اقتصاد مقاومتی در سیره رسول خدا(ص)

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اقتصاد مقاومتی در سیره رسول خدا(ص)

مقام معظم رهبری دربارۀ اقتصاد مقاومتی فرمودند: «معنای اقتصاد مقاومتى این است که ما یک اقتصادى داشته باشیم که هم روند رو به رشد اقتصادى در کشور محفوظ بماند، هم آسیب‌‌پذیرى‌‌اش کاهش پیدا کند».

در سیرۀ رسول خدا(ص)؛ چه قبل از هجرت و چه بعد از هجرت، چه در زمانی که قدرت اسلام به لحاظ سیاسی و اقتصادی محدود بود و چه در زمانی که اسلام قدرتمند شد، مواردی از اقتصاد مقاومتی قابل بررسی است. به این منظور با دکتر محمد الله اکبری- عضو هیئت علمی گروه تاریخ مجتمع عالی امام خمینی(ره) و مدیر پژوهشکدۀ تاریخ و سیرۀ اهل بیت(ع)- گفت و گویی ترتیب دادیم که از منظر فرهیختگان محترم می‌گذرد. در این بخش، موقعیت جغرافیایی و معیشتی جزیرةالعرب مورد بررسی قرار گرفته است.

در آغاز لطفاً موقعیت جغرافیایی جزیرةالعرب و شرایط معیشتی مردم آن را در زمان بعثت رسول خدا(ص) بیان بفرمایید.

حضرت رسول خدا(ص) در سرزمینی به پیغمبری مبعوث شد که نسبتاً خشک، کم آب، کم جمعیت و دارای زمین‌های حاصل‌خیز بسیار کم بود. در شهر مکه، اندکی از مردم شهر، ثروتمند و اکثریت، در حالت متوسط و حتی فقیر به سر می‌بردند. شهری که در آن برده‌داری هم رایج بود. اما این شهر، دو ویژگی داشت؛ یکی این بود که کعبه و بیت الله در آن قرار داشت و به این جهت، هر سال مردم زیادی از اطراف و اکناف، به قصد زیارت و انجام مناسک حج به این شهر می‌آمدند. بنابراین یک شهر عبادی تلقی می‌شد. از طرف دیگر، این شهر در مسیر تجارت شرق و غرب قرار داشت و کالاهای شرقی و غربی که باید مبادله می شد، از این مسیر می گذشت. به این صورت که کالاها از یمن به شام و از شام به یمن منتقل می شد تا مبادلۀ تجاری بین شرق و غرب انجام بگیرد و شهر مکه در این مسیر قرار داشت؛ بنابراین این شهر، از اهمیت تجاری بالایی برخوردار بود. به خاطر این دو ویژگی، وضع معیشتی مردمش، هرچند که جمعیتش کم بود، نسبتاً بد نبود؛ ولی اقلیت مردم ثروتمند و اکثریت، متوسط و فقیر بودند.

اما شهر مدینه، بیشتر وضعیت کشاورزی ـ دامداری داشت. البته در مدینه تجارت و صنایع دستی هم بود، ولی در مقایسه با مکه اکثر مردمش، کشاورز و دامدار بودند و اندکی تاجر. فاصلۀ طبقاتی در مدینه کمتر از مکه بود؛ چون امکان تأمین معاش، در مدینه بیشتر بود؛ هرچند در مدینه هم اقلیت مردم، ثروتمند بودند، ولی فاصلۀ بین فقیر و غنی در آن، نسبت به مکه کمتر بود. البته مدینه بر سر راه تجارت نیز قرار داشت و می توانست به یک مرکز تجاری هم تبدیل شود.

مردم دو منطقه به لحاظ فرهنگ و تمدن، به لحاظ صنعت و سواد و دانش و علم و تجربه، در سطح پایینی قرار داشتند. در مدینه یهود هم زندگی می کردند که کتاب مقدس داشتند و مقداری صنایع دستی بلد بودند.

بالنسبه در مکه افرادی بودند که چون تاجر بودند و به یمن و شام و حبشه و ایران رفت و آمد می کردند، نسبت به مدینه، مردمی آگاه تر، باتجربه تر، جهان دیده تر بودند. با ادیان مختلف سر و کار داشتند و مردم مختلف و صنایع و هنرهای مختلف را دیده بودند و با شاهان مختلف دیدار کرده بودند؛ بنابراین به لحاظ فکری، فضای مکه بازتر از مدینه بودند؛ با این که مردم هر دو شهر اکثرا مشرک و بت پرستند و با ادیان آسمانی و زمینی نسبتاً آشنا هستند.

ادامه دارد....

[="Tahoma"]تدابیر اقتصادی پیامبر(ص) بیشتر در چه مقطعی ظهور پیدا می‌کند؟

در مکه، خانوادۀ پیامبر یک خانوادۀ تاجری بودند که داد و ستد می کردند و به این واسطه بین مردم نفوذ داشتند. پیامبر هم در این محیط مبعوث شد و چند سالی تحریم همه جانبه شد. یعنی پیامبر در مکه نه تنها شخص خودش، بلکه قبیله اش تحریم شد. تحریم هم فقط تحریم اقتصادی نیست؛ بلکه یک تحریمی است که همۀ ابعاد را دربرمی گیرد. بزرگان قریش دور هم نشستند و پیمانی را امضا کردند تا هر گونه رابطه با بنی هاشم و بنی مطلب، ممنوع و تحریم شود. این مقاطعه، چنان شدید و سنگین است که سایر قبایل حتی در حد سلام و احوال پرسی با آنان، هم منع شده اند. ازدواج، داد و ستد، رفت و آمد و هر گونه رابطه با اینها قطع شده است. یکی از این مشکلات، مشکلات اقتصادی است که به خاطر قطع رابطه، اینها نمی توانند داد و ستد کنند. مردم مکه به اینها چیزی نمی فروشند و از آنها چیزی نمی خرند. حتی با مردم غیرمکه هم نمی توانند داد و ستد داشته باشند. یعنی اگر کسی از بیرون مکه می خواست چیزی به اینها بفروشد، قریش مانع می شد.

معروف است که پیامبر مقداری ثروت داشت، مقداری ابوطالب ثروت داشت و مقداری حضرت خدیجه. در این سه سالی که در وضعیت تحریم به سر می بردند، معیشت و تغذیۀ اینها از این راه تأمین می شد. البته خویشاوندان حضرت خدیجه غذایی هم می فرستادند. گزارش های تاریخی حاکی از این بود که وضعیت تغذیه و معاش بسیار سخت بوده است. بچه ها گرسنگی می کشیدند، بزرگ ها از گرسنگی مریض می شدند. اگر پولی هم بود، تبدیل آن به غذا کار سختی بود. وضعیت معیشتی هم برای بزرگسالان و هم برای کودکان سخت بود؛ به طوری که کودکان می مردند. دو قبیلۀ بنی هاشم و بنی مطلب تحریم شدند؛ مشرک و مسلمانشان نیز تحریم شدند. این طور نبود که فقط مسلمان ها تحریم شوند. علت تحریم این بود که چون قبیله پشتیبان شخص پیغمبر بود، کل قبیله تحریم شد.

اگر بخواهیم تشبیهی انجام دهیم، به عنوان مثال، امروز مسئولین کشور ما در سخن و عملشان در مقابل غرب می ایستند و چون مردم پشتیبان مسئولین و انقلاب هستند، تحریم ها طوری وضع می شود که فشارش به مردم منتقل می شود؛ یعنی کل مردم در سختی قرار می گیرند تا خسته شوند و پشتیبانی‌شان را از نظام و مردم بردارند. در آن روزگار هم تحریم به گونه ای وضع می‌شود که کل دو قبیلۀ بنی هاشم و بنی مطلب تحریم می شوند؛ چون این دو قبیله به لحاظ خونی و نژادی پشتیبان پیامبرند. آنان که مسلمانند، دو انگیزه برای پشتیبانی دارند؛ هم انگیزۀ خونی دارند و هم انگیزۀ ایمانی دارند و آنان که مسلمان نشده اند، فقط انگیزۀ خونی دارند.

ادامه دارد....

[="Tahoma"]تدابیر پیامبر به لحاظ اقتصادی، اگر بخواهد کاری را آگاهانه و با اختیار انجام دهد، بیشتر در مدینه جلوه پیدا می کند. پیامبر در مدینه می‌تواند فعال عمل کند؛ یعنی مشکل را می بیند، راه حلی می اندیشد و مقابله می کند. در آغاز ورود پیامبر به مدینه، علاوه بر این که مشکلاتی از قبل وجود دارد، مشکلات تازه ای هم به وجود می آید. یک مشکل، مشکل مهاجرینی است که در مکه ثروت داشتند و مسلمان شدند و الان هجرت کردند به مدینه. این هجرت، پنهان از چشم قریش رخ داده است. یعنی یک مسلمان مکی نمی توانسته در روز روشن هرچه که می خواسته از مکه بردارد و بار شتر کند و به مدینه بیاورد؛ بلکه باید شبانه فرار می کرد. معمولاً مردها می رفتند و زن و بچه ها در مکه می ماندند. کم پیش می آمد که مردی با خانواده اش از مکه به مدینه هجرت کند. حرکت به این شکل، طبیعی است که با اقل اثاث و امکانات همراه است. خانه را باید می گذاشت، اگر باغ و مغازه و کالایی داشت، باید می گذاشت و می رفت. این تعداد، وقتی که به مدینه می روند، عملاً به لحاظ مالی و مادی هیچ چیزی ندارند؛ حتی جایی برای سکونت ندارند.

از طرفی پیامبر یک حکمی صادر کرد مبنی بر این که هرکس، در هر جایی که مسلمان می شود، واجب است به مدینه بیاید. یعنی پیامبر تدبیری اندیشیدند که با تمرکز جمعیت مسلمان در مدینه، برای اسلام اقتدار ایجاد کند و جامعۀ کوچک مسلمانان قدرتمند شوند. با این حکم، از اطراف و اکناف مدینه، به تدریج به مدینه هجرت کردند و بر این اساس مدینه یک شهر مهاجرپذیر شد؛ بدون این که بسترش به لحاظ سکونتی و معیشتی فراهم باشد.

ادامه دارد....

[="Tahoma"]از طرف دیگر، وقتی پدیدۀ تازه ای رخ می دهد و ایده ای در جامعه مطرح می شود، معمولاً تودۀ مستضعف و میانه حال، زودتر به آن ایده پاسخ می دهند تا افراد ثروتمند و دارای جایگاه اجتماعی. یعنی کسانی هم که در مدینه مسلمان می شوند، اغلب تودۀ مستضعف و متوسطند. نمی گوییم از ثروتمندان کسی مسلمان نشده است. اما به نسبت، اولاً عدد ثروتمندان کم است، همه شان هم که مسلمان شوند عدد زیادی نیستند. ثانیاً ثروتمندان اهل حساب و کتابند و دیرتر به پدیده ها پاسخ می دهند. یعنی در هر جامعه ای که پدیده ای رخ می دهد، معمولاً طبقۀ اشراف و صاحب نفوذ، خواهان حفظ وضع موجودند، نه خواهان تغییر وضع موجود. به همین جهت است که دیرتر به پدیده ها واکنش نشان می دهند و معمولاً در مقابلش می ایستند؛ چنان که در مکه، قریش و بزرگان مکه در مقابل اسلام ایستادند.

پیامبر در مدینه، دو گروه پیرو دارد. یک گروه که از مکه مهاجرت کردند و به مدینه آمدند؛ هر چند قبلاً ثروتمند بودند و در حال حاضر فقیرند. گروه دیگر اهالی مدینه هستند که تازه مسلمان شده اند و وضع مادی خوبی ندارند. پیامبر باید برای این ها تدبیری بیاندیشد.

پایان بخش اول

منبع

[="Tahoma"]اقتصاد مقاومتی در سیره رسول خدا(ص)؛ بخش دوم

در ادامۀ گفت و گو با دکتر محمد الله اکبری، مدیر پژوهشکدۀ تاریخ و سیرۀ اهل بیت(ع) به بررسی تدابیر رسول خدا(ص) به منظور پیشرفت اقتصادی جامعۀ اسلامی و جلوگیری از آسیب‌پذیری آن می‌پردازیم و توجه فرهیختگان محترم را به آن جلب می‌کنیم.

فعالیت‌های اقتصادی در آن زمان چگونه بود؛ بیشتر فردی بود یا جمعی؟ ایشان چقدر به مردم میدان می‌داد تا در فعالیت‌های اقتصادی شرکت کنند؟

جامعه ای که پیامبر به آن مهاجرت می کند، یک وضع موجود دارد و یک وضع مطلوب. وضع موجودش همان طور که اشاره شد یک جامعه ای سنتی و قبیله ای است که اقتصادش بر مبنای کشاورزی و دامداری استوار است. حکومت مرکزی وجود ندارد. نظم امنیتی و اقتصادی حکومتی وجود ندارد. در این شهر سه قبیلۀ یهودی نسبتاً پرجمعیت و دارای قدرت نظامی و اقتصادی زندگی می کنند. دو قبیلۀ بزرگ اوس و خزرج نیز وجود دارند که هر کدام شامل چند تیره هستند و معمولاً با یکدیگر به لحاظ سیاسی و نظامی درگیرند.

پیامبر که به این شهر می آید، قصد و غرضش این است که دین و ایده و ارزش های جدیدی را مطرح کند. می‌خواهد یک نظام جدید فرهنگی، دینی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی شکل بدهد. یک عده آدم تازه به این شهر آمده اند که قبلاً ثروتمند بوده اند. در این وضعیت که ترسیم شد که دو گروه نسبتاً با وضعیت مادی و مالی متوسط و پایین، اطراف پیامبر بودند، به لحاظ اقتصادی، این جامعۀ سنتی، یک جامعۀ کشاورزی ـ دامداری است که همه چیزش خصوصی است و دست افراد است؛ چون حکومت و دولتی نیست که بخواهد کار دولتی انجام دهد.

جواب این سؤال در اینجا روشن می شود که با آمدن پیامبر حکومتی تأسیس شده است و در این زمان است که پیامبر می خواهد کاری انجام دهد. البته وقتی هم پیامبر حکومت اسلامی تأسیس می کند، بیشتر فعالیت‌های اقتصادی به شکل خصوصی انجام می شود.

ادامه دارد...

[="Tahoma"] تدابیر رسول خدا(ص) به منظور پیشرفت اقتصادی و جلوگیری از آسیب‌پذیری بدنۀ اقتصاد جامعۀ اسلامی چه بود؟

اولین تدبیر موقت حضرت رسول(ص) برای ارتقای وضع موجود که یک وضعیت اضطراری است ـ چون یک عده آمدند که مسکن و غذا ندارند ـ این است که بین افرادی که تازه آمده اند، یک پیمان برادری انجام می شود. به این صورت که یک مهاجر با یک انصار با اسم و رسم مشخص، برادر دینی قلمداد می شوند.

در آن زمان، سیستم اجتماعی، به صورت قبیله‌ای بود. این پیمان به خاطر این بسته شد تا پشتوانۀ قبیله ای مهاجرین به این وسیله جبران شود؛ چون با هجرت از مکه، از قبیلۀ خود بریده شده و پشتوانۀ خود را از دست داده اند. اتفاقی که بعد از این پیمان می افتد این است که شخص مهاجر در خانۀ انصاری ساکن می شود. انصاری به او غذا هم می دهد. زمین کشاورزی، باغ و سایر اموال را نیز با او تقسیم می کند و در اختیارش قرار می دهد. با این تدبیر، وضعیت اضطرار به شکلی رفع می شود که شخص مهاجر، مسکن و معاشی پیدا می کند. غالب مهاجرین نیز تاجر بودند و کشاورزی بلد نبودند و در آغاز سکونت با انصار، از دسترنج آنان به منظور معاش خود استفاده می کردند.

ماه ها و سال های اول وضع معیشتی در مدینه سخت است. به این منظور، حضرت رسول(ص) طبق آیات قرآن و نصایح خود تأکید بسیاری بر انفاق دارند. برای این که فقرا از فقر مالی برهنه و گرسنه نمانند. حتی خود پیامبر که در روزهای نخستینی که از مکه هجرت کرده و به مدینه آمده، شغلی ندارد و نمی تواند کشاورزی و تجارت کند. به همین خاطر در روزهای اول، انصار، هر روز و هر شب برای ایشان غذا می آورند یا نذر می کنند. یا ایشان از زکات و خمس تازه مسلمانان استفاده می کند. تا این که کم کم زمین کشاورزی تهیه می کند و گوسفندی و شتری و اسبی می خرد و کم کم وضعش بهبود پیدا می‌کند.

از طرفی پیامبر زکاتی را که بین فقرا تقسیم می کرد به این صورت بود که زکاتی که از یک قبیله جمع آوری می‌شد، بین فقرای همان قبیله تقسیم می کرد و آنچه اضافه می آمد به خزانۀ مرکزی واریز می شد و طبق تشخیص، بین دیگر فقرا یا برای تهیۀ تجهیزات نظامی خرج می کرد.

ادامه دارد.....

[="Tahoma"] اصل اولیه اقتصادی در سیرۀ پیامبر(ص) چیست؟

در سیرۀ پیامبر اصل دائمی اقتصادی عبارت است از اصل خودکفایی. یعنی سیرۀ پیامبر این نیست که با این بخشش ها و انفاق ها و توزیع زکات، یک عده گدای دائمی بپرورد. به این صورت که این عده کار نکنند، تلاش نکنند و فقط چشمشان به این باشد که یک ثروتمندی به آنها انفاق بکند یا فصل زکات برسد و زکات بهشان تعلق بگیرد. اصل اولیه اقتصادی در اسلام، این است که هر شخص مسلمانی باید بتواند معاش خود را تأمین کند و به خودکفایی برسد. یعنی اگر امروز درمانده و فقیر است، راه حلی اندیشیده شود که به تدریج به خودکفایی برسند.

به تعبیر دیگر این دو گروه مهاجران و نومسلمانان مدنی، قرار نیست که پیامبر خزانه ای مخصوص به آنان داشته باشد و ماه به ماه بین اینها توزیع کند. قرار بر این است که هر کسی بتواند معاش خود را تأمین کند. فلسفۀ زکات و انفاق این است که اگر کسی اضطرار دارد، با توزیع زکات و انفاق، موقتاً اضطرارش برطرف شود و زمینۀ خودکفایی آن شخص را فراهم کند.

در آیات و روایاتی که رسیده بر این نکته تأکید شده که حرکت اقتصادی به سمت و سویی باید باشد که از تعداد نیازمندان روز به روز کاسته شود. پیامبر نیز وعده می دهد که اگر امروز نیازمندید، در آیندۀ نزدیک، به جایی خواهید رسید که در مدینه فقیری پیدا نشود که اگر کسی نذری دارد بتواند به آن فقیر بدهد. بنابراین اصل اولیۀ اقتصادی در اسلام این نیست که تعداد فقرا را زیاد کند و مردم را به لحاظ مادی و معیشتی، نیازمند و وابستۀ به حکومت کند. بلکه اصل این است که افراد مسلمان خودکفا شوند و درآمدی تولید کنند و حتی مالیات و زکات و خمس به حکومت بدهند؛ نه این که حکومت به مردم چیزی بدهد.

ادامه دارد ....

[="Tahoma"] گفتید مهاجرین، کشاورزی و دامداری بلد نبودند. پیامبر برای رفع بیکاری این افراد، چه تدبیری اندیشید؟

در آغاز ورود پیامبر در مدینه، اکثریت مردم مشرک بودند. یهود نیز زندگی می کرد و اقلیت مردم مسلمان بودند. بعد از مدت زمانی که می گذرد، جنگ هایی همچون بدر و احد و خندق رخ می دهد. افرادی که به مدینه هجرت کرده اند، کشاورزی و دامداری بلد نیستند و بیکارند؛ ضمن این که اموال منقول و غیرمنقول اینها در مکه برای جنگ با خودشان مصادره شده است.

از طرفی قریش، دشمن سرسخت مسلمانان است که آنان را راحت نمی گذارد؛ هر چند مسلمانان از مکه هجرت کرده اند و حدود 200 کیلومتر از آنان فاصله گرفته اند. قریش می خواهد از تأسیس حکومت اسلام و گرویدن مردم به این دین جلوگیری کند.

از طرف دیگر، گلوگاه اقتصادی قریش، همان راه تجارت بین المللی شرق و غرب است که از فاصلۀ 200-300 کیلومتری مدینه به سمت شام عبور می کند. پیامبر در این باره تدبیر دیگری می اندیشد به این صورت که از مهاجرانی که هم بیکارند و هم گرسنه اند، دسته های نظامی تشکیل می شود. انصار در این گروه ها نیستند و یا تعهدی ندارند که باشند. این دسته های نظامی وظیفه شان این است که راه گلوگاه اقتصادی قریش را ناامن کنند تا قریش نتواند به راحتی تجارت کند. در سال های اول چند برخورد رخ می دهد ولی به جنگ نمی انجامد ولی قریش احساس می کند که راه اقتصادی اش ناامن شده است. سال دوم، جنگ بدر رخ می دهد که خود پیامبر نیز حضور دارد.

تعداد نیروهای نظامی پیامبر قابل توجه اند و انصار نیز داوطلبانه در این جنگ شرکت کردند و به قصد بستن راه تجاری قریش به میدان آمدند. می توان گفت این جنگ به دو دلیل رخ داد: 1. قریش اموال مهاجرین را در مکه تصرف کرده اند و مسلمانان می خواهند تلافی کنند؛ 2. دلیل دوم که مهمتر است این است که می خواهند به قریش فشار آورند. می توان گفت که این تدابیر راهی است هم برای رفع بیکاری مهاجران و هم برای تأمین درآمد.

تا این که جنگ بدر و احد اتفاق می افتد و به تدریج تعداد مسلمانان در مدینه بیشتر می شود به این صورت که مشرکان، مسلمان می شوند. از طرفی برخورد با قبایل یهود پیش می آید. برخی تبعید می شوند، برخی مسلمان می شوند. پیامبر پیمانی هم بین جامعۀ مسلمان با اقلیت یهود و مشرکان مدینه امضا می کنند. این پیمان نامه قانونی است که رابطه بین مسلمانان و یهودیان و مشرکان را تنظیم می کند. به تدریج مسلمانان بیشتر می شوند تا سال 5 هجرت، بعد از جنگ خندق که دیگر همه مردم مدینه مسلمان هستند و دیگر خبری از یهودی و مشرک در مدینه وجود ندارد.

ادامه دارد...

[="Tahoma"] برای بهبود وضع مسکن نومسلمانان و مهاجران چه کارهایی انجام شد؟

در این فاصله، وضعیت مالی و معیشتی نومسلمانان و مهاجران خوب نیست. پیامبر این افراد را تشویق می کند که تجارت کنند. در فواصلی که جنگ نیست می توانند به شام بروند و تجارت کنند. به مکه نمی توانند بروند چون قریش این مسیر را مسدود کرده است. بنابراین تجارت اندکی می توانند داشته باشند؛ در حد رابطه با شهرهای اطراف مدینه. به همین خاطر در تجارت بین الملل نقش پررنگی نمی توانستند ایفا کنند.

پیامبر در این موقعیت برای بهبود وضع مسکن مسلمانان تدبیری می اندیشد. با وجود این که مردم مکه و مدینه فرهنگ های متفاوتی داشتند، انصار خانه های خود را با مهاجران تقسیم کردند و بعضی از مهاجران زن مدنی گرفتند و روابط به این شکل مستحکم تر شد. انصار زمین ها و خانه های قدیمی و کلنگی خود را می بخشند. پیامبر این زمین ها را بین مهاجران تقسیم و واگذار می کند. تعدادی زمین را نیز پیامبر با پول زکات و مالیات از انصار خریداری می کند و زمین ها را رایگان در اختیار مهاجران قرار می دهد. خانه های کلنگی را خراب می کنند و زمینش را همراه با سند و مشخصات کامل در اختیار مهاجران قرار می دهد و به این ترتیب یک همیاری و همکاری و تعاون در ساخت این خانه ها رخ می دهد. وقتی خانه ساخته می شود، شخص مهاجر خانه انصاری را تخلیه می کند و به خانه خود می آید. یعنی آن اضطرار که رفع شد، خانه انصار از مهاجر خالی می شد. با این تدبیر، مسکن افراد مهاجر و حتی افراد مدنی که مسکن نداشتند تأمین شد.

ادامه دارد ....

[="Tahoma"]پیامبر برای احیای زمین‌های بایر چه تدبیری داشتند؟

از طرفی، اطراف مدینه زمین های بایر زیادی وجود داشت. وقتی که کل مدینه و قبایل اطراف مدینه، مسلمان می‌شوند، چون اغلب مردم دامدارند، یک شناسایی از محیط انجام می شود و پیامبر زمین های بایر را با ذکر مشخصات بین مسلمانان اعم از مهاجرین و انصار واگذار می کند. این زمین های کشاورزی واگذار شده یک شرط دارد که عبارت است از این که بعد از سه سال باید این زمین احیا شده باشد. اگر بعد از سه سال احیا نمی شد، به دیگری واگذار می شد یا برمی گشت به مالکیت حکومت اسلامی و پیامبر می توانست آن زمین را به کس دیگری واگذار نماید. حتی بعد از رحلت پیامبر این قانون باقی می ماند و خلفای بعدی نیز همین کار را می کردند؛ یعنی اگر زمین های واگذار شده احیا نمی شد، به کس دیگری واگذار می شد.

وقتی دین جدیدی می آید، فرهنگ و ارزش های جدیدی تأسیس می کند و شور و نشاطی در جامعه ایجاد می‌نماید که افراد به لحاظ دینی و اخلاقی و جهادی و اقتصادی به دنبال تبدیل وضعیت از وضع موجود به وضع مطلوب هستند. به لحاظ اقتصادی، موج تازه ای به منظور تولید محصولات و ایجاد کار و شغل تازه ایجاد می شود و به این ترتیب، زمین ها و باغ ها احیا می شوند. از پیامبر روایت شده که هر کس درختی بکارد که حیوان و انسانی از سایه و میوۀ آن بهره ببرد، پاداش های دنیوی و اخروی برایش مقرر است. به تعبیر دیگر، یک نوع نهضت احداث باغ و کشاورزی ایجاد می شود. خود شخص پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) و صحابه باغ احداث می‌کنند و روی ایجاد و تأسیس باغ تأکید بیشتری دارند. از حضرت علی(ع) می پرسند که اسراف چیست؟ می‌فرمایند: اسراف این است که خرما را بخوری و هسته اش را دور بیاندازی. ایشان در خانه اش کیسه هایی بود که حاوی هسته های خرما بود. از ایشان می پرسند که چرا هسته‌ها را نگه می داری؟ ایشان در جواب گفتند که هر یک از این هسته ها یک نخل بالقوة است. اینها را کشت می کنم و تبدیل به نخلستان می شود. حضرت علی با این شیوه نزدیک به 100 هکتار نخلستان ایجاد کرد. نخلی که اگر کسی آن را کشت کند، حداقل 10 سال زمان می طلبد که محصولش به دست بیاید؛ یعنی این طور نیست که محصولش زود به دست آید. بیشتر این نخلستان ها بین سه تا چهار روز تا مدینه با شتر فاصله دارد. برخی از این نخلستان ها نزدیک دریای سرخ است. شهر ینبع فعلی که در عربستان قرار دارد، در بخش جنوبی اش، جایی است به نام «ینبع النخل». جایی بود که آب و زمین حاصلخیز وجود داشت که مستعد کشاورزی بود. این مکان از جاهایی است که پیامبر به حضرت علی واگذار کرد و حضرت علی نیز زمین های مجاورش را خرید و منطقۀ وسیعی را زیر کشت نخلستان برد. دیگر صحابه نیز به همین کار روی آوردند. به این ترتیب شور و نشاطی بر اساس آموزه های اقتصادی اسلام ایجاد شد که نتیجه اش رونق کشاورزی و باغداری و دامداری و به تبع آن رونق تجارت بود.

پایان بخش دوم.

موضوع قفل شده است