بررسی حدیث غضبناک شدن حضرت زهرا از دست حضرت علی علیهما السلام؟!!

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی حدیث غضبناک شدن حضرت زهرا از دست حضرت علی علیهما السلام؟!!

إبن‏بابويه قمى از امام صادق روايت مى‏كند كه فرمود ....: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيده‏اى كه على دختر أبى‏جهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مى‏گويى؟! گفت: راست مى‏گويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است... امام صادق مى‏گويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشه‏اى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ ام‏كلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّه‏اش بيشتر شد، على نمى‏دانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسه‏هاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفس‏هاى بلندى مى‏كشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و ام‏كلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كرده‏اى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانه‏شان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمى‏دانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!".‏‎
علل الشرايع، إبن‏بابويه، ص‏186-185، چاپ نجف - همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است. ‏

البته گفته شده كه اين حديث در جلاء العيون نيز هست اما من نديدم و در علل شرايع نيز نديدم اما استناد كرده اند
سوال اينجاست آيا واقعا علي رض با آن همه منزلت و جايگاهي كه در پيشگاه الله عز و جل و حضرت رسول دارند چگونه ميشود كه همچين اتفاقي بيفتد‎‏

با نام الله

کارشناس بحث: صدرا

با سلام و عرض ادب

جواب سؤال شما مقداری طولانی خواهد بود که بابت طولانی بودن آن عذر خواهم اما چاره ای جز بیان همۀ ماجرا نیست.

الف) زندگانی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام و صدیقۀ طاهره فاطمۀ زهرا سلام الله علیها بهترین و کاملترین الگو برای نهاد خانواده است؛ زیرا که بنای چنین خانواده ای به امر الهی نهاده شد[1] و ارکان این خانواده رانیز دو معصوم تشکیل دادند، که نمونه ای بری آن در تاریخ بشر یافت نمی گردد.

خانواده ای که در آن چهار معصوم تجلی نمودند و جهان را به نور هدایت خویش روشن ساختند. خانواده ای که در حق آنان آیات متعددی از جمله آیۀ تطهیر نازل گشته است:«ُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»؛[2]جز اين نيست كه خداوند مى‏خواهد از شما اهل بيت (پيامبر) هر گونه پليدى (در عقايد و اخلاق و اعمال) را بزدايد و شما را به همه ابعاد پاك و پاكيزه گرداند.

ب) در بطلان چنین افترائی که امام علی علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها را به خشم در آورده باشند آیه تطهیر برای ما کفایت می کند؛ علاوه بر اینکه چنین داستانهایی ریشه در اسناد اهل سنت داشته[3] ودر این میان دروغ پردازان سعی نموده اند اوج پاکی و زلالی روابط میان این الگوی معصوم را کم فروغ جلوه دهند و با جعل روایاتی ساختگی مدعی این شوند که روابط این دو الگو در مواردی دارای قهر و ناراحتی از یکدیگر بوده است.[4]

امام علی علیه السلام بعد از شهادت حضرت صدیقه فرمودند:
«فَوَ اللّهِ، ما أَغْضَبْتُها وَلا أَكْرَهْتُها عَلى‏ أَمْرٍ، حَتّى‏ قَبَضَهَا اللّه- عَزَّوَجَلَّ-، وَ لاأَغْضَبَتْني ولا عَصَتْ لي أَمْراً، وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْها، فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَالْأَحْزانُ»[5] به خدا قسم، تا گرفته شدن روح او به وسيله خداوند- عزّوجلّ- هرگز فاطمه را به غضب درنياوردم، و او را بركارى مجبور نكردم. و او نيز هرگز مرا به غضب درنياورد و در هيچ امرى از من نافرمانى نكرد. هرگاه به او نظر مى‏كردم، غصّه‏ها و ناراحتيهايم برطرف مى‏شد.

:Gol:---------------------------------------------------------------------------------:Gol:

[1].جابر بن سمره مى‏گويد: رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرئيل به من گفت:«يا مُحَمَّدُ، أَلْعَلِيُ‏الْأَعْلى‏ يَقْرَءُ عَلَيْكَ السَّلامَ ... وَ زَوَّجَ فاطِمَةَ عَلِيّاً وَ أَمَرَني، فَكُنْتُ الْخاطِبَ، وَاللّهُ تَعالى‏ أَلْوَلِيَّ ...»، اى محمّد، پروردگار بزرگ به تو سلام مى‏رساند ... و فاطمه را به ازدواج علىّ درآورد، و مرا امر نمود كه اين كار را بكنم، لذا من خطبه عقد را خواندم و خداوند متعال ولىّ و سرپرست بود ...،بحار الانوار، ج43،ص139.

[2].الاحزاب /33.

[3]. در اسناد شیعه روایتی که بیانگر اختلاف میان این دو معصوم باشد یافت نمی شود.

[4]. علامه امينى (ره)دربارۀ این اخبار می فرمایند: اينها نيست مگر زهر كينه و خلط سينه مردمى كينه‏توز و دشمنى كه پرت مي كند آنرا افكندن سخنى بى مقصود براى آلوده كردن دامن پاك امير المومنين عليه السلام و فاسد كردن معاشرت پسنديده آنحضرت را با همسر معصومه و مطهّره‏اش (سلام الله عليهما) و در آن است پائين آوردن صديق اكبر (على عليه السلام) و صديقه كبرى (فاطمه سلام الله عليها) از مقام بلندشان در مكارم اخلاق..؛« قال الأميني : إن هي إلا نفثات قوم حناق لفظتها رمية القول على عواهنه تلويثا لقداسة أمير المؤمنين ، وتشويها لعشرته الحميدة مع حليلته المطهرة ، وفيها حط الصديق الأكبر والصديقة الكبرى عن مكانتهما الراقية في مكارم الأخلاق»،الغدیر،ج6،ص337.

[5]. بحار الانوار، ج 43، ص 134.

بررسی اسناد روایات نقل شده در کتب شیعه

در روایاتی که راویان آن امامی باشند روایتی که بیانگر ناراحت نمودن حضرت زهرا از جانب امیرالمومنین علیهما السلام باشد یافت نمی گردد.

مرحوم شیخ صدوق(ره) در کتاب علل الشرایع این روایت را از طرق عامه(اهل سنت) نقل نموده است. لذا این دو روایت ولو اینکه در کتاب مرحوم صدوق رحمة الله علیه آمده؛ اما سند این دو روایت یکی به (ابوهریره ) ختم می گردد، ودیگری به حبیب بن ابی ثابت که تابعی است و سند روایت او علاوه بر اینکه از طریق عامه نقل شده، مقطوع نیز می باشد، زیرا بدون اینکه به صحابی ختم گردد این روایت را از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می نماید.[1] لذا این روایات قابلیت احتجاج علیه شیعه را نخواهند داشت.

-------------------------------------

1) «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ السُّكَّرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ حَسَّانَ الْعَبْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ:

صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله الْفَجْرَ ثُمَّ قَامَ بِوَجْهٍ كَئِيبٍ وَ قُمْنَا مَعَهُ حَتَّى صَارَ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ ص فَأَبْصَرَ عَلِيّاً نَائِماً بَيْنَ يَدَيِ الْبَابِ عَلَى الدَّقْعَاءِ فَجَلَسَ النَّبِيُّ ص فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ يَقُولُ قُمْ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا أَبَا تُرَابٍ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِهِ وَ دَخَلَا مَنْزِلَ فَاطِمَةَ فَمَكَثْنَا هُنَيَّةً ثُمَّ سَمِعْنَا ضَحِكاً عَالِياً ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِوَجْهٍ مُشْرِقٍ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ دَخَلْتَ بِوَجْهٍ كَئِيبٍ وَ خَرَجْتَ بِخِلَافِهِ فَقَالَ كَيْفَ لَا أَفْرَحُ‏ وَ قَدْ أَصْلَحْتُ بَيْنَ اثْنَيْنِ أَحَبِّ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَيَّ وَ إِلَى أَهْلِ السَّمَاءِ»؛[2]

ترجمه: روزى پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله نماز صبح را به جاى آورد. آنگاه با چهره‏اى اندوهناك برخاست و ما هم با آن حضرت برخاستيم. آن بزرگوار به سوى منزل فاطمه رفت و حضرت على را ديد كه جلوى در روى خاكها خوابيده است. پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله خاكها را از پشت امير المؤمنين پاك نمود و فرمود: برخيز پدر و مادرم به فداى تو اى ابو تراب! سپس دست على عليه السّلام را گرفت و با يك ديگر داخل منزل حضرت زهرا شدند. ما مختصرى مكث نموديم آنگاه صداى خنده‏اى به گوش ما رسيد. پس از آن ديديم پيامبر خدا با صورتى خندان و درخشان از خانه فاطمه خارج شد. گفتيم: يا رسول اللَّه! با صورتى و اندوهناك وارد و با چهره‏اى خوشحال بازگشتى؟! فرمود: چرا خوشحال نباشم، در اين حال كه بين دو نفر را كه نزد اهل آسمان محبوب‏ترين مردم زمين هستند صلح و سازش دادم.[3]

--------------------------------------------

2) «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ السُّكَّرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِمْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ قَالَ:

كَانَ بَيْنَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ ع كَلَامٌ فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ أُلْقِيَ لَهُ مِثَالٌ فَاضْطَجَعَ عَلَيْهِ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام فَاضْطَجَعَتْ مِنْ جَانِبٍ وَ جَاءَ عَلِيٌّ علیه السلام فَاضْطَجَعَ مِنْ جَانِبٍ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله يَدَهُ فَوَضَعَهَا عَلَى سُرَّتِهِ وَ أَخَذَ يَدَ فَاطِمَةَ فَوَضَعَهَا عَلَى سُرَّتِهِ فَلَمْ يَزَلْ حَتَّى أَصْلَحَ بَيْنَهُمَا ثُمَّ خَرَجَ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ دَخَلْتَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ وَ خَرَجْتَ وَ نَحْنُ نَرَى الْبُشْرَى فِي وَجْهِكَ قَالَ مَا يَمْنَعُنِي وَ قَدْ أَصْلَحْتُ بَيْنَ اثْنَيْنِ أَحَبِّ مَنْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَيَ»‏.[4]

ترجمه: بين زهرا و علي بن ابى طالب عليهما السّلام گفتگويى درگرفت. پس از آن رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر ايشان وارد شد، فرشى براى حضرتش گستردند و خوابيد. على نيز آمد و كنار آن بزرگوار قرار گرفت و پيامبر بين ايشان را صلح و سازش داد سپس خارج شد. به آن حضرت گفته شد: اى رسول خدا!
شما با حال مخصوصى وارد بر على و زهرا شدى، ولى اكنون مى‏بينيم با اين همه خوشحالى خارج گرديدى؟! فرمود: چگونه شاد نباشم، در اين حالى كه بين دو نفر را كه نزد من محبوب‏ترين اهل زمين مى‏باشند، صلح و سازش دادم.

مرحوم شیخ صدوق بعد از نقل این روایت می فرماید: اين خبر نزد من معتبر و مورد اعتماد نيست. زيرا بين على و فاطمه سخنى در نمى‏گرفت كه رسول خدا بيايد و بين ايشان را صلح و سازش بدهد. على عليه السّلام سيد الوصيّين مى‏باشد و فاطمه سيده زنان عالم است و ايشان از نظر اخلاق به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اقتدا مى‏كردند، پس دليلى براى اختلاف در بين آنها وجود ندارد.[5]

--------------------------------------------

3) روایتی که مرحوم مجلسی از کتاب بخاری نقل می کند، که باز سند این روایت عامی است و قابل احتجاج علیه شیعه نخواهد بود.(هر چند که مرحوم مجلسی به خاطر فقره ابا تراب متعرض این روایت شده است).

«الْبُخَارِيُّ وَ الطَّبَرِيُّ وَ ابْنُ مَرْدَوَيْهِ وَ ابْنُ شَاهِينَ وَ ابْنُ الْبَيِّعِ فِي حَدِيثٍ‏ أَنَّ عَلِيّاً علیه السلام غَضِبَ عَلَى فَاطِمَةَ علیها السلام وَ خَرَجَ- فَوَجَدَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَقَالَ- قُمْ‏ أَبَا تُرَابٍ‏ قُمْ‏ أَبَا تُرَابٍ‏»؛[6][7]

:Gol: --------------------------------------------------------------------------------------:Gol:

[1]. البته ایراد دیگری نیز در این سند دیده می شود و آن این است که ابی ثابت رمی به تدلیس شده است، وروایت شخص مدلس نیز تا زمانی که تصریح به شنیدن از شیخ نکرده پذیرفته نمی گردد.

[2].علل الشرایع، ج1،ص155.

[3]. علامه مجلسى مى‏فرمايد: اين گونه اخبارى را كه مشتمل بر نزاع بين حضرت امير و حضرت زهرا مى‏باشند بايد تأويل و تفسير نمود، از قبيل اينكه منظور از آنها اظهار فضائل و مناقب ايشان باشد و امثال آن كه براى من معلوم نيست.بحار الانوار ،ج43، ص146.

[4].علل الشرایع، ج1،ص155.

[5].قال الصدوق رحمه الله ليس هذا الخبر عندي بمعتمد و لا هو لي بمعتقد في هذه العلة لأن عليا و فاطمة ع ما كانا ليقع بينهما كلام يحتاج رسول الله ص إلى الإصلاح بينهما لأنه علیه السلام سيد الوصيين و هي سيدة نساء العالمين مقتديان بنبي الله صلی الله علیه وآله في حسن الخلق‏.

[6].بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏35،60 .

[7]. بخاری این روایت را در چند موضع از کتاب صحیح خود آورده که یکی از آنها عبارت است از:« حدثنا قيبة بن سعيد قال حدثنا عبد العزيز بن أبي حازم عن أبي حازم عن سهل بن سعد قال : جاء رسول الله صلى الله عليه و سلم بيت فاطمة فلم يجد عليا في البيت فقال ( أين ابن عمك ) . قالت كان بيني وبينه شيء فغاضبني فخرج فلم يقل عندي فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم لإنسان ( انظر أين هو ) . فجاء فقال يا رسول الله هو في المسجد راقد فجاء رسول الله صلى الله عليه و سلم وهو مضطجع قد سقط رداؤه عن شقه وأصابه تراب فجعل رسول الله صلى الله عليه و سلم يمسحه عنه ويقول ( قم أبا تراب قم أبا تراب ).

kheymegahabalfazl;322975 نوشت:
إبن‏بابويه قمى از امام صادق روايت مى‏كند كه فرمود ....: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيده‏اى كه على دختر أبى‏جهل را خواستگارى كرده است؟!

4) بیان روایت فاطمة بضعة منی..

مهمترین روایتی که اهل سنت در راستای کم رنگ نمود خشم حضرت زهرا سلام الله علیها بر شیخین نقل می کنند روایتی است طولانی که مرحوم صدوق آنرا در کتاب علل الشرایع آورده است[1] با چشم پوشی از سند این روایت، در این حدیث هیچگونه مذمتی نسبت به امیر المومنین علیه السلام دیده نمی شود و اساسا از طرف آن حضرت ایذاء و اذیتی به حضرت صدیقه وارد نشده بلکه در این روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله عده ای را شبانه فرا می خوانند و در حضور آنان بیان می دارند که هر کس فاطمه را اذیت بنماید مرا اذیت نموده است...که در این روایت جز مثالب و مذمت شیخین چیز دیگری یافت نمی شود که ما ترجمۀ این روایت را به صورت کامل ذکر می کنیم:

علل الشرائع[2]: شخصى نزد امام جعفر صادق عليه السّلام آمد و گفت: آيا مشروع است در موقع تشييع جنازه منقل و چراغ و امثال اينها كه روشنى داشته باشند، ببرند؟

رنگ حضرت صادق عليه السّلام از شنيدن اين مطلب تغيير كرد، آنگاه پس از اينكه برخاست و نشست، فرمود: يكى از افراد شقى و فرو مایه نزد فاطمه زهرا آمد و به وى گفت: آيا نمى‏دانى كه حضرت امير دختر ابو جهل را خواستگارى نموده؟
حضرت فاطمه فرمود: اين سخنى كه تو مى‏گويى، آيا حقيقت دارد؟ سه مرتبه گفت:
آرى حقيقت دارد.

حضرت زهرا فوق العاده ناراحت شد، ... هنگامى كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فاطمه زهرا را محزون و مغموم ديد، لباس خود را پوشيد و متوجه مسجد گرديد و پى در پى به نماز مى‏ايستاد و هر گاه دو ركعت نماز به جاى مى‏آورد دعا مى‏كرد كه خداى توانا غم و اندوه زهرا را برطرف نمايد.

زيرا آن هنگام كه پيامبر خدا از نزد فاطمه خارج شد، آن بانو ناراحت بود و آه عميق و طولانى مى‏كشيد. پس از آنكه پيامبر خدا ديد چشم فاطمه به خواب نمى‏رود و قرار و آسايش ندارد، فرمود:دخترم برخيز! حضرت زهرا برخاست، رسول خدا امام حسن را برداشت و فاطمه اطهر امام حسين را برداشت و دست امّ كلثوم را گرفت تا به نزد حضرت على بن ابى طالب بروند، حضرت امير در آن زمان خواب بود. پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با پاى مبارك خود پاى على را فشار داد و به وى فرمود:

اى ابو تراب! ... برخيز! ابو بكر را از خانه خود و عمر را از مجلس خود با طلحه نزد من حاضر كن!

حضرت امير رفت و آنان را از منزلشان به حضور پيغمبر اعظم اسلام آورد. وقتى آنان نزد رسول خدا اجتماع نمودند، آن حضرت به على بن ابى طالب فرمود:

آيا نمى‏دانى فاطمه پاره تن من است و من از او مى‏باشم، كسى كه فاطمه را اذيت كند مرا اذيت كرده و كسى كه مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده و كسى كه وى را بعد از موت من اذيت كند مثل اين است كه او را در زمان حيات من اذيت كرده باشد و كسى كه فاطمه را در زمان حيات من اذيت كرده باشد مثل اين است كه وى را بعد از موت من اذيت كرده باشد؟!

على عليه السّلام گفت: چرا يا رسول اللَّه! فرمود: پس چه باعث شد كه تو اين عمل را انجام دادى؟! حضرت امير گفت: سوگند به آن خدايى كه تو را به پيامبرى مبعوث نموده چنين مطلبى كه به گوش فاطمه رسيده از من سر نزده و اصلا چنين خيالى هم نداشته‏ام.

حضرت رسول فرمود: فاطمه راست گفت و تو نيز راست گفتى‏.
پس از اين جريان حضرت زهرا خوشحال گرديد و به نحوى لبخند زد كه دندانهايش ديده شد.

يكى از آن دو نفر به رفيق خود گفت: خيلى تعجب مى‏كنم! چه باعث شد كه رسول خدا ما را در اين ساعت خواست؟! سپس پيامبر خدا دست على را گرفت و انگشتهاى مبارك خود را در ميان انگشتان حضرت امير نهاد، آنگاه حسن را برداشت و على عليه السّلام حسين را برگرفت و حضرت زهرا امّ كلثوم را، و داخل خانه على شدند. و پيامبر خدا يك قطيفه روى ايشان انداخت و آنان را به خداوند سپرد و برگشت و بقيه شب را به نماز مشغول شد.

:Gol:---------------------------------------------------------------:Gol:

[1]. البته اهل سنت همه روایت را نمی آورند و تنها قسمتی از آن را به صورت تقطیع ذکر می کنند.
[2].علل الشرایع، ج1،ص185.


زمانى كه حضرت فاطمه دچار آن بيمارى گشت كه از دنيا رفت، ابو بكر و عمر براى عيادت حضرت زهرا عليها السّلام آمدند و اذن ورود خواستند، ولى آن حضرت اجازه نداد. ابو بكر كه با اين منظره مواجه شد، با خدا عهد كرد كه زير سايه و سقف نرود تا اينكه نزد حضرت فاطمه برود و از آن حضرت رضايت حاصل كند.

لذا يك شب در زير آسمان خوابيد و زير سقف و سايه نرفت.

پس از اين جريان عمر به حضور حضرت امير آمد و گفت: ابو بكر پير مردى است دل نازك، ابو بكر در غار با پيامبر بوده، افتخار رفاقت با آن حضرت را دارد، ما غير از اين مرتبه مكررا نزد فاطمه آمديم و اذن ورود خواستيم ولى وى به ما اجازه نداد تا مشرّف‏ شويم و رضايت او را حاصل نماييم، اگر صلاح مى‏دانى كه از آن حضرت براى ما اجازه ملاقات بگيرى به موقع است.

حضرت امير فرمود: مانعى ندارد.

امير المؤمنين على عليه السّلام نزد حضرت زهرا آمد و به وى فرمود:

اى دختر رسول خدا! تو از جريان اين دو نفر با اطلاعى كه چند مرتبه به نزد تو آمدند و تو ايشان را رد كرده‏اى و اذن ورود به آنان نداده‏اى. ايشان از من خواسته‏اند كه از تو براى آنان اذن ورود بگيرم.

حضرت فاطمه زهرا فرمود: به خداوند سوگند من به ايشان اجازه ورود نخواهم داد و با آنان يك كلمه تكلّم نخواهم كرد تا اينكه پدرم را ملاقات كنم و از اين عملى كه ايشان با من انجام دادند به آن حضرت شكايت نمايم.

على عليه السّلام فرمود: من براى آنان ضمانت داده‏ام.
فاطمه عليها السّلام فرمود: اكنون كه ضمانت كردى مانعى ندارد، زيرا خانه خانه تو است، زنان بايد تابع مردان باشند، من راجع به هيچ موضوعى با تو مخالفت نخواهم كرد، به هر كسى كه دوست دارى اجازه ورود بده.على عليه السّلام خارج شد و به آن دو نفر اذن ورود داد.

آنان وارد شدند و پس از آنكه چشمشان به حضرت زهرا افتاد، سلام كردند. ولى آن حضرت جواب سلام آنان را نداد و صورت مبارك خود را از آن دو برگردانيد. آنان برخاستند و در مقابل صورت آن حضرت قرار گرفتند و اين عمل را چند مرتبه انجام دادند.

:Gol:فَلَمَّا وَقَعَ بَصَرُهُمَا عَلَى فَاطِمَةَ علیها السلام سَلَّمَا عَلَيْهَا فَلَمْ تَرُدَّ عَلَيْهِمَا وَ حَوَّلَتْ وَجْهَهَا عَنْهُمَا فَتَحَوَّلَا وَ اسْتَقْبَلَا وَجْهَهَا حَتَّى فَعَلَتْ مِرَارا:Gol:

حضرت فاطمه به زنانى كه در اطراف آن بانو بودند، فرمود: صورت مرا برگردانيد! وقتى صورت او را برگردانيدند، آن دو نفر
برخاستند و در مقابل صورت حضرت زهرا نشستند. ابو بكر گفت:

اى دختر رسول خدا! ما آمده‏ايم كه از تو رضايت حاصل نماييم و از خشم تو بر حذر باشيم.
تقاضا داريم كه تو ما را در باره آن اجحافى كه نسبت به تو كرده‏ايم عفو فرمايى؟

زهراى اطهر فرمود: من اصلا با شما يك كلمه سخن نمى‏گويم تا اينكه پدرم را ملاقات‏ كنم و از شما راجع به اين رفتارى كه با من داشتيد، به آن حضرت شكايت نمايم.

گفتند: ما آمده‏ايم كه از تو پوزش بطلبيم و رضايت حاصل كنيم. خواهش مى‏كنيم كه از ما درگذرى و از ما مؤاخذه ننمايى.
حضرت زهرا متوجه حضرت امير شد و فرمود:
من با اينان يك كلمه تكلّم نمى‏كنم تا در باره يك موضوعى كه ايشان از رسول خدا شنيده‏اند جويا شوم، اگر راست بگويند من صلاح خود را بهتر مى‏دانم.

آنان گفتند: بار خدايا! تو شاهد باش كه هر چه فاطمه جويا شود ما جواب وى را راست خواهيم گفت.

حضرت زهرا فرمود: شما را به خداوند سوگند مى‏دهم آيا به خاطر داريد كه پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نيمه شبى شما را از منزل خودتان احضار كرد؟ گفتند: آرى و اللَّه! حضرت فرمود: شما را به خداوند سوگند مى‏دهم آيا نشنيديد كه پيغمبر خدا فرمود:

فاطمه پاره تن من است و من از فاطمه مى‏باشم، كسى كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده و كسى كه مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده، كسى كه زهرا را بعد از موت من اذيت كند مثل اين است كه در زمان حيات من او را اذيت نموده باشد، كسى كه در زمان حيات من او را اذيت نمايد مثل كسى است كه وى را بعد از فوت من اذيت كرده باشد؟

گفتند: آرى و اللَّه! چنين بوده است.
سپس حضرت فاطمه فرمود: پروردگارا! من تو را شاهد مى‏گيرم و اين افرادى را كه حضور دارند شهود قرار مى‏دهم كه اين دو نفر مرا در زمان حيات و موقع مردن اذيت و آزار نمودند.

:Gol:قَالَتِ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ فَاشْهَدُوا يَا مَنْ حَضَرَنِي أَنَّهُمَا قَدْ آذَيَانِي فِي حَيَاتِي وَ عِنْدَ مَوْتِي وَ اللَّهِ لَا أُكَلِّمُكُمَا مِنْ رَأْسِي كَلِمَةً حَتَّى أَلْقَى رَبِّي فَأَشْكُوَكُمَا بِمَا صَنَعْتُمَا بِي وَ ارْتَكَبْتُمَا مِنِّي...‏:Gol:

به خداوند سوگند كه من اصلا يك كلمه با شما تكلّم نخواهم كرد تا آنكه خداى خود را ملاقات نمايم و راجع به اين رفتارى كه شما با من داشتيد، به پروردگار خود شكايت كنم.

ناگاه صداى ابو بكر به «وا ويلا» بلند شد و گفت: اى كاش مادر مرا نمى‏زاد!! عمر گفت: تعجب مى‏كنم از اين مردم كه چگونه تو را سرپرست و متصدّى امور خود قرار دادند، در صورتى كه تو پير مردى ضعيف و خرفت هستى و براى غضب يك زن جزع و فزع مى‏كنى و براى خوشنودى او خوشحال مى‏شوى! چه مانعى دارد كه شخصى يك زن‏ را خشمناك كند. آنگاه برخاستند و خارج شدند.

:Gol:فَقَالَ عُمَرُ عَجَباً لِلنَّاسِ كَيْفَ وَلَّوْكَ أُمُورَهُمْ وَ أَنْتَ شَيْخٌ قَدْ خَرِفْتَ تَجْزَعُ لِغَضَبِ امْرَأَةٍ وَ تَفْرَحُ بِرِضَاهَا وَ مَا لِمَنْ أَغْضَبَ امْرَأَة؟!!!:Gol:

هنگامى كه حضرت فاطمه به فرا رسيدن مرگ خويشتن يقين پيدا كرد به دنبال امّ ايمن كه نزد آن حضرت از موثّقترين زنان محسوب مى‏شد فرستاد، پس از آنكه حاضر شد، حضرت زهرا به وى فرمود:

اجل من فرا رسيده، على عليه السّلام را نزد من بياور! هنگامى كه حضرت امير آمد فاطمه زهرا به آن حضرت گفت:
پسر عمو! من در نظر دارم وصيّتى بكنم، وصيّت مرا گوش كن.

امير المؤمنين على عليه السّلام پاسخ داد: هر چه دوست دارى بگو.
حضرت فاطمه فرمود: فلان زن را كه براى فرزندانم نظير خود من مى‏باشد تزويج نما.
يك تابوت كه ملائكه شكل آن را به من نشان دادند از برايم درست كن.
حضرت امير فرمود: شكل آن تابوت چگونه است؟

حضرت اوصاف آن تابوت را براى على عليه السّلام شرح داد و فرمود: موقعى كه من از دنيا رحلت كردم هر ساعتى از شب و روز كه بود، جنازه مرا بردار. مبادا احدى از دشمنان خدا و رسول براى نماز خواندن به جنازه‏ام حاضر شوند!! على عليه السّلام فرمود: مانعى ندارد.

:Gol:ثُمَّ قَالَتْ فَإِذَا أَنَا قَضَيْتُ نَحْبِي فَأَخْرِجْنِي مِنْ سَاعَتِكَ أَيَّ سَاعَةٍ كَانَتْ مِنْ لَيْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ لَا يَحْضُرَنَّ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَعْدَاءِ رَسُولِهِ لِلصَّلَاةِ عَلَيَّ أَحَد:Gol:

هنگامى كه فاطمه زهرا از دنيا رفت على بن ابى طالب عليه السّلام بنا به وصيّت آن حضرت جنازه‏اش را شبانه برداشت.
آنگاه شاخه‏هاى خرما را آتش زدند و به دنبال جنازه آوردند و از روشنايى آن آتش استفاده كردند تا اينكه نماز بر بدن حضرت فاطمه خواندند و جسد مقدس آن حضرت را شبانه دفن كردند.

وقتى صبح شد ابو بكر و عمر به منظور عيادت حضرت فاطمه حركت كردند. در بين راه با مردى از قريش مصادف شدند و از او سؤال كردند: از كجا مى‏آيى؟ گفت: به مناسبت فوت حضرت زهرا به على بن ابى طالب تسليت گفتم.
گفتند: آيا فاطمه مرد؟! گفت: آرى، او را شبانه دفن نمودند. آنان به شدّت ناراحت شدند و به طرف على عليه السّلام رفتند و به آن حضرت گفتند:

به خداوند سوگند كه تو چيزى از عيوب ما را باقى ننهادى، اين كارهاى تو حاكى از آن كينه‏اى است كه در سينه خود دارى. آيا نه چنين است كه در موقع غسل پيامبر اسلام هم ما را خبر نكردى و با خويشتن همدست ننمودى و نيز به پسرت ياد دادى كه پاى منبر ابو بكر آمد و فرياد زد: از منبر پدرم فرود آى!! حضرت امير عليه السّلام در جواب ايشان فرمود: اگر من سوگند بخورم شما حرف مرا تصديق مى‏نماييد؟ گفتند: آرى.

حضرت على عليه السّلام پس از اينكه سوگند خورد ايشان را داخل مسجد كرد و به آنان فرمود:
پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به من وصيّت كرد و فرمود: مبادا غير از تو كه پسر عموى من مى‏باشى احدى در غسل من شركت كند، لذا من جسد آن بزرگوار را غسل مى‏دادم و ملائكه آن جسد مقدس را حركت مى‏دادند و فضل بن عبّاس در حالى كه چشمانش به وسيله دستمالى بسته بود آب غسل را مى‏ريخت. من تصميم گرفتم كه پيراهن رسول خدا را از بدن مباركش بيرون آورم، ناگاه صدايى از خانه بلند شد كه من صاحب آن صدا را نديدم ولى به طور مكرّر به من تذكّر مى‏داد: مبادا پيراهن پيامبر خدا را از بدن مقدسش خارج نمايى! لذا من دست خود را زير پيراهن آن حضرت كردم و جسد شريفش را غسل دادم، آنگاه كفن به من تقديم شد و بدن مبارك او را كفن نمودم، سپس پيراهن وى را از جسدش خارج نمودم.

اما فرزندم حسن (كه مى‏گوييد: پاى منبر آمد و به ابو بكر گفت: از منبر پدرم فرود آى!).
آيا غير از اين است كه شما و عموم اهل مدينه مى‏دانيد كه حسن در ميان صف نماز جماعت راه مى‏رفت تا نزد پيامبر معظم اسلام كه در حال سجده بود مى‏آمد و بر پشت مبارك آن حضرت سوار مى‏شد و چون سر از سجده برمى‏داشت يك دست خود را به پشت حسن و دست ديگرش را روى زانوى مبارك خود مى‏نهاد تا اينكه نماز را به اين كيفيت تمام مى‏كرد؟
گفتند: آرى ما اين موضوع را كاملا مى‏دانيم.

آنگاه حضرت امير فرمود: شما و اهل مدينه عموما قبول داريد كه فرزندم حسن به جانب پيامبر معظم اسلام مى‏شتافت و پس از اينكه بر گردن مقدس آن حضرت سوار مى‏شد پاهاى خود را به نحوى بر سينه مبارك آن بزرگوار آويزان مى‏نمود كه برق خلخالهاى حسن از انتهاى مسجد مشاهده مى‏شد، و حسن همچنان در آغوش رسول خدا بود تا آن حضرت از خواندن خطبه و سخنرانى فراغت حاصل مى‏نمود؟ زمانى كه آن كودك، ديگرى را به جاى جدّ خود بر فراز منبر ببيند طبيعى است كه ناراحت مى‏شود و اين منظره برايش ناگوار خواهد شد.
به خداوند سوگند من اين مطلبى را كه شما مى‏گوييد به وى تعليم ندادم و او را مأمور ننمودم.

اما فاطمه زهرا: فاطمه همان زنى بود كه (به شما اجازه عيادت نداد و) من براى شما از او اجازه گرفتم و شما سخنانى را كه وى با شما گفت ديديد و شنيديد، به خداوند سوگند فاطمه زهرا خودش به من وصيّت كرد كه شما در تشييع جنازه‏اش حاضر نشويد و نماز بر جسدش نخوانيد. من هم شخصى نبودم كه با وصيّتى كه او در باره شما كرده بود مخالفت نمايم.
عمر به حضرت على گفت: اين توجيهات را كنار بگذار! من مى‏روم قبر فاطمه زهرا را مى‏شكافم و بر بدنش نماز مى‏خوانم.
حضرت على عليه السّلام فرمود: به خداوند سوگند اگر به دنبال يك چنين منظورى بروى به آن نمى‏رسى تا اينكه چشمانت از كاسه سرت خارج شوند! زيرا من قبل از اينكه تو به اين منظور برسى جز با شمشير با تو معامله‏اى نخواهم كرد! سپس بين حضرت امير و عمر سخنانى درشت رد و بدل شد و على عليه السّلام تصميم نبرد گرفت.

:Gol:قَالَ عُمَرُ دَعْ عَنْكَ هَذِهِ الْهَمْهَمَةَ أَنَا أَمْضِي إِلَى الْمَقَابِرِ فَأَنْبُشُهَا حَتَّى أُصَلِّيَ عَلَيْهَا فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع وَ اللَّهِ لَوْ ذَهَبْتَ تَرُومُ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً وَ عَلِمْتُ أَنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَى ذَلِكَ حَتَّى يَنْدُرَ عَنْكَ الَّذِي فِيهِ عَيْنَاكَ فَإِنِّي كُنْتُ لَا أُعَامِلُكَ إِلَّا بِالسَّيْفِ قَبْلَ أَنْ تَصِلَ إِلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ ذَلِك‏:Gol:

آنگاه گروهى از مهاجرين و انصار اجتماع نمودند و گفتند: به خداوند سوگند ما راضى نيستيم كه اين گونه سخنان در باره پسر عمو و برادر و وصىّ پيغمبر خدا گفته شود. نزديك بود فتنه‏اى بپا شود، ولى پراكنده شدند.(پایان روایت)

بر شخص خبیر روشن و واضح است که در این روایت آنچه آشکار است مظلومیت حضرت صدیقۀ طاهره و ظلم روا رفته از جانب شیخین بر آن حضرت است نه بیان ناراحتی آنحضرت از جانب امیر مومنان علیهما السلام.

موفق باشید.

با تشكر از برادر بزرگوارم صدرا، انشا الله كه خداوند به ايشان علم روز افزون از آن الطاف الهي خودش به ايشان عنايت بفرمايد:Gol::hamdel:

اما دو حديث كه جناب صدرا مكتوب كردند در رابطه با كساني كه ناقلين حديث غضب حضرت بر علي رض بودهد اوليش ابوهريره بود كه براي پي بردن و رسيدن به سقم سخصيت او در ابواب مختلف مي توانند دوستان از آدرس زير استفاده كنند كه بسيار مفصل توضيح داده شده

[=+1]آشنايي با چهره واقعي ابوهريره[/]

صدرا;323751 نوشت:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ

اما درباره شخص دوميش هم نتيجه اش شد اين مطلب

راوي مجهول الحال :
أبو العباس احمد بن يحيى بن زكريا قطان ، مجهول الحال است همان گونه كه مرحوم مامقاني در مورد او مي‌نويسد :
أحمد بن يحيى بن زكريا القطان أبوالعباس قد مر ظبط القطان في احمد ين الحسن و ليس للرجل ذكر في كتب الرجال و انما وقع في طريق الصدوق (ره) في الفقيه و حاله مجهول .
مامقاني ، عبدالله ، تتنقيح المقال في احوال الرجال (سه جلدي ) ج 1ص 101 باب احمد ،

صدرا;323751 نوشت:
قال الصدوق رحمه الله ليس هذا الخبر عندي بمعتمد و لا هو لي بمعتقد في هذه العلة لأن عليا و فاطمة ع ما كانا ليقع بينهما كلام يحتاج رسول الله ص إلى الإصلاح بينهما لأنه علیه السلام سيد الوصيين و هي سيدة نساء العالمين مقتديان بنبي الله صلی الله علیه وآله في حسن الخلق‏.
مرحوم شیخ صدوق بعد از نقل این روایت می فرماید: اين خبر نزد من معتبر و مورد اعتماد نيست. زيرا بين على و فاطمه سخنى در نمى‏گرفت كه رسول خدا بيايد و بين ايشان را صلح و سازش بدهد. على عليه السّلام سيد الوصيّين مى‏باشد و فاطمه سيده زنان عالم است و ايشان از نظر اخلاق به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اقتدا مى‏كردند، پس دليلى براى اختلاف در بين آنها وجود ندارد.

اگر عنايت كنيد و سند اين حديث را هم مكتوب كنيد ممنون مي شوم
آجرك الله صدرا
، جزاكم الله خيرا


با سلام

البته منبع اصلى قصه خواستگارى امیر مؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل، روایاتى است که محمد بن اسماعیل بخارى در صحیح خود آورده است،

با دقت در احوال رجال اسناد مشخص میشود که این حدیث از ساخته های همان کسانیست که امام علی (ع) را در مساجد ومنابر لعن وسب میکردند و برای توجیه غضب فاطمه (س) بر ابوبکر وعمر، مقابله به مثل کردند واین حدیث را جعل کردند .

http://www.bayanemarefat.com/?req=articles&cid=40&id=118

خدا لعنت كند وهابيت را كه شرح وظايفي جز فتنه و دشمني در اسلام را ندارند

دوستان اين حديث را بنده حقير مجدد بررسي و پيگيري كردم و در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه حديثي را كه من در اين تاپيك مطرح كردم را اهل وهاب قيچي و تحريف كرده اند حال خوب دقت كنيد
اين حديث تحريفي است:

پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمى‏دانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!".‏‎

اينان حديث را تا همين جا بسنده كرده اند به جهت مخدوش كردن وجهه علي رض در صورتي كه اين حديث ادامه دارد

اما ادامه و اصل حديث

پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمى‏دانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!"

از اين به بعد ادامه حديث بالا است و دقت كنيد

على علیه السّلام گفت: آرى، اى پیامبر خدا. پیامبر گفت: پس چه چیزى باعث شد که آن کار را کردى؟ على گفت: سوگند به کسى که تو را به حقّ به پیامبرى برگزید آنچه به او رسیده، هرگز از من واقع نشده است و حتى فکر آن را هم به خود راه نداده‏ام. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: راست گفتى، راست گفتى. پس فاطمه علیها السّلام خوشحال شد و تبسّمى کرد، به طورى که دندان‏هایش دیده شد.

اين هم متن عربيش

فَقَالَ عَلِیٌّ بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَا دَعَاکَ إِلَى مَا صَنَعْتَ فَقَالَ عَلِیٌّ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً مَا کَانَ مِنِّی مِمَّا بَلَغَهَا شَیْ‏ءٌ وَ لَا حَدَّثَتْ بِهَا نَفْسِی فَقَالَ النَّبِیُّ صَدَقْتَ وَ صَدَقَتْ فَفَرِحَتْ فَاطِمَةُ ع بِذَلِکَ وَ تَبَسَّمَتْ حَتَّى رُئِیَ ثَغْرُهَا....

اين حديث در كتاب علل شرايع باب 149 هست در جلد 1

kheymegahabalfazl;323913 نوشت:

از اين به بعد ادامه حديث بالا است و دقت كنيد

على علیه السّلام گفت: آرى، اى پیامبر خدا. پیامبر گفت: پس چه چیزى باعث شد که آن کار را کردى؟ على گفت: سوگند به کسى که تو را به حقّ به پیامبرى برگزید آنچه به او رسیده، هرگز از من واقع نشده است و حتى فکر آن را هم به خود راه نداده‏ام. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: راست گفتى، راست گفتى. پس فاطمه علیها السّلام خوشحال شد و تبسّمى کرد، به طورى که دندان‏هایش دیده شد.

با سلام
البته با آنچه ما از شخصیت این دو بزرگوار می دانیم، فکر می کنم حتی اختلافی در همین حد هم هیچگاه بین امیرالمومنین (ع) و فاطمه زهرا (س) نبوده که پیامبر (ص) بخواهند آن را حل کنند.

در منابع اهل سنت روایاتی از این دست بسیار دیده میشه. من روایاتی رو دیدم به این مضمون که حضرت زهرا چهره زیبایی نداشتند یا اینکه همیشه با علی (ع) اختلاف داشته و پیامبر بین آنها آشتی میداده اند! نعوذ بالله حضرت علی (ع) را هم بداخلاق و عبوس توصیف کرده بودند!!!

ألا لعنة الله علی القوم الظالمین

با سلام!!!
خلق و خوی من این است که وقتی جوکی می شنوم نمی توانم ساکت بشینم و نخندم!!!

صدرا;323760 نوشت:
آنان وارد شدند و پس از آنكه چشمشان به حضرت زهرا افتاد، سلام كردند. ولى آن حضرت جواب سلام آنان را نداد

خوب یعنی حضرت فاطمه زهرا اصلا خبر نداشتند که جواب سلام واجب است؟؟؟
یا شاید از دید شیعه ایشان اداب اسلامی را رعایت نمی کردند؟؟؟
متاسفانه شیعه به علت دشمنی با شیخین چنان پا را فراتر می گذارد که حتی حاضر است چنین جسارتی به حضرت فاطمه زهرا بکند!!!

صدرا;323760 نوشت:
به خداوند سوگند كه من اصلا يك كلمه با شما تكلّم نخواهم كرد تا آنكه خداى خود را ملاقات نمايم و راجع به اين رفتارى كه شما با من داشتيد، به پروردگار خود شكايت كنم.

اینجور که بر می آید طبق گفته شیعه حضرت فاطمه صدیقه با شیخین قهر بوده است و بر قهر وفات نمودند!!!
جالب است، ای شیعه، آیا آن بزرگوار نمی دانست که دو مسلمان نباید بیش از 3 روز با هم قهر باشند؟؟؟
آیا شیعه باز هم برای خراب کردن شخصیت والای شیخین دست به تخریب شخصیت حضرت فاطمه زهرا س زده است؟؟؟

صدرا;323762 نوشت:
ما راضى نيستيم كه اين گونه سخنان در باره پسر عمو و برادر و وصىّ پيغمبر خدا گفته شود.

جالب است!!!
مردم گفته اند که امیرالمومنین علی رض وصی پیغمبر است!!!
همین مردم می گویند:

صدرا;323760 نوشت:
عمر گفت: تعجب مى‏كنم از اين مردم كه چگونه تو را سرپرست و متصدّى امور خود قرار دادند،

خوب همین مردمی که حضرت ابوبکر رض را سرپرست و متصدی امور قرار دادند پس چرا دم از وصی بودن حضرت علی رض نزدند؟؟؟

____________________________

مکه;323976 نوشت:
اما خدمت این دوست کذاب که خود را از اهل سنت می داند!!! بعد می رود از کتب شیعه روایت می آورد و آخرش می گوید دست نا پاک وهابی!!! برادر کذاب و دروغ گو، شمائی که از ابوهریره رض ایراد می گیرید. فقط و فقط یکی از بزرگان اهل سنت را بیاور که ایشان را رد کرده باشند. یک نفر از بزرگان کافی است. اگر می خواهی خود را از اهل سنت معرفی کنی بگو تا 2 تا کتاب از فقه حنفی به فارسی بهت بدم، بعدش بشین بخونش، بعد با یه آی دی دیگه بیا توی این سایت که این همه سوتی ندی و هی ما بهت نخندیم... بابا اینجری فقط داری آبروی شیعه را می بری... تیم ما همیشه می گویند: شیعه برای تخریب اهل سنت حتی بلد نیست ادای ایشان را در بیاورد!!!

دوستان بزرگوار دقت بفرمايند:

خواهش من از مديران اين است كه اين پست من را حذف نكنند به لحاظ روشن شدن بعضي ار حقايق

اول كه ايشان منطقشان مثل بقيه دوستان سني نمايشان همين است كه تا جواب ندارند رو مي آورند به سمت مغلطه و مجادله
ببينيد و پست ها را بخوانيد كه حرف هاي چه كسي از منطق هست و چه كسي از منطق نيست و موضع ايشان فقط توهين و اهانت است و شما را حواله مي دهم به امضاي رفيقتان، يادتان كه هست كه چه مي گويم
همين ديروز بود ايشان با نداشتن دلايل مستدل و مستند جوري يكي از تاپيك ها را با بي شرمي به مناقشه و مفاحشه كشاندند كه در نهايت آن تاپيك بسته شد و اين آقاي سني نما مجدد اين رويه خود را دارد ادامه مي دهد
و الان به ما صفت كذاب و دروغ گو را مي زند شمايي كه ناراحت بوديد چرا دوستتان از سايت تحريم شد دوستتان نيز مانند شما اين چنين بي ادبي هايي را كردند و از سايت اخراج شدند و الان نيز شما ادامه دهنده و پيرو همان سيره اخلاقي رفيقتان ohfreedom هستيد
و البته شما اولين كسي نيست كه به بنده حقير توهين مي كند شما چندمين نفر هستيد و همه توهين هاي به بنده مكتوب شده و مستند در سايت است البته اين عمل شما و بقيه جلوه اي از متحجر، منزوي،بي خردي و بي ادبي بودن رويكرد هاي وهابيت در زمينه فرهنگي و اخلاقي را نشان مي دهد كه امثال شماها به خاطر عدم توانايي در زمينه هاي تحليلي و استدلالي اين گونه به ما حمله و فحاشي مي كنيد البته ما پيرو همان پيغمبري هستيم كه جاهلين و ملعونيني كه دندانش را شكستند،سرش راشكستند و بر رويش فضولات حيوانات را ريختند همان گونه كه رسول الله با كضم غيض و سعه صدر پاسخي به آنها نداد و سكوت كرد و براي هدايت و عاقبت به خيريشان دعا كرد ما هم همان گونه در مقابل شما مي ايستيم و برايتان دعا مي كنيم كه انشا الله خداوند شما را از هدايت شدگان و نجات يافتگان قرار دهد و در مقابل همه بي ادبي هاي شما جواب قرآني مي دهم سلاما سلاما

مکه;323972 نوشت:
با سلام!!! خلق و خوی من این است که وقتی جوکی می شنوم نمی توانم ساکت بشینم و نخندم!!!

ما آشنايي با خلق و خوي وهابيت به اندازه كافي داريم بيشتر از اين خودتان را مضحكه ديگران نكنيد

لطفا بيشتر از اين از شخصيت خود مايه نزاريد و لطفا مودبانه مباحثه كنيد

اينجا بحث درباره بررسي حديث مذكور است نه ايستگاه خنده

جناب مكه بحث را از محور خودش خارج نكنيد


مديران بررسي كنند اين چه وضعيتي است اين آقا به بار آورده اند هر روز همين داستان را ما داريم

مکه;323972 نوشت:
ا سلام!!! خلق و خوی من این است که وقتی جوکی می شنوم نمی توانم ساکت بشینم و نخندم!!! نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : صدرا آنان وارد شدند و پس از آنكه چشمشان به حضرت زهرا افتاد، سلام كردند. ولى آن حضرت جواب سلام آنان را نداد خوب یعنی حضرت فاطمه زهرا اصلا خبر نداشتند که جواب سلام واجب است؟؟؟ یا شاید از دید شیعه ایشان اداب اسلامی را رعایت نمی کردند؟؟؟ متاسفانه شیعه به علت دشمنی با شیخین چنان پا را فراتر می گذارد که حتی حاضر است چنین جسارتی به حضرت فاطمه زهرا بکند!!! نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : صدرا به خداوند سوگند كه من اصلا يك كلمه با شما تكلّم نخواهم كرد تا آنكه خداى خود را ملاقات نمايم و راجع به اين رفتارى كه شما با من داشتيد، به پروردگار خود شكايت كنم. اینجور که بر می آید طبق گفته شیعه حضرت فاطمه صدیقه با شیخین قهر بوده است و بر قهر وفات نمودند!!! جالب است، ای شیعه، آیا آن بزرگوار نمی دانست که دو مسلمان نباید بیش از 3 روز با هم قهر باشند؟؟؟ آیا شیعه باز هم برای خراب کردن شخصیت والای شیخین دست به تخریب شخصیت حضرت فاطمه زهرا س زده است؟؟؟ نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : صدرا ما راضى نيستيم كه اين گونه سخنان در باره پسر عمو و برادر و وصىّ پيغمبر خدا گفته شود. جالب است!!! مردم گفته اند که امیرالمومنین علی رض وصی پیغمبر است!!! همین مردم می گویند: نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : صدرا عمر گفت: تعجب مى‏كنم از اين مردم كه چگونه تو را سرپرست و متصدّى امور خود قرار دادند، خوب همین مردمی که حضرت ابوبکر رض را سرپرست و متصدی امور قرار دادند پس چرا دم از وصی بودن حضرت علی رض نزدند؟؟؟


جناب مكه دوباره باز شما شروع كرده ايد بحث را از محور اصلي خارج نكنيد

مکه;323972 نوشت:
با سلام!!!
خلق و خوی من این است که وقتی جوکی می شنوم نمی توانم ساکت بشینم و نخندم!!!

خوب یعنی حضرت فاطمه زهرا اصلا خبر نداشتند که جواب سلام واجب است؟؟؟
یا شاید از دید شیعه ایشان اداب اسلامی را رعایت نمی کردند؟؟؟
متاسفانه شیعه به علت دشمنی با شیخین چنان پا را فراتر می گذارد که حتی حاضر است چنین جسارتی به حضرت فاطمه زهرا بکند!!!

با سلام و عرض ادب
دوست گرامی هدف از طرح این تایپیک بررسی روایات موجود در منابع شیعه است که آیا حضرت امیر علیه السلام موجبات غضب حضرت زهرا علیها السلام را ایجاد نموده اند یا خیر؟

از آنجا که در سایتهای اهل سنت این روایات به صورت مقطوع آمده و با آدرس دهی اشتباه چنین تلقین می نمایند که در اسناد شیعی چنین مطلبی وجود دارد، ما هم کل مطالب را آوردیم.

لذا بحث در این تایپیک صرفا حول این محور خواهد بود و پستهای بدون ارتباط با این موضوع و یا پستهایی که نسبت ناروا به کاربران در آن باشد حذف خواهند شد و با کاربران خاطی نیز طبق ضوابط سایت بر خورد می شود.

موفق باشید.

kheymegahabalfazl;322975 نوشت:
إبن‏بابويه قمى از امام صادق روايت مى‏كند كه فرمود ....: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيده‏اى كه على دختر أبى‏جهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مى‏گويى؟! گفت: راست مى‏گويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است... امام صادق مى‏گويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشه‏اى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ ام‏كلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّه‏اش بيشتر شد، على نمى‏دانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسه‏هاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفس‏هاى بلندى مى‏كشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و ام‏كلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كرده‏اى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانه‏شان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمى‏دانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!".‏‎
علل الشرايع، إبن‏بابويه، ص‏186-185، چاپ نجف - همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است. ‏

البته گفته شده كه اين حديث در جلاء العيون نيز هست اما من نديدم و در علل شرايع نيز نديدم اما استناد كرده اند
سوال اينجاست آيا واقعا علي رض با آن همه منزلت و جايگاهي كه در پيشگاه الله عز و جل و حضرت رسول دارند چگونه ميشود كه همچين اتفاقي بيفتد‎‏


سلام!!!
ودر آن هنگام بود كه پيامبر بر علي خروشيد وبا هم زد وخرد كردند!!!
متن وروايت مزخرفي بود وسرتا سر دروغ وافتراء!!!
يك طوري مطلب نوشته شده كه انگار با هم دشمن خوني بودند وفاطمه را به زور به علي داده اند!
صحيح بخاري خودش آدم كلاشيه.اون موقع شما موندي كه اين روايت درست است يا غلط؟؟؟

سلمان 313;324148 نوشت:
سلام

عليكم سلام

سلمان 313;324148 نوشت:
صحيح بخاري خودش آدم كلاشيه.اون موقع شما موندي كه اين روايت درست است يا غلط؟؟؟

مثل اينكه ما اينجا فقط بايد تذكر اخلاقي بديم و كاري ديگه به جز اين نداريم

جناب سلمان اولا توهين و بي احترامي نكنيد به صحيح
دوما قبلا از اينكه پيشداوري كنيد روايت را بخوانيد كه از كتاب كيست بعد كلامتان را قلم نگارش بزنيد، اين حديث در كتاب شيخ صدوق هست و نه صحيح بخاري
سوما باز هم مي گم اگر پيشداوري نمي كرديد و وقت مي گذاشتيد از اول تاپيك تا پست شماره 11 را مي خوانديد متوجه مي شديد كه جريان از چه قرار است، با بررسي معلوم شد كه اين حديث را اهل وهاب قيچي و تحريف كرده اند پس مجددا حديث را بررسي بفرماييد

سلمان 313;324148 نوشت:
صحيح بخاري خودش آدم كلاشيه.اون موقع شما موندي كه اين روايت درست است يا غلط؟؟؟

سلام برادر من
اول آنکه صحیح بخاری آدم نیست، کتاب است.
این کتاب یکی از آثار نفیس و ارزشمند امام بخاری رح است.
بهتر است بدانید که حداقل افتخار اهل سنت این است که دو کتاب دارند که تقریبا عاری از هر روایت جعلی و دروغی است و میزان اشتباه در روایات این دو کتاب به انگشتان دست هم نمی رسد.
شما کتابی نوشته دست بشر پیدا کنید که اینقدر درصد اشتباه در آن کم باشد!!!؟؟؟

در ثانی شما را دعوت می کنم به آرامش و تشویق می کنم که روایات مد نظر خود را استخراج کنید و ارائه دهید تا اهل سنت نیز از آنها دفاع کنند.

مکه;324258 نوشت:
سلام برادر من

بهتر است بدانید که حداقل افتخار اهل سنت این است که دو کتاب دارند که تقریبا عاری از هر روایت جعلی و دروغی است و میزان اشتباه در روایات این دو کتاب به انگشتان دست هم نمی رسد.
شما کتابی نوشته دست بشر پیدا کنید که اینقدر درصد اشتباه در آن کم باشد!!!؟؟؟

.

با سلام و عرض ادب
جهت بررسی این سوال خود به یکی از این دو تایپیک مراجعه نمائید ادعای خود را بیان بفرمائید تا طبق مبانی رجالی اهل سنت پاسخ شما داده شود تا برای جنابعالی روشن شود که حقیقت چیزی غیر از ادعای ادعای شما است.

البته توصیه می شود که دیگر تعبیر به انگشتان دست نکنید زیرا طبق سخن ابن حجر در (نزهة النظر) روایاتی که در این دو کتاب مورد خدشه اند به 210 روایت می رسد که در این صورت تعداد انگشتان دست چه خواهد شد.

http://www.askdin.com/thread23980.html

http://www.askdin.com/thread26214.html

موفق باشید.

موضوع قفل شده است