انفاق در راه خداوند

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انفاق در راه خداوند

[="arial"]
[="royalblue"]انفاق در راه خدا و فايده آن
[/]
:Gol:ومما رزقناهم ينفقون: و از آنچه كه ما روزي آنها كرده‌ايم انفاق مي‌كنند. حالا آيا اين انفاق همان زكاتي است كه در كتابهاي فقهي گفته شده به 9 چيز تعلق مي‌گيرد و در غير آن 9 چيز زكوه نيست؟ نه اين آن نيست. البته ممكن است در مورد زكوة هم ما نظرات فقهي‌ي ديگري را هم سراغ داشته باشيم. و بشناسيم كه دايره زكوه را بسي وسيع‌تر گرفته باشند و از آنچه كه در اين 9 چيز وجود دارد و ممكن است وجود داشته باشد اما به هر حال اين آن انفاق نيست و فراتر از آن است.

انفاق كردن يعني خرج‌كردن از مال، و بديهي است كه مراد از اين خزج‌كردن، آن خرجي نيست كه انسان براي خودش مي‌كند، چون خرج كردن براي خود را هر انساني مي‌كند و بي‌تقواها بيشترش را براي خورد و خوراك و لذت و شهوتراني خودشان خرج مي‌كنند. پس مقصود آن نيست، بلكه مقصود انفاق در راه خداست. يعني در راه هدفهاي والا و در راه آرمانهاي الهي خرج‌كردن بسيار مهم است! و اين انفاق داراي دو فايده است: يك فايده، فايده نقد و تخلف ناپذير و همگاني، و ان عبارت است از فايده‌اي كه به انفاق كننده مي‌رسد. و فايده دوم: فايده متحمل و نه‌چندان همگاني كه به انفاق شنونده مي‌رسد. درست عكس آن چيزي كه در تصور عمومي وجود دارد. همه خيال مي‌كنند ما كه انفاق مي‌كنيم و خرج مي‌كنيم به انفاق شونده، يعني به آن كسي كه پول مي‌دهيم فايده مي‌رسد، در حالي كه اينطور نيست، يعني قبل از آنكه به او فايده برسد اولين فايده به ما كه انفاق مي‌كنيم ‌رسيده است. من يك وقتي در گذشته پيرامون بحث انفاق و زكوة مي‌گفتم: شما كه دست در جيب كردي و اين پول را درآوردي تا رساندي دست گيرنده فايده بردي و واقعيت همين است. چرا؟ چون اصل قضيه دل‌كندن از آن چيزي است كه شما آن را متعلق به خودتان مي‌دانيد و اين كار بزرگ است، كه در آيه‌ي شريفه قرآن مي‌فرمايد: ومن يوق شح نفسه فاولئك هم‌المفلحون ( 9- حشر) كسي كه نگاه داشته شود از شح او رستگار است و مشكل دنياي امروز همين است. مشكل بزرگ دنياي گذشته در تاريخ همين بوده. مشكل بزرگ دنيا از زرمندان است و زرمندان هم بسياري از اوقات از زر، زور خودشان را به دست آورند و بسياري از اوقات بخاطر زر دنبال زور رفتند. امروز كسي كه در دنيا به قدرت مي‌رسد و زمام امور يك كشوري را بدست مي‌آورد، اولين كاري كه مي‌كند، روال زندگي‌اش را روال زندگي يك رئيس جمهور قرار مي‌دهد: زندگي كردن، خوردن، چريدن

با انواع و اقسام چريدنيهائي كه براي انسان مطلوب است و شهوت‌راني‌ها، چون به قدرت رسيده است! به يك رئيس جمهور مگر مي‌شود گفت اين‌جور نچر، اين‌جور نخور، اين‌جور اسراف نكن؟ خواهد گفت پس من براي چه به اينجا رسيدم؟ و حقيقتاً اگر از او سئوال كني اين پاسخ را مي‌دهد! آنجا كه شما يك رئيسي را در يك كشوري ببينيد كه خيلي اهل اسراف نباشد استثنائي است، البته اين را داشتيم، نه اينكه بگويم نداشتيم، اما خيلي استثنايي، حتي آن خوب خوبهاشان. بنده در اين چند سال گذشته به بعضي‌ها برخورد كردم از رؤساي جمهور كه جزو متفكرين و ايده‌دارها بودند، يعني فقط اين نبود كه يك نظامي‌ئي آمده باشد و قدرت را بدست گرفته باشد براي شهوت‌راني، از اين قبيل نبود، برخي‌شان ايده داشتند، لكن همانجا را هم من ديدم آنچنان مواظب خوشگذراني خودشان هستند مثل يك حيوان ( كه در روايت دارد: همها علفها ) بسياري از اينها همتشان همان علفشان بود. اصلاً زندگي كه در آن لذت بودن نباشد براي آنها معني ندارد، كما اينكه شما مي‌بينيد امروز سرمايه‌ها‌ي انباشته در دنيا چه مي‌كند؟ و امروز ثروتمندان بزرگ عالم چه آتش به دنيا زدند؟ چقدر انسان را محروم نگهداشتند؟ و اين بر اثر ( شح نفس ) هرچه بيشتر به چنگ آوردن و هرچه كمتر خرج كردن است!! ولذا اين اقدام بزرگ و تمرين بزرگي است براي انسان، كه انسان آنچه را از جيب خودش به‌چنگ آورده رها كند. پس اولين فايده‌اي كه بر انفاق مترتب است، آن فايده‌اي است كه به انفاق كننده مي‌رسد و فايده‌ي دوم آن فايده‌ي است كه به انفاق شونده مي‌رسد. لكن اين فايده دوم مشكوك است و هميشه چنين فايده‌اي مترتب نمي‌شود. گاهي شما انفاق مي‌كنيد در جاي خودش نيست. انفاق مي‌كنيد اما شرايط ديگر براي خوشبخت شدن آن شخص يا آن جمع وجود ندارد، يعني پول به دست‌شان رسيده، اما نتوانسته‌اند استفاده كنند. شرايط ديگر نبوده پس وقتي شما انفاق مي‌كنيد نمي‌توانيد يقين داشته باشيد كه به آن فايده‌ي دوم كه رسيدن به پر كردن خلاء است حتماً رسيده‌ايد، البته اين شك نبايد موجب شود تا انسان انفاق نكند بلكه بايد انفاق بكند ولو مشكوك باشد كه در طرف مقابل به نتيجه برسد يا نه. اما آنچه كه هرگز تخلف نمي‌شود آن فايده‌اي است كه به انفاق كننده مي‌رسد. پس تقواي مطلوب قرآن يعني آن حداقل لازم براي متقي بودن اين است: وممارزقناهم ينفقون اين انفاق چيز بسيار خوبي است! در هر حدي كه هستيد عادت كنيد، به انفاق كردن، البته انفاق فقط انفاق پول نيست، انفاق علم هم انفاق است، همان وقتي كه بيكار هستيد و مي‌توانيد كمك كنيد به بي‌سوادي و ناداني، دانش‌تان را انفاق كنيد و همين انفاق هم اتفاقاً اول فايده‌اش به خودتان مي‌رسد. يعني پيش از اينكه ديگري از علم شما استفاده كند وقتي آن علم را تكرار مي‌كنيد استفاده‌اش به خود شما مي‌رسد، يا انفاق وجاهت،وجاهت اجتماعي و آبروتان را انفاق كنيد! يك‌جايي ممكن است آبروي

شما به‌درد يك مسلماني بخورد يا به‌درد يك مجموعه‌ي مسلماناني بخورد آنرا انفاق كنيد و انفاقات گوناگون، تا برسيم به بقيه نشانه‌هاي متقين.
موفق باشید!:Gol:

[/]

برچسب: 

[="Arial"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
[="Blue"]انفاق در قرآن
[/]:Gol:در قرآن کریم درباره انفاق سفارشات بسیاری شده است و در راه این انفاق نیز رعایت اخلاص بسیار سفارش شده است. در قرآن کریم آیه ای آمده است که هدف نهایی انفاق یعنی عدم دلبستگی به علاقه مندی ها را بیان می کند.
-=لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون
هرگز به مقام بر (نیکی) نمی رسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید=-
آیه انفاق: آیه 274 سوره بقره به ستایش کسانی پرداخته که در شب و روز و نهان و آشکار انفاق می کنند و برخی آن را «آیه انفاق» گفته اند «الذین ینفقون اموالهم بالیل والنهار سرا وعلانیه فلهم اجرهم عند ربهم ولاخوف علیهم و لاهم یحزنون» کسانی که دارایی های خود را در شب و روز، و نهان و آشکارا، انفاق می کنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.» این آیه در شأن امام علیعلیه‌السلام نازل شد، چرا که از چهار درهم دارایی اش، درهمی را در شب، درهمی در روز، درهمی به نهان و درهمی را آشکارا انفاق کرد.البته نزول آیه در مورد خاص، مفهوم آن را محدود و شمول حکم را درباره دیگران نفی نمی کند.
به گفته برخی از مفسران، انفاق کنندگان باید در انفاق خود هنگام روز یا شب، پنهان یا آشکار، جهات اخلاقی و اجتماعی را درنظر بگیرند. از آن جا که دلیلی برای اظهار انفاق به نیازمندان نیست، آن را پنهان سازند تا هم آبروی آنان حفظ شود و هم خلوص بیشتری در آن باشد و از آن جا که مصالح دیگری مانند تعظیم شعایر و تشویق دیگران در کار است و انفاق، جنبه شخصی ندارد تا هتک احترام کسی شود (مانند انفاق برای جهاد و بناهای خیر و امثال آن) و با اخلاص نیز منافات ندارد، آشکارا انفاق کند.:Gol:

موفق باشید دوستان!

[="Arial"][="Blue"]اخلاص و ریا در انفاق:Gol:
[/]از آیات قرآن استفاده می شود که اخلاص دارای درجات مختلفی است، و فضل و بخشش حق تعالی به هر شخصی به اندازه اخلاص اوست، سنگینی و سبکی ترازوی اعمال در آخرت به درجه اخلاص بستگی دارد. در سوره بقره وضعیت کسانی که اموالشان را در راه رضای خدا انفاق می کنند، به باغی تشبیه نموده که در زمین نیکو باشد و بارانی بسیار بر آن ببارد و ثمرش را دو برابر ثمر دهد و یا دست کم بارانی اندک بر آن ببارد. بنابراین، همچنان که زمین نیکو همیشه ثمری نیکو می دهد، عمل صالح خالص نیز پیوسته نتیجه ای نیکو دارد و عنایت الهی شامل آن می شود؛ چراکه خداوند بر اعمال انسان بینا است و از میزان اخلاص اعمال او آگاه است. «و الله بما تعملون بصیر»

قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیرٌ مِّن صدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَ اللَّهُ غَنىُّ حَلِیمٌ (بقره 263)
ترجمه :
گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان )، و عفو ، از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد، بهتر است ، و خداوند، بى نیاز و بردبار است .
این آیه در حقیقت تکمیلى است نسبت به آیه قبل ، در زمینه ترک منت و آزار به هنگام انفاق ، مى فرماید: گفتار پسندیده (در برابر ارباب حاجت ) و عفو و گذشت (از خشونتهاى آنان ) از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد بهتر است.
این را نیز بدانید که آنچه در راه خدا انفاق مى کنید در واقع براى نجات خویشتن ذخیره مینمایید، و خداوند (از آن ) بى نیاز و (در برابر خشونت و ناسپاسى شما) بردبار است.:Gol:

[="Arial"][="Blue"]از چه چیز انفاق کنیم:
[/]علامه بزرگوار ابن فهد برای صدقه پنج قسم بیان کرده است:
صدقه در مال، در آبرو، در عقل، در زبان، ‌در علم.
صدقه در مال، معلوم است
و اما در آبرو: تصورش به این است که برای دیگری در راه خدا شفاعت و یا ضمانت کند،
و در عقل: در مشورت کمک نماید، و در زبان:‌در میان مردم به اصطلاح برخیزد،
و در علم: روشنگر افکار مردم شود.
باید متوجه بود که صدقه در مال، تنها پنج ریال یا یک تومان دادن به فقیر و مسکین نیست، بلکه جامعه از این مال یا به نحو وجوب و یا بطور استحباب، حقی دارد؛ بنابراین از این اموال، شخص مسلمان باید جامعه را بهره مند سازد، کتابهای دینی چاپ کرده، در دسترس قرار دهد، کتابخانه، مدرسه، بیمارستان، زایشگاه، پل، جاده، و حمام بسازد و صدها امر دیگر که در خدمت بندگان خدا قرار می گیرد، انجام دهد.
امام صادقعلیه‌السلام می فرماید: «در روز جمعه دو فرشته این گونه دعا می کنند: «خدایا به هر انفاق کننده ای عوضی عطا فرما و هر بخیلی را به تلف شدن مال دچار فرما».
موفق باشید!:Gol:

[="arial"]زکات؛صدقه واجب
زکات یکی از فروع دین و از ضروریات اسلام است و منکر آن کافر و نجس است و در اکثر آیات قرآن هر کجا نامی از نماز برده شده، از زکات هم نامی برده شده و فقهای اسلام، در کتب فقهیّه خود، یک فصل مخصوص زکات و بعضی یک جلد دربارة آن نوشته اند.
شخصی بنام ثعلبة انصاری خدمت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ شرفیاب شد، عرضه داشت: از خدا بخواه بمن ثروت زیادی مرحمت کند! حضرت فرمود: صلاح نیست، منحرف خواهی شد، سوگند به آنکه جانم در قبضة قدرت اوست، اگر اراده نمایم که تمام کوه های دنیا طلا و نقره شود، خواهد شد.
ثعلبه رفت و بار دیگر آمد، قسم خورد و گفت: اگر خدا روزیم کند، تمام حقوق الهی و حقوق همسایگان و مستمندان را می پردازم، حضرت دعا کرده و آنقدر گوسفندان او زیاد گردید که در شهر نتوانست نگهداری کند.
زمانی که تهیدست بود، پیوسته در جماعتها حاضر بود، ولی وقتی ثروت او رو به افزایش یافت، کم کم حضور او در جماعت ها کم شد، تا بجایی رسید که بطور کلی قطع کرد.
خدمت حضرت شرح حال او را گفتند، فرمود: وای بحال ثعلبه! طولی نکشید که آیة زکات آمد، سرور کائنات برای گرفتن مالیات اسلامی (زکات) به سوی او مأمور فرستاد، در پاسخ مأمور گفت:‌این یا جزیه است یا شبیه به آن، از دیگران بگیرید تا نوبت من شود.
بعد از آنکه از دیگران مالیات گرفتند، نزد او آمدند. حرف خود را تکرار کرد، آنگاه گفت: بروید تا من دربارة آن فکری کنم مأمورین حضور پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ رسیدند و جریان را بعرض آن حضرت رسانیدند، فرمود:‌وای بحال ثعلبه! چیزی نگذشت که آیه نازل شد که: بعضی از مردم با خدا عهد کردند که اگر خدا از فضل خود ثروتی به ما عنایت کند، زکاتش را می دهیم و از نیکوکاران خواهیم بود و چون خدا از فضلش به آنها عطا کرد، به آن بخل ورزیده و پشت نمودند و حال آنکه آنان روگردانند.
چون ثعلبه از موضوع مطلع گردید، نزد حضرت رفت، او را نپذیرفت. بعد از رحلت آن سرور نزد خلفاء ثلاثه رفت، آنها هم راهش نداند و در حال کفر و نفاق از دنیا رفت.
آری، ترک واجب گاهی از کفر و ارتداد سر در می آورد، باید کوشید دستورات الهی را موبمو عمل کرد و هیچ تنبلی و سستی نشان نداده و محبت مال را باید از دل بیرون کرد، نکند بگونه ای باشد که نماز بخواند، حج برود، یا احیاناً روزه بگیرد، اما به زکات که می رسد، ترک کند که امکان دارد به سرنوشت ثعلبه ها دچار گردد و در شدت و سختی آن، همین بس که پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را کفر به خدا به حساب آورده است.
و از علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرمود: بر شما باد به زکات؛ زیرا از پیامبر شما شنیدم که می فرمود: زکات پل اسلام است پس هر که آن را بپردازد، از پل گذشته و هر که نپردازد،‌در زیر آن محبوس خواهد شد. زکات خشم خدا را خاموش می نماید.
زکات چنانکه در رساله های عملیّه ذکر شده، بر نه چیز واجب می شود: گندم،‌ جو،‌کشمش، خرما، طلا، نقره،‌شتر، گاو و گوسفند.
[/]

[="times new roman"]امیرالمومنین علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاسلام زندگی بسیار ساده ای داشتند و به امور دنیوی و تجملات بی‌توجه بودند. خوراک آنها غالبا نان جو و گندم و شیر و نمک و خرما و امثال آن بود و پوشاک و وسایل زندگی‌شان هم بسیار ساده.
امیرالمؤمنین روزها کار و زراعت می‌کرد و درآمد نسبتا زیادی داشت، ولی بیشتر آن را در راه خدا انفاق می‌فرمود.
فاطمه زهرا علیهاسلام هم گاهی از سهم غذای خود یا لوازم زینتی یا پوشاک خود در راه خدا انفاق می‌کرد.
از این رو بارها پیش می‌امد که دو یا سه روز گرسنه می‌ماندند. با این حال پاداش اخروی را با لذت دنیوی معاوضه نمی‌کردند و دست از انفاق و ایثار برنمی‌داشتند.
[/]

[="times new roman"]حذیفه بن یمان می گوید:
هنگامی که جعفر بن ابیطالب از سرزمین حبشه برگشت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در خیبر بود. جعفر برای رسول خدا عطرهای گرانقیمت و پارچه های نفیس هدیه آورده بود .
پیامبر قطیفه ای ( پارچه ای گرانقیمت و نفیس که در بافت آن، طلا به کار رفته) را که جعفر برایش آورده بود، برداشت و فرمود:« این قطیفه را به مردی می دهم که خداوند و رسولش را دوست دارد و خداوند و رسولش نیز دوستش دارند.»

با این سخن پیامبر خدا، همه اصحاب، گردن کشیدند که ببینند آن شخص کیست. پیامبر فرمود:« علی کجاست؟ »
عمار یاسر رفت و او را صدا زد. علی علیه السلام آمد و پیامبر خدا قطیفه را به او داد.
علی علیه السلام وقتی به مدینه برگشت، به بازار مدینه در بقیع رفت و قطیفه را به زرگری داد تا آن را قطعه قطعه کند. مجموعا هزار مثقال شد و علی علیه السلام آنها را میان فقیران مهاجر و انصار تقسیم کرد.
____________________________________
بحارالانوار، ج 37، ص 105، حدیث 8 ------ امالی شیخ
[/]

[="times new roman"]عبدالله بن عباس کنار چاه زمزم نشسته بود و برای مردم از رسول خدا حدیث می‌گفت. مردی از راه رسید که سر و صورتش را عمامه پیچیده بود.
وقتی سخنان ابن عباس تمام شد، مرد عمامه از سرو صورتش باز کرد و گفت:« ای مردم، هر کس مرا می شناسد، می‌داند که من جندب بن جناده بدری، ابوذر غفاری، هستم. اگر دروغ بگویم کر و کور شوم؛ من از رسول خدا با این دو گوش شنیدم و با همین دو چشم دیدم که فرمود:« علی رهبر نیکوکاران و کشنده کافران است؛ یاورش پیروز و خوار کننده اش ذلیل است.»

بدانید که روزی همراه رسول خدا نماز ظهر را می خواندیم که فقیری به مسجد آمد و درخواست کمک کرد، ولی هیچ کس کمکی به او نکرد. فقیر دستش را به آسمان بلند کرد و گفت:« بار خدایا، گواه باش که در مسجد رسول خدا در خواست کمک کردم، ولی هیچ کس چیزی به من نداد.»
علی علیه السلام که در رکوع نماز بود، دست راستش را که در انگشت کوچکش انگشتری داشت، به طرف فقیر دراز کرد و فقیر انگشتر را از انگشت او درآورد.
وقتی پیامبر اکرم نمازش تمام شد، سرش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت:« خدایا، برادرم موسی، از تو درخواست وزیر و پشتیبانی از میان خاندانش کرد تا تقویت شود؛ تو نیز با معرفی حضرت هارون علیه السلام، برادرش، او را تقویت کردی و وی را وزیرش قرار دادی. بار خدایا، من هم محمد پیامبر و برگزیده تو هستم. خدایا شرح صدر عطایم کن، کارم را آسان گردان و از خاندانم وزیری که پشتیبانم باشد برایم قرار بده.»

هنوز سخن رسول خدا تمام نشده بود که جبرئیل از نزد خداوند متعال بر پیامبر فرود آمد و گفت:« ای محمد، بخوان!» و این آیه نازل شد:« انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون »؛ (سوره مائده، آیه 55 )، (تنها ولی شما، خداوند و پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز را به پا می دارند و در حالت رکوع در نماز زکات ( صدقه ) می دهند.»
__________________________________
بحارالانوار، ج 35، ص 194، حدیث 15 ------ مناقب[/]

[="times new roman"]بزنطی می گوید:
در نامه ای که امام رضا علیه السلام به امام جواد علیه السلام ( از خراسان به مدینه ) نوشته بود، این چنین خواندم:
« به من خبر رسیده که اطرافیان تو وقتی که می خواهی از خانه خارج شوی، تو را از در کوچک( که در معرض چشم مردم نیست) خارج می کنند. آنان این کار را تنها به دلیل بخلی که دارند می‌کنند تا مبادا خیر و کمکی از تو به مستحقی برسد. به حقی که بر تو دارم از تو می‌خواهم از در اصلی خانه خارج شو و همواره همراه خود دینار و درهم داشته باش و هر کس از تو در خواستی کرد او را محروم نکن و چیزی به او ببخش. به هر یک از عموهایت که از تو چیزی می‌خواهند، کمتر از پنجاه دینار مده و به هر یک از عمّه هایت، کمتر از بیست و پنج دینار عطا نکن. من می‌خواهم خداوند مقام تو را بالا برد، پس انفاق کن، از تنگدستی نترس و گمان‌ نکن که خداوند تهیدست خواهد شد. »
______________________
بحارالانوار، ج 50، ص 102، ح 16.
[/]

تعریف انفاق

یکی از وظایف مهم افراد در جامعه اسلامی، دستگیری از نیازمندان و تهیدستان است. هر کس به اندازه امکانات و توانمندی خویش وظیفه دارد که خلاء های موجود در زندگانی افراد را جبران و کمبودهای آنان را پاسخگو باشد. همان‌گونه که خداوند نیازمند و فقیر را با فقر و نداری امتحان می‌کند، ثروتمندان را نیز این گونه می‌آزماید.
کمک به افراد نیازمند اگر همراه با خلوص نیت و به خاطر رضای پروردگار باشد دارای تأثیرات بی‌شماری است. برخی از آثار آن در همین جهان مشاهده می‌شود و برخی از آثار آن در جهان دیگر، به عنوان پاداش های اخروی، ظاهر می‌گردد.
در روایات فراوانی به برخی از این آثار اشاره شده است؛ از جمله پیشگیری از حوادث و مرگ‌های ناگهانی و دور شدن بلاها و گرفتاری‌ها.

اتفاقهاى خدا به تمام عالم هستى

خداى ما، جود دائم، كرم ثابت، انفاق مستمر به تمام عالم هستى دارد، آن هم چه انفاقى! يكى از رشته‏هاى انفاقش خود آفتاب است. مى‏گويند، ساليانه چهارصد و پنجاه هزار ميليون تن اين كره آفتاب از جرم و موادش، تبديل به حرارت و نور مى‏شود، ساليانه به كره زمين و چند كره ديگر كه تحت عائله او هستند مستمراً مى‏بخشد در روزنامه‏اى در سر مقاله‏اش نوشته بود: ولخرجى خورشيد خنده‏ام گرفت كه نويسنده خيال مى‏كند خورشيد از خودش است كه ولخرجى كند، اينها انفاق ديگرى است. خداست كه اين همه حرارت و نور مى‏دهد تا از نورش بشر استفاده كند. از مقدار بخشش خورشيد تنها مختصرى انرژى به كرات منظومه شمسى مى‏رسد و بقيه‏اش در فضاى بى پايان پخش مى‏گردد.

انفاق و احسان‏ امام رضا عليه السلام

جود و بخشش، احسان به تهى دستان، اداى قرض بدهكاران، اطعام مؤمنان و كمك به گرفتاران، جزء سيره پيامبر اكرم و ائمه معصوم عليهم السلام بوده است. امام رضا عليه السلام نيز در حد امكان بدين سيره ادامه مى‏داد.
اسحاق نوبختى گفته است: مردى خدمت امام رضا عليه السلام رسيد و عرض كرد، «به اندازه شأن خودت به من احسان كن»، «فرمود بدين مقدار قدرت ندارم.»

عرض كرد: «پس به مقدار شأن من بده.»
فرمود: «اين مقدار امكان دارد.»
آن گاه به غلام خود دستور داد دويست دينار به آن مرد بدهد.
امام رضا عليه السلام در خراسان، در روز عرفه، مجموع اموال خود را در راه خدا انفاق كرد.
فضل بن سهل عرض كرد: «اين بخشش شما به صلاح نبود و زيان دارد.»
فرمود: «زيان نيست، بلكه عين منفعت است. چيزى را كه در راه خدا و به منظور پاداش اخروى داده مى‏شود، زيان به شمار نياور.» «1»
معمر بن خلّاد گفته است: هنگامى كه امام رضا عليه السلام غذا مى‏خورد، ظرفى را نزديك سفره مى‏گذاشت و از بهترين غذاها مقدارى را درآن ظرف مى‏ريخت. آن گاه دستور مى‏داد آن را به فقرا بدهند. او در اين حال، اين آيه را مى‏خواند: «فَلا اقْتَحَمَ العَقَبَةَ».
سپس مى‏فرمود: «خداى عزّوجلّ مى‏دانسته كه هر كسى قدرت آزاد كردن بنده را ندارد، بدين جهت اطعام را وسيله بهشت رفتن قرار داد.» «2»
غفّارى گفته است: مردى از آل ابى رافع، به نام فلان، مبلغى از من طلب‏كار بود، طلب خود را با اصرار از من مطالبه مى‏كرد و من قدرت پرداخت آن را نداشتم. از اين جهت، نماز صبح را در مسجد پيامبر خواندم و به سراغ امام رضا عليه السلام حركت كردم كه در آن زمان در عريض بود. وقتى به آن جا رسيدم، امام را ديدم كه پيراهنى پوشيده و عبايى بر تن داشت و سوار بر الاغ بود.
من از آن حضرت، خجالت كشيدم و چيزى نگفتم. وقتى او به من رسيد به من نگاه كرد. من سلام كردم و گفتم: «فلان كس كه دوستدار شماست، از من‏ طلبى دارد و در مطالبه آن، مرا رسوا ساخته است.» گمان مى‏كردم آن حضرت به آن شخص توصيه مى‏كند كه دست از مطالبه بردارد. البته، مقدار بدهى خودم را نگفتم. آن حضرت، به من فرمود: «بنشين تا برگردم».
من در همان جا ماندم تا مغرب شد و نماز مغرب را خواندم. روزه دار هم بودم. خسته شدم و قصد انصراف داشتم كه حضرت ظاهر شد و گروهى اطرافش را گرفته بودند. عرض حاجت مى‏كردند و به آنان صدقه مى‏داد. بعد از آن، داخل خانه شد و مرا نيز به داخل دعوت كرد. داخل شدم و با هم نشستيم. من، از ابن مسيب، امير مدينه برايش صحبت كردم. وقتى سخن من تمام شد، فرمود: «گمان مى‏كنم هنوز افطار نكرده‏اى» عرض كردم: «نه» پس دستور داد برايم غذا آوردند و به غلامش فرمود، با من غذا بخورد. بعد از صرف غذا، به من فرمود: «اين متكا را كنار بزن و آن چه زير آن موجود است، براى خودت بردار.»
به دستورش عمل كردم و دينارهاى موجود را برداشتم و در آستين لباسم جاى دادم. به چهار نفر از غلامانش دستور داد تا منزل مرا همراهى كنند.
عرض كردم: «مأموران ابن مسيّب گشت دارند و من كراهت دارم آنان مرا با غلامان شما ببينند.»
فرمود: «حق با توست.» آن گاه از غلامانش خواست، از هر جا من گفتم، برگردند. وقتى نزديك منزل خودم رسيدم به غلامان گفتم: برگرديد.
داخل منزل شدم و چراغ را روشن كردم. پول‏ها را شمردم، چهل و هشت دينار بود، با اين كه بدهى من بيش از بيست و هشت دينار نبود. يكى از آن دينارها، درخشش خاصى داشت و توجّه مرا به خود جذب كرد. وقتى آن را نزديك چراغ بردم، ديدم بر رويش نوشته: «بدهى تو، بيست و هشت دينار است. بقيه نيز مال خودت باشد.» اين، در حالى بود كه به خدا سوگند، من به طور دقيق نمى‏دانستم آن شخص چه قدر از من طلب دارد. «3»
ياسر خادم گفته است: «وقتى امام رضا عليه السلام در خلوت مى‏نشست، همه خدمت‏كاران كوچك و بزرگ را دعوت مى‏كرد و با آنان سخن مى‏گفت و انس مى‏گرفت. وقتى هم بر سر سفره غذا مى‏نشست، همه را براى صرف غذا فرا مى‏خواند.» «4»

پی نوشت:
(1). بحارالأنوار، ج 49، ص 100.
(2). همان، ص 97.
(3). الارشاد، ج 2، ص 255 و بحارالأنوار، ج 49، ص 97.
(4). بحارالأنوار، ج 49، ص 164.

منابع:
امينى، ابراهيم‏، امامت و امامان عليهم السلام، ص: 305

[="times new roman"]جابربن عبدالله برای حضرت باقر علیه السلام تعریف کرد که یک روز با رسول خدا نماز عصر را خوانده بودیم و اصحاب دور آنحضرت را گرفته بودند که ناگاه پیرمردی فرتوت و بسیار ضعیف با لباسهایی کهنه و پاره وارد شد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جلو آمدند و از پیرمرد احوالپرسی نمودند. پیرمرد گفت ای رسول خدا من گرسنه ام، مرا غذا بده برهنه ام، مرا بپوشان و فقیرم، مرا نیکوئی کن.

رسول خدا فرمود: من چیزی ندارم به تو بدهم ولی ترا راهنمایی میکنم چه دلالت کننده به خیر همانند عامل خیر است ای پیرمرد برو به خانه کسی که خداو رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، برو به خانه فاطمه. بعد فرمود ای بلال این پیرمرد را به خانه فاطمه راهنمایی کن.
پیرمرد با بلال به خانه زهرا علیهاسلام رسید و ایستاد و با صدای بلند صدا زد و السلام علیکم یا اهل بیت النبوه سلام بر شما ای خانواده پاک نبوت و ای محل رفت و آمد ملائکه و ای جایگاه نزول جبرئیل امین. . . فاطمه علیهاسلام از داخل خانه جواب سلام پیرمرد را داد و فرمود کیستی؟
گفت: پیرمردی از مهاجرین ام، برهنه ام، مرا لباسی بده، گرسنه ام، مرا غذایی عنایت کن خدایت ترا رحمت کند فاطمه و امیرالمومنین در آن حال سه روز بود طعامی نخورده بودند و رسول خدا هم این مطلب را میدانست.

فاطمه علیهاسلام دست برد و یک پوست دباغی شده ای را که امام حسن و امام حسین علیهما السلام روی آن می خوابیدند، برداشت و به پیرمرد داد که این را بردار خداوند به تو بهتر از این را هم مرحمت کند.

پیرمرد گفت: ای دختر رسول خدا من از گرسنگی به شما شکایت میکنم، من این پوست را چه کنم، من گرسنه ام فاطمه علیهاسلام دستبرد و گردنبندی را که دختر عمویش حمزه به او هدیه کرده بود از گردن مبارکش باز کرد و به پیرمرد داد و فرمود بگیر این را و بفروش.

پیرمرد گردنبند را گرفت و یکسره به مسجد رسول خدا آمد رسول خدا در حلقه ای از اصحاب نشسته بودند، جریان را تعریف کرد رسول خدا گریستند. . . عمار ایستاد و عرضه داشت یا رسول الله اجازه میفرمائید من این گردنبند را بخرم.
رسول خدا فرمود: بله آنرا بخر که اگر جن و انس در این خرید با تو شریک شوند خدایتعالی هیچکدام آنها را عذاب نمیکند عمار رو به پیرمرد کرد و گفت این گردنبند را چند میدهی؟
پیرمرد گفت: به یک وعده کامل نان و گوشت و یک برد یمانی. . . که با آن در مقابل پروردگارم به نماز بایستم و یک دینار طلا که با آن به دیارم بنزد خانواده ام برگردم.

عمار گفت: من که این گردنبند را به بیست دینار طلا و دویست درهم و یک برد یمانی و یک شتر و یک وعده کامل نان و گوشت خریدم پیرمرد گفت: چه مرد با سخاوتی هستی. عمار او را برد و تمام آنچه را که بود تحویل داد پیرمرد نزد رسولخدا برگشت و عرضه داشت که آنچه خواستم گرفتم پدر و مادرم فدای تو باد رسول خدا فرمود جزای فاطمه را بده پیرمرد گفت: خداوندا توئی تنها معبود و توئی تنها رازق ما، خدایا عطا کن - در قیامت - به فاطمه چیزی را که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده باشد.

رسول خدا آمین گفتند و سپس به اصحاب رو کرده فرمودند: خداوند چنین چیزی در همین دنیا به فاطمه من عطا کرده است زیرا من پدر او هستم و هیچکس در تمام عوالم مانند من نیست علی شوهر اوست و اگر علی نبود همسری برای فاطمه یافت نمی شد، خداوند حسن و حسین را به او عطا فرمود که آقای جوانان اهل بهشت اند. . . خداوند جماعتی از ملائکه را بر فاطمه علیهاسلام موکل فرمود تا او را از هر جهت محفوظ بدارند. . .

عمار گردنبند فاطمه علیهاسلام را به مشک معطر کرد و در یک برد یمانی پیچید و به دست غلامش که نام او (سلام‌الله‌علیهم) بود داد و گفت برو این ها را به رسول خدا بده ترا هم به رسول خدا بخشیدم.

سهم گردنبند پیچیده شده در برد را نزد رسول خدا آورد و جریان را عرضه داشت رسول خدا فرمود برو اینها را نزد فاطمه ببر و ترا هم به فاطمه بخشیدم. سهم آمد و جریان را بعرض مبارک فاطمه رساند فاطمه علیهاسلام گردنبند را گرفت و آن مملوک را در راه خدا آزاد فرمود سهم را خنده درگرفت. فاطمه فرمود: چرا میخندی؟
عرض کرد: از برکت این گردنبند، گرسنه ای را سیر کرد عریانی را پوشاند فقیری را غنی کرد و غلامی را آزاد نمود و بالاخره به صاحبش برگشت.
_____________________
بحارالانوار، ج 43، ص 56، ح 50.
[/]

موضوع قفل شده است