دلنوشته ای از جامعه امروز

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دلنوشته ای از جامعه امروز

سال 59 یه جنگی شد...
ولی فقیه حکم جهاد داد... همه نرفتن...یه عده خاصی رفتن و با تدبیر و فکر و شناخت شدند علم الهدی، چمران
یه تعداد دیگه هم به برکت این ها تونستند زیر علم سینه بزنند....
گذشت...

تو یه برهه ی دیگه از تاریخ ولایت فقیه دیگه ای حکم جهاد داد ... صحبت از جنگ فرهنگی بود....جنگ همه جانبه ای که جلو رومون هست....
قضیه و شلوغ بازی های سال 88 جنگ نبود فقط می خواستن ببینن چند مرده حلاجیم....می خواستن تستمون کنن که اگه خواب بودیم بزنند و بیان جلو...

دشمن وارد حدود ما شد.... اومد جلو ... از بی غفلتی خیلی ها استفاده کرد ... آتیشش رو ریخت... تا به هوش اومدیم دیدیم یه عالمه از قلب بچه های ما فتح شده....
یقین هامون شک شده.... حب و دوستی ها به کینه و بغض تبدیل شده....
الان جنگ ، جنگ رسمی هستش.... شلوغ بازی نه...!!!!!!!!!!
الان بحث های زیر ساختی و پایه ها رو مورد هدف قرار دادن...
الان بخشی از خاکریز دانشگاه فتح شده...تعدادی از سنگر ها فتح شده....عدادی جنازه کف خیابون ریخته... بوی گند گرفته و میکروب و مرض ها رو دور خودش جمع کرده...
تعدادی تیر خوردن ... خون ریزی می کنند و هنوز به اغما نرفتن....
تعدادی بین ما و اون طرف موندن و موجی شدن ... نمی دونند کدوم طرف برن....
چرا باور نداریم الان تو میدوووووووونینم؟؟؟؟؟

چه بخواییم ... چه نخواییم .... می تونیم سپر شیم تا خیلی ها تیر نخورند ...یا نه اصلا می تونیم جا خالی بدیم تیر بخوره به آقا...

تا آقا میگه خواص.... حواسمون به سیاسیون هستش.
نخبه ی دانشگاهی که با اون معدل کلی برو بیا برا خودت درست کردی، خواص آقا تو فضای دانشگاه کیه؟؟؟
امام سال 42 گفت:
سرباز های من الان تو قنداقن...جوونی که الان هستی تو هم سرباز حضرت آقایی که چند سال پیش تو قنداق بودی...
سرباز های امام خمینی دین خودشون رو تو جهاد با دادن خون ادا کردن...
ما کجاییم؟؟؟؟ کجای کاریم؟؟؟؟؟؟؟

تو این مدت که آقا کلی خودش رو به آب و آتیش زده ، تا حالیمون کنه جنگ ، جنگ فرهنگیه ...جنگ ، جنگ عقده هاست...
کدوممون قلبمون تیر کشیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کی از سر ناراحتی و اعصاب معده اش سوخته؟؟؟؟؟؟؟

کی خوابش کم شده؟؟؟؟؟؟

کی مطالعه اش بیشتر شده؟؟؟؟؟؟

حسن باقری 19 سالش بود میومد وا می ستاد تو وزارت دفاع ، فرمانده ها رو توجیه می کرد...

من چی؟؟؟؟؟

کلی کمر درد می گیرم تا با یکی لااقل هم سن خودم ، بشینم دو کلمه منطقی حرف بزنم و اگه حرفم حقه بتونم قانعش کنم....

آقا، جنگ رو محدود به دانشگاه می دونند ... هی دوستامون، اطرافیامون، یکی یکی دارن تیر می خورند ، پر پر میشن ... امروز اعتقاد این... فردا اعتقاد اون یکی.

پس کی قراره با این ها حرف بزنه؟؟؟؟؟
کی قراره خودش رو فدای 3 نفر بقیه کنه؟
کی باید کار چهره به چهره بکنه؟
آقا گفته افسر جنگ نرم...نگفته سرباز...سرباز کسی هست که بهش بشین و برپا میگن...کسیه که به خطّش می کنند ...
افسر
افسر کمترین حالتش یعنی فرمانده گردان و گروهان...
کو 72 نفر نیروت؟
به خطّشون کردی؟ اصلا 72 تا رفیق داری؟؟؟؟؟ برای 72 نفر وقت گذاشتی؟؟؟؟؟؟؟
تعابیر آقا رو نفهمیدیم.... همه خوابیم....
فقط داریم حرفاش رو اکو می کنیم....دوباره بر میگردونیم..
اونا دارن یکی یکی یار جمع میکنند...یکی یکی تیر میزنند....یکی یکی شک تو دل بچه ها میکنند...
ما هم باید همین طوری باشیم ... یکی یکی نیرو جمع کنیم... یارگیری کنیم.
درست مثل دوران جنگ تقسیم ماموریت بشه.
.
.
.
ادامه دارد.

بسمه تعالی
1 -نگرش وبینش وجهانبینی سیاسی واجتماعی وهمچنین شناخت دشمن را ار اقای حسن رحیم‌پور ازغدی تحصیل کنید
2 - نگرش عمیق مذهبی ومکتبی را از ایه الله مصباح وایه الله جوادی آملی تحصیل کنید
3 - فشار زیاد بر ائمه جماعات مساجد واردکنید که امر به معروف کنند ونهی از منکر بعبارتی مساجد را قبضه کنید .........از مساجد پاسخ پاتک دشمن را بدهید
ادامه دارد