مستندات خیار شرط در منابع اهل سنت

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مستندات خیار شرط در منابع اهل سنت


اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

با سلام






لطفا چند روایت از منابع اهل سنت در مورد خیار شرط بیان نمایید


ترجیحا از صحیحین اهل سنت باشد چون نیازی به صحت سند نیست و اگر از منبع دیگر ارائه می دهید لطفا صحت آنرا نیز اثبات کنید


با نام و یاد دوست

با سلام و عرض ادب

خیار شرط در بیع مورد اتفاق شیعه وسنی است، وآنچه در این امر مورد اختلاف است مدت زمان خیار شرط است.[1]
توضیح: حق خیار، یعنی حق قبول و یا فسخ معامله.

خیار در بیع به چند صورت است[2]: خیار قبول، خیار مجلس، خیار شرط، خیار رؤیت، وخیار تعیین.
خیار قبول آن است که چون یکی از متعاقدین بیع را ایجاب نماید، جانب مقابل در قبول و یا رد آن اختیار دارد.

خیار مجلس آن است که بعد از حصول ایجاب و قبول، هر یک از متعاقدین تا آخر مجلس اختیار دارد که آنرا قبول یا رد نماید.البته این مذهب شافعی و احمد است، اما در مذهب ابو حنیفه جمهور مالکیه پس از اتمام ایجاب و قبول، بیع لازم می گردد و خیار مجلس باقی نمی ماند.

خیار شرط آن است که متعاقدین یا یکی از آنها به هنگام عقد شرط خیار نمایند،[3] که مدت این خیار در نزد ابو حنیفه و شافعی سه روز می باشد، ولی در نزد ابو یوسف و محمد، به مقداری که متعاقدین تعیین نموده اند می باشد.[4][5]

در نزد شیعه مرحوم شیخ انصاری می فرمایند: اختلافی در شیعه نیست که زمان این خیار به اندازه خاصی مقدر نمی گردد.[6]

:Gol:--------------------------------------------------------------------------------------:Gol:

[1].الموسوعة الکویتیة، ج2،ص13، مدة خیار الشرط:«يَرَى جُمْهُورُ الْفُقَهَاءِ جَوَازَ خِيَارِ الشَّرْطِ وَاخْتَلَفُوا فِي تَحْدِيدِ هَذِهِ الْمُدَّةِ ، فَيَرَى أَبُو حَنِيفَةَ وَزُفَرُ وَالشَّافِعِيَّةُ أَنَّهُ يَجُوزُ خِيَارُ الشَّرْطِ فِي الْبَيْعِ لِلْبَائِعِ أَوِ الْمُشْتَرِي ، أَوْ لَهُمَا ، ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ فَمَا دُونَهَا ، وَالأَْصْل فِيهِ مَا رُوِيَ أَنَّ حِبَّانَ بْنَ مُنْقِذِ بْنِ عَمْرٍو الأَْنْصَارِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَانَ يُغْبَنُ فِي الْبِيَاعَاتِ ، فَقَال لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : إِذَا بَايَعْتَ فَقُل : لاَ خِلاَبَةَ ، وَلِيَ الْخِيَارُ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ. وَيَرَى أَبُو يُوسُفَ وَمُحَمَّدٌ وَابْنُ الْمُنْذِرِ وَالْحَنَابِلَةُ أَنَّهُ يَجُوزُ إِذَا سَمَّى مُدَّةً مَعْلُومَةً وَإِنْ طَالَتْ . وَحُكِيَ ذَلِكَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَالِحٍ وَابْنِ أَبِي لَيْلَى وَإِسْحَاقَ وَأَبِي ثَوْرٍ . وَاسْتَدَلُّوا بِمَا رُوِيَ عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّهُ أَجَازَ الْبَيْعَ إِلَى شَهْرَيْنِ ، وَأَنَّ الْخِيَارَ حَقٌّ يَعْتَمِدُ عَلَى الشَّرْطِ ، فَرَجَعَ فِي تَقْدِيرِهِ إِلَى مُشْتَرِطِهِ ، كَالأَْجَل ، وَلِقَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ. وَلأَِنَّ الْخِيَارَ إِنَّمَا شُرِعَ لِلْحَاجَةِ إِلَى التَّرَوِّي لِيَنْدَفِعَ الْغَبْنُ ، وَقَدْ تَمَسُّ الْحَاجَةُ إِلَى أَكْثَرَ مِنْ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ ، كَالتَّأْجِيل فِي الثَّمَنِ ، فَإِنَّ الأَْجَل شُرِعَ لِلْحَاجَةِ إِلَى التَّأْخِيرِ ، مُخَالِفًا لِمُقْتَضَى الْعَقْدِ ، ثُمَّ جَازَأَيُّ مِقْدَارٍ تَرَاضَيَا عَلَيْهِ.وَيَرَى الْمَالِكِيَّةُ أَنَّ مُدَّةَ الْخِيَارِ تَخْتَلِفُ بِاخْتِلاَفِ السِّلَعِ ، فَإِنَّ الْقَصْدَ مَا تُخْتَبَرُ فِيهِ تِلْكَ السِّلْعَةُ ، وَذَلِكَ يَخْتَلِفُ بِاخْتِلاَفِ السِّلَعِ بِقَدْرِ الْحَاجَةِ ، وَيَضْرِبُ مِنَ الأَْجَل أَقَل مَا يُمْكِنُ ؛ تَقْلِيلاً لِلْغَرَرِ ، كَشَهْرٍ فِي دَارٍ ، وَكَثَلاَثٍ فِي دَابَّةٍ. وَإِذَا كَانَتِ الْمُدَّةُ الْمُشْتَرَطَةُ مَجْهُولَةً ، كَمَا إِذَا شَرَطَ الْخِيَارَ أَبَدًا ، أَوْ مَتَى شَاءَ ، أَوْ قَال أَحَدُهُمَا : وَلِيَ الْخِيَارُ ، وَلَمْ يَذْكُرْ مُدَّتَهُ ، أَوْ شَرَطَاهُ إِلَى مُدَّةٍ مَجْهُولَةٍ كَقُدُومِ زَيْدٍ ، أَوْ نُزُول الْمَطَرِ ، أَوْ مُشَاوَرَةِ إِنْسَانٍ ، وَنَحْوِ ذَلِكَ ، لَمْ يَصِحَّ فِي الصَّحِيحِ مِنْ مَذْهَبِ الْحَنَابِلَةِ وَمَذْهَبِ الشَّافِعِيَّةِ .
وَرُوِيَ عَنْ أَحْمَدَ أَنَّهُ يَصِحُّ ، وَهُمَا عَلَى خِيَارِهِمَا أَبَدًا أَوْ يَقْطَعَاهُ ، أَوْ تَنْتَهِي مُدَّتُهُ إِنْ كَانَ مَشْرُوطًا إِلَى مُدَّةٍ ، وَهُوَ قَوْل ابْنِ شُبْرُمَةَ ، لِقَوْل النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ .
وَقَال مَالِكٌ : يَصِحُّ ، وَيُضْرَبُ لَهُمَا مُدَّةٌ يُخْتَبَرُ الْمَبِيعُ فِي مِثْلِهَا فِي الْعَادَةِ ، لأَِنَّ ذَلِكَ مُقَرَّرٌ فِي الْعَادَةِ " ، وَقَال أَبُو حَنِيفَةَ : إِنْ أَسْقَطَا الشَّرْطَ قَبْل مُضِيِّ الثَّلاَثِ ، أَوْ حَذْفِ الزَّائِدِ عَلَيْهَا وَبَيَّنَا مُدَّتَهُ ، صَحَّ ؛ لأَِنَّهُمَا حَذَفَا الْمُفْسِدَ قَبْل اتِّصَالِهِ بِالْعَقْدِ ، فَوَجَبَ أَنْ يَصِحَّ كَمَا لَوْ لَمْ يَشْتَرِطَاهُ».

[2].ابن عابدین در رد المحتار می گوید تعداد این شروط به 17 شرط می رسد.

[3]. هو عبارة عن كون العاقد يبيع السلعة أو يشتريها بشرط أن يكون له الخيار في إمضاء العقد أو فسخه . فمعنى قولهم خيار الشرط : الخيار الثابت بالشرط فيصح للمتبايعين أن يشترطا الخيار كما يصح لأحدهم . وكذلك يصح أن يشترطاه لأجنبي عنهما كأن يقول : اشتريت منك هذه السلعة على أن يكون الخيار لفلان.الفقه علی المذاهب الاربعة، خیار الشرط.

[4]. به نقل عبدالعلی نور احراری، از شرح شیخ الاسلام.

[5]. رد المحتار، ابن عابدین، باب خیار الشرط:«وَخِيَارُ الشَّرْطِ أَنْوَاعٌ : فَاسِدٌ وِفَاقًا ، كَمَا إذَا قَالَ : اشْتَرَيْتُ عَلَى أَنِّي بِالْخِيَارِ أَوْ عَلَى أَنِّي بِالْخِيَارِ أَيَّامًا أَوْ أَبَدًا .وَجَائِزٌ وِفَاقًا ، وَهُوَ أَنْ يَقُولَ عَلَى أَنِّي بِالْخِيَارِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَمَا دُونَهَا . وَمُخْتَلَفٌ فِيهِ وَهُوَ أَنْ يَقُولَ عَلَى أَنِّي بِالْخِيَارِ شَهْرًا أَوْ شَهْرَيْنِ ، فَإِنَّهُ فَاسِدٌ عِنْدَ أَبِي حَنِيفَةَ وَزُفَرَ وَالشَّافِعِيِّ ، جَائِزٌ عِنْدَ أَبِي يُوسُفَ وَمُحَمَّدٍ».

[6]. کتاب المکاسب، الخیارات:«و لا خلاف فی صحة هذا الشرط، ولا فی انه لا یتقدر بحد عندنا، ونقل الاجماع فیه مستفیض».

روایات خیار شرط:

الف) روایات عامه(روایاتی که عمومیت دارند و با عمومیت خویش شامل خیار شرط نیز می شوند) ، همچون:

1) روایت بخاری:
«ولم ير ابن سيرين وعطاء وإبراهيم والحسن بأجر السمسار بأسا.وقال ابن عباس لا بأس أن يقول بع هذا الثوب فما زاد على كذا وكذا فهو لك. وقال ابن سيرين إذا قال بعه بكذا فما كان من ربح فهو لك أو بيني وبينك فلا بأس به . وقال النبي صلى الله عليه و سلم ( المسلمون عند شروطهم )».

ابن سیرین و عطاء و ابراهیم و حسن در مزد دلالی باکی نمی بینند. و ابن عباس گفته است : باکی نیست که به دلال بگوید که این جامه را بفروش و اگر بهای آن از چنین و چنان زیاد شود زیادتی برای تو باشد.

وابن سیرین گفته است: اگر کسی بگوید: به چنین بهایی بفروش و نفعی که از آن حاصل می شود از آن تو باشد، و یا از آن هر دویمان باشد باکی ندارد. و پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده است: «مسلمانان پایبند شرطهای خویش می باشند».[1]

2) روایت ترمذی:
1352 - حدثنا الحسن بن علي الخلال حدثنا أبو عامر العقدي حدثنا كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف المزني عن أبيه عن جده : أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال الصلح جائز بين المسلمين إلا صلحا حرم حلالا أو أحل حراما والمسلمون على شروطهم إلا شرطا حرم حلالا أو حل حراما؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:(عقد) صلح میان مسلمانان جایز است، مگر صلحی که حلالی را حرام و یا حرامی را حلال نمایدو مسلمانان پایبند به شروط خویش هستند مگر شرطی که حرامی را حلال و یا حلالی را حرام نماید.

قال أبو عيسى هذا حديث حسن صحيح [2]
قال الشيخ الألباني : صحيح.

:Gol: ------------------------------------------------------------------------------:Gol:

[1].صحیح البخاری، کتاب الاجاره، باب اجر السمسرة، باب 14.

[2]. این اصطلاحی خاص در نزد ترمذی است ودو معنا برای آن تصور می شود:
1) به اعتبار سند: که معنای آن این می شود که چنین حدیثی دو طریق دارد که یکی صحیح است و دیگری حسن.
2) به اعتبار ناقل: که معنای آن اینچنین می شود: این حدیث در نزد قومی صحیح و در نزد قوم دیگری حسن خواهد بود.

ب)روایات خاصه(که مربوط به خیار شرطند): که ما 6 روایت از صحیح بخاری را ذکر می کنیم:

صحیح البخاری، کتاب المعاملات، باب 42.

1«حدثنا صدقة أخبرنا عبد الوهاب قال سمعت يحيى قال سمعت نافعا عن ابن عمر رضي الله عنهما : عن النبي صلى الله عليه و سلم قال ( إن المتبايعين بالخيار في بيعهما ما لم يتفرقا أو يكون البيع خيارا ) . قال نافع وكان ابن عمر إذا اشترى شيئا يعجبه فارق صاحبه»؛ أخرجه مسلم في البيوع باب ثبوت خيار المجلس للمتبايعين رقم 1531.

از نافع از ابن عمر روایت است که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: خریدار و فروشنده (در قبول و فسخ) معامله تا زمانی از هم جدا نشده اند اختیار دارند، یا اینکه بیع به شرط خیار باشد.نافع می گوید: چون ابن عمر چیزی می خرید که از آن خوشش می آمد از صاحب مال جدا می شد.

باب 43:«اذا لم یوقت فی الخیار، هل یجوز البیع: اگر زمان خیار مشخص نشود آیا بیع جایز می شد؟
2«حدثنا أبو النعمان حدثنا حماد بن زيد حدثنا أيوب عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال : قال النبي صلى الله عليه و سلم ( البيعان بالخيار ما لم يتفرقا أو يقول أحدهما لصاحبه اختر ) . وربما قال ( أو يكون بيع خيار ).

از نافع از ابن عمر روایت است که: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: بایع و مشتری تا زمانی که از هم جدا نشده اند اختیار دارند، یا اینکه یکی به دیگری بگوید: اختیار کن . و چه بسا بگوید که:« این بیع به شرط خیار است».

باب44: البیعان بالخیار ما لم یفترقا: بایع و مشتری تا زمانی که از یکدیگر جدا نشده اند اختیار دارند.

3«حدثنا عبد الله بن يوسف أخبرنا مالك عن نافع عن عبد الله بن عمر رضي الله عنهما : أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال ( المتبايعان كل واحد منهما بالخيار على صاحبه ما لم يتفرقا إلا بيع الخيار )»؛از نافع از ابن عمر روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: بایع و مشتری، تا زمانی که از یکدیگر جدا نشده اند، هر یک از ایشان بر جانب مقابل اختیار دارد،؛ مگر آنکه بیع به شرط خیار باشد.

باب 45: باب اذا خیر احدهما صاحبه بعد البیع: اگر هر یک از بایع و مشتری پس از عقد بیع دیگری را (در قبول و فسخ معامله) اختیار دهد به تحقیق که بیع واجب(لازم) می گردد.

4«حدثنا قتيبة حدثنا الليث عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما عن رسول الله صلى الله عليه و سلم أنه قال ( إذا تبايع الرجلان فكل واحد منهما بالخيار ما لم يتفرقا وكانا جميعا أو يخير أحدهما الآخر فتبايعا على ذلك فقد وجب البيع وإن تفرقا بعد أن يتبايعا ولم يترك واحد منهما البيع فقد وجب البيع )»؛ از نافع از ابن عمر روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: اگر دو نفر معامله کنند، هر یک از ایشان تا زمانی که از هم جدا نشده اند و با یکدیگرند اختیار دارند، یا اینکه یکی دیگری را اختیار دهد و بر همین منوال معامله عقد می گردد. در آن صورت بیع واجب می گردد. واگر پس ازعقد بیع از هم جدا شوند و هیچ یک از ایشان بیع را ترک نکند به تحقیق که بیع واجب می گردد.

باب 46: اذا کان البایع بالخیار هل یجوز البیع: اگر فروشنده شرط خیار بخواهد آیا بیع جایز می گردد؟
5«حدثنا محمد بن يوسف حدثنا سفيان عن عبد الله بن دينار عن ابن عمر رضي الله عنهما : عن النبي صلى الله عليه و سلم قال ( كل بيعين لا بيع بينهما حتى يتفرقا إلا بيع الخيار )»از عبدالله بن دینار از ابن عمر روایت است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: هیچ بیعی میان بایع و مشتری قطعیت نمی یابد تا آنکه از هم جدا شوند مگر در بیع خیار(بیعی که در آن خیار شرط باشد).

باب 48: باب ما یکره من الخداع فی البیع: آنچه مکروه است از فریبکاری در معامله.
6«حدثنا عبد الله بن يوسف أخبرنا مالك عن عبد الله بن دينار عن عبد الله بن عمر رضي الله عنهما : أن رجلا ذكر للنبي صلى الله عليه و سلم أنه يخدع في البيوع فقال ( إذا بايعت فقل لا خلابة )»؛از عبدالله بن دینار روایت است که عبدالله بن عمر گفت: مردی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اظهار نمود که در معامله فریب می خورد، آنحضرت به او فرمودند: وقتی چیزی خریداری می کنی بگو: فریبی نباشد.(که مفهوم آن این است که در صورت فریب مشتری خیار فسخ دارد).

موفق باشید.

موضوع قفل شده است