نگاهی به مباحث توحیدی در قرآن

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
نگاهی به مباحث توحیدی در قرآن

قرآن کریم درباره بسیاری از مطالب بحث کرده و در این میان روی بعضی از مطالب زیاد تکیه کرده است و روی بعضی دیگر کمتر. از جمله مسائلی که در قرآن مورد بحث قرار گرفته خدای جهان و جهان است. باید ببینیم قرآن خدا را چگونه می شناسد. آیا این شناسائی فیلسوفانه است یا عارفانه؟ آیا به سبک سایر کتابهای مذهبی نظیر تورات و انجیل است یا آنکه شکل مکاتب هندی را دارد و یا اساساً از یک شکل و شیوه مستقلی در شناسایی خدا برخوردار است.

از نظر قرآن جهان از یک مشیت حکیمانه پدید آمده است و نظام هستی بر اساس خیر و جود و رحمت و رسانیدن موجودات به کمالات شایسته آنها استوار است. جهان ماهیت " از اویی " ( « انا لله ») و " به سوی اویی " ( « انا الیه راجعون » بقره / 156 ) دارد، موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یک " سو " و به طرف یک مرکز، تکامل می یابند، آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست، جهان با یک سلسله نظامات قطعی که " سنن الهیه " نامیده می شود اداره می شود، انسان در میان موجودات از شرافت و کرامت مخصوص برخوردار است و وظیفه و رسالتی خاص دارد، مسؤول تکمیل و تربیت خود و اصلاح جامعه خویش است، جهان مدرسه انسان است و خداوند به هر انسانی بر طبق نیت و کوشش صحیح و درستش پاداش می دهد. جهان بینی توحیدی با نیروی منطق و علم و استدلال حمایت می شود. در هر ذره از ذرات جهان دلایلی بر وجود خدای حکیم علیم هست و هر برگ درختی دفتری در معرفت پروردگار است. توحید در اسلام به خالص ترین شکل و پاک ترین طرز بیان شده است.

از نظر اسلام ''خداوند مثل و مانند ندارد («لیس کمثله شی ء» شوری / 11). خدا شبیه چیزی نیست و هیچ چیزی را نتوان به خداوند تشبیه کرد. خداوند بی نیاز مطلق است، همه به او نیازمندند و او از همه بی نیاز است («انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید» فاطر / 15 ). خدا به همه چیز آگاه است و بر همه چیز تواناست («انه بکل شی ء علیم» شوری 12 و «انه علی کل شی ء قدیر» حج / 6 ). او در همه جا هست و هیچ جا از او خالی نیست. بالای آسمان و قعر زمین با او یک نسبت دارد. به هر طرف که بایستیم رو به او ایستاده ایم («اینما تولوا فثم وجه الله» بقره / 115 ). او از مکنونات قلب و از خاطرات ذهن و نیتها و قصدهای همه آگاه است («و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفس» ق / 16 )، از رگ گردن انسان به انسان نزدیکتر است («نحن اقرب الیه من حبل الورید» ق / 16). او مجمع کمالات است و از هر نقصی منزه و مبراست («و لله الاسماء الحسنی؛ و زیباترین نامها به خداوند تعلق دارد» اعراف / 180). او جسم نیست و به چشم دیده نمی شود (« لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» انعام / 103).

جهان یک آفریده است و با عنایت و مشیت الهی نگهداری می شود. اگر لحظه ای عنایت الهی از جهان گرفته بشود، نیست و نابود می گردد. جهان به باطل و بازی و عبث آفریده نشده است، هدفهای حکیمانه در خلقت جهان و انسان در کار است، هیچ چیزی نابجا و خالی از حکمت و فایده آفریده نشده است. نظام موجود، نظام احسن و اکمل است. جهان به عدل و به حق برپاست. نظام عالم براساس اسباب و مسببات برقرار شده است و هر نتیجه ای را از مقدمه و سبب مخصوص خودش باید جستجو کرد. از هر نتیجه و سبب، تنها نتیجه و مسبب مخصوص خود آن را باید انتظار داشت. قضا و قدر الهی، وجود هر موجودی را تنها از مجرای علت خاص خودش به وجود می آورد. قضا و تقدیر الهی یک شی ء، عین قضا و تقدیر سلسله علل اوست. اراده و مشیت الهی به صورت " سنت "، یعنی به صورت قانون و اصل کلی، در جهان جریان دارد.

سنتهای الهی تغییر نمی کند و آنچه تغییر می کند براساس سنتهای الهی است. خدا هرگز در قرآن به صورت یک موجود جدا و مشخص و محدود و بیرون از اشیاء معرفی نشده و این حد اندیشه نه تنها در کتب آسمانی محرف آن زمان نبوده است، در هیچ مکتب فلسفی جهان هم وجود نداشته است. «فاینما تولوا فثم وجه الله ؛ رو به هر کجا که بایستید رو به خدا ایستاده اید» (بقره/115). خدا در عین اینکه در هیچ جا نیست در همه جا هست، چون در " جا " بودن معنایش محدود بودن است. («و هو معکم اینما کنتم؛ هر جا باشید او خودش با شماست» حدید/4). «و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ ما به انسان از خودش نزدیکتر هستیم» (ق/16). «ان الله یحول بین المرء و قلبه» (انفال/24) خدا بین انسان و دل انسان که همان شخصیت انسان است، بین خودش و خودش حائل می شود، از خودش به خودش نزدیکتر است.

در بعضی آیات، هرچه حسن است و هر چه کمال است و هر چه جمال است می گوید همه چیز از خداست، اصلا غیر خدا چیزی ندارد یعنی غیر خدا هر چه دارد از خدا دارد، پس هر چه هست از خداست، که این خودش یک منطق عجیبی است («له الاسماء الحسنی» طه/8). قاعده ای است در عربیت، می گویند: «تقدیم ما هو حقه التأخیر یفید الحصر» یعنی چیزی را که باید مؤخر باشد اگر مقدم بداریم افاده حصر می کند. در فارسی هم همین طور است. مثلا یک وقت می گوییم " آقای زید در مسجد است " یعنی آقای زید در مسجد است، ممکن است آقای عمرو هم در مسجد باشد، و یک وقت می گوییم " در مسجد آقای زید است " یعنی آن که در مسجد است آقای زید است. آنوقت محدود و منحصر می شود که آن که در مسجد است منحصرا اوست. «له الاسماء الحسنی» (نه " الاسماء الحسنی له " تمام شؤون کمالیه از آن اوست و بس). «ان الله هو الحق المبین» (نور/25) حق مطلق فقط اوست، یعنی هر چیزی هر حقیتی که دارد از ناحیه اوست، حق واقعی اوست و حقی هم که دیگری دارد باز مال اوست. حیات هم انحصار دارد به او («هو الحی» بقره/255). «و هو العلیم القدیر؛ علم منحصرا از آن اوست، قدرت منحصرا از آن اوست» (روم/54). «ان القوه لله جمیعا ؛ جمیع قوت منحصرا از آن اوست» (بقره/165). «له الملک و له الحمد؛ ملک از آن اوست و ستایش هم منحصرا برای او باید باشد» (تغابن/1). «هو الغنی؛ بی نیاز مطلق منحصرا اوست» (یونس/68).

از نظر قرآن و معارف اسلامی خداشناسی خیلی مراتب دارد. قرآن حد اعلای مراتب توحید را بیان کرده است همانهایی که واقعا در ذهن امثال ما مخصوصا در توحید در فاعلیت نمی گنجد و مجبوریم یا مجبورند خیلیها که این جور آیات را تأویل کنند چون آنقدر بزرگ است که نمی توانند تصور کنند. مثلا در اول سوره حدید چند آیه است که همه آن آیات عجیب است. یک آیه اش این است: «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شی ء علیم» (حدید/3) او اول همه اشیاست، اول مطلق اوست و آخر مطلق هم اوست. یکی از وجوه فوق العادگی و اعجاز قرآن راهی است که برای خداشناسی ارائه می دهد. یک راه که بیش از هر راه دیگر در قرآن روی آن تکیه شده است که باز از مختصات این کتاب آسمانی است همین است که بشر را به آیات آفاقی و انفسی که این هم از اصطلاحات خود قرآن است تشویق می کند، یعنی موجودات و مخلوقات را آیت (نشانه) می نامد، مرآت و آینه می خواند و مرتب مردم را دعوت به مطالعه در اینها می کند.

مطالعه در هر مخلوقی از نظر قرآن مطالعه در آئینه ای است که با آن خدا را می توان شناخت. در سوره فصلت است که: «سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق» (آیه 53) پس از این، آیات خودمان را در آفاق (در افقها) و در نفوس (در روانها) ارائه خواهیم کرد تا برایشان روشن گردد که او حق است. واقعا یک نوع اختلافی است: آیات روانی ما را به یک مطلب می رساند و آیات آفاقی به مطلب دیگری، که این خودش داستان عجیبی است و اصلا همین آیه را باید از معجزات قرآن نامید که آیات آفاقی را از آیات انفسی جدا می کند چون واقعا آنچه که انسان از آیات انفسی می آموزد با آنچه که از آیات آفاقی می آموزد از نظر خداشناسی، متفاوت است، که این بحثی دارد. و عجیب این است که بعد از آنکه می گوید اینها آیات خداوند هستند و همه مردم آن زمان را تشویق می کند به اینکه این آیات را مطالعه کنند، یک وعده به آینده هم می دهد: ما در آینده آیات آفاقی و انفسی خودمان را ارائه خواهیم داد، یعنی چه در آینده؟ اگر مقصود معرفی اجمالی است که خود قرآن آمد و معرفی کرد و رفت. بعد به مردم می گوید، یعنی شما خودتان بروید مطالعه کنید. قرآن به مردم فقط می گوید شما بروید در این زمینه ها مطالعه کنید. و این را به حق بعضی، از آیات غیبی قرآن تلقی کرده اند که قرآن گویا می گوید بشر هنوز طبیعت را نمی شناسد، هنوز آفاق و انفس را آنطور که باید نمی شناسد: ما بعد از این آیات خودمان را، چه آیات آفاقی و چه آیات انفسی، به مردم ارائه خواهیم داد تا کاملا مطلب آشکار بشود که حق مطلق اوست.

بعد یک جمله دیگر دارد که همان راههای دیگر است غیر از راه مطالعه خلقت: اصلا آیا خود ذات پروردگار برای ارائه ذاتش کافی نیست که نیازی باشد که از راه ارائه آفاق و انفس او را بشناسند یعنی او را از خودش هم می شود شناخت. «اولم یکف بربک انه علی کل شی ء شهید؛ آیا اینکه پروردگار تو بر همه چیز احاطه دارد و حضور دارد کافی نیست برای شناختن او؟»، «الا انهم فی مریه من لقاء ربهم الا انه بکل شی ء محیط ؛ اینها در تردیدند که پروردگار خودشان را یک روزی ملاقات خواهند کرد ولی بدانید که او بر همه چیز احاطه دارد» (فصلت/54-53). این آیه، آیه ای است که از قدیم الایام علماء از آن اینطور استفاده کرده اند که خدا را به دو گونه می توان شناخت: یکی اینکه خدا را از آینه مخلوقات بشناسیم و دیگر اینکه خدا را از خود خدا بشناسیم. اگر انسان اندکی تأمل کند در این مطلب که اصلا خود هستی، آن که حقیقت هستی است نیستی و محدودیت، اینجا بودن آنجا بودن، این زمان بودن آن زمان بودن برنمی دارد، اینها همه درباره موجودی است که مقهور است والا ذات هستی که مقهور چیزی نیست، وقتی مقهور چیزی نباشد حدی، نهایتی، محدودیتی برای او نیست، اگر شما در هستی تأمل کنید، اول چیزی که پیدا می کنید خود خداست.

نبوت، ص 270-268 و ص 267-266 ،
آشنایی با قرآن ج 8 ص 163
آشنایی با قرآن 1و 2 ص 31-32،
جهان بینی توحیدی، ص 21-