خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است

مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ
آيه 4سوره احزاب مرادش از دو قلب چيست؟

گرايش‏هاى قلبى و فطرى انسان، يك چيز بيشتر نيست و هر چه انسان بر خلاف آن بگويد يا عمل كند، نفاق شخصى اوست نه اراده‏ى الهى. «و ما جَعَل اللّه لرجل من قلبين»

* در يك دل، دو دوستى متضادّ جمع نمى‏شود. «من قلبين» (دوستى و پيروى از وحى، با ولايت و پيروى از كافران و منافقان سازگار نيست.)

تفسیر نور :Sham:

در مورد این آیه اگر ممکن است بیشتر توضیح دهید.
مشتاق شنیدنیم...:Gol:

" ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ"

اين جمله كنايه است از اينكه ممكن نيست كسى بين دو اعتقاد متنافى و دو رأى متناقض جمع كند،

اگر دو اعتقاد متنافى ديديم بايد بدانيم كه دو قلب به آن دو معتقد است، يعنى دو فرد مخالف هر يك به يكى از آن دو اعتقاد دارند، و ممكن نيست يك فرد به هر دو معتقد باشد،

و اينكه فرمود:" ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ - خدا در درون كسى دو قلب ننهاده" منظور از آن بيشتر بيان كردن است، هم چنان كه در جمله" وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ" «1» نيز اين زيادى آمده.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) ليكن كور مى‏شود دلهايى كه در سينه‏ها است. سوره حج، آيه 46.

********************
ترجمه الميزان، ج‏16، ص: 410

بعضى «1» از مفسرين گفته‏اند: جمله مورد بحث زمينه‏چينى و مقدمه‏اى است كه الغاى مساله" ظهار" و پسرگيرى را كه بعدا بيان مى‏كند تعليل نمايد، براى اينكه ظهار ( اينكه به همسرت بگويى پشت تو چون پشت مادرم است، و با اين سخن او را بر خود حرام كنى ) جمع بين دو متنافى است، يعنى زوجيت و مادرى، و همچنين فرزند ديگران را فرزند خود خواندن دو متنافى است، كه در يك قلب جمع نمى‏شوند:" ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ".

ولى به نظر ما بعيد نيست كه بگوييم آيه شريفه تعليل مطلب قبل است، كه رسول خدا (ص) را از اطاعت كفار و منافقين نهى مى‏كرد و به پيروى آنچه به وى وحى مى‏شود امر مى‏فرمود، جمله مورد بحث اين امر و نهى را تعليل مى‏كند و مى‏فرمايد اطاعت خدا با اطاعت كفار و منافقين تنافى دارد ، چون قبول ولايت خدا و ولايت آنان متنافى است ، مثل توحيد و شرك، كه در يك قلب جمع نمى‏شود" ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ".

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) تفسير كشاف، ج 3، ص 520.

********************
ترجمه الميزان، ج‏16، ص: 410

رضوان;8799 نوشت:
اگر خدا بهت فرمود که لیاقت شهادت را نداری؛ بگو : مگر آنچه را که تا بحال به من داده ای لیاقتش را داشته ام! کدام نعمت تو را من لیاقت داشته ام که این یکی را داشته باشم؟! مگر تو تا بحال در بذل نعمت هایت به لیاقت من نگاه می کردی؟!

امضایتان زیباست واقعا اگر خدا با لیاقتمان میخواست چیزی به ما بدهد دیگر جرات دعا کردن هم نداشتیم

« ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِه‏ »

جمله فوق معنى عميقى دارد و آن اين كه انسان يك قلب بيشتر ندارد و در اين قلب جز عشق يك معبود نمى‏گنجد، آنها كه دعوت به شرك و معبودهاى متعدد مى‏كنند، بايد قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر يك را كانون عشق معبودى سازند!

لذا در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير اين آيه مى‏خوانيم كه فرمود:

« دوستى ما و دوستى دشمن ما در يك قلب نمى‏گنجد چرا كه خدا براى يك انسان دو قلب قرار نداده است كه با يكى دوست بدارد و با ديگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همان‏گونه كه طلا در كوره خالص مى‏شود هر كس مى‏خواهد اين حقيقت را بداند، قلب خود را آزمايش كند اگر چيزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آميخته است از ما نيست و ما هم از او نيستيم».

بنا بر اين قلب واحد، كانون اعتقاد واحدى است و آن هم برنامه عملى واحدى را اجرا مى‏كند چرا كه انسان نمى‏تواند حقيقتا معتقد به چيزى باشد اما در عمل از آن جدا شود.

****************************
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 586 و 587

آیا این آیه ارتباطی با عشق مجازی وحقیقی ندارد؟ به این معنی که با هم جمع نمی شوند؟

محمد;8806 نوشت:
آیا این آیه ارتباطی با عشق مجازی وحقیقی ندارد؟ به این معنی که با هم جمع نمی شوند؟

بر سر مسأله عشق حقیقی و مجازی بحث های زیادی است، ولی آنچه که از این آیه برداشت میشه اینه که دو چیز متضاد و متنافی نمیتونند با هم در یک قلب قرار گیرند.

اگر عشق زمینی مقدمه ای برای رسیدن به عشق حقیقی و برتر قرار گیرد و مانع از آن نگردد ، با آن منافات ندارد ، بلکه گاهی راهی برای رسیدن به عشق حقیقی قرار می گیرد .

شهید دکتر چمران جملاتی زیبا در این زمینه دارد :

« خدايا ! هرگاه دلم رفت که محبت کسي را به دل بگيرد، تو او را خراب کردي. خدايا به هرکه و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستي. عشق هر کسي را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتي. تو اين چنين کردي تا به غير از تو محبوبي نگيرم و به جز تو آرزويي نداشته باشم و جز تو به چيزي و يا به کسي اميد نبندم

« ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِه‏ »

با عرض سلام خدمت همه دوستان عزیز

از همه کسانی که این بحث زیبا را تا این جا رسانده اند سپاسگذارم .

این نکته هم قابل توجه است که :

قلب دارای دو معنی است .

1- گوشت صنوبری شکلی که در سمت چپ سینه قرار دارد و در رساندن خون به تمامی اعضای بدن ، بلکه دمیدن حیات و زندگی به همه آنها ، نقش اول را دارد .

2- به معنای عقل است که گاه از آن تعبیر به نفس ، روح و انسان میشود .
در حقیقت این همان قلبی است که مورد خطاب قرار میگیرد و از او مطالبه شده و نهایتا معاقب قرار می گیرد . (مجمع البحرین )

معمولا قلب هایی که در قرآن از آن سخن به میان آمد ه همین قلب است که به بعضی از آنها اشاره می شود .

إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ‏ [ق / 37]

هر آینه در آن عبرتی است برای هر کسی که عقلی داشته باشد.

لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها [ اعراف / 179.]

عقل هایی دارند که با آن درک نمی کنند .

خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ [بقره / 7 ]

عقل مهر زده ميشود و چيزى نمى‏فهمد.

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ [ احزاب / 4]

خداوند در درون هیچ کسی دو عقل قرار نداده .

و ...

بنابر آنچه گذشت از آنجا که هر انسانی بیش از یک عقل نمی تواند داشته باشد و این عقل با خود در تعارض نیست . زیرا یا می فهمد و درک می کند و یا نمی فهد و درک نمی کند به عبارتی در هر مساله ای یا زنگی زنگ است یا رومی روم ؛ بنا بر این عقل جایگاه جمع اضداد نیست لذا یا به خدا ، پیامبر ، دین و ... رسیده یا اعتقادی ندارد .

از این رو برای کسی جای این سخن باقی نمی ماند که بگوید من هم به خدا ایمان و اعتقاد دارم و هم ایمان ندارم .هم خدا معبود و محبوب من است هم بتهای مختلف ؛ هم خدا را دوست دارم و هم دشمنان خدا را .

حضرات معصومین ( علیهم السلام ) فرموده اند:

[ القلب حرم الله فلا تسکن غیر الله فی حرم الله ]

قلب یا عقل حرم خداست پس غیر خدا را در آن راه مده .

و چون بیش از یک قلب ندارد نمی تواند بیش از یکی را در آن جای دهد .

البته نا گفته پیداست که هر چه در راستای محبت به محبوب ( خدا ) باشد و رنگ و بوی محبوب بگیرد از او جدا نیست بنا بر این محبت به پیامبران و ائمه هدی در راستای محبت به خداست .

از اینکه بحث کمی طولانی شد پوزش می طلبم .

التماس دعا :Gol::Gol::Gol:

پاسخ:
در آیه«ما جعل اللّه لرجل من قلبین فى جوفه» آمده که شخصی به نام ابومعمر حمید بن معمر بن حبیب فهری که دارای حافظه عجیبی بود و مردم او را عاقل ترین مردم می دانستند, ادعا می کرد که من دو قلب دارم وعقلم بیشتر از عقل محمّد است و قریش او را صاحب دو قلب می نامیدند. در جنگ بدر که مشرکان شکست خوردندو فراری شدند, ابوسفیان , ابومعمر را دید که فرار می کند, در حالی که یک کفش بر پا و یک کفشش را بر دستش کرده بود. ابوسفیان به او گفت : چرا این طور کرده ای ؟ او گفت : من متوجّه نشده ام و پندار کرده ام که هر دو کفشم را به پایم کرده ام . 1
در تفسیر قمی از امام باقر(ع)نقل می کند که حضرت علی (ع)فرمود: در یک قلب دو محبت متضاد جمع نمی شود.هم محبت ما اهل بیت و هم محبّت دشمنان ما جمع نمی شود.2
علامه طباطبایی فرمود: منظور این آیه امتناع جمع بین متنافیین در اعتقاد و قلب است ; یعنی یک انسان نمی تواند دو نوع اعتقاد مخالف و دو رأی متضاد را در وجود خودش داشته باشد. 3
آیه می گوید: انسان یک قلب بیشتر ندارد و در این قلب جز عشق یک معبود نمی گنجد، زیرا شخصیت انسان واحد است و دارای خط فکری واحد. از این رو ظاهر و باطن و فکر و عمل او باید یکی باشد و هر گونه نفاق و دوگانگی بر خلاف طبیعت او است.
در حدیثی از امیرمؤمنان علی(ع) در تفسیر این آیه آمده است: "دوستی ما و دوستی دشمن ما در یک قلب نمی گنجد چرا که خدا برای انسان دو قلب قرار نداده است که با یکی دوست بدارد و با دیگری دشمن. دوستان، در دوستی با ما خالصند همان گونه که طلا در کوره خالص می شود. هر کس می خواهد این حقیقت را بداند قلب خود را آزمایش کند. اگر چیزی از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آمیخته است، از ما نیست...".4

پی نوشت ها:
1.تفسیر مجمع البیان , ج 8 ص 527 تفسیر صافی , ج 4 ص 162.
2.همان .
3.المیزان , ج 16 ص 274.
4. التفسیر الصافی،‌ج 4؛ الفیض الکاشانی، ص 162؛ تفسیر نورالثقلین، الشیخ الحویزی، ج 4، ص 235.

4- در يك دل، دو دوستى متضادّ جمع نمى‏شود. «من قلبين» (دوستى و پيروى از وحى، با ولايت و پيروى از كافران و منافقان سازگار نيست.)
تفسير نور


سلام

تفسير نمونه جلد 17 صص 195 - 192
نخست مى فرمايد: ((خداوند براى هيچكس دو قلب در درون وجودش ‍ قرار نداده است ))! (ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه ).
جمعى از مفسران در شان نزول اين قسمت از آيه نوشته اند، كه در زمان جاهليت مردى بود بنام ((جميل بن معمر)) داراى حافظه بسيار قوى ، او ادعا مى كرد كه در درون وجود من ((دو قلب ))! است كه با هر كدام از آنها بهتر از محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فهمد! لذا مشركان قريش او را ((ذو القلبين ))! (صاحب دو قلب ) مى ناميدند.
در روز جنگ بدر كه مشركان فرار كردند، جميل بن معمر نيز در ميان آنها بود، ابو سفيان او را در حالى ديد كه يك لنگه كفشش در پايش بود و لنگه ديگر را به دست گرفته بود و فرار مى كرد، ابو سفيان به او گفت : چه خبر؟! گفت : لشكر فرار كرد، گفت : پس چرا لنگه كفشى را در دست دارى و ديگرى را در پا؟! جميل بن معمر گفت : به راستى متوجه نبودم ، گمان مى كردم هر دو لنگه در پاى من است (معلوم شد با آنهمه ادعا چنان دست و پاى خود را گم كرده كه به اندازه يك قلب هم چيزى نمى فهمد - البته منظور از قلب در اين موارد عقل است ).
به هر حال پيروى از كفار و منافقان و ترك تبعيت از وحى الهى ، انسان را به اين گونه مطالب خرافى دعوت مى كند.
ولى گذشته از اينها، اين جمله معنى عميقترى نيز دارد و آن اينكه انسان يك قلب بيشتر ندارد و اين قلب جز عشق يك معبود نمى گنجد، آنها كه دعوت به شرك و معبودهاى متعدد مى كنند، بايد قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر يك را كانون عشق معبودى سازند!
اصولا شخصيت انسان ، يك انسان سالم شخصيت واحد، و خط فكرى او خط واحدى است ، در تنهائى و اجتماع ، در ظاهر و باطن ، در درون و برون ، در فكر و عمل ، همه بايد يكى باشد، هر گونه نفاق و دوگانگى در وجود انسان امرى است تحميلى و بر خلاف اقتضاى طبيعت او.
انسان به حكم اينكه يك قلب بيشتر ندارد بايد داراى يك كانون عاطفى و تسليم در برابر يك قانون باشد.
مهر يك معشوق در دل بگيرد.
يك مسير معين را در زندگى تعقيب كند.
با يك گروه و يك جمعيت هماهنگ گردد، و گر نه تشتت و تعدد و راههاى مختلف و اهداف پراكنده او را به بيهودگى و انحراف از مسير توحيدى فطرى مى كشاند.
لذا در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در تفسير اين آيه مى خوانيم : كه فرمود: لا يجتمع حبنا و حب عدونا فى جوف انسان ، ان الله لم يجعل لرجل قلبين فى جوفه ، فيحب بهذا و يبغض بهذا فاما محبنا فيخلص الحب لنا كما يخلص الذهب بالنار لا كدر فيه فمن اراد ان يعلم فليمتحن قلبه فان شارك فى حبنا حب عدونا فليس منا و لسنا منه : ((دوستى ما و دوستى دشمن ما در يك قلب نمى گنجد چرا كه خدا براى يك انسان دو قلب قرار نداده است كه با يكى دوست بدارد و با ديگرى دشمن ، دوستان ما در دوستى ما خالصند همانگونه كه طلا در كوره خالص ‍ مى شود هر كس مى خواهد اين حقيقت را بداند، قلب خود را آزمايش كند اگر چيزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آميخته است از ما نيست و ما هم از او نيستيم )).
بنابر اين قلب واحد كانون اعتقاد واحدى است و آنهم برنامه عملى واحدى را اجراء مى كند چرا كه انسان نمى تواند حقيقتا معتقد به چيزى باشد اما در عمل از آن جدا شود و اينكه بعضى در عصر ما براى خود شخصيتهاى متعددى قائل هستند و مى گويند فلان عمل را از جنبه سياسى انجام دادم و فلان كار را از جنبه دينى و كار ديگر را از نظر جنبه اجتماعى و به اين ترتيب اعمال متضاد خود را توجيه مى كنند منافقان زشت سيرتى هستند كه مى خواهند قانون آفرينش را با اين سخن زيرا پا بگذارند.
درست است كه جنبه هاى زندگى انسان مختلف است ولى بايد خط واحدى بر همه آنها حاكم باشد.

موضوع قفل شده است