انوار و درجات انوار الهی

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
انوار و درجات انوار الهی

هوالحق

متن عربی آیه : اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(سوره : النور آیه :35 )

تفسیر الميزان
‌صفحه‌ى 166
ترجمه آيات‏
خدا نور آسمانها و زمين است نو را و همچون محفظه‏اى است كه در آن چراغى باشد، و چراغ در شيشه‏اى، شيشه‏اى كه گويى ستاره‏اى است درخشان، و آن چراغ با روغن زيتى صاف روشن باشد كه از درخت پر بركت زيتون (سر زمين مقدس) گرفته شده باشد نه زيتون شرقى و نه غربى، در نتيجه آن چنان صاف و قابل احتراق باشد كه نزديك است خود به خود بسوزد هر چند كه آتش بدان نرسد، و معلوم است كه چنين چراغى نورش دو چندان و نورى بالاى نور است، خدا هر كه را خواهد به نور خويش هدايت كند و اين مثلها را خدا براى مردمى مى‏زند كه خدا به همه چيز دانا است (35).

انوار و درجات انوار الهی از دیدگاه شیخ نجم رازی



نویسنده : مهدی آذری


مقدمه:
«نجم الدین ابوبکر عبدالله بن محمد بن شاهاور بن انوشروان رازی ملقب به نجم رازی و معروف به دایه به سال 573 هـ. ق. در ری به دنیا آمد.از آغاز جوانی به سیر و سیاحت پرداخت.ابتدا به خراسان و خوارزم رفت و دست ارادت به مجدالدین بغدادی،عارف مشهور عصر داد.همزمان با نخستین تاخت و تازهای مغول در سال 617 به همدان رفت و در بهار 618 در فاجعه ی کشتار همدان به دست مغول،زن و فرزند خود را به دست دشمن یله کرد و فرار را بر قرار ترجیح داد.شیخ رازی برای توجیه عمل خود در کتاب مرصادالعباد آیه و حدیث می جوید و سپس می نویسد:« چون بلا به غایت رسید... متعلقان را جمله به ترک گفتن و «من نجا برأسه فقد رجح» را غنیمت شمردن و بر سنت «الفرار ممّا لا یطاق من سنن المرسلین» رفتن و عزیزان را به بلا سپردن، این ضعیف از شهر همدان که مسکن بود به شب بیرون آمد اهل شهر به قدر وسع کوشیدند اما کفار دست یافتند و خلق بسیار کشتند»(رازی،1387: 14)
این شیوه ی کار شیخ رازی درست برخلاف کار همنام او شیخ نجم الدین بود که «چون کفار به خوارزم رسیدند اصحاب التماس کردند که چارپایان آماده است،شیخ فرمودند: که من اینجا شهید خواهم شد»(همان: 15)
«شیخ رازی از راه اربیل و دیار بکر به آسیای صغیر رفت و در قیصریه اولین تحریر مرصاد را به پایان رساند،آنگاه در ملطیه خدمت شیخ شهاب الدین سهروردی،شیخ اشراق رسید و به تشویق او روایت دیگری از مرصاد در سال 620 هـ. ق در سیواس به نام علاءالدین کیقباد کرد.پس از اینجا معلوم می گردد که شیخ اشراق کتاب مرصاد را خوانده و توصیه هایی اشراقی به نجم رازی نموده است،چرا که رازی پس از این دیدار تحریر دیگری از مرصاد می نویسد.
نجم الدین رازی به پیروی از شاعران متصوفه قرن ششم همچون سنایی،عطار،خاقانی و نظامی از طعن و نکوهش در حق فلاسفه دریغ نکرده است.وی نیز فلاسفه را به گناه پیروی از عقل و تنهاروی و اظهار عدم احتیاج به شیخ به تهمت عدم متابعت از انبیاء و قول به اینکه «صانع را در ایجاد فعل،اراده نیست» کافر و گمراه و دوزخی می شمارد و فلسفه و زندقه را یکسان می نهد.
وی عقل را چنان بی تمکین می شمارد و به گونه ای تعصب می ورزد که برای حفاظت دین از آلایش فلسفه،مداخله تیغ بی دریغ را جایز می شمارد و تعصب آن «ائمه متقی» را که فتوی قتل امثال عین القضات و سهروردی را صادر می کردند،می ستاید.از میان فلاسفه،خیام صریحاً مورد طعن او قرار گرفته است و ظاهرا در مواردی که بدون ذکر نام به فلاسفه می تازد،امام فخر رازی را منظور دارد که معاند نیرومند عرفا در آن روزگار بود و موجب دربدری بهاء ولد پدر مولوی گردید.
سلوک نجم الدین رازی نیز حد میانه ای است بین زاهدان و مجذوبان،هم اهل نماز و روزه و حج و زکات است و هم معتقد به کشف و کرامت و تجلی و وجد و شور و شوق و حال، و هم ملازم اذکار و اوراد و خلوت،بی علت نیست که هر کلامی را هم با آیات قرآن مجید و احادیث شریف مؤکد می دارد و هم از احوال و اقوال پیشروان و پیشینیان طریقت چون ابراهیم خواص،ابوالحسن خرقانی،ابوسعید ابوالخیر و بایزید بسطامی و منصور حلاج و شقیق بلخی و دیگران مدد می جوید»(رازی،1387: 16)
«نجم الدین رازی از اصحاب و شاگردان نجم الدین کبری است،شیوه ی تصوف نجم الدین،سلوک و حدفاصل میان زهد و جذبه است یعنی نجم الدین سه عامل را لازم می شمارد:
1- عنایت بی علت حضرت عزت
2- عمل به ارکان شریعت
3- اجرای آداب و رسوم سلوک.

نجم الدین رازی با وجود سیر و سلوک معنوی،مردی طالب جاه و نام بود.در لابلای سطور مرصاد، از یک طرف به اشارت و استعارت از کشف و کرامات خود دم می زند و از دیگر سو،ملوک و ارباب فرمان را به رعایت احترام مشایخ و پیران طریقت فرا می خواند.
در سال 621 هـ. ق.آوازه ی دانش پروری علاءالدین داود،ملک ارزنجان، وی را به آن شهر می کشاند و خلاصه ای از مرصاد را به نام مرموزات اسدی،به نام آن امیر می سازد و سپس از آنجا به بغداد رفته و در سال 622 هـ.ق. از طرف خلیفه عباسی به تبریز برای سفارت نزد جلال الدین خوارزم شاه می رود.نجم الدین سی سال آخر عمر خود را مقیم بغداد بود و ترجمه ی عربی مرصاد را به نام «منارات السائرین» و تفسیری به عربی در آن شهر نوشت و در سال 654 ه. ق. درگذشت و در همانجا- بغداد- مدفون گردید.این عارف نامی،شعر هم می سرود و نمونه های اشعارش در کتاب مرصادالعباد و تالیفات دیگر او و نیز در بعضی تذکره ها به یادگار مانده است»(رازی، 1387: 17)

به حول و مشیت الهی ادامه دارد...

برچسب: