علي(ع) از زبان پيامبر اکرم(ص) در منابع اهل سنت

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علي(ع) از زبان پيامبر اکرم(ص) در منابع اهل سنت

[="Tahoma"]در مدح تو اي مظهر اضداد چه گوييم
بالاست مقام تو و گفتار قصير است

با اين که تويي پادشه عالم هستي
کرباس تو را جامه و فرش تو حصير است‏

راستي درباره عظمت و فضائل و مقامات اميرمؤمنان علي(ع) سخن گفتن هرچند در ابتدا سهل مي‏نمايد ولي با مقداري فرورفتن در بحر فضائل بي‏شمار او انسان متوجه مي‏شود که بيان فضائل سخت مشکل و دشوار است «که عشق اول نمود آسان ولي افتاد مشکلها»

زيبا گفته خليل بن احمد وقتي از او درباره فضائل علي(ع) پرسش شد: «کيف اصف رجلاً کتم اعاديه محاسنه و حسداً و احبّائه خوفاً و ما بين الکلمتين ملأالخائفين؛(1) چگونه مي‏توانم مردي را توصيف کنم که دشمنانش از روي حسادت و دوستانش از ترس(دشمنان)محاسن او را پنهان نمودند، در بين اين دو رفتار شرق و غرب عالم محامدش را فراگرفته است.

آنچه پيش رو داريد نگاهي است گذرا به فضائل و اوصاف اميرمؤمنان علي(ع) از زبان پيامبر اکرم(ص) در منابع اهل سنّت چرا که:
خوشتر آن باشد که وصف دلبران ؛ گفته آيد در کتاب ديگران

علي را جز خدا و نبي(ص) نشناختند
راستي اين اعجوبه کَون کيست که همه در شناخت او در مانده ‏اند، عدّه‏ اي او را تا سر حدّ خدايي بالا برده‏ اند، و عدّه‏ اي حتي در بندگي او شک دارند که: در مسجد کوفه شهيدش کردند. گفتند مگر اهل نماز است علي؟! و آن که او را حقيقتاً شناخت خداي او و رسول خدايش بود.

پيامبر اعظم(ص) خطاب به علي(ع) فرمود: «يا علي ما عرف اللّه حق معرفته غيري و غيرک و ما عرفک حق معرفتک غير اللّه و غيري؛(2) اي علي! خداوند متعال را نشناخت به حقيقت شناختش جز من و تو، و تو را نشناخت آن گونه که حق شناخت توست، جز خدا و من.»

و در جاي ديگر فرمود: «يا علي لايعرف الله تعالي الّا انا و انت و لايعرفني الّا الله و انت و لا يعرفک الّا الله و انا؛(3) اي علي! خدا را نشناخت جز من و تو، و مرا نشناخت جز خدا و تو و تو را نشناخت مگر خدا و من.»

ادامه....[/]

[="Tahoma"]فضائل بي‏شمار

کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست
که‏تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم.

پيامبري هم که علي را شناخته اعتراف دارد که فضائل او قابل شماره و احصي نيست.

ابن عباس مي‏گويد پيامبر اکرم(ص) فرمود: «لو انّ الفياض(4) اقلام و البحر مدادٌ و الجنّ حسّاب و الانس کتاب مااحصوا فضائل عليّ بن ابي طالبٍ؛(5) اگر انبوه درختان (و باغها) قلم، و دريا مرکب، و تمام جنّيان حسابگر، و تمام انسان‏ها نويسنده باشند قادر به شمارش فضائل علي بن ابي طالب نخواهند بود»

و در جاي ديگر پيامبر اعظم فرمود: «انّ الله تعالي جعل لاخي عليٍّ فضائل لاتحصي کثرة فمن ذکر فضيلةً من فضائله مقرّابها غفر الله له ما تقدّم من ذنبه و ماتأخّر؛ براستي خداوند براي برادرم علي(ع) فضائل بي‏شماري قرار داده است که اگر کسي يکي از آن فضايل را از روي اعتقاد و اعتراف بيان نمايد، خداوند گناهان گذشته و آينده او را مي‏بخشد.

و من کتب فضيلةً من فضائله لم تزل الملائکة تستغفرله ما بقي لتلک الکتابه رسم، و من استمع فضيلةً من فضائله کفّر الله له الذّنوب الّتي اکتسبها بالاستماع و من نظر الي کتابٍ من فضائله کفّر اللّه له الذّنوب الّتي اکتسبها بالنّظر،(6)

اگر کسي يکي از فضائل آن حضرت را بنويسد، تا هنگامي که آن نوشته باقي است، ملائکه براي او استغفار مي‏کنند و اگر کسي يکي از فضائل آن حضرت را بشنود، خداوند همه گناهاني را که از راه گوش انجام داده است مي‏بخشد، و اگر کسي به نوشته‏ اي درباره فضائل علي(ع) نگاه کند، خداوند تمام گناهاني که از راه چشم کرده است مي‏پوشاند و از آن در مي‏گذرد.»

ادامه....

[="Tahoma"]آنچه خوبان دارند تو تنها داري

علي نه تنها اوصاف خوبان عالم را داراست و «آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد» بلکه اوصاف تمامي پيامبران اولواالعزم را که عصاره هستي هستند بجز پيامبر خاتم در او جمع آمده است.

بيهقي يکي از دانشمندان نامي اهل سنّت چنين روايت نموده که پيامبر اکرم(ص) فرمود: «من احبّ ان ينظر الي آدم في علمه و الي نوحٍ(ع) في تقواه و ابراهيم في حلمه و الي موسي في عبادته فلينظر الي علي بن طالب عليه الصّلوة و السّلام؛(7) هر کسي دوست دارد به علم و دانش آدم بنگرد و مقام تقوا و خودنگهداري نوح را(مشاهده نمايد) و بردباري ابراهيم(نظاره کند) و به عبادت موسي(ع) (پي ببرد) بايد به علي بن ابي طالب(ع) نظر بيندازد.»

مناقب، روايت فوق را در دو مورد به اين صورت نقل نموده است. پيامبر اکرم(ص) فرمود: «من اراد ان ينظر الي آدم في علمه و الي نوح في مهمه و الي يحيي بن زکريّا في زهده، و الي موسي بن عمران في بطشه، فلينظر الي علي بن ابي طالب عليه‏السلام؛(8) هر کس مي‏خواهد دانش آدم را، فهم (ژرف) نوح را، و زهد يحيي را و قاطعيّت موسي بن عمران را بنگرد، به علي بن ابي طالب نظر کند.»

ادامه....

[="Tahoma"]محبت و علاقه پيامبر(ص) به علي(ع)

هر کس جامع کمالات باشد محبوب دلها نيز هست، پيامبر اکرم(ص) که خود محبوب عالميان و خوبان و پاکان است، عاشق شيداي علي است، چرا که به تصريح آيه مباهله، علي جان پيامبر است «انفسنا» و جان هر کس شيرين و دوست داشتني است.
به همين جهت بارها پيامبر اکرم(ص) مي‏فرمود: «من احبّ عليّاً فقد احبّني...؛(9) هر کس علي را دوست بدارد به من محبّت ورزيده است.» و فرمود: «محبّک محبّي و مبغضک مبغضي؛(10) دوستدار تو دوست من است، و دشمن تو دشمن من.»

شخصي از پيامبر اکرم(ص) پرسيد: «يا رسول اللّه انّک تحبّ عليّاً؟ قال: او ماعلمت انّ عليّاً منّي و انا منه؛(11) اي رسول خدا علي(ع) را دوست مي‏داري؟ فرمود: مگر نمي‏داني که علي از من و من از اويم.»
آيا کسي جان شيرين و پاره تنش را دوست نمي‏دارد؟

مناقب با اسنادش از رسول خدا نقل مي‏کند که آن حضرت فرمود: «انّ الله عزّ و جلّ امرني بحبّ اربعة من اصحابي و اخبرني انّه يحبّهم. قلنا: يا رسول الله من هم؟ فلکنّا يحبّ ان يکون منهم، فقال: الا انّ عليّاً منهم ثم سکت، ثمّ قال: الا انّ عليّاً منهم ثمّ سکت؛(12) براستي خداي عزيز و جليل مرا امر کرده است به دوستي چهارنفر از اصحاب، و خبر داد مرا که خداوند(نيز) آنها را دوست مي‏دارد، گفتم: اي رسول خدا آنها کيستند؟ پس هر يکي از ماها دوست داريم جزو آنان باشيم. پس فرمود: آگاه باشيد علي از آنهاست، سپس سکوت کرد، دوباره فرمود: به راستي علي از آنهاست و سکوت کرد.»

عايشه مي‏گويد: هنگامي که رسول خدا(ص) به حالت احتضار درآمد فرمود: ادعوا اليّ حبيبي؛ محبوب مرا بخوانيد، من به سراغ ابي بکر رفتم و او را احضار نمودم. وقتي ابابکر بر پيغمبر داخل شد حضرت نظري به سوي او افکند سپس از او روي گردانيد و (براي مرتبه دوم) فرمود: «ادعوا اليّ حبيبي؛ محبوب مرا بخوانيد. آنگاه حفصه عمر را احضار کرد پيغمبر همان گونه که از ابي‏ بکر روي گردانيد از عمر نيز روي گرداند. عايشه گويد: من گفتم واي بر شما پيغمبر علي بن ابي طالب(ع) را مي‏خواند، سوگند به پروردگار جز علي را نمي‏خواهد. پس رفتند سراغ علي (ع)، وقتي که پيغمبر علي را ديد، او را محکم به سينه چسبانيد آنگاه در گوش آن حضرت هزار حديث بيان فرمود که هر حديثي راهگشاي هزار حديث بود.»(13)

از ابن عباس نقل شده است که پيامبر اکرم(ص) فرمود: «عليّ منّي مثل رأسي من بدني؛(14) علي نسبت به من مانند سر است نسبت به بدن.»

صد البته که محبّت‏هاي پيامبر اکرم(ص) به علي صرف محبّت عاطفي نيست بلکه بر اساس لياقت‏ها و کمالاتي است که مولا علي(ع) دارا مي‏باشد که به نمونه‏ هايي از کمالات و فضائل آن حضرت، از زبان خود پيامبر اکرم(ص) اشاره مي‏شود.

ادامه...

[="Tahoma"]علم علي(ع)
علم و دانش علي اکتسابي نيست تا استاد برتر از خود و شاگردان و هم دوره ‏هايي همسان خود داشته باشد، بلکه علم او «لدني» است و و ريشه در علم الهي و آسماني دارد، به اين جهت علم او برهمه انسان‏هاي معمولي و غير مرتبط با وحي آسماني برتري و امتياز دارد، و به همين جهت است که حتي در منابع اهل سنّت نيز از او به عنوان «اعلم النّاس» ياد شده است که به نمونه ‏هايي اشاره مي‏شود:

1- پيامبر اکرم(ص) فرمود: «اعلم امّتي من بعدي عليّ بن ابي طالب عليه السّلام؛(15) داناترين امّت من بعد از من علي بن ابي‏طالب(ع) است.»

2- عبداللّه بن مسعود مي‏گويد، پيامبر اکرم(ص) فرمود: «قُسّمت الحکمة علي عشرة اجزاءٍ فاعطي عليّ تسعة و النّاس جزءً واحداً؛(16) حکمت (و دانش) به ده جزء تقسيم شده است و به علي نه قسمت آن و به (مابقي مردم) يکدهم داده شده است.»

تمامي علوم بشري و پيشرفت‏هاي آن جزء همان يکدهم است، و علم علي(ع) نه برابر دانش تمامي بشريت است. و راز آن هم اين است که ريشه در مهبط وحي الهي يعني پيغمبر اکرم(ص) دارد، که خود فرمود: «انا مدينة العلم و عليٌ بابها، فمن ارادالعلم فيأت الباب؛(17)من شهر علم (الهي و وحياني) هستم و علي دَرِ آن است پس هر کس اراده دانش دارد بايد از درب (شهر) وارد شود.

3- عايشه درباره علي(ع) مي‏گويد: «هو اعلم النّاس بالسّنة؛(18) او داناترين مردم نسبت به سنّت (پيامبر اکرم(ص)) مي‏باشد.» اي کاش خود عائشه به اين حديث عمل مي‏کرد، و به توصيه‏ هاي اميرمؤمنان(ع) توجّه مي‏کرد و جنگ جمل را به وجود نمي ‏آورد.»

4- پيامبر اکرم(ص) بعد از تزويج فاطمه به علي(ع) به دختر خود فرمود: «زوّجتک خير اهلي، اعلمهم علماً و افضلهم حلماً و اوّلهم سلماً؛(19) تو را به تزويج بهترين بستگانم و اهلم درآوردم، که از نظر دانش داناترين، و از نظر حلم و بردباري برترين، و از نظر اسلام اوّلين مي‏باشد.»

ادامه....

[="Tahoma"]عبادت علي(ع)
عبادت و بندگي مولا امير مؤمنان علي(ع) شهره جهان است، و مرکز ثقل مقامات و منزلت‏هاي علي(ع) در کنار علم خدادادي همان عبادت‏ها و نمازها و ناله‏ ها و نيازهاي شبانه اوست، اين مسئله تا آنجا اهميت دارد که خداوند به ملائکه مباهات و فخرفروشي بوسيله عبادت‏هاي اميرمؤمنان مي‏کند.

پيامبر اکرم(ص) مي‏فرمايد: صبحگاهي جبرئيل با شادي و حالت بشارت بر من وارد شد. گفتم حبيب من چه شده تو را خوشحال و بشارت رسان مي‏بينم؟ پس گفت: اي محمد!(ص) چگونه خوشحال نباشم و حال آن که چشمم بخاطر اکرامي که خداوند نسبت به برادرت و جانشينت و امام امتت علي بن ابي طالب روا داشته، روشن شده است، پس پيامبر اکرم(ص) فرمود: چگونه خداوند برادرم و امام امتم را گرامي داشته است؟

«قال: باهي بعبادته البارحة ملائکته و حملة عرشه و قال: ملائکتي انظروا الي حجّتي في ارضي علي عبادي بعد نبيّي، فقد عفر خدّه في التّراب تواضعاً لعظمتي، اشهدکم انّه امام خلقي و مولي بريّتي؛(20)گفت: خداوند با عبادت ديشب علي بر ملائکه و حاملان عرش مباهات نموده است. و فرموده است: ملائکه من نگاه کنيد به حجّتم بر برندگانم در زمين بعد از پيغمبرم، براستي صورت و گونه‏ اش بر خاک نهاده است بخاطر تواضع در مقابل عظمت من، شما را شاهد مي‏گيرم که او (علي) پيشواي مخلوقم، و سرپرست مردمان من مي‏باشد.»

در منابع شيعه آن قدر از عبادت اميرمؤمنان(ع) سخن به ميان آمده که نياز به يک کتاب دارد، خالي از لطف نيست که به ترجمه يک روايت اشاره کنيم:

ضراربن ضمره در حضور معاويه درباره علي(ع) چنين گفت: «پس خدا را شاهد مي‏گيرم که او را در بعض جايگاهش ديدم. در وقتي که شب پرده‏ هاي تاريکي ‏اش را انداخته بود و ستارگان ظاهر شده بودند، در حالي که در محرابش ايستاده بود و محاسن خود را بر دست گرفته و مانند انسان مار گزيده به خود مي‏پيچيد و چون انسان غمديده گريه مي‏کرد... (گويا هنوز آواز او را در گوش جان دارم که مي‏فرمود:) آه آه از کمي توشه، طولاني بودن سفر، وحشت راه و بزرگ بودن جايگاه ورود.»

پس آنگاه اشک معاويه جاري شد و با آستينش آن را پاک کرد و ديگران هم اشک ريختند سپس معاويه گفت، آري ابوالحسن چنين بود...»(21)

نيمه شب زمزمه‏ اي هست بلند که مرا مي‏گسلد بند از بند

هست جانسوزتر از ناله ني کرده صد ناله به يک زمزمه طي

چه روان بخش صدايي دارد سوز عشق است و نوايي دارد

بس که با شور و نوا دمساز است به سماوات طنين انداز است

آسمان‏ها همه با آن عظمت رفته زين حال فرو در حيرت

دشت و صحرا همه در بهت و سکوت که بلند است نواي ملکوت

اين نواي ابديت ازليست شايد آهنگ مناجات علي است

نيمه شب خلوت و رازي دارد با خدا راز و نيازي دارد(22)

ادامه....

[="Tahoma"]امامت علي(ع)

آن علم بي پايان و آن عبادت بي مثال زمينه لياقت امامت و پيشوايي او را فراهم نموده است. رواياتي که بر امامت بلافصل آن مولا در منابع اهل سنّت وجود دارد بيش از آن است که منعکس گردد و از طرفي حديث معروف ثقلين، حديث منزلت، حديث يوم الدّار، حديث غدير و امثال آن که معروفند و متواترند بارها مطرح شده و در منابع فراواني آمده است. آنچه در اين جا بدان اشاره مي‏کنيم برخي رواياتي است که دلالت صريحتري دارند و کمتر در گفته‏ ها به آن‏ها اشاره شده است:

1- پيامبر اکرم(ص) به علي(ع) فرمود: انگشتر به دست راست کن تا از مقرّبين باشي،عرض کرد يا رسول الله ؟ چه انگشتري بر دست کنم. فرمود: عقيق سرخ پس براستي آن کوه و سنگي است که به وحدانيّت خدا اقرار کرده است: «و لي بالنّبوة و لک بالوصيّة و لولدک بالامامة...؛(23) و به نبوت من و جانشيني (بلافصل) تو و امامت (يازده نفر) فرزندانت اقرار نموده است.»

2- از ابن بريده...نقل شده است که پيامبر اکرم(ص) فرمود: «لکلّ نبيٍّ وصيّ و وارث و انّ عليّاً وصييي و وارثي؛(24) براي هر پيغمبري جانشين و وارثي است، و براستي علي جانشين و وارث من است.»

3- در روايت مربوط به عبادت آن حضرت اين جمله را داشتيم که خداوند به ملائکه ‏اش فرمود: «اشهدکم انّه امام خلقي و مولي بريّتي؛(25) شما را شاهد مي‏گيرم که او (علي) امام مخلوقم و سرپرست آفريده‏ هاي من است.»

4- عمروبن ميمون از ابن عباس نقل نموده که رسول خدا(ص) به علي(ع) فرمود: «انت وليّ کلّ مؤمنٍ بعدي؛(26) يا علي! تو بعد از من رهبر و سرپرست تمام مؤمنين هستي.»
در اين حديث با توجّه به کلمه «بعدي» معناي وليّ صراحت در رهبري و امامت دارد، و معني ندارد که پيامبر بفرمايد تو محبوب مؤمنان بعد از من هستي.

راستي بايد گفت پيامبر اکرم(ص) در معرّفي علي(ع) و بيان منزلت‏ها و مقامات اميرمؤمنان (ع) هرگز کوتاهي نکرد و با شيوه ‏هاي مختلف محوريت و رهبريت او را به جامعه معرّفي نمود، گاه دست او را بالا برد و فرمود: «اين علي مولا و رهبر مردم است» و گاه مي‏فرمود: «علي مع القرآن و القرآن مع علي لن يفترقا...؛(27) علي با قرآن است و قرآن با علي(ع) است و هرگز آن دو از هم جدا نمي‏شوند.»

و گاه او را محور حق معرّفي نمود، در حديث متواتر اين جمله آمده است که پيغمبر اکرم(ص) فرمود: «عليّ مع الحقّ و الحقّ مع عليّ و لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض يوم القيامة؛(28) علي با حق است و حق با علي است و هرگز آن دو از هم جدا نمي‏شوند تا در روز قيامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»

در روايت ديگر فرمود: «سيکون من بعدي فتنة، فاذا کان ذلک، فالزموا علي بن ابي طالب، فانّه الفاروق بين الحقّ و الباطل؛(29) بزودي بعد از من فتنه(ها) پيدا مي‏شود، پس همراه علي بن ابي طالب باشيد، زيرا او(معيار) جدا کننده بين حق و باطل است.»
و فرمود: «کسي که از علي جدا شود از من جدا شده، و کسي که از من جدا شود از خدا فاصله گرفته است.»(30)

ادامه....

[="Tahoma"]قرآن در شأن علي(ع)

آيات فراواني را علماي اهل سنّت و مفسرين آنها در شأن امام علي(ع) تفسير کرده ‏اند و در تأييد آن رواياتي را از پيغمبر اکرم(ص) آورده ‏اند به طوري که برخي از آنها مانند ابن حجر، خطيب بغدادي، سيوطي، گنجي شافعي، ابن عساکر، شيخ سليمان قندوزي و... از ابن عباس نقل کرده‏ اند که گفت: «نزلت في عليّ ثلاث مأئة آيه؛(31) سيصد آيه در شأن علي(ع) نازل شده است.»

و همين ابن عباس از پيامبر اکرم(ص) نقل نموده که آن حضرت فرمود: «ما انزل آية فيها «يا ايّها الذين آمنوا» و عليّ رأسها و اميرها؛و آيه ‏اي که در آن «يا ايّها الذين آمنوا» آمده، نازل نکرده است خداوند مگر آن که علي در رأس آن قرار دارد.»(32) يعني تمامي اين آيات در ابتدا و قبل از همه در شأن علي و مربوط به آن حضرت است.

ادامه....

[="Tahoma"]اطاعت از علي(ع)

وقتي علي(ع) امام و پيشواي مردم است و محبوب پيغمبر، و داراي علم لدنّي و الهي، و در اوج طاعت و بندگي قرار دارد، و معيار حق و باطل و ثقل جدا نشدني از قرآن بحساب مي ‏آيد بر مردم است که از او و هر کس را که او تعيين نموده است اطاعت کنند، و اين اطاعت لازم و ضروري است پيامبر عظيم الشأن درباره اطاعت و پيروي از اميرمؤمنان تعبيرات فوق العاده ارزشمندي دارد که به نمونه‏ هايي اشاره مي‏شود:

1- سلمان با سندش به فاطمه زهرا(س) نقل مي‏کند که پيامبر اکرم(ص) فرمود: «عليکم بعليّ بن ابي طالب عليه السّلام فانّه مولاکم فاحبّوه، و کبيرکم فاتّبعوه، و عالمکم فاکرموه، و قائدکم الي الجنّة(فعزّزوه) و اذا دعاکم فاجيبوه و اذا امرکم فاطيعوه، احبّوه بحبّي و اکرموه بکرامتي، ماقلت لکم في عليٍّ الّا ما امرني به ربّي جلّت عظمته؛(33)

بر شما باد به (همراهي) علي بن ابي طالب عليه السلام، براستي او مولا و سرپرست شماست پس او را دوست بداريد، و بزرگ شماست پس از او پيروي کنيد و دانشمند شماست پس از او اکرام کنيد و پيشواي شما به سوي بهشت است پس او را عزيز داريد، هرگاه شما را (به کاري) دعوت کند اجابت کنيد، و اگر دستور داد اطاعت کنيد، بخاطر دوستي من او را دوست بداريد و به خاطر بزرگي من او را بزرگ شماريد.(بدانيد) من چيزي درباره علي به شما نگفتم جز آنچه خداي بزرگ عظمت به آن امر کرده است.»

حديث آن قدر گويا و روشن است که نيازي به هيچ توضيحي ندارد، و بالصراحة مي‏گويد آنچه درباره علي(ع) سفارش شده، تماماً اوامري است که از سوي خداوند متعال صادر شده است راستي اگر جامعه اسلامي فقط به همين حديث عمل مي‏کردند، اين همه دچار انحراف و اختلاف و انشعاب نمي‏شدند.

2- پيامبراکرم(ص) به عمّار فرمود: «يا عمّار! ان رأيت عليّاً قدسلک واديّاً و سلک النّاس وادياً غيره فاسلک مع عليّ ودع النّاس انّه لن بدلک علي ردي و لن يخرجک من الهدي؛(34) اي عمّار! اگر ديدي علي به راهي مي‏رود، و مردم به راهي غير از او، تو با علي حرکت کن، و مردم (ديگر) را رها کن، زيرا علي (فقط بر حق هدايت مي‏کند و) بر بدي و پستي راهنمايي نمي‏کند و از هدايت خارج نمي‏سازد.»

و با تأسف بايد گفت اکثريت مردم به هر راهي رفتند و سرشان به سنگ خورد، جز راه علي را. و فقط گروه قليلي در طول تاريخ با علي و راه علي و اهداف و آرمان‏هاي علي ماندند.

ادامه...

[="Tahoma"]محبّت به علي(ع)

يقيناً اطاعت و پيروي بدون محبت و عشق يا ممکن نيست و يا بسيار سخت و طاقت فرساست.
آنچه اطاعت و پيروي صددرصد از يک امام و پيشوا را شيرين و سهل و راحت مي‏سازد محبّت به آن رهبر است. علي(ع) از رهبراني است که در طول تاريخ محبوب بوده است، درباره محبّت به آن حضرت آن قدر روايات فراواني وجود دارد که يک کتاب قطور خواهد شد، آنچه به عنوان حسن ختام بيان مي‏شود برخي روايات است از منابع اهل سنّت:

1- پيامبراکرم(ص) فرمود: «عنوان صحيفة المؤمن حبّ عليّ بن ابيطالب(ع)؛ سرلوحه و تيتر نامه کردار مؤمنين دوستي علي بن ابي طالب است. هر کس دوست مي‏دارد زندگيش همانند من(خداپسندانه) باشد و مردنش همانند من و جايگاهش در بهشتي باشد که پروردگارم درختان آن را کاشته بايد «دوستدار علي» باشد و دوستان علي را نيز دوست بدارند، و به پيشوايان پس از من (از فرزندان علي) اقتدا نمايند زيرا آنان عترت و ذريه و فرزندان من هستند و از گِل من به وجود آمده ‏اند، و از طرف خدا رزق و علم داده شده ‏اند، واي بر تکذيب کنندگان فضل آنها از امّت من، آناني که صِله من با آنها را قطع مي‏کنند، و خداوند شفاعتم را به آنها نرساند.»(35)

2- جابر از پيامبر اکرم(ص) نقل کرده است که پيامبر فرمود: «جبرئيل از طرف خداي عزيز و جليل ورقه سبزي از ياس را آورد که بر روي آن (با رنگ) سفيد نوشته بود: «اني افترضت محبّة عليّ بن ابي طالب علي خلقي عامةً، فبلّغهم ذلک عنّي؛(36) براستي من محبت علي را بر همه مردم واجب کردم و اين را از طرف من (به همه) برسان.»(37)

3- ابوبرزه مي‏گويد: پيامبر اکرم در حالي که ما نشسته بوديم فرمود: روز قيامت از چهار چيز پرسش مي‏شود قبل از آن که کسي قدم از قدم بر دارد: 1- از عُمر که کجا فاني نموده 2- از بدنش که کجا کهنه کرده 3- و از مالش که از کجا آمده و کجا مصرف شده است 4- و عن حبّنا اهل البيت؛ و از دوستي ما اهل بيت پرسش مي‏شود. فقال له عُمَرُ: فما آية حبّکم من بعدکم؟ قال: فوضع يده علي رأس عليّ - و هو الي جانبه - و قال ان حبّي من بعدي حبّ هذا؛ پس عمر به حضرت عرض کرد: نشانه محبّت به شما بعد از شما چيست؟ راوي مي‏گويد: پيامبر دست خود را بر سر علي - در حالي که در کنارش نشسته بود - قرار داد و فرمود: براستي محبّت به من بعد از (مرگ) من محبّت به اين (علي) است.»(38)

4- مناقب با اسنادش از پيامبر اکرم(ص) نقل نموده که آن حضرت فرمود: «يا علي! هرگاه بنده ‏اي خداي عزيز و جليل را بندگي کند همانند آن مقداري که نوح در ميان قومش ماند(بيش از هزار سال) و برايش به اندازه کوه احد طلا باشد ، پس آن را در راه خدا انفاق کند و عمرش به قدري طولاني شود تا هزار مرتبه با پاي پياده به حج مشرّف شود سپس در ميان (کوه) صفا و مروه مظلومانه شهيد گردد، ولي محبّت و ولايت تو را نداشته باشد، اي علي! بوي بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.»(39)

و راستي با اين نمونه‏ ها و صدها امثال آن درباره محبّت علي(ع) باز کسي مي‏تواند دشمن علي باشد جز کساني که پيامبر اکرم(ص) آنها را اين گونه معرّفي نمود: «فانّه لايبغضک من العرب الّادعي ولامن الانصار الّا يهودي و لا من ساير النّاس الّا شقي؛(اي علي!) براستي تو را دشمن نمي‏دارد از عرب مگر کسي که زنازاده باشد و نه از انصار مگر کسي که يهودي باشد، ونه از ساير مردم مگر کسي که شقي باشد.»

ادامه....

[="Tahoma"]پي ‏نوشت‏ها:
1- روضةالمتقين، ج 13، ص 265.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 268.
3- محمد تقي مجلسي، روضةالمتقين، ج 13، ص 273.
4- در نقل بحارالانوار دارد، «الرّياض = با همه درختان» ر ک بحارالانوار، ج 28، ص 197 و بحار ج 35، ص 8 - 9.
5- المناقب، الموفق بن احمد الخوارزمي، قم، جامعه مدرسين، چاپ چهارم، ص 32، ابن شاذان، مأة منقبه، قم مدرسةالامام المهدي(ع)، ص 177، حديث 99، اين حديث را منابع متعدد اهل سنت مانند، عسقلاني، لسان الميزان، ج 5، ص 62، ذهبي، ميزان الاعتدال، ص 467و...نقل نموده است.
6- المناقب، همان ص 32، حديث 2؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 19، ينابيع المودة، قندوزي باب 56، مناقب السبعون، حديث 70.
7- به نقل از شيخ طوسي، امالي، قم، دارالثقافه، 1416، ص 416، مجلس 14، ديلمي، ارشادالقلوب، انتشارات شريف رضي، 1412 ه.ق، ج 2، ص 363؛ علامه حلّي، شرح تجريد الاعتقاد، جامعه مدرسين قم، ص 221.
8- المناقب همان، ص 83، حديث 70، و ص 311، حديث 309.
9- کنزالعمّال، متقي هندي، بيروت، مؤسسة الرساله، ج 11، ص 622، حديث 33024.
10- همان، روايت 33023.
11- المناقب، همان، ص 64.
12- همان، ص 69، حديث 42.
13- خصال صدوق، جامعه مدرسين، ج 2، ص 651.
14- المناقب، همان، ص 144، روايت 167.
15- همان، ص 82، روايت 67، فرائد السمطين، جويني، ج 1، ص 97، کفاية الطالب، الکرخي ص 332.
16- همان، ص 82، روايت 68 ؛ و حلية الاولياء، ابي نعيم، ج 1، ص 64.
17- المناقب، همان، ص 91، روايت 84، انساب الاشراف، ج 2، ص 124.
18- کنزالعمّال، همان، ج 11، ص 605، حديث 32926.
19- المناقب، همان، ص 319، حديث 322.
20- بحارالانوار، داراحياء التراث العربي، ج 41، ص 21 ذيل روايت 28.
21- اشک شفق، ص 182.
22- المناقب، ص 326، ح 335.
23- همان، ص 85، روايت 84.
24- همان، ص 319، حديث 322.
25- ابن کثير دمشقي، البداية و النهاية، بيروت، مکتبةالمعارف، ج 7، ص‏346.
26- المستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري، بيروت، دارالمعرفه، ج 3، ص 124، ينابيع المودة، سليمان قندوزي، باب 20، ص 103، تاريخ الخلفاء سيوطي، باب فضائل علي(ع)، ص‏173.
27- المستدرک للحاکم همان، ج 3، ص 124، حديث 61، فرائد السمطين، همان، ج 1، ص 439، ينابيع المودة، همان، باب 20، ص 104، هيثمي، مجمع الزوائد، ج 9، ص 135.
28- المناقب، همان، ص 105، روايت 108.
29- همان، ص 105، روايت 109.
30- خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج 6، ص 221، شماره 3275؛ ينابيع المودة، همان، باب 42، ص 148؛ تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج 2، ص 431.
31- المناقب، همان، ص 267، ح 249.
32- المناقب، همان، ص 316، حديث 316؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 78.
33- کنزالعمال، همان، ج 11، ص 614، روايت 32971.
34- تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، ج 4، ص 410، و ابونعيم، حلية الاولياء، ج 1، ص 86.
35- المناقب، همان، ص 66، روايت 37.
36- همان، ص 77، روايت 59.
37- المناقب، ص 67، روايت 40؛ خوارزمي مقتل الحسين، ج 1، ص 69، ينابيع الموده، همان ص 252؛ و ج 2، ص 76 ؛ لسان الميزان، ج 5، ص 219 ؛ مودة القربي، شافعي همداني، چاپ لاهور؛ ص 64 ؛ مناقب ابن مردويه، ص 73.
38- المناقب، خوارزمي، همان، ص 323، روايت 330.

منبع

مقداد;322702 نوشت:
مناقب ابن شهرآشوب
در باره کتاب فوق بیشتر توضیح میدید؟؟ تشکر

علي رض جايگاه و مسند با عظمت و باشرافتي بر پيشگاه خاتم الانبياء دارند كه از منابع اهل سنت نيز مي باشد
كافيست كه رجوع كنيد به حديث منزلت

[="Tahoma"]

قدس شریف;322717 نوشت:
در باره کتاب مناقب ابن شهر آشوب بیشتر توضیح میدید؟؟ تشکر

با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست بزرگوار

در رابطه با این کتاب مطالبی خدمت شما عرض می کنم،امیدوارم مفید واقع گردد:

نام کتاب مناقب آل ابیطالب است که به مناقب ابن شهر آشوب شهرت پیدا نموده است.

مؤلف کتاب:
رشید الدین ابوعبدالله محمد بن علی بن شهر آشوب سروی مازندرانی معروف به ابن شهر آشوب در سال 488 ق متولد شد در 8 سالگی حافظ قرآن بود و در کودکی از جدش شیخ شهر آشوب استماع حدیث می نمود.[۱] از نسبت سروی که به وی و پدر و جدش نسبت داده اند.[۲] به نظر می رسد که مولد او ساری مازندران بوده باشد.

اگر هم چنین نباشد به هر صورت رشد علمی او در این شهر بوده آن چنان که شهرت یافتن او در آن شهر باعث شد که والی شهر از خوفش او را وادار به خروج از شهر نماید پس ابن شهر آشوب به بغداد مهاجرت نمود. ورود او به بغداد در ایام خلافت مقتفی (530 ـ 555) بود. او پس از مدتی اقامت در آن شهر به خاطر علم و دانش و موعظه هایش سرشناس گشته در نزد خلیفه منزلت یافت اما در آن شهر باقی نماند و پس از چندی از آن جا به موصل و سپس به شام نقل مکان نمود و در آن شهر به تدریس و تالیف اشتغال داشت تا دارفانی را در سال 588 در آن جا وداع گفت.[۳] جسد مطهرش در جبل الجوشن در جوار مرقد حضرت محسن بن ابى عبدالله الحسين عليه السلام مدفون شد.

موضوع و محتوای کتاب مناقب:

گرچه از نام کتاب برمی آید که تنها به فضائل و مناقب آل ابیطالب پرداخته باشد. اما از مناقب رسول خدا صلی الله علیه و آله شروع کرده و بعد از امام علی علیه السلام به ذکر مناقب حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز می پردازد. کتاب چاپ شده با ذکر فضائل امام حسن عسکری علیه السلام به پایان می‌رسد. لیکن مطابق با گفته شیخ آقا بزرگ تهرانی کتاب احوال امام دوازدهم را نیز داشته است. چرا که ابن شهر آشوب در معالم العلماء در بیان وجه لقب شیخ مفید به این کتاب ارجاع داده است و آن اکنون در این کتاب نیست و بایستی در احوال حضرت حجت باشد که شیخ مفید را به این لقب نامیده است.[4]

شیخ آقا بزرگ همچنین با استناد به سخن زین الدین بیاضی در کتاب صراط مستقیم که وزن جزئی از آن را 9 رطل[5] بیان نموده، احتمال می دهد که کتاب چاپ شده مختصر مناقب با عنوان "نخب المناقب" باشد.[6]

محتوای چاپ 4 جلدی کتاب به صورت زیر است:

جلد اول: با بیان احوال پیامبر صلی الله علیه و آله شروع می گردد و به مباحثی همچون: بشارت به نبوت آن حضرت، تاریخ و احوال پیامبر صلی الله علیه و آله، معجزاتی که از آن حضرت صادر گشته، اسماء و القاب ایشان، معراج آن حضرت می پردازد. پس از آن وارد بحث امامت می گردد و ضمن اثبات آن و بیان شرایطش از کتب عامه و خاصه به رد غلات و خوارج و سبعیه می پردازد. در پایان این مجلد برخی آیات و نصوص وارده در مورد ائمه اثنی عشر را برمی شمارد.

جلد دوم: شامل مقامات و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام و كرامات و قضاوت های آن حضرت و ظلم ها و مصیبت های وارده بر اهل بیت علیهم السلام می باشد كه به ترتیب زمانی ذكر شده است.

جلد سوم: با احادیث پیامبر اسلام در جانشینی حضرت علی علیه السلام آغاز و فضائل معنوی و شجاعت های آن حضرت و مقام او در قیامت را در چند فصل بیان كرده و نكاتی مانند مساوات ایشان با همه انبیاء علیهم السلام و زندگی نامه و احوال آن حضرت به دنبال آن آمده است. و بعد از حضرت علی علیه السلام به فضائل و زندگی نامه حضرت زهرا و در پایان به بحث امامت فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها پرداخته است.

جلد چهارم: احوال و فضائل و زندگی نامه بقیه ائمه اطهار علیهم السلام تا امام یازدهم و با پایان یافتن فصول مربوط به امام حسن عسکری علیه السلام كتاب نیز به پایان می رسد.

انگیزه ابن شهر آشوب در تالیف مناقب:

مولف خود انگیزه اش از تالیف این کتاب را در مقدمه چنین بیان می کند: چون دشمنی معاندین و خوارج را با امیرالمؤمنین دیدم و دیدم شیعه و سنی در امامت او در اختلافند و اکثریت مردم از ولایت اهل بیت بریده‌اند و از ذکر آن ها ترس دارند و در علم آن ها طعنه می زنند و از دوستی ایشان اکراه دارند، من از خواب غفلت بیدار شدم و این تنبیه برای من لطفی شد که به کشف احوال و بررسی اختلاف اقوال بپردازم. و فهمیدم که این به خاطر اخبار و احادیث مضطربی است که عامه از ناکثین و قاسطین، مارقین و... نقل نموده اند و آفات اخبار نیست مگر راویان آن ها.

او سپس به شرح آلام خود در مورد آن چه بر اخبار صحیح رفته می پردازد و در پایان می گوید: پس با دیده انصاف نگاه کردم و مذهب تعصب را در اختلاف ها کنار گذاشتم و بر خود واجب نمودم که شبهه را از حجت، بدعت را از سنت، صحیح را از سقیم، تازه پدید آمده را از قدیم، حق را از باطل، مفضول را از فاضل، جدا کنم. در این میان، از کتب اصلی اهل سنت و جماعت مطالبی را یافتم که هر دو بر آن اتفاق نظر کرده‌اند در این موارد، آن اخبار حاکم بر دو مذهب می‌شود و شاهدی می‌شود برای حقانیت در اعتقاد درست و حق در بین آن دو مذهب...[7]

کتاب ابن شهر آشوب را می توان یکی از کتب برتری دانست که همگان را به تحسین وا داشته است. و در حدی از اعتبار قرار دارد که علمای شیعه و سنی به آن اعتماد کرده و روایات آن را بدون هیچ تشویش خاطری نقل می کنند.

علامه مجلسی در مقدمۀ کتاب در توثیق مصادر خود می‌گوید: کتاب‌های مناقب و معالم از کتب معتبر است و صاحبان اجازه آ‌ن‌ دو را ذکر کرده‌اند و مؤلف آنها در فضیلت، وثاقت و جلالت مشهورتر از آنست که حال او بر کسی مخفی باشد.

پی نوشتها:
[1]. موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانی، ج 6، ص 285.
[2]. دایرة المعارف، ج 4، ص 90. به نقل از الوافی بالوفیات، خلیل بن ایبک صفدی، ج 4، ص 164.
[3]. تلخیص از هر دو منبع پیشین.
[4].آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 22، ص 318.
[5] در اصطلاح کاغذفروشان شش یک من تبریز است (دهخدا)، من تبریز معادل سه کیلوگرم است.
[6]. الذریعه، ج 22، ص 318.
[7]. مقدمه مولف.

عزیز تشکر اما من شنیدم در اون از اهل سنت هم چیز هایی نقل شده. کتاب احتجاج هم کتاب روایی هست؟

احادیث گوناگون و اثبات خلافت و ولایت مولانا امیرالمومنین علی ( علیه السلام)/ قسمت سوم

در این قسمت به ان دسته از احادیثی اشاره می کنیم که صراحتا خلافت و ولایت و افضلیت مولانا امیرالمومینن علی عیله السلام مورد اثبات قرار می دهد و تمام این احادیث را از کتب دانشمندان و علمای عامه(=اهل سنت) بیان می کنیم...
1- امام احمد بن حنبل در « مسند» و علی همدانی شافعی در اخر مودت چهارم از « موده القربی» نقل می کند که رسول اکرم (ص) به علی(ع) فرمود : یا علی ! انت تبرء ذمتی و انت خلیفی علی امتی= ای علی ! تو بری می نمایی ذمه ی مرا و تو خلیفه ی منی بر امت من.
2- امام احمد در « مسند» به طرق متعدده و الفاظ متفاوته و ابن مغازلی فقیه شافعی در « مناقب» و امام ثعلبی در « تفسیر» خود نقل می نماید که رسول اکرم(ص) فرمود به علی(ع) : انت اخی و وصیتی و قاضی دینی= تو برادر و وصی و ادا کنند ی دین منی.
3- ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانی در ص 213 جلد دوم « محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء » چاپ 1326 هجری قمری از انس بن مالک نقل نموده که رسول اکرم(ص) فرمود به علی (ع) : ان خلیلی و وزیری و خلیفتی و خیر من اترک بعدی یقضی دینی و ینجز موعدی علی بن ابیطالب = به درستی که دوست و وزیر و خلیفه ی من و بهتر کسی که بعد از خود به جا می گذارم که دین مرا اداء و وعده ی مرا وفاء می نماید، علی بن ابیطالب می باشد.
4- میر علی همدانی شافعی در اوایل مودت ششم از « موده القربی» از خلیفه ی ثانی عمر نقل می نماید که چون پیغمبر عقد اخوت بین اصحاب بست، به علی فرمود: هذا علی اخی فی الدنیا و الاخره و خلیفتی فی اهلی و وصیی فی امتی و وارث علمی و قای دینی ماله منی مالی منه نفعه نفعی و ضره ضری من احبه فقد احبنی و من ابغضه فقد ابغضنی = این علی برادر من است در دنیا و اخرت و خلیفه ی من است در اهل من و وصی من است در امت من و وارث علم و ادا کنند ی دین من، مال او از من و مال من از اوست،نفع او نفع من و ضرر او ضرر من است، کسی که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.
5- در همین مودت ششم از انس بن مالک حدیثی نقل می کند که قبلا عرض کردم، در اخر این حدیث ذکر می نماید که رسول اکرم صریحا فرمود: هو خلیفتی و وزیری
۶- محمد بن یوسف گنجی شافعی در « کفایه الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب» از ابی ذر غفاری روایت کرده که پیغمبر (ص) فرمود : ترد علی الحوض رایه علی امیرالمومنین و امام الغر المحجلین و الخلیفه من بعدی = وارد می شود بر من در کنار حوض (=کوثر) پرچم علی امیرالمومنین و پیشوای روی و دست و پا سفیدان و خلیفه من بعد از من
7- بیهقی و خطیب خوارزمی و ابن مغازلی شافعی در « مناقب» خودشان نقل نموده اند که پیغمبر (ص)به علی(ع) فرمود: انه لا ینبغی ان اذهب الا و انت خلیفتی و انت اولی بالمومنین من بعدی = سزاوار نیست که من از میان مردم بروم ،مگر انکه تو خلیفه و اونی به مومنین باشی بعد از من
8- امام ابو عبدالرحمن نسائی که یکی از ائمه ی صحاح سته است، ضمن حدیث 23 « خصائص العلوی» که مفصلا از ابن عباس مناقب علی (ع) را نقل نموده، بعد از ذکر منازل هارونی ، رسول اکرم به علی فرمود :انت خلیفتی فی کل مومن من بعدی = تو خلیف ی منی در هر مومن بعد از من



9- حدیث خلقت (مهم)
امام احمد بن حنبل در « مسند » و میر علی همدانی شافعی در « موده القربی» و ابن مغازلی فقیه شافعی در « مناقب» و مولانا دیلمی در « فردوس» با سلسله روایات و اسناد صحیحه نقل می نمایند که پیغمبر فرمود: خلقت انا و علی من نور واحد قبل ان یخلق الله تعالی ادم باربعه عشر الف عام فلما خلق الله تعالی ادم رکب ذلک النور فی صلبه فلم یزل فی شی ء واحد حتی افترقا فی صلب عبدالمطلب فقی النبوه و فی علی اخلافه = من و علی از یک نور افریده شدیم، قبل از ایجاد ادم به چهارده هزارسال ،پس از خلقت ادم ان نور را در صلب ادم قرار داد، پس بلا زوال با هم یکی بودیم تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم، پس در من نبوت و در علی خلافت مقرر گردید.



10- محمد بن جریر طبری در « کتاب الولایه »نقل می کند که رسول اکرم در اوایل خطبه غدیر خم فرمود: و قد امرنی جبرئیل عن ربی، ان اقوم فی هذا المشهد و اعلم کل ابیض و اسود ان علی بن ابیطالب اخی و وصیی و خلیفتی و الامام بعدی
انگاه فرمود: معاشر الناس ذلک فان اله قد نصبه لکم ولیا و اماما و فرض طاعته علی کل احد ماض حکمه جائز قوله ملعون من خائفه مرحوم من صدقه.
یعنی: جبرئیل از جانب پروردگار مرا امر نموده که در این مکان قیام نمایم و اگاه کنم تمام سفید و سیاهان را که علی بن ابیطالب برادر من و وصی من و خلیفه ی من و امام بعد از من است. ای جماعت مردم ! خداوند نصب نموده علی را بر شما ( اولی به تصرف) امام و واجب نموده طاعت او را بر هر فردی،ممضی است حکم او و جایز است(از جانب خدای تعالی) قول او و ملعون است کسی که مخالفت نماید او را و مرحوم است کسی که او را تصدیق نماید.
11- شیخ سلیمان بلخی حنفی در « ینابیع الموده» از ابن عباس روایت می کند که رسول اکرم فرمود:
یا علی! انت صاحب حوضی و صاحب لوائی و حبیب قلبی و وصیی و وارث علمی و خلیفتی و انت مستودع مواریث انبیاء من قبلی و انت امین الله فی ارضه و حجه الله علی بریته رکن الایمان و عمود الاسلام و انت مصباح الدجی و منار الهدی و العلم المرفوع لاهل دنیا. یا علی من اتبعک نجی و من تخلف عنک هلک و انت الطریق الواضح و الصراط المستقیم و انت قاعد الغر المحجلین و یعسوب المومنین و انت مولی من انا مولاه و انا مولی کل مومن و مومنه لا یحبک الا طاهر الولاده و لا یبغضک الا خبیث الولاده و ما عرجنی ربی الی السماء و کلمنی ربی الا قال یا محمد افرء علیا منی السلام و عرفه انه امام اولیائی و نور اهل طاعتی و هنیئا لک هذه الکرامه یا علی
معنی:: ای علی ! تو صاحب حوض منی و صاحب لواء و پرچم منی و حبیب دل و وصی و وارث علم من و خلیفه منی و مستودع مواریث انبیاء و امین خدا و حجت پروردگاری بر تمام خلق. توئی رکن ایمان و نگهبان اسلام و چراغ ظلمت و نور هدایت و علم بلند شده از برای اهل دنیا. هر کس پیروی کند تو را نجات یابد و هر کس تخلف نماید هلاک شود، توئی راه واضح و صراط مستقیم و منم اقای هر مومن و مومنه. دوست نمی دارد تو را مگر حلال زاده و دشمن نمیدارد تو را مگر حرامزاده. خداوند مرا به اسمان نبرد و با من تکلم نکرد مگر انکه فرمود ای محمد ، علی را از من سلام برسان و به او اعلام کن که او امام دوستان من و نور مطیعان من است، انگاه حضرت فرمودند به علی، گوارا باد بر تو این کرامت ای علی.
12-ابوالموید موفق الدین اخطب الخطباء خوارزم در ص 240 کتاب « فضائل امیرالمومنین» چاپ 1313 هجری قمری، ضمن فصل نوزدهم به اسناد خود از رسوال الله نقل نموده که فرمود:
در معراج وقتی رسیدم به سدره المنتهی، خطاب رسید ای محمد! خلق را ازمودی،کدام کس را فرمان بردار تر دیدی نسبت به خود؟ عرض کردم علی را ! قال: صدقت یا محمد! راست گفتی. انگاه فرمود:
فهل اتخذت لنفسک خلیفه یودی عنک و یعلم عبادی ما لا یعلمون؟ قال: قلت یا رب ! اخترلی فان خیرتک خیرتی.قال: اخترت لک علیا فاتخذه لنفسک خلیفه و وصیا و نحلته علمی و حلمی و هو امیرالمومنین حقا لم ینالها احد قبله و لیست لا حد بعده.
معنی:: ایا انتخاب خلیفه برای خود نموده ای ، تا مقاصد تو را به مردم برساند و تعلیم بدهد بندگان مرا از کتاب من انچه نمی دانند؟ عرض کردم : پروردگارا ! هر کس را تو اختیار نمائی، من انرا اختیار می نمایم . خطاب امد: من اختیار نمودم برای تو علی را خلیفه و وصی و او را مفتخر به علم و حلم خود نمودم و اوست امیرمومنان به حق که نه در گذشته و نه در اینده، احدی به مقام او نخواهد امد.
در پایان سه مطلب را خدمت دوستان عزیز و ارجمند می رسانم:
1- علامه شهیر معتزلی صلاح الدین صفدی در کتاب خود تحت عنوان (( وافی الوفیات)) گفته: نص النبی- صلی الله علیه و سلم- علی ان الامام علی و عینه و عرفت الصحابه ذلک و لکن کتمه عمر لاجل ابی بکررضی الله عنها.
یعنی: نص نموده رسول اکرم (ص) بر امامت علی(ع) و تعیین نموده ان حضرت را به امامت و می شناختند صحابه این معنی را و لکن عمر بن الخطاب کتمان نمود انرا برای ابوبکر.
2- محمد بن جریر طبری در (( تاریخ طبری)) در جلد5 ص34 می گوید:
عمر بن خطاب گفت :بیعت ابوبکر کاری ناگهانی و بی اندیشه بود، جز انکه خداوند شرش را نگه داشت.
۳-ابن ابی الحدید معتزلی در ص 26 جلد اول (( شرح نهج البلاغه)) می نویسد:
فلا ریب عندنا ان علیا(رضی الله عنه) کان وصی رسول الله (ص) و ان خائف فی ذلک من هو منسوب عندنا الی العناد:
شک و شبهه ای نیست در نزد ما(=اهل سنت) که علی (رضی الله عنه) وصی رسول خدا (ص) است و کسی مخالف این معنی است که در نزد ما اهل عناد و دشمنی باشد...

[="Tahoma"]

قدس شریف;322739 نوشت:
عزیز تشکر اما من شنیدم در اون از اهل سنت هم چیز هایی نقل شده. کتاب احتجاج هم کتاب روایی هست؟

با عرض سلام و ادب

همانگونه که مؤلف در مقدمه کتابش ذکر کرده است،از منابع اهل سنت هم استفاده کرده است.،آنجا که می گوید:«پس با دیده انصاف نگاه کردم و مذهب تعصب را در اختلاف ها کنار گذاشتم و بر خود واجب نمودم که شبهه را از حجت، بدعت را از سنت، صحیح را از سقیم، تازه پدید آمده را از قدیم، حق را از باطل، مفضول را از فاضل، جدا کنم. در این میان، از کتب اصلی اهل سنت و جماعت مطالبی را یافتم که هر دو بر آن اتفاق نظر کرده‌اند در این موارد، آن اخبار حاکم بر دو مذهب می‌شود و شاهدی می‌شود برای حقانیت در اعتقاد درست و حق در بین آن دو مذهب....»

اما کتاب احتجاج:

از جمله آثار ارزشمندی که از قرن ششم هجري به يادگار مانده است کتاب «الاحتجاج على أهل اللّجاج» تأليف علامه خبير، ابو منصور احمد بن علي بن ابي‌طالب طبرسي است.

کتاب احتجاج، در بردارنده احتجاجات و مناظرات معصومان از خاتم پيامبران تا امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و بعضي از صحابه و ياران آن حضرات مي‌باشد. در نتيجه، کتاب به چهارده بخش تقسيم مي‌شود که در هر كدام، احتجاجات و سخنان گهربار يك معصوم بيان شده است. بخش پاياني کتاب، ويژة سخنان و توقيعات و مکتوبات حضرت صاحب الزمان عليه السلام است. علاوه بر‌آن، در بعضي از قسمت‌هاي ديگر، کلام‌ها و سخنان گوهرباري از معصومان ديگر دربارة آخرين حجت خدا را نقل مي‌کند.

روش مؤلّف قدس سرّه در كتاب بدين صورت است كه ضمن ايراد عقايد حقّه از لسان معصومين عليهم السّلام شيوه بحث با مخالفين چه از أهل لجاج و چه ديگران را گوشزد مى‏ كند، و بطور كلّى مجموعه كتاب روش صحيح احتجاج و بحث را تعليم مى‏ كند، و مرحوم مؤلّف در مقدّمه كتاب استناد به آيه كريمه «ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(سوره نحل،آیه 125) نموده و روش نيكوى مجادله را گوشزد مى‏ كند.

صاحب كتاب الذّريعه حاج شيخ آقا بزرگ طهرانىّ رحمه الله در ذيل عنوان كتاب مى‏ نويسد:«تمام مرسلات در كتاب از احاديث مستفيض مشهور اجماعى بر مخالف و موافق مى ‏باشد، و كتاب فوق الذّكر از جمله كتب معتبره ‏اى است كه معتمد تمام علماى اعلام همچون علّامه مجلسىّ رحمه الله و محدّث حرّ عاملىّ رحمه الله و مانند آن دو بزرگوار مى‏ باشد».

و صاحب روضات الجنّات مى ‏نويسد: «شيخ فاضل و محدّث مبرور أبو منصور أحمد بن علىّ بن أبي طالب الطّبرسىّ از بزرگان و اجلّاء علماى متقدّمين شيعه است، و او از أهل ساريه مازندران است، چنان كه شاگرد او ابن شهر آشوب به همان بلد منسوب مى ‏باشد»،و در ادامه در مورد كتاب احتجاج گويد: «كتاب احتجاج در ميان طائفه شيعه مشهور و معروف و معتبر است، و مؤلّف محترم آنچه را كه از احتجاجات رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و حضرات أئمّه عليهم السّلام جمع‏ آورى نموده را در اين مجموعه شريفه ضبط كرده است».

كتاب فضائل الصحابة در صحیح بخاری که در مورد فضایل صحابه از جمله علی و ابوبکر و عمر و حسن و حسین و... وجود دارد که متن عربی بخش مربوط به فضایل علی ابن ابی طالب را در زیر می آوردم!

[=Arabic Transparent]3498 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]قتيبة بن سعيد [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبد العزيز [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبي حازم [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سهل بن سعد [=Arabic Transparent]رضي الله عنه [=Arabic Transparent]أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]لأعطين الراية غدا رجلا يفتح الله على يديه [=Arabic Transparent]قال فبات الناس يدوكون ليلتهم أيهم يعطاها فلما أصبح الناس غدوا على رسول الله صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent]كلهم يرجو أن يعطاها فقال أين [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]علي بن أبي طالب [=Arabic Transparent]فقالوا يشتكي عينيه يا رسول الله قال فأرسلوا إليه فأتوني به فلما جاء بصق في عينيه ودعا له فبرأ حتى[=Arabic Transparent] كأن لم يكن به وجع فأعطاه الراية فقال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]علي [=Arabic Transparent]يا رسول الله أقاتلهم حتى يكونوا مثلنا فقال انفذ على رسلك حتى تنزل بساحتهم ثم ادعهم إلى الإسلام و[=Arabic Transparent]أخبرهم بما يجب عليهم من حق الله فيه فوالله لأن يهدي الله بك رجلا واحدا خير لك من أن يكون لك حمر[=Arabic Transparent] النعم
[=Arabic Transparent]3499 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]قتيبة [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]حاتم [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]يزيد بن أبي عبيد [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سلمة [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent]كان [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]علي [=Arabic Transparent]قد تخلف عن النبي صلى الله عليه وسلم في [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]خيبر [=Arabic Transparent]وكان به رمد فقال أنا أتخلف عن رسول الله صلى الله عليه وسلم فخرج [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]علي [=Arabic Transparent]فلحق بالنبي صلى الله عليه وسلم فلما كان مساء الليلة التي فتحها الله في صباحها قال رسول الله صل[=Arabic Transparent]ى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]لأعطين الراية أو ليأخذن الراية غدا رجلا يحبه الله ورسوله [=Arabic Transparent]أو قال يحب الله ورسوله يفتح الله عليه فإذا نحن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]بعلي [=Arabic Transparent]وما نرجوه فقالوا هذا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]علي [=Arabic Transparent]فأعطاه [=Arabic Transparent][ ص: 1358 ] [=Arabic Transparent]رسول الله صلى الله عليه وسلم الراية ففتح الله عليه
[=Arabic Transparent]3500 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبد الله بن مسلمة [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبد العزيز بن أبي حازم [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبيه [=Arabic Transparent]أن [=Arabic Transparent]رجلا جاء إلى [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سهل بن سعد [=Arabic Transparent]فقال هذا فلان لأمير [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]المدينة [=Arabic Transparent]يدعو [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عليا [=Arabic Transparent]عند المنبر قال فيقول ماذا قال يقول له [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبو تراب [=Arabic Transparent]فضحك قال والله ما سماه إلا النبي صلى الله عليه وسلم وما كان له اسم أحب إليه منه فاستطعمت الحد[=Arabic Transparent]يث [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]سهلا [=Arabic Transparent]وقلت يا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبا عباس [=Arabic Transparent]كيف ذلك قال دخل [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]علي [=Arabic Transparent]على [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]فاطمة [=Arabic Transparent]ثم خرج فاضطجع في المسجد فقال النبي صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أين ابن عمك قالت في المسجد فخرج إليه فوجد رداءه قد سقط عن ظهره وخلص التراب إلى ظهره [=Arabic Transparent]فجعل يمسح التراب عن ظهره فيقول اجلس يا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبا تراب [=Arabic Transparent]مرتين
[=Arabic Transparent]3501 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]محمد بن رافع [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]حسين [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]زائدة [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبي حصين [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سعد بن عبيدة [=Arabic Transparent]قال جاء رجل إلى [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن عمر [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]فسأله عن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عثمان [=Arabic Transparent]فذكر عن محاسن عمله قال لعل ذاك يسوءك قال نعم قال فأرغم الله بأنفك ثم سأله عن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]علي [=Arabic Transparent]فذكر محاسن عمله قال هو ذاك بيته أوسط بيوت النبي صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent]ثم قال لعل ذاك يسوءك قال أجل قال فأرغم الله بأنفك انطلق فاجهد علي جهدك
[=Arabic Transparent]3502 [=Arabic Transparent]حدثني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]محمد بن بشار [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]غندر [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]شعبة [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]الحكم [=Arabic Transparent]سمعت [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن أبي ليلى [=Arabic Transparent]قال حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]علي [=Arabic Transparent]أن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]فاطمة [=Arabic Transparent]عليها السلام شكت ما تلقى من أثر الرحا فأتى النبي صلى الله عليه وسلم سبي فانطلقت فلم تجده فوجدت[=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عائشة [=Arabic Transparent]فأخبرتها فلما جاء النبي صلى الله عليه وسلم أخبرته [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عائشة [=Arabic Transparent]بمجيء [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]فاطمة [=Arabic Transparent]فجاء النبي صلى الله عليه وسلم إلينا وقد أخذنا مضاجعنا فذهبت لأقوم فقال على مكانكما فقعد بينن[=Arabic Transparent]ا حتى وجدت برد قدميه على صدري وقال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ألا أعلمكما خيرا مما سألتماني إذا أخذتما مضاجعكما تكبرا أربعا وثلاثين وتسبحا ثلاثا وثلاثين [=Arabic Transparent][ ص: 1359 ] [=Arabic Transparent]وتحمدا ثلاثا وثلاثين فهو خير لكما من خادم
[=Arabic Transparent]3503 [=Arabic Transparent]حدثني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]محمد بن بشار [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]غندر [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]شعبة [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سعد [=Arabic Transparent]قال سمعت [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]إبراهيم بن سعد [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبيه [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent]قال النبي صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]لعلي [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أما ترضى أن تكون مني بمنزلة [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]هارون [=Arabic Transparent]من [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]موسى
[=Arabic Transparent]3504 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]علي بن الجعد [=Arabic Transparent]أخبرنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]شعبة [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أيوب [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن سيرين [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عبيدة [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]علي [=Arabic Transparent]رضي الله عنه قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]اقضوا كما كنتم تقضون فإني أكره الاختلاف حتى يكون للناس جماعة أو أموت كما مات أصحابي [=Arabic Transparent]فكان [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن سيرين [=Arabic Transparent]يرى أن عامة ما يروى عن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]علي [=Arabic Transparent]الكذب

که در شماره 3503 حدیثی وجود دارد که شیعه با تغییری از آن به عنوان حدیث منزل[=Arabic Transparent]ه یاد می کند.با تشکر استدلال!

[="Black"]در کتاب نهج البلاغه ابن ابی الحدید نیز،این دانشمند سنی مطالبی را درباره ی آن حضرت نوشته.میتونید به این کتاب مراجعه کنید.واقعا چیزایی نوشته که ...
حتما به این کتاب رجوع کنید
:khandeh!:[/]

پيامبر فرمود: كسي كه خرسند است حياتش چون حيات من و مرگش همچون مرگ من باشد و ساكن بهشت عدن كه درختش را پروردگارم غَرس نموده، شود بايد ولايت علي را پس از من و ولايت وليِّ او را بپذيرد و بايد بعد از من به اهل بيتم اقتدا كند آنها عترت من هستند از طينت من آفريده شده و فهم و دانش مرا خدا روزيشان كرده واي بر آن گروه از امتم كه فضل و برتري آنها را تكذيب كنند و ارتباط مرا دربين ايشان قطع نمايند خداوند شفاعت مرا نصيب آنها قرار ندهد.

سند:
المستدرك حاكم ج3 ص135 ط1 با سند صحيح
نظم درر المسلمين زرندي حنفي ص 102
الفصول المهمه ابن صباغ مالكي ص 111 ط الحيدريه
ترجمه امام علي بن ابي طالب از تاريخ دمشق ابن عساكر شافعي ج2 ص 211 ح705 و 706
ذخائر العقبي طبري ص 92
المناقب خوارزمي حنفي ص 30 و 66
مجمع الزوائد هيثمي ج9 ص 132
ينابيع الموده قندوزي حنفي ص 91 و 213 ط اسلامبول
نور الابصار شبلنجي ص 74 ط العثمانيه
الرياض النضره طبري ج2 ص 285 ط2 مصر
منتخب كنز العمال متقي هندي در حاشيه مسند احمد بن حنبل ج 5 ص 34
كنوز الحقائق مناوي ص 203 ط بولاق
فرائد المسمطين حمويني ج1 ص129 و 310 ح 248

موضوع قفل شده است