تکیۀ أمّ أبیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

تب‌های اولیه

57 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تکیۀ أمّ أبیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

[="Tahoma"][="Navy"]بسم الله الرحمن الرحیم

به مناسبت ایام فاطمیه و ایام سوگواری برای عصمت کبرای الهی،حجت خدا بر دیگر حجج،حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها،این تاپیک ایجاد شده و اختصاص به وجود مقدس و مطهر ایشان دارد.:Gol:
[/][/]

[="Tahoma"][="Navy"]بسمه تعالی

بخشهائی از کتاب جلوه نور نوشته عارف الهی حضرت آیت الله شیخ علی سعادت پرور معروف به پهلوانی تهرانی، تقدیم به شیفتگان حضرت زهرا سلام الله علیها:

فاطمه واسطه ى پذيرش توبه آدم

مفضل بن عمر مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: مراد از «كلمات» در فرمايش خداوند- عزوجل- چيست؟ آنجا كه مى فرمايد:
(و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن.) [بقره: 124.]
- (و (به ياد آور) آن هنگام را كه حضرت ابراهيم را پروردگارش با كلماتى آزمود و او را كاملا ادا نمود.)
فرمود: مقصود همان كلماتى است كه حضرت آدم عليه السلام از پروردگارش فرا گرفت و با آنها به سوى او توجه نمود [بقره: 37- «فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه».]، و آنها عبارتند از:
«اسالك بحق محمد و على و فاطمه والحسن والحسين، الا تبت على، فتاب الله عليه، انه هو التواب الرحيم.» [بحارالانوار، ج 24، ص 177، روايت 8.]
- از تو درخواست مى كنم، به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كه توبه مرا قبول كنى، پس خداوند توبه او را پذيرفت و او بسيار توبه پذير و مهربان است.
بيان:

شاهد در اين حديث، ذكر فاطمه عليهاالسلام در رديف ساير انوار مقدسه اهل بيت عليهم السلام است.

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]فاطمه اهل رسول و خدا، و مخاطب سلام الهى

حضرت موسى بن جعفر به نقل از پدر بزرگوارش عليهماالسلام مى فرمايد: (روزى) رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، اميرالمومنين على بن ابى طالب و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را جمع نمود. و در را بر روى خود ايشان بست و سپس فرمود:
«يا اهلى و اهل الله، ان الله- عزوجل- يقرا عليكم السلام، و هذا جبرئيل معكم فى البيت يقول: انى قد جعلت عدوكم لكم فتنه، فما تقولون؟ قالوا: نصبر يا رسول الله لامر الله و ما نزل من قضائه، حتى نقدم على الله- عزوجل- و نستكمل جزيل ثوابه، فقد سمعناه يعد الصابرين الخير كله، فبكى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حتى سمع نحيبه من خارج البيت فنزلت هذه الآيه (و جعلنا بعضكم لبعض فتنه، اتصبرون؟ و كان ربك بصيرا.) [فرقان: 20.] انهم سيصبرون، اى سيصبرون كما قالوا صلوات الله عليهم.» [بحارالانوار، ج 24، ص 219، روايت 16.]
- اهل من و اهل خدا، خداوند بر شما سلام مى فرستد و اين جبرئيل است كه با شما در خانه حاضر است و مى گويد: من دشمنان شما را امتحان براى شما قرار دادم، شما چه مى گوييد؟ همگى گفتند: اى رسول خدا، در برابر امر خدا و هر چه از حكم تخلف ناپذير او فرود آيد، شكيبايى مى كنيم تا به پيشگاه خداوند- عزوجل- وارد شويم، و ثواب و پاداش كامل ببريم، زيرا شنيده ايم كه خداوند تمام خوبيها را به صابران وعده داده است. در اينجا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سخت گريه نمود به گونه اى كه صداى وى از خارج خانه شنيده شد. سپس اين آيه نازل شد: (وجعلنا بعضكم...) و آنها صبر خواهند كرد، يعنى صبر خواهند كرد چنانكه خود فرمودند.
بيان:

عمده ى نظر از ذكر اين حديث، كلام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم درباره ى اين چهار بزرگوار مى باشد كه يكى از آنها فاطمه عليهاالسلام است، با تعبير «يا اهلى و اهل الله» و نيز جمله «ان الله يقرا عليكم السلام» كه همگى اشاره به عظمت حضرتش دارد. [/]

[="Tahoma"][="Navy"]فاطمه تاويل ليله مباركه

يعقوب بن جعفر بن ابراهيم مى گويد: نزد حضرت ابى الحسن موسى عليه السلام بودم كه مردى نصرانى خدمتش رسيد و مسائلى را پرسيد... يكى از سوالهاى او اين بود كه تفسير باطنى آيه ى شريفه چيست كه خداوند مى فرمايد:
(حم، والكتاب المبين، انا انزلناه فى ليله مباركه، انا كنا منذرين، فيها يفرق كل امر حكيم [دخان: 1- 4).]
- حاميم، سوگند به كتاب روشن و روشنگر، براستى كه ما آن را در شب خجسته فرو فرستاديم، ما مى خواستيم بيم دهيم، در آن شب تمام امور استوار، مقدر مى گردد.
حضرت فرمود: مقصود از «حم» حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم است، و نام وى در كتابى كه به حضرت هود عليه السلام نازل شده موجود است، و آن كتاب حروفش ناقص است. و مقصود از «كتاب مبين» اميرالمومنين عليه السلام، و از «ليله» فاطمه عليهاالسلام) است، اما اينكه مى فرمايد: «فيها يفرق كل امر حكيم» يعنى از فاطمه خير فراوان و مردان حكيم و فرزانه متولد مى شد، «فرجل حكيم، و رجل حكيم، و رجل حكيم...» [بحارالانوار، ج 24، ص 319، روايت 28.]
بيان:

مقصود از اينكه در روايت آمده: «حروف آن كتاب ناقص است»، يعنى «حم» در آن كتاب به طور رمز آمده و محمد صلى الله عليه و آله و سلم به صورت «حم» نوشته شده، بلكه همه حروف آن كتاب چنين بوده است.
منظور ما از ذكر اين حديث آن است كه امام كاظم عليه السلام آيات اول سوره را،از اول حرف رمز تا چهار آيه ى بعد، به چهارده معصوم عليه السلام تفسير، و بخصوص حضرت زهرا عليهاالسلام را كه ام الائمه هستند، در آن ميان ذكر نموده و از او به «ليله مباركه» تعبير نموده است. در فصل دوازدهم (روايت Dirol اين كتاب نيز بيانى در اين باره، و نيز درباره ى اينكه چگونه حضرت زهرا عليهاالسلام به «ليله القدر» تعبير شده، داشتيم. [/]

[="Tahoma"][="Navy"]منزلت فاطمه ى زهرا در بهشت

حديث اول:

امام رضا عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام مى فرمايد: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«تحشر ابنتى فاطمه و عليها حله الكرامه قد عجنت بماء الحيوان، فينظر اليها الخلائق فيتعجبون منها، ثم تكسى ايضا من حلل الجنه الف حله، مكتوب على كل حله بخط اخضر: ادخلوا بنت محمد الجنه على احسن الصوره، و احسن الكرامه، و احسن منظر، فتزف الى الجنه كما تزف العروس، و يوكل بها سبعون الف جاريه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 221، روايت 6.]
- دخترم، فاطمه روز قيامت در حالى كه لباس كامل كرامت (الهى) را به تن دارد و با آب حيات آميخته شده است محشور مى گردد. مردم چون او را مى نگرند، تعجب مى كنند. سپس هزار لباس كامل از لباسهاى بهشتى بر او پوشانده مى شود كه بر هر كدام از آنها با خط سبز نوشته شده است: دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم را با بهترين شكل و برترين كرامت و بزرگداشت و نيكوترين منظره وارد بهشت كنيد، و سپس همان گونه كه عروس (به سوى خانه شوهر) مى رود او را به سوى بهشت مى برند، و هفتاد هزار كنيز براى خدمت او گمارده مى شوند.
حديث دوم:

در حديث ابن عباس از اميرالمومنين عليه السلام منقول است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام فرمود: چون به در بهشت مى رسى، دوازده هزار حوريه با تو ملاقات مى كنند و به استقبالت مى آيند (كه قبل از تو به استقبال هيچ كسى نيامده و بعد از تو نيز به استقبال احدى نخواهند رفت) در حالى كه در دستشان حرابى [جنگ افزارى مانند نيزه.] از نور است، و بر اسبهايى از نور كه مزين به طلاى زرد و ياقوت هستند، و افسارشان از لولو تازه است، و روى هر اسبى روكشى از سندس بافته شده است- سوار هستند، چون داخل بهشت مى شوى، بهشتيان را بشارت مى دهند و براى شيعيانت سفره هايى از گوهر بر پايه هايى از نور نهاده شده و ايشان از آن عذاها مى خورند، در حالى كه مردم هنوز محاسبه مى شوند، و ايشان پيوسته در خوش گذرانى و دلبخواه خويش هستند.
هنگامى كه اولياى خدا در بهشت مستقر مى گردند، حضرت آدم عليه السلام و ساير پيامبران عليهم السلام به ديدنت مى آيند. و در باطن بهشت فردوس دو لولو از يك ريشه، يكى سپيد و ديگرى زرد است كه در ميان آن دو، قصرها و خانه هايى است، و در هر قصر، هفتاد هزار خانه است. لولو سپيد، منازل ما و شيعيانمان، و لولو زرد منازل ابراهيم و آل ابراهيم (صلوات الله عليهم اجمعين) مى باشد. [بحارالانوار، ج 43، ص 227، از روايت 13- ابتداى اين روايت در فصل 29 روايت 1 گذشت.]

ادامه دارد . . . . . .
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]بيان:

دو روايت مذكور در اين فصل نيز اشاره به منزلت والاى فاطمه اطهر عليهاالسلام دارد. و معانى بلندى در آن دو است. هر چند تعابيرش متناسب با عالم طبيعت است تا براى همه قابل فهم باشد، ولى عمق آنها تنها براى اهلش، در حد كمالى كه دارند، قابل درك است.
به طور خلاصه، مى توان گفت: بنابر نص كتاب و سنت، خداوند با همه موجودات است و در اين عالم و عوالم ديگر از موجودات جدا نيست، و كمالات و اسما و صفات او نيز بى حد و انتها است، كه:
(و ان من شى ء الا عندنا خزائنه، و ما ننزله الا بقدر معلوم.) [حجر: 21.]
- چيزى نيست مگر اينكه گنجينه هاى آن نزد ماست (در عالم امر و ملكوت)، و ما جز به اندازه مشخص (به عالم ملك و خلق) فرو نمى فرستيم.
در هر دو عالم، براى اولياى خدا به قدر مقام و منزلت و كمالات معنوى كه دارند، آن «خزائن» همراه با موجودات كشف مى گردد، و براى ديگران تنها «منزل» اشيا كه همان صورت ظاهرى آنهاست، ظاهر مى گردد.
آن خزائن همان (لدينا مزيد) [ق: 35.] است كه فوق تصور آنهاست و منزل خزائن، همان (لهم فيها ما يشاون) [ق: 35.] است كه مى فرمايد:
(لهم ما يشاون فيها، و لدينا مزيد.) [ق: 35.]
- براى آنان در بهشت، هر چند بخواهند فراهم است، ولى نزد ما بيش از آن وجود دارد. و به تعبير ديگر: خزائن اشيا، اسما و صفات بى انتهاى در جمال و كمال الهى است (عالم امر)، و منزل آنها سايه اى از خزائن و مظاهر آنهاست (عالم خلق). كه مى فرمايد:
(الا، له الخلق و الامر) [اعراف: 54.]
- آگاه باشيد! خلق و امر براى اوست.
با اين بيان مختصر، تعابير برخى آيات كه درباره ى درجات بهشتى وارد شده واضح مى شود، نظير آيات: «عند ربهم يرزقون» [آل عمران: 169- و نزد پروردگارشان، روزى داده مى شوند.] و «عند مليك مقتدر» [قمر: 55- نزد سلطان با اقتدار.] و «لهم رزق معلوم» [صافات: 41- براى آنان روزى معينى است.] و «ارجعى الى ربك» [فجر: 28- باز آى به سوى پروردگارت.] و «فادخلنى جنتى» [فجر: 30- در بهشت من داخل شو.] و «عجنت بماء الحيوان» و موايد و سفره هاى بهشتى، ولولو در باطن بهشت فردوس و از اين قبيل كه در دو روايت گذشته بود، تا حدودى روشن مى گردد.
البته حقايق ديگرى در اين دو روايت و نيز روايات شبيه به آن موجود است، كه با مراجعه به بيانات فصل اول و ساير فصول حل مى شود. [/]

به نام او

[="Red"]فاطمه زهرا(س)[/]

[="Blue"]خانه احمد(ص) چه شوری آمده است / بر در خانه که حوری آمده است

آمــده تا اذن بـــردن ســرکــــــند / روح احمد (ص)را به مینودرکند

فاطمه(س) آمد سراسیمه به بالین رسول (ص) / ای پدرجان می بـــری جان بتول

می شود بابا فدایت من شوم / این سفررا من به جایت چون روم

گر سفر را آن مقدِّرچون نوشت / صبر باید زاین چنینی سرنوشت[/]

[="Green"]بی رخ بابا ،جهان بی نور وتار / فاطمه(س) تنها شده ، بی شور و زار

این نباشد رسم تسلیت به زهرای بتول (س) / مــی زنــید سیــلی به طفــلان رســول (ص)

خاک غم بر تارک بیت النبی / میــخ در ،بر سینۀ امّ ابـــــــــی

سینۀ بشکسته ام را کــم نبود / چون کنید این دستهایم را کبود

ناجوانمردان بی دین ازچه رو / می زنید برصورت حیدر خدو[/]

[="DarkOrange"]فاطمه (س)ام ابیهای پـــــــدر / بهـر یاری علی (ع)شد دربدر

با تن رنجـــور در شهر نبی / می کــند آواز از حقِّ علی(ع)

او زبان آن شه خانه نشـــین / فاطمه (س)بود وامیرالمومنین(ع)

بضعه و جان نبی تنها شده / بیــتِ زهرا(س) خانۀِ غم ها شده

یک طرف حیدر (ع)غریبُ ، بی کس است / استخــوانی درگلو ، چشمی خَـــــــــــس است
[/]
[="DarkOrchid"]لب فرو بسته لسان الحق ،علی (ع) / فاطمه (س) باید شود کام ولی

برسکوت و ظلمت شهر نبی(ص) / فاطمه(س) فریادِ خاموشِ علی(ع)

تا برای انقلابِ بوتراب صف شکن / وز جـــفای مـــردم پیــمان شکن

ذاکر روز غدیر و حامیِ خط ولا / بردل بشکسته اش حب رضا[/]
منبع : تار نمای نادر تحقیق دوست

یا حق

[="Tahoma"][="Navy"]سخنان اميرالمومنين در سوگ فاطمه ى زهرا

حديث اول:

على بن محمد هرمزانى به نقل از ابى عبدالله حسين بن على عليهماالسلام آورده است: چون فاطمه عليهاالسلام رحلت نمود، اميرالمومنين عليه السلام او را به خاك سپرد و علامتى بر مزارش نگذاشت، سپس برخاست ، «فحول وجهه الى قبر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، ثم قال:»
- و روى به طرف مزار رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم برگرداند و عرض كرد:
الف) «السلام عليك يا رسول الله عنى، والسلام عليك عن ابنتك، و زائرتك، و البائته فى الثرى ببقعتك، والمختار الله لها سرعه اللحاق بك.
قل يا رسول الله، عن صفيتك صبرى، و عفا عن سيده نساء العالمين تجلدى، الا ان فى التاسى لى بسنتك فى فرقتك موضع تعز، فلقد وسدتك فى ملحوده قبرك، و فاضت نفسك بين نحرى و صدرى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.]
- سلام من بر تو اى رسول خدا، و سلام بر تو از جانب دختر و زائرت و كسى كه در بقعه تو بر تو فرود آمد و خداوند چنين خواست كه او زود به تو ملحق شود.
اى رسول خدا، صبرم از فراق دختر برگزيده تو به سر آمده، و توان و استقامتم از دورى سيده و سرور زنان عالم از بين رفت، ولى در تأسى به سنت جدايى تو، جاى صبر است (يعنى: چنانكه در مصيبت دورى تو كه سنگين تر بود صبر كردم، در اين مصيبت نيز صابر خواهم بود)، زيرا من خود، تو را در قبر گذاشتم،و جان مقدس تو در ميان گلو و سينه ام خارج شد. [/]

[="Tahoma"][="Navy"]بيان:

اين بود قسمتى از بيانات حضرت على عليه السلام، اكنون اشاره وار توضيحاتى عرض مى شود تا خواننده با توجه بيشتر به تفاصيل بالاتر برسد.
1- دو جمله ى «فحول وجهه...» و «البائته فى الثرى ببقعتك» نشان دهنده ى آن است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام در كنار مزار پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم دفن شده است، كه حضرت على عليه السلام روى خود را برگرداند و با پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم سخن گفت اين بيان، قول به اينكه قبر آن حضرت بين قبر و منبر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم قرار دارد را تقويت مى كند، چنانكه در فصل 27 (روايت 1 و 2) به آن اشاره مى شود.
2- شايد منظور از «السلام... عنى» و «السلام... عن ابنتك» همان تجديد عهد ازلى نسبت به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم باشد، و الا براى تحيت، همان سلام اول از جانب خود كفايت مى كرد. و معنا ندارد از طرف حضرت زهرا عليهاالسلام سلام بنمايد، زيرا وى خود بر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد شده و از طرف خود بر پدر سلام مى كند و نيازى به سلام حضرت على عليه السلام از طرف وى نيست.
به طور كلى، سلام و صلوات در هر جا بر اين بزرگواران واقع شود، در حقيقت همان تجديد عهد ازلى است كه خداوند در ازل «اخذ ميثاق» نسبت به ولايت و رسالت آنان اخذ نموده است. در اينجا نيز گويا حضرت با اظهار سلام از ناحيه خود و حضرت زهرا عليهاالسلام به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به آن معنا اشاره مى نمايد.
در حديثى از حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:
«من صلى على النبى و آله، فمعناه انى على الميثاق والوفاء الذى قلت حين قوله (الست بربكم؟ قالوا: بلى) [اعراف: 172.]» [فلاح السائل، ذيل بيان صلوات تشهد، ص 129.]
- هر كس بر پيامبر اكرم و اهل بيتش صلوات فرستد، معنايش اين است: من بر عهد و وفايى كه هنگام فرمايش الهى (كه فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى.) داشتم، استوار هستم.
3- جمله ى «والمختار الله.» مى فهماند كه الحاق حضرت زهرا عليهاالسلام به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به انتخاب پروردگار بوده، كه انتخاب زيبايى است، زيرا اولا به اختيار الهى است، و ثانيا به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ملحق شده است.
4- جمله «قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى...» هم اشاره به صفيه بودن و برگزيدگى و سيده زنان عالم بودن حضرت زهرا عليهاالسلام دارد، و هم اشاره به شدت مصيبتى كه بر حضرت على عليه السلام وارد شده است. در واقع مى خواهد بفرمايد: اى رسول خدا، با آنكه در مشكلات صابر بودم، اينجا تحملم كم شده است. نه بدين جهت كه همسرى را از دست داده ام، بلكه از آن جهت كه فاطمه، برگزيده خداست و سرور زنان عالم است. چگونه مى توانم دوريش را تحمل كنم، اما چه كنم؟ كه بايد به تو اى رسول خدا اقتدا كنم، همان گونه كه تو در فقدان عزيزانت چون حمزه و ابراهيم و خديجه و ديگران صبر و بردبارى نمودى. و يا آنكه: من دورى و فراق چون تويى را تحمل كردم و تو را با دستهاى خود به خاك سپردم، و جان مقدست در ميان سينه و گلويم خارج شد. و گويا كه جان من گرفته مى شد، و با اين حال صبر كردم، چگونه در فراق فاطمه عليهاالسلام صابر نباشم؟ [/]

[="Tahoma"][="Navy"]ب) «بلى، و فى كتاب الله لى انعم القبول: (و انا لله و انا اليه راجعون.) [بقره: 156.] قد استرجعت الوديعه، و اخذت الرهينه، و اخسلت الزهراء، فما اقبح الخضراء و الغبراء! يا رسول الله.» [بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21- ترجمه ى اين قسمت و نيز قسمتهاى آينده از سخنان على عليه السلام در سوگ حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام با توضيحات اضافى در «بيان»هاى ذيل آن ذكر شده است.]
بيان:

در اين قسمت، در عين اينكه خود را به بهترين وجه مورد قبول، تسليت مى دهد، و مى فرمايد: ما از خداييم و به سوى او بازمى گرديم، و سپس مى فرمايد: فاطمه عليهاالسلام امانتى بود كه موقتا به من سپرده شده بود و به صاحبش بازگرداندم، ولى در عين حال شدت سختى و مصيبت را اين چنين بيان مى نمايد: چه اندازه آسمان نيلگون و زمين، كه در نظر ديگران زيباست، نزد من زشت است. يعنى: تا فاطمه بود، همه چيز به محبت او نيكو و زيبا مى نمود، ولى بعد از وى هيچ چيز در نظرم زيبا نمى آيد.
لذا به دنبال آن مى فرمايد: [/]

[="Tahoma"][="Navy"]ج) «اما حزنى فسرمد، و ما ليلى فمسهد، و هم لا يبرح من قلبى او يختار الله لى دارك التى انت فيها مقيم، كمد مقيح، و هم مهيج، سرعان ما فرق بيننا، و الى الله اشكو.» [بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.]
بيان:

آرى، اين چنين است حال محب و عاشق دلباخته اى كه عشق و محبتش، عين شوق و محبت به خداست، كه مى فرمايد: حزن و اندوه من، ديگر هميشگى است، و شبهايم بدون فاطمه به بيدارى بسر مى رود، و اندوه فراق او، نه اندوهى است كه از دلم بيرون رود، بلكه همواره در اين غصه بسر مى برم تا خداوند مرا در خانه اى كه تو اى رسول خدا، در آن جاى دارى، اقامت دهد.
زخم دل من، زخمى عميق، و اندوه من، اندوهى است شدت يافته. چقدر زود بين من و فاطمه فاصله افتاد! و به خدا شكوه مى برم.
«انما اشكوا بثى و حزنى الى الله.» [بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.]
- شكوه ى غم و اندوه خود را تنها به خدا مى برم.
آيا بيان چنين كلماتى از اسوه ى تقوا و صبر و مقاومت در برابر آن همه مشكلات بعد از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، بيانگر جايگاه والاى فاطمه زهرا عليهاالسلام نيست؟ كه همچون على عليه السلام كه ممسوس در ذات الهى است، [در روايتى منقول است كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «لا تسبوا عليا، فانه ممسوس فى ذت الله.»: (هرگز به على عليه السلام ناسزا مگوييد كه وى ممسوس در ذات الهى است.) احقاق الحق، ج 4، ص 216.] شكوه كند و بفرمايد: صبر و تحملم تمام شده؟ و آيا بيانات مبالغه آميز از معصوم ممكن است؟ هرگز، بلكه اين كلمات نشانگر مقام و منزلت معنوى آن بانو است كه در رحلتش شخصيتى چون اميرالمومنين عليه السلام به فغان آمده و به خدا پناه مى آورد. [/]

[="Tahoma"][="Navy"]د) «و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك على هضمها، فاحفها السوال، و استخبرها الحال. فكم من غليل معتلج بصدرها لم تجد الى بثه سبيلا، و ستقول، و يحكم الله، و هو خير الحاكمين.» [بحارالانوار، ج 43، ص 193، روايت 21.]
- (اى رسول خدا،) بزودى دخترت به تو خبر خواهد داد كه امتت چگونه دست يارى به يكديگر دادند بر شكستن و ظلم و ستم بر وى. از او بپرس و با پافشارى سوال نما تا درد خود را به تو بگويد (به من كه حاضر نشد مصائب خود را بگويد). چه دردها و ناراحتيها كه در سينه داشت و راه براى باز كردن و گفتن آنها نمى يافت! زود است كه بگويد و خداوند حكم خواهد كرد و او بهترين حكم كنندگان است.
بيان:

نمى دانم اميرالمومنين عليه السلام با اين بيان چه مى خواهد بفرمايد، آيا شكوه مى كند كه: اى رسول خدا، امت نه تنها سفارشهاى شما را درباره فاطمه عليهاالسلام مراعات ننمودند، بلكه برخلاف آن عمل كردند. و يا بخواهد بفرمايد: امت، يگانه يادگار شما را مورد ظلم قرار دادند و پهلويش را شكستند و يا به او ظلم كردند و ارثش- يعنى فدك- را غصب كردند. و يا در مقام بيان اين باشد كه: دردها و مصائبش را حتى به من هم نگفت. يا به جهت مراعات حال من، و يا براى حفظ وحدت مسلمين و ترس از برگشتن آنها از دين [بحارالانوار، ج 43، ص 171، سطر 22.]، همان گونه كه على عليه السلام براى اين مهم از حق خود گذشت. و اكنون فاطمه عليهاالسلام همه را به تو خواهد گفت. [/]

[="Tahoma"][="Navy"]در هر صورت، اين گونه شكوه ى دردمندانه على عليه السلام با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خود، به روشنى بر عظمت مقام و منزلت آن بانوى بزرگ دلالت دارد، كه على عليه السلام اين گونه با دل پر درد از گرفتارى وى با رسول خدا سخن مى گويد:
ه-) «والسلام عليكما سلام مودع، لا قال و لا سئم، فان انصرف، فلا عن ملامة، و ان اقم، فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرين. و اها و اها، والصبر ايمن و اجمل، و لو لا غلبه المستولين، لجعلت المقام واللبث لزاما معكوفا، و لا عولت اعوال الثكلى على جليل الرزيه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 194، از روايت 21.]
بيان:

اين كلمات نيز حكايت از درد دل على عليه السلام و شدت فراق وى از دورى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و فاطمه عليهاالسلام دارد، كه مى فرمايد:من با سلام بر شما دو بزرگوار، از شما جدا مى شوم و مى روم، ولى اين خداحافظى،همچون وداع كسى كه ناراحت شده و ديگر برنگردد، و يا از ماندن در كنار شما خسته و ملول شده باشد نيست. هرگز، پس اگر برمى گردم از ملالت نيست، و اگر كنار قبر مى مانم نه براى آن است كه نسبت به وعده الهى كه به صابرين داده، بدگمان باشم.
آه، آه، كه صبر مباركتر و زيباتر است. و اگر نبود تسلط دشمنان اقامت و درنگ در اين مكان را بر خود لازم مى دانستم و همواره در اينجا مى ماندم، و چون زن فرزند از دست داده بر اين مصيبت بزرگ فرياد مى كردم.
خداوند درباره ى صابران مى فرمايد:
(و بشر الصابرين، الذين اذا اصابتهم مصيبه، قالوا: انا لله و انا اليه راجعون، اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون.) [بقره: 155، و 156.]
- بشارت ده به صابران، آنان كه وقتى به مصيبتى گرفتار مى شوند، مى گويند: ما براى خداييم و به سوى او برمى گرديم، صلوات والطاف و رحمت پروردگارشان بر آنان است، و آنان هدايت يافتگانند.[/]

[="Tahoma"][="Navy"]«فبعين الله تدفن ابنتك سرا، و تهضم حقها، و يمنع ارثها، و لم يتباعد العهد، و لم يخلق منك الذكر، و الى الله يا رسول الله المشتكى، و فيك يا رسول الله احسن العزاء. صلى الله عليك، و عليهاالسلام و الرضوان.» [بحارالانوار، ج 43، ص 194، از روايت 21.] بيان:

در اين قسمت رو به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نموده و مى فرمايد: اى رسول خدا، در پيشگاه و منظر حق تعالى، دخترت در پنهانى به خاك سپرده مى شود، و حق او غصب مى گردد، و از ارثش محروم مى شود، و حال آنكه هنوز زمان زيادى از سفارشات شما درباره ى وى (و يا زمان زيادى از رحلت شما) نگذشته، و هنوز ياد شما در ميان امت فراموش نشده. اى رسول گرامى، شكايت به خدا مى برم و بهترين تسليت را به شما مى گويم. و يا: عزاى تو نيكوترين تسلى در اين مصيبت براى من است. رحمت الهى بر تو باد و سلام و تحيت بر فاطمه.
در واقع حضرتش با اين جملات مى خواهد بفرمايد: با وجود تمامى اين مصائب، چون خداوند مى داند و مى بيند، شكوه اين مصيبت را تنها به او مى برم، كه (انما شكو بثى و حزنى الى الله.) [يوسف: 86.]
- شكوه ى غم و اندوه خود را تنها به خدا مى برم. [/]

باسمه تعالی
باسلام:
تنها زن و شوهری که در عالم خلقت معصوم بودند حضرت امیر علیه السلام و بی بی دو عالم حضرت فاطمه علیها السلام بودند.لذا حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به حضرت امیر علی علیه السلام می فرمایند: لو لاک لما کان لها کفو علی وجه الارض(1

اگر نامدی شیر حق در وجود/به گیتی کسی کفو زهرا نبود

پی نوشت:
1-مناقب ال ابی طالب لابن شهر آشوب ج2 ص 181

[="Arial Black"][="Blue"]حال سزاوار است گوش جانمان را به روایاتی از بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها متبرک سازیم:
قالَتْ (سلام الله عليها): خیارکم الینکم مناکبة و اکرمهم لنسائهم
یعنی بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرمتر و مهربان‌تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند. (دلال الامامه ص76 و کنزالعمال ، ج‌ 7، ص225)
قالت فاطمة الزهراء سلام الله عليها: من أصعد إلی الله خالص عبادته، أهبط الله عزوجل إلیه أفضل مصلحته.
فرمود: کسی که عبادت خالص خود را به خداوند متعال تقدیم می‌کند (و فقط برای رضای او عمل می‌کند خداوند نیز بهترین مصلحت خود را بر او نازل می‌كند.(تحف العقول ص۹۶۰)
قالَتْ (سلام الله عليها): مَثَلُ الإمام مَثل الكَعبة إذ تُؤتي وَ لا تَأتي
یعنی امام همچون کعبه است که باید به سویش روند، نه آنکه (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید. (بحار الانوار ، ج 36 ، ص 353)
قالَتْ (سلام الله عليها): جَعَلَ اللّهُ الاْيمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشّـِرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِى الرِّزقِ، وَ الصِّيامَ تَثْبيتاً لِلاْخْلاصِ، وَ الْحَّجَ تَشْييداً لِلدّينِ
یعنی خداوند سبحان، ایمان و اعتقاد را براى طهارت از شرک و نجات از گمراهى‌ها و شقاوت‌ها قرار داد. و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاکى از هر نوع تکبر، مقرّر نمود. و زکات را براى تزکیه نفس و توسعه روزى تعیین نمود. و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده، لازم دانست. و حجّ را براى استحکام أساس شریعت و بناء دین اسلام واجب نمود. (ریاحین الشّریعة: ج 1، ص 312)
و در آخر بشنوید دعای مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در حق شیعیانش؛
قالَتْ (سلام الله عليها): إلهى وَ سَيِّدى، أسْئَلُكَ بِالَّذينَ اصْطَفَيْتَهُمْ، وَ بِبُكاءِ وَلَدَيَّ فى مُفارِقَتى أَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شيعَتى، وَشيعَةِ ذُرّيتَى.
یعنی خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى که آن‌ها را برگزیده اى، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان، از تو مى خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى. (کوکب الدّرىّ: ج 1، ص 254)
[/]

اویس;328441 نوشت:
قالَتْ (سلام الله عليها): إلهى وَ سَيِّدى، أسْئَلُكَ بِالَّذينَ اصْطَفَيْتَهُمْ، وَ بِبُكاءِ وَلَدَيَّ فى مُفارِقَتى أَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شيعَتى، وَشيعَةِ ذُرّيتَى. یعنی خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى که آن‌ها را برگزیده اى، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان، از تو مى خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى.

وای از دل بزرگ مادرمون زهرا سلام خدا بر جسم و روحش...
اگر هیچ چیز برامون نذاشته بود همین یه دعا برای هممون کافی هست...

از زبان حضرت علی(ع) شعری هست:

ای نور قلب عاشقم شمع این خانه تویی
زهرا زهرا مرو مرو لطف کاشانه تویی
ای مرغ پر شکسته افتاده کنج قفس
از فرط غصه فاطمه در سینه مانده نفس
ممنونم اگر نروی، میمیرم اگر بروی، زهرا مرو مرو
ای نخل بریده ثمر، ای مادر کشته پسر زهرا مرو مرو

باسمه تعالی

یا زهرا سلام الله علیها:

بر لعل دهان جز سر انگشت نداشت/جز خاک عزا در صدف مشت نداشت
از پشت چگونه بر زمین می افتاد/مردی که به میدان زرهش پشت نداشت

[=&quot]كانت فاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جوهرة قدسيّة في تعيّن إنسيّ، فهي إنسية حوراء و عصمة اللّه‏ الكبرى‏.و حقيقة العصمة أنّها قوّة نوريّة ملكوتيّة تعصم صاحبها عن كل ما يشينه من رجس‏الذنوب و الأدناس و السهو و النسيان و الجهل و نحوها من الرذائل النفسانية. و من هو ذو العصمة مصون عن الزلل في تلقّي الوحي و سائر الإلقاءات السبّوحيّة و في جميع شئونه العبادية و الخلقية و الخلقية و الروحانية و غيرها من أوّل الأمر: قوله (سبحانه)[/][=&quot] وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا[/][=&quot].(1)[/]
[=&quot]هزار و يك كلمه، ج‏4، ص [/][=&quot]506[/]

[=&quot]:Sham:أشهد أنّ فاطمة بنت رسول اللّه عصمة اللّه‏ الكبرى‏ و حجة الله علی الحجج:Gol:

[=&quot]

باسمه تعالی
سلام، آمده ام تا سفارشی بدهم

دری بساز برایم دوباره؛ ای نجار


دری كه كنده نگردد به ضربۀ لگدی

دری مقاوم و محكم ز بهترین الوار


دری كه رد نشود یك غلاف از لایش

دری بساز بدون شیار و بی مسمار


برای این كه كسی مشت روی در نزند!

بیا سه چار كلون اضافه تر بگذار


دری بساز برایم ز چوب های نسوز

دری كه دیرتر آتش بگیرد ای نجار


دری به عرض من و جبرئیل و یك تابوت

دری به طول قد و قامت خم عمار


در انتها، سر هر میخ تیز را كج كن
مهم تر از همه این است؟! خاطرت بسپار




الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ.

همیشه در خدمت مادر و پاى بند او باش ، چون بهشت زیر پاى مادران است ؛ و نتیجه آن نعمت هاى بهشتى خواهد بود.


كنزل العمّال : ج 16، ص 462، ح 45443.

[="Tahoma"][="Navy"]بسمه تعالی

در دنائت این دنیا همین بس که به خاطر بهره ای دو روزه از دنیا با دردانه رسول خدا صل الله علیه و آله آنچنان کردند که هیچ دلی را توان مرورش نیست.
چه گوئیم و چه نویسیم که ما خود نیز با دردانه حضرت بی بی سلام الله علیها ،چنان کرده ایم که . . . . . . . .
شنیده ایم که(حضرت حجت،امام زمان علیه السلام) از دست شیعیان خود دستمال به سر می بندد و چه بُعدی دارد که:
من از بیگانگان هرگز ننالم/که با من هر چه کرد،آن آشنا کرد
می بایست فرقه ای را لعن کنیم که علی را عمری داغدار ریحانه اش کردند و ما خود عمریست مهدی را داغدار زمان ظهورش کرده ایم.
پس لعنت خدا بر خود خواهی و نفاق،لعنت خدا بر این نفس مُزَوِر که دل امام و مولایم را بارها رنجانده است و به سهم خود موانعی برای ظهورش فراهم کرده است.
لعنت خدا بر قلبی که برای امامش نمی تپد هیچ؛ قلب او را بارها شکسته است.
چه بگویم مادر . . . . . .
قاتلین تو را لعن کنم یا نفس پلید خودم را؟!!!!
جز این است که این نفس از جنس همانهاست که تو را چنان گرامی داشتند که میخ در را به پذیرائی تو فرستادند و . . . . .
جز این است که آنها تماما حبّ نفس و نفاق و درویی بودند؟!!!

پس مادر عزیزم لعنت خدا بر آنان که حق تو و شوهرت را غصب کردند و بر نفس پلید من که دل عزیزت را بارها رنجانده و شکسته است.

مادر به خون پاک خودت دعایمان کن که سخت محتاجیم و حیران در این روزگار غریب،مادر اگر پدر نیز راهمان ندهد،دلخوشیم که هنوز آغوش تو پذیرای فرزندان خطاکار هست. . . . . . .

مادر برایمان دعا کن . . . .:Sham:
[/]

[=&quot]حق زهرا نبود!

[=&quot]«ابى العاص» داماد پيامبر و شوهر زينب از مردان شريف و تجارت پيشه مكّه بود.
[=&quot]وى با دختر پيامبر در زمان جاهليت ازدواج كرده بود و پس از بعثت، برخلاف همسر خود به آيين اسلام نگرويد و در جنگ بدر نيز شركت داشت و اسير شد. همسرش زينب آن روز در مكّه به سر مى‏برد. براى آزادى شوهر خود گردن بندى را كه مادرش «خديجه» در شب زفاف به او بخشيده بود فرستاد. ناگهان چشم پيامبر به گردن بند دختر خود زينب افتاد. سخت گريست، زيرا به ياد فداكارى‏هاى مادرش، خديجه افتاد كه در سخت‏ترين لحظه‏ها او را يارى كرده و ثروت خود را در پيشبرد آيين توحيد خرج كرده بود.
[=&quot]پيامبر گرامى، براى حفظ احترام اموال مسلمانان، رو به يارانش كرد و فرمود: اين گردن بند متعلق به شما و اختيار آن با شما است. اگر مايل هستيد گردن بند او را رد كنيد و ابى العاص را بدون پرداخت فديه آزاد كنيد. ياران پيامبر با پيشنهاد وى موافقت كردند. پيامبر از ابو العاص، پيمان گرفت كه زينب را رها سازد و به مدينه بفرستد او نيز به پيمان خود عمل كرد و خود نيز اسلام آورد.[=&quot][1]
[=&quot]ابن ابى الحديد كه خود از اهل سنت است و كتاب نهج البلاغه را شرح داده است مى‏گويد:
[=&quot]«داستان زينب را براى استادم "ابو جعفر بصرى علوى" خواندم. او آن را تصديق كرد، و افزود: «آيا مقام فاطمه بالاتر از زينب نبود؟ آيا شايسته نبود كه خلفا، قلب فاطمه را با پس‏دادن «فدك» به دست آورند؟ بر فرض اين‏كه فدك مال مسلمانان بود!" من گفتم:
[=&quot]"فدك طبق روايت: پيامبران چيزى به ارث نمى‏گذارند! از اموال مسلمانان بود؛ چگونه ممكن است مال مسلمانان را به دختر پيامبر بدهند؟" استاد گفت:
[=&quot]"مگر گردن بند زينب كه براى آزادى ابو العاص فرستاده شده بود، مال مسلمانان نبود؟" من گفتم:
[=&quot]"پيامبر صاحب شريعت بود و زمام امور در تنفيذ حكم در دست وى بود، ولى خلفا چنين اختيارى نداشتند." استاد در پاسخ گفت:
[=&quot]"من نمى‏گويم كه خلفا به زور فدك را از مسلمانان مى‏گرفتند و به فاطمه مى‏دادند. من مى‏گويم: چرا زمام‏دار وقت، رضايت مسلمانان را در پس دادن فدك جلب نكرد؟ چرا بسان پيامبر برنخاست و در ميان اصحاب او نگفت: مردم! زهرا دختر پيامبر شماست، او مى‏خواهد مانند زمان پيامبر نخلستان‏هاى فدك در اختيارش باشد، آيا حاضريد با طيب نفس فدك را پس بدهيد؟"
[=&quot]ابن ابى الحديد در پايان مى‏نويسد: «من در برابر بيانات شيواى استاد پاسخى نداشتم و فقط به عنوان تأييد ايشان گفتم:
[=&quot]"ابو الحسن عبد الجبار نيز چنين اعتراضى به خلفا دارد و مى‏گويد: اگرچه رفتار آن‏ها بر طبق شرع بوده، ولى احترام زهرا و مقام او ملحوظ نگرديده است!"[=&quot][2]

[=&quot][=&quot][1][=&quot] سيره ابن هشام، ج 1، ص 651

[=&quot][=&quot][2][=&quot] فروغ ابديت تجزيه و تحليل كاملى از زندگى پيامبر اكرم(ص) ،ص:504 به نقل از: [=&quot]ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 191.

[=&quot]همچنين ابن ابي الحديد از يكى از مدرسان بزرگ مدرسه غربى بغداد «على بن الفارقى» اين جمله را نقل مى‏كند و مى‏گويد: من به وى گفتم:
[=&quot]«آيا دختر پيامبر در ادعاى خود راست‏گو بود؟» گفت:
[=&quot]«بلى!» گفتم:
[=&quot]«آيا خليفه مى‏دانست او زنى راست‏گو است؟» گفت:
[=&quot]«بلى!» گفتم:
[=&quot]«چرا خليفه حق مسلم او را در اختيارش نگذاشت؟» در اين موقع استاد لبخندى زد و گفت:
[=&quot]«اگر خليفه سخن فاطمه را از اين جهت كه زنى راست‏گو است، مى‏پذيرفت و بدون درخواست شاهد، فدك را به وى رد مى‏كرد، فردا از اين موقعيت به سود شوهر خود على استفاده مى‏كرد و مى‏گفت: "خلافت مربوط به شوهرم على است" و او در اين موقع ناچار بود، خلافت را به على تفويض كند، زيرا او را راست‏گو مى‏داند. امّا خليفه براى اين‏كه راه اين تقاضاها و مناظره‏ها بسته شود، او را از حق مسلم وى ممنوع ساخت‏!»
[=&quot]ابن ابي الحديد در آخر اضافه مي كند: «اين سخن صحيح و درست است گرچه استاد آن را به صورت شوخى بيان نمود!»[=&quot][1]

[=&quot][=&quot][1][=&quot] [=&quot] ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 284

گفت : در می زنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا، نه صدای طوفان است
مزن این خانهء مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما...


گفت:آرام ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضه ای به پا داریم
پدرم رفته ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر، اما...


آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشان کشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر،اما...


بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-
گفت: یک روز یک نفر اما...





از مجموعه قبله مايل به تو اثر سيد حميد رضا برقعي

باسمه تعالی
شب بود و می رفتند مادر رابشویند

با اشک ها جان پیمبر را بشویند


شب بود و گیسوی سپیدش را ندیدند

با اینکه باید ابتدا سر را بشویند


تطهیر می شد آب در واقع چراکه

با آب بی معنی ست کوثر رابشویند


باران ضرر دارد برای یاس سالم

اینها چگونه یاس پر پر را بشویند؟؟؟


گیرم که شستند و به خاکش هم سپردند

فردا چگونه پهلوی در را بشویند؟


بعداز عبور آب ودست از سمت بازو

جای تو جا دارد که حیدر را بشویند

[="arial"]

از دیگر اخبار آن حضرت در مدینه آن است که چون پیامبر در روز احد مجروح شد،علی (ع) با

سپر خویش از چاه آب می کشید و زخم آن حضرت را می شست اما خون بند نمی آمد.ناگاه

فاطمه از راه رسید و پیامبر را در آغوش کشید و بنای گریه نهاد.او حصیری سوزاند و خاکستر

آن را بر زخم نهاد و بدین ترتیب خونریزی قطع شد.

در روایتی آمده است:

«چون پیامبر به مدینه بازگشت فاطمه به پیشواز او آمد،وی کاسه آبی به دست داشت.پیامبر

صورت خود را شست،شمشیر خود را به فاطمه داد و به او فرمود:دخترم خونهای روی

شمشیر را بشوی.علی (ع) نیز شمشیر خود را به فاطمه داد و گفت:خونهای این یکی را هم

بشوی،به خدا سوگند این شمشیر امروز مرا تصدیق کرد.پیامبر به فاطمه گفت:شمشیرش را

بگیر که شوهرت آن چه را که بر عهده داشت به انجام رساند.پیامبر شمشیر خود را تنها به

فاطمه می داد در حالی که هیچ گاه شمشیرش را به برخی از همسرانش نداد با آن که تعداد

آنها هم بیشتر بود.پیامبر در مقابل فاطمه شجاعت علی را ستود تا وی از دلیری همسرش

شادکام گردد.»در روز جنگ موته،زمانی که جعفر به شهادت رسید پیامبر (ص) بر فاطمه وارد

شد.فاطمه فریاد«وا عماه »سر داده بود.پیامبر (ص) گفت:گریه کنندگان باید بر کسی همانند

جعفر،مویه سردهند.فاطمه با پدر و شوهرش در روز فتح مکه خارج شد،در بلندترین نقطه

صحرا چادری برای پیامبر (ص) زدند.پیامبر در آن چادر نشست و در حال شست و شو بود و

فاطمه او را می پوشانید.و علی (ع) وقتی شنید که ام هانی گروهی از بستگان همسرش از

بنی مخزوم را در خانه خویش پناه داده،به سوی خانه او رفت.ام هانی علی را نشناخت چون

وی زره در بر کرده بود.ام هانی به وی گفت:ای بنده خدا من ام هانی هستم دختر عموی

رسول خدا و خواهر علی بن ابی طالب از خانه من دور شو.علی (ع) گفت:هر که را پناه داده

اید بیرون کنید.ام هانی گفت:به خدا پیش پیامبر از تو شکایت می برم.

پس علی (ع) کلاهخودش را برداشت و ام هانی او را شناخت و گفت:فدایت شوم من سوگند

خوردم که از تو پیش رسول خدا شکایت برم.علی گفت:برو و به سوگند خود عمل کن.ام هانی

نزد پیامبر آمد و ماجرا را بازگفت.پیامبر (ص) گفت:هر کس را که تو پناه داده ای من پناه می

دهم.فاطمه در دفاع از شوهرش گفت:ای ام هانی آیا آمده ای از علی شکایت کنی که

دشمنان خدا و دشمنان رسولش را ترسانده است؟!پس پیامبر گفت:خداوند سپاس سعی

علی را به جای آورد و به خاطر نسبت ام هانی با علی هر که را که او پناه داده است من نیز

پناه می دهم.در حقیقت پیامبر با اخلاق بزرگوارانه خویش میان مقام علی و اکرام به ام هانی

را به خاطر علی (ع) جمع کرد.
_____________________________
سیره معصومان جلد 2 ،ص 35 ،36 ، نویسنده: سید محسن امین / ترجمه: علی حجتی کرمانی ؛

[/]

"هو المحبوب"

گل بر من و جوانی من گریه میکند
بلبل به خسته جانی من گریه میکند

از بس که هست غم به دلم جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه میکند

از پا فتاده پا و ز کار افتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه میکند

گل‌های من هنوز شکوفا نگشته‌اند
شبنم به باغبانی من گریه میکند

در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه میکند

گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه میکند

این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهره‌ی خزانی من گریه میکند

فردا مدینه نشنود آوای گریه‌ام
بر مرگ ناگهانی من گریه میکند .

با سلام

زهرا (عليهاالسلام) در آخرين روزهاى زندگى به همسرش على (عليه السلام) وصيت كرد و گفت: يا على مرا شب غسل بده. شب كفن كن و مخفيانه به خاك سپار.
راضى نيستم كسانى كه پهلويم را شكستند و كودكم را سقط نمودند و اموالم را مصادره كردند به تشييع جنازه ام حاضر شوند. قبرم را نيز مخفى كن.
على (عليه السلام) هم بر طبق وصيت زهرا شبانه دفنش كرد و قبرش را با زمين هموار ساخت. و صورت چهل قبر تازه درست كرد مبادا قبرش شناخته شود.
[دلائل الامامة- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 363.]
حضرت زهرا بوسيله ى طرح اين نقشه آخرين ضربه را بر حريف وارد ساخت و يك سند زنده و محكمى براى مظلوميت خودش و جبارى دستگاه خلافت براى هميشه باقى نهاد.
البته هر مسلمانى در صدد برمى آيد بداند قبر دختر عزيز پيغمبر اسلام در كجاست.
وقتى شنيد كه جاى قبر معلوم نيست. خواهد پرسيد: چرا؟ در جواب مى شنود كه خود زهرا (عليهاالسلام) وصيت نموده كه قبرش مخفى بماند.
آنگاه خود آن شخص علت قضيه را درك مى كند و مى فهمد كه از دستگاه خلافت وقت، ناراضى بوده و جنازه ى او در محيط خفقان آورى دفن شده است.
آنگاه فكر مى كند كه مگر ممكن است دختر محبوب پيغمبر اسلام با آن همه فضائل و كمالات، از خليفه ى پدرش ناراضى باشد و خلافت او صحيح باشد؟!
چنين امرى امكان ندارد.
پس معلوم مى شود كه خلافت او غاصبانه و بر خلاف نظريه ى پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) و خانواده اش بوده است.

[=&quot]چرا به فاطمه (علیها سلام الله) فاطمه گفته می شود:
[=&quot]
1) او و شیعیانش[=&quot][1] و دوست دارانش از آتش جدا شده اند.[=&quot][2]

[=&quot]2) دشمنانش از محبت او محروم گشته اند.[=&quot][3]
[=&quot]3) مردمان از معرفتش باز مانده اند.[=&quot][4]
[=&quot]4) از هر بدی جدا گشته است![=&quot][5]
[=&quot]5) پیامبر اکرم که امر ولایت را در فرزندان حضرت فاطمه گذاشت، طمع دیگران به ولایت، قطع شد.[=&quot][6]
[=&quot]6) بوسیله علم از جهل جدا شده است.[=&quot][7]
[=&quot]7) از آلودگی (های زنانه) مقطوع گشته است. [=&quot][8]

***
[=&quot][1] [=&quot]عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 73
[=&quot][2] [=&quot]معاني الأخبار، النص، ص: 64
[=&quot][3] [=&quot]تفسير فرات الكوفي، ص: 321
[=&quot][4] [=&quot]تفسير فرات الكوفي، ص: 581
[=&quot][5] [=&quot]الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 592
[=&quot][6] [=&quot]علل الشرائع، ج‏1، ص: 178
[=&quot][7] [=&quot]علل الشرائع، ج‏1، ص: 179
[=&quot][8] [=&quot]علل الشرائع، ج‏1، ص: 179

[="arial"]خبر درگذشت فاطمه (س) در مدينه منتشر مى شود و شهر را بر عزا مى نشاند.
مردم، به سوى خانه على (ع) مى آيند.
چه كسانى، درون خانه هستند؟
على، حسن، حسين و زينب همراه با تعدادى از مردان و زنان بنى هاشم. و عده اى از ياران و دوستداران زهرا (س)
اجازه ورود به كس ديگرى داده نمى شود.
دختر ابوبكر و همسر پيامبر- عايشه- مى خواهد به درون خانه بيايد؛ «اسماء بنت عميس» راه را بر ا و مى بندد.
عايشه، چهره درهم مى كشد و مى گويد:
- از راه من، كنار برو!
- عايشه! تو نمى توانى بر جنازه فاطمه (س) حاضر شوى!
- چرا؟
- او، خود وصيت كرده است.
عايشه، به شتاب و با خشمى فراوان، به سوى خانه پدر مى رود.
ابوبكر، با تعجب از او مى پرسد:
- چه شده است كه اين اندازه، عجول مى نمايى دخترم!
- اسماء، پدر! او ميان من و دختر پيامبر جدايى افكنده است.
- چگونه اين كار را انجام داده است؟
عايشه با خشم مى گويد:
- او نمى گذارد من نزد جسد بروم!
ابوبكر از جاى برمى خيزد و آهسته بر زبان مى آورد:
- آسوده باش دخترم!
- اى پدر! چگونه آسوده باشم؛ او براى فاطمه، حجله اى چون حجله عروسان ساخته است!...
ديگ حسد عايشه، چون هميشه جوشان است!
ابوبكر، دخترش را مى شناسد و مى داند كه او، آسودگى
نمى پذيرد؛ پس به راه مى افتد و مى گويد:
برويم!
دقايقى بعد، به خانه فاطمه مى رسند.
ابوبكر، اسماء را صدا مى زند:
- اسماء! چرا نمى گذارى همسر پيامبر نزد دختر او برود؟
- خودش وصيت كرده است؟
- ببينم، درست است كه براى فاطمه، حجله ساخته اى؟
اسماء، به چهره عايشه مى نگرد. به خشم، و مى گويد:
- چيزى كه برايش ساخته ام، در زمان زنده بودنش تهيه شده است. من، آن را برايش توضيح دادم و بانويم فرمان داد تا بسازم.
ابوبكر، كه خود نيز اجازه ورود نيافته است، در گل مى ماند كه چه پاسخى دهد . براى رهانيدن خود از آن حالت، مى گويد:
- حال كه چنين است، هر چه را گفته، انجام بده! و به آرامى دور مى شود.
مردم، در بيرون از خانه، بيتابى مى كنند.
ابوذر غفارى، از خانه به در مى آيد و مى گويد:
- اى مردم! چرا اينجا ايستاده ايد!
صداها، در هم گره مى خورد، تا با آهنگى يكنواخت ، جمله اى را تكرار كند:
- ايستاده ايم تا جنازه را بيرون بياوريد و آن را تشييع كنيم!
ابوذر، چون هميشه محكم و قاطع، جواب مى دهد:
- تشييع جنازه دختر رسول خدا، به تأخير افتاده است. به منازلتان بازگرديد . و مردم متفرق مى شوند.
[/]
http://library.tebyan.net/newindex.aspx?PageSize=1&PageIndex=0&LANGUAGE=1&BOOKID=10662&PID=1966

[=&quot]بانو در انتهای وصیتش به امام علی (علیه السلام) فرمود:
[=&quot]«زمانی که دفنم نمودی، این کاغذ را هم با هم دفن کن!» امام فرمود:
[=&quot]«به حق پیامبر بگو در این کاغذ چیست؟» بانو فرمود:
[=&quot]پدرم زمانی که می خواست من را به عقد تو درآورد گفت:
[=&quot]«من تو را به عقد علی در می آورم در مقابل 400 درهم» من گفتم:
[=&quot]«از علی خوشنودم ولی از 400 درهم ناراضی هستم!» ناگاه جبرئیل فرود آمد و گفت:
[=&quot]«ای رسول خدا! خداوند می فرماید: بهشت و آنچه در آن است مهر فاطمه است!» من گفتم:
[=&quot]«راضی نمی شوم!» پدرم سؤال کرد:
[=&quot]«چه چیز می خواهی؟» من گفتم:
[=&quot]«امتت! تو قلبت مشغول امتت هست! دختران مردم در مقابل درهمهایی ازدواج می کنند چه فرقی است بین من و آنها؟» جبرئیل برگشت و این کاغذ را با خود آورد در این کاغذ نوشته شده:
[=&quot]«شفاعت امت محمد مهر فاطمه است» زمانی که روز قیامت شود من می گویم:
[=&quot]«الها! این سند شفاعت امت محمد است!»[=&quot][1]

[=&quot][=&quot][1][=&quot] [=&quot]مصائب الأئمة عليهم السّلام للاهيجي (مخطوط): مجلس دهم. [=&quot]أخبار الدول و آثار الأول: ص 88

شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب........تمام غصه عالم نشسته در محراب
نگاه کن که ببینی چگونه می بارد........مصیبت از در و دیوار خانه ارباب
برای غسل شب قدر آمده امشب.....فقط خدا و رسولش به منزل مهتاب
بنای زندگیش را به آب می شوید.......الهی صبر علی را به فاطمه دریاب
به قطره قطره سرشکش دخیل می بندد......بر آن ضریح کبود و شکسته و بی تاب
چه آبها که سراسیمه غسل میکردند.......برای آنکه نماند در آن بدن خوناب
چه میرسد به علی از مرور خاطره ها........که نالههای صبورش ندارد امشب تاب


اشک در دو چشم علی همچون دریا موج میزند و پیکر نیلی دردانه رسول الله را به آب دیده غسل میدهد.یک چشم او به درب نیم سوخته و مسمار خونین و چشم دیگر به امانت رسول الله،پر اندوه به غروب هجران می نگرد و آب بر ماه پاره رسول خدا میریزد،اما نگاه دیگرش بر طفل کوچکی است که مظلومانه در گوشه ای برادرش را در آغوش گرفته و اشک میریزد.
او تسلی دل علی(ع) است.حسینی که نور مهدی (عج) در چهره پاک نورانی اش میدرخشد.مهدی(عج) تنها بهانه علی(ع) برای زنده ماندن پس از فاطمه (س) و برپاماندن آسمان و زمین پس از کربلاست.هم او که تنها دلیل تداوم ما در طول تاریخ و در همه مصائب و در تمامی دورانهاست.
و ما به افتخار چنین ولایت بی بدیلی و در عزای مادرشان فاطمه (س) میگوییم که مهدی جان،ما میدانیم که فاطمه در مدینه غروب نکرد بلکه طلوعی جهانی را در شما معنا بخشید .پس قسم به درخشش آخرین نگاه مظلومانه زهرا در افق نگاه حسین (ع) ما را دریاب و در وادی فراق و پریشانی سرگردان مپسند؛

[="arial"]فاطمه (س)، از ستم و ظلمى كه بر جسم و روح دارد، طاقت از دست داده و بسترى شده است.
او نالان و بيمار است و ديگر نمى تواند از خانه خويش بيرون بيايد.
تبليغات عليه او، شدت و گستردگى يافته است!
اگر عده اى از مردم بخواهند بدانند كه چرا فاطمه زخمى شده است؟
چرا در چنين سنى، بر بستر بيمارى قرار گرفته است؟
چه كسى به در خانه اش هجوم برده است؟
كدام مرد! بر رخساره اش سيلى نواخته است؟
اين زخم كه بر پشت و بازو دارد، از تازيانه كدام ستمگر مى باشد؟
دختر رسول خدا، چرا اندوهگين است؟ و...
بيگمان، نام كسانى كه بر او چنين كرده اند، به نيكويى ياد نخواهد شد.
پس خطيبان دين به دنيا فروخته بر منبر مى روند، تا حقايق را واژگونه سازند و...
احاديثى دروغين از قول پيامبر (ص) جعل شده و انتشار مى يابد.
مسلمانان را ارعاب و تهديد مى كنند و...
چنين مى شود كه از آن همه مردان جان بر كف، از آن مسلمانان آماده در صف، از كسانى كه به هر كجا رسيده اند، از بركت پدر او و به همت بازوى شوى اوست، هيچ كس به ملاقات فاطمه نمى رود.
هيچ مسلمانى، از دختر رسول خدا بر بستر بيمارى، عيادت نمى كند!
چشمان على و فاطمه بر در است! و در، كوبيده مى شود!
- كيست؟
- آيا به عيادت فاطمه آمده اند؟
- چه كسانى؟!
حسن (ع) در را گشوده است و زودتر از ميهمانان، به خبر مى آيد:
- ياران هميشگى هستند؛ بلال، سلمان، ابوذر! محرومان و ستمديدگانى كه حق را دوست دارند و باطل را نپذيرفته اند!
زنان مدينه چه؟
بسيارى از زنان انصار و بعضى از زنان مهاجر، براى عيادت مى آيند و مى روند. و سخن زهرا (س)، در بستر بيمارى نيز، زيور زندگى آن زنان است.
- دختر پيغمبر! چگونه اى؟
- با بيمارى خود، چه مى كنى؟ و زهرا، به درد مى گويد:
- به خدا قسم! شما را دوست نمى دارم و از مردان شما بيزار هستم!
من، آنها را آزمودم كه در ظاهر و باطن، سرافكنده شدند!
آنها، مانند شمشير كُند زنگ زده مى باشند... كه خشم خداى را بر خود خريدند و در آتش دوزخ، جاويدند!
من، به ناچار كار را به آنها واگذار كردم و ننگ نابودى عدالت را برايشان بار كردم!
نفرين بر اين مكاران!
دور باشند از رحمت حق، اين ستمكاران! و اى بر مردان شما!
چرا نگذاشتند كه حق در مركز خود قرار يابد؟ و خلافت بر پايه هاى خود، استوار بماند؟!
به خدا سوگند! اگر پاى در ميانى مى كردند، و على را بر كارى كه پيامبر برعهده اش گذاشته بود، يارى مى كردند، شوهرم آسان و راحت، ايشان را به راه راست مى برد، و حق هر يك از مسلمين را بدو مى سپرد؛ به گونه اى كه كسى زيان نبيند و هر كس ميوه آنچه را كه كشته است، بچيند.
اگر چنين مى كردند مردان شما، درهاى رحمت از آسمان و زمين، به سوى آنان گشوده مى گشت؛ اما نكردند و به زودى به كيفر كار خويش خواهند رسيد.
بياييد!
بياييد! و بشنويد!
شگفتا!
روزگار، چه چيزهاى عجيبى در آستين خويش دارد! را ستى، مردان شما چرا چنين كردند؟ و چه عذرى خواهند آورد!؟ و اى بر كسى كه مردم را به راه راست مى خواند، و خود، را ه را نمى داند!
اكنون آماده باشيد!
اينك، فتنه اى كه پدرم از وقوع آن خبر مى داد؛ آغاز شده است و تيغ خشم خداوند، از غلاف خويش بيرون آمده است!
[/]

http://library.tebyan.net/newindex.aspx?pid=19667&BookID=10662&PageIndex=12&Language=1#p14

بسمه تعالی

آجرک الله یا اهل بیت نبوة و موضع الرسالة فی هذه المصیبة العظمی،مصیبة أمکم و حجة الله علیکم کما تقول. . . . .

یکی از آن جاهایی که نقل شده است معصومی با صورت به زمین خورده اند و این مطلب شدت فوق العاده آن مصیبت را می رساند،زمانی است که مولا و آقایمان أمیر مومنان علی علیه السلام خبر شهادت بی بی سلام الله علیها را شنیده بودند و در راه منزل یکبار با صورت به زمین افتاده اند.:geryeh:

قصه،قصه ی یک مصیبت عادی نیست،پدر و مادرم و جانم فدای شما ای أمیر مومنان،ای غیرت الله چه کشیدید در این مصیبت . . . . .

[=Times New Roman]

اللهم صل على فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمك

پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) فرمود: «یا فاطمة من صلى علیك غفر الله له، و الحقه بى حیث كنت من الجنة
اى فاطمه! هر كس بر تو صلوات بفرستد مغفرت الهی شاملش میشود و حقی است از او بر من هر جای از بهشت که باشم.


ساده پوشى

سلمان فارسى مى گويد: روزى حضرت فاطمه (سلام الله عليها)

را ديدم كه چادرى وصله دار و ساده بر سر دارد.

در شگفت ماندم و گفتم : عجبا! دختران پادشاه ايران و

قيصر روم به كرسى هاى طلايى مى نشينند و پارچه هاى زربفت به تن مى كنند،

وه اين دختر رسول خداست كه نه

چادرهاى گران قيمت بر سر دارد و نه لباسهاى زيبا.

فاطمه (سلام الله عليها) پاسخ داد: اى سلمان ! خداوند بزرگ ،

لباسهاى زينتى و تختهاى طلايى را براى ما در روز قيامت ذخيره كرده است

:Sham:

الهم العن قاتلی فاطمة الزهرا

به هر حال درسته که حضرت زهرا سلام الله علیها اختلافاتی را با خلیفه اول داشتند ولی این اختلافات به این معنا نبود که بین ایشان دشمنی باشد که امروزه همش ان را جار میزنند .... خلیفه اول به شک بود که حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و اله شنیده است که در ان عدم ارث نهادن انبیا علیهم السلام را دلالت میکرد و از این رو مشکوک شد .... زیرا اگر بخشیدن فدک به حضرت زهرا سلام اللهعلیها توسط پیامبر مورد شهود همگان بود قطعا این اختلافات پیش نمیامد و افراد بر این قضیه اگاه بودند و نیازی به ایجاد خطبه فدکیه نبود

اگر خدای ناکرده بحث دشمنی و توطئه در کار بود هیچ وقت تاریخ ضبط نمیکرد که خلیفه اول و دوم به بالین فاطمه سلام الله علیها حاضر شدند و مینویسند ان چنان خلیفه اول بر بیماری و ضعف فاطمه گریست که محاسن او از اشک خیس شد و فورا قباله فدک را به نفع فاطمه امضا کرد ولی عمر حضرت زهرا به پایان رسید .... لعلکم تذکرون

[="Tahoma"][="Navy"]

نقل قول:

روزها از حادثه ى تلخ سقیفه ى بنى ساعده گذشت و ریاست طلبان بر سریر حکومت استقرار یافتند، تا آن که باخبر شدند حال دختر پیامبر خوب نیست براى مصالح حکومتشان به فکر افتادند از آن حضرت عیادتى بکنند و از کرده هاى خود عذرخواهى نمایند بالاخره او دختر پیامبر است و رقیق القلب مى باشد شاید با این عیادت او را ازخود راضى نمایند و اگر هم راضى نشد لااقل پیش مردم عذرى داشته باشند و از فشار افکار عمومى کاسته شود این بود ابوبکر و عمر هر دو باهم به طرف خانه ى فاطمه علیهاالسلام حرکت نمودند، درب خانه را کوبیدند کنیزک فاطمه آمد و گفتند به حضرت زهرا علیهاالسلام بگوئید ابوبکر و عمر براى عیادت آمده اند. کنیزک رفت و برگشت گفت: خانم اجازه ى ورود نمى دهد. ابوبکر قسم خورد تا عیادت نکنم زیر سقفى آرام نگیرم من باید از فاطمه دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله رضایت بطلبم. و شب رفت در بقیع که سایبانى نداشت، بماند.
فرداى آن روز عمر به على علیه السلام گفت: اى على! ابوبکر پیر شده رقّت قلب دارد به عیادت فاطمه رفت، فاطمه او را نپذیرفت تو فاطمه را راضى کن که اجازه دهد ما از او عیادت کنیم.
على علیه السلام که صبرش در تصوّر نمى گنجد،به خانه رفت و مطالبى را که عمر گفته بود، به حضرت فاطمه رساند. و گفت: اى زن آزاده! آن دو نفر در کنار درب ایستاده اند و از من خواسته اند که از شما اجازه ى ملاقات بگیرم. اکنون نظر شما چیست؟
زهرا علیهاالسلام که از وضع رقّتبار على علیه السلام خبر داشت، در برابر او مقاومت نکرد عرض کرد:
یا على البَیتُ بَیتُکَ وَالنِّساءُ للرِّجالِ لا اُخالفُ علیکَ شیئاً».«خانه، خانه ى تو است من هم در اختیار شما هستم هر طور مى دانى عمل کن». این سخن را فرمود به کنیزک خود گفت: صورت مرا به طرف دیگر بگردان که صورت آنها را نبینم آن دو نفر داخل حجره شدند سلام و احوال پرسى نموده عرض کردند: از ما راضى شو، خداوند از شما راضى باشد. حضرت توجهى نفرمود و جواب نداد پس از چند لحظه که سکوت حجره را فراگرفته بود، فرمود: چه باعت شده از من رضایت مى خواهید؟ گفتند: ما اعتراف مى کنیم که به شما بد کرده ایم حالا آمده ایم از شما معذرت بخواهیم و امیدواریم ما را عفو نمائید.
فاطمه علیهاالسلام متوجه على علیه السلام و به حضرت عرض کرد با آنها سخن نمى گویم تا سؤالى بکنم اگر راست گفتند چنانچه مایل باشم جواب خواهم گفت و اگر مایل نباشم با آنها سخن نگویم.
ابوبکر و عمر گفتند: دختر پیغمبر سؤال کن ما جواب مى‌دهیم.
فاطمه علیهاالسلام فرمود: أنشد کما باللّه هل سمعتما رسول اللّه صلى اللَّه علیه و آله یقول: فاطمة بضعةٌ منّى و أناَ منها مَن آذاها فقدْ آذانِى وَ مَنْ آذانِى فقد آذىَ اللَّهَ وَ مَنْ آذاها بعدَ مَوتى کانَ کَمَن آذاها فی حیاتى وَ مَن آذاها فى حیاتى کان کمن آذاها بعد مَؤتى».«شما را به خدا قسم مى دهم که آیا شنیدید از پدرم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله که مى فرمود: فاطمه پاره ى تن من است، من از فاطمه هستم و فاطمه از من است، هر کس فاطمه را اذیت کند من را اذیت کند و هر کس من را اذیت کند فاطمه را اذیت کرده است، کسى که فاطمه را بعد از مرگ من آزار رساند، مانند کسى است که در حال حیات من او را اذیت کرده باشد، کسى که در حال حیات من او را اذیت کرده مانند کسى است که پس از مرگ من آزار او نموده باشد»؟ قالا اللّهمَّ نِعَم.
هر دو گفتند: «آرى ما این روایت را از پدرت شنیدیم». زهراى اطهر علیهاالسلام همین که این اقرار را از آنها گرفت، دستهاى مبارکش را به سوى آسمان برداشته گفت: «اللّهُمَّ إنِّى أَشْهَدُکَ انَّهما آذیانى واللَّهِ لا اُکَلِّمُکُما مِنْ رَأسى کَلِمَةً واحِدَةً حَتّى ألقى رَبِّى و أشکوا کما بما صنعتما بى و أرتکبتما منّى». «خدایا تو شاهد باش این دو نفر (ابوبکر و عمر) حداکثر ظلم را نسبت به من روا داشتند، مرا اذیت کردند، خدایا من از آن ها راضى نیستم، خدایا تو هم از آنها راضى نباش». همین که این سخن را از صدّیقه ى طاهره شنیدند، ابوبکر به جزع و فزع افتاد و گفت: «یا لیتَ اُمّى لم تلدنى». «اى کاش مادرم مرا نزائیده بود».
عمر گفت: «تو پیرمرد خرفتى شده اى به خاطر غضب یک زن ناراحتى مى کنى». [ ابن قُتیبه، الإمامة والسیاسة،: ج ۱، ص ۲۰- علل الشاریع، صدوق: ص ۱۷۹، باب ۱۴۹٫ ] ابوبکر گفت:
«أنا عائذٌ باللَّهِ مِن سخطه و سخطک یا فاطمة» «من به خدا پناه مى برم از ناخشنودى او و ناخشنودى تو اى فاطمه». پس از سخنان ابوبکر، حضرت زهرا فرمود: «واللَّهِ لأَدْعُونَّ علیک عند کلّ صلاة أُصلِّیبها». [ بحارالأنوار: ج ۴۳، ص ۱۹۸٫ ] «به خدا قسم بعد از هر نمازى که مى خوانم شما را نفرین خواهم کرد».
پس ابوبکر خارج شد در حالى که به شدت گریه مى کرد مردم دور او جمع شدند که چرا چنین پریشانى؟ گفت: شما مردم همه شب همسر خود را در آغوش مى کشید و سرگرم خوشیهاى خود هستید و مرا به این گرفتاریها مبتلا کردید. من به بیعت شما احتیاجى ندارم بیائید بیعت خود را پس بگیرید». [ الإمامة والسیاسة: ص ۲۰٫ ] ابن قُتیبه مى افزاید: «غضب فاطمة مِن أبى بکر و هِجرته إلى أن ماتَتْ». «فاطمه از ابوبکر غضبناک شد و با او حرف نزد تا وفات نمود».

عالم مقدس ملکوت;498417 نوشت:
ان چنان خلیفه اول بر بیماری و ضعف فاطمه گریست که محاسن او از اشک خیس شد

گریه خلیفه از ضعف و بیماری حضرت زهرا نبود از ندامت بود یا پشیمانی لحظه ای شاید هم عذاب وجدان، خوب مطالعه بفرمایید.[/]


منابع اهل سنت درباره این مسئله


-فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صل الله علیه وسلم فَهَجَرَتْ أبا بَکْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّیَتْ. فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله علیه [وآله] وسلم غضب‌ناک گردید و از ابوبکر روی گرداند و تا پایان عمر به همین شکل باقی ماند. صحیح البخاری، ج ۳، ص ۱۱۲۶، کتاب أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ الحدیث رقم ۲۹۲۶ ، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامة – بیروت – ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷،


۲-فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِى بَکْرٍ فِى ذَلِکَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ – صلى الله علیه وسلم – سِتَّةَ أَشْهُرٍ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ، دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌ لَیْلاً، وَلَمْ یُؤْذِنْ بِهَا أبا بَکْرٍ وَصَلَّى عَلَیْهَا، وَکَانَ لِعَلِی مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَیَاةَ فَاطِمَةَ، فَلَمَّا تُوُفِّیَتِ اسْتَنْکَرَ عَلِیٌ وُجُوهَ النَّاسِ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِى بَکْرٍ وَمُبَایَعَتَهُ، وَلَمْ یَکُنْ یُبَایِعُ تِلْکَ الأَشْهُرَ.

فاطمه بر ابوبکر غضب نمود و با وى قهر کرد و تا پایان عمر با او سخنى نگفت. و بعد از پیامبر اکرم شش ماه بیشتر زندگی نکرد. وقتی فاطمه از دنیا رفت، شوهرش شبانه او را دفن کرد و ابوبکر را خبر نساخت و خود بر او نماز خواند. تا فاطمه زنده بود، علی [علیه السلام] در میان مردم احترام داشت؛ اما وقتی فاطمه از دنیا رفت، مردم از او روی گرداندند و این جا بود که خواستند علی با ابوبکر مصالحه و بیعت کند. علی [علیه السلام] در این شش ماه که فاطمه زنده بود، با ابوبکر بیعت نکرد.

صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۴۹ کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، الحدیث رقم ۳۹۹

3-فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُکَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ.فاطمه از ابوبکر روی گرداند و تا پایان عمر با او سخن نگفت.

صحیح البخاری، ج ۶، ص ۲۴۷۴ ـ کتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبی (ص) لَا نُورَثُ ما تَرَکْنَا صَدَقَةٌ الحدیث رقم ۶۳۴۶

به طاها به یاسین;498535 نوشت:

گریه خلیفه از ضعف و بیماری حضرت زهرا نبود از ندامت بود یا پشیمانی لحظه ای شاید هم عذاب وجدان، خوب مطالعه بفرمایید.

نقل قول:

اگر برای پشیمانی هم بوده باشد باز دلالت بر محبت خلیفه نسبت به اهل البیت علیهم السلام دارد ! خلیفه اول با اون موقعیت و حمایت اکثر صحابه و با اون ریش سپید و سابقه درخشانی که همه میدانند خود را بر بالین حضرت صدیقه سلام الله علیها رسانده و به خاطر اختلاف و سو ظنی که ایجاد شده بود ان چنان گریه میکند که تاریخ قطره قطره اشک او را ضبط میکند ! و بعد هم دستور میدهد قباله فدک را به نفع فاطمه امضا کنند ! همه این حرکات نشان میدهد که توطئه ای و دشمنی در کار نبوده و همه این اختلافات ناشی از سو ظن بر اساس یک حدیث بوده که خلیفه تردید داشته .... گریه خلیفه و عیادتش و پشیمانی او در اخر عمر از این قضیه دلالت بر توبه او میکند و قطعا خداوندی که توبه من و شما را میپذیرد توبه اولین مرد بالغ مسلمان در اسلام و کسی که این همه سوابق درخشان و قرابت با رسول خدا را داشته میپذیرد و او را به شفاعت زهرا سلام الله علیها میرساند !

عالم مقدس ملکوت;498548 نوشت:
اگر برای پشیمانی هم بوده باشد باز دلالت بر محبت خلیفه نسبت به اهل البیت علیهم السلام دارد

از چه پشيمان شده است؟ از حمله به خانه وحي و يا غصب فدك؟ ايا در نزد شما غاصبان با غصب محبت خود را نشان ميدهند؟

روایت هجوم ابوبکر به خانه فاطمه(س) از منابع اهل سنت

گويا در منظر شما ان كسي كه خيلي علاقه داشته باشد مردم را مورد تعدي قرار مي دهد، اگر اينگونه هست پس ما هم خلفا را لعن مي كنيم و لعن نشان تولي هست ههههههههههههههه

و جالب اينجا هست كه اينقدر او مودت با حضرت زهرا س داشته كه بي بي تا پيان عمر بر او غضب نموده تا با غضب بي بي خداوند هم بر او غضب كند

«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ».
فاطمه بر ابوبکر خشمگین شد و با او قطع رابطه کرد که این قطع رابطه و دوری وی تا وفاتش ادامه یافت

صحيح البخاري - كِتَاب فَرْضِ الْخُمُسِ - ما لك فقلت يا رسول الله ما رأيت كاليوم قط عدا حمزة على ناقتي – ح 2926

عالم مقدس ملکوت;498548 نوشت:
سابقه درخشانی که همه میدانند

بله حتي علماي اهل سنت هم گفته اند ابوبكر چه سابقه درخشاني داشته از فرارش در احد تا فرار در خيبر و حمله به در خانه وحي و تا رسيدن به مقام ترور رسول الله

ميزان عقل و شجاعت ابوبكر از منظر علماي اهل سنت

ما منتظر مي مانيم تا يك ثابقه درخشان از او به ما نشان دهيد

عالم مقدس ملکوت;498548 نوشت:
تاریخ قطره قطره اشک او را ضبط میکند !

بفرمايد تاريخ چند ليتر تاريخ گريه ثبت كرده است به ما هم دهيد تا ما هم مانند شما مطلع شويم

عالم مقدس ملکوت;498548 نوشت:
و بعد هم دستور میدهد قباله فدک را به نفع فاطمه امضا کنند !

سند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در اشاعه تاريخ ايا شما هم به سيره ابوهريره عمل مي كنيد و از جيبتان تاريخ نقل مي كنيد؟

اگر قباله فدك به حضرت را دادند پس حضرت به جه جهت بر او غضب كردند تا پايان عمر؟

أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَام ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَأَلَتْ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَقْسِمَ لَهَا مِيرَاثَهَا مِمَّا تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهَا أَبُو بَكْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ

جالب اينجاست كه صحيح ترين كتاب اهل سنت يعني بخاري مي گويد ابوبكر فدك را غصب نموده و به همين جهت حضرت زهرا س بر او غضب نموده است و اين غضب تا پايان عمر بوده است تا اينكه حضرت در همين حال از دنيا رفته است،

حضرت عالي گويا دوربين تاريخ پيما داريد كه مي گويد ابوبكر چندين بشكه گريه كرده و يا اينكه رئيس سازمان سبت اسناد صدر اسلام هستيد كه مي گويد سند فدك را به نفع بي بي برگردانده پس اينجا يك مسئله اي محل اشكال هست

يا ابوبكر كذاب بوده كه روايت بر پيغمبر دروغ بسته كه او از خودش ارث به جا نمي گذارد يا اينكه درست كفته اگر كذابه كه فاتحش خوانده است ان الله لايهدي من هو كاذب خدا قسم خورده كذابين هدايت نشود جالب اين جاست شما دينت را از كذابين مي گيري

اگر هم روايش درست بوده چجرا بخشيده؟ پس باز هم مهر بطلاني بر ابوبكر هست

عالم مقدس ملکوت;498548 نوشت:
همه این حرکات نشان میدهد که توطئه ای و دشمنی در کار نبوده و همه این اختلافات ناشی از سو ظن بر اساس یک حدیث بوده که خلیفه تردید داشته

مسئله اينجاست كه ابوبكر بر پيغمبر دروغ بسته و پيغمبر فرمودند
من کذب علیّ متعمّداً فلیتبّوأ مقعده من النار،
هر کس به من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش جهنم است

پس مسئله چيزه جزئي و ترديدي نبوده و ابوبكر اين مسئله را به عنوان يك موضوع قطعي بيان مي كند و طبق صحيح بخاري فدك را غصب نموده و حضرت بر او غضب كرده است فلذا دروغ تاريخي افاضه نكنيد كه اينگونه رسوا مي شويد

عالم مقدس ملکوت;498548 نوشت:
گریه خلیفه و عیادتش و پشیمانی او در اخر عمر از این قضیه دلالت بر توبه او میکند

سوال مطرح مي كنيم اگر ابوبكر از اعمال باطل و سخيف خود توبه نموده چرا خهلافت را بر صاحب حقش ارجاع نداد؟

دوما چرا فدك را پس نداد؟

سوما اگر او توبه كرد چرا مولا علي ع را خليفه بعد از خود انتخاب نكرد حال انكه عمر را جانشين خود بر گزيد و نصب نمود

چهارم دليل و بينه اي تاريخي براي توبه او بياوريد حال انكه ما دليل داريد كه نه او و نه عمر توبه نكردند

حَنَانٌ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا كَانَ وُلْدُ يَعْقُوبَ أَنْبِيَاءَ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُمْ كَانُوا أَسْبَاطَ أَوْلَادِ الْأَنْبِيَاءِ وَ لَمْ يَكُنْ يُفَارِقُوا الدُّنْيَا إِلَّا سُعَدَاءَ تَابُوا وَ تَذَكَّرُوا مَا صَنَعُوا وَ إِنَّ الشَّيْخَيْنِ فَارَقَا الدُّنْيَا وَ لَمْ يَتُوبَا وَ لَمْ يَتَذَكَّرَا مَا صَنَعَا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَعَلَيْهِمَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ

و نيز از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده گويد: بدانحضرت عرض كردم : آيا فرزندان يعقوب پيغمبر نبودند؟فرمود: نه ، ولى آنها اسباط فرزندان پيغمبر بودند، و چنان بود كه از دنيا نرفتند جز آنكه اهل سعادت و رستگارى شدند (چونكه ) توبه كردند و متذكر كردار (بد) خود شدند، ولى شيخين از دنيا رفتند درصورتيكه توبه نكردند و متذكر رفتار بدى كه نسبت به اميرمؤ منان (عليه السلام ) انجام دادند نگشتند پس بر آن دو باد لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همگى

الكافي / ج 8 / ص231 / حديث القباب

عالم مقدس ملکوت;498548 نوشت:
و قطعا خداوندی که توبه من و شما را میپذیرد

شما توبه اش را ثابت كن و بعد در مقام ربوبي بنشينيد و بزل بخشش الهويتي نماييد زيرا كسي كه حضرت زهرا بر او غضب كند خداوند بر او غضب نموده است و كسي كه خداوند بر او غضب كند بازخوردي درك الاسفل هست سوره احزاب ايه 56 و سوره توبه ايه 61

عالم مقدس ملکوت;498548 نوشت:
توبه اولین مرد بالغ مسلمان در اسلام

شما اسلام او را هر گر نخواهيد توانست ثابت كنيد

ايمان ابوبكر

كفر عایشه، ابوبكر، عثمان از زبان علمای اهل سنت

آيا ابوبكر اولين كسي بود كه مسلمان شد!!!؟؟؟


عالم مقدس ملکوت;498417 نوشت:
به هر حال درسته که حضرت زهرا سلام الله علیها اختلافاتی را با خلیفه اول داشتند ولی این اختلافات به این معنا نبود که بین ایشان دشمنی باشد که امروزه همش ان را جار میزنند ....


اگر دشمنی نبود پس آتش زدن در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها به چه معنی بود؟

عالم مقدس ملکوت;498417 نوشت:
خلیفه اول به شک بود که حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و اله شنیده است که در ان عدم ارث نهادن انبیا علیهم السلام را دلالت میکرد و از این رو مشکوک شد ....

چگونه مردی که در حدیث پیامبر شک می کنه اینکه حدیثی از پیامبر هست یا از پیامبر نیست امام امت اسلامی شد؟؟؟؟ یعنی در بین امت اسلام کسی نبود بهتر از ایشون؟ البته که بود و حقش رو پای مال کردند... انتخاب ایشون یعنی خلیفه اول مایه توهین هست به تمام مسلمانان صدر اسلام البته نه منافقان که تعداد این منافقان هم کم نبود... و از این انتخاب هم راضی بودند... کسی رو انتخاب کردند که هیچ آشنایی با اسلام نداشت خودش جز لشکری بود که حضرت رسول (ص) امیری به سن 18 الی بیست سال بر سر ایشون قرار داده بود البته اگر نگید لشکر اسامه در تاریخ نقل نشده ....

عالم مقدس ملکوت;498417 نوشت:
زیرا اگر بخشیدن فدک به حضرت زهرا سلام اللهعلیها توسط پیامبر مورد شهود همگان بود قطعا این اختلافات پیش نمیامد و افراد بر این قضیه اگاه بودند و نیازی به ایجاد خطبه فدکیه نبود

خیلی وقایع صدر اسلام مورد شهورد همگانی بود و اختلاف هم پیش اومد برای اینکه دسته ای مردتد شدند و کتاب خدا رو پشت سر نهادند و طریقت پیامبر(ص) رو فراموش کردند... برای مثال مورد شهود همگان بود که حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم از غیب خبر میگفت و به تایید قرآن ما ینطق عن الهوی بود اما نعوذ بالله مورد اتهام هذیان گفتن قرار گرفت توسط یکی از همین خلفایی که میگید...
مورد شهود همگان بود که خلیفه تعیین کرد اما کل عالم رو جار زدند که فلان و فلان خلیفه الرسول هست !!! از یه طرف اهل سنت میگند خلیفه انتخاب نکرد از یه طرف میگید خلیفه الرسول خلیفه الرسول ؟؟؟ از دید شما مگر مورد شهود همگانی نبود که انتخاب نکرد پس چرا اختلاف شد؟؟؟

عالم مقدس ملکوت;498417 نوشت:

اگر خدای ناکرده بحث دشمنی و توطئه در کار بود هیچ وقت تاریخ ضبط نمیکرد که خلیفه اول و دوم به بالین فاطمه سلام الله علیها حاضر شدند و مینویسند ان چنان خلیفه اول بر بیماری و ضعف فاطمه گریست که محاسن او از اشک خیس شد و فورا قباله فدک را به نفع فاطمه امضا کرد ولی عمر حضرت زهرا به پایان رسید .... لعلکم تذکرون

تاریخ خیلی چیزا ضبط کرده دین و اشک ریختن هم خیلی وقتا برای مقاصد سیاسی مورد استفاده قرار گرفته ، اگر در تاریخ اشک ریختن ایشون نقل شده (دلیلش نفرین حضرت زهرا (س) هست در حق این دو نفر) تاریخی که میگید یه خاصیتی داره که بعضی چیزا رو نقل میکنه بعضی رو نه به جز این در تاریخ تصمیم به نبش قبر برای پیدا کردن مکان قبر حضرت زهرا (س) هم توسط ایشون نقل شده همینجور که نمی دونستند که اون حدیث از حضرت رسول(ص) هست حتما نمی دونستند که نبش قبر در اسلام گناه بزرگی هست هدف از نبش قبر هم انگیزه سیاسی حکومت وقت بود البته به جز این خیلی احکام دیگه رو هم نمی دونستد و کلا آشنایی چندانی با اسلام نداشتند...
ولی خب چه میشه کرد از دید شما خلیفه الرسول هست باید راجع بهش اظهار نظر نکرد ....
و
از همه جالب تر این که در تاریخی که میگید قبر فلان بن فلان از مسلمانان اهالی هزار فرسخ دور از مهد اسلام نقل شده اما در تاریخی که میگید
در حقیقت حال حضرت زهرا (س) مکان قبر یگانه ریحانه حضرت رسول(ص) نقل نشده ؟؟!!!

واقعا تاریخ صدر اسلام دارای نقاط مبهم اساسی هست؟؟!!



جناب خیمه !! نسبت به ان چه در مورد افاضات ما تفضل کردید عرض میکنم[=Calibri] :

اولا که لطف کنید بفرمایید حدیثی که بیان کرده حضرت زهرا سلام الله علیها به دو خلیفه گفتند که تا اخر عمر شما را نفرین میکنم!!! از ناحیه چه کسی نقل شده ؟؟؟ مگر دران خانه و در ان هنگام چند نفر بودند که این واقعه را نقل کنند ؟؟؟ دوما مگر اهل البیت علیهم السلام معصوم و خاندان کرم نیستند؟؟ در جامعه کبیره چه میخوانید ؟؟ و سجیتکم الکرم .... حال این حدیث تاریخی نادر قیچی شده که شده همه دین و دنیای افراطیون چگونه با مقام های عالی و خوی کریمانه اهل البیت علیهم السلام سازگاری دارد ؟؟؟؟!!!!!! سوما اگر امروز بنده به دلیلی بر شما غضب کردم دلیلش این است که در اینده شما را نمیبخشم ؟؟؟

از حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها منقول است که من بیش از هر چیز شفاعت امت پدرم را خواهانم و میفرماید ان گاه که از خاک برخیزم به شفاعت گناهکاران امت پدرم بپردازم ! حال چگونه ممکن است که ان حضرت با توجه به مقامی که شیعه برای ان حضرت متصور است از شفاعت یکی از بزرگترین صحابه پیامبر و کسی که فضیلت و عزیز بودنش نزد اهل اسلام و رسول خدا تواتر دارد و در ضمن در دنیا بر بالین فاطمه اشک ریخته _ که اشک رقیق یعنی تند تند نشانه محبت است _ مورد شفاعت ان حضرت قرار نگیرد؟؟؟؟؟

حدیثی که از صحیح بخاری بدان استدلال میکنید میگوید سر ان اختلاف حضرت زهرا ناراحت شد و غضب کرد و تا اخر عمر !! مگر عمر زهرا سلام الله علیها چه قدر طول کشید که بقای این عداوت را بخواهید ثابت کنید ؟؟؟ از کجا معلوم اگر ان حضرت دو سال دیگه زنده بود و اختلافات رفع میشد با خلیفه اشتی نمیکرد ؟؟؟

در فضیلت و مقام خلیفه اول در اسلام و زمان رسول الله صلی الله علیه و اله سخن نمیگویم زیرا ان چنان روشن است که فقط کوردلان متعصب که خود را به فریبی زده اند قصد کتمان ان را دارند .... کمترین فضائل خلیفه اول مورد ستایش قرار گرفتن ایات الهی در ایه غار و ایه هجرت و مصاحبت در بیعت رضوان و رضایت الهی و نخستین فرد مسلمان بالغ در اسلام و خویشاوندی با رسول خدا و همراهی با ان حضرت بوده است[=Calibri] ....

اگر ابوبکر قصد ازار و دشمنی با حضرت زهراسلام الله علیها داشت هرگز با اون موقعیت و با اون ریش سپید بر بالین ان حضرت حاضرنمیشد و خود را خوار نمیکرد و گریه بلند نمیکرد و پناهنده به خدا از غضب فاطمه نمیشد.... همه این ها نشانه این است که در دل او چیزی نبوده و اینکه شما و امثال شما بعد1400 سال !!! امده اید و در مورد قلوب افراد در 1400 سال قبل سخن میگویید حال انکه خداوند متعال فرموده حتی در مورد انسان های عصر خود هم نظر سو نکن و تجسس نکن ! ياأَيهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّإِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا ... سوره مبارکه الحجرات ایه دوازده

اولا تاریخ مینویسد بعد از ماجرای عیادت حضرت زهرا سلام الله علیها خلیفه اول فدک را به نفع فاطمه امضا کرد ولی عمر فاطمه کفاف نداد و از دنیا رفت ! در مورد قضیه خلافت هم اگر قول شیعه را مبنی بر حق بودن وصایت امیر المومنین علیه السلام بپذیریم باید عرض کنم که خلیفه دوم درخطبه نماز جمعه درعصر خود گفت که[=Calibri] :

کانت بیعة ابی بکر فلتة وقی الله المسلمینشرّها فمن عاد الی مثلها فاقتلوه = 1

ای مردم ! بیعت ابابکر کاری شتاب زده وبی تدبیر بود که خداوند شرش را از شما دور کرد! لذا اگر از این پس کسی چنین چیزی (ازنوع بیعت ابابکر) را از شما درخواست کرد بکشیدش[=Calibri]!

و نیز گفت :
بدون شک بیعت با ابوبکر مسئله فتنه انگیز و حساب نشده ای بود, همانندکارهای فتنه انگیز و بی اساس جاهلیت = 2

همچنین خود ابوبکر نیز در زمان خلافتش گفت:واقعیت آن است که بیعت با من شتابزده و بی تدبیرانه بود = 3

[=Calibri]1) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید چاپ داراحیاء الکتاب العربی ج 2 ص 29 – الصواعق المحرقة ابن حجر چاپ قاهره ص8 – الکامل فیالتاریخ بیروت چاپ دار صادر ج2 ص326 و[=Calibri]....

[=Calibri](2) تاریخ طبری 3/210, التمهید باقلانی ص196,شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/19[=Calibri].

[=Calibri](3) العثمانیة، جاحظ، چاپ مصر ص231

لذا این سخن ها مشخص میسازد هرگز توطئه و دشمنی و عمدی در کار نبوده و الا خلفا چنین کار خود را خطا و اشتباه نمیخواندند! بلکه اگر اندکی تاریخ مطالعه کنید میبینید بعد از رحلت رسول خدا طوائف تازه مسلمان سر به شورش برداشته و دشمنان داخلی و خارجی اسلام را تهدید میکردند لذا صحابه از روی ترس هول شدند و سعی کردند با نشاندن فردی از مهاجرین که برتر از انصار بودند قلوب را ارام کنند و نظم و دفاع را محکم کنند[=Calibri] ....
برای همین چنین کردند و الا دوستی و محبت بین خلفا و امیر المومنین علیه السلام چیزی است که تاریخ ازان حکایت میکند که بارها خلیفه دوم با جملات والایی علی را ستوده و امیرالمومنین علیه السلام در خطبه 228 نهج البلاغه و خطبه هایی که مشورت میدهد خلیفه را ستوده و او را پناهگاه مسلمین معرفی کرده است[=Calibri] !
این دروغ پردازی ها که توسط افراطیون غالی رافضی ! انجام شده است همگی نشئت گرفته از یک مشت احادیث جعلی غالیان که اکثردر بحار الانوار یا کتاب افسانه ای سلیم بن قیس هست گرفته شده است ! کتاب سلیم بن قیس هلالی یا همان اسرار ال محمد یک کتاب دروغ است که بزرگ محدث شیعه یعنی شیخ مفید که با حضرت صاحب الزمان روحی فداه درارتباط بود این کتاب افسانه ای را در کتاب تصحیح الاعتقاد خود زیر سوال میبرد و میگوید مشتمل بر غلط های فراوان و دروغ های بزرگی است و من ازبرادران خود میخواهم دنبال این گونه اراجیف نروند ! علامه شعرانی نیز بزرگ علامه شیعه نیز این کتاب را دروغ میدانست !!!

و اما راجع به حدیثی که ازامام باقر علیه السلام راجع به عدم توبه خلفا ذکر کردید[=Calibri] !!
اولا این یک حدیث است که فقط و فقط توسط کتاب الکافی ذکر شده و هیچ منبع دیگری ندارد و تواتر ندارد
دوما این یک حدیث غریب است !! که مستقیم و بدون اینکه اصلا راویان را ذکر کند به حنان بن سدیر نسبت داده شده[=Calibri]!
سوما این حدیث خلاف تقیه است که ائمه بران ملزم بودند[=Calibri] !
لینک هایی هم که دادید متاسفانه ارزش نقد ندارد.... امید است دست از تعصب بردارید و حقیقت را پیگیر باشید[=Calibri] !

مفتقر;498771 نوشت:


اگر دشمنی نبود پس آتش زدن در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها به چه معنی بود؟

چگونه مردی که در حدیث پیامبر شک می کنه اینکه حدیثی از پیامبر هست یا از پیامبر نیست امام امت اسلامی شد؟؟؟؟ یعنی در بین امت اسلام کسی نبود بهتر از ایشون؟ البته که بود و حقش رو پای مال کردند... انتخاب ایشون یعنی خلیفه اول مایه توهین هست به تمام مسلمانان صدر اسلام البته نه منافقان که تعداد این منافقان هم کم نبود... و از این انتخاب هم راضی بودند... کسی رو انتخاب کردند که هیچ آشنایی با اسلام نداشت خودش جز لشکری بود که حضرت رسول (ص) امیری به سن 18 الی بیست سال بر سر ایشون قرار داده بود البته اگر نگید لشکر اسامه در تاریخ نقل نشده ....


خیلی وقایع صدر اسلام مورد شهورد همگانی بود و اختلاف هم پیش اومد برای اینکه دسته ای مردتد شدند و کتاب خدا رو پشت سر نهادند و طریقت پیامبر(ص) رو فراموش کردند... برای مثال مورد شهود همگان بود که حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم از غیب خبر میگفت و به تایید قرآن ما ینطق عن الهوی بود اما نعوذ بالله مورد اتهام هذیان گفتن قرار گرفت توسط یکی از همین خلفایی که میگید...
مورد شهود همگان بود که خلیفه تعیین کرد اما کل عالم رو جار زدند که فلان و فلان خلیفه الرسول هست !!! از یه طرف اهل سنت میگند خلیفه انتخاب نکرد از یه طرف میگید خلیفه الرسول خلیفه الرسول ؟؟؟ از دید شما مگر مورد شهود همگانی نبود که انتخاب نکرد پس چرا اختلاف شد؟؟؟

تاریخ خیلی چیزا ضبط کرده دین و اشک ریختن هم خیلی وقتا برای مقاصد سیاسی مورد استفاده قرار گرفته ، اگر در تاریخ اشک ریختن ایشون نقل شده (دلیلش نفرین حضرت زهرا (س) هست در حق این دو نفر) تاریخی که میگید یه خاصیتی داره که بعضی چیزا رو نقل میکنه بعضی رو نه به جز این در تاریخ تصمیم به نبش قبر برای پیدا کردن مکان قبر حضرت زهرا (س) هم توسط ایشون نقل شده همینجور که نمی دونستند که اون حدیث از حضرت رسول(ص) هست حتما نمی دونستند که نبش قبر در اسلام گناه بزرگی هست هدف از نبش قبر هم انگیزه سیاسی حکومت وقت بود البته به جز این خیلی احکام دیگه رو هم نمی دونستد و کلا آشنایی چندانی با اسلام نداشتند...
ولی خب چه میشه کرد از دید شما خلیفه الرسول هست باید راجع بهش اظهار نظر نکرد ....
و
از همه جالب تر این که در تاریخی که میگید قبر فلان بن فلان از مسلمانان اهالی هزار فرسخ دور از مهد اسلام نقل شده اما در تاریخی که میگید
در حقیقت حال حضرت زهرا (س) مکان قبر یگانه ریحانه حضرت رسول(ص) نقل نشده ؟؟!!!

واقعا تاریخ صدر اسلام دارای نقاط مبهم اساسی هست؟؟!!



جناب مفتقر !! نسبت به ان چه در مورد افاضات ما تفضل کردید عرض میکنم[=Calibri] :

اولا اتش زدن درب خانه یکی از دروغ های شاخ داری هست که متاسفانه نقطه اساسی کمرنگ شدن فاطمیه را تشکیل میدهد ! شما فقط چندروایت متواتر بیاورید که صراحت داشته باشد درب خانه به اتش گرفته شد ! اگر همه شاخ و برگ های داده شده به این جریانات مبهم را قبول کنیم ولی این یکی دیگه از مسخره ترین دروغ ها هست[=Calibri] !
علاوه بر اینکه هیچ روایتی تصریح بر سوزانده شدن درب خانه و عملی شدن تهدید ندارد عقل هم نمیپذیرد که درب خانه ای را بسوزانند بعد به عنوان عیادت به دیدار صاحب خانه از در نیم سوخته بروند ! امید است متذکر شوید

شک ابوبکر چه ربطی داره ؟؟؟ مگه قراره ابوبکرمعصوم بوده باشد یا علم غیب و این گونه غلوهایی که ما شیعیان میگوییم را داشته باشد که حدیث را با امور حکومتی و مصلحت مسلمین تطبیق نکند ... عجب یعنی قریب به 95 درصد صحابه بزرگ ازمهاجرین و انصاری که توسط خدای عالم الغیب و الشهاده در قران کریم ستوده شده اند همه منافق و گمراه از اب در امدند ؟؟؟؟ واقعا یا شما مطالعه ندارید یا اصلا با قران و زندگی صحابه اشنا نیستید یا دین خود را به عده ای سپرده و عنان خود را به دست تعصب رها کرده اید[=Calibri] !

اهل السنت لقب خلیفه الرسول را نه از باب اینکه رسول خدا ابوبکر را انتخاب کرد میدهند بلکه از باب اینکه او توسط امت و رای صحابه بزرگ برگزیده برخلافت شد این لقب را میدهند که خلیفه رسول الله شد ! حدیث قرطاس هم که بهانه ای بر دشمنی و کینه ها شده اصلا مفهوم و منظور خاصی دارد که در جای مفصل توضیح داده خواهد شد که اصلا منظور خلیفه توهین به رسول خدا نبوده بلکه اعلام وضع وخیم رسول خدا بوده است[=Calibri] !

اولا شما از دل افراد اگاه نیستید که گریه کسی را حمل برمنافع سیاسی کنید
دوما گریه ابوبکر گریه کوتاه نبوده بلکه در روایت گریه شدید را ذکر میکنند که نشانه تواضع و ایمان است
سوما ابوبکر که منتخب صحابه و جایگاه رفیعی برای خود پیدا کرده بود به چه هدف سیاسی بخواهد خود را کوچک کند و با اون ریش سفیدهق هق کنان گریه کند ؟؟؟؟ افلا تعقلون بل انتم قوم تجهلون

اینکه قصد نبش قبر کردند باز هم نشان ازمحبت قلبی ان ها به دختر پیامبرشان است ! زیرا اینکه در شب شخصیت بدین بزرگی را به دفن بسپارند باعث حسرت دوستداران میشود برای همین خواستند بغض خود را این گونه جلوه دهند و الا اگر خلفا درصدد قدرت بودند و دشمنی داشتند ان ها را چه کار با فاطمه و قبرفاطمه علیها السلام ؟؟؟؟؟

در ضمن قبر حضرت زهرا توسط معصوم مشخص شده است که بهتره به دو حدیث متواتر زیر مراجعه کنید بلکه مستبصر شوید . ماجرای پنهان بودن قبر هم نه صرفا به خاطر رنج ان حضرت از خلیفه بوده است بلکه به خاطر ناراحتی ان حضرت از مردم مدینه بوده که تحمل گریه های ایشان را در فراق از دست دادن رسول خدا نداشتند..... و الا ابوبکر حق خود را ادا کرد و علاوه برعیادت خود را در پیشگاه فاطمه ذلیل و خوار کرد و اعلام محبت و مودت با گریه های خود نمود

روایت اول[=Calibri]

از أحمد بن محمّد بن أبی نصر البزنطی نقل است که گفت به امام رضا عرض کردم قبر حضرت فاطمه کجاست ؟ امام فرمودند : در خانه اشدفن شدند وقتی بنی امیه مسجد گسترش دادند در داخل مسجد قرار گرفت
اصول کافی ـ جلد یک ـ باب مولد الزهرا فاطمه علیها السلام

روایت دوم

البزنطی می گوید از امام رضا علیه السلامدر مورد حضرت فاطمه دختر رسول خدا سوال کردم که قبر ایشان کجاست ؟ در این هنگام مردیکه جعفر نام داشت از این مسئله پرسید و عیسی بن موسی که در مجلس نزد امام حاضر بودفورا گفت در بقیع دفن شدند . من از امام پرسیدم شما چه می فرمایید ؟ امام فرمود : همان چیز که برای تو گفته شد ! به امام عرض کردم : تصحیح کنید ان چه را که من و عیسی بنموسی اعتقاد داریم و از اعتقاد پدرانتان در این مورد ما را با خبر کنید ! فرمودند: در خانه اش دفن شدند

کتاب شریف قرب الاسناد ـ باب قرب الاسنادعن الرضا علیه السلام ـ

این دو حدیث متواتر و غیر قابل انکار هست پس بهتره بدانیم قبر مادر ساداتـ سلام الله علیها ـ در خانه ایشان بوده که امروزه به علت گسترش مسجد النبی در مسجدالنبی قرار گرفته .. پس در اینکه قبر در مسجد هست شکی نیست و اگر مشرف به مسجد النبی شوید و خانه حضرت زهرا را بنگرید به خوبی می توانید درک کنید قبر در کدام نقطه هست... متذکر شوید

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
اولا که لطف کنید بفرمایید حدیثی که بیان کرده حضرت زهرا سلام الله علیها به دو خلیفه گفتند که تا اخر عمر شما را نفرین میکنم!!! از ناحیه چه کسی نقل شده ؟؟؟

شما اگر جرات داريد روايت را تضعيف كنيد حال انكه از اين امر عاجز هستيد

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
مگر دران خانه و در ان هنگام چند نفر بودند که این واقعه را نقل کنند ؟؟؟

امير المومنين علي ع و فرزندانشان از افراد حاظر بودند

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
دوما مگر اهل البیت علیهم السلام معصوم و خاندان کرم نیستند؟؟ در جامعه کبیره چه میخوانید ؟؟ و سجیتکم الکرم

در اينكه اهل بيت كريم هستند هيچ شكي نيست جناب ملكوت اما اهل بيت تابع قران هستند زيرا قران مي فرمايد اشدا علي الكفار دوم عمر بن خطاب طبق نقل مولا علي ع در مصارد معتبر اهل سنت ظالم و فاجر هست و خداند در قران مي فرمايد علي لعنت الله علي القوم ظالمين فلذا حضرت زهرا س هم تابع قران بوده و ان ظالم را مورد لعن خود قرار داده است و همان گونه كه فرموديد حشرت زهرا س چون معصوم هستند خلاف قران عمل نمي كنند و عين قران عمل نموده است

دوما من از شما سوال مي كنم مگر خداوند ارحم الراحمين نيست؟ پس چرا در ايات مختلف كافرين و ظالمين را لعن كرده است؟ چرا رحمت را از انها ستانده هست؟ چرا عموي پيغمبر را در سوره لهب مورد لعن و نفرين قرار داده است؟

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
حال این حدیث تاریخی نادر قیچی شده که شده همه دین و دنیای افراطیون چگونه با مقام های عالی و خوی کریمانه اهل البیت علیهم السلام سازگاری دارد ؟؟؟؟!!!!!!

تهمت و افطرا بستن يكي از اساس هاي مذهب عمريه هست كه فقط در حال تهمت زدن هستند تا عقايد خود را با اين اباطيل محو نمايند، چناب ملكوت بنده تحدي مي كنم اگر ما حديث را قيچي كرده ايم چرا بقيه حديث را نمي اوريد؟ چرا نمي گويد ادامه حديث فلان هست فلذا همين فرار خود خود مهر و مويد بطلاني بر هم مذهبتان هست و هم عقيده شما

دوم اگر نادر هست، بفرمايد ادعايتان را ثابت كنيد حال انكه مولا علي ع در نهج البلاغه خطبه شقشقيه نامه 53 خطبه 150 و خطبه طالوطيه كفر خلفا را ثابت مي كند و خود هم موضوع بينه اي بر اين هست اينها نتنها داراي اسناد نيكو و معتبر هست بلكه ظالم، كافر و فاجر بودن انها را ثابت مي نمايد شما عاجزيد از اثبات اسلام خلفا اگر نيستيد اسلام انها را ثابت كنيد فلذا همه اينها نشانگر اين هست اين خبر نتنها نادر و شاذ نيست بلكه حداق به حد استفاضه رسيده است البته اگر نگويم متواتر هست

چهارم ثابت كرديم اينمطئله اصلا و ابدا با قران و كرمات اهل بيت در تضاد نيست زيرا خداوند به عنوان ارحمن الراحمين و دشمنان خودش را لعن و نفرين نموده است تبت يدي ابي لهب و تب در نتيجه هر پاسخي شما اينجا دهيد ما هم انجا خواهيم گفت

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
سوما اگر امروز بنده به دلیلی بر شما غضب کردم دلیلش این است که در اینده شما را نمیبخشم ؟؟؟

پاسخ قراني به شما مي دهم قل موتوا بغيظكم خداوند اين سخن را بر دشمنان محمد ص و الش مي دهد يعني بر غضبتان بميريد ههههههههههههههههههه

ما جلز و ولز زدن شما را مي بينيم كيف مي كنيم چون مي دانيم دل اهل بيت را با سخنان خود شاد نموده ايم

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
از حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها منقول است که من بیش از هر چیز شفاعت امت پدرم را خواهانم و میفرماید ان گاه که از خاک برخیزم به شفاعت گناهکاران امت پدرم بپردازم ! حال چگونه ممکن است که ان حضرت با توجه به مقامی که شیعه برای ان حضرت متصور است از شفاعت یکی از بزرگترین صحابه پیامبر و کسی که فضیلت و عزیز بودنش نزد اهل اسلام و رسول خدا تواتر دارد و در ضمن در دنیا بر بالین فاطمه اشک ریخته _ که اشک رقیق یعنی تند تند نشانه محبت است _ مورد شفاعت ان حضرت قرار نگیرد؟؟؟؟؟

شفاعت چه كسي ؟ شفاعت شيعيان و ان كساني كه اهل جهل بوده اند و نه ان حرام زادگاني كه پيغمبر را رويت نمودند و رصد كردند اما منافق و كافر بودند و دختر ايشان را به شهادت رساند فلذا خداوند در شان اينان مي فرمايد ان المنافقين في درك الاسفل من نار

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
حدیثی که از صحیح بخاری بدان استدلال میکنید میگوید سر ان اختلاف حضرت زهرا ناراحت شد و غضب کرد و تا اخر عمر !! مگر عمر زهرا سلام الله علیها چه قدر طول کشید که بقای این عداوت را بخواهید ثابت کنید ؟؟؟ از کجا معلوم اگر ان حضرت دو سال دیگه زنده بود و اختلافات رفع میشد با خلیفه اشتی نمیکرد ؟؟؟

جالب اينجاست ما از صحيح ترين كتب تاريخي و حديثيتان دليل و بينه مي اوريم شما مي گويد باطل هست اما از خودتان براي تاريخ روايت جعل مي كنيد و حديث مي سازيد و مي گويد صحيح هست جناب دانشمند گويا مصداق ايه علي قلوب اقفالها هستيد در همان صحيح بخاري امده است عايشه مي گويد حضرت زهرا شش ماه بعد از پيغمبر در قيد حيات بودند سته اشهر

نكته دوم ما اين مطلب را رديه زديم بر ان اباطيل حضرت عالي كه فرموده بودديد

عالم مقدس ملکوت;498548 نوشت:
همه این حرکات نشان میدهد که توطئه ای و دشمنی در کار نبوده و همه این اختلافات ناشی از سو ظن بر اساس یک حدیث بوده که خلیفه تردید داشته

و ما هم گفتيم نتنها ابوبكر غاصب فدك را به صاحبش بر نگرداند بلكه اين امر موجب شد حضرت بر ايشان غضب كند اما شما از پاسخ به سوال ما فرار كرديد زيرا ما گفتيم يك روايت بياوريد كه ابوبكر فدك را برگدانده باشد و دوم اينكه گفتيم:

kheymegahabalfazl;498600 نوشت:
يا ابوبكر كذاب بوده كه روايت بر پيغمبر دروغ بسته كه او از خودش ارث به جا نمي گذارد يا اينكه درست كفته اگر كذابه كه فاتحش خوانده است ان الله لايهدي من هو كاذب خدا قسم خورده كذابين هدايت نشود جالب اين جاست شما دينت را از كذابين مي گيري

اگر هم روايش درست بوده چجرا بخشيده؟ پس باز هم مهر بطلاني بر ابوبكر هست

منتظر پاسخ هستيم

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
مگر عمر زهرا سلام الله علیها چه قدر طول کشید که بقای این عداوت را بخواهید ثابت کنید ؟؟؟

شش ماه عمر مبارك بي بي دو عالم طول كشيد اما بزرگ نواصب و غاصب عالم در اين شش ماه فدك را به صاحبش بر نگرداند و اين مسئله اوج ظالم بودن ابوبكر و مظلوم بودن حضرت زهرا س را مي رساند فلذا اينجاست كه قران مي فرمايد لعنت الله علي القوم الظالمين فلذا شما نتنها براي قبل حيات بي بي بلكه براي بعد حيات بي بي هم دليلي براي توبه ابوبكر نداريد و همچنين اينكه مولا علي ع خلفا را كاذب اثم عائن و غادر مي داند خود حاصل بقاي عداوت ابوبكر با ال طاهر و مطهر رسول الله هست شما بيا از كفرش دفاع كن اي عمري فراري

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
از کجا معلوم اگر ان حضرت دو سال دیگه زنده بود و اختلافات رفع میشد با خلیفه اشتی نمیکرد ؟؟؟

احسنتم، ممنون هستم از اين اقرار شما پس شما اقرار گرديد ابوبكر به حضرت عداوت و دشمني داشته و عداوت با بي بي يعني عداوت با خدا و رسولش و عداوت با رسول يعني ثابت شدن كفر يك شخص از كفرش دفا كن
سوال شما مانند اين هست ما بگويم خدايا چرا شما عمر لهب را گرفتي كه بر او لعن كني شايد او اگر دو سال زنده بود توبه مي كرد، مهمل بافي هم خوب چيزي هست ضمن ايكنكه مجدد مي گويم اگر ابوبكگر توبه كرده بود چرا فدك را بازنگرداند؟ دوم اينكه چرا خلافت را به صاحب حقش نداد؟ و سوم اينكه لعن حضرت زهرا س باز خود ثابت كنند ثبات كفر اينهاست همه اينها دلايلي بر اوج عداوت ابوبكر هست كه شما نيز اقرار كرديد

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
در فضیلت و مقام خلیفه اول در اسلام و زمان رسول الله صلی الله علیه و اله سخن نمیگویم

شما در حدي نيستي كه بخوهي در مورد فضيلت خليفه اول اسلام و زمان پيغمبر سخن بگوييد زيرا مولا علي ع انقدر فضائل دارند كه پيغمبر فرمودند علي حان اگر بخواهم از تو براي مردم بگويم مي ترسم مردم خاك پاي تو را براي تبرك ببرند و در حق تو غلق و اظهار الوهيت كنند شما در حدي نيستيد كه بخوهيد از فضائل مولا علي ع بگويد اما اگر مي خواهيد از فضائل ابوبكر بكويد همين بس كه علي ع همان كسي كه رسول الله ص فرمودند علي مع الحق و الحق مع العلي، در شان رذيلت ابوبكر فرمودند فرايتماني كاذبا اثما خائنا و غادرا و ظالما و فاجرا و پيغمبر فرمودند هركسي سه تا از اين ويزگي داشته باشد منافق خالص هست(صحيح مسلم و صحيح بخاري) و خداوند در مورد منافقين مي فرمايد ان المنافقين في درك الاسل من نار نسا ايه 145،،، ايا شما مي خواهيد در مورد مناقب ان منافقي سخن بگويد كه خداو رسولش و خليفه و جانشين بر حق رسول الله او را ظالم و كافر و فارجر مي دانند؟ جالب اينگجاست شما با دشمنان الهي پيمان عهد اخوت بسته ايد و اين اساس اعتقاد شما را بر هم مي ريزد

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
کمترین فضائل خلیفه اول مورد ستایش قرار گرفتن ایات الهی در ایه غار و ایه هجرت و مصاحبت در بیعت رضوان و رضایت الهی و نخستین فرد مسلمان بالغ در اسلام و خویشاوندی با رسول خدا و همراهی با ان حضرت بوده است

همه اين فضائل بر باد هست، زيرا حضرت موسي هم با فرعون مصاحبت داشته فلذا مصاحب داشتن نشان فضيلت نيست، دوم شما هيچ سندي صحيح نداري مبني بر اينكه ابوبكر در غار با رسول خدا بوده است، سوم پيغمبر اگر هم صابت كنيد در قران صريا اورده پيامبر او را نبرده بلكه او خودش را به رسول خدا رسانده است اما عاجزيد بگويد او ابوبكر هست چون سندي صحيح ندارد

آيه السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار در شان چه كسي هست؟

بررسي آيه : « وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ » و رضايت دائمي خداوند از صحابه

در ايه حجرت هم نامي از ابوبكر برده نشده و همچنين ايه غار اين اولين بينه بر بطلان سخن شما دومين دليل اين هست خداوند در ايه حجرت مي فرمايد كساني كه سابقه دارند مقام دارند اما ابوبكر از سابقون نيست زيرا اصلا شما عاجزيد در اثبات اسلام و صحابي بودن او يوم اين مقام تا زماني بر انها مترتب هست كه طبق ايه 10 سوره فتح تابع دستور و همچجنين عهد و پيمان با رسول خدا باشند حال انكه انها بر خلاف عهد رسول خا عمل نموده اند باز هم ادعايتان باطل هست

مصاحبت در بيعت رضوان هم فضيلت نيست زيرا عبد الله ابي سلول هم جز انها بوده اما بعدا منافق از اب در امد

در مورد اسلام او همانطور كه ما گفتيم شما عاجزيد از اثبات اسلام او و اگر او مسلمان بوده تا كنون اثبات مي كرديد و اين فرار شما يعني عدم اسلام او همان طور كه مولا علي ع او را كافر دانستند و همچنان كه علماي اهل سنت اين عقيده را دارند

لعن عالم اهل سنت به خلفا

حكم گوينده حسبنا كتاب الله چيست؟؟؟!!!

رضایت خدا و پشیمانی شیخین+سند

اما در مورد فاميلي هم بايد بگويم باز هم فاميلي نشان از فضيلت نيست زيرا ابولهب عموي پيغمبر بوده و خداوند او را لعن و نفرين مي كند دوم اينكه خداوند پسر نوح را كافر مي داند قال يانوح انه ليس من اهلك سوما اينكه كفار هم پدر زن رسول خدا بوده مانند حوشب پدر خانوم يهودي رسول خدا كه در خيبر به درك واصل شد پس فاميلي هم فضيلت نيست همان طور كه خداوند ايات مختلفي را براي بطلان شما صادر نموده مضاف بر اينكه فصيلت يك چيز هست و ان هم اتقوا لله هست حال انكه خلفاي شما تقواي الهي پيشه نكردند زيرا از مافقان بودند

آيا عمر ، ابوبكر و عثمان در ترور نافرجام رسول خدا (ص) دست داشته‌اند ؟

پشيما ني‌ها و آرزوي‌هاي ابوبكر و عمر

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
اگر ابوبکر قصد ازار و دشمنی با حضرت زهراسلام الله علیها داشت هرگز با اون موقعیت و با اون ریش سپید بر بالین ان حضرت حاضرنمیشد و خود را خوار نمیکرد و گریه بلند نمیکرد و پناهنده به خدا از غضب فاطمه نمیشد

شما فرموده بوديد اين روايت داراي سند نيست و باطل هست فلذا احتجاج شما به اين اباطيل مهر بطلان بر سياه نمايي هاي خودتان هست بفرمايد:

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
ولا که لطف کنید بفرمایید حدیثی که بیان کرده حضرت زهرا سلام الله علیها به دو خلیفه گفتند که تا اخر عمر شما را نفرین میکنم!!! از ناحیه چه کسی نقل شده ؟؟؟ مگر دران خانه و در ان هنگام چند نفر بودند که این واقعه را نقل کنند ؟؟؟

شما بفرمايد اين روايت خار و ذيلي كردن را از كجا اورده ايد؟ دوم اگر ريش بود نشان اسلام بزغاله بود حجت الاسلام همان گونه كه عمر در غزوه احد مي گفت انزوي كانني اروي مانند بزكوهي فرار مي كردم

دوم اين گريه بلند شما برايش سند داريد يا فيلم گرفته ايد از او يا صدايش را ضبط كرده ايد كه با اطمينان مي گويد؟ سندي دهيد و فليمش را اپلود كنيد تا همه استفاده كنند خخخخخخخخخ

اگر گريه اش نشان عذر خواهي هست چرا فدك را پس نداد حال انكه در صحيح بخاري امده فدك را غصب كرد و حضرت زهرا س بر او غضب كرد تا اينكه از دنيا رفت

سند توبه ابوبكر و پس دادن فدك را بياوريد، چرا فرار مي كنيد از پاسخ؟

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
حال انکه خداوند متعال فرموده حتی در مورد انسان های عصر خود هم نظر سو نکن و تجسس نکن

اتفاقا ما تجسس نمي كنيم بلكه نقل تاريخي مي كنيم و انچه در تاريخ نقل شده است را واكاوي مي نماييد تا حقيقت براي رهپويان حق روشن شود و اين عمل ما هم يك دستور قراني هست فبشر عباد الذين يستمعون قول فيتبعون احسنه پس قران دستور مي دهد احبار مختلف را گوش كنيم و بهترين را بپذيريم

اما همان طور كه ما هميشه گفته اين اساس مذهب عمريه قيچي ايات و روايت هست و اين اقا امده ايه 12 سوره حجرات راقيچي كرده و قلم فرسايي كرده جناب عمري چرا حرات نكرديد ادامه ايه را بخوانيد؟

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ ﴿12﴾

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه پاره‏اى از گمانها گناه است و جاسوسى مكنيد و بعضى از شما غيبت بعضى نكند آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‏اش را بخورد از آن كراهت داريد [پس] از خدا بترسيد كه خدا توبه‏پذير مهربان است (12)

دوستان عزيز دقت كگنيد اولا قران مي فرمايد جاسوسي نكنيد اين يعني اينكه يك امري در خفا شكل بگيرد و شما تفحص كنيد كه در خلوت چه شده اما كفر ابوبكر مطئله اي هست در عمق گوشت و پوست جهان اسلام نهادينه شده است كما اينكه علماي اهل سنت هم او را كافر مي دانند پس اين مسئله جنبه عمومي پيدا كرده و در خفا نيست كه ما بخواهيم جاسوسي كنيم مضاف بر اينكه جاسوسي در اين ايه مربوط به حاضر و حال هست و نه اينده زيرا اگر در گذشته امري اتفاق افتاده باشد ما كه دليل نداشته باشيم نمي توانيم سخن بگويم و وقتي مسئله از خفا به حالت شفاف در امده باشد ديگر جاسوسي معنا ندارد زيرا انجا كاملا واضح هست و ما بايد براي رسيدن به حق تحقيق كنيد به همين جهت هست كه خداوند مي فرمايد افلا تبصرون

مطلب بعدي اين هست خداوند علت جاوسوسي را غيبت مي داند و اين يعني كسي كه جاسوسي كنيد بايد غيبت كند و اين يعني خوردن گوشت برادر خودش، و همين هم مهر بطلان هست زيرا غيبت بر كافر جايز هست زيرا او مسلمان نيست

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
اولا تاریخ مینویسد بعد از ماجرای عیادت حضرت زهرا سلام الله علیها خلیفه اول فدک را به نفع فاطمه امضا کرد ولی عمر فاطمه کفاف نداد و از دنیا رفت

سنددددددددددددددددددددددددد !!!!!!!!!!!

انچه در صحيح بخاري امده اين هست ابوبكر غاصب فدك شد و حضرت بر او غصبو نموده تا اينكه از دنيا رفت و اين مسئله در صحيح ترين كتب اهل سنت امده و سخنان شما نه سند دارد و نه منبع چرا جرات نداريد اعتقاد باطلاتان را با سند ارائه كنيد؟ گويا اساس پيشرفت مذهب شما بر تدليس هست درست مي گويم؟
«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ».
فاطمه بر ابوبکر خشمگین شد و با او قطع رابطه کرد که این قطع رابطه و دوری وی تا وفاتش ادامه یافت

صحيح البخاري - كِتَاب فَرْضِ الْخُمُسِ - ما لك فقلت يا رسول الله ما رأيت كاليوم قط عدا حمزة على ناقتي – ح 2926

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
کانت بیعة ابی بکر فلتة وقی الله المسلمینشرّها فمن عاد الی مثلها فاقتلوه = 1

ای مردم ! بیعت ابابکر کاری شتاب زده وبی تدبیر بود که خداوند شرش را از شما دور کرد! لذا اگر از این پس کسی چنین چیزی (ازنوع بیعت ابابکر) را از شما درخواست کرد بکشیدش!

و نیز گفت :
بدون شک بیعت با ابوبکر مسئله فتنه انگیز و حساب نشده ای بود, همانندکارهای فتنه انگیز و بی اساس جاهلیت = 2

همچنین خود ابوبکر نیز در زمان خلافتش گفت:واقعیت آن است که بیعت با من شتابزده و بی تدبیرانه بود = 3

1) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید چاپ داراحیاء الکتاب العربی ج 2 ص 29 – الصواعق المحرقة ابن حجر چاپ قاهره ص8 – الکامل فیالتاریخ بیروت چاپ دار صادر ج2 ص326 و....

(2) تاریخ طبری 3/210, التمهید باقلانی ص196,شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/19.

(3) العثمانیة، جاحظ، چاپ مصر ص231

احسنتم به اين شجاعت شما

دوستان عزيز وقتي ما مي گويم اينها حرات ندارند سند ارائه كنند براي همين هست زيرا يك سند اورد ان هم رسوايي مذهبشان را ثابت نمود

عمر در اين روايت مي گويد اين بيعت ابوبكر يك كار حساب نشده و اتفاقي يعني فلته بوده و اجماعي در كار نيست فلذا مذهب اهل سقيفه بر باد هست بيا از اين افسانه اجماع دفاع كن

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
لذا این سخن ها مشخص میسازد هرگز توطئه و دشمنی و عمدی در کار نبوده و الا خلفا چنین کار خود را خطا و اشتباه نمیخواندند! بلکه اگر اندکی تاریخ مطالعه کنید میبینید بعد از رحلت رسول خدا طوائف تازه مسلمان سر به شورش برداشته و دشمنان داخلی و خارجی اسلام را تهدید میکردند لذا صحابه از روی ترس هول شدند

در روايتي كه اورديد مشخص شد كه ابوبكر اجماعي در كار نداشته و در يك امر ناگهاني به صورت موزيانه او خليفه شد پس از منظر شما صحابي هم از روي اختيار راي ندادند بلكه هول شدند و اين هول شدن خود ترجه بسياري از حقايق هست يعني انها از خود اختيار نداشتند، يعني انها هيچ اذني نداشتند فلذا اين خلافت انها هم بر باطل هست زيرا هيچ اختياري نبوده بلكه همش توهم بوده است+

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
و سعی کردند با نشاندن فردی از مهاجرین که برتر از انصار بودند قلوب را ارام کنند و نظم و دفاع را محکم کنند ....

چقدر زيبا رسوا مي شود اين ملكوت دوستان دقت كنند، اين اقا در ابتدا مي گويد صحابي با نشاندن فردي از مهاجرين كه بهترين انصار بوده ، از منظر شما ابوبكر از مهاجرين بوده حالا چطور اين مهاجر يهو جز انصار هم شده است؟

مهاجرين جز اهل مدينه بودند و انصار اهل مكه ابوبكگر چطور هم انصار بوده و هم مهاجر؟ هههههههههه

اما فرموديد انها يك نظم و انضباط اوردند حالا مي خواهيم ببينيم واقعا نظم اورده اند يا باز هم افسانه اي بيش نيست

لقد خَوَّفَ عُمَرُ الناس وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا

عمر مردم را مي‌ترساند و در ميان مردم نفاق بوده است؛

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1341،‌ تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

عمر بن خطاب براي اينكه خلافت را براي ابوبكر به ارمغان بياور وحشي گري در مدينه راه انداخته بوده است حالا شما از كدام ارامش و سكوت و عدالت سخن مي گويد؟

گويا ماجراي مالك بن نويره يادتان رفته است كه خالد بن وليد حرام زاده به دستور ابوبكر به شهادت رسيد و به زنش تجاز و زنا شد و سرش را در اتش سوزاند شما از كدام ارامش سخن مي گويد؟

ابوبكر حتي توانايي اين را نداشت يك ارامش و فتح الفتوح در زمان رسول خدا به ارمغان بياورد چگونه بعد از رسول خدا به اوج شجاعت رسيد؟

ناراحتي رسول خدا (ص) از فرار ابوبكر و عمر در جنگ ها

حتي علماي اهل سنت هم قبول ندارند كه ابوبكر عقل و شجاعت داشته باشد حالا اين ادم انوك چگونه عدالت و ارامش و اسايش اورده؟

ميزان عقل و شجاعت ابوبكر از منظر علماي اهل سنت

گويا شما مقاله ما در مورد خلافت ابوبكر با اعمال شاقه را نخوانده ايد؟ كه ادمي بوده از بيت المال دو برابر مي برده است

خلافت ابوبکر با اعمال شاقه

ابوبكر در دوران خلافتش انقدر بي لياقتي از خود نشان داد كه خودش هم، خودش را لايق براي خلافت نمي دانست

ابوبكر خودش را لايق خلافت نمي دانست

شما از كجا اين مولفه هاي اساطيري و افسانه اي را براي ابوبكر جمع اور نموده ايد؟

براستي دوستان عزيز و خوانندگان محترم چرا اين پيرو سقيفه يك ادله محكم و سند براي ادعاهايش اقامه نمي كند؟ مگر نمي گويد ابوبكر فضائل بسيار دارد چرا يك سند نمي دهد؟

والل خودش هم مي داند بر باطل هست اما جرات ندارد يك دليل بياورد و از خودش رذيلت تراشي مي كند خخخخخخخخخخخخخ

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
برای همین چنین کردند و الا دوستی و محبت بین خلفا و امیر المومنین علیه السلام چیزی است که تاریخ ازان حکایت میکند که بارها خلیفه دوم با جملات والایی علی را ستوده

من هم مانند شما قائل بر اين هستم مولا از شدت و حدت دوستي حالش از ديدن عمر بهم مي خورده كراهيته لمحضر عمر اين شدت و كثرت مودت بين انها بوده است كه مولا علي ع عمر و ابوبكر را منافق مي دانست


آیا امام علی (ع) خلیفه دوم را بر حق می دانستند؟

آيا امير المومنين علي ع سيره خلفا را مشروع مي دانست؟

نظر امام علی (ع) درباره ی خلفای ثلاثه

ديدگاه اميرمؤمنان عليه السلام در باره ابوبکر و عمر+ تصوير

سند شقشقیه و اعتبار ان نزد علماي اهل سنت

نفرين امير المومنين بر غاصبان خلافت خود

و همچنين اقاياني كه مي گويند عمر عاشق مولا علي بوده را هم مي توانيد از دو لينك زير پيگيري كنيد تا ببينيد اين عمر بن خطاب از مولا علي ع متنفر بوده است و كينه و دشمني مولا علي ع را داشته است

تنفر عمر بن خطاب نسبت به مولا علي ع

چرا عمر بن خطاب مولا علي ع را خليفه خود انتخاب نكرد؟

اينها بخضي از ارائه و اشاعه مودت و محبت بين خلفا و مولا علي ع بوده است اگر شما هم چند مورد تخصيص بزنيد با اسناد صحيح ممنون مي شوم

عالم مقدس ملکوت;499027 نوشت:
در خطبه 228 نهج البلاغه و خطبه هایی که مشورت میدهد خلیفه را ستوده و او را پناهگاه مسلمین معرفی کرده است !

اولا ما از اين جناب مدلس مي خواهيم كه به ما نام عمر را در خطبه ذيل نشان دهد

وَقَدْ تَوَکَّلَ اللهُ لِأَهْلِ هَذا الدِّينِ بِإِعْزَازِ الْحَوْزَةِ، وَسَتْرِ الْعَوْرَةِ. وَالَّذِي نَصَرَهُمْ وَهُمْ قَلِيلٌ لاَ يَنْتَصِرُونَ، وَمَنَعَهُمْ وَهُمْ قَلِيلٌ لاَ يَمْتَنِعُونَ، حَيٌّ لاَ يَمُوتُ. إِنَّکَ مَتَي تَسِرْ إِلَي هذَا الْعَدُوِّ بِنَفْسِکَ، فَتَلْقَهُمْ بِشَخْصِکَ فَتُنْکَبْ، لاَ تَکُنْ لِلْمُسْلِمِينَ کَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَي بِلاَدِهِمْ. وَلَيْسَ بَعْدَکَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ، فَابْعَثْ إِلَيْهِمْ رَجُلاً مِحْرَباً، وَاحْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ الْبَلاَءِ وَالنَّصِيحَةِ، فَإِنْ أَظْهَرَ اللهُ فَذَاکَ مَا تُحِبُّ، وَإِنْ تَکُنِ الْأُخْرَي، کُنْتَ رِدْأً للنَّاسِ وَمَثَابَةً لِلْمُسْلِمِينَ.

شما اين نام عمر را از كجا اورده ايد؟

دوم سقف خانه هر انساني پناه، ساكنين ان خانه هست شما به من بفرما حالا چه فضيلتي بر اين سقف كه پناه هست و عمر كه پناه هست مي باشد؟ چه برتري بين سقف بودن عمر و سقف خانه ما هست

سوما اين روايت در مصادر شيعه من نديده ام شما اگر ديده ايد سند ان را بياوريد تا ما هم به سخن شما يقين پيدا كنيم

چهارم در صحيح بخاري امده است پيغمبر فرموده است دين اسلام به واسطه يك برد فاجر گسترش پيدا مي كند فلذا اين كه يك حق به واسطه باطلي نمود پيدا كند نشان از حقانيد ان باطل نيست زيرا اين خواسته خدا هست

«وان الله ليؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر»
خداوند اين دين را توسط شخصي فاجر تأييد مي‌كند.
صحيح بخاري، ج 4، ص 34.

موضوع قفل شده است