نکات تجوید قرآن

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نکات تجوید قرآن

[="Arial"]بس الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
همون طور که می دونید یکی از ارکان یک تلاوت مناسب و خوب، تجوید قابل قبول و عالی است. یعنی یک تلاوت زمانی به معنای حقیقی کلمه، تلاوت است که ارکان آن استوار و تزیینات آن به جا باشد و یکی از ارکان که فرق گذارنده بین قاری عرب و غیر عرب است تجوید است.
بحث ما در این جا بررسی برخی نکات تجویدی است که شاید در تلاوت بزرگان هم یک عیب محسوب می شود و با معیار های قرائت مجوّد ناسازگار است. ان شاءالله در این پست و پست های آینده به بررسی این نکات و بعضا اشکالات ممکن می پردازیم و اگر علمش پیش من حقیر باشه راه های فرارش رو هم میگم.

[="Blue"]1- تلفظ «واو» به صورت مفخم قبل از حروف مفخم
[/]این نکته، مورد ابتلای قراء بزرگ نیز در برخی موارد است. اگر در برخی تلاوت ها دقت کرده باشید، متوجه می شوید که برای تلفظ کلمه ای مانند «و الله» علاوه بر تفخیم الف لفظ جلاله، حرکت «واو» را نیز به صورت الف فارسی یک حرکتی می خوانند که مسلما این اشتباه محض است. یا مثلا کلماتی مثل: « و الصابرین»، « و الراسخون» و.....
حال پیشنهاد حقیر برای مبتلا نشدن به این عیب تجویدی, افزایش فاصله ی بین «واو» و کلمه بعد و پس از آن نزدیک کردن آن آن دو تا حدی که دیگر فاصله ای بین آن ها نباشد و به حالت اصلی دست پیدا کرده باشیم.
این روش در اکثر نکات تجویدی کاربرد دارد و ما از آن به بخش بخش کردن نام می بریم. مثلا برای کلمه ی « و الراسخون» اول سعی بر اجرای «واو» با فتحه ی عربی کنیم و سپس «الراسخون» را تلفظ کنیم. حال باید مرحله به مرحله سعی کنیم این دو قسمت را به هم نزدیک کنیم بدون این که لطمه ای به تلفظشان وارد شود. (هردو را به همان صورتی که هستند به هم نزدیک کنیم.) این دو پارت را آن چنان بدون فاصله اداء کنیم که به تلفظ صحیح دست یابیم.

[="blue"]2- تلفظ حروف مستعلیه و «راء» در حالت مفتوح
[/]همه ی دوستان می دانند که هشت حرف «ص،ض،ط،ظ،غ،ق،خ،ر» در هنگامی که پایه «الف مدی» باشند باعث تفخیم الف مدی می شوند و به قولا آن الف را - به جز تنها مورد اماله در روایت حفص- مثل «آ» فارسی اداء می کنیم. اما آیا این حالت در حالت مفتوح این حروف نیز اتفاق می افتد؟
از آن جا که فتحه از «الف مدی» گرفته شده است (بر خلاف برخی که می پندارند الف از فتحه گرفته شده است) پس می توان در یک حکم کلی بیان کرد که: تبعیت فتحه از استعلاء یا تفخیم حرف مفتوح همچون تبعیت الف مدی از پایه خود است.
لذا اساتید برای راحتی کار، راه کاری را پیشنهاد می دهند که بدین شرح است:
برای اداء این حروف در حالت مفتوح مثلا کلمه « رَبّ » پس از اداء حرف راء از مخرجش، یک الف مفخم (صدایی شبیه آ در فارسی) را به اندازه ی یک حرکت (به طول یک نت سیاه) تلفظ می کنیم تا تلفظ صحیح را اجرا کرده باشیم.

[="blue"]3- میزان کشش مد لین
[/]در منابعی همچون کتاب حلیه القرآن میزان کشش مد لین در روایت «حفص از عاصم» به «طول»، «توسط» و «قصر» ذکر شده است. اما مقصود از «قصر» در این جا چیست؟ آیا همان دوحرکت معروف یعنی به اندازه ی یک الف است؟
پاسخ پرسش اخیر منفی است. چرا که ما در واج شناسی فارسی واج ها را به دو دسته ی «صامت» و «مصوت» تقسیم می کنیم. همین تقسیم بندی در لسان عرب نیز جاری است (گرچه بحثی از این موارد در کتب صرف و نحو آن چنان نشده است). حال می خواهیم بررسی کنیم که ساختمان یک مد لین به چه صورت است.
همه ی دوستان مطلع هستند که حرف مدی زمانی تشکیل می شود که یک حرف از حروف «واو، یاء، الف» باشد و قبل از آن حرکت متناسب با همان حرف مدی بیاید. یعنی حروف مد بدین گونه اند: «الف ما قبل مفتوح»، «یاء ماقبل مکسور» و «واو ما قبل مضموم». لذا تنها مدی که حرف مد آن با مدود دیگر تفاوت دارد مد لین است چرا که نه «واو ماقبل مفتوح» و نه «یاء ماقبل مفتوح» هیچ کدام متشکل از حرف مد و حرکت متناسب با خودش نیست. پس می توانیم به این حروف (حروف مد لین) لقب «صامت» را اطلاق کنیم نه مصوت.
حال آیا کشش یک صامت به اندازه های بیش از یک حرکت ممکن است؟
این نکته در مورد مد لین استثناء است یعنی قاری استثنائا (در کل لغت عرب تنها مورد کشش صامت همین مورد است) می تواند یک صامت را بیش از اندازه ی طبیعی کشش دهد. اما عدد میزان کشش در این مد نیز با بقیه ی مد ها تفاوت دارد و آن هم بدین گونه است که مقصود از «قصر» در این جا اداء حرف لین به اندازه ی یک حرکت (میزان فاصله ی زمانی اداء یک صامت) است نه میزانی که در مد های دیگر به «قصر» مشهور است و میزان آن دو حرکت است.

[="blue"]4- تلفظ حرف مرقَّق در بین دو حرف مفخّم
[/]چهارمین نکته ای که زیاد در تلاوت ها موجب اشتباه می شود قرار گرفتن چند حرف مفخم و مرقق پشت سر هم و به اصطلاح کم بودن سرعت تجویدی قاری است. این کمبود سرعت بحث جداگانه ای را می طلبد که ان شاءالله در آینده در مورد آن مطالبی را خواهم نوشت. اما مورد بحث ما تلفظ کلماتی مانند « و ارزقنا» است که قبل از «ز» حرف مفخم «راء» و بعد از «ق» است. حال تلفظ حرف «زاء» در این حالت کمی پیچیده تر از حالتی است که دو طرف راء حرف غیر مفخم باشد.
چرا که دستگاه تکلم قبل از حرف بدون تفخیم، بسته و در حال اجرای یک حرف مفخم است و پس از آن نیز باید به همان حالت دربیاید اما در این وسط باید دستگاه دهان یک تغییر حالت اساسی پیدا کند و به همان حالت قبلی دوباره برگردد.

پیشنهادی که به بسیاری از افراد شده و خوشبختانه جواب مثبت بوده است تفکیک است. بدین صورت که تمامی حروف و مصوت هایشان را به صورت جداجدا بخوانیم و سعی کنیم همان گونه که در حال منفک از یک دیگر تلفظشان می کنیم به هم نزدیکشان کنیم و به صورت کلمه درشان آوریم.

[="blue"]5- عدم قلقله حروف غیر مقلقل در محل وقف
[/]همان گونه که دوستان مطلعند حروف مقلقل پنج حرفند که عبارتند از: «ق،ب،ط،د،ج». در برخی منابع تجویدی صفت قلقله را به دو قسمت کبری (برای واقع شدن این حروف در محل وقف که مسلما قلقله آن واضح تر است) و صغری (در حالت میان کلامی) تقسیم می کنند که این مطلب نشان دهنده اهمیت اداء حرف آخر (هنگام وقف) است. حال اگر این حرف دارای قلقله باشد که تکلیفش مشخص است و باید با قلقله (که طبق تعریف برخی دادن یک سوم حرکت فتحه یا کسره به حرف مقلقل است) اداء شود اما اگر قلقله نداشته باشند چگونه اداء می شوند؟ اگر حرفی غیر مقلقل بر موضع وقف ما منطبق شود ما باید حرف را بدون اعطای حتی کوچکترین حرکت اداء کنیم یعنی اگر حرف «ن» در محل وقف ما باشد باید صفات «جهر و غنه» آن به خوبی اداء شود. برای تسهیل این امر می توانید حرف آخر را جدای از حروف دیگر و با مکثی کوتاه اجرا کنید و به مرور خودتان را به اتصال این حروف عادت دهید. این امر کمی زمان بر و وقت بر است اما مطمئنا بر فصاحت عربی ما اثر مستقیم دارد.
[="blue"]6- مخرج حرف «ض»
[/]پر بحث ترین حرف از حروف عربی از لحاظ موضع و مخرج همین حرف ضاد است که تقریبا با بررسی کتاب های مفصل تجویدی هم نمی توان نتیجه ی خوبی را در مورد نحوه ی تلفظ این حرف گرفت چرا که اقوال بسیار بعید از هم و غیر متشابه در این باب بسیارند. مثلا برخی معتقد به ادای این حرف با صفت شدت هستند ( ! ) و برخی معتقد به داشتن صفت رخوت توسط این حرف هستند. حتی برخی معتقد به این نکته اند که «ض» فقط باید به گونه ای تلفظ شود که با «ظ» تفاوت داشته باشد (یعنی اساسی ترین نکته در بابا تلفظ ضاد را همین تمایز آن با «ظ» می دانند)!
حال این که هر کس طبق کدام نقل عمل می کند برای ما قابل احترام است اما آن گونه که از روایات و اقوال متعدد و مشهور بر می آید حرف ضاد از محبوس شدن کناره زبان بین دو ردیف دندان بالا و پایین آسیایی تا قبل از ثنایا و خروج صدا از حنجره تولید می شود. اما اقوال ناصحیح دیگری نیز در کتب مختلف وجود دارد مثلا « تلفظ ضاد به صورت دال مفخم» یا « تلفظ ضاد به صورت ضربه ای» و......
اما همانگونه که خدمت دوستان عرض کردم به نظر حقیر این تلفظ (نحوه ی بالا) متقن تر و معقول تر به نظر می رسد.
[="Red"]موفق باشید![/]:Gol:

[/]

[="arial"]سلام علیکم
اگر موضوعی درباره نکات تجویدی دارید در همین جا قرار بدهید!
[="red"](مخصوصاً دوستان گروه آموزش قرآن)[/]
[/]


تجويد، مصدر باب تفعيل و ريشه لغوي آن "جَوْدْ" مي‌باشد. تجويد در لغت به معناي نيكوكردن و در اصطلاح علمي است كه در آن از شناسایي مخارج، صفات حروف‌تهجّي، محل وقف و وصل، قواعد و دستورهاي قرائت قرآن مجيد و نيكو خواندن آن بحث مي‌شود. تجويد راهنما و ضامنِ صحّت قرائت است و قرآن كريم بايد طبق اصول و قواعد اين علم شريف تلاوت گردد، چنانچه در بخشی ازآيه 4 سورة مزّمّل فرموده:
َوَرتِّلِ الْقُرانَ تَرْتيلاً "وقرآن را با تأنّي و شمرده بخوان و حروف آن را آشكار كن".

درمعناي كلمه ترتيل حضرت علي( علیه السلام ) مي‌فرمايد:

اَلتَّرْتيلُ حِفْظُ الْوُقُوفِ وَبَيانُ الْحُرُوفِ " ترتيل محافظت محل وقف‌ها و بيان حروف است" كه مراد از بيان حروف، رعايت مخارج و صفات آن است.

و در جاي ديگر مي‌فرمايد :

بَيِّنْهُ تَبْيیناً وَ لاتَهُذُّهُ هذَا الشِّعْرِ وَ لاتَنْثُرْهُ نَثْرَ الرَّمْلِ وَ لكِنْ اَفْزِعُوا قُلُوبَكُمْ الْقاسِيَةَ وَ لایَكُنْ هَمُّ اَحَدكُمْ اخِرَ السُّورَةِ. " قرآن را به طور واضح و آشكار قرائت نمایيد و مانند شعر آن را قطعه قطعه نخوانيد و حروف و كلمات آن را مثل پاشيدن ريگ متفرّق نكنيد و ليكن دل‌هاي سخت خود را بترسانيد و نرم كنيد و همّت و اراده هريك از شما تنها به خواندن تا آخر سوره نباشد."
(نقل از سرالبيان في علم القرآن سرهنگ بيگلري ص 144)

و در جاي ديگر از امام علي( علیه السلام ) منقول است كه آن حضرت فرمودند:

اَلتَّرْتيلُ هُوَ تَجْويدُ الْحُرُوفِ وَ مَعْرِفَتُ الْوُقُوفِ " ترتيل عبارت از تجويد حروف و نيز دانستن محل وقوف است."

همان طور كه توضيح داده شد ارتباطي مستقيم بين تجويد و ترتيل وجود دارد كه معناي هردو مجملاً شرح داده شد. اما سخن دربارة علم تجويد بسيار است لكن در اينجا فقط اشاره‌اي مي‌شود به بعضي از موارد:
نويسنده كتاب تهذيب القرائه در صفحه 14 كتاب خود دربارة علم تجويد مي‌گويد: "تجويد يـكي از سخت‌تريـن عـلوم عملي اسـت" و باز در همين صفحه به نقل از صاحب كتاب «اَلتَّجْويد» چنين مي‌گويد: "و اين علم (تجويد) معلوم نشود مگر كسي را كه فرا گرفته باشد اين فن را از استاد ماهر و مدّت مديدي تَعَبْ كشيده و در اداي اشمام و اتقان و تسهيل و ادغام و اخفاء و اختلاس و اشباع كوشيده و مخارج و صفات حروف را دانسته و محافظت حدود آن كرده باشد."

تاريخچه علم تجويد:
همان طور كه بيان شد، علم تجويد زایيده علم قرائت و قواعدي است كه از قرائات قرّاء سبعه (هفتگانه) استنباط و تدوين گرديده و نخستين كسي كه درقرن چهارم هجري (حدود هزار سال پيش) اين علم را به رشته تحرير درآورده، ابومزاحم موسي ‌ابن عبيداله ابن يحيي ابن خاقان خاقاني بغدادي (متوفي324 ﻫ . ق) است كه از بزرگان اهل سنّت بوده و قصيده خاقانيه وي در علم تجويد نزد دانشمندان، مشهور مي‌باشد و عدّه‌اي از علماي علم قرائت نيز برآن شرح نوشته‌اند و در قرون بعد هم اساتيد اين فنّ شريف، كتبي درباره علم تجويد نگاشته‌اند كه در حال حاضر اكثراً موجود است. (نقل از سرالبيان في علم القران ص56)

پس از اين مقدّمه كوتاه اكنون به جرأت مي‌توان گفت كه تجويد يكي از علوم پايه براي تلاوت صحيح قرآن كريم و فراگيري ملاحت و لحن عرب و حتي مكالمه و محاوره عربي مي‌باشد و لذا بر همه علاقمندان فراگيري قرآن‌كريم و علوم مربوطة ديگر ضروري است كه در ابتداي امر، علم تجويد را بياموزند و براي اين منظور دانشمندان بسياري از قديم الايام، گام‌هاي مؤثري در تأليف كتاب و در كنار آن تدريس و آموزش عملي اين علم شريف برداشته‌اند


تعريف حروف هجاء :
هجاء در لغت به معناي شماردن حروف به اسامي آنها است و در اصطلاح تجويد مجموع حروف را از الف تا ياء، حروف تهجي مي نامند كه تعداد اين حروف درعربي 28 عدد و به عقيده بعضي 29 عدد است (البته با دلايلي كه ذكر خواهيم كرد عدد 28 صحيح تر به نظر مي‌رسد) و در فارسي نيز 32 عدد است و در واقع الفباي عربي مانند الفباي فارسي مي‌باشد و فقط چهار حرف كمتر دارد كه عبارتند از ( چ – پ – گ – ژ ) ( چپ گژ). پس الفباي عربي كه آن را حروف هجاء و حروف تهجّي هم مي‌گويند 28 حرف مي‌باشد که شكل هندسي و اساميشان به قرار ذيل است:

اسامي حروف تهجی:
الف- باء - تاء- ثاء- جيم- حاء- خاء- دال- ذال- راء- زاء- سين- شين- صاد- ضاد- طاء- ظاء- عَين- غَين- فاء- قاف- كاف- لام- ميم – نون- واو – هاء– ياء.

شكل هندسي حروف هجاء:
ا- ب- ت- ث- ج- ح- خ- د- ذ- ر- ز- س- ش- ص- ض- ط- ظ- ع- غ- ف- ق- ك- ل- م – ن – و - ﻫ - ي.
توجه مهم: هر حرفي را كه در فارسي با صداي زير مي خوانيم در عربي آنرا با صداي الفي ميخوانيم مثل ( بِ – تِ ) كه ميخوانيم ( باء – تاء ).

تعريف همزه و تفاوت آن با الف:
بايد دانست "الف" در عربي هميشه ساكن است و هرگاه متحرك شود آن را همزه مي‌گويند و به صورت شش هندسي قدري كوچكتر (ء) بالاي دندانه (ئ‍ ) و يا روي ( أ – ؤ - ئ) سوار مي‌شود مثل: اُولئِكَ – اِنْ يَشَأ – لُؤْ لُؤْ – شَيْئ و گاهي هم به طورتنها نوشته مي‌شود مانند ءَاَنْذَرْتَهُمْ.
لازم به ذكر است كه بعضي از علماي تجويد معتقدند كه چون الف از فضاي دهان خارج مي‌شود و تكيه گاهي هم ندارد يعني مجرد صوت و قائم به غير است و نيز هميشه ساكن مي‌باشد لذا هيچگاه به تنهايي ادا نمي‌شود و از حروف شمسي و قمري هم نمي‌باشد و به همين منظور آن را در اعداد حروف به شمار نياورده‌اند، لكن بعضي ديگر قائل به اين قول نبوده و همين گونه ادا شدن را هم نوعي مخرج دانسته‌اند.

تفاوت بين همزه و الف:

نتيجه اينكه حروف عربي 28 عدد است و همزه حرفي جداي از اين حروف نيست بلكه در اصل همان "الف" مي‌باشد كه فقط متحرك شده است و به همين دليل (متحرك بودن) نيز در هنگام تلفظ داراي مخرجي جداگانه است كه در درس مخارج حروف بدان خواهيم رسيد. ان‌شاءالله تعالي.

1- همزه قبول حركت مي‌كند و در اول و وسط و آخر كلمات واقع مي‌گردد و به صورتهاي مختلف نيز نوشته مي‌شود مانند: اَللهُ- اَنْبِئْهُمْ – يُؤْمِنُ – ساءَ– نَـابِجانِبِهِ. 2- همان طور كه اشاره شد، الف هميشه ساكن است و هرگاه متحرك شود آن را همزه گويند (البته با توجه به اينكه معناي سكون در درس دوم توضيح داده خواهد شد و در اينجا سكوني مورد نظر است كه در مقابل حركت به كار مي‌رود نه اينكه سكون علامتي باشد) و با توضيح فوق ديگر لازم نيست "الف و همزه" را از اين نظر مجزّا كنيم، يعني "الف" هميشه به شكل ( ا ) است ولي همزه همان شكل الف، به اضافه كليه حركات و حتي ساكن مي‌باشد. پس اين الف است كه با پذيرا شدن حركت، ديگر نام خود را از دست مي‌دهد و به نام "همزه" نامگذاري مي‌شود، مثلاً در كلمه عَمِلُوا الصّالِحاتِ هرگاه در كلمه "عَمِلُوا" وقف كنيم و بخواهيم كلمه بعد را "اَلصّالِحات" مستقلاً بخوانيم (با توجه به اينكه همزه آن مفتوح خوانده مي‌شود و در درس همزه هاي قطع و وصل در اين باره صحبت خواهيم كرد) خواهيم خواند اَلصّالِحاتِ. شاهـد مثال اينجا است كه هنگامي كه وقف نكرده بوديم اگر مي‌خواستيم كلمه فوق (عملوا الصّالحات) را تجزيه كنيم مي‌گفتيم «الف و لام» از حروف والي هستند و خوانده نمي‌شوند و به عبارتي دیگر "الف و لام" شمسي هستند و خلاصه منظور اين است كه چون حركتي ندارند لذا خوانده نمي‌شوند، لكن اگر بخواهيم در كلمه عَمِلُوا وقف كنيم چون بنا داريم "الف" را (در کلمه الصّالحات) حركت دهيم لذا پس از اينكه آن را متحرك كرديم ديگر به آن الف نمي‌گویيم و با نام جديدش كه " همزه" باشد آن را مي‌خوانيم و نيز همانطور كه مي‌دانيم آن همزه‌ی وصل هم هست يعني در اينجا هم درست است همزه‌ی وصل بدان گفته شود و هم الفي كه از حروف والي و نيز (الف و لام) شمسي است، لكن هر كدام در جاي خود صحيح مي‌باشد. 3- چون الف هميشه ساكن و ماقبلش مفتوح است لذا در رسم الخط قرآن‌هاي چاپ كشورهاي عربي و پاكستاني و بعضي قرآن‌هاي چاپ ايران، ما قبل"الف‌ها" فتحه گذارده شده و نيز ما قبل ياء ساكنِ ما قبل مكسور (حرف مد) كسره نگاشته شده و اين طريقه صحيح است، مانند: « مَا- كَانَ- قَالَ- فِيهِ- قِيلَ» ليكن در اكثر قرآن‌هاي چاپ كشور ايران به جاي فتحه و كسره "الفِ مقصوره" نگاشته مي‌شود كه ناصحيح است مانند: ما – كانَ – قيلَ – فيهِ- قالَ. توجه مهم : بايد دانست الف‌هاي جمع كه الف زينت نيز ناميده مي‌شوند نوعي علامت محسوب مي‌گردند مانند: "امَنُوا"، و چون جزء پيكره‌ی كلمه به حساب نمي‌آيند لذا حكم شماره 2 در مورد آنان جاري نمي‌باشد.

اشكال همزه:
همان طور كه ذكر شد همزه داراي 2 شكل بيشتر نمي‌باشد:
الف) به شكل همان الف معمولي يعني (ا) به اضافه‌ی حركتي كه به خود مي‌گيرد، مانند اَشْرَکُوا- اُوحِیَ- اِنّا، این شکل از کتابت همزه در قرآن‌هایی که کتابت آن فارسی است متداول می‌باشد.
ب ) به شكل شش هندسي قدري كوچكتر يعني (ء) که به شکل‌های "أ- ؤ-ئ- ئ‍ - ء" نوشته می‌شود که توضیح آن قبلاً گذشت.

كتابت همزه:
الف) اگر همزه در ابتداي كلمه باشد به صورت ( ا ) نوشته مي‌شود مانند: اَمِنَ– اُذِنَ– اِبْراهيمَ.
ب) اگر در وسط كلمه و ساكن باشد، به صورت حركت حرف ماقبل نوشته مي‌شود مانند: مَاْوي- مُؤْمِنْ– جِئْتَ.
ج ) اگر در آخر كلمه و پس از حرف ساكن باشد، به اين صورت (ء) نوشته مي‌شود مانند: جُزْءٌ – مَرْءٌ – شَيْءٍ.

همزه واو دار (اُو) و حالتهای آن در قرآن مجيد

همزه واو دار يعني "اُو" گاهي با اشباع و گاهي بلا اشباع خوانده مي‌شود.

حالت اول: آن است كه حرف بعد از " اُو" لام باشد، در اين صورت بلااشباع خوانده مي‌شود، مانند: "اُولُوا الْاَرْحامِ- اُولئِكَ – اُول‍اءِ " كه اينطور خوانده مي‌شوند: "اُلُلْ‌اَرْحامِ – اُل‍ائِكَ – اُل‍اءِ"

حالت دوم: آنكه حرف بعد از "اُو" غير از لام، حرف ديگري باشد كه در اين صورت با اشباع خوانده مي‌شود، مانند: " اُوذِيَ- اُوتيتُمْ- اُوتینا- اُوذينا"

توضيح:
در لام ‌هايي كه بعد از آن ياي الف مقصوره‌دار باشد مانند: "اُولي – اُوليهُما" و الف مقصوره روي ياء قرار گرفته باشد (ی)، از قاعده حالت اول خارج بوده و استثناءً بااشباع خوانده مي‌شوند و در قرآن كريم فقط همين كلمه يعني "اُولي" و مشتقات آن استثناءً با اشباع مي‌باشند و موارد ديگر طبق قاعده هستند، همچنين اگر الف مقصوره زير یاء (ي) باشد باز هم طبق قاعده، بلااشباع خوانده مي‌شود، مانند: "اُولي".

هاء ضمير و حالتهاي آن در قرآن كريم

بايد دانست جمعاً سه نوع "هاء" از نوع "هاء گرد" در قرآن كريم وجود دارد كه عبارت است از:

الف) هاء ذاتي:
يعني "هایي" كه جزئي از كلمه مي‌باشد و اگر از كلمه برداشته شود كلمه‌اي بدون معنا به جاي مي‌گذارد، مانند كلمات: نَفْقَهُ (سوره هود 91)، فَواكِهُ و فَواكِهَ (سوره مؤمنون 19، صافات 42 ، سوره مرسلات 42)، تَشابَهَ (بقره 70، آل‌عمران7 ، رعد 16)، شُبِّهَ (نساء 157)، لَمْ يَنْتَهِ (علق 15)، كه همانطور كه در تعريف اين نوع "هاء" بيان شد در تمام كلمات فوق و امثالهم جزء كلمه بوده و اگر از آنها جدا شود آن كلمات بدون معناي مورد نظر خواهند شد، (به خلاف هاء ضمير كه خواهيم گفت اگر از تركيب كلمه جدا شود باز هم، كلمه معناي خود را دارد) و در همه موارد فوق (هاء ذاتی) در حال قرائت با حركت خودش خوانده مي‌شود.

ب) هاء سَكْتْ:
آن است كه در حال وقف و وصل ساكن مي‌باشد، مانند: لَمْ يَتَسَنَّهْ (بقره 259)، هـُمُ اقْتَدِهْ (انـعام 90)، و نیز در كلمات كِتابِيَهْ، حِسابِيَهْ، مالِيَهْ، سُلطانِيَهْ (الحـاقه) و ماهِيَهْ (قارعه10). و همانطور كه گفته شد اين "هاء" هميشه ساكن بوده و هيچگونه معنايي نيز ندارد و علتِ بودن آن در تركيب كلمات، بحثي ادبي دارد كه هر كه خواهد مي‌تواند به ادبيات عرب مراجعه نمايد.

ج) هاء ضمير:
و آن "هایي" است كه به آخر بعضي از كلمات عرب اضافه مي‌شود، مانند "مِنْ " يعني "از" كه هرگاه "هاء ضمير" به آخرِ آن اضافه كنيم مي‌شود"مِنْهُ" يعني "از او"، يا مانند: كِتابَهُ يعني "كتاب او".

هاء ضمير مي‌تواند به دو شكل موجود باشد (ه – ـه) و در قرآن كريم داراي دو حالت مي‌باشد، که گاهي اشباع يعني "هُو" و گاهي بلااشباع يعني "هُ" خوانده مي‌شود.
حالت اول:
آن است كه حرف قبل و بعد از "هاء ضمير" حركت داشته باشد كه در اين صورت بايد آن را با اشباع بخوانيم، مانند: لَهُ, دَعْوَةُ الْحَقِّ - لَهُ, مُلْكُ – مالَهُ, مِنْ دُونِ.

حالت دوم:
آن است كه يكي از طرفين "هاء ضمير" يا هر دو طرف آن بدون حركت باشد كه در اين صورت باید آن را بلاشباع بخوانيم، مانند: لَهُ الْمُلْكُ- مِنْهُ الْمالَ- مِنْهُ مالَهُ, ، و نيز در صورتي كه يكي از "حروف والي"، ماقبل و يا مابعد "هاء ضمير" واقع شود باز هم "هاء ضمير" بلا اشباع خوانده مي‌شود، مانند: اَسْقَيْناكُمُوهُ- قَتَلُوهُ.

ولي بايد دانست در چند مورد به خصوص، از قاعده بالا خارج مي‌باشد:

1- در سوره زُمَر آیه 7، در كلمه "يَرْضَهُ" كه قاعدتاً بايد اشباع خوانده شود ولي استثناءً بلااشباع خوانده مي‌شود، چون گفته شده كه اول "يَرْضاهُ" بوده است. 2- در سوره فرقان آيه 69، در كلمه "فيهِ‌ی مُهانا" كه طبق قاعده بلا اشباع بايد خوانده شود لكن استثناءً با اشباع يعني "فيهي مُهانا" خوانده مي‌شود. 3- در كلمه "هذِهِ" هر چند كه "هاء" آن "هاء ضمير" نيست لکن همیشه با اشباع خوانده می‌شود و هرگاه ما بعد آن ساکن یا مشدّد باشد بلا اشباع خوانده می‌شود مانند: هذِهِ الْاَنْهار- هذِهِ‌الَّتی توضيحات مهم:
توضيح اول: به طور كلي اشباع را "صِلِه" نيز مي‌گويند وليكن لفظ صِلِه بيشتر در اشباع هاء ضمير به كار مي‌رود به نحوي كه هرگاه "هاء ضمير" به صورت "يایي" اشباع شود گويند "صِلِه يایي" انجام گرفته است، مانند "سَمْعِهِ‌ی" و هرگاه "هاء ضمير" به صورت "واوي" اشباع شود گويند "صِلِه واوي" انجام پذيرفته است، مانند "لَهُ,"، و علامت صِلِه يایي، "الف مقصوره" و يا "ياء صغیره" (ی) است كه در زير هاء ضمير نگاشته مي‌شود، مانند: "بِه- بهِ‌ی" و علامت صِلِه واوي، ضمّه معكوس ( ، ) است كه در بالاي "هاء ضمير" نگاشته مي‌شود مانند لَه و یا حرف "واو صغیره" است که زیر "هاء ضمیر" می‌نویسند مانند: لَهُ,.
توضيح دوم: در زبان فارسي حرف مكسور پيش از "ياء" اشباع مي‌گردد يعني كسره به صورت "ياء" خوانده مي‌شود، مانند: "خِيار- شِيار" و در زبان عربي نيز اين قاعده حكم فرماست زيرا كسره مجانس حرف "ياء" است مانند: "هِيَ- لِيَ"، كه گويند کسره در "یاء" اشباع شده است.
توضیح سوم: فقط در دو کلمه "اَرْجِهْ" (اعراف آیه111 و شعراء آیه36) و "فَاَلْقِهْ" (نمل آیه28)، هاء ضمیر استثناءً به سکون آمده است و "هاء سکت" نمی‌باشد و فقط در همین دو کلمه در قرآن کریم "هاء ضمیر" ساکن است و در بقیه موارد همان طور که گفته شد متحرک می‌باشد.

اقسام دندان ها

انسان برای سخن گفتن به دهان، زبان و فک (چانه و لثه) که دندان‌ها به آن چسبیده است احتیاج دارد. هر انسانی دارای 28 دندان می‌باشد که بعضی چهار دندان هم در آخر لثه‌های بالا و پایین بیرون می‌آورند به نام دندان عقل (یا نواجذ) که جمعاً می‌شود 32 دندان که نصف آنها در فکّ بالا و نصف دیگر در فکّ پایین است. (هنگام سخن گفتن، فکّ پایین حرکت می‌کند).

اقسام دندان‌ها و اساس آنها به قرار زیر است:
اول: "ثَنایا" که عدد آنها چهار است و در مقابل بینی قرار گرفته‌اند و در فارسی دندان پیشین نام دارند که دو تا در فکّ بالا و دو تا در فکّ پایین قرار دارند.
دوم: "رَباعیّات" آن هم چهار عدد است که در دو طرف ثنایای بالا و پایین قرار دارند.
باید دانست مفرد ثَنایا "ثَنِیَّهْ" و مفرد رَباعیّات "رَباعِیَهْ" می‌باشد و در فارسی به مجموع آنها دندان‌های پیش یا پیشین گفته می‌شود. کار دندان‌های ثنایا و رباعیات بریدن غذا می‌باشد.
سوم: "اَنیابْ" و آن هم چهار عدد است که در دو طرف رباعیات بالا و پایین قرار دارند و در فارسی به آنها دندان نیش می‌گویند و مفرد آن "نابْ" بوده و کار آنها دریدن غذا می‌باشد.
چهارم: "ضَواحِکْ" و آن هم چهار عدد است که در دو طرف انیاب بالا و پایین قرار دارند که در هنگام خندیدن نمایان می‌شوند.
پنجم: "طَواحِنْ" یعنی دندان‌های آسیاب یا کرسی که دوازده عدد بوده و بعد از ضواحک قرار دارند که شش عدد در فک بالا و شش عدد در فک پایین می‌باشند.
ششم: "نَواجِذْ" و آنها چهار عدد است که در فارسی به آنها دندان عقل می‌گویند و آخر همه دندان‌ها بیرون می‌آیند.

لازم به ذکر است که مفرد کلمات ضواحک "ضاحِکَة"، طَواحِن "طاحِنَة" و نَواجِذ "ناجِذَة" می‌باشد و کار آنها خرد کردن و ساییدن غذا است.
توضیح اینکه دندان‌های نَواجِذْ (عقل) در بعضی از افراد به سبب کوچک بودن فک‌ها و یا به علل دیگر روییده نمی‌شوند و هیچگونه تأثیری در ساختار مخارج حروف ندارند یعنی نبودن آنها هیچ خللی در به وجود آمدن حروف ایجاد نمی‌کند.

جمع= ثَنایا+ رَباعِیّات+ اَنْیابْ+ ضَواحِکْ+ طَواحِنْ+ نَواجِذْ

32 = 4 + 4 + 4 + 4 + 12 + 4 نمایی از دندانها


مخارج حروف هجاء

1- مخرج اصلي اول، حلق و حنجره

"تقسيمات حلق از نظر علم تجويد"
حلق از نظر تجويد بر سه قسمت تقسيم مي‌گردد.

1-1) اَقْصَي الْحَلق: (به معناي دورترين قسمت حلق نسبت به دهان)
اين مكان دقيقاً در محل تارهاي صوتي قرار دارد يعني مقابل برآمدگي گردن يا "سيب آدم" و محل خروج دو حرف "همزه و هاء" است و چون تلفظ حروف به وسيله هوا كه از ريه‌ها به سمت دهان بيرون مي‌آيد صورت مي‌گيرد، مكان فوق به عنوان ابتداي مخارج در نظر گرفته شده است. اما در مورد تقدم همزه بر هاء و بالعكس در ميان دانشمندان تجويدي دو قول است، عده‌اي از آنها هاء را بر همزه و عدّه‌اي ديگر همچون سيبويه و ابن جَزَري همزه را بر هاء مقدّم مي‌دانند. قبل از بيان چگونگي پيدايش اين دو حرف، بهتر است عوامل يا اسباب حدوث حروف را بيان نماييم:

اسباب حدوث حروف عبارتند از:

1- هوا. 2- موانعي كه در مسير خروج هوا قرار دارند. 3- اراده انسان كه مهمترين عامل در اين زمينه به شمار مي‌رود. 4- حبس هوا كه خود يك عامل از نظر ابن سينا است. كيفيت پيدايش همزه:
هواي خام از شُش‌ها به سوي حنجره حركت و در برخورد با تارهاي صوتي، آنها را مرتعش نموده، به نحوي كه به يكديگر نزديك شده و به نظر مي‌رسد كه به هم چسبيده باشند (و در واقع تارهاي صوتي حالت انقباضي به خود مي‌گيرند)، در اين حال هوا كاملاً حبس شده و به يكباره پس از حبس هوا و رها شدن آن، همزه ادا مي‌شود. در هنگام ادای همزه سيب آدم اندكي به طرف بالا حركت مي‌كند و پس از اداي آن دوباره به جاي خود باز مي‌گردد و لذا بسيار محكم و با قدرت نيز ادا مي‌شود و اگر غير از اين ادا شود، همزه واقعي و مورد نظر نخواهد بود.

ويژگيهاي همزه در تلفظ عرب:

1- همزه از حروفي است كه اگر قاري نتواند با تمرين و ممارست در هنگام قرائت آن را كنترل كند نفس‌گير بوده و تا حدودي مانع جريان نفس مي‌گردد و لذا آن را "اَثْقَلُ الْحُروف" (سنگين‌ترين حروف) نيز ناميده‌اند. 2- در همزه حبس هوا 100% و كامل است و به همين خاطر سَكت كوچكي در صدا ايجاد مي‌شود و به همين خاطر تند و سريع ادا نمي‌شود. 3- در هنگام اداي همزه دهان كاملاً باز مي‌شود و لذا همزه از حروف نفس‌گير است و اگر كنترل نشود درصد زيادي از نفس قاري صرف اين حرف خواهد شد و لذا همزه در فارسي با تخفيف ادا مي‌شود مانند ميخي كه سرش پَرچ شده باشد. مخرج هاء:
هواي خام از ريه‌ها به سوي حنجره حركت كرده و به هنگام اداي آن تارهاي صوتي هيچگونه عكس‌العملي نشان نداده فقط قدري به هم نزديك مي‌شوند و هوا بدون محبوس شدن، مسير خود را به سوي فضاي دهان طي مي‌كند و لذا قاري قرآن بايد در كنترل آن كوشا باشد چرا كه در غير اين صورت با ادا كردن يک "هاء‌" قسمت مهمي از نفس ذخيره شدة خود را از دست مي‌دهد.

ويژگي "هاء" در هنگام تلفظ:
حرف "هاء" نيز در موقع تلفظ، با طمأنينه و بدون سرعت ادا مي‌شود و دهان نيمه باز مي‌گردد.

تفاوت همزه با هاء در تلفظ:
الف) "همزه" در هنگام تلفظ داراي يك نوع تيزي (نبره) مي‌باشد ولي "هاء" اين طور نيست.
ب) "همزه" داراي يك تكيه گاهي است و در هنگام تلفظ محسوس است ولي در مورد "هاء" فقط تارهاي صوتي به هم نزديك مي‌شوند.
ج) در هنگام اداي همزه اطراف شكم و پرده ديافراگم تكان مي‌خورد ولي "هاء" به نرمي ادا مي‌شود.
د) در اداي "همزه" يك نوع برگشت صدا مشاهده مي‌شود ولي در "هاء" اينطور نيست.
توجه: مطالب بالا زماني صادق است كه هر دو حرف دقيقاً از مخرج خود ادا شوند.

2-1) وَسطُ الْحَلق: (ميان حلق)
اين مكان قدري بالاتر از سيب آدم و تارهاي صوتي و نیز پايين‌تر از زبان كوچك (ملاز) قرار داشته و به همين منظور "وسط حلق" ناميده شده است و محل خروج دو حرف "ع- ح" مي‌باشد.
كيفيت ايجاد حروف (ع و ح) به شرح زیر است.

مخرج حرف "ع":
قدري بالاتر از مخرج "هاء" و پايين‌تر از مخرج "حاء" مي‌باشد. در هنگام اداي آن سيب آدم به اندازه ارتفاع حنجره بالا آمده و تارهاي صوتي به هم نزديك مي‌شوند، هواي رانده شده از طرف ريه در اين مكان با هواي مرطوب و لزج موجود در ديواره حنجره ممزوج شده و بدون اينكه هوا كاملاً محبوس شود با غلظت خاصّي از همه سو يكسان به جنبش درآمده و مخرج "عين" را مي‌سازد. به عبارت ديگر مي‌توان گفت پديد آمدن "عين" از جايي است كه هواي تهوع بدان مي‌رسد (يعني در هنگام عارض شدن حالت تهوع، صداي مخصوص شخص در اين حالت دقيقاً از مكاني است كه همان مخرج "عين" است.) گفته شده اگر كسي آبي در دهان بگيرد و آن را به ناي گلو نزديك كند و سپس هوا را در آن براند صوت "عين" شنيده مي‌شود، مانند به غليان در آمدن آب در قليان به واسطه دميدن در آن.

مخرج حرف "ح":
كمي بالاتر از مخرج "عين" بوده و هواي رانده شده از ريه در اين مكان (بالاي مخرج عين) دچار گرفتگي و پيچش شده و حالت خفگي در صوت مشاهده مي‌شود و لذا هوا با فشار از حلق خارج مي‌شود. گفته شده كه مخرج آن همان محل صاف كردن صدا مي‌باشد. "حاء" بر خلاف "هاء" داراي غلظت صدا و با خشونت ادا مي‌شود و اگر ويژگي‌هاي آن در نظر گرفته نشود با "هاء" اشتباه مي‌گردد. اگر تلفظ "حاء" را ادامه دهيم سوزش كمي در گلو احساس مي‌شود. در هنگام اداي "حاء" تارهاي صوتي به يكديگر نزديك شده و سيب آدم به سمت بالا حركت كرده و تا آخر حلق پيش مي‌رود و هوا محبوس مي‌گردد، لكن حبس كامل نيست و صداي "حاء" توأماً به گوش مي‌رسد.

3-1) اَدْنَي الْحَلق: (به معنای نزدیک‌ترین نقطه حلق نسبت به دهان)
اين مكان اندكي بالاتر از مخرج "عين و حاء" و دقيقاً موازي ملاز و برون‌تر از آن است به سوي فضاي دهان، و از اين جهت نزديك‌ترين نقطه حلق ناميده شده است. كيفيت ايجاد اين دو حرف (غ- خ) به شرح زير است.

مخرج حرف "غ":
هواي رانده شده از شُش به سوي فضاي دهان با رطوبت اطراف حلق ممزوج شده، زبان كوچك (ملاز) را مرتعش ساخته و حرف "غين" پديد مي‌آيد. يعني از ارتعاش زبان كوچك به صورت مستمر، حرف "غين" به خوبي تلفظ مي‌گردد و لذا گفته شده مكان آن در جاي غرغره كردن است. در هنگام تلفظ "غين" هوا تمايل آن‌چناني به بيرون آمدن از فضاي دهان ندارد و فقط در محل مزبور به گردش درآمده و زبان كوچك را مرتعش مي‌سازد و لذا بايد دقت شود كه "غين" در هنگام تلفظ زيادتر از معمول به لرزش در نيامده و نيز به جلوي زبان كوچك منتقل نگردد، چرا كه داراي صفت استعلاء مي‌باشد و در غير اين صورت با استفال ادا خواهد شد.

مخرج حرف "خ":
همان مكان "غين" است با اين تفاوت كه زبان كوچك (در تلفظ حرف "خ") مقدار كمي مرتعش شده و هوا سخت به پيش رانده مي‌شود و از رطوبت كمي برخوردار مي‌باشد، به عبارتي ديگر هوا به حبس شدن نزديك مي‌گردد ولي فشار آورده و ناچار به قوّت از آنجا بيرون مي‌آيد. در هنگام اداي "خاء" لب‌ها به سوي داخل دهان تمايل پيدا كرده و صداي خراش مانندي در محل "خاء" ايجاد مي‌گردد. بايد توجّه داشت كه در هنگام تلفظ "خاء" صفت استعلاي آن محفوظ باشد در غير اين صورت با "خاء" فارسي كه از جلوي دهان اداء مي‌گردد اشتباه خواهد شد.
توجه:
هر چند كه حروف مذكور ( همزه، هاء، عين،‌ حاء، غين،‌ خاء) از حنجره و حلق ادا مي‌شوند لكن اصطلاحاً در علم تجويد به آنها حروف حلقي گفته مي‌شود.
2- مخرج اصلي دوم، دهان:
مخرج اصلي دوم كه عبارت باشد از فضاي دهان از ابتداي زبان كوچك (ملاز) شروع شده و به پشت لب‌ها خاتمه پيدا مي‌كند. آلات گفتاري شامل فضاي دهان، دندان‌هاي داخل آن،‌ زبان بزرگ، كام بالا (سق) و قسمتي از لثه‌ها مي‌باشد . اولين حروفي كه در اين قسمت ادا مي‌شوند به ترتيب "ق- ك" مي‌باشند كه توضيح آنها ذيلاً خواهد آمد.

مخرج حرف "ق":
از بيخ كام كه گوشت پاره (ملاز) آويزان است ادا مي‌شود، بدين صورت كه هواي موجود در محل زبان كوچك محبوس شده و عضلات انتهايي زبان بزرگ به سمت مقابل خود در كام بالا (جلوي زبان كوچك) نزديك شده، و رها كردن هواي محبوس به طور ناگهاني و شكافتن رطوبت هوا در اين لحظه ايجاد صداي قاف مي‌‌كند و لذا صداي تلفظ آن پس از لحظه‌اي كوتاه به گوش مي‌رسد. در هنگام اداي "قاف" به خاطر صفت استعلاي آن، لب‌ها به سمت داخل دهان تمايل پيدا مي‌كند و دهان حالت نيمه بسته به خود مي‌گيرد. قاف در هنگام تلفظ داراي صلابت خاصّي مي‌باشد.

مخرج حرف "ك":
اندكي جلوتر از حرف قاف به سمت دهان تلفظ مي‌شود، و نحوه اداي آن بدين صورت است كه هواي موجود فشرده شده و حبس مي‌گردد (حبس تام) سپس انتهاي زبان بزرگ به طرف بالا يعني بيخ زبان كوچك نزديك شده و هواي محبوس در يك لحظه رها مي‌گردد و حرف "ك" ادا مي‌شود و به همين منظور صداي حرف "ك" پس از شكل گرفتن در محل مخرج خود، اندكي بعد به گوش مي‌رسد (مانند "ق" ولي زودتر). در هنگام اداي كاف به خلاف حرف قاف، دهان در استفلاي كامل و باز مي‌باشد و نيز به شدت ادا مي‌گردد و شدت آن به حدّي است كه اگر كنترل نگردد صفت قلقله پيدا خواهد كرد.
لازم به ذكر است كه كاف عربي با فارسي مطلقاً تفاوت دارد و لذا تلفظ صحيح آن دقت لازم مي‌خواهد و نيز در بين كلمات فارسي مي‌توان از كلمه "كاهو" براي بيان كاف عربي استفاده كرد.
از نظر علم تجويد به حرف قاف "غَلْصَمي" (غَلْصَمِه: ابتداي زبان كوچك كه آزاد است.) و به حرف كاف "عَكْدي" مي‌گويند (انتهاي زبان كوچك كه به سقف كام متصل است) و از اين جهت از نظر مخرجي متقارب مي‌باشند اگر چه هر دو از مكان لَهات (فارسي آن ملاز مي‌باشد) يعني زبان كوچك ادا مي‌گردند و به همين منظور به آنها حروف لهوي گويند.

مخرج حرف "ض":
درباره كيفيت مخرجي آن گفته شده كه كناره زبان از طرف راست يا چپ و تماس آن با بدنه دندان‌هاي طواحن بالا يا پايين (فرق نمي‌كند) ايجاد مخرج "ضاد" را مي‌نمايد (شكل زیر) و لكن قاري بايد بهترين طريق را براي تلفظ آن منظور كند.

حرف "ض" دشوارترين حرف، از لحاظ تلفظ مي‌باشد و لذا به آن "اصعب الحروف" (سخت‌ترين حروف از نظر تلفظ) گويند.
به حرف ضاد از آن جهت كه دندان‌هاي اضراس (طواحن) در تلفظ آن دخالت دارند حرف ضرسي گفته شده است. از ويژگي‌هاي "ضاد" صفت استطاله آن است كه بايد در كيفيت تلفظ آن كاملاً مراعات شود يعني از مكان خود تا مخرج لام اندكي كشيده شود و براي اداي صحيح ضاد، ممارست و تمرين زياد زير نظر استاد مجرب لازم است.

به خاطر نزديكي مخرجي حرف "ضاد" و "ظاء"، غالباً تميز بين آن دو، مشكل به نظر مي‌رسد كه در اين رابطه به تذكرات زير دقت فرماييد:

1- تفخيم در "ظاء" كامل‌تر از "ضاد" مي‌باشد و نيز در هنگام اداي "ظ" دهان تقريباً بسته مي‌شود ولي موقع تلفظ "ض" دهان مقداري باز مي‌باشد. 2- هنگام تلفظ "ضاد" به خاطر خصوصيت مخرجي آن، انحراف دهان از بيرون مشهود است ولي در "ظاء" اينطور نيست. 3- به خاطر صفت استطاله "ضاد" حرف مزبور در مكان مخرجي خود داراي اندكي كشش مي‌باشد در صورتي كه حرف "ظاء" چنين خصوصيتي نداشته و بالعكس به محض ايجاد مخرج در مكان خود متوقف مي‌شود.

مخرج حروف شجري (ج- ش- ي):
از برخورد پهناي زبان (شجر) با كام بالا (سق) و خروج هوا از ميان اين دو، سه حرف "ج، ش، ي" ساخته مي‌شود كه ذيلاً نكاتي چند پيرامون آنها بيان مي‌شود:
الف) در هنگام تلفظ حرف "جيم" هوا كاملاً محبوس مي‌شود و زبان نيز كاملاً به كام چسبيده و يكباره رها مي‌گردد ولي در "شين" و "ياء" اينطور نيست.
ب) در حرف "شين" به علت صفت تفشّي، اتّصال زبان به كام بالا سست مي‌باشد و همين امر سبب پخش شدن حرف شين مي‌شود لكن بايد دقت داشت اين پخش شدن (تفشي) در حدّ معقول و معمول صورت پذيرد.
ج) در تلفظ حرف "ياء" كنترل دهان لازم است والّا ملاحت آن از بين خواهد رفت.
د) حروف "ج- ش- ي" از نظر تلفظ تقريباً با فارسي آنها تفاوتي ندارند، فقط لحن عربي در تلفظ آنها بايد دقيقاً مراعات شود.
ه‍( از آنجا كه شكاف و گشادگي (شَجْرْ) دهان در تلفظ اين حروف دخيل مي‌باشد حروف شَجْري ناميده مي‌شوند.


مخرج حروف نطعي (ط- د- ت):
نطع يعني سفره و مقصود از آن، جلوي روي زبان است با كام بالاي آن، كه پشت ثناياي بالاست كه از آنجا، سه حرف "ط، د، ت" ساخته مي‌شود. در رابطه با آنها به تذكرات ذيل توجه فرماييد:
الف) رطوبت هوا در اداي حرف "ت" بيشتر از "ط" مي‌باشد و حرف "د" با هوايي خشك و بدون رطوبت ادا مي‌شود.
ب) هنگام تلفظ "ط" زبان حالت قاشقي پيدا كرده و به كام بالا مي‌چسبد كه در اين هنگام هواي بين زبان و كام بالا به طور كامل محبوس شده و سپس به طور ناگهاني آزاد شده و حرف "ط" به وجود مي‌آيد و لذا صداي آن، بعد از شكل گرفتن مخرجش به گوش مي‌رسد (مانند حرف ق). براي تفهيم بهتر مخرج "ط" مي‌توان از مثالِ زدنِ دستها به يكديگر، زماني كه حالتي قاشقي داشته باشند استفاده كرد.
از ديگر خصوصيات "طاء" در حين تلفظ، تمايل دهان به سمت بالا و تقريباً بسته شدن آن مي‌باشد.
ج) در حرف "د" نيز هوا محبوس شده (البته نه به اندازه ط) و جلوي زبان با شدت به كام بالا متصل مي‌گردد و در يك لحظه رها شده و حرف "د" به وجود مي‌آيد از خصوصيات "دال" استفلاي كامل دهان و تمايل آن به سمت پايين در هنگام ادا شدن مي‌باشد.
د) در حرف "ت" نيز هواي محبوس شده بين زبان و كام بالا و اتصال اين دو با يكديگر باعث ايجاد "ت" مي‌گردد. اين حرف با استفال كامل ادا شده و در هنگام تلفظ آن، دهان تمايل به سمت پايين خواهد داشت.
توجه: بايد دقت داشت در هنگام اداي "ت" صفت سكون آن مراعات شده و نيز صداي آن بيش از اندازه بلند نشود (طريقه‌اي كه در فارسي بيان مي‌گردد).

مخرج حروف اسلي (ص- س- ز):
تيزي زبان با ريشه ثناياي پايين برخورد كرده (البته قول اصح همين است) و جلوي زبان بر اثر اين برخورد بالا آمده و (با فاصله بسيار كم) در مقابل ثناياي بالا قرار مي‌گيرد ولي به آنها نمي‌چسبد و هواي موجود از بين جلوي زبان و پشت ثناياي بالا رانده شده و سپس خارج مي‌گردد و بدين صورت سه حرف "ص- س-ز" پديد مي‌آيد با اين تفاوت كه در "صاد" دهان تمايل به بالا داشته (به خاطر صفت استعلاء و اطباق) و در دو حرف "س، ز" دهان در استفال كامل به سر مي‌برد. همچنين به خاطر ورود هوا به تنگناهاي موجود در هنگام تلفظ اين سه حرف، زوزه خاصي را به دنبال دارند كه بدان "صفير" گفته مي‌شود و در حرف "ص" بيشتر از "س" و در حرف "ز" كمتر از آن دو مشاهده مي‌شود.
توجه: عده‌اي در هنگام تلفظ "ص" صداي سوت توليد مي‌كنند كه اين مسأله ناصحيح بوده و با مخرج "ص" منافات دارد.

مخرج حروف لِثَوي (ل- ن- ر):
از برخورد نوك زبان با لثه پشت ثناياي بالا سه حرف "ل، ن، ر" تلفظ مي‌شود. در رابطه با اين حروف به مطالب ذيل توجه كنيد:
الف) بعضي اين حروف را ذَوْلَقي، و بالعكس حروف ذَوْلَقي را لثوي گفته‌اند.
ب) گفته شده كه اين حروف متجانس نبوده بلكه نسبت به يكديگر متقارب مي‌باشند.
ج) حرف لام براي ادا شدن مكان بزرگتري را نسبت به حروف ديگر اشغال مي‌كند كه از اين نظر به حرف "وسيع‌المخرج" ناميده شده است چرا كه جلوي زبان و ناحيه كناري آن با مكاني وسيع از كام بالا (مقابل ثناياي بالا) تماس مي‌گيرد و البته زبان مستقيماً به طرف بالا نمي‌آيد بلكه مقداري انحراف نيز پيدا مي‌كند به همين جهت حرف لام به همين صفت (انحراف) هم معروف است.
د) چسباندن جلوي زبان به كام بالا در حرف "ن" كامل بوده و در حرف "ل" كمتر و در حرف "ر" اصولاً چسبيده نمي‌شود.
ه‍( براي اداي "ن" بايد با چسباندن زبان به كام بالا، عمدة صوت از بيني خارج شود تا صفت غنّة آن مراعات گردد.
و) فاصله‌اي كه بين زبان و كام در مخرج "راء" وجود دارد باعث مي‌شود تا هواي موجود از ما بين اين فاصله به بيرون رانده شود كه در نتيجه صوتي منقطع و سريع را به دنبال دارد كه به آن "تكرير" گفته مي‌شود و كنترل صفت فوق بسيار حايز اهميت است.

مخرج حروف ذَوْلَقي يا ذَلَقي (ظ- ذ- ث):
گفته شده از تماس جلوي زبان با تيزي دندان‌های ثناياي بالا حروف "ظ، ذ، ث" حاصل مي‌شود. در ارتباط با تلفظ حروف مذكور به نكات ذيل توجه فرماييد:
الف) چون تيزي دندان‌هاي ثنايا در چگونگي تلفظ اين حروف دخالت دارد فلذا به آن ذولقي يا ذلقي گفته‌اند چرا كه تيزي هر چيزي را ذلق يا ذولق گويند.
ب) در هنگام تلفظ حروف فوق، جلوي زبان به مقداري كم از ميان ثناياي بالا و پايين ظاهر مي‌شود و اين امر در حرف "ذ" بيشتر از "ث" و در حرف "ظ" كمتر است.
ج) هنگام اداي "ثاء" و "ذال" دهان در حالت انفتاح قرار داشته و تمايل به پايين دارد ولي در تلفظ حرف "ظاء" دهان تمايل به بالا داشته و در حالت اطباق و استعلاي كامل قرار مي‌گيرد.
د) در اداي "ظ" دهان حالت اشمام پيدا مي‌كند (يعني مقداري جلو مي‌آيد) و نيز درشت‌تر از حروف ديگر ادا مي‌شود.



3- مخرج اصلي سوم، لب‌ها:
و اما مخرج اصلي سوم "لب‌ها" مي‌باشد كه چهار حرف "فاء، باء، میم، واو" از اين قسمت ادا مي‌شوند به اين نحو كه "ب" از برخورد تري لب‌ها، "و" از هواي بين لب‌ها، "ف" از برخورد دندان‌هاي ثناياي بالا با شكم لب پايين و "م" از برخورد خشكي لب‌ها به وجود مي‌آيد و چون شَفَهْ در عربي به معناي لب مي‌باشد به خاطر انتساب اين حروف به لب‌ها، به آن حروف شفوي يا شفهي گويند.

در رابطه با كيفيت اداي اين حروف به نكات ذيل توجه فرماييد:
- همان طور كه مي‌دانيم درب ورودي دهان و وسيله‌اي كه به سبب آن، دهان با فضاي بيروني، امكان ارتباط و قطع آن را پيدا مي‌كند (با پيوسته شدن و جدا شدنشان از يكديگر) لب‌ها مي‌باشند كه داراي دو قسمت هستند:

پس از اين مقدمه به كيفيت اداي چهار حرف مذكور در اين قسمت مي‌پردازيم:

1- قسمت بيروني لب كه هميشه خشك است. 2- قسمت اندروني يا داخلي لب كه به سبب بزاق (آب دهان) هميشه مرطوب مي‌باشد. "ف" (فاء): مخرج آن بيان شد و گفته مي‌شود كه منظور از شكم لب خط مرزي بين قسمت اندروني و بيروني لب پايين مي‌باشد و مخرج اين حرف (ف) در فارسي و عرب يكي است و لكن در تلفظ آن بايد لحن عرب را مراعات نمود.

"ب" (باء): گفته شد كه از اتصال قسمت اندروني لب‌هاي پايين و بالا به يكديگر حاصل مي‌شود و پس از جدا شدن آنها از يكديگر صداي "باء" به گوش مي‌رسد. مخرج حرف "باء" نيز در فارسي و عربي يكي است ولي در هنگام اداي آن مخصوصاً زماني كه ساكن است بايد لحن عربي در تلفظ آن، مراعات شود.

"م" (ميم): بيان شد كه از پيوستن قسمت بيروني لب‌هاي بالا و پايين به يكديگر حاصل مي‌شود. مخرج حرف "م" نيز در فارسي و عربي يكي است ولي در هنگام تلفظ آن در حين قرائت،‌ مخصوصاً در زماني كه مشدّد باشد بايد دهان كاملاً بسته شده و تمام صداي آن، از خيشوم شنيده شود.

"و" (واو): گفته شد كه با غنچه شدن لب‌هاي بالا و پايين، و با نزديك شدن دو لب به يكديگر به نحوي كه به هم نچسبند، و خروج هوا از بين آنها حرف "واو" حادث مي‌شود.

چون واو فارسي و عربي از نظر تلفظ با يكديگر تفاوت كلّي دارند فلذا در اين رابطه به نكات ذيل توجه فرماييد:

الف) "واو" در فارسي از برخورد دندان‌هاي ثناياي بالا به شكم لب پايين حادث مي‌شود ولي در تلفظ عربي اينطور نيست.
ب) در هنگام اداي "و" در عربي، هوا با فشار به سمت بيرون از دهان رانده مي‌شود كه با نزديك شدن لب‌ها به يكديگر هواي فشرده شده از بين آنها به بيرون هدايت مي‌شود و در اين زمان،‌ لب‌ها حالت غنچه شدن به خود گرفته و به تلفظ "واو" كمك مي‌كنند.

4- مخرج اصلي چهارم، خيشوم:
و اما مخرج اصلي چهارم "خيشوم" يعني بيني است كه مخرج حروف "يمون" است (ي- م- و- ن) به شرط آنكه ساكن باشند والّا مخرج آنها قبلاً گفته شد، با توضيح اينكه "م- ن" ساكنه تمام صدايش از خيشوم شنيده مي‌شود ولي "و- ي" نصف صدايش از دهان و نصفش از خيشوم شنيده مي‌شود.

توضيح:
براي پيدا كردن مخارج حروف بهتر است همزه مفتوحه بر سر آنها در آورده و امتحان كنيم، مثلاً هر گاه بخواهيم مخرج حروف "م- ن- ب" را بيابيم مي‌گوييم: "اَمْ- اَنْ- اَبْ".


واو همزه دار (ؤُ) و حالتهاي آن در قرآن کریم

واو همزه‌دار (‌‌ؤُ) گاهي بلااشباع يعني " اُ " و گاهي بااشباع يعني "اُو" خوانده مي‌شود و چون قاعده‌اي كه تفاوت بين آنها را براي مبتدي آسان سازد نيافتيم لذا مواردي را كه بلااشباع خوانده مي‌شوند جمع آوري نموديم كه به قرار ذيل است:

1- اباؤُا 2- اَبْناؤُا 3- اَؤُنَبِّئُكُمْ 4- اَحِبّاؤُهُ 5- اِبْتِغاؤُكُمْ 6- اَوْلِياؤُهُ 7- اَلْمَلَؤُا 8- اَنْباؤُا 9- اَتَوَكَّؤُا 10- اَساؤُا السُّوئ 11- اَلضُّعَفاؤُا 12- بَلاؤُا 13- بُراؤُا 14- تَؤُزُّهُمْ 15- تَنُوؤُا 16- تَظْمَؤُا 17- تَفْتَؤُا 18- تَبَوَّؤُا 19- جَزاؤُا 20- دِماؤُها 21- دُعاؤُكُمْ 22- سَاؤُريكُمْ (در برخی از کتابت‌ها به صورت "سَاُریکُمْ" آمده است) 23- شُفَعؤُا 24- شُرَكاؤُا 25- عُلَمؤُا 26- عَطاؤُنا 27- لَتُنَبَّؤُنَّ 28- اَللُّؤْلُؤُ 29- ماؤُكمْ 30- مِلْؤُالْاَرْض (مِلْءُ الْاَرْض) 31- نَبَؤُا 32- نِساؤُكُمْ 33- نَقْرَؤُهُ 34- هؤُلاءِ 35- هاؤُمُ اقْرَؤُا (همزه اولي بلااشباع و همزه دوم بااشباع) 36- يَسْتَهْزِؤُا 37- يَدْرَؤُا ( كه هرگاه این دو کلمه به نون مفتوح برسند بااشباع خوانده مي‌شوند، مانند يَدْرَؤُنَ، يَسْتَهْزِؤُنَ ) 38- يَعْبَؤُا 39- يُنَشَّؤُا 40- يُنَبَّؤُا 41- يَذْرَؤُكُمْ 42- يَكْلَؤُكُمْ 43- يَتَفَيَّؤُا 44- يَبْدَؤُا 45- يَابْنَ ؤُمَّ (يَبْنَؤُمَّ)
تبصره: بايد دانست كلمات مشابه، از قبيل فَجَزاؤُهُمْ – جَزاؤُكُمْ – جَزاؤُنا – جَزاؤُا، هر چند كه از نظر كتابت و معنا با يكديگر تفاوت دارند ولي با كمي دقت متوجّه خواهيم شد كه همگي از يــك خـانـواده محســوب مـي‌شونــد، مثـلاً در اينجا تمام كلمات مذكور از خانواده "جَزاؤُا" مي‌باشند و به همين منظور در واوهاي همزه‌داري كه بلااشباع خوانده مي‌شوند از بين كلماتي كه هم خانواده بودند فقط به يك مورد آن به عنوان نمونه اشاره گرديده است و از ذكر كلمه‌هاي مشابه ديگر خودداري شده است ولي در بقيه كلمات، واوهاي همزه‌دار (ؤُ) بااشباع خوانده مي‌شوند، مثل: تَشاؤُنَ – جاؤُا – باؤُا– بَدَؤُكُمْ – تَبَرَّؤُا مِنّا– نَبِّئُوني(نَبِّؤُنی) – يَؤُدُهُ – اَنْبِئُوني (اَنْبِؤُنی) – فَيَؤُسُ – يَدْرَؤُنَ – لِيَسُوؤُا – تَطَؤُهُمْ – اَساؤُا (كه اگر به تشديد برسد به دلیل التقای ساکنین بلااشباع خوانده مي‌شود، مثل اَساؤُا السُّوئ) و نيز مانند: اِسْتَهْزِؤُا كه چون امر حاضر و جمع است بااشباع خوانده مي‌شود.

توضيح اول: آن است كه هرگاه واو همزه‌دار (ؤ) داراي حركتي غير از ضمّه باشد در اين صورت با حركت خودش خوانده مي‌شود، مانند: يُؤَيِّدُ – فُؤادُ – مُؤْصَدَةً – لُؤْلُؤًا.

توضيح دوم: بايد دانست در هنگام وقف بر كلمات بلااشباع (منظور واوهاي همزه‌دار بلااشباع است)، با ساکن کردن حرکت حرف آخر آنها وقف مي‌شوند، مانند بَلاؤُ كه هنگام وقف مي‌شود بَلاؤْ، ولي در كلمات اشباعي، در هنگام وقف به همان صورت اشباعي تلفظ مي‌شوند، مانند: جاؤُا – باؤُا كه به همان صورتي كه تلفظ مي‌شوند نيز وقف مي‌گردند.

توضيح سوم: بعضي از "الف‌ها" كه بعد از "واو" نوشته مي‌شوند علامت جمع است مانند "اِسْتَهْزِؤُا" و بعضي از الف‌ها، "الف زينت" است مانند "اَتَوَكَّؤُا" و اگر حرف ديگري اضافه شود آن الف زایده هم نوشته نمي‌شود، مانند (اَحِبّاؤُهُ).


[="Arial"]سلام علیکم
به دوستان [="Red"]گروه آموزش قرآن[/] پیشنهاد می کنم دقیق مطالعه کنید!
و تشکر می کنم از باغ بهشت که مطالب را قرار می دهند
:Gol:

تجوید مصدرباب تفعیل ، درلغت به معنای نیکوکردن ودر اصطلاح،علمی است که درآن از شناسایی مخارج وصفات حروف زبان عربی و محل وقف ووصل وقواعد ودستورهای قرائت قرآن مجید ونیکو خواندن آن بحث می کند . تجوید راهنما و ضامن صحت قرائت است وقرآن کریم که کلام پروردگارواشرف و اکمل کتب آسمانی است باید طبق اصول و قواعد این علم شریف تلاوت شود چنانکه درآیه چهارم سوره ی مزمل فرموده : وَرَتِّلِ القُرآنَ تَرتیلاً

[=arial, helvetica, sans-serif]اشباع[/]

[=arial, helvetica, sans-serif][/]
[=arial, helvetica, sans-serif]اشباع از ماده شبع ( سير شدن و سير كردن) ضمير ( ه - ﻪ ) [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]كه به آخر كلمه اضافه مي شود اگر قبل از آن صداي فتحه يا [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]ضمه باشد ( هُو) خوانده مي شود واگر قبل ازآن صداي كسره [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]باشد ( هي ) خوانده مي شود مانند رَسُولَهُ (رَسُولَهُو ) رَسُولِهِ [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]( رَسُولِهي ) و چنانچه پس از ضمير ساكن يا تشديد باشد به [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]همان صداي كوتاه خوانده مي شود مانند رَسُولَهُ الاُمِي رَسُولِهِ [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]الَّذِي و همچنين اگر حرف قبل از ضمير ساكن و يا صداي [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]كشيده ٰا اي اُو داشته باشد ضمير به همان صداي كوتاه [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]خوانده مي شودمانند مِنهُ عَلَيهِ اَنزَلناهُ فِيهِ اَلقُوُه و براي آنكه در [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]قرائت موارد اشباع مشخص باشد ضمه روي ضمير را به اين [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]شكل مي نويسند و و در مواردي كه نبايد اشباع شود ضمه [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]را [/][=arial, helvetica, sans-serif]طبق معمول مي نويسند.[/]

[=&quot]هرگاه تنوین که در حکم نون ساکن است به حروف ساکن دیگری برسد" التقاء ساکنین" ایجاد می‌شود (یعنی دو ساکن به هم رسیده است) مانند: عاداً الْاُولی که در این کلمه نون ساکن تنوینی (عاداً) به لام ساکن (الْاولی) رسیده است و چون ادای دو حرف ساکن پهلوی هم سخت است لذا قاعدة التقاء ساکنین جاری می‌کنیم، یعنی یکی از حرکتهای تنوین را به نون کوچک مکسوره تبدیل می‌کنیم، یعنی «عاداً» می شود «عادَنِ» پس آن را این جور می خوانیم (عادَنِ الْاُولی) و اما این جور نوشته شده است (عاداًنِ الْاُولی یا عاداً اْلاولی) و همچنین است:

غُلامٍ‌نِ اسْمُهُ یَحْیی ـ کَرَمادٍنِ اشْتَدَّتْ ـ اَموالٌ‌نِ اقْتَرَ فْتُمُوها

[=&quot]که می‌خوانیم:

غُلامِنِ اسْمُهُ یَحْیی ـ کَرَمادِنِ اشْتَدَّتْ ـ اَموالُنِ اقْتَرَ فْتُمُوها.

[=&quot]اصولاً باید دانست که التقاء ساکنین در خود کتابت قرآن کریم انجام شده و با عارض کردن حرکت، رفع شده است مانند: قالَتِ الْمَلائِکَهُ ـ مِنَ الِّرجال ـ لَکُمُ اللَّیْل که قبل از متحرک شدن، قاَلتْ الْمَلائِکهُ ـ مِن الرِّجالِ ـ لَکُمْ اللَّیْلُ بوده است و در قرائت قرآن کریم همان طور که توضیح داده شد التقاء ساکنین فقط بین نون ساکنه تنوینی و حرف ساکن بعد می باشد و توجیه دانشمندان ادبی در مورد رفع التقاء ساکنین به وسیله سه حرکت فتحه، کسره و ضمه به شرح زیر است:

الف)[=&quot] کسره:[=&quot] گویند به دلیل اینکه سکون بوی کسره می‌دهد مخصوصاً اگر محکم تلفظ گردد و لذا اکثر قریب به اتفاق دانشمندان نظرشان این است که هرگاه برای رفع التقاء ساکنین خواسته باشیم حرکت دهیم به کسره حرکت می‌دهیم، مانند: مَنِ ارْتَضی.

ب)[=&quot] فتحه:[=&quot] به دلیل اینکه فتحه اَخَفِّ حرکات است(سبکترین صداها است) مانند: مِنَ النّاسِ.

ج)[=&quot] ضمه:[=&quot] چون مخرج میم مانند "واو" در قسمت لبها می‌باشد و لذا حرکتی از جنس "واو" که ضمه باشد به آن داده می‌شود، مانند: هُمُ اقْتَدِهْ.

[=&quot]و در بعضی کلمات دیگر برای ایجاد حرکت، متابعت از عین‌الفعل می‌شود، حال هرحرکتی که داشته باشد، مانند لَمْ یَمْدُّ که در اصل لَمْ یَمْدُدْ بوده است.

توضیح:[=&quot] در جمله بِئْسَ الْاسْمُ الْفسُوق به علت التقاء ساکنین نزد "لام" و سین ساکن در کلمه الْاسْم (به سبب وجود همزه وصل میان این دو) برای رفع آن سکون "لام" حذف و به کسره تبدیل می‌شود و خوانده می‌شود بِئْسَ لِسْمُ الْفُسُوق.

[=&quot]



[=&quot]
[=&quot]مدّ یعنی کشیدن و در اصطلاح تجویدی به معنی امتداد صوت است و در عربی فقط روی این 3 حرف (ا- و-ی) که حروف مدّ نام دارند با شرائطی که ذکر خواهد شد این علامت (~) را می‌گذارند و کشیده‌تر می‌خوانند و آنها عبارتند از: [=&quot]
[=&quot]1- الف ساکن ما قبل مفتوح[=&quot]، مانند (بَا- تَا- خَا- جَا
) که حرف قبل این الفها همه مفتوح می باشند.
[=&quot]2- واو ساکن ما قبل مضموم[=&quot]، مانند(بُو- تُو- سُو- قُو) که حرف قبل این واوها همه مضموم می[=&quot]‌[=&quot]باشند.
[=&quot]3- یاء ساکن ما قبل مکسور[=&quot]، مانند(بِی- جِی- سِی-فِی) که حرف قبل یاء در این کلمات همگی مکسورند.
[=&quot]
[=&quot]شرط کشش (بیش از دو الف) در موارد فوق داشتن سبب می[=&quot]‌[=&quot]باشد و سبب مدّ دو چیز است: 1- همزه 2- سکون، که روی حرف ما بعد قرار می[=&quot]‌[=&quot]گیرد و البته سکون خود به دو نوع است:
[=&quot]
[=&quot]1- سکون لازم[=&quot]، مانند: "الْانَ" و مانند سکون حروف مقطعه.
[=&quot]2- سکون عارضی[=&quot]، مانند وقف بر روی کلمات و ساکن کردن آخرین حرف آنها.
[=&quot]
[=&quot]باید دانست مدّ به طور کلی به دو نوع است:1- مدّ طبیعی 2- مدّ غیر طبیعی.
[=&quot]
[=&quot]1- مدّ طبیعی:[=&quot] آن است که پس از اسباب مدّ نیامده باشد که در این صورت میزان کشش آن هم طبیعی یعنی(دو الف) می‌باشد و در علم تجوید اصطلاحاً بدان "قصر" گویند، مانند: اتُونی – "أتُونِی" (که هر سه حرف مدّ، در این کلمه جمع است) و چنین مدّی در قرآن کریم همیشه بدون علامت مدّ می‌باشد، مانند: ذَکَرُوا.
[=&quot]2- مدّ غیر طبیعی: [=&quot] آن است که پس از حرف مدّ یکی از اسباب مدّ قرار گیرد مانند: یَشاءُ – الْانَ و بر پنچ قسم است:
[=&quot]
[=&quot] الف) مدّ منفصل:[=&quot] [=&quot] یعنی حرف مدّ در یک کلمه و سبب آن در کلمه بعدش باشد، مانند:(لااِلهَ) که "لا" در یک کلمه و "اِلهْ" در کلمه دیگر است و نیز مانند:"یا اَیُّهَا الَّذینَ"و "اِنّا اَنْزَلْناهُ" و کشش مدّ منفصل سه الف می‌باشد و همچنین اگر سبب مدّ سبب عارضی باشد مانند وقف بر روی "یَعْلَمُونَ" و "نَعیمٌ" که به طور عارضی ساکن می‌شوند همین حکم را دارند یعنی کشش آنها نیز سه الف می‌باشد که به این نوع مدّ اصطلاحاً "توسط" گفته می‌شود.
[=&quot]
[=&quot] [=&quot]ب) مدّ متّصل:[=&quot] [=&quot]آن است که حرف مدّ و سبب آن در یک کلمه باشند، مثل (سُوءَ – جاءَ – مَلائِکَهَ)(و کلمه آن است که به تنهایی معنا دهد مانند: "سُوءَ" یعنی بد و غیره) که کشش مدّ متّصل نیز چهار الف می‌باشد و به این نوع مدّ اصطلاحاً "طول" گفته می‌شود.
[=&quot]
[=&quot] ج) مدّ متّصل مُدْغَم: همان مدّ متصل است با این تفاوت که سبب آن مدغَم یعنی مشدّد می‌باشد، مانند:(ضالّین– حاقَّ – دابَّهٍ – الله) که کشش این نوع مدّ نیز پنچ الف می‌باشد و به این قسم اصطلاحاً "مدّ" گفته می‌شود.
[=&quot]
[=&quot] [=&quot]د) مدّ حروف مقطّعه:[=&quot] مانند(الم – حمعسق – کهیعص) که باید جدا جدا از هم خوانده شود، پس اگر دو حرفی باشند مانند(ها – یا) مدّ ندارند و اگر سه حرفی باشند و حرف مدّ داشته باشندمانند: (کافْ – صادْ – میمْ – قافْ) چون دارای حرف مد بوده و سبب آنها هم سکون لازمی است کشش آنها چهار الف می‌باشد.
[=&quot] توجه: [=&quot] لازم به ذکر است که گاهی در کتابت بعضی از کلمات هیچگونه حرف مدّی وجود ندارد لکن در موقع خواندن آنها متوجه می‌شویم که در تلفظ دارای حرف مدّ می‌باشند که این مسئله فقط در مورد "صله واوی" و "صله یائی" هاء ضمیر صادق است، مانند:"عِنْدَهُ اِلّا بّاّذْنِهِ" که هاء ضمیر دارای صله واوی و در نتیجه واو ساکن ما قبل مضموم بوده و سبب آن همزة بعد آن می‌باشد و مانند: "مِنْ عُمُرِهِ اِلّا" که صله یایی در هاء ضمیر است که دارای حرف مدّ و سبب است و البته چنین کلماتی تابع قوانین مدّی که ذکر شد می‌باشند.
[=&quot]
[=&quot] [=&quot]هـ) مدّ لین:[=&quot] ساختمان این مدّ با مدّهای دیگر دو تفاوت عمده دارد:
[=&quot] اولا: در این مدّ لین حرف مدّ دو عدد می‌باشد که عبارتند از: 1- یاء ساکنِ ما قبل مفتوح 2- واو ساکن ما قبل مفتوح.
[=&quot] ثانیاً: سبب آن نیز فقط ساکن حرف بعد می‌باشد مانند: (عَیْنْخَیْرْیَوْمْ) پس اگر دارای سکون لازمی باشند کشش آنها 4 الف می‌باشد مانند "عَیْنْ" در حروف مقطعه و اگر دارای سکون عارضی باشند کشش آنها 3 الف می‌باشد مانند: (خَیْرٌ – یَوْمٌ – خَوْفٌ) که در حال وقف، سکون عارضی پیدا می‌کنند.
[=&quot]
[=&quot]توضیحات مهم
[=&quot]1- [=&quot]باید دانست که کشیدن حروف مدّ در موقع خواندن قرآن مجید از زمان حضرت رسول اسلام(ص) معمول بوده و در این مورد اختلافی نیست فقط در میزان کشش صوت بین قراء اختلافاتی مشاهد می‌شود و آنچه در متن درس توضیح داده شده است میانگین فرمایشات علمای تجوید در این‌باره می‌باشد.
[=&quot]2- [=&quot]اصولاً سه راه برای شناختن میزان کشش مدّ می‌توان ذکر کرد که عبارتند است از:
[=&quot]الف)[=&quot] به اندازه هر الف مدّ، یک بار کلمه الف تلفظ شود.
[=&quot]ب)[=&quot] به اندازه هر الف مدّ یک بار صدای الفی (ا) تلفظ شود.
[=&quot]ج)[=&quot] به میزان هر الف مدّ یک انگشت از روی دست باز کرده و یا به ازای هـر الف مدّ
[=&quot] یک انگشت بر روی دست بسته شود.
[=&quot]
[=&quot]توجه:[=&quot] [=&quot] دو قسم اول و دوم با بودن فرد مخاطب امکان پذیر است.





ادغام

ادغام یعنی کوبیدن و یا داخل نمودن حرفی در حرف دیگر و یا چیزی در چیز دیگر و در اصطلاح تجویدی، داخل نمودن حرف ساکن در حرف متحرک ما بعد آن می‌باشد که حرف اول را مُدْغًم و دومی را مُدْغَم فیه گویند (مدغم یعنی کوبیده شده و مدغمٌ فیه یعنی کوبیده شده در آن).

انواع ادغام

ادغام بر دو نوع است:">ادغام بر دو نوع است:p>

1- ادغام صغیر: هرگاه مدغم ساکن و مدغمٌ فیه متحرک باشد این ادغام را صغیر گویند، مانند "هَلْ لَنا" که پس از عمل ادغام می‌شود "هَلَّنا".

2- ادغام کبیر: هرگاه دو حرف مدغم و مدغم فیه متحرک باشند و حرف مدغم را برای ادغام ساکن کنیم این ادغام را کبیر گویند، مانند "جَعَلَ لَکُمْ" که می‌شود "جَعَلَّکُمْ" باید دانست این نوع ادغام به روایت حفص از عاصم ممنوع است ولی قراء دیگر بعضاً بدان عمل نموده‌اند.

اقسام ادغام

ادغام از نظر مدغم و مدغمٌ فیه بر سه قسم است:

تذکر1: اگر ما قبل نون ساکن در اخفاء مُرَقَّقْ حرفی مضموم باشد اخفاء ما بین تفخیم و ترقیق انجام می‌گیرد مانند: اُنْثی – یُنْجی – حَکیمٌ ذلِک، که به این اخفاء بین‌ٌالبین گوییم.

تذکر2: در مورد اخفاء(میم) نزد(باء) نباید به طور کلّی لبها باید با یکدیگر فاصله داشته و هر دو اندکی به داخل دهان رفته و پس از ادای میم کر شده بلافاصله بیرون آمده و حرف(باء) را ادا نمود. کشش و چگونگی آن (بدون تفخیم و ترقیق، بلکه حالتی بین این دو) در این جا نیز صادق است.

تذکر3: کنترل دهان در حالت اخفاء از مهم‌ترین ارکان آن به شمار می‌رود، به این صورت که در حالت کر شدن نون ساکن و یا میم ساکن نباید دهان را رها کرد بلکه باید بر این پنهان شدن تسلّط داشت و آن را کنترل نمود، و همچنین دقّت در عدم کشش اخفاء بیش از دو الف از مسائل مهم است.

تعریف ادغام با غُنَّه و بلاغُنَّه

غُنَّه یعنی صدایی که از خیشوم شنیده می‌شود.

1- ادغام با غُنَّه: هر گاه نون ساکنه به چهار حرف(یمون) (ی- م- و- ن) برسد بخش عمده صوت از فضای بینی خارج می‌شود و این معنا در مورد دو حرف(م-ن) کاملتر است، یعنی تمام صدا از خیشوم شنیده می‌شود، مثل:(مِمّا – مِنّا – مَنْ یَشاءُ- مِنْ وَلیٍّ).

2- ادغام بدون غُنَّه: هرگاه نون ساکن به دو حرف(ل –ر) برسد فقط دو حرف مزبور مشدد می‌شود و تمام صدا از دهان خارج می‌شود، مانند: (مِنْ لَدُنْکَ – مِنْ رَبَّکُمْ).

استثنائات: در چند مورد در قرآن کریم به روایت حفص استثناءً ادغام ممنوع است که ذیلاً بیان می‌شود:

1- در چهار کلمه (دُنْیا – قِنْوان – صِنْوانٍ – بُنْیانٍ) به دلیل شباهت کلمه دیگر و تغییر معنا، ادغام نمی‌گردد( و البته در این مورد تمام قُرّاء متّفق می‌باشند).

2- ادغام حروف مقطّعه در بعدشان جایز نیست، مثلاً جایز نیست بگوییم (نُو وَّ الْقَلَمِ...) بلکه باید بگوییم (نُونْ وَ الْقَلَمِ...) یعنی بدون ادغام، ولی ادغام آنها در خودشان واجب است، مانند:(طا – سین – میم) که باید بگوییم (طا – سیمیم).

3- در کلمات(مَنْ راقٍ) در سوره قیامه و (بَلْ رانَ) در آیه 14 سوره مطففین نه تنها ادغام نمی‌شوند بلکه باید بین (مَنْ و راق)و(بَلْ و رانَ) سکت داده شود.

4- اگر مدغم حرف مدّ باشد ادغامش جایز نیست زیرا که حرف مدّ دو حرکت مدّ طبیعی دارد و ادغام و مدّ ضد یکدیگرند، مانند: (فی یُوسُفَ – قالوُا وَ هُم) اما اگر مدغم "حرف لین" باشد ادغامش صحیح و نیکوست مانند: عَصَوْا وَ کانُوا – اوَوْا وَ نَصَرُوا.

احکام میم ساکن نزد حروف هجاء

میم ساکنه نزد حروف تهجی سه حالت دارد:

1- نزد حروف میم ادغام می‌شود با غُنّه کامل، مانند: لَمّا – اِنَّهُمْ مُهْتَدون و برای ادای غنّه کامل باید میم مشدّد را به اندازه دو الف در خیشوم نگاه داشت.

2- نزد حرف (باء) اخفاء می‌شود و این اخفاء شدیدتر از اخفاء تنوین و نون ساکنه است و نیز همراه با غنّه می‌باشد مانند: عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ – رَبَّهُمْ بِهِمْ – یُمْدِدْکُمْ بِاَمْوالٍ که این محتاج تمرین زیاد همراه با استاد می‌باشد.
3- نزد دو حرف (ف – و) اشدّ اظهار می‌گردد، مانند: لَکُمْ فیها – اَمْواتٌ (یعنی علیرغم اینکه حرکتی به میم نمی‌دهیم و نیز سکتی هم حاصل نمی‌شود آن را کاملاً ظاهر می‌نماییم.) و در نزد مابقی حروف تهجّی اظهار می‌گردد، مانند: لَهُمْ اذانٌ



صفات حروف عبارت است از حالت واقعی ایجاد حرف، و از مخارج حروف نشأت می‌گیرد، یعنی صفات حروف مستلزم این است که اولاً مخارج حروف شناخته شوند و سپس آنقدر روی آنها کار شود تا به خوبی از جای خود ادا شوند و در این حالت صفات درونی حروف واضح شوند، در غیر این صورت هر چند که مخرج حرف دقیق تلفظ شود ولی صفات آنها مراعات نشود از نظر علم تجوید مورد قبول نمی‌باشد. پس همان طور که بیان شده دانستن صفات حروف بسیار مهم است چرا که بعضی از حروف هستند که دارای یک جایگاه مخرجی می‌باشند و اگر چنانچه به وسیله صفات درونی از یکدیگر تمیز داده نشوند همگی با یک تلفظ بیان خواهند شد، مثلاً: (س – ص- ز) که از حروف اَسَلی هستند و دارای یک جایگاه مخرجی می‌باشند، اگر چنانچه صفات درونی هر کدام مراعات نشود همه به یک صورت تلفظ خواهند شد و این نا صحیح است. پس نتیجتاً باید گفت: صفات حروف سبب تشخیص حروف متّحد المخرج یا قریب المخرج از یکدیگر می‌باشند و فرا گرفتن و به کار بستن آنها ضروری است. قبل از ورود به بحث صفات، لازم به ذکر است که در بین دانشمندان علم تجوید، در تعداد صفات اختلاف است لکن در اینجا آنچه را که بین همه دانشمندان مشترک و مورد قبول می‌باشد و نیز قول مشهور است ذکر می‌شود و در عین حال یادآوری می‌کنیم که اصولاً بعضی از این صفات با این که مشهور هستند، دارای کارآئی عملی چندانی نیستند و فقط برای مزید اطلاع دانشجویان عزیز بیان می‌شود، مانند: اِذلاق، اِصمات، نَفخ، نَفثْ و غیره.

اقسام صفات

پس از تعریف صفات، اکنون باید دانست که صفات حروف به دو دسته تقسیم می‌شوند:

1- صفات اصلی (ذاتی یا باطنی) 2- صفات فرعی (ظاهری یا عارضی)

الف) صفات اصلی

صفاتی هستند که لازمه حرف بوده و از آن جدا شدنی نیستند و دارای ضد می‌باشند که مجموعاً ده صفت به شرح ذیل است:

تشریح صفات و معنای هر کدام

1 و 2- اِسْتِعْلاء و اِسْتِفال: استعلاء در اصطلاح تجوید، بلندی صوت و صلابتِ آن را گویند و حروف آن هفت عدد است که عبارتند از: (خ – ص- غ- ض- ظ- ق- ط) (خَصُّ غَضٍّ ظَقَطٌ) و چون در هنگام ادای آنها دهان حالت پر شدن به خود گرفته و زبان میل به کام بالا می‌کند آنها را مستعلیه گویند، مانند: مُقْتَسمینَ- اَخَّرْتَنی- اَغْلالاً- مَطْلَعِ- اَظْلَمُ- فَاصْفَحِ- وَاخْفِضْ، و مابقی حروف دارای صفت استفال می‌باشند که در اصطلاح تجوید، عدم صلابتِ صوت را گویند و حروف آن 21 حرف است و چون هنگام تلفظ این حروف، صوت و زبان به طرف پایین میل می‌کند از این جهت آنها را حروف مُسْتَفِلَه نامند.

3 و 4- اطباق و انفتاح: اطباق در اصطلاح تجویدی، گود شدن زبان و چسباندن آن به کام بالا را گویند و حروف آن چهار عدد است (ص- ض- ط - ظ) و چون هنگام ادای آنها زبان مانند قاشق با کام بالا تماس می‌گیرد و با غلظت و تفخیم تلفظ می‌شوند آنها را حروف مطبقه نامند، و در بقیه حروف که 24 عدد هستند چون در هنگام تلفظ، زبان از کام بالا جدا می‌شود آنها را منفتحه گویند، مانند: اَکْبَرُ- اُسَّسَ- اَهْلَ- اَزْواجٌ- اَفْواجاً.

5 و 6- جَهْر و هَمْسْ: جهر به معنی بلندی آواز و صوت قوی و آشکار است و حروف آن 18 حرف می‌باشد(همزه- ب-ج- د- ذ- ر- ز- ض- ط- ظ- ع – غ – ق- ل- م – ن- و – ی) و آنها را مهجوره گویند، و هَمْسْ که به معنای صدای غیر ظاهر و خفیف می‌باشد بقیه حروف را شامل می‌شود که عبارتند از: (ت- ث- ح – خ- س- ش- ص- ف- ک – ه).

توجه: برای تمیز حروف مجهوره از مهموسه، گفته شده که اگر دو انگشت سبابه را داخل در گوشهایمان نماییم و یکی از حروف مهجوره را تلفظ کنیم متوجه خواهیم شد که صوتی قوی گوشها را پر خواهد کرد ولی در تلفظ حروف مهموسه این طور نیست و حروف مزبور هیچگونه زنگی نداشته و از صوتی قوی برخوردار نیستند، و نیز گفته‌اند که در هنگام ادای حروف مجهوره، تارهای صوتی مرتعش می‌شوند ولی هنگام تلفظ حروف مهموسه تارهای صوتی مرتعش نمی‌شوند.

7 و 8- شدّت و رخوَه: شدت یعنی قوت آواز و سخت گفتن و هشت حرف(همزه- ب- ت- ج- د- ط- ق- ک) را شدیده گویند چرا که به شدت تلفظ می‌شوند خصوصاً اگر ساکن باشند و بقیه از حروف را حروف رِخْوَه یا رِخاوَه (به معنی سهولت و سستی) می‌گویند چرا که به سستی و آسانی تلفظ می‌شوند و سیزده حرف هستند: (ث- ح- خ- ذ- ز – س- ش – ظ – ص- ض- غ- ف – ه) و بقیه حروف را بین الشّدَّه و الرِّخْوه نامند.

9 و 10- اِذْلاقْ و اِصْماتْ: اِذْلاقْ به معنای تندی و تیزی و روانی است و شش حرف (ل- ن- ر- ف- ب- م) را مُذْلِقَهْ خوانند، و اِصْماتْ به معنای سکوت و خاموش شدن و به سنگینی ادا کردن می‌باشد و 22 حرف بقیه را مُصْمِتَه گویند.

ب) صفات فرعی

صفاتی هستند که دارای ضدّی نیستند و بعضاً بر حروف عارض می‌شوند که معروفترین آنها عبارتند از:

1- قلقله: به معنای جنبیدن و جستن صدا از جای خود است و فقط هنگامی که حرف ساکن باشد بر آن عارض می‌شود و پنج حرف (ق- ط- ب- ج- د)(قطب – جد)دارای این صفت می‌باشند، با توجه به این که جستن صدا و تمایل حرکت آن به سوی کسره می‌باشد، مانند: لَقَدْ- اِبْراهیم- خَلَقْنا- اِطْعامٌ- مَجْمَعَ.

اقسام قلقله: قلقله بر دو نوع است:

قلقله صُغری: و آن این است که هرگاه یکی از حروف (ق- ط- ب- ج- د) در میان کلمه باشد آن را قلقله صغری می‌نامند: سُبْحانَ – مَطْلَعِ

قلقله کُبری: هرگاه یکی از حروف (قطب، جد) در آخر کلمه قرار گیرد قلقله کبری نامیده می‌شود، مانند: اَحَدْ- صَمَدْ- یُولَدْ.

پس در قلقله صغری حروف مذکور (حروف قلقله) دارای اندک جنبشی خواهند بود ولکن در قلقله کبری این حرکت و جنبش قویتر و محکمتر است.

2- صفیر: در اصطلاح تجویدی صدائی است که نزدیک به سوت زدن باشد و منظور از آن صوتی است که از میان دندانهای ثنایا خارج می‌شود و حروف آن همان حروف اسلی (ز- س- ص) می‌باشند، مانند: یَزْداد- اَزْواجاً- اُسِّسَ- وَالصُّبْحِ.

3- تَفَشّی: افشا کردن و منتشر گردانیدن است و منظور از تَفَشّی که مخصوص حرف (ش) است آن است که در محل خود منتشر و پخش می‌شود، مخصوصاً وقتی که مشدّد باشد این معنا بهتر آشکار می‌گردد، مانند: مُنَشَّرَهً.

4- بُحَّهْ: به معنی خشونت وغلظت صدا می‌باشد و مخصوص حرف (ح) است که در موقع اداء آن گرفتگی و خفگی در حلق پیدا می‌شود، مانند: فَاصْفَحْ – تَحْزَنْ.

5- نبره: در اصطلاح تجویدی به معنای سنگین و تیز ادا کردن است و فقط مخصوص حرف همزه می‌باشد که در هنگام تلفظ محکم و قاطع بیان می‌گردد و لذا گفته شده که از نظر ادا شدن اَثْقَلُ الحرُوف است، مانند: أَأَنْتُمْ – بَأْسٍ- تُؤْمَرُ- لَنَسْئَلَنَّهُمْ.

6- اِسْتِطالَه: به معنای طلب کشیدن است و حرف ضاد دارای این صفت است و آن را حرف مُسْتَطالَه نامند زیرا در حال سکون تا مخرج لام کشیده شده و در اثر این کشش صوت هم کشیده می‌شود، مانند: اَرْضٌ- قاضٍ- وَاخْفِضْ- اَعْرِضْ.

7- خَرُورَه: در لغت خُرْخُرْ کردن گربه را خَرُورَه گویند و در اصطلاح تجویدی گرفتگی صوت را خَرُورَه می‌نامند و (خاء) را مَخْرورَه گویند زیرا هنگام تلفظ آن، آوازی شبیه به صدای کسی که حلقش گرفته باشد شنیده می‌شود، مانند: اَخْ و مانند: یَتَأَخَّر- اَخَّرْتَنی- سَخَّرَها.

8- نَفْخْ و نَفْثُ: هر دو به معنای دمیدن از دهان است و دو حرف (ف- ث) را به ترتیب مَنْفُوخَه و مَنْفُوثَه گویند زیرا هنگام تلفظ حروف مزبور هوا از مخارج آنها دمیده شده و بیرون آید مانند: اُفٍّ- یَلْهَثْ.

9- تَکریرْ: به معنای دوباره گفتن و مخصوص حرف(راء) است چرا که در هنگام تلفظ مرتعش ادا می‌گردد و این تکریر ذاتی است و بایستی دقت کرد که تکرار آن خفی و ریز باشد نه درشت و آشکار، و این حالت در تفخیم و ترقیق "راء" باید مراعات شود، مانند: مَرَّه- مِرْیَه.

10- سُکُون: در لغت ضد حرکت است و به غیر از حروفی که دارای صفت قلقله هستند بقیه دارای این صفت می‌باشند چرا که در هنگام تلفظ محتاج به حرکت و جنبش در مخرج نبوده بلکه با سکون و آرامش تلفظ می‌شوند، مانند: اَسْماءٍ- اَنْعامٍ- اَلْبابَ.

توجه: برای شناخت صفات غیر معروف و مطالبی در این باره، از جمله می توان به کتاب فارسی "سِرُّ البیان فی علم القرآن" تألیف جناب آقای سرهنگ بیگلری از صفحه 167 الی صفحه 177 مراجعه نمود.


الف) تفخیم: در لغت درشت و ضخیم نمودن است و در اصطلاح تجویدی درشت و فَرْبِه (پُر) نمودن حرف و در نتیجه صوت است مانند: "ضاد"در (ضالّین) و "صاد" در (صَلْصالٍ).

ب) ترقیق: در لغت و نیز اصطلاح تجویدی رقیق و نازک ادا کردن حروف را ترقیق گویند: مانند "سین" در (سِدْرٍ) و "راء" در (رِجْسٍ).

ج) تغلیظ: عبارت است از ضخیم شدید حرف و غلیظ ادا نمودن آن است که در روایت حفص فقط در حرف لام جلاله"اَلله" است با شرایطی که ذکر خواهد شد، و در کلمات دیگر مانند اَلصَّلوه به روایت حفص جایز نیست.

کیفیت تفخیم و ترقیق در حروف

باید دانست تفخیم و ترفیق فقط در 3 حرف مورد نظر می‌باشند که هر کدام ذیلاً شرح داده می‌شوند:

1- لام (ل): اصل در تلفظ حرف لام ترقیق است زیرا از حروف مستفله می‌باشد ولی چنانچه ماقبل یا مابعد و یا طرفین "لام" یکی از حروف مستعلیه قرار گیرد تفخیم می‌شود، مانند: قُلْ- اَلصَّلوه- سُلْطان- فَانْطَلَقَ- صَلْصالٍ.

و اما در مورد لام جَلالَه (جَلالَه به معنای بزرگ است و این جا منظور لام "اَلله" می‌باشد) گفته می‌شود که هرگاه ماقبل لام جَلالَه "اَلله" مکسور باشد (اَعم از کسرة لازم یا عارض) ترقیق می‌شود مانند: بِاللهِ- قُلِ اللّهُمَّ- بِسْمِ اللهِ- سَبیلِ اللهِ و در صورتی که ما قبل آن مفتوحه یا مضموم باشد تفخیم می‌گردد مانند: اَللهُ- اِنَّ اللهَ- قالَ اللهُ- فَضْلُ الله و همان طور که بیان شد به این عمل اصطلاحاً تغلیظ گفته می‌شود و از آن جا که هرتلغیظی تفخیم هم هست اگر به آن، عمل تفخیم هم گوییم مشکلی ندارد .

2- راء (ر): راء ذاتاً مفخّم است و باید درشت ادا شود ولی در چهار مورد در روایت حفص از عاصم ترقیق می‌گردد که عبارتند از:

الف) راء مکسور اعم از این که کسرة آن لازم یا عارضی باشد، مانند: رِجالٍ- رِزْقٍ- رِضْوانٍ- ذَرِالَّذینَ.

ب) راء ساکن که ماقبل آن مکسور به کسرة لازم باشد، مانند: فِرْعَونَ- مِرْیَهٍ.

ج) راء ساکن ماقبل ساکن، که ماقبل آن مکسور باشد و این فقط در مورد وقف اتفاق می‌افتد، مانند: سِحْرْ- ذِکْرْ- شِعْرْ.

د) راء ساکن که ماقبلش حرف "ی" باشد، مانند: بَصیرْ- نَذیرْ- خَبیرْ- خَیْرْ- غَیْرْ، که البته منظور در هنگام وقف است و اگر "راء" خودش متحرک باشد تابع شرایط ذکر شده در درس است.

و اما در بقیه موارد تفخیم می‌گردد که ذیلاً همه آنها بیان می‌شوند:

الف) راء مفتوح یا مضموم تفخیم می گردد مانند: رَبَّ- صَدْرُکَ.

ب) راء ساکنی که ماقبل آن مفتوح یا مضموم باشد و یا ماقبل ماقبلِِ آن این چنین باشد تفخیم می‌گردد، مانند: قَمَرْ- مَرْیَمْ- مُرْدِفینَ- َفجْرْ- شُکُورْ- یُسْرْ.

ج) راء ساکنی که ماقبلش حرف مستعلیة ساکن و حرف ماقبل آن دو مکسور باشد تفخیم می‌شود مانند: مِصْرْ- قِطْرْ.

د) راء ساکن ما قبل مکسور، که کسره آن عارضی باشد تفخیم می‌گردد، مانند: اِرْجِعُوا- اَمِ ارْتابُوا- اَلَّذِی ارْتَضی- اِنِ ارْتَبْتُم.

هـ) راء ساکن ماقبل مکسور که بعد از آن یکی از حروف مستعلیه قرار گیرد و در یک کلمه باشند نیز تفخیم می شود که در قرآن کریم فقط چهار کلمه به همراه خانواده آنها بدین گونه آمده است که عبارتند از: اِرْصاداً- مِرْصاداً- فِرْقَه- قِرْطاسٍ.

3- الف (ا): هرگاه الف بعد از یکی از حروف مستفله واقع شود ترقیق می‌گردد مانند: ساءَ- مالِکِ- اِیّاکَ و چنان چه بعد یکی از حروف مستعلیه یا مُفَخَّمِه واقع شود تفخیم می‌شود، مانند: صالِحَ – ضامِرٍ- اَرادَ- نَذیراً.

توجه: باید دانست حروف مفخمه نسبت به یکدیگر با توجه به نوع حرکت و نیز چگونگی قرار گرفتن در مجاورت حروف مستعلیه دارای شدت و ضعف می باشند یعنی ممکن است در یک کلمه تفخیم حرف مورد نظر بیشتر از کلمه دیگری باشد مانند: یضره که تفخیم آن بیشتر از عطفه می باشد.

اِمالَهْ و تقسیمات آن

اِمالَهْ: اماله در لغت به معنی میل دادن و در اصطلاح تجویدی میل دادن فتحه به جانب کسره و "الف" به طرف "یاء" است و اماله بر دو نوع است:

1- کُبْری 2- صُغْری

اِمالة کبری: عبارت از نزدیک کردن فتحه به کسره و الف به سوی یاء می‌باشد و در قرائت عاصم به روایت حفص فقط در کلمه (مَجْریها) این اِماله صورت می‌گیرد و در کلمات دیگر به روایت حفص ممنوع است، و نحوة اِمالة آن چنین است که "الف" ما بعد "راء" را آن چنان ترقیق می‌کنیم که راء با حرکت کسره متصور باشد.

امالة صُغْری: آن است که فتحه و "الف" اندکی به سمت کسره و "یاء" میل داده شوند، به صورتی که "الف" در نزد شنونده، حالتی بین فتحه و "الف" مُتَصَوَّر باشد.
منظور از این اِماله در قرائت عاصم به روایت حفض همان "ترقیق الف" می‌باشد که در اوایل درس بدان اشاره شد، مانند: اِنّا- اِیّاکَ- کِتابَ- هذا- اِذاو تفاوتِ بین ترقیق و اِماله این است که ترقیق برای مجموع حروف مستفله به کار می‌رود ولی اِماله فقط برای حرف "الف" به کار می‌رود.

علائم وقف

مسأله وقف و وصل و ابتدای صحیح عبارات قرآنی از ضروریات تلاوت قرآن مجید است. چه بسا در اثر عدم توجه به این مهم، معانی آیات الهی مخدوش گردد.
اما از آنجا که اکثر مردم به زبان عربی و مفاهیم قرآن آشنایی کافی ندارند، غالباً در انتخاب محل صحیح وقف و ابتدا دچار مشکل می شوند؛ لذا برای رفع نسبی این مشکل علاماتی وضع گردیده است که برخی از مهم ترین این علائم ( رموز وقف ) را شرح می دهیم.
( م ) = وقف لازم
وقف الزامی است و در صورت وصل، احتمال تغییر مفهوم جمله زیاد است.
( ط) = وقف مطلق
تأکید می شود وقف کنید. چون موضوع مورد بحث تمام است.
( ج ) = وقف جایز
هم می توان وقف کرد هم می توان وصل نمود.
( ز ) = وقف مجَوَّز
مانند وقف جایز است. البته وصل آن بهتر است.
( ص ) = وقف مرَخَّص
به خاطر طولانی بودن جمله و کمبود نفس، رخصت داده می شود وقف کنید و سپس از کلمه بعد ابتدا نمایید.
( لا ) = وقف ممنوع
نباید وقف کرد. اگر به طور اضطراری مجبور شدید وقف کنید حتماً برگردید و مجدداً وصل نمایید.
( قلی ) = وقف بهتر از وصل است.
( صلی ) = وصل از وقف بهتر است

قواعد نون ساکن

نون ساکن دارای 4 حکم یا قاعده به شرح زیر می باشد:

  • ادغام : هرگاه نون ساکن به یکی از حروف «ی - ر- م - ل- و ن » برسد نون ساکن حذف شده و این حروف(که اختصاراً به آنها حروف یرملون می گویند) با تشدید خوانده می شوند.
تذکر :در مورد احکام نونساکن باید توجه داشت که تنوین هم نوعی نون ساکن محسوب می گردد.

مثال: مَنیَشَاءمَیَّشاء

مثال: سِراجاًمُنِیراًسِراجَمُّنیراً

  • اظهار: بمعنای ظاهر و آشکارکردن است.
این قاعده زمانی رخ می دهد که حرف نون ساکن به یکی از حروف حلقی برسد. حروفحلقی عبارتند از:« ء - هـ - ح - ع - خ غ ».توجه داشته باشید که حرف الف در واقعهمان همزه(ء) می باشد و بر عکس.

مثال: مَن ءَامَنَ - مِنهُم - مِن حَیثُ

نکات:

1- در هنگام اظاهرنباید روی نون ساکنه زیاد مکث کرد.

-2 نون ساکنه باید واقعاًساکن تلفظ شود.

3- نباید بین نون ساکنه وحرف حلقلی ، وقف و ایست ، و با اصطلاح سَکت داشته باشیم.



  • اقلاب(یا قلب به میم):در لغت بمعنای تقدیر کردن است و در تجوید بمعنای تبدیل نون ساکنه به میم.

حرگاه حرف نون ساکنه بهحرف ب برسد نون ساکنه تبدیل به میم می شود.

مثال: مِن بَعدِمِمبَعدِ

برای تلفظ این میمایجاد شده ما باید دو تا لب را به هم نزدیک کنیم به حدی که فاصله بسیار کمی با همداشته باشند آنوقت بخش عمده صوت را از بینی خارج می کنیم و این حرف را به اندازه دوحرکت ادامه می دهیم و بعد حرفبرا تلفظ می کنیم.

تذکر: توجه داشته باشید کهحرکت به میزان زمانی گفته می شود که نیاز است تا ما یک بند انگشتمان را به آرامیباز کنیم.

  • اخفاء: در لغت بمعنای مخفی کردن و در تجوید بمعنای ادای حرف در حالتی بین اظهار و ادغام است.
حرف نون ساکنه بجز در حروف یرملون و حروف حلقی و حرف ب که جمعاً 13 حرف است در بقیه حروف که می شود 15 حرف ،اخفاء می شود نون ساکنه در نزد حروف مابقی(15=13-28) اخفاء می شود. نحوه اخفاء : باید به نحوشروع اخفاء و در هنگام تلفظ بدون اینکه نوک زبان به مخرج حرف نون بخورد (یعنی بدوناینکه نوک زبان به سقف دهان بخورد)قسمت عمده صوت را از قسمت بینی خارج کنیم و اینحالت را به اندازه دو حرکت ادامه بدهیم، سپس حرف مابقی را ادامه می دهیم.

مثال: اَنفُسَهُم - مَن کانَ - شَمساً زَمهَریراً

[="Black"]دوستان لطف کنند نکات تکراری قرار ندن[/]

ممنون از مقاله خوبتون

موضوع قفل شده است