شناخت حضرت فاطمه زهرا
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهمّ صلّ على فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها بعدد ما أحاط به علمك
[="]تفسير فرات الكوفي، ص: 581[/]
[="] [/]
[="]فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا أَوْ مِنْ مَعْرِفَتِهَا الشَّكُّ [مِنْ أَبِي الْقَاسِمِ] وَ قَوْلُهُ وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ يَعْنِي خَيْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِيَ أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها وَ الْمَلَائِكَةُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ يَمْلِكُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ صوَ الرُّوحُ الْقُدُسُ هِيَ فَاطِمَةُ ع بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ يَعْنِي حَتَّى يَخْرُجَ الْقَائِمُ ع[/]
[="] [/]
[="]و روى شرف الدين النجفيّ في كتابه تأويل الآيات عن محمّد بن جمهور عن موسى بن بكر عن زرارة عن حمران عنه ... و فيه: و أمّا قوله (خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ) يعني فاطمة في قوله تعالى (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها) و الملائكة في هذا الموضع المؤمنون الذين يملكون علم آل محمد (ع) و الروح روح القدس و هي فاطمة (ع) (مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ) يقول: كل أمر سلمه (حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ) يعنى حتّى يقوم القائم (ع)[/]
ليلة القدر و فاطمه سلام الله عليها
بسم اللّه الرحمن الرحيم الحمد للّه رب العالمين من عرف فاطمة حقّ معرفتها فقد ادرك ليلة القدر. « تفسير فرات كوفى از امام صادق عليه السّلام»
نظر عمده ما در اين رساله اين است كه حضرت سيده نساء عالمين فاطمه زهرا عليها السّلام ليلة القدر و يوم اللّه است، و نيز آشنائى به مقام رفيع ليلة القدر و يوم اللّه و پى بردن به عظمت سعه وجودى انسان و شرح صدر اوست كه آخذ و حامل قرآنست. و در آن مبرهن مىگردد كه قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند و انسان بالفعل همان قرآن و عرفان و برهان است.
ليلة القدر و يوم اللّه را مراتب و مظاهر بسيار است، چنانكه همه حقايق نظام هستى بدين منوالاند كه نسبت دانى به عالى نسبت فرع به اصل و ظل به ذى ظل است. از دانى تعبير به آيت و صنم و عكس و ظل و نظاير آنها مىكنند. قرآن كريم فرموده است. وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ «واقعه/ 63 _ و قطعاً پديدار شدنِ نخستين خود را شناختيد؛ پس چرا سَرِ عبرت گرفتن نداريد؟».
و از امام سيد الساجدين عليه السّلام است كه: العجب كل العجب لمن أنكر النشأة الاخرى و هو يرى النشأة الاولى.
و از امام ثامن الحجج عليه السّلام است كه: قد علم أولوالالباب أن ما هنالك لا يعلم الا بما هيهنا.
براى تقريب به مقصود به صورت تنظير گوييم: هر يك از جنت و نار را در همه عوالم از حضرت علميه تا عالم شهادت مطلقه مظاهر است. و هر يك از مظاهر، مظهر اسمى از اسماء اللّه است. و نيز هر يك از اين مظاهر را در هر عالمى صورى و لوازمى است كه لايق به همان عالم مىباشند.
اسماى حق سبحانه جمالى و جلالىاند، جنت مظهر جمالى و نار مظهر جلالى است. و همچنين قبر را در اين نشأه افراد متشابه است، و در آن نشأه قبرى روضة من رياض الجنة است و قبرى حفرة من حفر النار كه وزان قبر در اين نشأه و آن نشأه وزان انسان در نشأتين است، يعنى چنانكه انسان در اين نشأه نوع و در تحت او افراد متشابه و متماثلاند و در آن نشأه جنس است و در تحت او انواع كه اشخاص به حسب علوم و افعال و ملكاتشان به صور مختلفهاند، قبرهاى اين نشأه نيز افراد متشابهاند، اما قبرهاى آخرت قبرى روضهاى از رياض جنت و قبرى حفرهاى از حفرههاى نار است پس قبرها خود انسانهايند.
اين دو مطلب را به عنوان مثال ذكر كردهايم كه يك شىء را عوالم و مظاهر و مراتب بسيار است و در هر موطن حكمى خاص دارد، و در عين حال از غيب تا عين، وحدت هويت او محفوظ است. بر همين منوال زمان را نيز در بعض عوالمش حيات و شعور است وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «عنكبوت/ 65 _ اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست، و زندگى حقيقى همانا[در] سراى آخرت است؛ اى كاش مىدانستند».
در نيل به مراتب ليلة القدر در اين حديث شريف و مانند آن كه در جوامع روائى مروى است تدبر بسزا شود، در كافى به اسنادش از زرارة روايت كرده است كه:
قال ابو عبد اللّه عليه السّلام: التقدير فى ليلة تسع عشرة، و الابرام فى ليلة احدى و عشرين، و الامضاء فى ليلة ثلاث و عشرين. «وافى فيض، ج 7، ص 57، چاپ اول رحلى»
بدانكه دهر روح زمان و علت آن است و نسبت دهر به زمان نسبت روح به جسد است. و به عبارت اخرى موجودات عالم دهر، مبادى و علل وجودات زمان و زمانى هستند كما اينكه سرمدى علت دهرى است، و چنانكه روح علت جسد و مرتبه كمال آن است و جسد مرتبه ضعف علت و معلول آن است، همچنين است زمان و زمانيات نسبت به دهر. خلاصه سرمد روح دهر است و دهر روح زمان.
مثل دهر با زمان، مثل صورت كليه معقوله زمان ذهنى با زمان متدرج خارجى است كه در حقيقت بر اساس رصين حركت جوهريه، مقدار سيلان طبيعت است جز اينكه صورت معقوله با زمان خارجى معيت وجوديه ندارد و علت آن نيست، اما آن صورت عقليهاى كه جوهر مفارق در طول زمان و علت اوست يعنى همان روح زمان، معيت وجوديه دارد. غرض از اين تنظير ثبات مطلق صورت معقوله و تجدد زمان خارجى است.
حال كه دانستهاى دهر روح زمان و علت آن است، و حقيقتى عقلى مفارق از طبيعت است، بنابراين در بسيارى از مواردى كه از زبان اهل بيت عصمت و وحى به زمان مانند مخاطبه با ذوى العقول خطاب مىشود، بايد به لحاظ خطاب به اصل و مبدأ زمان بوده باشد كه از مفارقات نوريه و دار آخرت است و دار آخرت حيات و شعور است وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ. از باب مثال دعاى چهل و پنجم صحيفه سجاديه در وداع شهر رمضان.
امام سجاد عليه السّلام خطاب به ماه مبارك رمضان مىكند و چندين بار وى را سلام مىكند و مىفرمايد: السلام عليك يا شهر اللّه الاكبر و يا عيد اوليائه، السلام عليك يا اكرم مصحوب من الاوقات و يا خير شهر فى الايام و الساعات.
و به تقرير و تعبير ديگر گوييم: اگر در وداع زمان و سلام بدان برايت اشكال پيش آيد كه زمان از قبيل موجود زنده با شعور قابل صحبت و توديع و سلام نيست، جوابش اينكه:
زمان و مكان و ساير اشياى بىجان، اگرچه در اين عالمشان و به اين صورشان شاعر نيستند ولى همه آنها را در بعض عوالم عاليه حيات و شعور و نطق و بيان و حب و بغض است، چنانكه اخبار بسيارى كه در احوال عوالم برزخ و قيامت آمده است و همچنين مكاشفات اهل كشف كاشف اين مطلب است زيرا آنچه در اين عالم وجود مىيابد آنها را در عوالم ديگرى كه به حسب وجود سابق بر اين عالماند وجودى است و موجودات را در هر عالمى صور و احكام مخصوص به آن عالم است كه با صور و احكام اين عالم اختلاف دارد، يعنى اختلاف به حسب ظل و ذى ظل و حقيقت و رقيقت دارد و از احكام بعض عوالم عاليه اين است كه هر چند در آنها موجودند داراى حيات و شعوراند. زيرا كه آن دار دار حيات است و زنده است، چنانكه اخبار بر آن دلالت دارد و قول خداوند متعال وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ بدان اشارت دارد و از اخبارى كه دلالت بر حيات موجودات عالم آخرت مىكند اخبارىاند كه در آنها آمده است فواكه بهشت تكلم دارند و سرير بهشتى به تكيه كردن مؤمن بر آنها شادى و استبشار مىنمايد، بلكه برخى از اين اخبار دلالت بر تكلمات ارض با مؤمن و كافر دارند و اين امور به اين عالم حسى گويا نيستند، لذا اهل اين عالم تكلمات آنها را نمىشنوند بلكه به ملكوتشان در تكلم و فرح و استبشارند.
و از اين قبيل است تكلم حصا در دست رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه نطق و تكلم سنگ ريزه به ملكوت او است و اعجاز رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم اين بود كه نطق لسان ملكوت آنها را به أسماع دنيوى إسماع كرده است، بلكه آنچه را كه نبى يا ولى معجزه كرده است از قبيل انطاق جماد و احياى آن، همه از اين بابند، چه اينكه عصاى موسى و طير عيسى، حياتشان به ملكوتشان بوده است و ملكوت از اهل اين عالم غائب است مگر اينكه خداوند بنا بر حكمتى براى ايشان اظهار بدارد، پس زمان در بعضى عوالمش حى است و مر او را شعور است. بنابراين باكى نيست كه زمان به حسب همان عالم خود كه حى و شاعر است طرف خطاب و توديع قرار گيرد.
زمان را به بيان مذكور اصلى مفارق است كه علت اين زمان و روح آن است و با وى معيت وجودى طولى دارد. و در لغت لاتين و گرك براى زمان رب النوع بنام ساتورن(Saturne) قائلاند و شايد اشارت به همين مطلب سامى بوده باشد.
از آنچه كه در بيان ليلة القدر تذكر دادهايم دانسته مىشود كه ليلة القدر را به حسب نشأه عنصرى زمانى، افراد متشابه و متماثل، در يك سال و يا در يك ماه بوده باشد، مثلا در يك ماه مبارك رمضان به حسب اختلاف آفاق در يكى از آفاق شرقيه مثلا هند شبى بيست و سوم ماه مبارك رمضان باشد كه به حسب روايات اهل بيت عصمت و طهارت ليلة القدر است، و حال اينكه شب قبل آن در يكى از آفاق غريبه آن مثلا ايران شب بيست و سوم ماه مبارك بوده است كه در آفاق ايران رؤيت هلال ماه مبارك يك شب قبل از هند به وقوع پيوسته است كه هر دو شب ليلة القدر است و به حسب آفاق متعدد است به تعدد ظلى و زمانى، چنانكه هر يك از انواع عالم ماده و مدت را وجود متفرد عقلانى است كه به اذن اللّه مدير و مدبر افراد متكثر عنصرى نوع خود است و همه آنها را در حضانت خود دارد و در شرع مقدس از آن تعبير به ملك موكل شده است، لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ «رعد/ 12 _ براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت سرش پاسدارى مىكنند.».
و بدان كه مراتب نظام هستى را بر تثليث فرمودهاند كه عقل كل و نفس كل و عالم طبيعت بوده باشد و از اين سه عالم به عبارات گوناگون تعبير نمودهاند، صاحب اسفار در چندين موضع آن بر اين مبنى سخن گفته است و همچنين صاحب فصوص و فتوحات و ديگر از اعاظم علماء و ما در اين مقام به نقل حديثى شريف كه از غرر احاديث مروى از صادق آل محمد عليه السّلام است تبرك مىجوييم و آن اينكه عزيز نسفى در انسان كامل گويد: اين سخن امام جعفر صادق عليه السّلام است: ان اللّه تعالى خلق الملك على مثال ملكوته، و أسس ملكوته على مثال جبروته ليستدل بملكه على ملكوته و بملكوته على جبروته «صفحه 180 و 375».
پس بدان كه هر مرتبه نازل نظام هستى، مثال و آئينه مرتبه عالى آن است و هر صغير و كبير از خزانهاش به وفق اقتضاى هر عالم بدون تجافى تنزل نموده است تا به نشأه شهادت مطلقه رسيده است يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ «سجده/ 6 _ كار[جهان] را از آسمان[گرفته] تا زمين، اداره مىكند؛ آن گاه[نتيجه و گزارش آن] در روزى كه مقدارش-آن چنان كه شما[آدميان] برمىشماريد- هزار سال است، به سوى او بالا مىرود» و ليلة القدر را هم بر اين منوال بدان چنانكه يوم اللّه را، فتدبر.
تعريف ليلة القدر به بيانى رفيعتر
در حدود بيست و پنج سال قبل، در فرخنده روزى به محضر مبارك علم علم و طود تحقيق، حبر فاخر و بحر زاخر آيت حق استاد بزرگوار جناب حاج شيخ محمد تقى آملى كساه اللّه جلابيب رضوانه، تشرف حاصل كرده بودم. در آن اوان در ليلة القدر تحقيق مىنمودم و به نوشتن رسالهاى در ليلة القدر اشتغال داشتم و مطالبى بسيار در اين موضوع جمعآورى كرده بودم، به همين مناسبت از ليلة القدر سخن به ميان آوردم و نظر شريفش را در بيان آن استفسار نمودهام. از جمله اشاراتى كه برايم بشارات بوده است مبذول داشتند اينكه فرمودند: به بيان امام صادق عليه السّلام كه جدهاش صديقه طاهره عليها السّلام را ليلة القدر خوانده است و ليلة القدر را به آنجناب تفسير فرموده است دقت و تدبر نماييد.
پس از آن براى تحصيل حديث فحص بسيار كردهايم تا به ادراك آن در تفسير شريف فرات كوفى رضوان اللّه تعالى عليه كه حامل اسرار ولايت است توفيق يافتهايم و صورت آن اين است:
فرات قال حدثنا محمد بن القسم بن عبيد معنعنا عن ابى عبد اللّه عليه السّلام قال: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ، الليلة فاطمة و القدر اللّه فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر، و انما سميت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها، او معرفتها الشك من ابى القسم. قوله وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ* لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ يعنى خير من الف مؤمن و هى أم المؤمنين تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها و الملائكة المؤمنون الذين يملكون علم آل محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و الروح القدس هى فاطمة بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ* سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ يعنى حتى يخرج القائم. «صفحه 218، طبع نجف»
در اين حديث شريف حضرت امام صادق عليه السّلام جدهاش حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا عليها السّلام را ليلة القدر معرفى فرمود، چرا حضرت صديقه عليها السّلام ليلة القدر نباشد و حال آنكه يازده قرآن ناطق در اين ليله نازل شده است. حديث ياد شده خيلى بلند و متضمن مباحثى عرشى است.
قرآن كريم كه عصاره حقائق بىكران جهان هستى است بر انسان كاملى كه مخاطب به أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ است بهطور نزول دفعى و يكبارگى نازل شده است. در لغت عرب انزال نزول دفعى است و تنزيل نزول تدريجى إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ «سوره قدر»، إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا «هل أتى/ 24» انسان به فعليت رسيده قرآن ناطق است.
امام صادق عليه السّلام فرمود: من عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر.
مبانى عقلى و نقلى داريم كه منازل سير حبى وجود در قوس نزول، معبر به ليل و ليالى است، چنانكه در معارج ظهور صعودى به يوم و ايام. بعضى از ليالى ليالى قدراند و بعضى از ايام، ايام اللّه.
از اين اشارات در إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ و در حديث مذكور و نظائر آنها تدبر بفرما، اقرأ و ارق.
اين فاطمه عليها السّلام كه ليلة القدر يازده كلام اللّه ناطق است امام صادق عليه السّلام فرمود:
كسى حق معرفت به آن حضرت پيدا كند يعنى به درستى او را بشناسد ليلة القدر را ادراك كرده است. و آن مريم عليها السّلام است كه مادر عيسى روح اللّه عليه السّلام است، خداوند سبحان فرمود: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا«مريم/ 19_ و در اين كتاب از مريم ياد كن، آن گاه كه از كسان خود، در مكانى شرقى به كنارى شتافت.و در برابر آنان پردهاى بر خود گرفت. پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به[شكل] بشرى خوشاندام بر او نمايان شد»، چه مرد و چه زن بايد خودش را تزكيه نمايد و حلقه بندگى در گوش كند. فيض حق سبحانه وقف خاص كسى نيست. به قول شيرين حكيم ابو القاسم فردوسى:
دفتر دل كه يكى از آثار منظوم نگارنده است در مقام بيان شرح صدر انسان در ترجمه حديث مذكور گويد:
تبصره: از جمع بين دو وجه مذكور در بيان ليلة القدر دانسته مىشود كه مراد از ليلة القدر در إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ «دخان/ 3» خود حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است كه منزل فيه و منزل اليه در حقيقت يكى است و منزل فيه، صدر مشروح آن جناب است، أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ «شعراء/ 194» هر چند ظرف زمان آن به لحاظ نشأه عنصرى يكى از همين ليالى متعارف است چه اينكه انسان كون جامع را كه ليلة القدر و يوم اللّه است به لحاظ اين نشأه مادى متى است كه وجود ظلى عنصرى او در امتداد ظرف زمان است پس منزل فيه در حقيقت و واقع قلب آن حضرت است و بعد از آن به لحاظ ظرف زمان منزل فيه اليلة القدر زمانى است كه منزل فيه به لحاظى در منزل فيه است و هر دو وعاى منزل فيهاند، چنانكه هر انسان عنصرى نسبت وعاى علمش هنگام تلقى معانى با وعاى زمان او چنين است. فافهم.
در تفسير عرائس البيان ناظر به اين مطلب سامى و تفسير انفسى است كه گويد:
ليلة القدر هى البنية المحمدية حال احتجابه عليه السّلام فى مقام القلب بعد الشهود الذاتى لان الانزال لا يمكن الا فى هذه البنية فى هذه الحالة. و القدر هو خطره عليه السّلام و شرفه اذ لا يظهره قدره و لا يعرفه هو الا فيها.
و نيز در بيان السعادة از بنيه محمديه تعبير به صدر محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كرده است و گفت: فى ليلة القدر التى هى صدر محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم.
تفصيل آن بايد به كتاب ما قرآن و انسان رجوع شود كه در حول آيات قرآن و درجات انسان مطالبى دارد.
دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.
قم- حسن حسن زاده آملى جمعه 19 ع 2، سنه 1405 ه. ق 21/ 10/ 1363 ه. ش