم زياد بفرما، آمين يا ربّ العالمين).
و باز در حديث 20 و 21 كه مضمون هر دو يكيست به اسناد مختلف در بيستم از نعمان بن بشير از رسول خدا (ص) و در حديث بيست و يك باسنادش از حضرت باقر عليه السلام گويد، رسول خدا (ص) فرمود، اى على البتّه در تو مثلى از قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ميباشد، كسى كه يك بار آن را بخواند ثلث قرآن را خوانده و كسى كه دو بار آن را بخواند دو ثلث قرآن را
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 377
دنباله پاورقى از صفحه قبل:
__________________________________________________
(خوانده و كسى كه سه بار بخواند تمام قرآن را خوانده.
اى على كسى كه تو را بقلبش دوست بدارد براى او اجر و ثواب ثلث امّت خواهد بود، و كسى كه تو را بقلبش دوست بدارد و بزبانش هم ياريت كند براى او ثواب و اجر دو ثلث از امّت خواهد بود و كسى كه تو را بدلش دوست بدارد و بزبانش ياريت كند و بشمشير و دستش كمكت نمايد براى او اجر و ثواب تمام امّت خواهد بود.
و در حديث 20 كه مفصّل و حديث 24 بجاى امّت ايمان ذكر شده و در آخر هر دو پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند:
قسم بخدايى كه مرا بحق مبعوث برسالت نمود اگر تمام اهل زمين تو را دوست ميداشتند چنانچه اهل آسمان دوست ميدارند تو را، خدا هيچكس از آنها را عذاب نميكرد.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏27، ص: 378
سوره فلق
بيشتر مفسّرين گفته‏اند مدنى و بعضى هم گفته‏اند مكّى است.
عدد آيات آن:
به اتّفاق پنج آيه است.
فضيلت آن:
در حديث ابى بن كعب است كه هر كس قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس را بخواند، پس مانند آنست كه تمام كتابهايى كه خدا نازل كرده بر پيامبران خوانده است.
و از عقبه بن عامر روايت شده كه گفت رسول خدا (ص) فرمود بر من آياتى نازل شده كه مانند آن نازل نشده و آن معوذتان است و اين روايت را مسلم هم در صحيح خود نقل كرده است، و از همين عقبه است از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله كه فرمود اى عقبه آيا بتو بياموزم دو سوره را كه آنها افضل قرآن باشد، گفتم آرى يا رسول اللَّه، پس مرا معوّذتين آموخت، سپس آن را در نماز صبح خواند و بمن فرمود آن را بخوان هر وقت كه برخاستى، و خوابيدى.
ابو عبيده حذاء از حضرت ابى جعفر عليه السلام روايت نموده كه فرمود هر كس در نماز وتر (نماز يك ركعتى) شبش معوّذتين و قل هو اللَّه احد بخواند باو گفته ميشود بشارت و مژدگانى باد بر تو اى بنده خدا كه مسلّما خدا وتر تو را (نماز شب تو را) قبول فرمود

والله الموفق

موضوع قفل شده است