جمع بندی آیا حضرت علی (ع) اجازه طلاق دادن زنان پیامبر را داشته اند؟

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا حضرت علی (ع) اجازه طلاق دادن زنان پیامبر را داشته اند؟

از کارشناسان عزیز حدیث هایی از اهل سنت مبنی بر اینکه مولا علی ع اجازه طلاق دادن زنان پیامبر را داشته را میخواهم. اجرکم عند الله عز و جل

با نام و یاد دوست

با سلام و عرض ادب

با تتبع ناقص خود منبعی جز تاریخ احمدی که مرحوم آیت الله مرعشی نجفی در شرح کتاب احقاق الحق ذکر نموده اند و همچنین شعری از خطیب خوارزمی در مناقب[1] نیافتم؛ لذا در این رابطه منبع معتبری در نزد عامه نمی توان ارائه نمود.

آیت الله مرعشی در ذیل عنوان« جعل رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم طلاق نسائه بيد علي أمير المؤمنين في حياته وبعد مماته»، می نویسند:

رواه جماعة من أعلام العامة في كتبهم : فمنهم الفاضل المعاصر الأمير أحمد بن حسين البريانوي بهادر خان الحنفي في " تاريخ الأحمدي " ( ص 182 ط بيروت ) قال نقلا عن " روضة الأحباب " :

ونيز در آن كتاب است كه : روز ديگر غنچه چمن نبوت ورسالت وسرور بوستان نبالت وجلالت وبسالت يعين امام حسن مجتبى را به رسم رسالت به خانۀ عائشه فرستاد ، حسن آمد وگفت : أمير المؤمنين مى فرمايد : بدان خدائى كه بشكافت دانه را وبيافريد آدم فرزانه راكه اگر در زمان به تجهيز سفر مدينه نپر دازى پيغامى به تو بفرستم وتو را تنبيه كنم در امرى كه كيفيت آن را تو نيك دانى .

راوى گويد كه : عائشه در آن وقت سر خويش شانه مى كرد وجانب راست را بافته بود ومى خواست جانب چپ را ببافد ، چون حسن مجتبى اين پيغام رسانيد عائشه گيسوى چب را نبافته در زمان از مكان بر خواست وباخواص وخدام خويش گفت كه : بار مرابر راحلۀ من نهيد وبه كارسازى سفر مدينه مشغول شويد كه هيچ چاره جز رفتن به مدينه ندارم وكمال اضطراب در بشرۀ وى ظاهر شد .

زنى از نساء بصره با عائشه گفت : يا أم المؤمنين عبد الله بن عباس نزد تو آمد وهمچنين پيغام رسانيد وتو سخن با او بلند گردانيدى كه ما همۀ آواز تو را در حين مقاولۀ مجادلۀ با او بشنيديم چنانچه وى به غضب بر خاست واز اين خانه بيرون رفت وپدر اين جوان يعنى أمير المؤمنين على نزد تو آمد با تو سخن راند هيچ اقبال به قول او ننمودى اكنون چه افتاد كه به قول پسر او اين همه اضطراب دست داد ؟

عائشه در جواب او گفت كه : پدرش ( على ) به دست او پيغامى فرستاده ومرابر امرى اطلاع داده كه به جز راه مدينه پيمون دواى ديگر ندارم ، آن زن از كيفيت آن امر استفسار نمود وعائشه گفت : حضرب رسالت روزى از غنائم كه به دست على رسيده بود ميان ذو القربى وياران خود قسمت مى فرمود ما نيز آن نصاب حصه ونصيبى طلبيديم ودر آن طلب الحاح ومبالغه بر آن سرور از حد اعتال گذرانيديم علي بن أبي طالب زبان را به ملامت ماگشوده وگفت : بس است كه مبالغه كرديد والحاح را از حد گذرانيديد حضرت راملول ساختيد وما را توبيخ بسيار كرد ما نيز او را سخنان خشونت آميز گفتيم .

وى اين آيت را بر خواند كه : ( عسى ربه إن طلقكن أن يبدله أزواجا خيرا منكن ) يعنى : شايد بود كه اگر او دست ازشما بردار وشما را در حوضۀ مطلقات در آرد پروردگار او بهتر از شما بدل وعوض دهد او را ، ما نيز در خشونت ودرشتى افزوديم رسول از درشتى وغلظت قول ما كه با علي بن أبي طالب نموديم در عضب وغصه شد ونظر به جانب على كرد وفرمود : اى على ، من طلاق ايشان را در قبضۀ اختيار تو در آورم وتو را وكيل خود گردانيدم كه هر كدام از ايشان راكه تو از قبل من طلاق دهى نام او را از دفتر نساء النبى محو شود وآن حضرت امر طلاق را اطلاق فرمود وفرق ميان حيات وممات ننمود پس علي بن أبي طالب ما را بر اين معنى تنبيه من كند ومن مى انديشم كه مبادا بر زبان او چيزى رود كه تدارك آن تصور نتوان كرد . [2]

-------------------------------------------------------------------

[=Calibri][1].مناقب خوارزمی،ص401،موسسة النشر الاسلامی،قم،:«علي في النساء له وصي * أمين لم يمانع بالحجاب».

[2]. شرح احقاق الحق، آیت الله مرعشی نجفی، ج32،ص413.

نگاهی به منابع شیعی

در میان منابع شیعی ظاهرا قدیمی ترین اثر مربوط به کتاب«الفتوح»[1] نوشتۀ ابن اعثم کوفی[2]می باشد. که بعد از ایشان این جریان را در کتاب«کمال الدین» مرحوم شیخ صدوق(م:381)،ودر قرون بعدی در منابع واسطه ای همچون:مناقب آل ابی طالب(ابن شهر آشوب،م588ه)؛ احتجاج طبرسی:(ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی ،م:588ه)؛ و دلائل الامامة:(أبو جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري الآملي الصغير،م:اوایل قرن پنجم هجری)، و بحار الانوار علامه مجلسی، می توان یافت.

متن ترجمه کتاب کمال الدین بدین صورت است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالْكِرْمَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّيِّ قَالَ...

گفتم: اى مولى و اى فرزند مولاى ما از ناحيه شما براى ما روايت كرده ‏اند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم طلاق زنان خود را به دست امير المؤمنين عليه السّلام قرار داد تا جايى كه در روز جمل به دنبال عايشه فرستاد و به او فرمود: تو با فتنه انگيزى خود بر اسلام و مسلمين غبار ستيزه پاشيدى و فرزندان خود را از روى نادانى به پرتگاه نابودى كشاندى، اگر دست از من برندارى تو را طلاق مى‏ دهم، در حالى كه زنان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با وفات وى مطلّقه شده‏ اند.

فرمود: طلاق چيست؟
گفتم: باز گذاشتن راه.
فرمود: اگر طلاق آنها با وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم صورت مى‏ گيرد چرا بر آنها حلال نبود كه شوهر كنند؟
گفتم: براى آنكه خداى تعالى شوهر كردن را بر آنها حرام كرده است، فرمود: چرا در حالى كه وفات رسول خدا راه را بر آنها باز گذاشته است؟ گفتم: اى فرزند مولاى من! پس آن طلاقى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حكمش را به امير المؤمنين عليه السّلام واگذار كرد چه بود؟

فرمود: خداى تعالى شأن زنان پيامبر را عظيم گردانيد و آنان را به شرافت مادرى امّت مخصوص كرد و رسول خدا به امير المؤمنين فرمود: اى ابا الحسن؟
اين شرافت تا وقتى براى آنها باقى است كه به طاعت خدا مشغول باشند و هر كدام آنها كه پس از من خدا را نافرمانى كند و بر تو خروج نمايد راه را براى شوهر كردن وى بازگذار و او را از شرافت مادرى مؤمنين ساقط كن.[3]

متن کتاب احتجاج بدین صورت است:

«فقلت يَا مَوْلَانَا وَ ابْنَ مَوْلَانَا رُوِيَ لَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلیالله علیه وآله جَعَلَ طَلَاقَ‏ نِسَائِهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ حَتَّى أَنَّهُ بَعَثَ يَوْمَ الْجَمَلِ رَسُولًا إِلَى عَائِشَةَ وَ قَالَ إِنَّكِ أَدْخَلْتِي الْهَلَاكَ عَلَى الْإِسْلَامِ وَ أَهْلِهِ بِالْغِشِّ الَّذِي حَصَلَ مِنْكِ وَ أَوْرَدْتِي أَوْلَادَكِ فِي مَوْضِعِ الْهَلَاكِ لِلْجَهَالَةِ فَإِنِ امْتَنَعْتِ وَ إِلَّا طَلَّقْتُكِ فَأَخْبِرْنَا يَا مَوْلَايَ عَنْ مَعْنَى الطَّلَاقِ الَّذِي فَوَّضَ حُكْمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام. فَقَالَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَقَدَّسَ اسْمُهُ عَظَّمَ شَأْنَ نِسَاءِ النَّبِيِّ فَخَصَّهُنَّ بِشَرَفِ الْأُمَّهَاتِ‏ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ هَذَا شَرَفٌ بَاقٍ مَا دُمْنَ لِلَّهِ عَلَى طَاعَةٍ فَأَيَّتُهُنَّ عَصَتِ اللَّهَ بَعْدِي فِي الْأَزْوَاجِ بِالْخُرُوجِ عَلَيْكَ فَطَلِّقْهَا وَ أَسْقِطْهَا مِنْ شَرَفِ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِين»‏؛[4]

اى مولاى ما و اى فرزند مولاى ما! براى ما نقل است كه: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مسئوليت طلاق همسران خود را بر عهده أمير المؤمنين عليه السّلام نهاد، تا جايى كه در روز جمل به دنبال عائشه فرستاده و به او فرمود: تو با اين فريب و نيرنگى كه نمودى اسلام را در معرض هلاكت قرار داده و از جهالت فرزندان خود را به لب تيغ نشاندى، اگر امتناع كنى تو را طلاق گويم!. حال؛ شما اى مولاى من بفرماييد كه معنى طلاقى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله حكم آن را به أمير المؤمنين عليه السّلام واگذار فرموده بود چيست؟

فرمود: خداى تعالى قدر و مرتبه همسران پيامبر را بزرگ داشته و ايشان را مشرّف به امّ المؤمنينى نمود، پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اى أبو الحسن! اين شرف براى آنان تا زمانى كه بر طاعت خدايند باقى است، پس هر كدامشان بعد از من با شورش بر تو از فرمان حقّ سر بر تافت او را از همسران طلاق بده و شرف امّ المؤمنينى را از او ساقط ساز.

--------------------------------------------------------------

[1]. الفتوح، ج2، ص485، دارالاضواء، تحقیق علی شیری.

[2]. ابو محمّد احمد بن على اعثم كوفى الكندى(متوفى 314 ه.ق./926 م.)محدّث،شاعر، و مورّخ شيعى بزرگ قرن سوم و چهارم هجرى است. عدم اطّلاع دقيق از زادگاه و تاريخ تولّد و زندگانى وى به حدّى است كه حتّى در نام و نسب وى اختلاف كرده برخى نامش را احمد و برخى نيز محمّد آورده‏اند. همچنين لفظ«اعثم»را كه لقب پدر او بوده است گاهى درباره خود«ابن اعثم»به كار برده‏اند.از ميان منابع قديمى تنها«معجم الادبا»ياقوت حموى(2/231)است كه اشاره‏اى مختصر به شرح حال وى كرده و بعد از او ابن حجر عسقلانى در«لسان الميزان»(1/138:433 - أحمد بن أعثم الكوفي الأخباري المورخ قال ياقوت كان شيعيا وعند أصحاب الحديث ضعيف وصنف كتاب الفتوح إلى أيام الرشيد وصنف تاريخا من أول دولة المأمون إلى آخر دولة المقتدر وله نظم وسط)گفته‏هاى ياقوت را نقل كرده است.

[=Calibri][3]. کمال لدین و اتمام النعمة، ج2،ص456.

[4]. احتجاج الطبرسی، ج2،ص462؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏32، ص: 268.

کارشناسان اگر از منابع معتبر نزد اهل سنت چیزی موجود هست بیان نمایید!!
و اگر نیست که هیچ!

استدلال;322762 نوشت:
کارشناسان اگر از منابع معتبر نزد اهل سنت چیزی موجود هست بیان نمایید!! و اگر نیست که هیچ!

با سلام

اولا كه عقیده شیعه از منابع خودش ثابت است نه منابع دیگران ! اگر ما به منابع دیگران احتجاج میکنیم برای اثبات بی سوادی و بی منطقی مخالفین است که از کتب خود خبر ندارند !


عایشه می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله طلاق زنانش را به او( علی بن ابی طالب) واگذار کرده بود چه در حیاتش و چه بعد از رحلتش و من می ترسم که اگر مخالفتش کنم او این کار را انجام دهد.( شرح الأخبار، قاضي نعماني ج1ص392)

ثانیا طلاق عائشه و حفصه اولین بار بدست رسول الله (ص) انجام شد همچنانکه در صحاح عامه آمده است .

ثالثا خدای متعال بصراحت وجه امتیاز زنان پیامبر (ص) را بر سایر زنان فقط در تقوا میداند وبس :

{يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفاً }الأحزاب32

وفقط برای محسنات ایشان اجری عظیم مهیا نموده است نه همه ایشان :

فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِيماً }الأحزاب29

استدلال;322762 نوشت:
کارشناسان اگر از منابع معتبر نزد اهل سنت چیزی موجود هست بیان نمایید!! و اگر نیست که هیچ!
بقرآن قسم که منابع قوی شمارو خواندمو جز فضائل علی ع در بخاری و خصوصا مسلم و مستدرک حاکم چیزی ندیدم

خیر البریه;322819 نوشت:
ثانیا طلاق عائشه و حفصه اولین بار بدست رسول الله (ص) انجام شد همچنانکه در صحاح عامه آمده است .
این جمله رو اثبات می کنید لطفا

قدس شریف;322846 نوشت:
این جمله رو اثبات می کنید لطفا


با سلام


در صحيح بخاري دو حديث أمده :

حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْنٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: لَبِثْتُ سَنَةً وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ، عَنِ المَرْأَتَيْنِ اللَّتَيْنِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجَعَلْتُ أَهَابُهُ، فَنَزَلَ يَوْمًا مَنْزِلًا فَدَخَلَ الأَرَاكَ، فَلَمَّا خَرَجَ سَأَلْتُهُ فَقَالَ: عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ، ثُمَّ قَالَ: كُنَّا فِي الجَاهِلِيَّةِ لاَ نَعُدُّ النِّسَاءَ شَيْئًا، فَلَمَّا جَاءَ الإِسْلاَمُ وَذَكَرَهُنَّ اللَّهُ، رَأَيْنَا لَهُنَّ بِذَلِكَ عَلَيْنَا حَقًّا، مِنْ غَيْرِ أَنْ نُدْخِلَهُنَّ فِي شَيْءٍ مِنْ أُمُورِنَا، وَكَانَ بَيْنِي وَبَيْنَ امْرَأَتِي كَلاَمٌ، فَأَغْلَظَتْ لِي، فَقُلْتُ لَهَا: وَإِنَّكِ لَهُنَاكِ؟ قَالَتْ: تَقُولُ هَذَا لِي وَابْنَتُكَ تُؤْذِي النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَأَتَيْتُ حَفْصَةَ فَقُلْتُ لَهَا: إِنِّي أُحَذِّرُكِ أَنْ تَعْصِي اللَّهَ وَرَسُولَهُ، وَتَقَدَّمْتُ إِلَيْهَا فِي أَذَاهُ، فَأَتَيْتُ أُمَّ سَلَمَةَ فَقُلْتُ لَهَا، فَقَالَتْ: أَعْجَبُ مِنْكَ يَا عُمَرُ، قَدْ دَخَلْتَ فِي أُمُورِنَا، فَلَمْ يَبْقَ إِلَّا أَنْ تَدْخُلَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَزْوَاجِهِ؟ فَرَدَّدَتْ، وَكَانَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ إِذَا غَابَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَشَهِدْتُهُ أَتَيْتُهُ بِمَا يَكُونُ، وَإِذَا غِبْتُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَشَهِدَ أَتَانِي بِمَا يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَكَانَ مَنْ حَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدِ اسْتَقَامَ لَهُ، فَلَمْ يَبْقَ إِلَّا مَلِكُ غَسَّانَ بِالشَّأْمِ، كُنَّا نَخَافُ أَنْ يَأْتِيَنَا، فَمَا شَعَرْتُ إِلَّا بِالأَنْصَارِيِّ وَهُوَ يَقُولُ: إِنَّهُ قَدْ حَدَثَ أَمْرٌ، قُلْتُ لَهُ: وَمَا هُوَ، أَجَاءَ الغَسَّانِيُّ؟ قَالَ: أَعْظَمُ مِنْ ذَاكَ، طَلَّقَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نِسَاءَهُ، فَجِئْتُ فَإِذَا البُكَاءُ مِنْ حُجَرِهِنَّ كُلِّهَا، وَإِذَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ صَعِدَ فِي مَشْرُبَةٍ لَهُ، وَعَلَى بَابِ المَشْرُبَةِ وَصِيفٌ، فَأَتَيْتُهُ فَقُلْتُ: اسْتَأْذِنْ لِي، فَأَذِنَ لِي، فَدَخَلْتُ، «فَإِذَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى حَصِيرٍ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِهِ، وَتَحْتَ رَأْسِهِ مِرْفَقَةٌ مِنْ أَدَمٍ حَشْوُهَا لِيفٌ، وَإِذَا أُهُبٌ مُعَلَّقَةٌ وَقَرَظٌ» فَذَكَرْتُ الَّذِي قُلْتُ لِحَفْصَةَ وَأُمِّ سَلَمَةَ، وَالَّذِي رَدَّتْ عَلَيَّ أُمُّ سَلَمَةَ، «فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَلَبِثَ تِسْعًا وَعِشْرِينَ لَيْلَةً ثُمَّ نَزَلَ»

و :
.....
قَالَ: لاَ، بَلْ أَعْظَمُ مِنْهُ وَأَطْوَلُ طَلَّقَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نِسَاءَهُ، قَالَ: قَدْ خَابَتْ حَفْصَةُ وَخَسِرَتْ، كُنْتُ أَظُنُّ أَنَّ هَذَا يُوشِكُ أَنْ يَكُونَ، فَجَمَعْتُ عَلَيَّ ثِيَابِي، فَصَلَّيْتُ صَلاَةَ الفَجْرِ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَدَخَلَ مَشْرُبَةً لَهُ، فَاعْتَزَلَ فِيهَا، فَدَخَلْتُ عَلَى حَفْصَةَ، فَإِذَا هِيَ تَبْكِي، قُلْتُ: مَا يُبْكِيكِ؟ أَوَلَمْ أَكُنْ حَذَّرْتُكِ، أَطَلَّقَكُنَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: لاَ أَدْرِي هُوَ ذَا فِي المَشْرُبَةِ، فَخَرَجْتُ، فَجِئْتُ المِنْبَرَ، فَإِذَا حَوْلَهُ رَهْطٌ يَبْكِي بَعْضُهُمْ، فَجَلَسْتُ مَعَهُمْ قَلِيلًا، ثُمَّ غَلَبَنِي مَا أَجِدُ، فَجِئْتُ المَشْرُبَةَ الَّتِي هُوَ فِيهَا، فَقُلْتُ لِغُلاَمٍ لَهُ أَسْوَدَ: اسْتَأْذِنْ لِعُمَرَ، فَدَخَلَ، فَكَلَّمَ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ خَرَجَ فَقَالَ: ذَكَرْتُكَ لَهُ، فَصَمَتَ،.....

رواه البخاري ومسلم والترمذي والنسائي من طرق متعددة

وطلاق حفصه :

حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه و علي بن حمشاد العدل قالا : أنبأ محمد بن عيسى بن السكن الواسطي ثنا عمرو بن عون ثنا هشيم أنبأ حميد عن أنس رضي الله عنه قال : لما طلق النبي صلى الله عليه و سلم حفصة أمر أن يراجعها فراجعها
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه

تعليق الذهبي قي التلخيص : على شرط البخاري ومسلم


6753 - أخبرني أبو بكر الشافعي ثنا محمد بن غالب ثنا موسى بن إسماعيل ثنا حماد بن سلمة أنبأ أبو عمران الجوني عن قيس بن زيد : أن النبي صلى الله عليه و سلم طلق حفصة بنت عمر فدخل عليها خالاها قدامة و عثمان ابنا مظعون فبكت و قالت : و الله ما طلقني عن شبع و جاء النبي صلى الله عليه و سلم فقال : قال لي جبريل عليه السلام راجع حفصة فإنها صوامة قوامة و إنها زوجتك في الجنة

تعليق الذهبي قي التلخيص : سكت عنه الذهبي في التلخيص

- قَالَ أَبُو يَعْلَى الْمَوْصِلِيُّ : حَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ ، حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ بُكَيْرٍ ، عَنِ الأَعْمَشِ ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ ، قَالَ : دَخَلَ عُمَرُ عَلَى حَفْصَةَ ، وَهِيَ تَبْكِي ، فَقَالَ لَهَا : مَا يُبْكِيكِ ؟ لَعَلَّ رَسُولَ الله صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم طَلَّقَ ، إِنَّهُ قَدْ كَانَ طَلَّقَكِ مَرَّةً ، ثُمَّ رَاجَعَكِ مِنْ أَجْلِي ، وَالله لَئِنْ كَانَ طَلَّقَكِ مَرَّةً أُخْرَى لاَ أُكَلِّمُكِ أَبَدًا.

هَذَا إِسْنَادٌ رِجَالُهُ ثِقَاتٌ.

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَكَّارٍ، حَدَّثَنَا هُشَيْمٌ، عَنْ حُمَيْدٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ طَلَّقَ حَفْصَةَ أُمِرَ أَنْ يُرَاجِعَهَا فَرَاجَعَهَا»

[حكم حسين سليم أسد] : رجاله رجال الصحيح

قال مسلم في الطلاق ايضا حدثني زهير بن حرب حدثنا عمر بن يونس الحنفي حدثنا عكرمة بن عمار عن سماك بن الوليد أبي زميل حدثني عبد الله بن عباس حدثني عمر بن الخطاب قال لما اعتزل نبي الله صلى الله عليه وسلم نساءه دخلت المسجد ...

البته که متون متفاوت است مثلا در یک مرتبه عمر میگوید به دخترش که اگر من نبودم پیامبر تو را طلاق میداد :

دخولُ عمرَ على عائشةَ وحفصة لوْمُهُ لهما ، وقوله لحفصةَ : « واللهِ لقد علمتُ أنَّ رسولَ الله صلى الله عليه وسلم لا يُحِبُّكِ ، ولولا أَنا لطَلَّقَكِ ».

اما همانطور که دیدید پیامبر حفصه را طلاق داد که در اخبار از رجوع سخن گفته .

اما در مرتبه شدید آن در نزول سوره تحریم و توطئه علیه پیامبر بود که پیامبر یک ماه از عائشه و حفصه دوری کردند که بین مردم شایع شد که پیامبر زنانش را طلاق داده اند !


نقل قول:

در مورد فضائل شكي و البته بحثي هم نيست، اما مضمون تاپيك يك چيز است و سوال جناب استدلال در مضمون تاپيك بوده و سوالشان هم كاملا واضح است به سوال ايشان پاسخ دهيد


با سلام

جواب ایشان داده شد وجناب صدرا هم از منابع عامه آوردند اما اینکه همه عقاید شیعه از کتب عامه باید ثابت شود مطلبی مضحک است زیرا در آنصورت شیعه وسنی یکی میشدند !!!!

نکته دیگر اینکه بنا بر اخبار صحیح رسول خدا (ص) امام علی (ع) را وصی و منجز دین خود معرفی کردند که این امر شامل حق طلاق همسران ایشان هم میشود :

ان وصيي و وارثي يقضي ديني و ينجزه وعدي و خير من اخلف بعدي (امام احمد و الطبراني في الكبير عن سلمان والبزاز عن انس )

علي يقضي ديني (بزاز عن انس و طبراني )

علي ينجز عداتي و يقضي ديني( الطبراني عن سلمان و ابن مردويه عن ابي سعيد و ديلمي عن سلمان)

خیر البریه;322819 نوشت:
اولا كه عقیده شیعه از منابع خودش ثابت است نه منابع دیگران ! اگر ما به منابع دیگران احتجاج میکنیم برای اثبات بی سوادی و بی منطقی مخالفین است که از کتب خود خبر ندارند !

جناب خیر البریه لطفا به سایر مذاهب توهین نفرمایید اهل سنت هم مسلمان هستند!
و خداوند در قرآن حتی اهل کتاب را همگی یک جور نمی داند(لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللهِ آناءَ الَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ) که شما به تمام اهل سنت تهمت بیسوادی میزنید!

برای اطلاع شما مضمون و سوال تاپیک را برایتان می گذارم!
قدس شریف;319672 نوشت:
از کارشناسان عزیز حدیث هایی از اهل سنت مبنی بر اینکه مولا علی ع اجازه طلاق دادن زنان پیامبر را داشته را میخواهم. اجرکم عند الله عز و جل

خیر البریه;322866 نوشت:
جواب ایشان داده شد وجناب صدرا هم از منابع عامه آوردند

نکند منظورتان از منابع عامه منابع شیعه است!

بار دیگر سوالم را مطرح می کنم:
استدلال;322762 نوشت:
کارشناسان اگر از منابع معتبر نزد اهل سنت چیزی موجود هست بیان نمایید!! و اگر نیست که هیچ!

خیر البریه;322866 نوشت:
نکته دیگر اینکه بنا بر اخبار صحیح رسول خدا (ص) امام علی (ع) را وصی و منجز دین خود معرفی کردند که این امر شامل حق طلاق همسران ایشان هم میشود :

عجب!

استدلال;322911 نوشت:
جناب خیر البریه لطفا به سایر مذاهب توهین نفرمایید اهل سنت هم مسلمان هستند! و خداوند در قرآن حتی اهل کتاب را همگی یک جور نمی داند(لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللهِ آناءَ الَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ) که شما به تمام اهل سنت تهمت بیسوادی میزنید! برای اطلاع شما مضمون و سوال تاپیک را برایتان می گذارم!


با سلام وصلوات

ساعت خواب ! توهيني در کار نیست بلکه بی اطلاعی وبی دقتی ! اگر شما دقت لازم را حتی در همین مطلبتان ندارید تقصیر کیست ؟ مشکل کجاست ! جناب صدرا از اهل سنت آوردند شما میگویید عامه یعنی شیعه ؟!

شاید هم جناب الأمير أحمد بن حسين البريانوي بهادر خان الحنفي في " تاريخ الأحمدي " ( ص 182 ط بيروت ) قال نقلا عن " روضة الأحباب " شیعه بوده و ما خبر نداشتیم .

ضمنا در تکمیل مطلب فوق بگویم که علامه مجلسی رحمه الله در جلد 36 بحارش از دو نفر از اعاظم عامه آورده که :

وإنه صلي الله عليه واله جعل طلاق نسائه إليه. أبوالدرعل المرادي وصالح مولي التومة عن عائشة أن النبي صلي الله عليه واله جعل طلاق نسائه إلي علي .

وجناب

صالح بن نبهان ، أبو محمد المدنى ، و هو صالح بن أبى صالح ،

مولى التوأمة بنت أمية بن خلف الجمى از رجال


( أبو داود - الترمذي - ابن ماجه ) می باشد .




آیا این دو نفر هم شیعه هستند ؟



همچنین :

8937/3 ـ ابن شهر آشوب: قال أمير المؤمنين(عليه السلام) للحسن (عليه السلام): إذهبإلى فلانة فقل لها قال لك أمير المؤمنين:والذي فلق الحبة والنوى وبرأ النسمة لئنلم ترحلي الساعة لأبعثن عليك بما تعلمين،فلما أخبرها الحسن بما قال أمير المؤمنينقامت ثم قالت رحلوني، فقالت لها إمرأة منالمهالبة: أتاك ابن عباس شيخ بني هاشمحاورته وخرج من عندك مغضباً، وأتاك غلامفأقلعت؟ قالت: إن هذا الغلام ابن رسول الله(صلّى الله عليه وآله) فمن أراد أن ينظر إلىمُقلتي رسول الله (صلّى الله عليه وآله)فلينظر إلى هذا الغلام، وقد بُعِث إلي بماعلمت، قالت فأسألك بحق رسول الله (صلّىالله عليه وآله) عليك إلاّ أخبرتنا بالذيبعث إليك؟ قالت: إن رسول الله (صلّى اللهعليه وآله) جعل طلاق نسائه بيد علي فمنطلقها في الدنيا بانت منه في الآخرة .


عجب !!!

آیا بعد از فوت همسر طلاق در احکام دینی معنا دارد؟

استدلال;323430 نوشت:
یا بعد از فوت همسر طلاق در احکام دینی معنا دارد؟

بزرگوار كاملا حق باشماست يعني بعد از فوت يك شوهر به لحاظ هم شرعي و هم قانوني ديگر نياز به طلاق همسر از شوهر نيست يعني همسري كه شوهرش فوت كرده بعد از گزراندن عده مي تواند ازدواج مجدد داشته باشه.

اما مسئله و شرايط همسران پيغمبر به صورت محسوس متفاوت با بقيه زنان عالم مي باشد چون در اين باره خود قرآن مي فرمايد:

النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ (احزاب/6)

پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش مادران ايشانند.

وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا ﴿احزاب/53﴾
و مطلقا [نبايد] زنانش را پس از [مرگ] او به نكاح خود درآوريد چرا كه اين [كار] نزد خدا همواره [گناهى] بزرگ اسث.


اما موضوع تاپيك اجازه طلاق گرفتن علي رض از همسران پيغمبر است، كه
منظور از مضمون تاپيك منقطع كردن جايگاه و مسند و شرف ام المومنين از همسراني كه تقوي الهي پيشه نكنند هست.

يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً. يعني: "اى همسران پيامبر! شما اگر پرهيزكارى[تقوي] پيشه كنيد مانند هيچ يك از زنان نيستيد، پس در گفتار خود، نرمى و طنّازى نداشته باشيد تا كسى كه بيمار دل است طمع كند، و سخن پسنديده و شايسته گوييد.." (احزاب/32)

يَانِسَاءَ النَّبىِ‏ِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَينْ‏ِ وَ كاَنَ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ يَسِيرًا. يعني: اى همسران پيامبر! هركس از شما كار بسيار زشت آشكارى مرتكب شود عذاب براى او دو چندان خواهد شد، و اين [كار] بر خدا آسان است. (احزاب/30)

قدس شریف;323369 نوشت:
لطفا منابع رو یه جمع بندی بفرمائید جناب خیرالبریه خدا خیرتان دهد با ذکر کتاب حدیثشان از کتب اهل سنت


با سلام

سه نفر از علمای عامه موضوع طلاق عائشه بعد از رحلت پیامبر (ص) را بدست امام علی (ع) را ذکر کرده اند که الأمير أحمد بن حسين البريانوي بهادر خان الحنفي وأبوالدرعل المرادي وصالح مولي التومة عن عائشة بودند.


نقل قول:
آیا بعد از فوت همسر طلاق در احکام دینی معنا دارد؟



في رواية سعد بن
عبد الله الاشعري عن القائم (عليه السلام) قال: قلت له: يا مولانا وابن مولانا روي
لنا أن رسول الله (صلى الله عليه وآله [وسلم]) جعل طلاق نسائه إلى أمير المؤمنين
علي حتى أنه بعث يوم الجمل رسولا إلى عائشة وقال: " إنك أدخلتي الهلاك على الاسلام
وأهله بالغش الذي حصل منك وأوردتي أولادك في موضع الهلاك للجهالة فإن امتنعت وإلا
طلقتك ". فأخبرنا يا مولاي عن معنى الطلاق الذي فوض حكمه رسول الله (صلى الله عليه
وآله [وسلم]) إلى أمير المؤمنين (عليه السلام) ؟ فقال عليه السلام: إن الله تقدس
إسمه عظم شأن نساء النبي فخصهن بشرف الامهات


فقال رسول الله: يا أبا الحسن إن هذا شرف باق ما دمن لله على طاعة (1) فأيتهن عصت

الله بعدي في الازواج بالخروج عليك فطلقها وأسقطها من شرف أمهات المؤمنين

راوی می گوید از امام زمان پرسیدم برای ما از شما این گونه روایت شده که پیامبر امر طلاق زنان خودش را به دست امیر مؤمنان علیه السلام داد و امیر مومنان در جنگ جمل فردی را به سوی عایشه فرستاد که تو در اسلام فتنه نموده ای و گروهی را بر اسلام و مسلمانان شورانده ای و فرزندان خودت را در معرض هلاکت قرار داده ای پس اگر از این کارها دست برداری عزتت باقی است وگرنه تو را طلاق میدهم راوی میگوید به حضرت عرض کردم مراد از این طلاق چیست مگر زنان پیامبر با فوت حضرت طلاق پیدا نمی کنند حضرت فرمود طلاق پیدا می کنند یعنی چه گفتم رها شدن از شوهر حضرت فرمود اگر با فوت پیامبر رها شدند چرا نمیتوانند ازدواج کنند گفتم چون رسول خدا بر انان حرام نمود ازدواج را حضرت فرمود چگونه در حالی که گفتی آنان با مرگ پیامبر رها شده اندگفتم پس معنای طلاقی که حکم ان به امیر مومنان واگذار شده چیست حضرت فرمود خداوند جایگاه زنان پیامبر را بلند نموده وآنان را مشرف به مقام ام المؤمنين بودن نموده لکن پیامبر به امیر مومنان فرمود ای ابا الحسن این شرف برای آنان تازمانی باقی است که در طاعت خداوند هستند وهر کدام انان که نافرمانی خدا نمود به خروج بر تو او را طلاق بده و از شرافت ام المومنین بودن خارج نما .


بنابراین خلاصه موضوع اینست که اگر چه الله تعالی در قرآن مجید ازواج رسول را امهات مومنین نامید اما در عین حال فرمود که : ان اتقیتن : یعنی ملاک در هر حال تقوا است و عذاب مضاعف هم برای انتساب شما برسول .

وبا حوادثی که این دو نفر در زمان حیات وبعد از ممات پیامبر در اسلام بوجود آوردند موجبات نابودی شرافت همسری پیامبر را فراهم کردند .

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

[=traditional arabic]

با سلام
این چند منابع هم بنده اضافه کنم

[=arial][=&amp]كتاب الفتوح لابن الأعثم ج 1 ص 931 بتحقيق سهيل زكار طبعة دار الفكر بيروت[/][/]

[=arial][=&amp]النبي (ص) يجيز للإمام علي بطلاق عائشة بأي وقت

من كتاب الفتوح لابن أعثم ننقل لكم رواية مهمة هذا الكتاب سنده صحيح موثق وكان يأخذ من جلة التابعين ناقلا عن الصحابة :
كالزهري ، ومجاهد وغيرهم .

وتحت باب ذكر دخول علي (ع) على عائشة :

قال : فدعا الإمام علي (ع) ببغلة رسول الله (ص) فاستوى عليها وأقبل إلى منزل عائشة ، ثم استأذن ودخل ، فإذا عائشة جالسة وحولها نسوة من نساء أهل البصرة وهي تبكي ، وهن يبكين معها ، قال : ونظرت صفية بنت الحارث الثقفية امرأة عبد الله بن خلف الخزاعي إلى علي (ع) فصاحت هي ومن كان معها من النسوة ، وقلن بأجمعهن : يا قاتل الأحبة ، يا مفرق بين الجميع أيتم الله منك بنيك كما أيتمت ولد عبد الله بن خلف ، فنظر إليها علي (ع) فعرفها ،
فقال : أما إني لا ألومك أن تبغضيني ، وقد قتلت جدك في يوم بدر وقتلت عمك يوم أحد ، وقتلت زوجك الآن ، ولو كنت قاتل الأحبة كما تقولين لقتلت من في هذا البيت ، ومن في هذه الدار .
قال : فأقبل علي على عائشة ، فقال : ألا تنحين كلابك هؤلاء عني ، أما إنني هممت أن أفتح باب هذا البيت ، فأقتل من فيه ، ولولا حبي للعافية لأخرجتهم الساعة وضربت أعناقهم صبرا ، قال : فسكتت عائشة ،وسكتت النسوة ، فلم تنطق واحدة منهن ، قال : ثم أقبل على عائشة فجعل يوبخها ويقول : أمرك الله أن تقري في بيتك وتحتجبي بسترك ، ولا تبرحي فعصيته ، وخضت الدماء تقاتليني ظالمة وتحرضين علي الناس وبنا شرفك الله وشرف أباك من قبلك وضرب عليك الحجاب ، قومي الآن فارحلي ، وأختفي في الموضع الذي خلفك فيه رسول الله (ص) إلى أن يأتيك فيه أجلك ثم قام علي فخرج من عندها .

قال : فلما كان من الغد بعث إليها بابنه الحسن ، فقال لها : يقول لك أمير المؤمنين ، أما والذي فلق الحبة وبرأ النسمة ، لئن لم ترحلي الساعة لأبعثن عليك بما تعلمين
قال : وعائشة وقت ذاك قد ضفرت قرنها الأيمن ، وهي تريد أن تضفر الأيسر ، فلما قال لها الحسن ما قال ، وثبت من ساعتها وقالت رحلوني ، فقالت لها امرأة من المهالبة : يا أم المؤمنين ، جاءك عبد الله بن عباس فسمعناك وأنت تجاوبينه وحتى علا صوتك ، ثم خرج من عندك ، وهو مغضب ثم جاءك الآن هذا الشاب برسالة ابيه فأقلقك ، وقد كان أبوه جاءك فلم نرى منك هذا القلق والجذع ؟ فقالت عائشة : إنما أقلقني لأنه ابن بنت رسول الله (ص) فمن أحب أن ينظر إلى رسول الله (ص) فلينظر لهذا الفتى ، وبعد فقد بعث إلي أبوه بما قد علمت ، ولابد من الرحيل ، فقالت لها المرأة : سألتك بالله وبمحمد رسول الله (ص) إلا أخبرتيني بما بعث إليك علي بن أبي طالب (ع) فقالت عائشة : ويحك إن رسول الله (ص) أصاب من مغازيه نفلا فجعل يقسم ذلك في أصحابه ، فسألناه أن يعطينا منه شيئا ، وألححنا عليه في ذلك ، فلامنا علي (ع) ، وقال حسبكن قد أضجرتن رسول الله (ص) فتهجمناه وأغلظنا له في القول ، فقال [ وعسى ربه إن طلقكن أن يبدله أزواجا خيرا منكن ] سورة التحريم ، فأغلظنا له في القول مرة أخرى وتهجمناه ، فغضب مني رسول الله (ص) من ذلك وما استقبلنا به عليا ، فأقبل عليه ثم قال : ياعلي إني قد جعلت طلاقهن إليك ، فمن طلقتها منهن فهي بائنة ، ولم يوقت النبي (ص) في ذلك وقتاً في حياة ولا موت فهي تلك الكلمة .[/][/]

[=arial][=&amp]قال رسول الله لعلي
صلوات الله عليهما وآلهما[/]
[/]

[=arial][=&amp]ارفق بهن ما كان الرفق أمثل بهن، فمن عصاك منهن فطلقها طلاقا يبرأ الله ورسوله منها، هل كان يعلم رسول الله ان زوجته
سوف تخرج على الوصى الاعظم ام لا ؟ !!!!!!!!!!

ان الرسول كان بالفعل يعلم بل صرح بذلك وواجه به زوجته وامام زوجاته والوصى ايضا !!!!!!!!!

قال: وكل نساء النبي قد صمتن فلم يقلن شيئا.
فتكلمت عايشة فقالت: يا رسول الله ما كنا لتأمرنا بشيء فنخالفه بما سواه! فقال لها: بلى يا حميراء! قد خالفت أمري أشد خلاف! وأيم الله لتخالفين قولي هذا
ولتعصينه بعدي ولتخرجن من البيت الذي أخلفك فيه متبرجة قد حف بك فئام من الناس، فتخالفينه ظالمة له عاصية لربك ولتنبحنك في طريقك كلاب الحوأب ألا إن ذلك كائن" المصدر[/][=&amp]بحار الأنوار ج28 ص107[/][/]

[=arial][=&amp]ان رسول الله قال لأمير المؤمنين
عليهما وآلهما السلام:
"يا أبا الحسن.. إن هذا شرف باقٍ ما دمن لله على طاعة، فأيّتهن عصت الله بعدي في الأزواج بالخروج عليك فطلّقها وأسقطها من شرف أمهات المؤمنين "
المصدر (بحار الأنوار ج32 ص267[/]
[/]


[/]

لقد ذكر البخاري اعتزال رسول الله لنسائه . اي طلاق النبي (ص) لعائشة وحفصة .
صحيح البخاري 6/70 طبعة دار الفكر بيروت.

وايد مسلم نزول هذه الاية في تلك الحادثة
( عسى ربه ان طلقكن ان يبدله ازواجا خيرا منكن ، مسلمات مؤمنات )
صحيح مسلم 4/188 طبعة دار الفكر بيروت.

واعترفت بذلك عائشة قائلة : طلاق نساء النبي بيد علي (ع) طبقا للاية السابقة .
الفتوح ، ابن عثم 1/493.

وهذا الحديث يوضح السابق وهو
جعل النبي (ص) طلاق نسائه بيد علي (ع) قائلا : يا ابا الحسن ان الشرف باق لهن ( شرف الامهات ) ما دمن لله على الطاعة فأيتهن عصت الله بعدي بالخروج عليك فأطلق لها الازواج وأسقطها من شرف أمومة المؤمنين .
المناقب ، ابن شهراشوب 1/331 طبعة طهران الاولي 1317 ، الدرجات الرفيعة ، على خان 303 .

وقد طلق رسول الله عائشة وحفصة لاعمالهما السيئة وافترائهن عليه في قضية شربه العسل في بيت زينب .
وجاء : طلق رسول الله حفصة .
سنن الدارمي 2/161 ، مجمع الزوائد ، الهيثمي 9/244 ، تفسير الطبري 28/168 .

ومن الاحاديث نفهم

ان حفصة طلقت في قضية العسل في بيت زينب وعائشة طلقها امير المؤمنين بعد فتنتها في حرب الجمل طاعة لامر النبي (ص) .

استاد رضا عالی بود خدا اجرتان دهد:
ترجمه این رو هم خلاصه میفرمائید:

رضا;323827 نوشت:
جعل النبي (ص) طلاق نسائه بيد علي (ع) قائلا : يا ابا الحسن ان الشرف باق لهن ( شرف الامهات ) ما دمن لله على الطاعة فأيتهن عصت الله بعدي بالخروج عليك فأطلق لها الازواج وأسقطها من شرف أمومة المؤمنين
تشکر. اما مناقب که از منابع شیعه هست. آیا ابن عثم سنی هست؟

این یعنی چی:

رضا;323827 نوشت:
ومن الاحاديث نفهم

لطفا منبع حدیث آخرتون درباره جمل:

رضا;323827 نوشت:
ان حفصة طلقت في قضية العسل في بيت زينب وعائشة طلقها امير المؤمنين بعد فتنتها في حرب الجمل طاعة لامر النبي (ص) .
رو ذکر بفرمائید هم از سنی وهم شیعه بسیار ممنونم

سلام

آنطور که من متوجه شدم
از طرفی می گوییم حکم طلاق به دست حضرت علی است و این کاملا صحیح است چون که امام معصوم اولی بالمومنین من انفسهم است و ولایت تکوینی و تشریعی دارد.
اما معنی ام المومنین بودن هم این است که ازدواج با عایشه حرام است.وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذالِكُم كانَ عِنْدَ اللهِ عَظِيماً

یعنی اگر حضرت علی عایشه را طلاق داده باشد حکم حرمت ازدواج برداشته شده است؟ درسته؟(البته چون علیه امام زمان خروج کرده کافره و باز هم نمی توان با او ازدواج کرد)
یا اینکه ام المومنین به معنای احترام هم هست اما این احترام از بین رفته با طلاق و حکم عدم ازدواج طبق آیه وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذالِكُم كانَ عِنْدَ اللهِ عَظِيماً همچنان پا بر جاست؟

اصلا طلاق داد یعنی چه شد؟ چه مزیتی از او سلب شد

سؤال:
آیا اجازه ی طلاق عایشه توسط امام علی (علیه السلام) در منابع اهل سنت آمده است؟ این امر در منابع شیعی چگونه گزارش شده است؟

جواب:
تنها سندی که بیانگر نقل این جریان از منابع اهل سنت است شعری از خطیب خوارزمی (1) و نقلی از مرحوم آیت الله مرعشی نجفی در کتاب: «شرح احقاق الحق» است. ایشان در این کتاب این جریان را به نقل از کتاب «تاریخ احمدی» با سندی از کتاب: «روضة الاحباب» نقل نموده است.

ایشان در ذیل عنوان: «جعل رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) طلاق نسائه بيد علی أمير المؤمنين في حياته وبعد مماته»، می نویسند:
«رواه جماعة من أعلام العامة في كتبهم: فمنهم الفاضل المعاصر الأمير أحمد بن حسين البريانوي بهادر خان الحنفي في "تاريخ الأحمدي"( ص 182 ط بيروت ) قال نقلا عن "روضة الأحباب"(2)». (3)

در ادامه ایشان به نقل از این کتاب آورده است: «روز ديگر غنچه چمن نبوت و رسالت و سرور بوستان نبالت (4) و جلالت و بسالت (5) يعنی امام حسن مجتبى را به رسم رسالت به خانۀ عائشه فرستاد، حسن آمد وگفت: أمير المؤمنين مى فرمايد: بدان خدائى كه بشكافت دانه را وبيافريد آدم فرزانه راكه اگر در زمان به تجهيز سفر مدينه نپردازى پيغامى به تو بفرستم وتو را تنبيه كنم در امرى كه كيفيت آن را تو نيك دانى .
راوى گويد: عائشه در آن وقت سر خويش شانه مى كرد وجانب راست را بافته بود و مى خواست جانب چپ را ببافد، چون حسن مجتبى اين پيغام رسانيد عائشه گيسوى چب را نبافته در زمان از مكان بر خواست و باخواص و خدام خويش گفت: بار مرابر راحلۀ من نهيد وبه كارسازى سفر مدينه مشغول شويد كه هيچ چاره جز رفتن به مدينه ندارم وكمال اضطراب در بشرۀ وى ظاهر شد .
زنى از نساء بصره با عائشه گفت: يا أم المؤمنين عبد الله بن عباس نزد تو آمد و همچنين پيغام رسانيد و تو سخن با او بلند گردانيدى كه ما همۀ آواز تو را در حين مقاولۀ مجادلۀ با او بشنيديم چنانچه وى به غضب بر خاست و از اين خانه بيرون رفت و پدر اين جوان يعنى أمير المؤمنين على نزد تو آمد با تو سخن راند هيچ اقبال به قول او ننمودى اكنون چه افتاد كه به قول پسر او اين همه اضطراب دست داد؟
عائشه در جواب او گفت كه: پدرش ( على ) به دست او پيغامى فرستاده و مرا بر امرى اطلاع داده كه به جز راه مدينه پيمون دواى ديگر ندارم، آن زن از كيفيت آن امر استفسار نمود وعائشه گفت: حضرب رسالت روزى از غنائم كه به دست على رسيده بود ميان ذو القربى و ياران خود قسمت مى فرمود ما نيز آن نصاب حصه و نصيبى طلبيديم ودر آن طلب الحاح ومبالغه بر آن سرور از حد اعتال گذرانيديم علي بن أبي طالب زبان را به ملامت ماگشوده و گفت: بس است كه مبالغه كرديد و الحاح را از حد گذرانيديد حضرت راملول ساختيد و ما را توبيخ بسيار كرد ما نيز او را سخنان خشونت آميز گفتيم .
وى اين آيت را بر خواند كه: «عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُن»؛(6) يعنى: شايد بود كه اگر او دست ازشما بردار وشما را در حوضۀ مطلقات در آرد پروردگار او بهتر از شما بدل وعوض دهد او را، ما نيز در خشونت ودرشتى افزوديم رسول از درشتى وغلظت قول ما كه با علي بن أبي طالب نموديم در عضب وغصه شد ونظر به جانب على كرد و فرمود : اى على، من طلاق ايشان را در قبضۀ اختيار تو در آورم وتو را وكيل خود گردانيدم كه هر كدام از ايشان را كه تو از قبل من طلاق دهى نام او را از دفتر نساء النبى محو شود وآن حضرت امر طلاق را اطلاق فرمود وفرق ميان حيات وممات ننمود پس علی بن أبي طالب ما را بر اين معنى تنبيه من كند و من مى انديشم كه مبادا بر زبان او چيزى رود كه تدارك آن تصور نتوان كرد». (7)

نگاهی به منابع شیعی
در میان منابع شیعی ظاهرا قدیمی ترین اثر مربوط به کتاب: «الفتوح» نوشته ی: «ابن اعثم کوفی» (8) است.(9) پس از وی این جریان در کتاب های: «کمال الدین» تألیف: «شیخ صدوق» (متوفی:381هـ)، و در قرون بعدی در منابع واسطه ای همچون: «مناقب آل ابی طالب» تألیف: «ابن شهر آشوب» (متوفی: 588هـ)؛ «احتجاج طبرسی» تألیف: «ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی ،م:588هـ)؛ و «دلائل الامامة» تألیف: «أبو جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري الآملي» (متوفی: اوایل قرن پنجم هجری)، و «بحار الانوار» تألیف: «علامه مجلسی» (متوفی:1110هـ)، گزارش شده است.

مرحوم «شیخ صدوق» این جریان را به سند خود از : «سعد بن عبدالله قمی» روایت نموده است. وی که در زمان حیات امام عسکری (علیه السلام) موفق به دیدار امام مهدی (علیه السلام) شده از آنحضرت می پرسد:
«گفتم: اى مولى و اى فرزند مولاى ما از ناحيه شما براى ما روايت كرده ‏اند كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) طلاق زنان خود را به دست امير المؤمنين (عليه السّلام) قرار داد تا جايى كه در روز جمل به دنبال عايشه فرستاد و به او فرمود: تو با فتنه انگيزى خود بر اسلام و مسلمين غبار ستيزه پاشيدى و فرزندان خود را از روى نادانى به پرتگاه نابودى كشاندى، اگر دست از من برندارى تو را طلاق مى‏ دهم، در حالى كه زنان رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) با وفات وى مطلّقه شده‏ اند.
فرمود: طلاق چيست؟ گفتم: باز گذاشتن راه. فرمود: اگر طلاق آنها با وفات رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) صورت مى‏ گيرد چرا بر آنها حلال نبود كه شوهر كنند؟
گفتم: براى آنكه خداى تعالى شوهر كردن را بر آنها حرام كرده است، فرمود: چرا در حالى كه وفات رسول خدا راه را بر آنها باز گذاشته است؟ گفتم: اى فرزند مولاى من! پس آن طلاقى كه رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) حكمش را به امير المؤمنين (عليه السّلام) واگذار كرد چه بود؟
فرمود: خداى تعالى شأن زنان پيامبر را عظيم گردانيد و آنان را به شرافت مادرى امّت مخصوص كرد و رسول خدا به امير المؤمنين فرمود: اى ابا الحسن؟ اين شرافت تا وقتى براى آنها باقى است كه به طاعت خدا مشغول باشند و هر كدام آنها كه پس از من خدا را نافرمانى كند و بر تو خروج نمايد راه را براى شوهر كردن وى بازگذار و او را از شرافت مادرى مؤمنين ساقط كن. (10)

بر اساس این روایات مشخص می شود که مراد از طلاق همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) طلاق متعارف نبوده؛ زیرا چنین طلاقی در زمان حیات همسر معنا و مفهوم داشته؛ بنابراین چنین طلاقی به معنای سلب جایگاهی است که همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) نسبت به آنحضرت داشته که به واسطه ی آن مورد احترام ویژه ی مردم بودند.

پی نوشت:
1. موفق الخوارزمی، المناقب، موسسة النشر الاسلامی، ص400.: «علي في النساء له وصي * أمين لم يمانع بالحجاب».
2. آقا بزرگ طهرانی در مورد نویسنده می نویسد: «السيد الأمير جمال الدين عطاء الله بن فضل الله الحسيني الفارسي الدشتكي الهروي المعروف بالأمير جمال الدين المحدث صاحب روضة الأحباب». (آقا بزرگ الطهرانی، الذریعة، دارالاضواء- بیروت، ج1، ص421).
3. مرعشی النجفی، شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، چاپخانه حافظ قم،‌ج32، ص412.
4. نجابت و بزرگواری. (ابن منظور،‌ لسان العرب،‌ دار صادر،‌ ج11، ص640: النُّبْل بالضم الذَّكاءُ والنَّجابة وقد نَبُلَ نُبْلاً ونَبالة وتَنَبَّل وهو نَبِيلٌ ونَبْلٌ والأُنثى نَبْلة والجمع نِبالٌ بالكسر ونَبَلٌ بالتحريك ونَبَلة والنَّبِيلة الفَضِيلة).
5. شجاع و قوی در کنترل نفس.
6. التحریم/6.
7. مرعشی النجفی، شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، چاپخانه حافظ قم،‌ج32، ص412.
8. به باور برخی، ابن اعثم در سال ۳۱۴ق درگذشته است. (آقا بزرگ تهرانی، الذریعه،موسسه اسماعیلیان، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۲۱)؛ برخی دیگر با استناد به اینکه وی تاریخ دوران حکومت مقتدر عباسی را هم نوشته، درگذشتش را پس از ۳۲۰ قمری دانسته‌اند.(عرفان، «بازشناسی ابن اعثم کوفی و متاب الفتوح وی»، فصلنامه سخن تاریخ، قم، شماره ۱۱، زمستان ۱۳۸۹ش، ص۲۳۲).
9. احمد بن اعثم الکوفی، الفتوح، دارالاضواء، تحقیق علی شیری،‌ج2، ص485.: «يا علي ! إني قد جعلت طلاقهن إليك فمن طلقتها منهن فهي بائنة ، ولم يوقت النبي صلى الله عليه وسلم في ذلك وقتا في حياة ولا موت...».
10. ر.ک: الصدوق، کمال الدین، انتشارات الاسلامیة، ج2، ص352.

موضوع قفل شده است