شأن نزول برخی آیات و سوره های قرآن کریم

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شأن نزول برخی آیات و سوره های قرآن کریم

سلام خدمت قرآن دوستان گرامی

انشاء الله در این تاپیک شأن نزول برخی آیات و سوره های قرآن کریم را قرار خواهیم داد. شما نیز میتوانید در این زمینه ما را یاری کنید.:Gol:

شأن نزول « هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسان‏ ... » ( سوره انسان )

در مجمع نقل نموده كه روايات خاصه و عامّه موافق شده بر نزول آيات اين سوره از انّ الابرار يشربون تا كان سعيكم مشكورا درباره امير المؤمنين علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و حسنين علیهما السلام و فضّه خادمه ايشان عليهم السّلام؛

و آنكه اجمال اين قصّه آن است كه حسنين عليهما السلام مريض شدند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وجوه اصحاب از آن دو عيادت نمودند و به حضرت امير گفتند خوب است براى شفا دو فرزند خود نذرى فرمائى و او سه روز روزه نذر فرمود و حضرت زهرا و فضه خادمه هم به آنحضرت در نذر تأسى نمودند و خداوند آن دو را شفا داد و حضرت امير آن ايّام چيزى نداشت سه صاع جو كه هر صاعى قريب به يك من تبريز است از يك نفر يهودى قرض كرد و در بعضى از روايات است كه گرفت و بنا شد در عوض براى او پشم ببافد و آورد آن جو را نزد حضرت زهرا و او يك صاع از آن را آرد فرمود و نان پخت و چون امير المؤمنين عليه السّلام از نماز مغرب فارغ شد خدمت او آورد كه افطار نمايند ناگاه فقيرى آمد و سؤال نمود پس نان ها را به او دادند و با آب افطار نمودند و چون روز دوم شد صاع ديگر را آرد كرد و نان پخت و در وقت افطار حاضر نمود پس يتيمى آمد و درخواست نمود و ايشان نان ها را به او دادند و با آب افطار كردند و چون روز سوّم شد بقيّه جو را حضرت زهرا آرد فرمود و نان پخت و در وقت افطار خدمت امير عليه السّلام حاضر نمود پس اسيرى آمد و طلب نمود و ايشان نان ها را به او دادند و با آب افطار نمودند و چون روز چهارم شد و از نذر فارغ شده بودند ، حضرت امير با حسنين عليهما السلام خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيدند با آنكه ضعيف شده بودند پس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گريه كرد و جبرئيل سوره هل اتى را نازل نمود.

**********************
تفسير روان جاويد، ج‏5، ص: 316

شأن نزول « وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً » :

مفسران نقل كرده‏اند: جمله « وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً » در باره دو نفر از اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله است كه رفيقشان « سلمان » را غيبت كردند، زيرا او را خدمت پيامبر فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بياورد، پيامبر سلمان را سراغ «اسامة بن زيد » كه مسؤول «بيت المال» بود فرستاد.

«اسامه» گفت: الآن چيزى ندارم، آن دو نفر از « اسامه » غيبت كردند و گفتند:

او بخل ورزيده و در باره « سلمان » گفتند: اگر او را به سراغ چاه سميحه ( كه چاه پر آبى بو د) بفرستيم آب آن فروكش خواهد كرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد « اسامه » بيايند، و در باره موضوع كار خود تجسس كنند.

پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود: من آثار خوردن گوشت را در دهان شما مى‏بينم.

عرض كردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخورده‏ايم!

فرمود: آرى گوشت «سلمان» و «اسامه» را مى‏خورديد.

آيه نازل شد و مسلمانان را از غيبت نهى كرد.

************************
برگزيده تفسير نمونه، ج‏4، ص: 503

لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضا

براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان [آنان‏] بر جاى گذاشته‏اند سهمى است و براى زنان [نيز] از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان [آنان‏] بر جاى گذاشته‏اند سهمى [خواهد بود]- خواه آن [مال‏] كم باشد يا زياد- نصيب هر كس مفروض شده است.

( نساء / 7 )

در سبب نزول آيه اختلاف است:

« قتاده » و « ابن جريج » و « ابن زيد » گويند عرب جاهليت به پسران ارث مى دادند و به زنان و دختران ارث نمی دادند اين آيه براى رد روش آنان نازل گرديد.

در تفسير « ابوالشيخ » و كتاب « الفرائض » از « ابن حبان » از « كلبى» او از « ابوصالح » او از « ابن عباس » روايت كنند كه در جاهليت به دختران ارث نمى دادند و نيز به صغار تا قبل از بلوغ ارث نمی دادند يكى از انصار به نام « اوس بن ثابت » مرده بود و دو دختر و دو پسر صغير از وى باقيمانده بود. دو پسر عموى اوس ميراث او را تصاحب كرده بودند زوجه اوس نزد سول خدا آمد و از او چاره جوئى كرد. پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود : « در اين خصوص چيزى نمی دانم. » ؛ سپس اين آيه نازل گرديد .

« زجاج » گويد عرب به كسى ارث نمى داد مگر اينكه شمشير زن و جنگى باشد و يا به تواند از حريم و دارائى خود دفاع كند.

در تفسیر نمونه آمده است : اعراب با رسم غلط و ظالمانه‏اى كه داشتند زنان و فرزندان خردسال را از حق ارث محروم مى‏ساختند، آيه روى اين قانون غلط خط بطلان كشيده‏.

سوره قلم ـ آیه 51 :

وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُون‏

ترجمه : و آنان كه كافر شدند، چون قرآن را شنيدند چيزى نمانده بود كه تو را چشم بزنند، و مى‏گفتند: « او واقعاً ديوانه‏اى است.»

شأن نزول :

كفار خواستند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را به وسيله چشم زخم آسيب رسانند ، لذا قومى از قريش آمدند و در مقابل او ايستادند و گفتند ما مثل اين مرد از حيث فصاحت و بلاغت و هم از لحاظ اظهار بينه و دلائل كسى را نديده ايم و اينان قوم « بنی اسد » بودند كه معروف به بد چشمى شده بودند و به هر چيزى اگر چشم مى انداختند و از آن تعريف زياد مى كردند به آن آسيبى مى رسيد ؛

لذا به يكى از آنها گفته بودند از تو مى خواهيم كه به « محمد » چشم زخم بزنى. اين مرد چنين كرد و چشم خود را به پيامبر افكند و شروع به تعريف و توصيف رسول خدا نمود و سخت ، چشم خود را به پيامبر دوخت در حالتى كه رسول خدا به قرائت قرآن مشغول بود و اين نگاه و نظاره قريب يك ساعت به طول انجاميد و پيش خود تصور مى كرد كه چشم او تاثيرى در رسول خدا خواهد نمود سپس اين آيات به رسول خدا نازل شد : « وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ ...‏ »

( تفسير «روض الجنان» يا « روح الجنان » )

آیه 44 سوره بقره :

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون‏

آيا مردم را به نيكى فرمان مى‏دهيد و خود را فراموش مى‏كنيد، با اينكه شما كتاب [خدا] را مى‏خوانيد؟ آيا [هيچ‏] نمى‏انديشيد؟

شأن نزول :

دانشمندان يهود، قبل از بعثت پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله، مردم را به ايمان آوردن به آن حضرت دعوت مى‏كردند و بشارت ظهور حضرت را مى‏دادند، امّا هنگام ظهور، خودشان ايمان نياوردند و حتّى بعضى از آنان به بستگان خود كه اسلام آورده بودند، توصيه مى‏كردند كه مسلمان بمانند، ولى خودشان اسلام نمى‏آوردند. «1»

در روايات آمده است:

دانشمندى كه ديگران را به بهشت دعوت كند، ولى خودش اهل جهنّم باشد، بزرگترين و سخت‏ترين حسرت‏ها را خواهد داشت. «2»

_______________________
(1). نمونه، ج 1، ص 214.
(2). بحار، ج 2، ص 37.

*****************
تفسير نور، ج‏1، ص: 103

موضوع قفل شده است