آیا با یک قلب می شود به چند نفر عشق ورزید؟

تب‌های اولیه

56 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا با یک قلب می شود به چند نفر عشق ورزید؟

آیا با یک قلب می شود به چند نفر عشق ورزید؟
آیا عشق به یک نفر از مقدار عشق ورزیدن به یک نفر دیگر می کاهد؟
این واقعا برای من جای سوال داره! خواهشا کارشناسانه پاسخ دهید!!!
متشکرم

اصلا کی گفته ما ادم ها نسبت به هم عشق میورزیم دوست داشتن با عشق خیلی فرق داره

میگن القلب حرم الله وقتی قلب حرم خداست ایا میتوان غیرخدا را در ان پذیرفت؟؟

دوست داشتن با عشق چه فرقی دارد به نظر شما؟

تفاوت عشق و دوست داشتن از دیدگاه دکتر علی شریعتی

عشق و دوست داشتن


عشق يك جوشش كور است و پيوندي از سر نابينايي. اما دوست داشتن پيوندي خود آگاه و از روي بصيرت روشن و زلال .

عشق بيشتر از غريزه آب مي خورد و هر چه از غريزه سر زند بي ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع مي كند و تا هر جا كه يك روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز هنگام با او اوج می گیرد.

عشق در غالب دل ها ، در شكل ها و رنگهاي تقريبا مشابهي متجلي مي شود و داراي صفات و حالات و مظاهر مشتركي است ،اما دوست داشتن در هر روحي جلوه اي خاص خويش دارد و از روح رنگ مي گيرد و چون روح ها بر خلاف غريزه هاهر كدام رنگي و ارتفاعي و بعدي و طعم و عطري ويژه خويش را دارد مي توان گفت :
كه به شماره هر روحي ، دوست داشتني هست .

عشق با شناسنامه بي ارتباط نيست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر مي گذارد ،
اما دوست داشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگي مي كند و بر آشيانه بلندش روز و روزگار را دستي نيست .

عشق ، در هر رنگي و سطحي ، با زيبايي محسوس ، در نهان يا آشكار رابطه دارد . چنانچه شوپنهاور مي گويد:
شما بيست سال سن بر سن معشوقتان بيفزائيد ، آنگاه تاثير مستقيم آنرا بر روي احساستان مطالعه كنيد .
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گيج وجذب زيبايي هاي روح كه زيبايي هاي محسوس را بگونه اي ديگر مي بيند .

عشق طوفاني و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت .

عشق با دوري و نزديكي در نوسان است . اگر دوري بطول انجامد ضعيف مي شود ، اگر تماس دوام يابد به ابتذال مي كشد . و تنها با بيم و اميد و اضطراب و ديدار وپرهيززنده و نيرومند مي ماند،
اما دوست داشتن با اين حالات نا آشنا است ، دنيايش دنياي ديگري است .

عشق جوششي يكجانبه است . به معشوق نمي انديشد كه كيست يك خود جوششي ذاتي است ، و از ين رو هميشه اشتباه مي كند و در انتخاب بسختي مي لغزد و يا همواره يكجانبه مي ماند و گاه ، ميان دو بيگانه نا همانند ، عشقي جرقه مي زند و چون در تاريكي است و يكديگر را نمي بينند ، پس از انفجار اين صاعقه است كه در پرتو رو شنايي آن ، چهره يكديگر را مي توانند ديد و در اينجا است كه گاه ، پس جرقه زدن عشق ، عاشق و معشوق كه در چهره هم مي نگرند ، احساس مي كنند كه هم را نمي شناسند و بيگانگي و نا آشنا يي پس از عشق درد كوچكي نيست .
اما دوست داشتن در روشنايي ريشه مي بندد و در زير نور سبز مي شود و رشد مي كند و ازين رو است كه همواره پس از آشنايي پديد مي آيد ، و در حقيقت در آغاز دو روح خطوط آشنايي را در سيما و نگاه يكديگر مي خوانند ، و پس از آشنا شدن است كه خودماني مي شوند .
دو روح ، نه دو نفر ، كه ممكن است دو نفر با هم در عين رو در بايستي ها احساس خودماني بودن كنند و اين حالت بقدري ظريف و فرار است كه بسادگي از زير دست احساس و فهم مي گريزد و سپس طعم خويشاوندي و بوي خويشاوندي و گرماي خويشاوندي از سخن و رفتار و آهنگ كلام يكديگر احساس مي شود و از اين منزل است كه ناگهان ، خودبخود ،دو همسفر به چشم مي بينند كه به پهندشت بي كرانه مهرباني رسيده اند و آسمان صاف و بي لك دوست داشتن بر بالاي سرشان خيمه گسترده است و افقهاي روشن و پاك و صميمي ايمان در برابرشان باز مي شود و نسيمي نرم و لطيف همچون روح يك معبد متروك كه در محراب پنهاني آن ، خيال راهبي بزرگ نقش بر زمين شده و زمزمه درد آلود نيايش مناره تنها و غريب آنرا بلرزه مي آورد .
دوست داشتن هر لحظه پيام الهام هاي تازه آسمانهاي ديگر و سرزمين هاي ديگر و عطر گلهاي مرموز و جانبخش بوستانهاي ديگر را بهمراه دارد و خود را ، به مهر و عشوه اي بازيگر و شيرين و شوخ هر لحظه ، بر سر و روي اين دو ميزند .

عشق ، جنون است و جنون چيزي جز خرابي و پريشاني فهميدن و انديشيدن نيست .
اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر مي رود و فهميدن و انديشيدن را نيز از زمين مي كند و با خود به قله بلند اشراق مي برد.

به نظر من دکتر شریعتی در بعضی از موارد فقط با کلمات بازی کرده و چون قلم خوبی دارن کسی جرأت نکرده در برابر قلم ایشان قد علم کنه...
من اعتقادم بر خلاف ایشان است که عشق بالاتر است..برترین عقل عشق است...

ebham 1;8791 نوشت:
به نظر من دکتر شریعتی در بعضی از موارد فقط با کلمات بازی کرده و چون قلم خوبی دارن کسی جرأت نکرده در برابر قلم ایشان قد علم کنه...
من اعتقادم بر خلاف ایشان است که عشق بالاتر است..برترین عقل عشق است...

ببخشید رابطه عشق و عقل چیه

اصلا مگه عشق عقلانیه عشق فرارتر از عقله......

عشق چیزی جدای از عقل و در مقابل عقل نیست..عشق مکمل عقل و بالاترین مرحله عقل است جایی
عقل دیگر نمی تواند حرکت کند راه او را عشق ادامه میدهد..عقل تا در خانه می برد اما اندرون خانه نمی برد و به نیروی مکملی به نام عشق چنگ زده و به تکامل می رسد..یعنی زمانی که عقل در عشق فنا شود بخاطر اینکه ظرفیت وجودیش با عشق کامل میشه به مطلوب خواهد رسید...

ebham 1;8820 نوشت:
عشق چیزی جدای از عقل و در مقابل عقل نیست..عشق مکمل عقل و بالاترین مرحله عقل است جایی
عقل دیگر نمی تواند حرکت کند راه او را عشق ادامه میدهد..عقل تا در خانه می برد اما اندرون خانه نمی برد و به نیروی مکملی به نام عشق چنگ زده و به تکامل می رسد..یعنی زمانی که عقل در عشق فنا شود بخاطر اینکه ظرفیت وجودیش با عشق کامل میشه به مطلوب خواهد رسید...

اینکه شد شعار دلایل علمی بیورید لطفا

گمنام;8857 نوشت:
اینکه شد شعار دلایل علمی بیورید لطفا

شما هم در حد شعار ثابت کردید..هیچکدوم از حرفای شما علمی نبود

محبت بحث بسيار مهم،جالب و شيريني است كه حداقل با اسم آن كسي نا آشنا نيست.محبت يعني دوست داشتن،يعني عشق ورزيدن.محبت ديدني نيست.امري است قلبي.اما كسي وجودش را نميتواند انكار كند چون هر كسي علائم آن را در وجود خودش وجدان ميكند.يكي از علائم آن احساس وابستگي به محبوب است.مادر به فرزندش وابسته است.از ديگر علائم آن احساس عدم جدائي ازمحبوب است.تصور اينكه انسان بخواهد از محبوبش جدا شود رنج آور است.يكي از علما مي فرمودند اگر در بهشت نماز نباشد ما چه كنيم؟ بعضي ميگويند بهشت بدون امام حسين صفايي ندارد.احساس ميكنند نميتوانند از امام حسين جدا شوند.ازاين گونه احساس ها به وجود امري قلبي پي ميبريم كه چنين آثاري دارد.اسمش را مي گذاريم محبت ،ميگذاريم عشق.اسمش زیاد فرق نمی کنه. لذا كسي نميتواند بگويد محبت وجود ندارد.هر كسي به قلبش رجوع كند اين احساس را در خود ميبيند.همه ما مادر هايمان را دوست داريم.لا اقل كسي نيست كه خودش را دوست نداشته باشد.

ولي آيا هر محبتي خوبه؟يامحبت بد هم داريم؟به عبارت ديگر آيا هر محبتي ارزشمند است؟اگرنيست ارزش محبت به چيست؟
قطعاهر محبت ارزشمند نيست.ارزش محبت به محبوب است.هر چقدر محبوب ارزشمندتر باشد آن محبت از ارزش والاتري برخوردار است.
ما دو نوع محبت داريم.محبت هاي مادي و محبت هاي معنوي.محبت هاي مادي مثل محبت نسبت به خانه و ماشين و ثروت اندوزي و مقام و محبت به انسان هاي ديگر.محبت هاي معنوي مثل محبت به خدا و پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام.مثل محبت به امام حسين عليه السلام.محبت به انسان ها هم اگر به خاطر خدا و در راه او باشد در این دسته قرار می گیرند.
محبت هاي مادي به خودي خود بي ارزش هستند و بلكه مذموم و ناپسندند.خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون.(سوره منافقون/آيه 9).اي كساني كه ايمان آورده ايد اموالتان و اولادتان شما را از ياد خدا غافل و سرگرم نكند.كه اگر كساني چنين كنند آنان زيانكارند.در اين آيه محبت و دل بستن به مال و فرزند مذموم و ناپسند شمرده شده است.همچنين مي فرمايد: ان الذين يحبون انتشيع الفاحشه في الذين آمنوا لهم عذاب اليم في الدنيا و الاخره و الله يعلم و انتم لا تعلمون.(سوره نور/آيه 19) كساني كه دوست دارند كه فحشاء و كارهاي زشت در ميان كساني كه ايمان آوردند شايع شودگسترش يابد، براي آنان در دنيا و آخرت عذابي دردناك است و خدا مي داند و شما نمي دانيد.در اين آيه محبت به گناه و رواج فحشاءواعمال زشت ، زشت و ناپسند شمرده شده و در مقابل آنوعده عذاب داده شده است.مي بينيم كه هر محبت خوب و پسنديده نيست.
اگر به آيات و روايات رجوع كنيم از جمع بين آنها يك قاعده كلي به دست مي آوريم.ملاك محبت، خداوند متعال است.قاعده اين است: فقط محبت به خدا و محبت به محبوب هاي خدا به خاطر خدا داراي ارزش است و محبت حقيقي و واقعي فقط همين است.

به یک داستان بانمک در این زمینه توجه کنید.
در زمان حضرت سلیمان دو تا گنجشک یه گوشه ای نشسته بودند. گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می کرد. می گفت تو محبوبه منی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمیذاری؟ فکر کردی من کم قدرت دارم تو این عالم عیال؟ من اگه بخوام می تونم با نوک منقارم تخت و تاج سلیمان رو بردارم بندازم تو دریا. باد که مسخر سلیمان بود پیام رو به گوش سلیمان رسوند. حضرت تبسمی کرد و فرمود اون گنجشک ها رو بیارید پیش من. آوردند.سلیمان به گنجشک نر گفت خوب ادعاتو اجرا کن بینم. گفت من چنین قدرتی ندارم. سلیمان گفت پس الان به همسرت گفتی؟ گفت خوب شوهر گاهی جلو همسرش کلاس میاد یه خالی ای می بنده. عاشق که ملامت نمیشه. من عاشقم. یه چی گفتم ولی یا نبی الله واقعا دوسش دارم. این به ما محل نمیذاره. حضرت به گنجشک ماده گفت اینکه به تو اظهار محبت میکنه چرا محلش نمیدی؟ گفت یا نبی الله چون دروغ میگه هم منو دوست داره هم یه گنجشک دیگه رو. مگه تو یک دل چند تا محبت جا میگیره؟ این کلام در دل جناب سلیمان چنان اثری گذاشت که تا چهل روز گریه می کرد و فقط یک دعا می کرد. می گفت:
الهی دل سلیمان رو از محبت غیر خودت خالی کن.

من فکر می کنم نوع محبت ها فرق می کنه، یکی را در مقام دوست ، دیگری را در جایگاه استاد ، یک نفر را در مقام همسر و شاید چند نفر را در مقام فرزند دوست داریم.
نوع محبت فرق می کند.
نظر شما چیه؟

محبت نوع های متفاوتی داره اما محبتی که از همه چیز بهتر و با ارزش تر است محبت و عشق خدا در دل های ماست

حالا بعد از محبت خدا ؛ به نظر شما خالصترین محبت چی می تونه باشه؟

خالص ترین محبتی اونه که حتی اگه برای غیر باشه اما به خاطر وجود صفات الهی در فرد باشه...که در روایات زیادی سفارش شده که حب و بغض شما بخاطرحب و بغض ما باشه....

:Graphic (19):سلام بر دوستان گرامی

اینجا هم که بحث عشق است ! البته بنده در تاپیک عاشق دروعگو

اسک قران مفصلا" در این مورد نوشته ام اما مختصرا" عرض کنم که

عشق حقیقی در تحت کنترل عقل است و عشق واقعی تحت کنترل

احساسات. وتفاوت این دو کاملا متناقض است ومتضاد نیست

................................................ حق یارتان:roz: ..............................

عشق پیوند انسان با خداست و هوس پیوند انسان با شیطان است
هر انسان یک قلب دارد و هر قلبی فقط می تواند یک محبوب داشته باشد
ما چون عاشق خدا هستیم یاوران خدا را دوست داریم
پس هر کس را که دوست داریم یا از هر کس بدمان می اید به خاطر معشوقمان است
پس اگر روزی متوجه شدیم چندین نفر را به یک اندازه دوست داریم و عشق می ورزیم بدانیم عاشق نشده ایم
و بدانیم هیچ کس نمی تواند جای کس دیگری را در قلب کسی بگیرد حتی در تنفر
عقل عالم را فرا گرفته و عشق مالک عقل است

دوست داشتن با عشق متفاوته اين يه حقيقته. همونطوري كه ساير دوستان مطرح كردن عشق معمولا غريزي و كوتاه مدته حتي براي فراموش كردنش راه هايي هست. اما مگه محبتو ميشه به اين راحتيا از دل خارج كرد. نميشه با كلمات تفاوتشونو روشن كرد چون احساسات در قالب كلمات جا نميشن فقط وقتي ميتوني متوجه تفاوتشون بشي كه هر دو رو واقعا تجربه كرده باشي!

فرزند صبح;271628 نوشت:
عشق معمولا غريزي و كوتاه مدته حتي براي فراموش كردنش راه هايي هست. اما مگه محبتو ميشه به اين راحتيا از دل خارج كرد.

گمنام;8780 نوشت:
عشق ، جنون است و جنون چيزي جز خرابي و پريشاني فهميدن و انديشيدن نيست . اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر مي رود و فهميدن و انديشيدن را نيز از زمين مي كند و با خود به قله بلند اشراق مي برد.

گمنام;8780 نوشت:
عشق يك جوشش كور است و پيوندي از سر نابينايي. اما دوست داشتن پيوندي خود آگاه و از روي بصيرت روشن و زلال .

* ظاهرا منظور شما و دکتر از عشق، جوشش های غریزی و احساسات گذرایی است که منشأ اونها غیر از منشأ محبت است.

* اما بیشتر اوقات، عشق رو به معنای حد اعلای محبت به کار می برند ؛ محبتی که از سایر محبتهای انسان بیشتر و قوی تر است، و حتی بر آنها احاطه دارد ؛ محبت مفرط. کاربرد این واژه در این معنا مناسبتر به نظر میاد.

فیلسوف شهید، شهاب الدین سهروردی در رسالة في حقیقة العشق می گوید:

« محبت چون به غایت رسد، آن را عشق خوانند، که گویند: «العشق محبة مفرطة».
و عشق خاص تر از محبت است، زیرا که همه عشقی محبت باشد، اوا همه محبتی عشق نباشد ؛
و محبت خاص تر از معرفت است، زیرا همه محبتی معرفت باشد، اما همه معرفتی محبت نباشد ؛
و از معرفت دو چیز مقابل تولد کند که آن دو را محبت و عداوت خوانند ...
... پس اول پایه معرفت است،
و دوم پایه محبت است،
و سیم پایه عشق.
و به عالم عشق که بالای همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبت دو پایه ی نردبان بسازد. »

پس در این معنا عشق از جنس محبت (دوست داشتن) و نوع خاصی از محبت است که به غایت رسیده و تمام وجود انسان را در بر گرفته باشد. عشق از معرفت محبوب (شناختن او، هرچند به اجمال) شروع شده.

:Sham:

به این ماجرا توجه کنید:

mohammadali;268457 نوشت:
زینب خردسال از پدر پرسید: پدر جان! آیا ما فرزندانت را دوست داری؟ علی (علیه السلام) فرمود: آری «اَولادُنا اَکبادُنا»؛ «فرزندان ما، پاره های جگر ما هستند.» زینب گفت: ای پدر! «حُبّان لا یَجتَمِعَانِ فِی قَلبِ المُؤمن»؛ «دو محبت در دل مؤمن یکجا جمع نمی شود.» «وَ اِنْ کانَ لابُدَّ، فَالشَّفَقَهُ لَنُا وَ الحُبُّ للّه خالِصَا، فَازْ دَادَ عَلِیٌ حُبُّا»؛ «و اگر به این محبت چاره نیست، باید به ما مهربانی و شفقت داشته باشی و محبت اصلی مخصوص خداوند باشد. به خاطر تیزفهمی و درک عالی زینب (علیهاالسلام) امیر مؤمنان، محبت خود را نسبت به دخترش بیشتر کرد.»

«حُبّان لا یَجتَمِعَانِ فِی قَلبِ المُؤمن»
«وَ اِنْ کانَ لابُدَّ، فَالشَّفَقَهُ لَنُا وَ الحُبُّ للّه خالِصَا»

البته منبعش یادم نیست.

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ
وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ

بقره: 165

پس نتیجه می شود که مرتبه ی اعلای عشق مختص الله است، و در درجه ی بعد وجه الله، و سپس محبتهایی که در طول محبت خدا قرار دارند قرار می گیرند، که آنها هم مراتب دارند، کم و زیاد هستند، اما محبت خدا و معصومین بر تمام آنها احاطه دارد. این ویژگی خواص مؤمنان الهی است که باید تلاش کنیم به آن نزدیک شویم.

در حدیث است که:
ضاع من کان له مقصد غیر الله
تباه شد کسی که هدف و غایتی جز خدا داشت...

پس محبت دوست و رفیق و پدر و مادر و همسر و فرزند و استاد و ... نباید به شکلی هم در بیاد که اونها غایت و مقصود زندگی ما باشند، بلکه باید همیشه قبل از هر چیز خدا رو در نظر بگیریم و بخوایم رضایت اونو جلب کنیم، و محبت به دیگران هم در راه خدا باشه.

اگر انسان کسی را دوست داشته باشه حاضره بخاطرش از همه چیز بگذره حتی اگر محبوب کس دیگری را دوست داشته باشه اون از محبوبش میگذره که به خواستش برسه و شاد باشه
اما کسی که عاشقه تنها عشقش را برا خودش میخواد و حاضر نیست اون را با کس دیگری ببینه
اینها در زندگی روز مره قابل مشاهدست . دقت کنید...........

به نظر من خدا به قلب ما آدم ها این قابلیت رو داده که همزمان بتونیم چند نفر رو دوست داشته باشم با کیفیت های مختلف!!! :hamdel:

و البته می تونیم چـــــــــند بار تو زندگی عاشق و فارق بشیم! :doosti:

و طبق معمول این هم یک مورد دیگه از هوشمندی های خداست!!! :Kaf:
چون اگه قلب ما قرار بود فقط به اندازه یک نفر و یک بار عاشقی جا داشته باشه... یک فاجعه اتفاق می افتاد!!!
حتی تصورشم هم وحشتناکه!!! :fekr:

palizgar;436492 نوشت:

و البته می تونیم چـــــــــند بار تو زندگی عاشق و فارق بشیم! :doosti:

مگه آدم چقدر میخواد عمر کنه که هر روز عاشق و فارق بشه عاشق همیشه اسیره

حالا کی گفت هر روز؟؟؟
گفتم "بارها"

ندیدی آدم هایی رو که کسی رو دوست می داشتن... جدا شدن... سال ها بعد... دوباره کسی وارد زندگیشون شده که به اندازه قبلی دوستش دارن!
این قابلیت فراموشی گذشته است که خدا به قلب انسان بخشیده... که ما آدم ها بخاطر یه عشق ناکام... تا ابد تلخ و تنها نمونیم!

MohammadAli;271701 نوشت:
به این ماجرا توجه کنید:

«حُبّان لا یَجتَمِعَانِ فِی قَلبِ المُؤمن»
«وَ اِنْ کانَ لابُدَّ، فَالشَّفَقَهُ لَنُا وَ الحُبُّ للّه خالِصَا»

البته منبعش یادم نیست.


http://lib.eshia.ir/11015/15/215/18040

بالاترین عشق عشق به خداونداست

وبقیه عشق هادرطول آن قراردارند

بالاترین عشق هابعدازعشق خداعشق مادربه فرزنداست

هرکسی دردل جای خودش رادارد

انسان می توانددرکناردوست داشتن چیزی چیز دیگری راهم دوست داشته باشد.

امادرموردافرادمتاهل نبایداین عشق غیرازخودشان شامل شخص دیگری هم بشود.

محب مهدی;8771 نوشت:
آیا با یک قلب می شود به چند نفر عشق ورزید؟

بله
متاسفانه من دارم میبینم با یک قلب نه تنها میشود به چهار نفر همزمان دل بست بلکه میشود به تعداد نامحدودی هم به صورت موقت دل بست

(نگین);473903 نوشت:
آیا با یک قلب می شود به چند نفر عشق ورزید؟

:Rose:سلام..:Rose:
به نظر من بله یک قلب می تواند چند نفر را دوست داشته باشد...البته بستگی به منظور انسان دارد که از نظر عشق باشد یا دوستی ویا....البته به خود انسان نیز بستگی دارد که ببخشید... هوسران باشد یا محجوب در عشق.....

(نگین);473903 نوشت:
متاسفانه من دارم میبینم با یک قلب نه تنها میشود به چهار نفر همزمان دل بست بلکه میشود به تعداد نامحدودی هم به صورت موقت دل بست

سلام...
ببخشید ....... از چه نظر؟؟؟؟

سلام خانوم نگین ...
من FT_Mohammadi هستم ...
خانوم نگین پس از سالیان سال که مشق عشق نوشتم ... فهمیدم که عشق به یک نفر اشتباه محض هست ... حتی عشق به دو نفر هم اشتباه هست ... وحتی عشق به 4 نفر یا بیشتر ...
به نظره من خدا ما رو خلق کرده که عاشق دنیا بشیم ... عاشق تمام آدمهاش ... با هر صفت و خصوصیتی که دارند ... و اون اتفاقی که بین یک زن و یک مرد میوفته نباید وارد مرحله ای بشه که تمام هوش و حواس طرف رو بگیره ... به طوریکه به جز اون به کس یا چیزیه دیگری فکر نکنه ... مرد و زن هم نداره ... نه مرد باید اونقدر شیفته زنش بشه که به کسه دیگری فکر نکنه ... نه زن باید اونقدر شیفته مردش بشه که بجز اون کسه دیگری رو نبینه ...

در مورده اینکه چرا خداوند به مرد مجوز داده که با 4 خانوم ازدواج کنه ... موضوع عاشقانه زیستن نیست ... مرد یکی از بارزترین خصوصیاتی که داره مدبریت هست ... برخی از مردها سیستم مدیریتی بسیار قوی دارند که باعث میشه مساله متفاوت بشه ... مثلا اگر زمان حضرت محمد بود شاید من التماسشون میکردم که زن صیغه ایشون بشم ... یا همین الان ... خیلی از مردها رو میشناسم که 4 تا ویلا داره و 20 تا ماشین ... و انسان عاقل و باهوشی هم هست ... از نظره من چنین مردهایی مشگلی برای اینکه 2 زن هم داشته باشن ندارن ... شاید اگر 2 تا زن تو چنین زندگی هایی باشه زندگی شیرین تر و جذاب تر هم بشه ... چه برایه مرد خونه و چه برای خانوم های خونه و چه برای فرزندانی که تو چنین خونه هایی دنیا میان ...

من با اینکه یک مرد تا 4 تا زن هم داشته باشه زیادمخالف نیستم ... ولی مردی که میخواد 4 تا زن داشته باشه ... حداقل باید برجی 100 میلیون درآمدش باشه ... مردی عاقل و باشعور و با فرهنگ و متمدن باشه ... اتفاقا به نظره من زندگی در چنین خانواده هایی جذاب تر هم میشه ...

یه سوال : دو تا مرد اومد خواستگاریت :

1- یکیشون خوشگل و مو بور هست و تو یه شرکت کاره برنامه نویسی میکنه صبح از ساعت 6 میره سره کار و تا ساعت 8 شب سره کار هست ... بعدش هم که از سره کار میاد خونه شامش رو میخوره و از شدت خستگی میگیره تندی میخوابه ... هر چند وقت یک بار هم با هم مهمونی میرین ... مسافرتی میرین و چند تا کلمه زیبا نثار هم میکنین .

2- یکیشون هم یه مرد حدودا 33 ساله هست که یه شرکت با 80 نفر پرسنل داره ... همکنون یک دونه همسر داره ... وقتی با این آقا ازدواج کنی مدیریت قسمتی از کار رو بر عهده میگیری ... هر روز صبح با ماشین آخرین سیستمت میری سره کار ... 40 نفر جلوت خم و راست میشن ... با 10 نفر سره کار میگی و میخندی ... تو جلسات با شوهرت شرکت میکنی ... بهش راهنمایی میکنی ... ماهی 1 بار مسافرت میرین ... اون خانومه هم هستش اصلا تو یک خونه با هم زندگی میکنین ... یواش یواش مثله 2 تا خواهر میشین ... تو به اون کمک میکنی اون به تو کمک میکنه ... 20 تا بچه میارین ... بچه های اون بچه های تو میشن و بچه های تو بچه های اون میشن ... و هر روزت روزی جدید خواهد بود ...

کدومشون رو قبول میکنی ؟؟؟

قلبی که انقدر بزرگه خانه خدا است. می شه با آن همه دنیا را دوست داشت. مثل قلب پیامبر اسلام (ص).
آهان منظورتون ازدواج است ! خوب اگر مردی همسر خوبی داشته باشد مگر بیکار است برود دوباره زن بگیرد. چه موقت و چه دائم. خرج داره. دردسر داره.
البته امروزه مردم ازدواج نمی کنند. زن می گیرند. شوهر می گیرند. دور از جون مثل پفک که از بقالی سر کوچشون می خرند !!!
خانه از پای بست ویران است. چرا توقع دارند که فرو نریزه.
ازدواج چه دائم چه موقت مفهوم احترام و انسانیت را به دنبال خود می کشد.

میرعلمدار;473919 نوشت:
ببخشید ....... از چه نظر؟؟؟؟

منظورم کاملا مشخص بود
ببین میشه همزمان چند نفر رو دوست داشت مثلا پدر مادر خواهر بردار دوست همسر ولی در رابطه با ازدواج به نظر من که فرق میکند وگرنه چرا یه آدم خلق شد و یک حوا چرا یه آدم خلق نشد با سه چهار تا حلوا !!!

نفرنفر;473972 نوشت:
یکیشون هم یه مرد حدودا 33 ساله هست که یه شرکت با 80 نفر پرسنل داره ... همکنون یک دونه همسر داره ... وقتی با این آقا ازدواج کنی مدیریت قسمتی از کار رو بر عهده میگیری ... هر روز صبح با ماشین آخرین سیستمت میری سره کار ... 40 نفر جلوت خم و راست میشن ... با 10 نفر سره کار میگی و میخندی ... تو جلسات با شوهرت شرکت میکنی ... بهش راهنمایی میکنی ... ماهی 1 بار مسافرت میرین ... اون خانومه هم هستش اصلا تو یک خونه با هم زندگی میکنین ... یواش یواش مثله 2 تا خواهر میشین ... تو به اون کمک میکنی اون به تو کمک میکنه ... 20 تا بچه میارین ... بچه های اون بچه های تو میشن و بچه های تو بچه های اون میشن ... و هر روزت روزی جدید خواهد بود ...

سلام فاطمه جان باور نمیکنم این نظر خودت باشه
بهرحال من از صمیم قلب میگم به خدا حاضر نیستم به خاطر پول و ثروت یا به خاطر اینکه کسی خرجم رو بده وارد زندگی مردی که همسر دارد شوم و زندگی اون زن رو نابود کنم فقط به خاطر اینکه به خواسته هام برسم ( من که تا الان ندیدم زنی با رضایت قلبی اجازه دهد همسرش ازدواج مجدد کند حتی اگر به روی خود نیاورد از درون داغون میشود )البته عزیزم این نظر شما موافق کارشناسان این سایت هست نه تنها اینجا که روی شما صلوات زدند بلکه در تاپیکی که بن شدم هم همین نظر رو داشتند

گمنام;8780 نوشت:
تفاوت عشق و دوست داشتن از دیدگاه دکتر علی شریعتی

سلام
از حدیث قدسی معروف که می فرماید: "من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته" ؛ آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم.

آیا می توان نتیجه گرفت عشق بالاتر از دوست داشتن است ؟

شزح حدیث: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa8964

گمنام;8780 نوشت:
تفاوت عشق و دوست داشتن از دیدگاه دکتر علی شریعتی

عشق و دوست داشتن

عشق يك جوشش كور است و پيوندي از سر نابينايي. اما دوست داشتن پيوندي خود آگاه و از روي بصيرت روشن و زلال .

عشق بيشتر از غريزه آب مي خورد و هر چه از غريزه سر زند بي ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع مي كند و تا هر جا كه يك روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز هنگام با او اوج می گیرد.

عشق در غالب دل ها ، در شكل ها و رنگهاي تقريبا مشابهي متجلي مي شود و داراي صفات و حالات و مظاهر مشتركي است ،اما دوست داشتن در هر روحي جلوه اي خاص خويش دارد و از روح رنگ مي گيرد و چون روح ها بر خلاف غريزه هاهر كدام رنگي و ارتفاعي و بعدي و طعم و عطري ويژه خويش را دارد مي توان گفت :
كه به شماره هر روحي ، دوست داشتني هست .

عشق با شناسنامه بي ارتباط نيست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر مي گذارد ،
اما دوست داشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگي مي كند و بر آشيانه بلندش روز و روزگار را دستي نيست .

عشق ، در هر رنگي و سطحي ، با زيبايي محسوس ، در نهان يا آشكار رابطه دارد . چنانچه شوپنهاور مي گويد:
شما بيست سال سن بر سن معشوقتان بيفزائيد ، آنگاه تاثير مستقيم آنرا بر روي احساستان مطالعه كنيد .
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گيج وجذب زيبايي هاي روح كه زيبايي هاي محسوس را بگونه اي ديگر مي بيند .

عشق طوفاني و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت .

عشق با دوري و نزديكي در نوسان است . اگر دوري بطول انجامد ضعيف مي شود ، اگر تماس دوام يابد به ابتذال مي كشد . و تنها با بيم و اميد و اضطراب و ديدار وپرهيززنده و نيرومند مي ماند،
اما دوست داشتن با اين حالات نا آشنا است ، دنيايش دنياي ديگري است .

عشق جوششي يكجانبه است . به معشوق نمي انديشد كه كيست يك خود جوششي ذاتي است ، و از ين رو هميشه اشتباه مي كند و در انتخاب بسختي مي لغزد و يا همواره يكجانبه مي ماند و گاه ، ميان دو بيگانه نا همانند ، عشقي جرقه مي زند و چون در تاريكي است و يكديگر را نمي بينند ، پس از انفجار اين صاعقه است كه در پرتو رو شنايي آن ، چهره يكديگر را مي توانند ديد و در اينجا است كه گاه ، پس جرقه زدن عشق ، عاشق و معشوق كه در چهره هم مي نگرند ، احساس مي كنند كه هم را نمي شناسند و بيگانگي و نا آشنا يي پس از عشق درد كوچكي نيست .
اما دوست داشتن در روشنايي ريشه مي بندد و در زير نور سبز مي شود و رشد مي كند و ازين رو است كه همواره پس از آشنايي پديد مي آيد ، و در حقيقت در آغاز دو روح خطوط آشنايي را در سيما و نگاه يكديگر مي خوانند ، و پس از آشنا شدن است كه خودماني مي شوند .
دو روح ، نه دو نفر ، كه ممكن است دو نفر با هم در عين رو در بايستي ها احساس خودماني بودن كنند و اين حالت بقدري ظريف و فرار است كه بسادگي از زير دست احساس و فهم مي گريزد و سپس طعم خويشاوندي و بوي خويشاوندي و گرماي خويشاوندي از سخن و رفتار و آهنگ كلام يكديگر احساس مي شود و از اين منزل است كه ناگهان ، خودبخود ،دو همسفر به چشم مي بينند كه به پهندشت بي كرانه مهرباني رسيده اند و آسمان صاف و بي لك دوست داشتن بر بالاي سرشان خيمه گسترده است و افقهاي روشن و پاك و صميمي ايمان در برابرشان باز مي شود و نسيمي نرم و لطيف همچون روح يك معبد متروك كه در محراب پنهاني آن ، خيال راهبي بزرگ نقش بر زمين شده و زمزمه درد آلود نيايش مناره تنها و غريب آنرا بلرزه مي آورد .
دوست داشتن هر لحظه پيام الهام هاي تازه آسمانهاي ديگر و سرزمين هاي ديگر و عطر گلهاي مرموز و جانبخش بوستانهاي ديگر را بهمراه دارد و خود را ، به مهر و عشوه اي بازيگر و شيرين و شوخ هر لحظه ، بر سر و روي اين دو ميزند .

عشق ، جنون است و جنون چيزي جز خرابي و پريشاني فهميدن و انديشيدن نيست .
اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر مي رود و فهميدن و انديشيدن را نيز از زمين مي كند و با خود به قله بلند اشراق مي برد.

سلام و تشکر

منظور ایشان عشقهاییه که برخواسته از غرایز حیوانیست نه عشقهای الهی

rozane;271738 نوشت:
اگر انسان کسی را دوست داشته باشه حاضره بخاطرش از همه چیز بگذره حتی اگر محبوب کس دیگری را دوست داشته باشه اون از محبوبش میگذره که به خواستش برسه و شاد باشه
اما کسی که عاشقه تنها عشقش را برا خودش میخواد و حاضر نیست اون را با کس دیگری ببینه
اینها در زندگی روز مره قابل مشاهدست . دقت کنید...........

سلام

همه عشقها اینچنین نیست بعضیها بخاطر خدا از عشقشان میگذرند...

Negin1;474308 نوشت:

سلام فاطمه جان باور نمیکنم این نظر خودت باشه
بهرحال من از صمیم قلب میگم به خدا حاضر نیستم به خاطر پول و ثروت یا به خاطر اینکه کسی خرجم رو بده وارد زندگی مردی که همسر دارد شوم و زندگی اون زن رو نابود کنم فقط به خاطر اینکه به خواسته هام برسم ( من که تا الان ندیدم زنی با رضایت قلبی اجازه دهد همسرش ازدواج مجدد کند حتی اگر به روی خود نیاورد از درون داغون میشود )

سلام نگین جان ...
هر کسی به مرور زمان دیدگاهی رو بدست میاره ... من هم شما رو کاملا درک میکنم ...
دوست داشتم بودی و بیشتر با هم حرف میزدیم ... موفق باشی .

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت

_ در ابتدا لازم است معنا و مقصود از واژه عشق مشخص شود. مثلا منظور عشق حقیقی است یا مجازی؟

_ عشق حیثیتهای متعددی دارد از اینرو عشق در روانشناسی با عشق در عرفان متفاوت است هرچند که همپوشی هایی نیز با هم دارند.

_ در صورتی که متعلقات عشق هم عرض و یا در طول یکدیگر باشند منعی برای جمع شدن آنها نیست ( عشق به حضرت رب، رسول خدا و ائمه علیهم السلام و یا نسبت به فرزندان) اما در صورتی که در جهات معکوس باشند قابل جمع نیستند ( عشق به حضرت رب و عشق به دنیا و مظاهر آن )

معلومه که نمیشههههههههههههه مگه دل کاروانسراست

اره چرانشه.میشه همزمان عاشق خدا.مادر.پدر.امام زمان و چندنفردیگه حتی بود.عشق یکی از بهترین نعمتای خداست نعمت خدا محدودیت نداره جز متناسب ظرفیت ادما

سلام؛

یادمه یه آیه ای (شمارش رو دقیقا یادم نیست..) توی سوره نساء میگفت که نمیتونید از نظر علاقه بین زنهاتون عدالت رو برقرار کنید هر چند هم زور بزنید... :Nishkhand:

آقا یکیش بسه.. آخه همون یکیش هم نمیرسه که:Khandidan!:..

یا زهرا//

[="Magenta"]

گمنام;8780 نوشت:
عشق بيشتر از غريزه آب مي خورد و هر چه از غريزه سر زند بي ارزش است

يعني عشق مادر و فرزندي هم بي ارزشه؟يا استثناء؟؟
اصن داريم؟؟!
مطمئنين مال دكتر شريعتيه؟؟؟[/]

[=arial]مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ .... احزاب آیه 4

نکات آیه در تفسیر نور حاج آقا قرائتی:
[=arial]
3- گرايش‏هاى قلبى و فطرى انسان، يك چيز بيشتر نيست و هر چه انسان بر
خلاف آن بگويد يا عمل كند، نفاق شخصى اوست نه اراده‏ى الهى. (و ما جَعَل
الله لرجل من قلبين)
4- در يك دل، دو دوستى متضادّ جمع نمى‏شود. (من قلبين) (دوستى و پيروى از
وحى، با ولايت و پيروى از كافران و منافقان سازگار نيست.)

مطالعه بیشتر

نقل قول:
مطمئنين مال دكتر شريعتيه؟؟؟

دکتر شریعتی که معصوم نیست! حالا یه چیزی گفت شما به بزرگی خودتون ببخشیدش.
البته عشق مادر و پدر به فرزند (به نظر من غیر معصوم) کمال نیست چون براش زحمت نکشیده!

گمنام;8780 نوشت:
تفاوت عشق و دوست داشتن از دیدگاه دکتر علی شریعتی

عشق و دوست داشتن


عشق يك جوشش كور است و پيوندي از سر نابينايي. اما دوست داشتن پيوندي خود آگاه و از روي بصيرت روشن و زلال .

عشق بيشتر از غريزه آب مي خورد و هر چه از غريزه سر زند بي ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع مي كند و تا هر جا كه يك روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز هنگام با او اوج می گیرد.

عشق در غالب دل ها ، در شكل ها و رنگهاي تقريبا مشابهي متجلي مي شود و داراي صفات و حالات و مظاهر مشتركي است ،اما دوست داشتن در هر روحي جلوه اي خاص خويش دارد و از روح رنگ مي گيرد و چون روح ها بر خلاف غريزه هاهر كدام رنگي و ارتفاعي و بعدي و طعم و عطري ويژه خويش را دارد مي توان گفت :
كه به شماره هر روحي ، دوست داشتني هست .

عشق با شناسنامه بي ارتباط نيست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر مي گذارد ،
اما دوست داشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگي مي كند و بر آشيانه بلندش روز و روزگار را دستي نيست .

عشق ، در هر رنگي و سطحي ، با زيبايي محسوس ، در نهان يا آشكار رابطه دارد . چنانچه شوپنهاور مي گويد:
شما بيست سال سن بر سن معشوقتان بيفزائيد ، آنگاه تاثير مستقيم آنرا بر روي احساستان مطالعه كنيد .
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گيج وجذب زيبايي هاي روح كه زيبايي هاي محسوس را بگونه اي ديگر مي بيند .

عشق طوفاني و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت .

عشق با دوري و نزديكي در نوسان است . اگر دوري بطول انجامد ضعيف مي شود ، اگر تماس دوام يابد به ابتذال مي كشد . و تنها با بيم و اميد و اضطراب و ديدار وپرهيززنده و نيرومند مي ماند،
اما دوست داشتن با اين حالات نا آشنا است ، دنيايش دنياي ديگري است .

عشق جوششي يكجانبه است . به معشوق نمي انديشد كه كيست يك خود جوششي ذاتي است ، و از ين رو هميشه اشتباه مي كند و در انتخاب بسختي مي لغزد و يا همواره يكجانبه مي ماند و گاه ، ميان دو بيگانه نا همانند ، عشقي جرقه مي زند و چون در تاريكي است و يكديگر را نمي بينند ، پس از انفجار اين صاعقه است كه در پرتو رو شنايي آن ، چهره يكديگر را مي توانند ديد و در اينجا است كه گاه ، پس جرقه زدن عشق ، عاشق و معشوق كه در چهره هم مي نگرند ، احساس مي كنند كه هم را نمي شناسند و بيگانگي و نا آشنا يي پس از عشق درد كوچكي نيست .
اما دوست داشتن در روشنايي ريشه مي بندد و در زير نور سبز مي شود و رشد مي كند و ازين رو است كه همواره پس از آشنايي پديد مي آيد ، و در حقيقت در آغاز دو روح خطوط آشنايي را در سيما و نگاه يكديگر مي خوانند ، و پس از آشنا شدن است كه خودماني مي شوند .
دو روح ، نه دو نفر ، كه ممكن است دو نفر با هم در عين رو در بايستي ها احساس خودماني بودن كنند و اين حالت بقدري ظريف و فرار است كه بسادگي از زير دست احساس و فهم مي گريزد و سپس طعم خويشاوندي و بوي خويشاوندي و گرماي خويشاوندي از سخن و رفتار و آهنگ كلام يكديگر احساس مي شود و از اين منزل است كه ناگهان ، خودبخود ،دو همسفر به چشم مي بينند كه به پهندشت بي كرانه مهرباني رسيده اند و آسمان صاف و بي لك دوست داشتن بر بالاي سرشان خيمه گسترده است و افقهاي روشن و پاك و صميمي ايمان در برابرشان باز مي شود و نسيمي نرم و لطيف همچون روح يك معبد متروك كه در محراب پنهاني آن ، خيال راهبي بزرگ نقش بر زمين شده و زمزمه درد آلود نيايش مناره تنها و غريب آنرا بلرزه مي آورد .
دوست داشتن هر لحظه پيام الهام هاي تازه آسمانهاي ديگر و سرزمين هاي ديگر و عطر گلهاي مرموز و جانبخش بوستانهاي ديگر را بهمراه دارد و خود را ، به مهر و عشوه اي بازيگر و شيرين و شوخ هر لحظه ، بر سر و روي اين دو ميزند .

عشق ، جنون است و جنون چيزي جز خرابي و پريشاني فهميدن و انديشيدن نيست .
اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر مي رود و فهميدن و انديشيدن را نيز از زمين مي كند و با خود به قله بلند اشراق مي برد.

موافقم
دوست داشتن از عشق برتره
ریشه عشق شهوته
ریشه دوست داشتن
محبت بی انتها

sepid*;485569 نوشت:
موافقم
دوست داشتن از عشق برتره
ریشه عشق شهوته
ریشه دوست داشتن
محبت بی انتها
ولی به نظر من همه اینها بازی با کلمات هستش و اون چیزی که مهمه همون نیت فرده..... حالا شما میخوای اسمش را دوست داشتن بذار یا عشق یا به قول قرآن مودت.... هر کس واژه ای را میپسندد.... یکی هم مثل من اسمش را میگذارد عبد اما آداب عبد بودن را نمیداند.... برای این آدم چه میتوان گفت از محبت؟

نقل قول:
ریشه عشق شهوته

:Esteghfar:
پس شما میگویید کل مثنوی معنوی پشم؟!
واقعاً خنده داره :khaneh:

به نظر من این که شما میگی دوست داشتنه

اشک قلم;485753 نوشت:
:Esteghfar:
پس شما میگویید کل مثنوی معنوی پشم؟!
واقعاً خنده داره :khaneh:

عشق حاصل غرایز اتشینه که مستقیم از غرایز جنسی ادم ها نشات میگیره
حتی اگر از نوع مشفقانه اش باشه
اما دوست داشتن
یه دوستی یه محبت بی الایشه هیچ ارتباطی به غریزه جنسی نداره
چون امکان نداره کسی بین عشق ودوست داشتن تفاوت قائل بشه
وحسی که بین این دو مورد در ادم ها ایجاد میکنه ور شبیه هم بدونه
در عشق نیروهای درونی غلیان بیشتری دارندبرای همینه که ممکنه خیلی زود تز از دوست داشتن فروکش کنه

alabd;485676 نوشت:
ولی به نظر من همه اینها بازی با کلمات هستش و اون چیزی که مهمه همون نیت فرده..... حالا شما میخوای اسمش را دوست داشتن بذار یا عشق یا به قول قرآن مودت.... هر کس واژه ای را میپسندد.... یکی هم مثل من اسمش را میگذارد عبد اما آداب عبد بودن را نمیداند.... برای این آدم چه میتوان گفت از محبت؟

بازی با کلمات زمانی معنا پیدا میکنه
که ادم ها بخوان تفاوت این 2کلمه رو درک نن
اما باز جای این کلمات رو با هم عوض کنن
در به کاربردن این دو کلمه باید به حسی که این 2کلمه ایجاد میکنن هم توجه کرد
چه بسا کسی فکر میکنه عشق همون دوست داشتنه
اما کنه مطلب در تضاد حس درونی این کلمه است
موضوع قفل شده است