معصوميت

تب‌های اولیه

48 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معصوميت

شيعه معتقدند كه علي (رض) امامي معصوم است سپس چنان كه خود شيعيان قبول دارند علی را می بینیم که دخترش ام کلثوم(خواهر حسن و حسین (رضی الله عنهما)) را به ازدواج عمر بن خطاب (رض) در می آورد!!!
شیعه باید از دو چیز یکی را بپذیرند که هریک برایشان ناخوشایند است : اول اینکه باید قبول کنند که علی معصوم نیست:چون که دخترش را به ازدواج مرد کافری در آورده است! و چنین سخنی با پایه اساسی مذهب شیعه متضاد است.دوم اینکه : بپذیرند که عمر مسلمان است و علی دوست داشته او دامادش شود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

برچسب: 


با نام الله


با سلام و عرض ادب

جواب این سوال در تایپیک های مختلف در این انجمن داده شده است می توانید مراجعه بفرمائید:



اما به صورت خلاصه ما می گوئیم چنین داستانی منحصر در این دو فرض نمی باشد که ما ناچار به پذیرش یکی از اطراف آن شویم؛ بلکه فرض دیگری نیز در میان است و آن این است که: برفرض پذیرش چنین ازدواجی معتقدیم این ازدواج اکراهی بوده و نه اختیاری که از روی میل صورت پذیرفته باشد.

البته در تحقق چنین ازدواجی در میان علمای شیعه اختلاف اقوال وجود دارد؛ لذا برخی از علمای متقدم شیعه همچون شیخ مفید (رضوان الله علیه) منکر چنین امری بوده اند.

هر چند مشهور میان علمای شیعه این است که تنها عقدی صورت پذیرفته که این امر نیز اکراهی بوده است؛ همچنان که در روایات شیعه چنین امری بیان شده است.

تحقق عقد اکراهی نیز اساسا هیچ ارتباطی با بحث عصمت و یا عدم آن نخواهد داشت؛ همچنان که وجود چنین مسائلی در داستان برخی از انبیاء علیهم السلام مشاهده می شود. آیا در این داستان که لوط به قوم کافر خویش پیشنهاد ازدواج با دخترانش را می دهد عدم عصمت آن حضرت و یا مؤمن بودن قوم او را نتیجه می گیریم؟!:«وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيد».[1]

وجود چنین عقدی نیز فضیلتی برای خلیفۀ دوم نخواهد بود؛ البته با مراجعه به متون اهل سنت جز مذمت جناب خلیفۀ دوم مشاهد نمی شود؛ همچنان که سبط بن جَوزى (درگذشته: 654) در اين رابطه می نویسد: جدّ من در كتاب‏ المنتظم‏ مى‏ نويسد: على، امّ كلثوم را به نزد عمر فرستاد، تا عمر او را ببيند. عمر ساق او را برهنه كرد و به آن دست زد و لمس كرد (!!).
سبط ابن جَوزى مى‏افزايد: به نظر من- به خدا سوگند!- اين كار زشت و قبيحى است؛ اگر او كنيز هم بود، با او چنين رفتارى نمى ‏كرد.

از طرفى، مسلمانان اتّفاق نظر دارند كه لمس كردن زن نامحرم جايز نيست؛ پس چگونه عمر چنین کاری می کند؟[2]
البته : اى كاش تنها لمس كردن بود. در روايت خطيب بغدادى از بوسيدن و گرفتن ساق‏ پا سخن به ميان آمده است (!!).[3]
بنابراین انحصار دو فرض باطل است و در صورت پذیرش چنین امری وجود آن اکراهی بوده، که نه تنها فضیلتی برای خلیفۀدوم به وجود نیاورد؛ بلکه اساسا چیزی جز مذمت بر دامن وی نمی نشیند.

موفق باشید.

:Gol:----------------------------------------------------------------------------------:Gol:

[1]. هود/78.قوم او (به قصد مزاحمت ميهمانان) به سرعت به سراغ او آمدند- و قبلًا كارهاى بد انجام مى‏دادند- گفت: «اى قوم من! اينها دختران منند براى شما پاكيزه‏ترند! (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد! آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!

[2].تذكرة الخواص: 288 و 289.

[3].تاريخ بغداد: 6/ 180.«وقتى كه عمر، امّ كلثوم را ديد، برخاست و دست به ساق پاى (!!) او زد و گفت: به پدرت بگو: به راستى راضى شدم، راضى شدم، راضى شدم. وقتى كه دختر به نزد پدرش آمد، على به او گفت: اميرالمؤمنين به تو چه گفت؟ امّ كلثوم گفت: مرا پيش خود خواند و بوسيد (!!) و وقتى برخاستم دست به ساق‏ پايم زد (!!) و گفت: به پدرت بگو راضى شدم.

surankurd;319577 نوشت:
علی معصوم نیست:چون که دخترش را به ازدواج مرد کافری در آورده است! و چنین سخنی با پایه اساسی مذهب شیعه متضاد است....

سلام علیکم
اولا:
آیا پایه اساسی شیعه این است که عمر کافر است؟!!! خیر بلکه شیعه با اعتقاد به خلافت بلافصل امام علی علیه السلام معتقد است خلفای سه گانه نخست با غصب خلافت ظلم نموده اند و چون خداوند ظالمین را لعن نموده آنها را لعن می کند ولی تلازمی بین لعن و کفر فقهی نیست!
ثانیا:
ازدواج زن مسلمان با مرد کافر اصلا صحیح نیست و محقق نمی شود. و حال آن که این ازدواج بنابر زعم اهل سنت محقق شده و حتی بچه هایی را هم به عنوان محصول این ازدواج نام برده اند!!!
ثالثا:
عصمت از گناه در فرض اختیار است! وقتی کسی اختیار نداشته باشد دیگر عصمت و معصیت معنایی ندارد. بنابر نقل خود اهل سنت، عمر، امام را تهدید نمود و حضرت چاره ای جز اجازه این ازدواج نداشت!
رابعا:
اصلا امام دختری به نام ام کلثوم نداشته است که بخواهد به عقد عمر در بیاورد!
**
یکی گفت: خسن و خسین هر سه دختران مغاویه هستند!
بهش گفتند: خسن نیست و حسن است. خسین نیست و حسین است. هر سه نیستند و هردو هستند. دختر نیستند و پسرند. مغاویه نیست و معاویه است بعدش اصلا ایندو پسران علی هستند نه معاویه!

شما می گویید این ازدواج سند تاریخی ندارد در صورتی که این ازدواج در اکثر کتاب های خودتان وجود دارد برای نمونه:::کافی کلینی فی فروغ(115/6)--طوسی فی تهذیب الاحکام(باب عدد النسا148/8)وفی(380/2)--ابن ابی الحدید فی شرح نهج البلاغه(124/3)--المجلسی فی بحار الانوار(ص621) وبرای اطلاع بیشتر به رساله:زواج عمر بن الخطاب من ام کلثوم بنت علی بن ابی طالب-حقیقة لا افترا-لابی معاذ اسماعیلی مراجعه فرمایید.
ثانیا اینکه می گویید علی بن ابی طالب دختری به نام ام کلثوم نداشته خیلی بی معنیه توصیه می کنم یکم مطاله تون رو بیشتر کنید!!!!!!!!!!!!!!

surankurd;320115 نوشت:
شما می گویید این ازدواج سند تاریخی ندارد در صورتی که این ازدواج در اکثر کتاب های خودتان وجود دارد برای نمونه:::کافی کلینی فی فروغ(115/6)--طوسی فی تهذیب الاحکام(باب عدد النسا148/8)وفی(380/2)--ابن ابی الحدید فی شرح نهج البلاغه(124/3)--المجلسی فی بحار الانوار(ص621) وبرای اطلاع بیشتر به رساله:زواج عمر بن الخطاب من ام کلثوم بنت علی بن ابی طالب-حقیقة لا افترا-لابی معاذ اسماعیلی مراجعه فرمایید.
ثانیا اینکه می گویید علی بن ابی طالب دختری به نام ام کلثوم نداشته خیلی بی معنیه توصیه می کنم یکم مطاله تون رو بیشتر کنید!!!!!!!!!!!!!!

شما که مطالعه تان زیاده بفرمایید بگید معنی این روایت از شارح صحیح مسلم چی هست؟؟

أختا عائشة: اللتان أرادهما أبو بكر الصديق، رضى الله عنه، بقوله لعائشة: إنما هما أخواك وأختاك، قالت: هذان أخواى، فمن أختاى؟ فقال: ذو بطن بنت خارجة، فإنى أظنها جارية. ذكر هذه القصة فى باب الهبة من المهذب، وقد تقدم بيانهما فى أسماء الرجال فى النوع الرابع فى الأخوة، وهاتان الأختان هما أسماء بنت أبى بكر، وأم كلثوم، وهى التى كانت حملاً، وقد تقدم هناك إيضاح القصة، وأم كلثوم هذه تزوجها عمر بن الخطاب، رضى الله عنه.

النووي، أبو زكريا محيي الدين يحيى بن شرف بن مري (متوفاي676 هـ)، تهذيب الأسماء واللغات، ج 2، ص630، رقم: 1224، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1996م.

surankurd;320115 نوشت:
شما می گویید این ازدواج سند تاریخی ندارد در صورتی که این ازدواج در اکثر کتاب های خودتان وجود دارد برای نمونه:::کافی کلینی فی فروغ(115/6)--طوسی فی تهذیب الاحکام(باب عدد النسا148/8)وفی(380/2)--ابن ابی الحدید فی شرح نهج البلاغه(124/3)--المجلسی فی بحار الانوار(ص621) وبرای اطلاع بیشتر به رساله:زواج عمر بن الخطاب من ام کلثوم بنت علی بن ابی طالب-حقیقة لا افترا-لابی معاذ اسماعیلی مراجعه فرمایید.
ثانیا اینکه می گویید علی بن ابی طالب دختری به نام ام کلثوم نداشته خیلی بی معنیه توصیه می کنم یکم مطاله تون رو بیشتر کنید!!!!!!!!!!!!!!

با سلام و عرض ادب
همچنان که مختصرا عرض شد در رابطه با چنین ازدواجی در میان علمای شیعه اقوالی وجود دارد. اما مشهور میان شیعه تحقق عقد به صورت اکراهی بوده و نه بیشتر.

اما همچنان که گفته شد این ازدواج فضیلت ساز نیست؛ بلکه با مراجعه به متون عامه که متعرض بعضی از ابعاد این قضیه شده اند جز مذمت چیز دیگری برای خلیفه ثانی اثبات نمی شود.

براستی کسی که اینچنین متعرض نوامیس دیگران می شود چگونه شایستگی خلافت مسلمین و حفظ نوامیس مردم را خواهد داشت؟

موفق باشید.

آقای علی مع الحق من حدیث بالا رو تو هیج کتاب حدیثی نیافتم لطفا اگه سند دقیق تری دارید بیان نمائید.

آقای صدرای به اصطلاح کارشناس صفحه 180 جلد 6 (تاریخ بغداد) در مورد فردی به نام هارون حرف می زند و اینکه ثقه هست یا نه (که در اینجا به این موضوع کاری نداریم) و اصلا در مورد امام عمر (رضی الله عنه) و ام کلثوم حرفی به میان نیاورده .
این دلیلتون هم مثل بقیه دلیل هاتون بدون سند در اومد(فکر کنم کتاب های ترجمه شده به فارسی رو هم به نفع خودتون تحریف می کنید:Khandidan!:)ازتون خواهش می کنم که از این به بعد هر دلیلی میارید از منابع کتب عربی باشه. با تشکر

مثل اینکه بحث با این بابا رو از ب بسم الله باید شروع کنیم
خدا رحم کند
اخوی ادرس کتاب و چاپش به شما داده شده
رجوع کن پیدا میکنی

surankurd;320505 نوشت:
آقای صدرای به اصطلاح کارشناس صفحه 180 جلد 6 (تاریخ بغداد) در مورد فردی به نام هارون حرف می زند و اینکه ثقه هست یا نه (که در اینجا به این موضوع کاری نداریم) و اصلا در مورد امام عمر (رضی الله عنه) و ام کلثوم حرفی به میان نیاورده .
این دلیلتون هم مثل بقیه دلیل هاتون بدون سند در اومد(فکر کنم کتاب های ترجمه شده به فارسی رو هم به نفع خودتون تحریف می کنید:Khandidan!:)ازتون خواهش می کنم که از این به بعد هر دلیلی میارید از منابع کتب عربی باشه. با تشکر

[=&quot]با سلام و عرض ادب

در مورد جسارت خلیفۀ دوم، آدرس داده شده درست است دوباره مراجعه بفرمائید:

«وأخبرنا محمد بن عمر بن القاسم النرسي - واللفظ له - أخبرنا محمد بن عبد الله ابن إبراهيم الشافعي ، حدثنا أحمد بن الحسين الصوفي ، حدثنا إبراهيم بن مهران بن رستم المروزي ، حدثنا الليث بن سعد القيسي مولى بني رفاعة في سنة إحدى وسبعين ومائة بمصر عن موسى بن علي بن رباح اللخمي ، عن أبيه ، عن عقبة بن عامرالجهني .

قال : خطب عمر بن الخطاب إلى علي بن أبي طالب ابنته من فاطمة وأكثر تردده إليه ، فقال : يا أبا الحسن ما يحملني على كثرة ترددي إليك إلا حديث سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم : " كل سبب وصهر منقطع يوم القيامة ، إلا سببي ونسبي " . فأحببت أن يكون لي منكم أهل البيت سبب وصهر . فقام علي فأمر بابنته من فاطمة فزينت ثم بعث بها إلى أمير المؤمنين عمر ، فلما رآها قام إليها فأخذ بساقها وقال : قولي لأبيك قد رضيت ، قد رضيت ، قد رضيت . فلما جاءت الجارية إلى أبيها قال لها : ما قال لك أمير المؤمنين ؟ قالت : دعاني وقبلني فلما قمت أخذ بساقي وقال : قولي لأبيك قد رضيت . فأنكحها إياه فولدت له زيد بن عمر بن الخطاب فعاش حتى كان رجلا ثم مات ».[1]

البته امام هدایت در قرآن هدایت به امر الهی می نماید نه اینکه حریم الهی را هتک نماید.

«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِين»؛و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت مى‏كردند و انجام كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم و تنها ما را عبادت مى‏ كردند.[2]

موفق باشید.

------------------------------------------------

[=&quot][1] [=&quot].تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، دارالکتب العلمیة،1417ج6، ص180، ه.
[=&quot][2] [=&quot]. الانبیاء/73.

پسر جان!
چی میگی که ام کلثوم بنت ابی بکر با عمر بن خطاب ازدواج کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من دلایلی از کتاب های خودتون آوردم که قابل استناد هستند و میگه که ام کلثوم بنت علی منظوره اونوقت تو دلیلی از سایت (valiasr-aj)آوردی که اصلا وجود خارجی نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آقای صدرا افرادی رو که راوی حدیث معرفی کردی , بررسی کردم بعضی هاشون مجهول الهویه وغیر قابل اعتماد هستن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

surankurd;320548 نوشت:
پسر جان!
چی میگی که ام کلثوم بنت ابی بکر با عمر بن خطاب ازدواج کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من دلایلی از کتاب های خودتون آوردم که قابل استناد هستند و میگه که ام کلثوم بنت علی منظوره اونوقت تو دلیلی از سایت (valiasr-aj)آوردی که اصلا وجود خارجی نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اولا لطف کرده و در یک سایت دینی ، کوچه بازاری صحیت نفرمائید

در ثانی جنابعالی فاسق بودن خود را ثابت کردید!

پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله - فرمود: فاسق چهار نشانه دارد: (اشتغال به) لهو، لغو، دشمنی و بهتان.

شما به بنده و سایت ولی عصر تهمت زده اید در نتیجه طبق گفته رسول الله فاسق هستید.

تبریک میگم!

و اما اصل حدیث که بنده با یک سرچ ساده پیدایش کردم.

جهت اطلاع این تصویر برای نرم افزار مکتبه شامله است که متعلق به اهل سنت میباشد.

من به شما و سایت ولی عصر هیچ تهمت و بهتانی نزده ام بلکه شما خودتون سوء ظن دارید و طبق آیه 12 سوره حجرات شما گناه بزرگی را مرتکب شده اید(یا ایها الذین امنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم). حال شما به دلیل بهتان زدن به من و مورد خطاب قرار دادن با لفظ فاسق خود را مشمول حدیثی که بیان فرمودید قرار دادید.ثانیا برای اطلاع بیشتر به رساله -زواج عمر بن خطاب من ام کلثوم بنت علی بن اب طالب حقیقة لا افتراء-لابی معاذ اسماعیلی مراجعه فرمایید.ثالثا نمیدونم که چرا انکار می کنید در صورتیکه هم مذهب خودتون آقای صدرا(کارشناس) هم میگه که ام کلثوم دختر علی بن ابی طالبه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

surankurd;320614 نوشت:
من به شما و سایت ولی عصر هیچ تهمت و بهتانی نزده ام بلکه شما خودتون سوء ظن دارید و طبق آیه 12 سوره حجرات شما گناه بزرگی را مرتکب شده اید(یا ایها الذین امنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم). حال شما به دلیل بهتان زدن به من و مورد خطاب قرار دادن با لفظ فاسق خود را مشمول حدیثی که بیان فرمودید قرار دادید.ثانیا برای اطلاع بیشتر به رساله -زواج عمر بن خطاب من ام کلثوم بنت علی بن اب طالب حقیقة لا افتراء-لابی معاذ اسماعیلی مراجعه فرمایید.ثالثا نمیدونم که چرا انکار می کنید در صورتیکه هم مذهب خودتون آقای صدرا(کارشناس) هم میگه که ام کلثوم دختر علی بن ابی طالبه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دوست عزیز
شما به بنده گفتید

نقل قول:
چی میگی که ام کلثوم بنت ابی بکر با عمر بن خطاب ازدواج کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
(تهمت جعل حدیث)
و به سایت ولی عصر گفتید:
نقل قول:
تو دلیلی از سایت (valiasr-aj)آوردی که اصلا وجود خارجی نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
(تهمت جعل حدیث)

شما دو تهمت زده اید پس حدیث پیامبر در مورد شما صدق میکند.

surankurd;320614 نوشت:
ثانیا برای اطلاع بیشتر به رساله -زواج عمر بن خطاب من ام کلثوم بنت علی بن اب طالب حقیقة لا افتراء-لابی معاذ اسماعیلی مراجعه فرمایید.ثالثا نمیدونم که چرا انکار می کنید در صورتیکه هم مذهب خودتون آقای صدرا(کارشناس) هم میگه که ام کلثوم دختر علی بن ابی طالبه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

کارشناس محترم فرمودند بین علمای شیعه اختلاف هست که آیا این ازدواج صورت کرده یا خیر که اگر هم صورت گرفته باشد از روی اجبار بوده

حالا که اصرار دارید بیایید فرض را بر ازدواج بگذاریم:

از محمد بن علي روايت شده است كه عمر امّ‌كلثوم را از علي (عليه السلام) خواستگارى كرد، امام خردسال بودن او را يادآورى كرد. امام علي عليه السلام فرمود: من امّ‌كلثوم را به نزد تو مى‌فرستم، اگر خوشت آمد، او را به همسرى خود انتخاب كن. امام عليه السلام امّ‌كلثوم را نزد عمر فرستاد، عمر ساق پاى امّ‌كلثوم را برهنه كرد! امّ‌كلثوم فرمود: اگر خليفه نبودى چشمت را كور مى‌كردم!
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 6، ص 163، ح10352، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ؛
الخراساني، سعيد بن منصور (متوفاي227هـ)، سنن سعيد بن منصور، ج 1، ص 173، ح1011، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: الدار السلفية - الهند، الطبعة: الأولى، 1403هـ ـ 1982م .
القرطبي، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1955، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر المعروف بالبري (متوفاي644هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج 1، ص 260؛
ابن قدامة المقدسي، بد الرحمن بن محمد (متوفاي682هـ)، الشرح الكبير، ج 7، ص 343؛
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تلخيص الحبير في أحاديث الرافعي الكبير، ج 3، ص 147، تحقيق السيد عبدالله هاشم اليماني المدني، ناشر: - المدينة المنورة – 1384هـ – 1964م؛
الإصابة في تمييز الصحابة، ج 8، ص 293، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992؛
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 265؛
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج 6، ص 240، ناشر: دار الجيل، بيروت – 1973.

آیا از این مطلب چیزی جز عمل شهوانی خلیفه شما اثبات میشود؟؟؟

سلام دوباره
در مورد حدیثی که کارشناس گفته مبنی بر اینکه امام عمر-رضی الله عنه-ساق ام کلثوم را لمس کرده خدمت آقای کارشناس عرض کردم که بعضی از راویان حدیث ثقه نیستند.
ثانیا من نمی دونم که غیرت امام علی-رضی الله عنه-که این همه در تاریخ بیان شده کجا رفته؟؟؟؟
شاید بگید که طرفش خلیفه و دارای مکنته , ولی همه ما می دونیم که یکی از عادل ترین حکومت های جهان بوده , و امام علی حداقل توانایی یک اعتراض رو داشته.
باور کنید که با این حرفاتون غیرت امام علی رو زیر سوال می برید!!!!
دیگه خود دانید.

و بالاخره آخرین سخن من , اگه قبول کردید که فبها اگر هم نکردید واگذارتون می کنم به الله , همچنین ازتون خواهش می کنم که به دنبال مغلطه کردن موضوع نباشید باتشکر فی امان الله.
در مورد اين روايات چند تبصره ي مفيد خدمت خوانندگان بدين شرح معروض مي دارم: اول: در ميان محدثان اين امر متداول است که پس از ملاحظه ي يک واقعه در مرويات متعدد به اصل حقيقت پي مي برند. از اين روش فراز و نشيب و کم و زياد "اصل چيز عيان خواهد شد". با بکار بردن اين روش ارزيابي حديثي در مسأله ي بالا، روشن مي شود که از طرف راويان در اينجا ادراج في الرواية صورت گرفته است. اگر براي اين امر نياز به قرينه هست، پس در روايت طبقات ابن سعد (متوفي 230 تا 235 هجري) تذکره ي ام کلثوم رضي الله عنها بنت علي مرتضي رضي الله عنه موجود است، مي توان به آن مراجعه کرد. در اينجا فقط قسمت ضروري آن بيان مي شود که اصل واقعه از آن خوب واضح مي شود: "... فأمر بها علي رضي الله عنه فصنّعت ثم امر ببرد فطواه و قال انطلقي بهذا الي امير المومنين فقولي ارسلني ابي يقرأک السلام و يقول ان رضيت البرد فامسکه و ان سخطه فرده. فلما اتت عمر (رض) قال: بارک فيکِ و في ابيکِ، قد رضينا. قال فرجعت الي ابيها فقالت: ما نشر البرد و لا نظر الاّ اليّ. فزوجها اياه فولدت له غلاما يقال له زيد" (طبقات ابن سعد: 8 / 304 - چاپ ليدن يورپ) در پرتو اين روايات معلوم مي شود که اصل ماجرا فقط همين قدر بوده که در اين روايت بيان شده است و اين واقعه را اگر کسي در صورت الفاظ زشت و منکر در جاي ديگر بيان کرده، بايد دانست که چيزي جز اضافات از طرف راويان آن نيست. دوم: تمام روايات مبين اين واقعه که در آن ها تعبير زشت ديده مي شود، از نظر سند منقطع و در متن شاذ هستند که به محمد باقر عليه السلام منسوب شده اند. در مقابل، رواياتي که ما براي اثبات اصل مسأله ياد آور شديم نيز از امام محمد باقر عليه السلام مروي هستند که در آنها بطور کلي الفاظ منکر و عنوان زشت وجود ندارد. پس در اين صورت ملحوظ داشتن آن ضابطه که براي اين گونه مواقع نوشته اند، لازم است. ابن حجر مکي هيثمي در کتاب خودش "الزواجر عن اقتراف الکبائر" (ص: 28، تحت عنوان "الکبيرة الاولي" باب الاول "في الکبائر الباطنة") و نيز علامه ابن عابدين شامي در "رد المحتار حاشية دّر المختار" ( ج: 3 / باب: المرتدين) اين قاعده را چنين نوشته اند: "واذا اختلف کلام الإمام، فيوخد بما وافق الادلة الظاهرة و يعرض عما خالفها" (هنگامي که در کلام امامي اختلاف ديده شد، پس آن قول که لايق و مناسب ديانت و امانت و تقواي بزرگان است، قابل قبول خواهد بود و آن چه که معارض با شأن ايشان است، شايسته ي اعراض و اغماض و طرد است.) سوم: علماي اصول حديث ضابطه اي بيان فرموده اند که هنگام متقابل و معارض شدن روايات، آن را ملحوظ مي دارند و آن اينست: "روايتي که موافق عقل و عادت باشد، سزاوار قبول کردن است و روايتي که با عقل و عادت موافق نباشد و بلکه بر عکس آن باشد، قابل اعتنا نخواهد شد." عبارت زير را در اين قاعده ي اصولي ملاحظه فرماييد: "ومنها قرينهٌ في المرويٌ کمخالفتهِ لمقتضي العقل بحيث لا يقبل التأويل ويلحق بما يدفعه الحسّ والمشاهدة او العادة وکمنافاته لدلالة الکتاب القطعية او السنّة المتواترة او الاجماع القطعي" (تنزيه الشريعة المرفوعة، از علي بن محمد عراق کناني، متوفي 963، ص: 6 - چاپ مصر - منقول از کتاب "رحماء بينهم: 2: 220") چهارم: در گذشته بيان شد که آن روايات که در آن ها الفاظ منکر وجود دارد و به امام محمد باقر عليه السلام منسوب هستند و مجتهدان شيعه به وسيله ي روايات معتبر و مستند ثابت کرده اند که در مرويات امام محمد باقر عليه السلام چيزهايي که او بيان کرده، تدليس و تخطيط شده و به جانب او منسوب شده اند و بدين طريق بر او افتراء شده است؛ چنان که در "رجال کشي" و "تنقيح المقال مامقاني" آمده است: "عن الصادق عليه السلام انّ لکل رجل منّا يکذب عليه وعنه انّ المغيرة بن سعيدٍ دسَّ في کتب اصحاب ابي احاديث لم يحدّث بها ابي فاتقوالله و لا يقبلوا علينا ما خالف قول ربنا و سنّة نبينا". (رجال کشي:146- چاپ بمبي+ تذکره ي مغيره:195-چاپ جديدتهران+تنقيح المقال از عبدالله مامقاني:174/ المقام الثالث من المقدمة). براي عاقلان جواب اين سوال روشن است که وقايعي که در خانه پيش بيايد توسط چه کسي در خانه افشا مي شود؟ چون اين کار به دو طريق ممکن است صورت گيرد. مثلاً در اين مورد يا توسط ام کلثوم رضي الله عنها افشا شده است و يا عمر فاروق رضي الله عنه؛ اما بدون شک اين افشا از اين دو بزرگوار صورت نگرفته است، زيرا خلاف فهم و قياس و عادت و شرافت شرافتمندان است! (فتدبّر) لذا اين روايت بنا بر متضاد بودن با قياس و عادت، بي اصل ثابت شده و قابل رد است. کم من قصة اخترعوها وکم من وقاحة نسبوها اليه وإنه بريئ منها والقرآن يشهد بدينهم وديانتهم وصلاحهم. پنجم: علي سبيل التنزل بايد گفت: فرضاً وتقديرا - بنا بر گمان طعن کنندگان - اگر اين قصه را شخصي قبول هم بکند پس مي تواند در جواب طاعنين بگويد: "اين گناهي است که در شهر شما نيز مي کنند." يعني سرزدن اين نوع کارها را علمايتان (علماي اهل تشيع) از خود جناب مستطاب علي مرتضي رضي الله عنه هم با جرأت بيان کرده اند. عالم مشهور دنياي شيعي، عبدالله بن جعفر حميري در تصنيف خود "قرب الاسناد" (ص: 49 / تحت مرويات الحسن بن علوان - چاپ تهران) مي نويسد: "... عن جعفر عن ابيه عليه السلام عن علي عليه السلام انه کان اذا أراد ان يبتاع الجارية، يکشف عن ساقها فينطر اليها." !!! حالا دوستان شيعه اختيار دارند براي دفاع از حيثيت علي مرتضي عليه السلام هر جوابي را که دوست دارند، مرتب فرمايند و بدانند که همان جواب دوستان شيعه بعينه جواب ما از طرف عمربن خطاب رضي الله عنه به طاعنين او است. نزد ما اهل سنت نه آن سخن صحيح است که دوستان بر علي مرتضي رضي الله عنه تراشيده اند و نه اين واقعه که بر فاروق اعظم رضي الله عنه اختراع کرده اند. البته اين همه تجويزات براي داغ دار کردن چادر بي داغ ِ ورع و تقواي اين بزرگواران رضوان الله عليهم اجمعين است. خداوند متعال به همه عمل کردن بر "خذ ما صفا ودع ما کدر " را نصيب فرمايد. آمين.

surankurd;319577 نوشت:
علی را می بینیم که دخترش ام کلثوم(خواهر حسن و حسین (رضی الله عنهما)) را به ازدواج عمر بن خطاب (رض) در می آورد!!!

اولا بیان شد که اصل این مطلب با اشكالات سندى مواجه و با تعارض‌ها و تناقض‌هاى غير قابل جمعى كه دارند، غير قابل اعتماد هستند و از طرف ديگر در هيچ يك از روايات موجود در كتاب‌هاى شيعه، تصريح نشده كه امّ‌كلثوم دختر امير مؤمنان از حضرت زهرا عليهما السلام باشد؛ بلكه ازدواج دخترى به نام امّ‌كلثوم را كه در خانه امير مؤمنان بوده ثابت مى‌كنند.

در ثانی:بر فرض قبول کردن این ازدواج بسیاری از علما حتی از علمای سنی این ازدواج را نتیجه زور و تهدیدی که عمر به کار برده میدانند

ثالثا: قبول این ازدواج چیزی جز بی آبرویی برای اهل سنت نیست زیرا عملا دارید میگویید عمر به ناموس پیامبر جسارت کرده است

از آن جايى كه اهل سنت مى‌دانسته‌اند كه امّ‌كلثوم پس از عمر زنده مانده است، براى اين كه ثابت كنند امّ‌كلثومى بوده، شوهران بسيارى براى وى تراشيده‌اند.

نخستين كسى كه از اهل سنت اين افسانه را دامن زده، محمد بن سعد زهرى ( متوفاى 230هـ) در الطبقات الكبرى است. بقيه عالمان اهل سنت نيز چشم بسته و بدون اين كه به تناقض‌هاى موجود در اين نقل توجه كنند، آن را در كتاب‌هاى ذكر كرده‌اند. محمد بن سعد مى‌نويسد:

أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصي وأمها فاطمة بنت رسول الله وأمها خديجة بنت خويلد بن أسد بن عبد العزى بن قصي تزوجها عمر بن الخطاب وهي جارية لم تبلغ فلم تزل عنده إلى أن قتل وولدت له زيد بن عمر ورقية بنت عمر ثم خلف على أم كلثوم بعد عمر عون بن جعفر بن أبي طالب بن عبد المطلب فتوفي عنها ثم خلف عليها أخوه محمد بن جعفر بن أبي طالب بن عبد المطلب فتوفي عنها فخلف عليها أخوه عبد الله بن جعفر بن أبي طالب بعد أختها زينب بنت علي بن أبي طالب.

امّ‌كلثوم، دختر علي بن أبى طالب... كه مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بود... عمر بن خطاب با او ازدواج كرد؛ در حالى هنوز به سن بلوغ نرسيده بود! تا زمانى كه عمر كشته نشده بود در كنار او به سر مى‌برد و زيد بن عمر و رقيه را به دنيا آورد. پس از عمر، با عون بن جعفر بن أبى طالب و پس از آن با محمد بن جعفر ازدواج كرد. هنگامى كه محمد بن جعفر از دنيا رفت با برادرش عبد الله بن جعفر پس از حضرت زينب ازدواج كرد...

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 463، ناشر: دار صادر - بيروت؛
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 178.

در اين حديث آمده است كه امّ‌كلثوم پس از به كشته شدن عمر بن خطاب با پسر عمويش عون بن جعفر پس از عون با برادر او محمد و سپس با عبدالله بن جعفر برادر ديگر آن دو ازدواج كرد؛ در حالى كه راوى فراموش كرده كه عون و محمد هر دو در جنگ شوشتر سال 16 يا 17 هجرى در زمان خليفه دوم كشته شده‌اند؛

يعنى همسر دوم و سوم امّ‌كلثوم پيش از همسر اول فوت كرده‌اند!

الله اکبراز این همه کذب و دروغ

طبق ادعاى اهل سنت، هنگامى كه خليفه دوم به خواستگارى امّ‌كلثوم رفت، امير مؤمنان عليه السلام خردسال بودن او را بهانه و از پذيرش ازدواج خوددارى كرد؛ اما خليفه دوم اصرار و دليلى آورد كه امير مؤمنان پذيرفت!!!.

عبد الرزاق صنعانى مى‌نويسد:
تزوج عمر بن الخطاب أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب وهي جارية تلعب مع الجواري فجاء إلى أصحابه فدعوا له بالبركة فقال إني لم أتزوج من نشاط بي ولكن سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول إن كل سبب ونسب منقطع يوم القيامة إلا سببي ونسبي فأحببت أن يكون بيني وبين نبي الله صلي الله عليه وسلم سبب ونسب

عمر بن خطاب با امّ‌كلثوم دختر علي بن ابى طالب ازدواج كرد. امّ‌كلثوم دخترى كوچك بود كه با ديگر دختران بازى مى كرد! عمر به نزد ياران خويش آمده و آن‌ها براى او طلب بركت كردند.
عمر گفت: علت ازدواج من به خاطر شور و شوق جوانى نيست! اما از رسول خدا (ص) شنيده‌ام كه مى فرمود: هر سبب و نسبى در روز قيامت قطع خواهد شد، مگر سبب و نسب من! و من دوست داشتم كه بين من و پيامبر سبب و نسبى باشد.
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 6، ص 164، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

در حالى كه به اتفاق شيعه و سنى، رسول خدا صلى الله عليه وآله با دختر عمر ازدواج كرده است و نسب عمر از اين طريق با رسول خدا متصل شده است؛ بنابراين چه دليلى دارد كه دو باره با امّ‌كلثوم ازدواج نمايد.
فرقى نمى‌كند كه شما داماد كسى باشى يا او داماد شما باشد، در هر حال خويشاوندى برقرار مى‌شود و اگر خويشاوندى رسول خدا در قيامت براى كسى فايده داشته باشد، با ازدواج حفصه با رسول خدا محقق شده است.

بنابراين، بهانه خويشاوندى با رسول خدا از طريق ازدواج عمر با امّ‌كلثوم دروغ و بافته ذهن ایشان است و اين سبب مى‌شود كه اصل ازدواج نيز دروغ باشد.

سوال از اهل سنت؟؟

پیامبر یک بار در قضیه خاستگاری از حضرت فاطمه زهرا (س) دست رد بر سینه ابوبکر و عمر زده و از آن‌دو روى گرداند. در حقيقت مى‌خواست به آن دو بگويد كه شما لياقت اين را نداريد كه با خانواده رسول خدا رابطه خويشاوندى برقرار كنيد، نه تناسب سنى با حضرت زهرا داريد و نه تناسب دينى ايمانى، و نه اخلاقى و نسبى و...

حال سوال اینجاست که عمر با چه رویی دوباره به خاستگاری ناموس رسول الله آمده است؟؟؟

لَّقَدْ كاَنَ لَكُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كاَنَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا. الأحزاب / 21.
مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود؛ براى آن‌ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند.

سنت رسول خدا صلى الله عليه وآله ندادن دخترى از اهل بيت به ابوبكر و عمر است

آیا عمر خلاف سنت رسول الله عمل کرده است؟؟

اولا لطف کنید بگید کدوم عالم سنی این ازدواج را نتیجه زور و تهدید می داند؟

ثانیا من این همه دلیل آوردم که لمس کردن ساق و.... اصلا سند تاریخی دقیقی ندارند و راویاش ثقه نیستند اونوقت تو می گی که این ازدواج باعث ننگ اهل سنته!!!!!!!!!!!!(این حرف شما خیلی بی معنیه)

در مورد این حرفتون هم که می گید:اهل سنت وجود ام کلثوم را با شوهر تراشی واسه ش ثابت کرده اند می خواهید چی رو معلوم کنید؟؟؟؟؟؟؟؟

علی مع الحق;320800 نوشت:
ابوبکر و عمر زده و از آن‌دو روى گرداند. در حقيقت مى‌خواست به آن دو بگويد كه شما لياقت اين را نداريد كه با خانواده رسول خدا رابطه خويشاوندى برقرار كنيد

عجب!!! پس چه طور خود پیامبر با دختر ابوبکر ازدواج کرد؟؟ یک دروغ هم درباره این سرهم کنید!!!!!!
البته این تهمت زنی ها از زمان خود پیامبر هم وجود داشت که به همسران پیامبر در زمان حیاتش تهمت می زدند و خداوند شدیدا آن ها را نهی کرد به عذاب وعده داد!
حالا بعد از پیامبر برای بعضی ها که خیلی راحت تره( وَ ما مُحَمَّدٌ إِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللهُ الشّاكِرينَ ) چون وحی دیگر نمی شود که آن ها را رسوا کند!

شما می گید که امام عمر رضی الله عنه بی ایمان است (به دلیل نداشتن تناسب ایمانی با پیامبر صلی الله علیه و الله وسلم) حالا من از شما یه سوال دارم؟؟؟؟
که آیات اولیه سوره حجرات در مورد چه کسانی نازل شده؟
آیا در مورد امام ابوبکر وامام عمر(رضی الله عنهما) نازل نشده اند که آنها را به این صورت مورد خطاب قرار می دهد :(یا ایها الذین امنوا ...) و سپس در آیه بعدی می فرماید که اینها افرادی هستند که مورد امتحان قرار گرفته اند و برای آنها پاداش و آمرزش بزرگی هست.

و همچنین در آیه 100 سوره توبه هم داریم که الله جل جلاله رضایت خود را از اونها اعلام کرده .

شما دقیقا دارید با این حرفاتون ایات قرآن را انکار می کنید(ا فتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض..).

surankurd;319577 نوشت:
باید قبول کنند که علی معصوم نیست:چون که دخترش را به ازدواج مرد کافری در آورده است! و چنین سخنی با پایه اساسی مذهب شیعه متضاد است

در حال ضرورت، ازدواج با كافر نيز جايز است:

شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌گويد:
ثم إنه لو صح لكان له وجهان لا ينافيان مذهب الشيعة في ضلال المتقدمين على أمير المؤمنين عليه السلام: أحدهما: أن النكاح إنما هو على ظاهر الإسلام الذي هو: الشهادتان، والصلاة إلى الكعبة، والاقرار بجملة الشريعة. وإن كان الأفضل مناكحة من يعتقد الإيمان، وترك مناكحة من ضم إلى ظاهر الإسلام ضلالا لا يخرجه عن الإسلام، إلا أن الضرورة متى قادت إلى مناكحة الضال مع إظهاره كلمة الإسلام زالت الكراهة من ذلك، وساغ ما لم يكن بمستحب مع الاختيار.
وأمير المؤمنين عليه السلام كان محتاجا إلى التأليف وحقن الدماء، ورأي أنه إن بلغ مبلغ عمر عما رغب فيه من مناكحته ابنته أثر ذلك الفساد في الدين والدنيا، وأنه إن أجاب إليه أعقب صلاحا في الأمرين، فأجابه إلى ملتمسه لما ذكرناه.
والوجه الآخر: أن مناكحة الضال - كجحد الإمامة، وادعائها لمن لا يستحقها - حرام، إلا أن يخاف الإنسان على دينه ودمه، فيجوز له ذلك، كما يجوز له إظهار كلمة الكفر المضاد لكلمة الإيمان، وكما يحل له أكل الميتة والدم ولحم الخنزير عند الضرورات، وإن كان ذلك محرما مع الاختيار.
وأمير المؤمنين عليه السلام كان مضطرا إلى مناكحة الرجل لأنه يهدده ويواعده، فلم يأمنه أمير المؤمنين عليه السلام على نفسه وشيعته، فأجابه إلى ذلك ضرورة كما قلنا إن الضرورة تشرع إظهار كلمة الكفر، قال تعالى: (إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ ).
اين ازدواج، اگر صحيح باشد، دو توجيه دارد كه با مذهب شيعه در باره گمراهى افرادى كه پيش از اميرمؤمنان بودند سازگار است:
1. شرط ازدواج، اسلام ظاهرى است كه شهادتين و نماز به سوى قبله و اقرار كردن به مجموعه شرايع است؛ اگر چه سزاوارتر است كه تنها با كسى كه مومن است، وصلت صورت گيرد و با كسى كه به ظاهر مسلمان است و گمراهى كه سبب خروج او از اسلام شود، ندارد، وصلت ننمود؛ اما هر زمان كه ضرورت اقتضا داشت كه با چنين گمراهى، به شرط تظاهر به اسلام، ازدواجى صورت گيرد، كراهت از بين رفته و اين كار جايز مى شود؛ و كارى كه در زمان اختيار مستحب نبود، در زمان اضطرار، جايز مى شود.
اميرمؤمنان در آن زمان، احتياج داشتند كه جان ها را حفظ كرده و نزديكى ايجاد كنند. و چنين ديد كه اگر همانند عمر، در خواسته اى كه او مطرح كرده به اين عنوان كه با دختر علي ازدواج كند، پافشارى نمايد (و دختر خويش را به او ندهد) اين مطلب فساد دينى و دنيوى خواهد داشت؛ و اگر اين كار را قبول كند، سبب صلاح دينى و دنيوى خواهد بود؛ به همين سبب بود كه خواسته او را برآورده كرد.
2. ادعا كنيم كه ازدواج با گمراهى كه امامت را منكر شده و آن را حق كسى مى‌داند كه مستحق آن نيست، حرام است؛ اما حتى طبق اين فرض نيز زمانى كه انسان بر جان و دين خويش بيمناك باشد، مى تواند اين كار را انجام دهد؛ همانطور كه در زمان تقيه مى تواند سخن شرك كه منافات با توحيد دارد، بر زبان آورد؛ و همانطور كه خوردن مردار و گوشت خوك در زمان ضرورت جايز است؛ با اينكه در زمان اختيار حرام بوده است.
اميرمؤمنان در اين زمان مضطر به قبول ازدواج امّ‌كلثوم با عمر شدند؛ زيرا او حضرت را تهديد كرده و به همين سبب اميرمؤمنان بر جان خويش و شيعيان بيمناك بودند؛ و به همين سبب از روى ضرورت، خواسته او را پذيرفتند؛ همانطور كه ضرورت سبب جواز گفتن سخنان شرك آلود مى شود. خداوند در قرآن فرموده است «مگر افرادى كه (به خاطر ستم ديگران) مجبور به انجام كارى شده و قلب آن‌ها با ايمان، محكم شده باشد »
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، المسائل السروية، ص 92 ـ 93، تحقيق: صائب عبد الحميد، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993م.

surankurd;320825 نوشت:
ثانیا من این همه دلیل آوردم که لمس کردن ساق و.... اصلا سند تاریخی دقیقی ندارند و راویاش ثقه نیستند

اولا میشه لطف بفرمائید و دلایل را نشان بدهید ؟ بنده که دلیلی ندیدم.

در ثانی:این عمل شهوانی عمر در کتب شیعه و سنی آمده آیا همه راویان را بررسی کرده اید و همگی غیر ثقه بودند؟!

surankurd;320828 نوشت:
در مورد این حرفتون هم که می گید:اهل سنت وجود ام کلثوم را با شوهر تراشی واسه ش ثابت کرده اند می خواهید چی رو معلوم کنید؟؟؟؟؟؟؟؟

این کار نشانه این است که چنین ازدواجی از اساس باطل است و الا چرا علمایتان چنین کاری کردند؟؟

استدلال;320831 نوشت:
پس چه طور خود پیامبر با دختر ابوبکر ازدواج کرد؟؟

بحث بر سر ازدواج با نوامیس رسول الله است یک بار دیگه متن را بخوانید

استدلال;320831 نوشت:
البته این تهمت زنی ها از زمان خود پیامبر هم وجود داشت که به همسران پیامبر در زمان حیاتش تهمت می زدند و خداوند شدیدا آن ها را نهی کرد به عذاب وعده داد!

بله
و برای یادآوری عرض کنم
1-کسانی که تحمت فحشا به عایشه زده اند صحابه بودند
2-در کتب شما آمده کسی که به همسران پیامبر جسارت کند زندیق است و باید او را کشت!!

سوال؟
آیا صحابه زندیق بودند؟!!

استدلال;320831 نوشت:
فَإِنْ مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ

در این بخش آیه بیشتر تدبر کنید!

surankurd;320836 نوشت:
شما می گید که امام عمر رضی الله عنه بی ایمان است (به دلیل نداشتن تناسب ایمانی با پیامبر صلی الله علیه و الله وسلم) حالا من از شما یه سوال دارم؟؟؟؟
که آیات اولیه سوره حجرات در مورد چه کسانی نازل شده؟
آیا در مورد امام ابوبکر وامام عمر(رضی الله عنهما) نازل نشده اند که آنها را به این صورت مورد خطاب قرار می دهد :(یا ایها الذین امنوا ...) و سپس در آیه بعدی می فرماید که اینها افرادی هستند که مورد امتحان قرار گرفته اند و برای آنها پاداش و آمرزش بزرگی هست.

و همچنین در آیه 100 سوره توبه هم داریم که الله جل جلاله رضایت خود را از اونها اعلام کرده .

شما دقیقا دارید با این حرفاتون ایات قرآن را انکار می کنید(ا فتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض..).

هر چند به این شبهه بارها پاسخ داده شده اما در تاپیکی مرتبط بیان بفرمائید تا پاسخ داده شود

به صورت خلاصه عرض کنم:

1-مقصود از والسابقون سبقت از نظر ایمانی است و نه از دید زمانی

2-این رضایت آنی بوده و نه دائمی زیرا رضایت داعمی با آیات دیگر قرآن در تضاد است:
وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏.
هر كس هموزن ذرّه‏اى كار بد كرده آن را مى‏بيند!.

دلیل لمس نکردن ساق رو تو صفحه دو هست یه بار دیگه برو نگاه کن , اینکه تو اینا رو دلیل حساب نمی کنی جای تعجب داره !!!!!!!

ثانیا تو به آخرین کامنت من توجه نکردی دیگه , من دارم میگم که تو داری با این کارت آیه قرآن رو می بری زیر سوال که عمر رضی الله عنه یه مسلمان ساده ست ومومن نیست.

ثالثا این دلیلی که از مفید آوردی رو که اگه من قبول داشتم دیگه با تو مشکلی نداشتم!!!

رابعا این که میگی تهمت به ام المومنین عایشه رضی الله عنها از طرف صحابه بوده رو اصلا قبول ندارم , چون بارها در قرآن اومده که تعدادی در اطراف رسول الله بوده اند که نفاق داشته اند و الا این همه آیه نفاق نازل نمی شد به عنوان نمونه اینکه (در روز در اطراف تئ هستند ای پیامبر و در شب برای تو نقشه می کشند)

منو از اينکه وارد بحث شيرينتون شدم ببخشيد
شما بحثتون سر اينه که حق با شيعه است يا سني و از قران دليل مياريد
خوب منم يه سري ايرادات در قران پيدا کردم ودر پست امام علي از غيب با خبر است گذاشتم ولي کسي جوابمو نداد يعني قران مشکل داره يا شما معرفتتون به دينتون کمه
وشمايي که ادعا مي کنيد مسلمانيد و متحد و بي احترامي به پيامبرانتون را تحمل نمي کنيد خواستم بگم پس چرا اجازه داديد خانه شيطان پشت خانه کعبه ساخته بشه واقعا که البته به تهمتاتون به هم ادامه بديد من مزاحم نشم ولي واقعا دين اسلام اينه پس چرا ادعا ميکنيد از دين هايي مثل مسيحي و يهودي بهتريد

شهامت;320856 نوشت:
منو از اينکه وارد بحث شيرينتون شدم ببخشيد
شما بحثتون سر اينه که حق با شيعه است يا سني و از قران دليل مياريد
خوب منم يه سري ايرادات در قران پيدا کردم ودر پست امام علي از غيب با خبر است گذاشتم ولي کسي جوابمو نداد يعني قران مشکل داره يا شما معرفتتون به دينتون کمه
وشمايي که ادعا مي کنيد مسلمانيد و متحد و بي احترامي به پيامبرانتون را تحمل نمي کنيد خواستم بگم پس چرا اجازه داديد خانه شيطان پشت خانه کعبه ساخته بشه واقعا که البته به تهمتاتون به هم ادامه بديد من مزاحم نشم ولي واقعا دين اسلام اينه پس چرا ادعا ميکنيد از دين هايي مثل مسيحي و يهودي بهتريد

دوست عزیز شما لطف بفرمائید و یک تاپیک در مورد سوالتون ایجاد کنید
مطمئن باشید کارشناسان پاسخ شما رو میدند
سوال شما مربوط به موضوع این تاپیک نمیشه

شهامت;320856 نوشت:
چرا اجازه داديد خانه شيطان پشت خانه کعبه ساخته بشه

این رو باید از حکومت عربستان بپرسید
با این حال لطف کنید و تاپیک با موضوع مورد نظرتون رو ایجاد کنید ما هم استفاده میکنیم

surankurd;320854 نوشت:
دلیل لمس نکردن ساق رو تو صفحه دو هست یه بار دیگه برو نگاه کن , اینکه تو اینا رو دلیل حساب نمی کنی جای تعجب داره !!!!!!!

اگر دلیلتون متن زیر است که باید گفت انا لله و انا الیه راجعون!

surankurd;320566 نوشت:
آقای صدرا افرادی رو که راوی حدیث معرفی کردی , بررسی کردم بعضی هاشون مجهول الهویه وغیر قابل اعتماد هستن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

برادر عزیز منظورم دلیلی محکمه پسند بود.

surankurd;320854 نوشت:
ثانیا تو به آخرین کامنت من توجه نکردی دیگه , من دارم میگم که تو داری با این کارت آیه قرآن رو می بری زیر سوال که عمر رضی الله عنه یه مسلمان ساده ست ومومن نیست.

بنده هم عرض کردم این شبهه مربوط به این تاپیک نیست
با این حال اگه اصرار دارید آیات مد نظرتون را یک به یک با متن آیه داخل تاپیک ذکر کنید تا پاسخ داده بشه

surankurd;320854 نوشت:
ثالثا این دلیلی که از مفید آوردی رو که اگه من قبول داشتم دیگه با تو مشکلی نداشتم!!!

دقت کنید اصل ایجاد این تاپیک مبنی بر زیر سوال بردن معصومیت بوده است
بنده هم دلیلی آوردم که از نظر علمای تشیع ازدواج با کافر (عمر) در شرایط اجبار مشکلی ندارد و ناقض معصومیت نمیشود

surankurd;320854 نوشت:
رابعا این که میگی تهمت به ام المومنین عایشه رضی الله عنها از طرف صحابه بوده رو اصلا قبول ندارم , چون بارها در قرآن اومده که تعدادی در اطراف رسول الله بوده اند که نفاق داشته اند و الا این همه آیه نفاق نازل نمی شد به عنوان نمونه اینکه (در روز در اطراف تئ هستند ای پیامبر و در شب برای تو نقشه می کشند)

این مورد هم بارها جواب داده شده
شما تازه وارید برادر کمی سرچ کنید از این گفته به شدت پشیمون میشوید!!
میتونید از دوست وهابی ohfreedom نیز در این مورد سوال بفرمائید!

برادر جان

اول اینکه ما ادعا نمیکنیم که اسلام برترین دینه بلکه الله جل جلاله خود در قران می فرماید.

ثانیا در مورد این بحث یه سری حقیقت وجود داره که باید آشکار بشن.همون طور که امام علی رضی الله عنه می فرماید : اول حق رو بشناس بعد اهلش رو .

ثالثا این جمله شما که می گید در قرآن یه سری ایرادات پیدا کردم اصلا درست نیست چون از جانب الله جل جلاله نازل شده و از جانب یه انسان که فطرتا جایز الخطاست نیومده( لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا) بلکه ایرادی اگه باشه در عقیده فردیه که میگه امام علی غیب رو می دونه.

منظورم کامنت 18 بود آقای علی مع الحق(همون کامنتی که متنش زیاده)

surankurd;320859 نوشت:
برادر جان

اول اینکه ما ادعا نمیکنیم که اسلام برترین دینه بلکه الله جل جلاله خود در قران می فرماید.

ثانیا در مورد این بحث یه سری حقیقت وجود داره که باید آشکار بشن.همون طور که امام علی رضی الله عنه می فرماید : اول حق رو بشناس بعد اهلش رو .

ثالثا این جمله شما که می گید در قرآن یه سری ایرادات پیدا کردم اصلا درست نیست چون از جانب الله جل جلاله نازل شده و از جانب یه انسان که فطرتا جایز الخطاست نیومده( لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا) بلکه ایرادی اگه باشه در عقیده فردیه که میگه امام علی غیب رو می دونه.

راست گفتي تو قران اومد خوب منيکه قران را قبول ندارم که سنديت نداره
بعدشم گفتي قران کلام خداست وخدا اشتباه نميکنه خوب منم چون اين ايرادات را ديدم قبول نميکنم قران کلام خدا است
راستي چجوري بايد يک سوال را مطرح کرد

« السَّابِقُونَ » : پيشگامان . سبقت‌گيرندگان بر ديگران در ايمان و هجرت و نصرت . مراد مهاجراني است كه پيش از صلح حُدَيْبِيّه هجرت كردند و با جان و مال در راه خدا كوشيدند ، و نيز انصاري است كه در عقبه اوّل و دوم با پيغمبر بيعت كردند و يا اين كه هنگام قدوم پيغمبر به مدينه ايمان آوردند(تفسیر المیزان طباطبایی)

حال چطور میگی که منظور سبقت ایمانی است نه زمانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

میشه بپرسم چرا قرآن رو قبول نداری؟؟؟

پست 18:

surankurd;320647 نوشت:
سلام دوباره
در مورد حدیثی که کارشناس گفته مبنی بر اینکه امام عمر-رضی الله عنه-ساق ام کلثوم را لمس کرده خدمت آقای کارشناس عرض کردم که بعضی از راویان حدیث ثقه نیستند.
ثانیا من نمی دونم که غیرت امام علی-رضی الله عنه-که این همه در تاریخ بیان شده کجا رفته؟؟؟؟
شاید بگید که طرفش خلیفه و دارای مکنته , ولی همه ما می دونیم که یکی از عادل ترین حکومت های جهان بوده , و امام علی حداقل توانایی یک اعتراض رو داشته.
باور کنید که با این حرفاتون غیرت امام علی رو زیر سوال می برید!!!!
دیگه خود دانید.

surankurd;320647 نوشت:
در مورد حدیثی که کارشناس گفته مبنی بر اینکه امام عمر-رضی الله عنه-ساق ام کلثوم را لمس کرده خدمت آقای کارشناس عرض کردم که بعضی از راویان حدیث ثقه نیستند.

کدام یکیش ثقه نیست؟؟ دلیل؟؟؟

surankurd;320647 نوشت:
ثانیا من نمی دونم که غیرت امام علی-رضی الله عنه-که این همه در تاریخ بیان شده کجا رفته؟؟؟؟
شاید بگید که طرفش خلیفه و دارای مکنته , ولی همه ما می دونیم که یکی از عادل ترین حکومت های جهان بوده , و امام علی حداقل توانایی یک اعتراض رو داشته.
باور کنید که با این حرفاتون غیرت امام علی رو زیر سوال می برید!!!!

اولا گفتیم اصل این ازدواج دروغ است زیرا طبق روایت خودتان که بیان شد ام کلثوم دختر ابوبکر بوده

ثانیا بر فرض قبول:
طبق روایات شیعه این ازدواج در صورت شکلگیری با زور و تهدید بوده است و امیر المومنین علی (ع) برای حفظ مصالح امت سکوت کرده اند همانطور که در جریان غصب خلافت سکوت کردند

1. مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ لَمَّا خَطَبَ إِلَيْهِ قَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إنها صَبِيَّةٌ قَالَ فَلَقِيَ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ مَا لِي أَ بِي بَأْسٌ قَالَ وَمَا ذَاكَ قَالَ خَطَبْتُ إِلَى ابْنِ أَخِيكَ فَرَدَّنِي أَمَا وَاللَّهِ لَأُعَوِّرَنَّ زَمْزَمَ وَلَا أَدَعُ لَكُمْ مَكْرُمَةً إِلَّا هَدَمْتُهَا وَلَأُقِيمَنَّ عَلَيْهِ شَاهِدَيْنِ بِأَنَّهُ سَرَقَ وَلَأَقْطَعَنَّ يَمِينَهُ فَأَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَأَخْبَرَهُ وَسَأَلَهُ أَنْ يَجْعَلَ الْأَمْرَ إِلَيْهِ فَجَعَلَهُ إِلَيْهِ.

هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمود: زمانى كه عمر بن الخطاب از امّ‌كلثوم خواستگارى كرد، اميرمؤمنان به او فرمود: امّ‌كلثوم خردسال است.
امام صادق مى‌فرمايد: عمر با عباس ملاقات كرد و به او گفت: من چگونه ام، آيا مشكلى دارم؟ عباس گفت: تو را چه شده است؟ عمر گفت: از برادر زاده‌ات دخترش را خواستگارى كردم، دست رد بر سينه‌ام زد، قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم كرد، هيچ كرامتى را براى شما نمى‌گذارم؛ مگر اين كه آن را از بين ببرم، دو شاهد بر مى‌انگيزم كه او سرقت كرده و دستش را قطع خواهم كرد. عباس به نزد اميرمؤمنان عليه السلام آمد، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست كرد كه تصميم در اين باره را بر عهده او نهد، حضرت امير نيز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت.

الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 5 ص 346، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

surankurd;320864 نوشت:
« السَّابِقُونَ » : پيشگامان . سبقت‌گيرندگان بر ديگران در ايمان و هجرت و نصرت . مراد مهاجراني است كه پيش از صلح حُدَيْبِيّه هجرت كردند و با جان و مال در راه خدا كوشيدند ، و نيز انصاري است كه در عقبه اوّل و دوم با پيغمبر بيعت كردند و يا اين كه هنگام قدوم پيغمبر به مدينه ايمان آوردند(تفسیر المیزان طباطبایی)

حال چطور میگی که منظور سبقت ایمانی است نه زمانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جالبه بنده به هر شبهه جواب میدم شما یک شبهه بی ربط مظرح میکنید

عرض شد آیات رو با متن عربی بیاور تا کامل بررسی کنیم.

اما به طور خلاصه:

اقتضاى ظاهر آيه اين است كه مقصود، سبقت در اظهار ايمان و اسلام و پيروى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نباشد؛ زيرا كلمه و لفظ (السابقون) معناى مشتركى دارد و به موضوع معينى اختصاص ندارد.
و از طرفى مى‌شود گفت: مقصود، سبقت در اطاعت و پيروى است؛ زيرا گاهى به افرادى كه امتيازى در خوبي‌ها و اعمال خير دارند گفته مى‌شود او بر ديگران سبقت گرفته و مقدم است.
خداوند مى‌فرمايد: سبقت گيرندگان مقدمند، آنان همان مقربانند. در اين آيه خداوند همان چيزى كه ما گفتيم اراده فرموده است. و در آيه ديگر مى‌فرمايد: سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه آنان را برگزيده بوديم به ميراث داديم؛ پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه رو، و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا پيشگامند.
و معناى اين فرمايش خداوند (الْأَوَّلُونَ) در آيه مورد بحث تاكيد بر پيشتاز بودن و انديشه در آن است؛ همانگونه كه گفته مى‌شود: پيشتاز در خوبي‌ها، نخستين فرد انجام دهنده آن است.
بنابراين هنگامى كه در اين آيه دليلى نباشد که بتواند سبقت در اسلام آوردن را به عنوان امتياز معرفى كند، مقصود مخالفان باطل شده و هنگامى كه آيه را حمل بر سبقت در خيرات و دين كرديم، (و نه سبقت در اسلام آوردن) اگر بخواهند کسانى را که مدعى فضل و پيشگامى ايشان هستند (خلفا) را در اين آيه وارد کنند به ناچار نيازمند اين هستند كه دليلى غير از ظاهر آيه ارائه کنند؛ ولى چگونه مى‌توانند چنين دليلى بياورند؟!

دلیل واضح بر دروغ گویی عالم اهل سنت:

علی مع الحق;320789 نوشت:
از آن جايى كه اهل سنت مى‌دانسته‌اند كه امّ‌كلثوم پس از عمر زنده مانده است، براى اين كه ثابت كنند امّ‌كلثومى بوده، شوهران بسيارى براى وى تراشيده‌اند.

نخستين كسى كه از اهل سنت اين افسانه را دامن زده، محمد بن سعد زهرى ( متوفاى 230هـ) در الطبقات الكبرى است. بقيه عالمان اهل سنت نيز چشم بسته و بدون اين كه به تناقض‌هاى موجود در اين نقل توجه كنند، آن را در كتاب‌هاى ذكر كرده‌اند. محمد بن سعد مى‌نويسد:

أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصي وأمها فاطمة بنت رسول الله وأمها خديجة بنت خويلد بن أسد بن عبد العزى بن قصي تزوجها عمر بن الخطاب وهي جارية لم تبلغ فلم تزل عنده إلى أن قتل وولدت له زيد بن عمر ورقية بنت عمر ثم خلف على أم كلثوم بعد عمر عون بن جعفر بن أبي طالب بن عبد المطلب فتوفي عنها ثم خلف عليها أخوه محمد بن جعفر بن أبي طالب بن عبد المطلب فتوفي عنها فخلف عليها أخوه عبد الله بن جعفر بن أبي طالب بعد أختها زينب بنت علي بن أبي طالب.

امّ‌كلثوم، دختر علي بن أبى طالب... كه مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بود... عمر بن خطاب با او ازدواج كرد؛ در حالى هنوز به سن بلوغ نرسيده بود! تا زمانى كه عمر كشته نشده بود در كنار او به سر مى‌برد و زيد بن عمر و رقيه را به دنيا آورد. پس از عمر، با عون بن جعفر بن أبى طالب و پس از آن با محمد بن جعفر ازدواج كرد. هنگامى كه محمد بن جعفر از دنيا رفت با برادرش عبد الله بن جعفر پس از حضرت زينب ازدواج كرد...

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 463، ناشر: دار صادر - بيروت؛
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 178.

در اين حديث آمده است كه امّ‌كلثوم پس از به كشته شدن عمر بن خطاب با پسر عمويش عون بن جعفر پس از عون با برادر او محمد و سپس با عبدالله بن جعفر برادر ديگر آن دو ازدواج كرد؛ در حالى كه راوى فراموش كرده كه عون و محمد هر دو در جنگ شوشتر سال 16 يا 17 هجرى در زمان خليفه دوم كشته شده‌اند؛

يعنى همسر دوم و سوم امّ‌كلثوم پيش از همسر اول فوت كرده‌اند!

الله اکبراز این همه کذب و دروغ

علی مع الحق;320792 نوشت:
طبق ادعاى اهل سنت، هنگامى كه خليفه دوم به خواستگارى امّ‌كلثوم رفت، امير مؤمنان عليه السلام خردسال بودن او را بهانه و از پذيرش ازدواج خوددارى كرد؛ اما خليفه دوم اصرار و دليلى آورد كه امير مؤمنان پذيرفت!!!.

عبد الرزاق صنعانى مى‌نويسد:
تزوج عمر بن الخطاب أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب وهي جارية تلعب مع الجواري فجاء إلى أصحابه فدعوا له بالبركة فقال إني لم أتزوج من نشاط بي ولكن سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول إن كل سبب ونسب منقطع يوم القيامة إلا سببي ونسبي فأحببت أن يكون بيني وبين نبي الله صلي الله عليه وسلم سبب ونسب

عمر بن خطاب با امّ‌كلثوم دختر علي بن ابى طالب ازدواج كرد. امّ‌كلثوم دخترى كوچك بود كه با ديگر دختران بازى مى كرد! عمر به نزد ياران خويش آمده و آن‌ها براى او طلب بركت كردند.
عمر گفت: علت ازدواج من به خاطر شور و شوق جوانى نيست! اما از رسول خدا (ص) شنيده‌ام كه مى فرمود: هر سبب و نسبى در روز قيامت قطع خواهد شد، مگر سبب و نسب من! و من دوست داشتم كه بين من و پيامبر سبب و نسبى باشد.
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 6، ص 164، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

در حالى كه به اتفاق شيعه و سنى، رسول خدا صلى الله عليه وآله با دختر عمر ازدواج كرده است و نسب عمر از اين طريق با رسول خدا متصل شده است؛ بنابراين چه دليلى دارد كه دو باره با امّ‌كلثوم ازدواج نمايد.
فرقى نمى‌كند كه شما داماد كسى باشى يا او داماد شما باشد، در هر حال خويشاوندى برقرار مى‌شود و اگر خويشاوندى رسول خدا در قيامت براى كسى فايده داشته باشد، با ازدواج حفصه با رسول خدا محقق شده است.

بنابراين، بهانه خويشاوندى با رسول خدا از طريق ازدواج عمر با امّ‌كلثوم دروغ و بافته ذهن ایشان است و اين سبب مى‌شود كه اصل ازدواج نيز دروغ باشد.

من جند بار بهت بگم یه حدیث با سند از کتب مرجع ما بیار نه از کافی کلینی که به گفته بعضی از خودتون روایت های کافی ضعیف هستند.

در مورد اين روايات چند تبصره ي مفيد خدمت خوانندگان بدين شرح معروض مي دارم: اول: در ميان محدثان اين امر متداول است که پس از ملاحظه ي يک واقعه در مرويات متعدد به اصل حقيقت پي مي برند. از اين روش فراز و نشيب و کم و زياد "اصل چيز عيان خواهد شد". با بکار بردن اين روش ارزيابي حديثي در مسأله ي بالا، روشن مي شود که از طرف راويان در اينجا ادراج في الرواية صورت گرفته است. اگر براي اين امر نياز به قرينه هست، پس در روايت طبقات ابن سعد (متوفي 230 تا 235 هجري) تذکره ي ام کلثوم رضي الله عنها بنت علي مرتضي رضي الله عنه موجود است، مي توان به آن مراجعه کرد. در اينجا فقط قسمت ضروري آن بيان مي شود که اصل واقعه از آن خوب واضح مي شود: "... فأمر بها علي رضي الله عنه فصنّعت ثم امر ببرد فطواه و قال انطلقي بهذا الي امير المومنين فقولي ارسلني ابي يقرأک السلام و يقول ان رضيت البرد فامسکه و ان سخطه فرده. فلما اتت عمر (رض) قال: بارک فيکِ و في ابيکِ، قد رضينا. قال فرجعت الي ابيها فقالت: ما نشر البرد و لا نظر الاّ اليّ. فزوجها اياه فولدت له غلاما يقال له زيد" (طبقات ابن سعد: 8 / 304 - چاپ ليدن يورپ) در پرتو اين روايات معلوم مي شود که اصل ماجرا فقط همين قدر بوده که در اين روايت بيان شده است و اين واقعه را اگر کسي در صورت الفاظ زشت و منکر در جاي ديگر بيان کرده، بايد دانست که چيزي جز اضافات از طرف راويان آن نيست. دوم: تمام روايات مبين اين واقعه که در آن ها تعبير زشت ديده مي شود، از نظر سند منقطع و در متن شاذ هستند که به محمد باقر عليه السلام منسوب شده اند. در مقابل، رواياتي که ما براي اثبات اصل مسأله ياد آور شديم نيز از امام محمد باقر عليه السلام مروي هستند که در آنها بطور کلي الفاظ منکر و عنوان زشت وجود ندارد. پس در اين صورت ملحوظ داشتن آن ضابطه که براي اين گونه مواقع نوشته اند، لازم است. ابن حجر مکي هيثمي در کتاب خودش "الزواجر عن اقتراف الکبائر" (ص: 28، تحت عنوان "الکبيرة الاولي" باب الاول "في الکبائر الباطنة") و نيز علامه ابن عابدين شامي در "رد المحتار حاشية دّر المختار" ( ج: 3 / باب: المرتدين) اين قاعده را چنين نوشته اند: "واذا اختلف کلام الإمام، فيوخد بما وافق الادلة الظاهرة و يعرض عما خالفها" (هنگامي که در کلام امامي اختلاف ديده شد، پس آن قول که لايق و مناسب ديانت و امانت و تقواي بزرگان است، قابل قبول خواهد بود و آن چه که معارض با شأن ايشان است، شايسته ي اعراض و اغماض و طرد است.) سوم: علماي اصول حديث ضابطه اي بيان فرموده اند که هنگام متقابل و معارض شدن روايات، آن را ملحوظ مي دارند و آن اينست: "روايتي که موافق عقل و عادت باشد، سزاوار قبول کردن است و روايتي که با عقل و عادت موافق نباشد و بلکه بر عکس آن باشد، قابل اعتنا نخواهد شد." عبارت زير را در اين قاعده ي اصولي ملاحظه فرماييد: "ومنها قرينهٌ في المرويٌ کمخالفتهِ لمقتضي العقل بحيث لا يقبل التأويل ويلحق بما يدفعه الحسّ والمشاهدة او العادة وکمنافاته لدلالة الکتاب القطعية او السنّة المتواترة او الاجماع القطعي" (تنزيه الشريعة المرفوعة، از علي بن محمد عراق کناني، متوفي 963، ص: 6 - چاپ مصر - منقول از کتاب "رحماء بينهم: 2: 220") چهارم: در گذشته بيان شد که آن روايات که در آن ها الفاظ منکر وجود دارد و به امام محمد باقر عليه السلام منسوب هستند و مجتهدان شيعه به وسيله ي روايات معتبر و مستند ثابت کرده اند که در مرويات امام محمد باقر عليه السلام چيزهايي که او بيان کرده، تدليس و تخطيط شده و به جانب او منسوب شده اند و بدين طريق بر او افتراء شده است؛ چنان که در "رجال کشي" و "تنقيح المقال مامقاني" آمده است: "عن الصادق عليه السلام انّ لکل رجل منّا يکذب عليه وعنه انّ المغيرة بن سعيدٍ دسَّ في کتب اصحاب ابي احاديث لم يحدّث بها ابي فاتقوالله و لا يقبلوا علينا ما خالف قول ربنا و سنّة نبينا". (رجال کشي:146- چاپ بمبي+ تذکره ي مغيره:195-چاپ جديدتهران+تنقيح المقال از عبدالله مامقاني:174/ المقام الثالث من المقدمة). براي عاقلان جواب اين سوال روشن است که وقايعي که در خانه پيش بيايد توسط چه کسي در خانه افشا مي شود؟ چون اين کار به دو طريق ممکن است صورت گيرد. مثلاً در اين مورد يا توسط ام کلثوم رضي الله عنها افشا شده است و يا عمر فاروق رضي الله عنه؛ اما بدون شک اين افشا از اين دو بزرگوار صورت نگرفته است، زيرا خلاف فهم و قياس و عادت و شرافت شرافتمندان است! (فتدبّر) لذا اين روايت بنا بر متضاد بودن با قياس و عادت، بي اصل ثابت شده و قابل رد است. کم من قصة اخترعوها وکم من وقاحة نسبوها اليه وإنه بريئ منها والقرآن يشهد بدينهم وديانتهم وصلاحهم. پنجم: علي سبيل التنزل بايد گفت: فرضاً وتقديرا - بنا بر گمان طعن کنندگان - اگر اين قصه را شخصي قبول هم بکند پس مي تواند در جواب طاعنين بگويد: "اين گناهي است که در شهر شما نيز مي کنند." يعني سرزدن اين نوع کارها را علمايتان (علماي اهل تشيع) از خود جناب مستطاب علي مرتضي رضي الله عنه هم با جرأت بيان کرده اند. عالم مشهور دنياي شيعي، عبدالله بن جعفر حميري در تصنيف خود "قرب الاسناد" (ص: 49 / تحت مرويات الحسن بن علوان - چاپ تهران) مي نويسد: "... عن جعفر عن ابيه عليه السلام عن علي عليه السلام انه کان اذا أراد ان يبتاع الجارية، يکشف عن ساقها فينطر اليها." !!! حالا دوستان شيعه اختيار دارند براي دفاع از حيثيت علي مرتضي عليه السلام هر جوابي را که دوست دارند، مرتب فرمايند و بدانند که همان جواب دوستان شيعه بعينه جواب ما از طرف عمربن خطاب رضي الله عنه به طاعنين او است. نزد ما اهل سنت نه آن سخن صحيح است که دوستان بر علي مرتضي رضي الله عنه تراشيده اند و نه اين واقعه که بر فاروق اعظم رضي الله عنه اختراع کرده اند. البته اين همه تجويزات براي داغ دار کردن چادر بي داغ ِ ورع و تقواي اين بزرگواران رضوان الله عليهم اجمعين است. خداوند متعال به همه عمل کردن بر "خذ ما صفا ودع ما کدر " را نصيب فرمايد. آمين.

surankurd;320825 نوشت:
اولا لطف کنید بگید کدوم عالم سنی این ازدواج را نتیجه زور و تهدید می داند؟

ثانیا من این همه دلیل آوردم که لمس کردن ساق و.... اصلا سند تاریخی دقیقی ندارند و راویاش ثقه نیستند اونوقت تو می گی که این ازدواج باعث ننگ اهل سنته!!!!!!!!!!!!(این حرف شما خیلی بی معنیه)

با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان گرامی

دوستان بزرگوار توجه داشته باشند که تایپیکهایی که در غیر موضوع اصلی ارسال شوند حذف خواهند شد.

اما در خصوص سؤال شما:
1) تمام منابع اهل سنت در رابطه با موضوع این ازدواج سندا و یا متنا مخدوش می باشند و مشهور شیعه نیز که این جریان را قبول نموده اند به واسطه نقل چنین امری به صورت اکراهی در منابع شیعه است، نه اینکه چنین امری در منابع حدیثی عامه آمده باشد.

2) شما که مدعی عدم اکراهی چنین داستانی هستید با نقل صحیح روایتی را بیان بفرمائید که حاکی از رضایت امام علی علیه السلام و ام کلثوم علیها السلام بر چنین ازدواجی بوده باشد.

البته جالب است بدانید که قبل از چنین ازدواجی برخی به جناب خلیفه دوم پیشنهاد دادند که وی با دختر خلیفه اول ام کلثوم ازدواج نماید ولی وی از قبول چنین امری خودداری ورزید که اگر خواستید داستان آنرا ذکر کنیم.

3) قبلا روایت خطیب را منکر شدید که جواب شما داده شد اگر در جایی چنین روایتی را تضعیف نموده اند محور اصلی ایراد به همراه استدالال و مبنا را بیان بفرمائید تا طبق مبنای رجالی اهل سنت پاسخ آن داده شود.

موفق باشید.

با سلام و عرض ادب

امیدوارم که علاوه بر اینکه متنی را ارسال می نمائید از محتوای آن نیز به صورت علمی دفاع نمائید:

متن ارسالی شما[1] دارای اشکالات متعددی است که به مواردی اشاره می شود:

1) نویسنده مدعی است تمام روایاتی که بیانگر زشتی کردار خلیفه دوم در این ماجرا است سندا به امام باقر علیه السلام منتهی می گردد، واز آنجا که«حب الشیء یعمی و یصم» است، این شخص زحمت تتبع احادیث را به خود نداده است؟آیا روایت خطیب بغدادی و دولابی به امام باقر علیه السلام ختم می شود ؟

«وأخبرنا محمد بن عمر بن القاسم النرسي - واللفظ له - أخبرنا محمد بن عبد الله ابن إبراهيم الشافعي ، حدثنا أحمد بن الحسين الصوفي ، حدثنا إبراهيم بن مهران بن رستم المروزي ، حدثنا الليث بن سعد القيسي مولى بني رفاعة في سنة إحدى وسبعين ومائة بمصر عن موسى بن علي بن رباح اللخمي ، عن أبيه ، عن عقبة بن عامرالجهني .
قال : خطب عمر بن الخطاب إلى علي بن أبي طالب ابنته من فاطمة وأكثر تردده إليه ، فقال : يا أبا الحسن ما يحملني على كثرة ترددي إليك إلا حديث سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم : " كل سبب وصهر منقطع يوم القيامة ، إلا سببي ونسبي " . فأحببت أن يكون لي منكم أهل البيت سبب وصهر . فقام علي فأمر بابنته من فاطمة فزينت ثم بعث بها إلى أمير المؤمنين عمر ، فلما رآها قام إليها فأخذ بساقها وقال : قولي لأبيك قد رضيت ، قد رضيت ، قد رضيت . فلما جاءت الجارية إلى أبيها قال لها : ما قال لك أمير المؤمنين ؟ قالت : دعاني وقبلني فلما قمت أخذ بساقي وقال : قولي لأبيك قد رضيت . فأنكحها إياه فولدت له زيد بن عمر بن الخطاب فعاش حتى كان رجلا ثم مات ».[2]

2) نویسنده در این متن از ابن حجر با تعبیر ابن حجر هیثمی یاد نموده، که به ایشان توصیه می گردد به ترجمه این دو شخص مراجعه نمایند تا نام دو شخص را با هم خلط ننمایند.(ابن حجر مذکور ابن حجر هیتمی مکی است؛ وهیثمی نامش نورالدین می باشد که نویسنده مجمع الزوائد می باشد).

3) برفرض که روایات بیانگر شناعت کار خلیفه دوم به امام باقر علیه السلام منسوب باشد، چگونه ایشان مدعی هستند که این قسمت از زیادت راویان است؟ونباید به آنها توجه نمود؟

4) اگر بحث تعارض اخبار است یعنی دو دسته روایت از جهت سند همسان یکدیگرند، یعنی سندا مشکلی ندارند و روایت را راویان ثقه نقل نموده اند؛ منتهی در مقام عمل قابل جمع نمی باشند؛ در حالی که اینجا اصلا بحث تعارضی در کار نیست(بر فرض پذیرش روایات؛ مدلول احادیث با هم جمع می شوند)؛ بلکه برخی از اخبار دارای زیادتی هستند که در اینجا قاعده این است که به زیادت اعتنا می شود(که بحث آن در اصول حدیث آمده است)، نه اینکه زیادت اسقاط شود زیرا فرض این است که ثقه چنین روایت را نقل نموده است.

5) بقیه مطالب این متن نیز ارزش نقد را ندارند.

موفق باشید.

:Gol:-------------------------------------------------:Gol:

[1]. که گرفته شده از سایتهای دیگر است و نویسنده آن مطالب را خلط نموده.

[2].تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، دارالکتب العلمیة،1417ج6، ص180، ه.

ای بابا چرا شما نمی فهمید .

چند بار بگم , بابا زبونم مو در آورد .

این حدیثی که شما بهش استناد می کنید (مبنی بر لمس پای ام کلثوم توسط امیر المومنین عمر رضی الله عنه) , بعضی از راویاش ثقه و قابل اعتماد نیستن .

بفهمید دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

صدرا خان اگه یکم حوصله کنی و کامنت های قبلی من با علی مع الحق رو بخونی می فهمی که اونجا به ثقه نبودن بعضی از راویا اشاره شده.

surankurd;321830 نوشت:

چند بار بگم , بابا زبونم مو در آورد .

این حدیثی که شما بهش استناد می کنید (مبنی بر لمس پای ام کلثوم توسط امیر المومنین عمر رضی الله عنه) , بعضی از راویاش ثقه و قابل اعتماد نیستن .

بفهمید دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!


surankurd;321830 نوشت:
صدرا خان اگه یکم حوصله کنی و کامنت های قبلی من با علی مع الحق رو بخونی می فهمی که اونجا به ثقه نبودن بعضی از راویا اشاره شده

با سلام و عرض ادب خدمت دوست گرامی

بزرگوار ما تابع دلیل هستیم، یک طریق از طرق روایاتی که می گوئید غیر قابل استناد می باشند را با مبانی اصول حدیث و اصول جرح و تعدیل که ائمه حدیث اهل سنت بیان نموده اند را بیان بفرمائید.


البته ما نقدی بر رجال این حدیث ندیدیم جز ادعای شما که راوی ثقه نیست؟! ولی سوال این است که صرف ادعا چه دردی را درمان می کند؟


همچنین متنی را هم که از سایتهای دیگر گذاشتید پر از ایراد است که برخی از آنها در پست 45 به عرض جنابعالی رسید.
به هر حال اگر نقد رجالی دارید به صورت اصولی بیان بفرمائید.
موفق باشید.

surankurd;321830 نوشت:
صدرا خان اگه یکم حوصله کنی و کامنت های قبلی من با علی مع الحق رو بخونی می فهمی که اونجا به ثقه نبودن بعضی از راویا اشاره شده.

برادر من اون روایتی که به ثقه نبودنش اشاره کرده اید بیاورید تا ما هم ببینیم !!!

نقل قول:
سلام دوباره
در مورد حدیثی که کارشناس گفته مبنی بر اینکه امام عمر-رضی الله عنه-ساق ام کلثوم را لمس کرده خدمت آقای کارشناس عرض کردم که بعضی از راویان حدیث ثقه نیستند.

کجا عرض کردید؟/ احتمالا در خواب عرض کردید؟! کدام راویان و به کدام دلیل ثقه نیستند؟؟

موضوع قفل شده است