در قرآن چرا از معجزه محمد ص سخنی آورده نشده است ؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
در قرآن چرا از معجزه محمد ص سخنی آورده نشده است ؟

در قرآن چرا از معجزه محمد ص سخنی آورده نشده است ؟

حتی گفته شده معجزه ای ندارد (آیه 20 سوره یونس)

و گويند: چرا بر او آيت و معجزى از جانب خدايش نيامد (كه قهرا مردم مطيع شوند)؟ پاسخ ده كه داناى غيب خداست و بس، اينك شما منتظر (عذاب خدا) باشيد من هم با شما منتظر (نصرت او) مى‏باشم. (20)

با نام الله




با سلام و عرض ادب
در قرآن کریم از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله معجزاتی هست که در پست بعد اشاره میکنم.
اما در ابتدا عرض کنم منظور آیه این نیست که پیامبر معجزه ای ندارد ،در واقع منظور آنها هر گونه معجزه اى نبوده است ، زیرا مسلما پیامبر اسلام علاوه بر قرآن معجزات دیگرى نیز داشته و تواریخ اسلام و بعضى از آیات قرآن گواه بر این حقیقت است . بلکه منظور آنها این بوده که هر وقت معجزه اى به میل خود پیشنهاد کنند فورا آن را انجام دهد! آنها چنین مى پنداشتند که اعجاز امرى است در اختیار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و هر وقت و هر گونه اراده کند مى تواند انجام دهد، و علاوه بر این موظف است از این نیروى خود در برابر هر مدعى لجوج و بهانه جو استفاده کند و مطابق میل او عمل نماید. لذا بلافاصله به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین دستور داده مى شود که ((به آنها بگو معجزه مخصوص خدا و مربوط به جهان غیب و ماوراء طبیعت است )) (فقل انما الغیب لله ).
بنابراین چیزى نیست که در اختیار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازه اى انجام دهم ، و بعدا هم با عذر و بهانه اى از ایمان آوردن خوددارى کنید. و در پایان آیه با بیانى تهدید آمیز به آنها مى گوید: ((اکنون که شما دست از لجاجت بر نمى دارید در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم )) (فانتظروا انى معکم من المنتظرین ). شما در انتظار مجازات الهى باشید، و من هم در انتظار پیروزیم !؟ و یا اینکه شما در انتظار آمدن چنین معجزاتى باشید، و من هم در انتظار مجازات شما افراد لجوجم !
در اینجا به دو نکته باید توجه کرد:
1 - همانگونه که در بالا اشاره کردیم کلمه ((آیه )) (معجزه ) اگر چه مطلق است و هر گونه معجزه اى را شامل مى شود ولى قرائنى در دست است که نشان مى دهد آنها طالب معجزه براى شناخت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نبودند، بلکه آنها خواهان معجزات اقتراحى بودند، یعنى هر روز معجزه اى به نظرشان مى رسید، آن را به پیامبر پیشنهاد مى کردند و انتظار داشتند او هم تسلیم پیشنهاد آنان باشد، گوئى پیامبر انسان بیکارى است که کلید همه معجزات را در دست گرفته و منتظر است کسى از راه برسد و پیشنهادى به او بکند! غافل از اینکه اولا معجزه کار خدا است ، و تنها به فرمان او انجام مى گیرد، و ثانیا معجزه براى شناخت پیامبر و هدایت است و یک مورد آن هم براى این منظور کافى است ، و پیامبر اسلام علاوه بر آن ، به اندازه کافى معجزه به آنها نشان داده بود، و بیش از آن چیزى جز یک مشت اقتراحات هوس آلود نبود.
شاهد بر اینکه منظور از ((آیه )) در جمله فوق معجزات اقتراحى است اینکه:
اولا - ذیل آیه آنها را تهدید مى کند، و اگر آنها براى کشف حقیقت خواهان معجزه بودند جاى تهدید ندارد.
ثانیا - در چند آیه قبل خواندیم که آنها به قدرى لجوج بودند که به پیامبر پیشنهاد مى کردند کتاب آسمانى خود را به کتاب دیگرى تبدیل کند و یا حداقل آیاتى که اشاره به نفى بت پرستى است تغییر دهد!
ثالثا - طبق اصل مسلمى که در تفسیر آیات داریم ((القرآن یفسر بعضه بعضا)): آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى کنند ما مى توانیم از آیاتى مانند آیات 90 - 94 سوره اسراء به خوبى بفهمیم که این بت پرستان لجوج طالب معجزه براى هدایت نبودند لذا گاهى مى گفتند ما به تو ایمان نمى آوریم تا چشمه هائى از این زمین خشکیده بیرون بیاورى ، دیگرى مى گفت اینهم کافى نیست باید قصرى از طلا داشته باشى ، دیگرى مى گفت اینهم براى ما قانع کننده نیست باید جلو چشم ما به آسمان پرواز کنى ، سپس اضافه مى کرد که پرواز به آسمان نیز کافى نیست مگر اینکه نامه اى از طرف خدا براى ما بیاورى ! و از این گونه ترهات و لا طائلات . از آنچه در بالا گفتیم روشن شد کسانى که خواسته اند این آیه فوق را دلیل بر نفى هر گونه معجزه ، یا نفى معجزات غیر از قرآن بدانند، در اشتباهند (توضیح بیشتر درباره این موضوع را به خواست خدا ذیل آیه 59 از سوره اسراء خواهید خواند).
2 - کلمه ((غیب )) در جمله ((انما الغیب لله )) ممکن است اشاره به این باشد که معجزه امرى است مربوط به عالم غیب ، و در اختیار من نیست و مخصوص خدا است . و یا اشاره به این است که مصالح امور و اینکه در چه موردى حکمت ایجاب نزول معجزه را مى کند جزء اسرار غیب است ، و مخصوص خدا است ، او هر مورد را که صلاح بداند، و طالب معجزه را جویاى حقیقت ببیند، معجزه را نازل مى کند، چرا که غیب و اسرار نهان مخصوص ذات پاک او است . ولى تفسیر اول نزدیکتر به نظر مى رسد .
منبع:تفسیر نمونه ذیل آیه مربوطه.

در ضمن مطالب ذکر شده در بالا قرآن کریم دو معجزه ای را که برای شخص پیامبر (ص) اتفاق افتاده گزارش داده است که عبارتند از:
الف. معراج پیامبر (ص): «پاک و منزه است خداوندی که بنده اش را شبانگاهان از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برد و…».(1)این آیه دربارۀ معراج پیامبر (ص) است که خداوند بعد از آوردن پیامبر به مسجد الاقصی وی را تا «قاب قوسین» یا «نزدیکتر از آن» (2)به بالا می برد.
اصل معراج، معجزۀ پیامبر (ص) است. پس از معراج نیز حضرت اخبار غیبی فراوانی را از این سفر بی نظیر بیان کردند.
مسألۀ معراج را همۀ دانشمندان معتبر اسلامی بیان کرده اند که قبل از هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه اتفاق افتاد اگر چه در سال وقوع آن اختلاف نظر است و عده ای سال دوم بعثت، یا سوم و یا پنجم و یا ششم و عده ای غیر از این را نیز گفته اند.
بنابر آن چه در آیه آمده است:” و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد، نزد «سدرة المنتهى»،)(3) و هم چنین از روایات اهل بیت (ع)(4)، استفاده می شود که‌ معراج دو بار اتفاق افتاده است.
طبق تصریح قرآن کریم، اسراء و معراج از مسجد الحرام شروع شد اگر چه بعضی منزل امّ هانی یا شعب ابی طالب را به عنوان مبدا ذکر کرده اند احتمال دارد بار اول از مسجد الحرام و بار دوم از منزل ام هانی باشد اما دلائل، شعب ابی طالب را تأیید نمی کند(5)
مطلب مهم دیگری که دربارۀ معراج پیامبر اکرم (ص) باید گفت: در نحوۀ عروج ایشان است که آیا معراج روحانی بوده یا هم روحانی و هم جسمانی بوده است؟
گفتار بیشتر مفسرین این است که «معراج روحانی و جسمانی بوده است»(6)؛ یعنی پیامبر با همین بدن مادی خود از مسجد الحرام به سوی بیت المقدس سیر داده شده و از آن جا نیز با جسم و روحش به آسمان ها عروج کرده است و اخبار غیبی فراوانی از مشاهدات خود نقل فرمود(7). برای اطلاع بیشتر از حقیقت معراج پیامبر اکرم (ص)به کتب تفسیر مراجعه کنید.
ب. شق القمر (شکافته شدن ماه): در ابتدای سورۀ قمر خداوند از این معجزه بزرگ پیامبر یاد می کند و می فرماید «قیامت نزدیک شد و ماه شکافته شد».(8)
واقعۀ شق القمر از این قرار است که، مشرکان مکه (قبل از هجرت) از پیامبر (ص) درخواست آیه و نشانه ای کردند و گفتند: «اگر واقعاً پیامبر خدا هستی ماه را برای ما بشکاف و دو نصف کن، پیامبر (ص) به آنان فرمود: اگر این کار را برای شما انجام دهم ایمان می آورید؟ گفتند آری. آن شب، شب بدر بود یعنی ماه در آسمان کامل بود. پیامبر اکرم (ص) از پروردگارش خواست تا ماه دو نیم شود، با اشارۀ پیامبر (ص) ماه به دو نیم شد و عده زیادی این معجزه بزرگ را دیدند اما مشرکان دوباره این معجزه بزرگ را انکار کردند و گفتند محمد (ص) ما را سحر کرد(9) قرآن مجید این انکار مشرکان را به عنوان عادت همیشگی آنان بیان کرده و می فرماید: “و هر گاه (مشرکان) نشانه و معجزه‏اى را ببینند روى گردانده، مى‏گویند: «این سحرى مستمر است»! آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند و از هواى نفسشان پیروى نمودند و هر امرى قرارگاهى دارد.”.(10)
این بخشی از مطالبی است که در رابطه با معجزات پیامبر اکرم (ص) در قرآن بیان شد.

1. اسراء، ۱٫” سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلىَ الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنرُِیَهُ مِنْ ءَایَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر”.
2. نجم،۷ و ۸ و ۹ وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلىَ‏، ثمُ‏َّ دَنَا فَتَدَلىَ،فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ‏ِ أَوْ أَدْنىَ، فَأَوْحَى إِلىَ‏ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى‏- برای آگاهی از تفسیر این آیات نک: طباطبائی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج ۱۹، ص ۳۸ به بعد، انتشارات، دفتر انتشارات اسلامی.
3. وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى‏،عِندَ سِدْرَةِ المُْنتَهَى‏.
4. عروسی حویزی، عبدعلی، نورالثقلین، ج ۳، ص ۹۸، انتشارات اسماعیلیان، قم.
5. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج ۸، ص ۸، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت.
6. ترجمه المیزان، ج ۱۹، ص ۳۹٫
7. ن ک: ترجمه المیزان، ذیل تفسیر آیه ۱، سوره اسراء.
8. قمر، ۱٫ “اقْترََبَتِ السَّاعَةُ وَ انشَقَّ الْقَمَر”.
9. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه معجع البیان، ج ۲۴، ص ۱۰٫
10. وَ إِن یَرَوْاْ ءَایَةً یُعْرِضُواْ وَ یَقُولُواْ سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ،وَ کَذَّبُواْ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَاءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِر.

victoryone;326056 نوشت:
در قرآن چرا از معجزه محمد ص سخنی آورده نشده است ؟ حتی گفته شده معجزه ای ندارد (آیه 20 سوره یونس) و گويند: چرا بر او آيت و معجزى از جانب خدايش نيامد (كه قهرا مردم مطيع شوند)؟ پاسخ ده كه داناى غيب خداست و بس، اينك شما منتظر (عذاب خدا) باشيد من هم با شما منتظر (نصرت او) مى‏باشم. (20)

سلام
فلسفه معجزه این است که افراد معاصر پیامبر به او ایمان بیاورند تا او بتواند در سایه پذیرش دعوتش آنها را در مسیر تکامل معنوی قرار دهد لذا وقتی این مقصود حاصل شد دلیلی برای آوردن معجزه نیست .
از سوی دیگر قرآن کریم خود معجزه ای عظیم است چه اینکه حامل پیامهای شگرفی است که صدورش بطور عادی از محمد ص امکان پذیر نبود چون او فرد درس ناخوانده ای در فضای عربیت جاهلی بود
با این حال معجزات متعددی از پیامبر اکرم ص نقل شده است که در اسناد اسلامی ضبط و محفوظ است و قرآن کریم نیز به برخی از آنها مانند معجزه شق القمر اشاره فرموده است .
فراموش نکنیم که قرآن کریم خود معجزه است و حاوی پیامهای انسان ساز الهی و نه کتاب نقل معجزات محسوس پیامبر اکرم ص .
والله الموفق

قیامت نزدیک شد و ماه شکافته شد

یعنی چی ؟
چرا گفته شده قیامت نزدیک شده ؟ شاید در مورد اتفاقات زمان قیامت باشد

حکمت;326069 نوشت:
در قرآن چرا از معجزه محمد ص سخنی آورده نشده است ؟

[="darkgreen"]هوالعام

میگن وقتی که عیان است
دیگه چه حاجت به بیان است ؟
[/]

victoryone;326467 نوشت:
قیامت نزدیک شد و ماه شکافته شد یعنی چی ؟ چرا گفته شده قیامت نزدیک شده ؟ شاید در مورد اتفاقات زمان قیامت باشد

سلام
[سوره القمر (54): آيات 1 تا 3]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (1) وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (2) وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (3)
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر 1- قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت.
2- و هر گاه نشانه و معجزه‏اى را ببينند اعراض كرده مى ‏گويند: اين سحرى است مستمر! 3- آنها (آيات خدا را) تكذيب كردند و از هواى نفسشان پيروى نمودند و هر امرى قرارگاهى دارد.

تفسير: ماه شكافته شد!
در آيه نخست از دو حادثه مهم سخن به ميان آمده: يكى نزديك شدن قيامت است كه عظيمترين دگرگونى را در عالم آفرينش همراه دارد و سرآغازى است براى زندگى نوين در جهان ديگر، جهانى كه عظمت و گستردگى آن براى ما زندانيان عالم دنيا قابل درك و توصيف نيست.
و حادثه ديگر معجزه بزرگ شق القمر است كه هم دليلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چيز و هم نشانه اى است از صدق دعوت پيغمبر گراميش.
مى ‏فرمايد:" قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت"! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ).
قابل توجه اينكه سوره گذشته (سوره نجم) با جمله ‏هايى پيرامون نزديكى قيامت پايان گرفت" ازفت الازفة" و اين سوره با همين معنى آغاز مى ‏شود و اين تاكيدى است بر اين موضوع كه قيامت نزديك است گرچه در مقياس عمر دنيا ممكن است هزاران سال طول بكشد، اما با توجه به مجموع عمر اين جهان از يك سو، و با توجه به اينكه تمام عمر دنيا در برابر قيامت لحظه زودگذرى بيش نيست منظور از اين تعبير روشن مى‏ شود.
ذكر اين دو حادثه با هم، همانگونه كه جمعى از مفسران گفته‏ اند، به خاطر آن است كه اصولا ظهور پيامبر اسلام ص كه آخرين پيامبران الهى است خود از نشانه‏ هاى نزديكى قيامت است، لذا در حديثى از خود پيامبر ص مى ‏خوانيم كه فرمود:
بعثت انا و الساعة كهاتين
" مبعوث شدن من و قيامت همچون اين دو است «1» (اشاره به دو انگشت مباركش كه در كنار هم قرار گرفته).
از سوى ديگر شكافتن ماه خود دليلى است بر امكان به هم ريختن نظام كواكب و نمونه كوچكى است از حوادث عظيمى كه در آستانه رستاخيز در اين جهان رخ مى‏ دهد، چرا كه تمامى كواكب و ستارگان و زمين در هم مى ‏ريزند و عالمى نو به جاى آنها ايجاد مى‏ شود.
طبق روايات مشهور كه بعضى ادعاى تواتر آن نيز كرده‏ اند مشركان نزدرسول خدا ص آمدند و گفتند: اگر راست مى ‏گويى و تو پيامبر خدايى ماه را براى ما دو پاره كن! فرمود: اگر اين كار را كنم ايمان مى ‏آوريد؟ عرض كردند آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پيامبر ص از پيشگاه پروردگار تقاضا كرد آنچه را خواسته ‏اند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللَّه آنها را يك يك صدا مى ‏زد و مى‏ فرمود: ببينيد"! «1».
در اينكه چگونه ممكن است اين كره عظيم آسمانى شكافته شود، و وجود چنين حادثه‏ اى چه تاثيراتى بر كره زمين و منظومه شمسى مى ‏گذارد؟ و چگونگى جذب دو نيمه ماه بعد از شكافتن، و اينكه چگونه ممكن است چنين حادثه‏ اى رخ داده باشد و تواريخ جهان ذكرى از آن به ميان نياورند؟ و سؤالات ديگرى در اين زمينه به خواست خدا در بحث نكات مشروحا از آن سخن خواهيم گفت.
نكته ‏اى كه ذكر آن در اينجا لازم است اينكه بعضى از مفسران كه تحت تاثير پاره‏اى از القائات سوء قرار گرفته ‏اند، و هر گونه انجام عمل خارق عادتى را (جز قرآن) براى پيامبر اسلام ص منكر شده ‏اند، با توجه به وضوح آيه فوق و كثرت رواياتى كه در اين زمينه در كتب علماى اسلام نقل شده به زحمت افتاده ‏اند كه چگونه اين خارق عادت را توجيه كنند و طورى از كنار آن بگذرند كه جنبه اعجاز آن نفى شود.
ولى حق اين است كه مساله" شق القمر" به صورت اعجاز انجام گرفته، و آيات بعد شواهد روشنى بر اين امر در بر دارد، چه خوب بود آنها در آن اعتقاد نادرست تجديد نظر مى ‏كردند تا بدانند كه پيامبر اسلام ص نيز معجزات و خارق عادتى داشته، و اگر آياتى از قرآن آن را نفى مى ‏كند اشاره به" معجزات اقتراحى" است كه گروهى بهانه‏ جو مطرح مى ‏كردند، نه قصد پذيرش حق داشتند، و نه بعد از انجام آن تسليم حق مى ‏شدند، ولى معجزاتى كه براى تحقيق حقيقت مطالبه مى ‏شد از سوى پيغمبر ص انجام مى ‏گرفت، و شواهد فراوانى بر اين امر در تاريخ زندگى آن حضرت وجود دارد.
سپس قرآن مى ‏افزايد:" مخالفان لجوج هنگامى كه نشان و معجزه‏اى را بر صدق دعوت تو مى‏بينند اعراض كرده، مى ‏گويند اين سحرى است مستمر"! (وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ).
تعبير به" مستمر" اشاره به اين است كه آنها معجزات مكررى از پيامبر اسلام ص ديده بودند كه شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى ‏كردند، و آن را" سحرى مستمر" مى ‏پنداشتند، هر چند اين تهمت بهانه‏ اى بود براى عدم تسليم در مقابل حق.
بعضى از مفسران" مستمر" را به معنى" قوتمند" تفسير كرده‏اند (چنان كه مى‏گويند" حبل مرير" يعنى طناب محكم) و بعضى آن را به معنى" گذرا و ناپايدار" تفسير نموده ولى ظاهر همان تفسير اول است.
در آيه بعد به نكته مخالفت آنها، و همچنين به نتيجه شوم اين مخالفت، اشاره كرده، مى ‏افزايد:" آنها تكذيب كردند، و از هواى نفسشان پيروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد" (وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).
سرچشمه مخالفت آنها و تكذيب پيامبر اسلام ص يا تكذيب معجزات و دلائل او، و همچنين تكذيب رستاخيز و قيامت، پيروى از هواى نفس بود، تعصبها و لجاجتها و خودخواهيها به آنها اجازه نمى‏داد كه در برابر حق تسليم شوند، تفسير نمونه، ج‏23، ص: 11
و از سوى ديگر علاقه به بى بند و بارى براى كامجويى از لذات بدون هيچ قيد و شرط، و آلودگى به هر گناه و ستم، مانع از اين بود كه دعوت حق را پذيرا شوند، چرا كه قبول اين دعوت مسئوليت آفرين بود.
آرى هميشه چنين بوده، و همواره چنان خواهد بود كه مانع بزرگ در مسير حق" هواپرستى" است.
منظور از جمله" وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ":" هر چيز قرارگاهى دارد" اين است كه هر كس به سزاى عمل خويش مى‏رسد، قرارگاه نيكى نيكانند، و قرارگاه شر بدانند.
اين تعبير احتمالا اشاره به اين حقيقت است كه هيچ چيز در اين عالم از ميان نمى‏رود، و هر كار نيك و بدى ثابت و باقى مى ‏ماند تا انسان جزاى آن را ببيند.
اين احتمال نيز در تفسير آيه فوق داده شده است كه تكذيبها و اتهامات نمى ‏تواند براى هميشه چهره حق را بپوشاند، بلكه همه چيز به سوى قرارگاه خويش پيش مى‏روند، و چيزى نمى ‏گذرد كه چهره زيباى حق آشكار، و چهره زشت و منفور باطل نيز ظاهر مى‏گردد، و اين يك سنت الهى در عالم هستى است.
اين تفسيرها منافاتى با يكديگر ندارد، و ممكن است همه آنها در مفهوم آيه جمع باشد.

نكته ‏ها:
1- شق القمر يك معجزه بزرگ پيامبر اسلام (ص)
گرچه بعضى از كوتاه ‏نظران اصرار دارند كه اين معجزه را طورى توجيه كنند كه از صورت يك خارق العاده خارج شود، چنان كه گفته ‏اند: آيه فوق از آينده خبر مى‏ دهد، و مربوط به" اشراط ساعت" يعنى حوادث قبل از قيامت است، ولى قرائن متعددى در آيه وجود دارد كه تاكيد بر وقوع يك اعجاز مى ‏كند، از جمله ذكر اين موضوع به صورت" فعل ماضى" كه نشان مى‏دهد" شق القمر" واقع شده است، همانگونه كه نزديكى رستاخيز با ظهور آخرين پيامبر نيز تحقق يافته.
بعلاوه اگر سخن از معجزه نباشد هيچ تناسبى با نسبت سحر به پيامبر ص كه در آيه بعد آمده است ندارد، و همچنين با جمله" و كذبوا و اتبعوا اهوائهم" كه خبر از تكذيب آنها مى ‏دهد هماهنگ نيست.
افزون بر اينها روايات فراوانى در كتب اسلامى در زمينه وقوع اين اعجاز نقل شده كه در حد شهرت يا تواتر است، و لذا قابل انكار نمى ‏باشد در اينجا به گفتارى از" فخر رازى" و" طبرسى" دو مفسر معروف اهل سنت و شيعه اشاره مى ‏كنيم، فخر رازى مى ‏گويد:" عموم مفسران معتقدند مراد از آيه اين است كه ماه شكافته شد، و روايات صحيحى نيز بر اين معنى دلالت مى ‏كند، و امكان عقلى آن نيز جاى ترديد نيست، و از سوى ديگر پيامبر صادق ص از آن خبر داده، بنا بر اين بايد آن را پذيرفت، اما داستان عدم خرق و التيام در افلاك (طبق عقيده ابطال شده بطلميوسى) مطلبى بى اساس و غير علمى است، چرا كه با دلائل عقلى ثابت شده كه خرق و تخريب در آسمانها كاملا ممكن است".
مرحوم طبرسى نيز در" مجمع البيان" مى ‏گويد: مفسران اين آيه را مربوط به معجزه شق القمر در زمان پيامبر اكرم ص مى‏دانند، سپس تنها كسى را كه در جهت مخالف اين عقيده نام مى‏ برد عطا و حسن و بلخى است كه با بى اعتنايى از قول آنها مى‏ گذرد".
بعضى نقل كرده‏ اند كه" حذيفه" صحابى مشهور داستان شق القمر را در حضور جمع كثيرى در مسجد مدائن نقل كرد و هيچكس بر او ايراد نگرفت، با اينكه بسيارى از حاضران عصر پيامبر ص را درك كرده بودند (اين حديث را در المنثور و قرطبى در ذيل آيه مورد بحث آورده ‏اند).
بنا بر اين نه با توجه به خود آيه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روايات، و اقوال مفسران، موضوع شق القمر قابل انكار نيست، البته در اينجا سؤالاتى وجود دارد كه به پاسخ آن خواهيم پرداخت.
2- شق القمر از نظر علوم روز
از سؤالات مهمى كه در اين بحث مطرح است اين است كه وقوع انشقاق و شكاف در اجرام آسمانى اصولا امكان دارد؟ يا اينكه علم آن را به كلى نفى مى‏كند؟
پاسخ اين سؤال با توجه به مطالعات و اكتشافات دانشمندان فلكى چندان پيچيده نيست، زيرا اكتشافات مى‏گويد: چنين چيزى نه تنها محال نيست، بلكه بارها نمونه‏هاى آن مشاهده شده، هر چند در هر كدام عوامل خاصى مؤثر بوده است.
به تعبير ديگر: كرارا در دستگاه منظومه شمسى و ساير كرات آسمانى انشقاقها و انفجارهايى روى داده است كه براى نمونه موارد زير را يادآور مى‏شويم:

الف- پيدايش منظومه شمسى
- اين نظريه از سوى همه دانشمندان پذيرفته شده است كه تمام كرات منظومه شمسى در آغاز جزء خورشيد بود كه بعدا از آن جدا شده، و هر يك در مدار خود به گردش درآمده است.
منتها در باره عامل اين جدايى گفتگو است:
" لاپلاس" معتقد است عامل اين جدايى" نيروى گريز از مركز" در منطقه استوايى خورشيد بوده، به اين معنى كه در آن هنگام كه خورشيد به صورت توده گاز سوزانى بود (و هم اكنون نيز چنين است) و به دور خود گردش مى‏كرد سرعت اين گردش در منطقه استوايى سبب شد كه قطعاتى از آن جدا گردد، و در فضا پراكنده شود، و به دور مركز اصلى يعنى خورشيد به گردش درآيد.
ولى تحقيقات بعضى ديگر از دانشمندان بعد از لاپلاس منتهى به فرضيه ديگرى شده كه عامل اين جدايى را وقوع جزر و مدهاى شديدى در سطح خورشيد بر اثر عبور يك ستاره عظيم از نزديكى آن مى‏ شمرد.
طرفداران اين فرضيه كه حركت وضعى خورشيد را در آن روزگار كافى براى توجيه جدايى قطعاتى از آن نمى‏دانند دست به سوى اين فرضيه دراز كرده، مى‏گويند: اين جزر و مد، امواج عظيمى در سطح خورشيد به وجود آورد، درست همانند سقوط قطعه سنگ عظيمى در يك اقيانوس، و بر اثر آن قطعاتى از خورشيد يكى پس از ديگرى به خارج پرتاب شد، و به گرد كره مادر به گردش درآمد.
در هر حال عامل جدايى هر چه باشد مانع از اين نيست كه همه معتقدند پيدايش منظومه شمسى از طريق انشقاق و جداييها صورت گرفته است.
ب-" آستروئيدها"
-" استروئيدها" قطعات سنگهاى عظيم آسمانى هستند كه به دور منظومه شمسى در گردشند، و گاهى از آنها به كرات كوچك و" شبه سيارات" تعبير مى‏كنند، بزرگى چنان است كه قطر آن به 25 كيلومتر مى‏رسد، ولى غالبا از اين كوچكترند.
دانشمندان عقيده دارند آستروئيدها بقاياى سياره عظيمى هستند كه در مدارى ميان مدار" مريخ" و مدار" مشترى" در حركت بوده، سپس بر اثر عوامل نامعلومى منفجر و شكافته شده است.
تا كنون بيش از 5 هزار آستروئيد كشف و مشاهده شده، و عده زيادى از آنها كه بزرگتر هستند نامگذارى، و حجم و مقدار و مدت حركت آنها به دور خورشيد محاسبه شده است، بعضى از فضاشناسان براى آستروئيدها اهميت خاصى قائلند، و معتقدند احيانا مى‏توان از آنها به عنوان پايگاهى براى مسافرت به نقاط دور دست فضا استفاده كرد! اين نمونه ديگرى از انشقاق در اجرام آسمانى است.
ج-" شهابها"
-" شهابها" سنگهاى بسيار كوچك آسمانى هستند كه گاه از اندازه فندق تجاوز نمى‏كنند، و به هر حال با سرعت شديدى در مدار خاصى بر گرد خورشيد در گردشند، و گاه كه مسير آنها با مدار كره زمين تقاطع پيدا مى‏كند، به سوى زمين جذب مى‏شوند.
اين سنگهاى كوچك بر اثر شدت برخورد با هوايى كه زمين را احاطه كرده، به خاطر سرعت سرسام‏آورى كه دارند، داغ و برافروخته و مشتعل مى‏شوند، و ما به صورت يك خط نورانى زيبا در لابلاى جو زمين آنها را مشاهده مى‏كنيم، و از آن به تير شهاب تعبير مى‏نمائيم.
و گاه تصور مى‏كنيم كه ستاره دور دستى است كه سقوط مى‏كند، در حالى كه شهاب كوچكى است كه در فاصله بسيار نزديكى آتش گرفته، و سپس خاكستر مى‏شود.
مدار گردش شهابها با مدار زمين در دو نقطه تماس دارد، به همين دليل
در مردادماه و آبانماه كه دو نقطه تقاطع دو مدار است شهابها بيشتر ديده مى‏شوند.
دانشمندان مى‏گويند: اينها بقاياى ستاره دنباله‏دارى است كه بر اثر حوادث نامعلومى منفجر و از هم شكافته شده است.
اين هم نمونه ديگرى از انشقاق در كرات آسمانى.
به هر حال مساله انفجار و انشقاق در كرات آسمانى امرى بى سابقه نيست، و هرگز از نظر علم محال نمى‏باشد تا گفته شود اعجاز به محال تعلق نمى‏گيرد.
اينها همه در مورد انشقاق است ولى بازگشت آن به حال معمولى بر اثر نيروى جاذبه‏اى كه ميان دو قطعه وجود دارد كاملا امكان‏پذير است.
گرچه در هيئت قديم كه بر محور عقيده" بطلميوس" و افلاك نه‏گانه پوست پيازى‏اش، دور مى ‏زد، چنان اين افلاك بلورين به هم پيوسته بودند كه خرق و التيام آنها از نظر جمعى محال بود، و لذا پيروان اين عقيده هم معراج جسمانى را منكر بودند، و هم شق القمر را، چرا كه موجب شكافته شدن و سپس التيام در افلاك بود، ولى امروز كه فرضيه هيئت بطلميوسى به دست افسانه‏ها و اسطوره‏هاى خيالى سپرده شده، و اثرى از آن افلاك نه‏گانه باقى نمانده، زمينه‏اى براى اين سخنان باقى نيست.
شايد اين نكته نياز به يادآورى ندارد كه شق القمر تحت يك عامل طبيعى معمولى صورت نگرفت، بلكه جنبه اعجاز داشت، ولى چون اعجاز به محالات تعلق نمى‏گيرد منظور در اينجا بيان امكان اين مطلب بود (دقت كنيد).

3- شق القمر از نظر تاريخى
ايراد ديگرى كه بعضى از ناآگاهان به مساله" شق القمر" دارند اين است كه اگر اين امر حقيقتى داشت با آن همه اهميتى كه دارد بايد در تواريخ جهان ثبت گردد، در حالى كه چنين نيست.
ولى براى اينكه روشن شود اين ايراد تا چه حد قابل اهميت است، بايد تجزيه و تحليلى روى جهات مختلف اين مساله صورت گيرد:
الف- بايد توجه داشت كه ماه همواره در نيمى از كره زمين قابل رؤيت است، نه در تمام آن، بنا بر اين نيمى از مردم روى زمين از اين حساب خارجند.
ب- در نيمى از همين نيم كره نيز اكثريت قريب به اتفاق آنها در خوابند، زيرا بعد از نيمه شب است، به اين ترتيب تنها يك چهارم مردم جهان مى‏توانند از چنين حادثه‏اى با خبر شوند.
ج- در بخش قابل رؤيت نيز هيچ مانعى ندارد كه قسمتهاى قابل توجهى از آسمان ابرى، و چهره ماه با ابر پوشيده شده باشد.
د- حوادث آسمانى در صورتى جلب توجه افراد مى‏ كند كه يا مانند صاعقه ‏ها توأم با سر و صداى شديد باشد، يا مانند خسوف و كسوف كلى نور به طور كامل قطع شود، آن هم براى يك مدت نسبتا طولانى.
به همين دليل در خسوفهاى جزئى و ماه گرفتگيهاى مختصر اگر قبلا از طرف منجمين اعلام نشود كمتر كسى با خبر مى‏گردد، و حتى گاه بسيارى از مردم از خسوف كلى نيز بى خبر مى ‏مانند.
تنها دانشمندانى كه اجرام آسمانى و ماه را رصد مى‏كنند و يا كسانى كه تصادفا چشم آنها به آسمان بيفتد ممكن است از چنين جريانى با خبر شوند، و عده‏اى ديگر را نيز با خبر سازند.
بنا بر اين چنين حادثه كوتاه مدتى آن طور كه ابتدا تصور مى‏شود مايه جلب توجه عمومى مردم جهان نيست، مخصوصا مردم آن زمان كه اصولا براى اجرام آسمانى اهميت كمترى قائل بودند.
ه- بعلاوه وسائل ثبت مطالب در تاريخ و نشر آن در آن زمانها محدود بود، و حتى تعداد باسوادها بسيار كم بودند، و كتابها خطى بود، مثل امروز نبود كه حوادث مهم، برق‏آسا به وسيله راديوها و تلويزيونها و مطبوعات در سراسر جهان نشر شود.
با توجه به اين جهات و جهات ديگر هرگز نمى‏توان از عدم ذكر اين حادثه در غير تواريخ اسلامى تعجب كرد، و آن را دليل بر نفى آن گرفت.
4- تاريخ وقوع اين معجزه بزرگ
در اينكه شق القمر در مكه و قبل از هجرت پيامبر ص واقع شده در ميان مفسران و روات حديث بحثى نيست، ولى از بعضى روايات استفاده مى‏شود اين امر در آغاز بعثت پيامبر ص بوده «1» در حالى كه از بعضى ديگر برمى‏آيد كه اين امر نزديك هجرت و در اواخر دوران مكه روى داده است، آنهم بنا به تقاضاى حقيقت‏جويانى بود كه از مدينه خدمت پيامبر ص آمدند و در عقبه با او بيعت كردند «2».
و نيز در بعضى روايات مى‏خوانيم كه علت پيشنهاد" شق القمر" به پيامبر ص اين بود كه مى‏گفتند سحر در امور زمينى اثر مى‏گذارد، ما مى‏خواهيم مطمئن شويم كه معجزات محمد ص سحر نيست «3».
حتى جمعى از متعصبان لجوج بعد از ديدن اين معجزه بزرگ گفتند ما قبول نخواهيم كرد مگر اينكه كاروانهاى شام و يمن فرا رسند، و از آنها سؤال كنيم: آيا آنها در مسير خود چنين چيزى را ديده‏اند، اما هنگامى كه مسافران گفتند ديده‏ايم باز ايمان نياوردند! «1».
آخرين نكته‏اى كه ذكر آن نيز در اينجا لازم است اينكه: اين معجزه بزرگ همانند بسيارى از معجزات ديگر در تواريخ و روايات ضعيف با خرافاتى آميخته شده كه چهره آن را در نظر انديشمندان دگرگون ساخته است، مانند فرود آمدن قطعه‏اى از ماه به روى زمين، ولى بايد با دقت اين خرافات را از آن جدا كرد تا چهره اصلى معجزه كه جنبه علمى دارد لوث نشود

تفسیر نمونه ذیل آیه مذکور
والله الموفق

کدام آیات قرآن اشاره به حجاب کرده؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دو تا از این آیات:

«وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»

ترجمه:و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاكدامنى ورزند و زيورهاى خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعا از آن پيداست و بايد روسرى خود را بر سينه خويش [فرو] اندازند و زيورهايشان را جز براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان [همكيش] خود يا كنيزانشان يا خدمتكاران مرد كه [از زن] بى‏نيازند يا كودكانى كه بر عورتهاى زنان وقوف حاصل نكرده‏اند آشكار نكنند و پاهاى خود را [به گونه‏اى به زمين] نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مى‏دارند معلوم گردد اى مؤمنان همگى [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه كنيد اميد كه رستگار شويد.
سوره:النور؛ آیه:31

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا»
اى پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند اين براى آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديكتر است و خدا آمرزنده مهربان است.
سوره:الاحزاب؛آیه:59

و من الله توفیق

موضوع قفل شده است