ابن تيميه را بهتر بشناسيم

تب‌های اولیه

69 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ابن تيميه را بهتر بشناسيم

با سلام و درود بر ره پويان راه حق و حقيت

اين تايپيك صرفا جهت اطلاع برادر بزرگوارم جناب ohfreedom جهت شناخت بهتر ابن تيميه كه ايشان فرمودند عقيده ابن تيميه در باب تجسيم مربوط به او نيست ايجاد گرديد

از دوستان بزرگوارم دعوت ميكنم بدور از تعصبات و بدور از هرگونه توهين مطالب وارده در اين باره را بيان فرمايند

به ياري خداوند متعال در اين تايپيك به شناخت بهتر ابن تيميه مي پردازيم

اصرار بر تجسيم
ابن تيميه در يكي از فتاواي خود مي گويد " آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پيشينيان بر آن است حق مي باشد حال اگر اين امر لازم آيد كه خداوند متصف به جسميت است اشكالي ندارد زيرا لازمه حق نيز حق است
كتاب الفتاوي لابن تيميه ج 5 ص 192

ابن تيميه از ديدگاه اهل سنت
با مراجعه به تاريخ پي مي بريم كه نه تنها علماي شيعه بلكه علماي اهل سنت نيز ابن تيميه را مورد حمله و جرح و طعن قرار داده اند اينك به عبارات برخي از علماي عامه اشاره مي كنيم

1- ابن جُهبُل
ابن تيميه ادعا كرده آنچه را خدا و رسولش و سابقون اوّلون از مهاجرين و انصار گفته اند مي گويد در حالي كه او مطالبي دارد كه هرگز هيچيك از آن ها را خدا و رسول و ... نگفته اند

2- يافعي
ابن تيميه مي گفت : خداوند روزي بر عرش به طور حقيقي استوار است و اينكه او به حرف و صوت سخن مي گويد در دمشق و ديگر مناطق ندا داده شد كه هر كس بر عقيده ابن تيميه باشد مال و خونش حلال است . او مسائل عجيب و غريبي را ادعا كرده كه بر او انكار شد و به سبب آن او را حبس نمودند زيرا آنها مباين با مذهب اهل سنت به حساب مي آيد او آنگاه قبايحي را مي شمارد و بدترين آنها را نهي زيارت قبر پيامبر دانسته است

3- ابوبكر حصيني
پس بدان من نظر كردم در سخن اين خبيث كه در قلب او مرض گمراهي است كسي كه دنبال مشتبهات قرآن و سنت به جهت ايجاد فتنه است كسي كه گروهي از عوام كه خداوند اراده هلاكشان كرده او را متابعت كرده اند در او اموري ديدم كه قدرت بر نطق آن را ندارم ... زيرا در آنها تكذيت پروردگار عاليمان است ...

4- ابو حيّان اندلسي
ابن حجر مي گويد : ابو حيّان در ابتدا ابن تيميه را تعظيم مي كرد و او را با قصيده ايي مدح كرده است ولي بعدها از او انحراف پيدا كرد و در تفسير صغيرش او را با بدي ياد كرده است و به او نسبت تجسيم داده است
زبيدي از سُبكي نقل كرده است كه گفت " كتاب العرش " ابن تيميه ا ز قبيح ترين كتابهاي اوست و چون ابو حيّان از آن مطلّع شد دائما او را لعن مي كرد تا از دنيا رفت

ادامه ...

[="Tahoma"]مولفين يا مناظره كنندگاني كه بر رد عقائد ابن تيميه كتاب نوشته اند

عده زيادي از علماي اهل سنت از عصر ابن تيميه تا كنون در رد او كتاب هاي بسياري تاليف كرده اند اينك اسامي برخي از اين كتابها را مي آورم

1- قاضي محمد بن ابراهيم بن جماعه شافعي
2- قاضي محمد بن حريري انصاري حنفي
3- قاضي محمد بن ابوبكر مالكي
4- قاضي احمد بن عمر مقدسي حنبلي
5- حافظ مجتهد تقي الدين سُبكي در كتاب " الاعتبار ببقاء الجنه و النار " و در كتاب الدره المضيئه " و ...
6- امام فقيه محمد بن عمر بن مكي معروف به ابن مرحّل ( 716 ه .ق )
7- امام حافظ صلاح الدين علايي
8- قاضي مفسر بدر الدين ابن جماعه
9- امام احمد بن يحيي كلابي حلبي معروف به ابن جُبهُل
10-امام قاضي جلال الدين قزويني
11-قاضي كمال الدين ابن زملكاني
12-قاضي صفي الدين هندي
13-فقيه محدث علي بن محمد بن باجي شافعي
14-مورخ فخر بن معلم قرشي در كتاب نجم المهتدي و رجم المعتدي
15-حافظ ذهبي در النصيحه الذهبيه
16-مفسر معروف ابو حيان اندلسي
17-ابن بطوطه در رحله ابن بطوطه
18-فقيه تاج الدين سُبكي در طبقات الشافعيه الكبري
19-مورخ ابن شاكر كتبي در عيون التاريخ
20-عمر بن ابي اليمن لخمي فاكهي مالكي در كتاب الدره المختاره
21-قاضي محمد سعدي مصري اخنائي در كتاب المقاله المرضيه
22-امام زواوي
23-جوزجاني حنفي در كتاب الابحاث في الرد علي ابن تيميه
24-ابن حجر عسقلاني در كتاب الدرر الكامنه في اعيان المائه الثامنه و در كتاب لسان الميزان و ...
25-ولي الدين عراقي در كتاب الاجوبه في الرد علي الاسئله المكيه

ادامه ...

[="Tahoma"]1- فقيه مورخ ابن قاضي شبهه شافعي در تاريخ ابن قاضي شبهه
2- فقيه تقي الدين ابوبكر حصني شافعي در دفع شبه من شبَه و تمرَد
3- ابن عرنه تونسي مالكي
4- علاء الدين بخاري حنفي بنا بر نقل ابن حجر در الدرر الكامنه
5- شيخ زروق فاسي مالكي
6- حافظ سخاوي در الاعلان بالتوبيخ لم ذم التاريخ
7- احمد بن محمد وتري در الروضه الناظرين
8- ابن حجر هيثمي در الفتاوي الحديثيه و همچنين در كتاب الجوهر المنظم
9- شيخ ابن عراق دمشقي
10-جلال الدين دواني در شرح العضديه
11-قاضي عبدالله مقري در نظم اللآلي في سلوك الامالي
12-محدث محمد بن علان صديقي مكي در كتاب المبرد المبكي في رد الصارم المنكي
13-شيخ منافي شافعي در كتاب شرح الشمائل
14-قاضي بياضي حنفي در كتاب اشارات المرام من عبارات الامام
15-شيخ خفاجي مصري حنفي در كتاب شرح الشفاء
16-مورخ ابوالعباس احمد مقري در كتاب ازهار الرياض
17-محمد زرقاني مالكي در كتاب شرح المواهب اللدنيه
18-شيخ عبد الغني نابلسي
19-فقيه محمد بن مهدي بن علي صيادي مشهور به رواس
20-شيخ محمد ابوالهدي صيادي در كتاب قلاده الجوهر
21-سلامه عزامي شافعي در كتاب البراهين الساطعه
22-محمود خطَاب سُبكي در كتاب الدين الخالص
23-محمد زاهد كوثري در كتاب مقالات الكوثري
24-مفتي مصطفي بن احمد شطي حنبلي دمشقي در كتاب النقول الشرعيه
25-شيخ محمد بخيت مطيعي مفتي مصر در كتاب تطهير الفؤاد من دنس الاعتقاد
26-شيخ ابراهيم بن عثمان سمنودي مصري در كتاب نصره الامام السُبكي بّرد الصارم المنكي
27-ابو حامد بن مرزوق عالم مكه در كتاب برائه الاشعريين من عقائد المخالفين
28-شيخ منصور محمد بن عويس در كتاب ابن تيميه ليس سلفيا
29-شيخ ابوالفضل عبد الله بن صديق غماري در كتاب اتقان الصنعه و همچنين در كتاب الصبح المسافر
30-ابو الاشبال سالم بن جندان اندونزيايي در كتاب الخلاصه الكافيه في الاسانيد العاليه
31-فقيه عبد الله هروي حبشي در كتاب المقالات السنيه و در كتاب صريح البيان

[="Tahoma"]رد آراء ابن تيميه از طرف علماي اهل سنت
در طول تاريخ اسلام همه مسلمانان به پيروي از پيامبرشان به زيارت قبور رفته و سفر براي زيارت قبر رسول الله را از مستحبات موكد دانسته اند صحابه ديده بودند كه پيامبر به زيارت قبور شهداي احد و قبر والدين خويش زيارت مي كند اين سنت پيامبر با سخنان ايشان كه مي فرمود من زار قبري وجبت له شفاعتي تاكيد دو چندان يافت و موجب گرديد تا همه فقهاي اسلام زيارت قبر ايشان را مستحب بدانند و برخي مثل قاضي عياض در الشفاء در قرن ششم از اجماعي بودن آن سخن گفتند اما در قرن هشتم فردي از حنبليان بنام ابن تيميه با تفسير به راي و استناد به حديثي كه هيچ ربطي به زيارت قبور نداشت اين عمل را از مصاديق شرك دانست

در طول شش قرن گذشته آثار فراواني بر نقد بدعتهاي ابن تيميه نوشته شده است در همان زمان قاضي مالكيان يعني اخنائي ردي بر ابن تيميه نگاشت و ابن تيميه به آن پاسخ داد آنگاه قاضي شافعيان تقي الدين سُبكي وارد ميدان شد و در نقد آراء ابن تيميه آثار متعددي تاليف كرد كه بدليل اتقان كار او ابن تيميه نتوانست به آن پاسخ دهد كتاب شفاء السقام ايشان يكي از بهترين نقدهايي است كه در طول تاريخ نوشته شده و به همين علت ماندگار گرديد
مولف در اين كتاب بر رد ادعاي ابن تيميه كه مي گفت هيچگاه سلف براي زيارت قبر پيامبر سفر نكرده اند بسياري از سلف فقط به قصد زيارت قبر پيامبر مسافت هاي طولاني را مي پيمودند تا به سر قبر پيامبر حضور يابند و به ايشان سلام كنند .
ابن عساكر در تاريخ دمشق نقل مي كند كه صحابي معروف بلال مؤذن پيامبر از جمله افرادي است كه به قصد زيارت پيامبر مي آمد و بعد از سلام به پيامبر و زيارت ايشان به شام باز مي گشت و جالب اينجاست كه صحابه ديگر اين عمل بلال را مي ديدند و اعتراضي بر ايشان نمي كردند كه چرا كار حرام و شرك آلودي انجام ميدهد بنا بر اين اجماع سكوتي صحابه نشان از صحت اين علم دارد
سُبكي در فصل استحباب زيارت قبر پيامبر بر رد عقائد ابن تيميه از قول فقهاي اسلام مطالبي را مي آورد من جمله اينكه قاضي عياض ادعاي اجماع در اين زمينه مي كند و مارودي در احكام السلطانيه مي نويسد " و يستحب للحاج اذا فرغ من مكه ان يزور قبر النبي (ص) در اين جا تصريح دارند كه قبر پيامبر مستحب است نه مسجد النبي جالب اينجاست كه مولف از آثار حنابله و حنفيان تقل مي كند كه وقتي نزد قبر پيامبر رفتي شفاعت كن و به استناد آيه " و لو انهم اذ ظلموا انفسهم .... " از پيامبر طلب استغفار كن
سُبكي از مغني ابن قدامه نيز عنوان يك فصل از كتاب را چنين نقل مي كند كه " فصل يستحب زياره قبر النبي "
همچنين در كتاب شفاء قاضي عياض آمده است كه مالك بن انس به منصور عباسي گفت " لاترفع صوتك في هذا السمجد ... ان حرمته ميتا كحرمته حيا ... و هو وسيلتك و وسيله ابيك آدم الي الله يوم القيامه ... استقبله و استشفع به ..." و حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين نيز اين حديث را آورده است

با سلام مجدد خدمت دوستان بزرگوار

اخيرا به كتابي دست يافتم كه مناظره چند تن از علما و دانشمندان شيعه و اهل سنت در آن مطرح شد كه به بخشي از آن كه مرتبط با موضوع است را نوشته و به آن مي پردازم بديهي است اگر خداوند عمري به حقير عنايت بفرمايد بقيه مسائل در باب وهابيون را نيز آماده كرده و خواهم آورد

در اين كتاب كه بنام حق با كيست تاليف يكي از نويسندگان معاصر بنام جناب ابوالفضل بهرام پور مي باشد يك عالم شيعي و چند تن از علماي اهل سنت از همه فرق در آن به تبادل افكار درباره مذاهب خودشان مي پردازند

[spoiler]
معرفي اجمالي اعضاي مناظره
افراد حاضر در جلسه شامل يك نفر شيعه اثني عشري ، سه نفر وهابي و از ساير مذاهب از هر كدام به قرار زير مي باشند
1- علي عبدالله فكرت (شيعه اثني عشري) : او يكي از عالمان حوزه علميه قم است . او مقدمات ادبيات عرب و فقه و اصول مقدماتي را در مشهد تحصيل كرده و بقيه تحصيلات خود را درتفسير و حديث و اعتقادات در قم به دست آورده است .
2- ابوالاحكام بن شريح (وهابي) : او از مفتيان مكه و مدينه و از علماي بزرگ وهابي است كه در مدينه زندگي مي كند او مدرس حوزه ام القراي و صاحب كرسي فتوا بيان اعتقادات اسلامي بر اساس صحيحين است . او معتقد است آنهايي كه در بحث ها تحت تاثير طرف خود قرار مي گيرند و كوتاه مي آيند و يا به نفع خصم اقرار مي كنند ضعيف الايمان هستند .
3- سلفيه اميه نهروان (وهابي) او مردي ميانسال و خوش بيان است او نظريه پرداز و مبلغ وهابيت مي باشد كه تحصيلات خود را در مراكز مدينه و مكه و در مركز ام القرا به پايان رسانيده است
4- جسيم ابو سيف غشاوه ( وهابي) : او يكي از اهالي روستاهاي نجد زادگاه محمد بن عبد الوهاب است و تحصيلات ديني دارد كه بيشتر در امور قضائي است . او مردي درشت اندام و گاهي تند خو هست
5- عمر عبدا لوافي حجر ( حنبلي ) : او مدرس مراكز ديني است كه در تفسير و علم حديث و امور اعتقادي تحصيلاتي دارد . وي مدرس علوم حديث بوده و بالاخص كارشناس دو كتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم است كه آنها را تدريس مي كند .
6- ابو جاثم (حنفي ) اهل پاكستان و از علماي معتبر ديني و از پيروان مذهب حنفي است كه بعدا به جمع مناظره كنندگان پيوسته است
7- كاتب عثمان طه (مالكي) : او مورخ نويسنده و داراي تحصيلات ديني است وي از اهالي مصر است و با دوست خود عبد الصمد در همايش هاي بين المللي درباره اسلام صاحب مقالات و خطابات است
8- دكتر عبدا لصمد هاشم (شافعي) : او داراي اطلاعات فقهي و حديثي است و داراي تحصيلات در رشته تفسير و كلام مي باشد . وي استاد چند دانشگاه از دانشگاهاي كشوردهاي اسلامي است . وي در ميان مسلمانان اروپا طرفداران زيادي دارد كا از او و دوستش كاتب عثمان طه براي ايراد سخنراني و پاسخ به سوالات همواره دعوت مي شود
لازم به ذكر است كه عده ايي از متفكران آزاد انديش مذاهب اسلامي وقتي با اشكالات زيادي در بخشهاي مختلف ديني مثل اعتقادات ، احكام فقهي و يا احاديث كه به خرافه شييه تر است مواجه شده اند و پاسخ آنها را در مذهب خود نيافته اند اعتماد به مذهب خود را از دست داده و حاضر شدند پاسخ خود را از آراء متفكران ديگر مذاهب بگيرند ، لذا از هر مذهبي آراء كم اشكال ترش را اخذ كرده و به نوعي مجتهدانه مذهب خود را حفظ كرده اند . در واقع مذهب آنها با حفظ مذهب خود نوعي گرايش به مذهب تلفيقي است و جناب دكتر عثمان طه و دكتر عبد الصمد و همفكران آنها از جمله اين افرادند .
در واكنش به پيدايش چنين آزاد انديشاني علماي هر مذهبي براي تقويت مذهب خود و تضعيف ديگر مذاهب كتاب مي نويسند و بعضي از آنها پا را فراتر از حد انصاف نهاده و براي جلوگيري از گريز پيروان خود به تهديد و تهمت و افتراء عليه ديگر مذاهب نيز متوسل مي شوند . طبعا آن مذهبي كه منطق قويتر و قدرت ارائه سندهاي معتبر تري دارد روشنفكران و آزاد انديشان بيشتري را به خود جذف مي كند و در نتيجه بيشتر مورد آماج حملات متعصبانه ديگران واقع مي شود .
از آنجا كه علماي وهابيت به آراء مذاهب اسلامي ايرادهاي گوناگون اعتقادي و عبادي نسبت مي دهند در كتابهاي خود مي نويسند بنابر اين محور غالبي بحث هاي حاضران در مناظره بررسي صحت و سقم و سندهاي اين ايرادات است
[/spoiler]

علي عبد الله فكرت (شيعه) :
مانعي ندارد كه تعبير را عوض كنيم بنابر نقل كتب تاريخي خودتان آنها طلاجات حرم را به غنيمت بردند و حدود دو هزار نفر را به قتل رساندند و اين به دستور شيخ الاسلام محمد بن عبد الوهاب بوده است كه اين جنگ جنگ با شرك ناميده شد . (عنوان المجد في تاريخ النجد ج 1 ص 121 )
جميل صدقي زهاوي درباره حمله اين لشكر به طائف مي نويسد آنها بزرگ و كوچك را از دم تيغ مي گذراندند زيرا كه آنها به آئين وهابيت ايمان نياوردند و حتي گروهي را كه در مسجد نماز مي خواندند را نيز كشتند با اين كه آنها شيعه هم نبودند و تعدادي قرآن و نسخه هايي از صحيح بخاري را پايمان كردند (الفجر الصادق ص 22) سپس به علماي مكه نوشتند كه اگر به آئين ما در نيائيد كافر هستيد .

ابو الاحكام بن شريح (وهابي) :
اين كه لشكر توحيد وهابيت حتي عده ايي را كه در مسجد نماز مي خواندند را كشتند و يا قرآن ها را پايمال كردند اشتباه سربازان بوده و يا خطا در اجتهاد صاحبان فتوا بوده است و چون جنگ براي توحيد بوده ثواب اين جهاد گناهانشان را مي شويد .

دكتر عبد الصمد هاشم (شافعي) :
برداشتي كه شما آقايان از اسلام داريد تحريف دين است و آن خون ريزي ها اصلا به جنگ هاي اسلامي شباهتي ندارد دوستان ما بايد از كشتارهاي غير قابل بخشش سلف خود بيزاري بجويند .

علي عبد الله فكرت (شيعه) :
آقاي دكتر !! در مقام بحث بايد تحمل را شعار خود قرار دهيم چون آقايان وهابي تصميم بر تحمل گرفته اند و عملا مناظره را پذيرفته اند اتفاق خوبي است . من سخني به نقل از محمد بن عبد الوهاب ديده ام كه او مي گفت : هر كشور و شهري كه داخل در مذهب و اطاعت من نشود د ر زمره بلاد مشركين محسوب ميشود چه شيعه و چه سني (الدرر السنيه ج 10 ص 12 و 64) .

ايشان علما و مردم قبل از خود را كافر و مشرك مي داند و مي گويد توحيد اصيل را كسي قبل از من درك نكرده است و تنها من و پيروانم موحد راستين هستيم ( الدرر السنيه ج 10 ص 51) آيا چنين سخناني با روح مكتب سازگار است ؟؟؟؟!!!!!

ادامه ...

[="Tahoma"]علي عبد الله فكرت (شيعه) :
من به جناب آقايان ابو الاحكام و سلف اميه و عمر عبد الوافي عرض كنم كارهايي كه از جامعه شما صادر مي شود بدتر از شرك است شما اين بدترين گناه را كه مرتكب آن شده ايد را چه مي گوئيد ؟؟
شما مسلمانان را از ديدن آثار گذشتگان از جمله آثار بدر ، حديبييه ، حنين ، احزاب و غيره كه نشانه هايي از ايام الله و روزهايي است كه خداوند نصرت خود را بر پيامبر و مسلمانان نازل و مومنان را شاد كره منع كرده ايد .
شما ناصر الباني را حمايت و كتاب " احكام الجنائز و بدعها " ي او را منتشر كرديد كه در آن علنا نبش قبر مطهر پيامبر را خواستار شده است و گفته ايد كه بدن مطهر بايد از مسجد بيرون برده شود شما چنين فرد ملحدي را به عنوان استاد و عضو مجلس اعلي براي جامعه اسلامي در مدينه منوره تعيين نموديد و وقتي ملك فيصل او را از مدينه بيرون كرد شما علماي وهابي او را دوباره به منصب اول باز گردانديد و هنوز هم كتابهاي ضد قرآن وسنت او را با ارزش معرفي مي كنيد

سلف اميه نهروان (وهابي) :
تو اين سخنان را براي تحريك افراد مذاهب اسلامي بر عليه ما مي گوئي و سندي هم بر آن ارائه نمي دهي

علي عبد الله فكرت (شيعه):
ابن تيميه گفته است بناي روي قبرهاي اهل بيت و صالحين از بدعت هاي جديد بوده و حرام است ( منهاج السنه ج 2 ص 437) ابن قيم شاگرد او گفته است تخريب مشاهد اهل بيت واجب است و يك روز هم تاخير جايز نيست زيرا آنها مانند بت لاي و عزي مي باشند (زاد المعاد ص 661) ناصر الدين الباني گفته است اگر دولت سعودي حامي توحيد است بر او واجب است كه گنبد خضراء را تخريب كند (تحذير المساجد من اتخاذ المساجد ، الباني ص 68)

مفتيان فعلي مي گويند در مساجدي كه قبري است مانند مسجد النبي بر ولي مسلمين واجب است آن قبر را نبش كرده و تمام استخوانهاي جسد را به قبرستان ديگري منتقل كند تا نماز در آن جايز باشد . ابن جبرين جانشين بن باز مي گويد انهدام بناهاي ائمه اهل بيت و حرم هاي ائمه مذاهب اربعه واجب است تا مردم مرده پرستي نكنند (فتاوي اللجنه الدائمه للبحوث العلميه و الافتاء ج 9 ص 79 شماره 8263)

ادامه ...

[="Tahoma"]كاتب عثمان طه (مالكي) :
جناب سلف اميه (وهابي) ! شما بگوئيد آيا باز هم بر اين اسنادي كه علي عبدالله گفت ايراد داريد ؟ آقايان چرا حق پوشي مي كنيد من كه متخصص تاريخ و آثار باستاني هستم اخيرا توسط بستگانم در مدينه اخباري را مطلع شدم كه سخنان جناب علي عبد الله را تاييد مي كند
شما هر ساله به بهانه هاي مختلف مانند حفظ و ترميم مسجد نبوي بسياري از آثار موجود در گوشه و كنار مسجد النبي را از بين مي بريد من برخودم لازم ميدانم كه حق را افشا كنم .
تاريخ مسلّم مي گويد جسد مطهر پيامبر را در همان اتاقي كه مي زيست دفن كردند حال اگر بناي بر قبور حرام بود صحابه آن را حتما تخريب مي كردند و سپس اقدام به دفن او مي نمودند و تفاوتي نمي كند كه اين بنا قبل از دفن موجود باشد يا بعدا بنائي بسازند خانه پيامبر ديواري نداشت و اولين كسي كه بر آن ديوار كشيد عمر بن خطاب رضي الله عنه بود ، مردم از مزار پيامبر خاك مي بردند لذا عايشه ام المومنين دستور داد ديواري براي حفاظت از مزار مبارك بسازند . ( وفاء الوفاء ج 2 ص 541)

علي عبد الله فكرت (شيعه) :
من از جناب ابوالاحكام و همفكران او يك سوال جدي دارم كه بايد ما را روشن سازند . شما مي گوئيد ما بايد تمام بدعت ها را محو كنيم و از سلف صالح پيروي كنيم تا به اصل سنت عمل كرده باشيم . حال از شما ميپرسم آيا شما اعتقاد داريد كه اسلام و سنت و بدعت ها را بهتر از سلف صالح كه صحابه كرام و تابعين هستند مي فهميد ؟؟

ادامه ...

[="Tahoma"]عمر عبد الوافي حجر (حنبلي) :
البته نه ! و ما كوچكتر از آنيم كه خود را مقدم بر سلف صالح بدانيم . آيا شما ميخواهيد ما را مخالف سلف صالح و مردمي پخمه و احمق معرفي كنيد؟

علي عبد الله فكرت (شيعه) :
ولي بايد بگويم كه ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب و مفتيان شما در اين دام افتاده اند زيرا سلف صالح بهتر از شما مي فهميدند كه وجود بنا بر مزار پيامبر بدعت است يا نه پس آنها بايد آن را تخريب مي كردند
آيا شما از عمر بن خطاب و صحابه پيامبر موحدتريد و آنها كه تخريب نكردند مشرك و صاحب بدعت بوده اند ؟
پس در واقع مي گوييد سلف صالح سلف ناصالح و بدعت گذار بوده اند و ما در واقع " تبع صالحيم ".
شما چقدر از تاريخ اسلام و عملكرد صحابه اول به دور هستيد كه وقتي ابوبكر وفات يافت همين صحابه و خليفه دوم او را در مسجد و كنار مزار پيامبر دفن كردند و بعدها همين كار در مورد دفن خليفه دوم انجام گرفت اما شما مي گوئيد وجود قبر در مسجد موجب جايز نبودن نماز در آن مي شود .

دكتر عبد الصمد هاشم (شافعي) :
من ميخواهم از وهابيت سنت شناس و مقدم بر صحابه صدر اسلام بپرسم قبرهاي مذاهب اربعه داراي بارگاه و قبه است كه پيروان مذاهب آنها را زيارت مي كنند اگر اين عمل خلاف سنت بود فقهاي مذاهب آن را منع مي كردند در حالي كه محمد بن ادريس شافعي رهبر ما مدتي كه در بغداد بود قبر شريف ابو حنيفه را زيارت مي كرد (تاريخ بغداد ج 1 ، مناقب خوارزمي ج 2 ص 199 ، المنتظم ابن جوزي ج 16 ص 1100 ).

حالا شما ميخواهيد بگوئيد كه محمد بن عبد الوهاب اسلام شناس تر از امامان مذاهب بوده اند ؟ پس معلوم مي شود شما در مورد تخريب اين اماكن مقدس از سلف صالح پيروي نمي كنيد بلكه از جاي مشكوكي الهام ميگيريد .

ادامه ...

[="Tahoma"]علي عبد الله فكرت (شيعه) :
شما با تخريب خانه حضرت خديجه اولين يار با وفاي پيامبر اسلام همكاري كرديد همان مكاني كه وحي در آن نازل مي شد . شما بعد از تخريب اين مكان مقدس آنجا را به دستشويي و توالت تبديل كرديد . پس كجا رفت خوف و ترس شما از قهر و خشم مسلمانان ؟؟
شما محل تولد پيامبر را كه از مكانهاي بسيار مقدس و مورد احترام مسلمين محسوب مي شد خراب كرديد و سپس آنجا را بازار چهارپايان و سپس با حيله و تزوير نام آنجا را كتابخانه گذاشتيد و اگر ممانعت ملك فهد نبود هم اكنون هم از آنجا چيزي باقي نمي ماند و سرنوشت خانه حضرت خديجه را پيدا مي كرد .
اين اعمال تخريبي شما در مورد قبور اولياء و محو آثار مكه و مدينه و صحابه پيامبر جنايت بزرگي به اسلام و مسلمين است و كاملا بر خلاف سنت و قرآن كريم است .
ببينيد قرآن كريم چگونه براي قدمگاه ابراهيم ارزش قائل شده و ميفرمايد " و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي " يعني از مقام و محل ايستادن ابراهيم براي خود نمازگاهي بگيريد ولي شما خانه خديجه و يا محل تولد پيامبر اسلام را كه بايد آنجا را مصلائي قرار داد تخريب كرديد .
شما اين احاديث تكريم آثار نبوي را چه مي كنيد كه بيان ميدارند عبد الله بن عمر به محل جلوس پيامبر دست مي كشيد و تبرك مي جست (المغني ابن قدامه ج 3 ص 599 ) بوسيدن حجره پيامبر مستحب است (كشف القناع ج 2 ص 151)احمد بن حنبل و ديگران نقل كرده اند كه خلفاء بعد از پيامبر از چوب منبر او تبرك مي جستند (ثلاثيات احمد بن حنبل ج 2 ص 372)

سلف اميه نهروان (وهابي) :
جناب عمر عبد الوافي حجر تو كه مدرس صحيح بخاري و صحيح مسلم هستي چرا ساكت نشسته و مات و مبهوت شده ايي ؟ حرفي بزن و دفاعي بكن .

ادامه ...

[="Tahoma"]علي عبد الله فكرت (شيعه) :
شما محمود حداد را دعوت كرديد و به او امكانات فراوان داديد تا در كتاب تخريجات به بزرگان دين جسارت كند شما در جوار قبر پيامبر دانشگاهي به نام الجامعه الاسلاميه تاسيس كرديد و مردم با خوشحالي فرزندان خود را در آنجا ثبت نام كردند تا تكاليف ديني شان را بياموزند و محبت پيامبر و اهل بيت و صحابه و تابعين كه به اسلام ياري داده اند به آنها تعليم شود ولي شما فرزندان مردم را به صورت افراد نظامي خشك و خشن تربيت كرده ايد تا اوامر شما را اجرا كنند به طوري كه بعضي از اين طلاب در كمين بعضي ديگر به تجسس مي پردازند تا كشف نمايند كه كدام يك از اين افراد به قبور اولياء احترام قائل شده و به زيارت آنها مي روند و كداميك به سيد المرسلين سلام مي دهند تا حكم محارب و بيگانه بودن ايشان را صادر كنيد و آنها را اخراج كرده و به مجازات برسانيد در عوض هر يك از طلاب فوق اگر از آراء شما پيروي كنند به آنها امامت و منصب مي دهيد تا در ميان علماي جديد و قديم ايجاد اختلاف كنند زيرا آن علما شما را تاييد نمي كنند .

ايجاد اختلاف در ميان مسلمانان اروپا

دكتر عبد الصمد هاشم (شافعي) :
از آنجا كه من توسط مسلمانان اروپا و آمريكا براي تدريس و سخنراني دعوت مي شوم به عرض برسانم كه متاسفانه طلاب اعزامي از طرف وهابيت سعودي در كشورهاي خارجي اختلاف شديدي ميان مسلمانان آن نواحي ايجاد كرده اند و آرامش ديني آنها را به هم زده اند .

در اغلب مناطق و نواحي آفريقا و آسيا اينان معركه گردان اختلافات شديد در بين مسلمانان شده اند . در اروپا و آمريكا و استراليا مشكلات رواني به وجود آورده اند كه در اين باره بايد تنها به خدا شكايت كرد . در ممالك ياد شده بن باز مفتي مدينه و عثمين با چوب تكفير در مساجد و ميان مسلمانان آتش كينه و درگيري ايجاد كرده اند و كار را بجايي رسانده اند كه آنها در نماز به يكديگر اقتدا نكرده و با هم ازدواج نمي كنند و با هم قطع رابطه كرده اند . آنها در آن مجامع مانع سخنراني علماي غير وهابي مي شوند و تاسف بار تر اين كه اين همه زشتي ها در مقابل چشمان اروپائيان انجام مي شود لذا آنها با ديدن اين وضعيت رغبت و گرايش به اسلام را براي هميشه از دست مي دهند .

ادامه ...

[="Tahoma"]ابوالاحكام بن شريح (وهابي) :
من به شما حاضران در جلسه اخطار مي كنم كه اينها اسرار توحيد گرائي مفتيان است و شما را نمي رسد كه در عرصه چنين معقولاتي وارد شويد شما با اين حرف ها ميخواهيد در امور كشور ما دخالت كنيد شما اگر از اين سخنان كوتاه نيائيد اين جلسه را بخاطر حفظ آبروي افتاء و مفتيان ترك خواهم كرد بنا بر اين به بحث ديگري بپردازيم
كاتب عثمان طه (مالكي) :
به طور موقت ما مسائل مربوط به آثار باستاني اسلام را براي جلسات بعد موكول مي كنيم اما هرگز نسبت به آن سكوت نخواهيم كرد و اين به معناي قبول تمام حرف هاي علي عبد الله فكرت نيست ولي دانستن اين مسائل كه بر سر آثار بنائي پيامبر اسلام چه مي آيد لازم و ضروري است

فعلا تمام


با سلام وتشكر از جناب رحيق مختوم


درباره تجسيم ابن تيميه باید گفت که وی این عقیده را از تورات کسب کرده :

[=Traditional Arabic]قال ابن تيمية في كتاب مجموعة تفسير ص 354 و355 وتلبيس الجهمية ج1 /568 :إذا جلس تبارك وتعالى على الكرسي سُمع له أطيط كأطيط الرحل الجديد !!!!

إنظر كتاب تشنيف السامع ص346 ... نقل صاحب الخصال من الحنابلة عن أحمد عن من قال عن الله جسم لا كالاجسام كفر !!!!

يقول الشيخ العزامي الشافعي في فرقان القرآن ص 14 في الوهابية المجسمة : هؤلاء المبيدعة وصفوا الله تعالى بصفات خلقه فجوزوا عليه الجلوس والنزول الحسّيين والاجزاء كالوجه واليدين والرجل والحسّيات ونسبوا إليه سبحانه المكان والجهة تمسكا بآيات من الكتاب يقرؤن كلمها ويحرفون الكلم عن مواضعه


البته که ابن تیمیه در این عقیده منحصر نیست زیرا قبل از او جناب ابویعلی موصلی به تبعیت از اخباریون وحشویه در کتاب ابطال التاویلات ثابت کرده که خدا میخندد ومیگرید و .... همه اعضا بجز عورت را دارد !!!!

عن عبدالله بن لهيعة عن يونس بن يزيد عن محمد بن إسحاق عن يحيى بن عباد عن عباد عن أسماء قالت قال رسول الله صلى الله عليه وسلم

رأيت ربي يوم عرفة بعرفات على جمل أحمر عليه إزاران ..!!!! تاریخ ابن عساکر شافعی

پروردگارم را دیدم روز عرفه بر شتر قرمزی سوار بود درحالیکه دو تا لنگ به تن داشت !!!!!

http://javdan.blogfa.com/cat-32.aspx

خیر البریه;319103 نوشت:
درباره تجسيم ابن تيميه باید گفت که وی این عقیده را از تورات کسب کرده : قال ابن تيمية في كتاب مجموعة تفسير ص 354 و355 وتلبيس الجهمية ج1 /568 :إذا جلس تبارك وتعالى على الكرسي سُمع له أطيط كأطيط الرحل الجديد !!!! إنظر كتاب تشنيف السامع ص346 ... نقل صاحب الخصال من الحنابلة عن أحمد عن من قال عن الله جسم لا كالاجسام كفر !!!! يقول الشيخ العزامي الشافعي في فرقان القرآن ص 14 في الوهابية المجسمة : هؤلاء المبيدعة وصفوا الله تعالى بصفات خلقه فجوزوا عليه الجلوس والنزول الحسّيين والاجزاء كالوجه واليدين والرجل والحسّيات ونسبوا إليه سبحانه المكان والجهة تمسكا بآيات من الكتاب يقرؤن كلمها ويحرفون الكلم عن مواضعه
لطفا درموارد بالا شرحی بدید و اینکه اگر جسارت نیست معنیش رو هم بذارید. تشکر

با تشكر بسيار. اگر مقدوره بقيه مناظره را به صورت كتاب يا در همينجا بگذاريد.ايا اين كتاب به عربي هم ترجمه شده؟!

قدس شریف;319233 نوشت:
لطفا درموارد بالا شرحی بدید و اینکه اگر جسارت نیست معنیش رو هم بذارید. تشکر


با سلام

اولا باید دانست که این احادیث بعقیده این جماعت صحیح هستند ومشکلی ندارند :

( كتاب التوحيد /ج1/ص239 )
(
أتى رسول الله – صلى الله عليه وسلم – أعرابي فقال : يا رسول الله جهدت الأنفس ، وضاع العيال ، ونهكت الأموال ، وهلكت الأنعام فاستسق الله لنا ، فإنا نستشفع بك على الله ، ونستشفع بالله عليك ، فقال رسول الله – صلى الله عليه وسلم – ويحك ، أتدري ما تقول ؟ فسبح رسول الله – صلى الله عليه وسلم - ، فما زال يسبح حتى عرف ذلك في وجوه أصحابه ، ثم قال : ويحك ، إنه لا يستشفع بالله على أحد من جميع خلقه ، شأن الله أعظم من ذلك ، ويحك ، أتدري ما الله ؟ إن الله على عرشه ، وعرشه على سماواته وسماواته على أرضه ، هكذا – وقال بأصابعه مثل القبة ، وأنه ليئط به مثل أطيط الرحل بالراكب )

حكم عليه الامام ابن خزيمة فى المقدمة : أنه صح وثبت بالاسناد الثابت الصحيح.

( وأخرجه أبو عبد الرحمن عبد الله بن أحمد بن حنبل في كتاب "السنة والرد على الجهمية" له، عن أبيه، عن عبد الرحمن بن مهدي، عن سفيان الثوري، عن أبي إسحاق السبيعي، عن عبد الله ابن خليفة، عن عمر رضي الله عنه، ولفظه "إذا جلس الرب على الكرسي، سمع له أطيط كأطيط الرحل الجديد". )


درباره تختی که خدا روی آن می نشیند این است به خاطر سنگینی وجود اقدس الهی، عرش او به سان تخته های کجاوه و تخت روان صدا می کند.

يقول الامام الذهبى ( العرش /ج2 /ص155 ) : وهذا الحديث صحيح عند جماعة من المحدثين، أخرجه الحافظ ضياء الدين المقدسي في صحيحه، وهو من شرط ابن حبان فلا أدري أخرجه أم لا؟، فإن عنده أن العدل الحافظ إذا حدث عن رجل لم يعرف بجرح، فإن ذلك إسناد صحيح.
قال الدشتى : هذا حديث صحيح رواته روات البخارى ومسلم .
اما این عقاید از کجا پیدا شده اند ؟ هنگامیکه اعلم به قرآن یعنی امام علی (ع) را خانه نشین کردند جناب ابوهریره و کعب الاحبار یهودی اسرائیلیات را بکمک اصحابیکه توسط عمربن الخطاب قدرت داده شده بودند مثل معاویه وعمروعاص و وهب بن منبه ، بین مسلمین منتشر شدند در حالیکه خدای متعال امر به ثقلین کرده بود :
*ابن تیمیه در کتاب " العقل فی فهم القرآن " ص 88 بعد از بیان عقیده گروهی از یهود در مورد عزیر ( و اینکه او پسر خداست ) و اشاره به برخی احادیث که هم در تورات موجود است و هم در سخنان پیامبر اکرم ( البته بنابر منابع اهل سنت ) چنین می گوید :[=Times New Roman]
" والمنصوص عنه موافق للمنصوص في التوراة ، فإنك تجد عامة ما جاء به الكتاب والأحاديث في الصفات موافقا مطابقا لما ذكر في التوراة "[=Times New Roman]
( آنچه که به عنوان نص از جانب پیامبر رسیده است ، موافق است با منصوصات تورات .( زیرا ) بسیاری از مطالبی که در کتاب الله و احادیث در مورد صفات خداوند متعال رسیده است ، دقیقا موافق با همان است که در تورات وجود دارد. ) [=Times New Roman]
[=Times New Roman]
وی صراحتا بیان می کند که مطالبی را که یهودیان در مورد صفات خداوند بیان می کنند ( یعنی همان تجسیم مطلق ) دقیقا همان مطالبی است که در کتب روایی ( اهل سنت ) آمده است ...[=Times New Roman]
کلام وی صراحت دارد که تجسیم در عقاید اسلامی ( اهل سنت ) دقیقا همانند تجسیم یهودیان است .[=Times New Roman]


وی در " منهاج السنه " ج 2 ص 562 چنین می گوید :[=Times New Roman]
" وأما الرسل صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين فيثبتون إثباتا مفصلا وينفون نفيا مجملا يثبتون لله الصفات على وجه التفصيل وينفون عنه التمثيل . وقد علم أن التوراة مملوءة بإثبات الصفات التي تسميها النفاة تجسيما ومع هذا فلم ينكر رسول الله وأصحابه على اليهود شيئا من ذلك ولا قالوا أنتم مجسمون . بل كان أحبار اليهود إذا ذكروا عند النبي شيئا من الصفات أقرهم الرسول على ذلك وذكر ما يصدقه. "[=Times New Roman]
( و اما فرستادگان الهی ( صلوات الله علیهم اجمعین ) اثباتی مفصل در مورد صفات خداوند و نفی از تمثیل وی داشته اند . و اینگونه دانسته می شود که تورات مملو است از اثبات صفاتی که جهال آن را تجسیم می دانند ولی با این وجود ، هرگز پیامبر و اصحابش این مطالب را بر یهود اشکال نکرده و نگفتند که شما قائل به تجسیم هستید ! بلکه راهبان یهود هر وقت در نزد پیامبر ، از صفات الله سخن می گفتند ، پیامبر سخن آنان را تایید می کرد. )[=Times New Roman]

http://islamtxt.ir/node/20



واما خدای تورات :

خداوند در کتاب مقدس یهودیان احوالات عجیبی دارد و همانند انسان است(27) و چون مانند اوست تصمیم می گیرد از آسمان به زمین بیاید و قدمی بزند و مدّتی را در محلّی از زمین ساکن شود.(28) چون با زمین آشنا نیست، گاهی در تشخیص خانه مومنان از کفار دچار اشتباه می شود.(29) شاید هم علّت اشتباه و خطا در تشخیص خداوند این باشد که بسیاری از امور را نمی داند(30) و بخاطر ندانستن دچار لغزش های زیادی می شود که از آن پشیمان شده و مدتی را در اندوه بسر می برد.(31) او چون با آداب زندگی اجتماعی آشنا نیست گاهی عهد می شکند(32) و دروغ می گوید، در حالی که مار از او راستگوتر است(33) و سبب تفرقه بین مردم شده(34) و گاهی هوس می کند با کسی کشتی بگیرد امّا شکست می خورد. (35[=Arial Narrow])
لازم به ذکر است، این خداوند که در کتاب مقدّس یهودیان معرفی شده است بر خلاف انسان در همان حالی که سه تاست یکی است(36) ولی با این حال مانند انسان دارای گیسو و لباس است. (37[=Arial Narrow])
احوالات خداوند که اینگونه باشد اوضاع پیامبران الهی مشخص است!.

----------------------------------------------------------------------------------------
(27) - سفر پیدایش، فصل 5، آیه 1.
(28) -
سفر پیدایش، فصل 18، آیه 1 تا 8.
(29) -
سفر خروج، فصل 12، آیه 12، 13.
(30) -
سفر پیدایش، فصل 3، آیه 8، 9، 10.
(31) -
سموئیل اوّل، فصل 15، آیه 10 و 11. سفر پیدایش، فصل 6، آیه 6، 7 و 8.
(32) -
سموئیل اوّل، فصل 2، آیه 30.
(33) -
سفر پیدایش، فصل 3، آیه 1 تا 6.
(34) -
سفر پیدایش، فصل 11، آیه 4 تا 9.
(35) -
سفر پیدایش، فصل 32، آیه 24 تا 31.
(36) -
سفر پیدایش، فصل 18، آیه 1 تا 8.
(37) -
دانیال، فصل 7، آیه 9.

http://forum.islamdownload.org/thread371.html


برادر خیر البریه خواهشا کم کم پیش برید که حقیر هم چیزی دستگیرم شود:

معنی این رو بفرمایید و اینکه چکسی نقل کرده:

خیر البریه;319103 نوشت:
إنظر كتاب تشنيف السامع ص346 ... نقل صاحب الخصال من الحنابلة عن أحمد عن من قال عن الله جسم لا كالاجسام كفر !!!!
و
خیر البریه;319103 نوشت:
يقول الشيخ العزامي الشافعي في فرقان القرآن ص 14 في الوهابية المجسمة : هؤلاء المبيدعة وصفوا الله تعالى بصفات خلقه فجوزوا عليه الجلوس والنزول الحسّيين والاجزاء كالوجه واليدين والرجل والحسّيات ونسبوا إليه سبحانه المكان والجهة تمسكا بآيات من الكتاب يقرؤن كلمها ويحرفون الكلم عن مواضعه
و
خیر البریه;319361 نوشت:
( أتى رسول الله – صلى الله عليه وسلم – أعرابي فقال : يا رسول الله جهدت الأنفس ، وضاع العيال ، ونهكت الأموال ، وهلكت الأنعام فاستسق الله لنا ، فإنا نستشفع بك على الله ، ونستشفع بالله عليك ، فقال رسول الله – صلى الله عليه وسلم – ويحك ، أتدري ما تقول ؟ فسبح رسول الله – صلى الله عليه وسلم - ، فما زال يسبح حتى عرف ذلك في وجوه أصحابه ، ثم قال : ويحك ، إنه لا يستشفع بالله على أحد من جميع خلقه ، شأن الله أعظم من ذلك ، ويحك ، أتدري ما الله ؟ إن الله على عرشه ، وعرشه على سماواته وسماواته على أرضه ، هكذا – وقال بأصابعه مثل القبة ، وأنه ليئط به مثل أطيط الرحل بالراكب )
و
خیر البریه;319361 نوشت:

ببخشید وقتتونو میگیرم اما میشه منبع این حدیث زیر رو ذکر بفرمایید و اینکه چکسانی اونو صحیح میدونن:

خیر البریه;319103 نوشت:
عن عبدالله بن لهيعة عن يونس بن يزيد عن محمد بن إسحاق عن يحيى بن عباد عن عباد عن أسماء قالت قال رسول الله صلى الله عليه وسلم رأيت ربي يوم عرفة بعرفات على جمل أحمر عليه إزاران ..!!!! تاریخ ابن عساکر شافعی پروردگارم را دیدم روز عرفه بر شتر قرمزی سوار بود درحالیکه دو تا لنگ به تن داشت !!!!!

اجرکم عند الله


سلام

این جمله معروف امام احمد است :

ويقول الامام المجتهد السبكي في كتاب تشنيف المسامع ما نصه: "قال أحمد بن حنبل: من قال عن الله جسم لا كالأجسام كفر."

معنی واضح است یعنی کسیکه گفته جسمیت خداوند مثل جسمیت سایر اجسام نیست کافر است .

البته که در کتاب ابطال التاویلات نیز حکم به کشتن چنین شخصی داده شده !!!!


بقیه مطالب نیز ترجمه شان روشن است .


اما در مورد حدیث آخری که از تاریخ ابن عساکر آورده شد اگر چه به این طریق ضعیف است اما شواهدی صحیح دارد :


رأيت ربي في صورة شاب أمرد له وفرة جعد قطط في روضة خضراء
الراوي: عبدالله بن عباس المحدث: ابن تيمية - المصدر: تلبيس الجهمية - الصفحة أو الرقم: 7/290
خلاصة الدرجة: صحيح


ابو یعلى در کتاب دیگرش گفته: ابوزرعه دمشقى این روایت را صحیح شمرده ... و أحمد بن حنبل گفته: «هذا حدیث رواه الکبّر عن الکبّر، عن الصحابة عن النبی(صلى الله علیه وآله وسلم) ، فمن شک فی ذلک أو فی شیء منه فهو جهمیّ لا تقبل شهادته ولا یسلّم علیه، ولا یُعاد فی مرضه».

یعنی خداوند را دیدم بصورت جوانی بی ریش که موهای سرش پرمو فرفری در باغ سبز دربعضی نسخ و موبند قرمزی داشت دیدم !!!!!

رَأَيْتُ رَبِّي يَوْمَ النَّفْرِ عَلَى جَمَلٍ أَوْرَقَ ، عَلَيْهِ جُبَّةُ صُوفٍ أَمَامَ النَّاسِ " ، مَوْضُوعٌ ، لَا أَصْلَ لَهُ ، كَذَا فِي الذَّيْلِ ، فِي اللَّآلِئِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَفَعَهُ : " رَأَيْتُ رَبِّي فِي صُورَةِ شَابٍّ لَهُ وَفْرَةٌ " وَرُوِيَ : فِي صُورَةِ شَابٍّ أَمْرَدَ ، قَالَ ابْنُ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي زُرْعَةَ : حَدِيثُ ابْنِ عَبَّاسٍ صَحِيحٌ لَا يَنْكُرُهُ إِلَّا مُعْتَزِلِيٌّ ، وَرُوِيَ فِي بَعْضِهَا بِفُؤَادِهِ ،

ابن قيّم شاگرد بزرگ ابن‌تيميّة در قصيده‌ نونيّه‌ خودش اين‌چنين تجسيم را براي خداوند اثبات مي‌کند:

اللهُ فوقَ العرش فوقَ سمائِهِ سُبحانَ ذي الملکوت و السلطان
وَ لعرشه مِنهُ اَطيـــطُ مِثلُ ما قد اطّ رحل الرکب العجــــــــلانِ

بنده چندین بار به این تایپک سر زدم اما هنوز کسی یک نوشته از ابن تیمیه را با سند و آدرس نیاورده است که مغایر با کلام الله باشد!!!

ohfreedom;319520 نوشت:
بنده چندین بار به این تایپک سر زدم اما هنوز کسی یک نوشته از ابن تیمیه را با سند و آدرس نیاورده است که مغایر با کلام الله باشد!!!

مطلب كه زياده، اگر شما دقت را چاشني و لازمه كارتان بدانيد نتيجه مي گيريد
البته اگر

ohfreedom;319520 نوشت:
بنده چندین بار به این تایپک سر زدم اما هنوز کسی یک نوشته از ابن تیمیه را با سند و آدرس نیاورده است که مغایر با کلام الله باشد!!!

بابا دستمريزاد جناب ohfreedom
اين همه دليل و مدرك رو مشاهده فرموديد و جواب نداديد باز ميفرمائيد سندي نديدم ؟؟
در ادامه اين پست چند تا مدرك از خود ابن تيميه براتون نقل مي كنم تا ببينم باز ميفرمائيد چيزي نديدم ؟؟؟

برخی فتاوای و آراء ابن تیمیه

1- تحریم نماز و دعا در کنار قبور اولیاء
ابن تیمیه می گوید نماز خواندن در کنار قبور مشروع نیست همچنین قصد مشاهد کردن به جهت عبادت در کنار آنها از قبیل نماز اعتکاف استغاثه ابتهال و قرائت قرآن مشرو ع نیست بلکه باطل است
( مجموعه الرسائل المسائل ج 1 ص 60 )

2- تحریم زیارت قبور
از جمله کسانی که شدیدا با زیارت قبر پیامبر و دیگر اولیای الهی مقابله میکند ابن تیمیه است او در جایی می گوید تمام احادیث زیارت قبر پیامبر ضعیف بلکه دروغ است
(التوسل و الوسیله ص 156)

3- تحریم استغاثه به غیر خدا
ابن تیمیه می گوید اگر کسی به شخصی که از دنیا رفته بگوید مرا دریاب مرا کمک کن از من شفاعت کن مرا بر دشنم پیروز کن و امثال این در خواستها که تنها خدا بر آن قدرت دارد از اقسام شرک است و در جای دیگری می گوید اگر کسی چنین گوید باید توبه کند و گرنه کشتنش واجب است
(الهدایه السنیه ص 40 و زیاره القبور ص 17 و 18 )

4- نسبت دادن جسمیت به خدا
ابن تیمیه میگوید آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پیشینیان بر آن است حق می باشد حال اگر از این امر لازم آید که خداوند را متصف به جسمیت کنیم اشکالی ندارد زیرا لازمه حق نیز حق است
( الفتاوای ج 5 ص 192 )

ادامه ...

[="Tahoma"]

ohfreedom;319520 نوشت:
بنده چندین بار به این تایپک سر زدم اما هنوز کسی یک نوشته از ابن تیمیه را با سند و آدرس نیاورده است که مغایر با کلام الله باشد!!!

تناقضات ابن تیمیه

با مراجعه به کتابهای ابن تیمیه و بحث و تحلیل های او پی میبریم که در کلام وی تناقضات فراوانی وجود دارد اینک به نمونه هایی از آن اشاره میکنیم

1- در عین حال که به صحیح بخاری در موارد زیاد استدلال و احتجاج میکند ولی هنگامی که به روایتی در این کتاب برمیخورد که با افکار او سازگاری ندارد او را ابطال کرده و کتاب را نیز مورد تنقیض قرار میدهد و درباره او میگوید در بخاری اغلاطی وجود دارد
(منهاج السنه ج 5 ص 101 و 102 و همچینن ج 7 ص 215 )

2- او در حالی که زیاد به روایات اهل تسنن استدلال و احتجاج میکند ولی هنگامی که شیعه دوازده امامی بر حقانیت تعلیمات مذهبی خود به یکی از روایات کتب اهل تسنن استدلال میکند می گوید این حدیث در صحیحین نیامده و بلکه در آن برخی اهل حدیث همچون ابن حزم و دیگران طعن زده اند ولی اهل سنت هچون ابی داوود و ترمذی و ابن ماجه آن روایت را آورده اند و صاحبان مسانید همچون امام احمد و دیگران آن را نقل کرده اند پس مطابق اصول شما از کجا این روایات ثابت شده تا به ان احتجاج کنید ؟؟ و بر تقدیر ثبوت این حدیث از اخبار آحاد است
(منهاج السنه ج 3 ص 456 )

3- او در باب فضائل جناب عمر به کتاب ترمذی استناد میکند ولی هنگامی که به روایات فضائل علی علیه السلام می رسد میگوید ترمذی احادیثی را در فضائل علی ذکر کرده که بسیاری از آنها ضعیف است
(منهاج السنه ج 7 ص 178 )

4- او به روایات حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین زیاد استدلال میکند ولی همین که شیعه دوازده امامی به یک حدیث این کتاب که درباره آن حاکم تصریح به صحت بنابر شرط شیخین کرده و ذهبی نیز در تلخیص المستدرک با او موافقت نموده و استدلال میکند می گوید سند آن ضعیف است
(منهاج السنه ج 5 ص 396 )

5- او در مواردی که رای و نظرش موافق با شهرستانی است به کلامش زیاد اعتماد میکند ولی هر جا که مطلبی از او مشاهده میکند که با رای او موافق نیست یا مایه تقویت شیعه امامیه است بر او هجوم برده و میگوید شهرستانی خبرویت ندارد
(منهاج السنه ج 6 ص 300 و 305 و 319 و 326 و 362 )

پايان

ohfreedom;319520 نوشت:
بنده چندین بار به این تایپک سر زدم اما هنوز کسی یک نوشته از ابن تیمیه را با سند و آدرس نیاورده است که مغایر با کلام الله باشد!!!


سلام

شما بگو چه کتابی از ابن تیمیه را داری تا از هر یک خواستی دروغهای شاخدار و تفاسیر عجیب و تحریف آیات قرآن را برایت بیاورم !

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

سلام

یه نامه ای هست گفتم بد نیست این رو بزاریم دوستانمون هم استفاده کنند

نامه علمای اهل تسنن(ذهبی) به پدر معنوی وهابیت

به کتاب سیف الصقیل مراجعه کنید .

السيف الصقيل رد ابن زفيل- السبكي(756)-ناشر: مكتبة زهران-ص217وص218

نامه اقای ذهبی به ابن تیمه :

رسالة كتب ( 1 ) بها الشيخ شمس الدين أبو عبد الله الذهبي إلى الشيخ تقي

الدين ابن تيمية كتبتها ( 2)

متن می گوید نامه ای از....ذهبی به ...ابن تیمه _کتبتها _به رفرنس دوم مراجعه کنید :

2_ والكاتب هو التقي ابن قاضي شهبة وقد ذكر في طبقات الشافعية أنه اطلع

على مجاميع وفوائد بخط البرهان ابن جماعة .

این شخص (کتبتها) این که می گه من نوشته ام کی است؟

در رفرنس دوم : ابن قاضی شهبه است

می گه این نامه رو من از خط قاضی القضات برهان پسر جماعه .....................

من خط قاضي القضاة برهان الدين بن جماعة رحمه الله

بعد او از کی نوشته :

وكتبها هو من خط الشيخ الحافظ أبي سعيد بن العلائي

از خط شیخ حافظ ابی سعید علائی نوشته باز این از خط:

وهو كتبها من خط مرسلها الشيخ شمس الدين

او ازخود نامه و دست خط اقای ذهبی که داشته است از روی اون نوشته است

پس دوستان سند صحیح است و 100درصد هم از بزرگان تاریخ سنت و معروف است و قابل تضعیف هم نیست

چرا که از بزرگان اهل سنت هست

اما هدف ما از آوردن این سند چه است؟

هدف ما این است که ببینیم ابن تیمه و پیروانش دیوانه هستند یا نه؟

به صفحه 218 همین کتاب معرفی شده که ادامه نامه هست مراجعه کنید :

يا خيبة( خیبه یعنی ادم خل و چل ...یعنی ادم دیوانه )

این رو ذهبی به این تیمه می گوید:

يا خيبة من اتبعك فإنه معرض للزندقة والانحلال لا سيما إذا كان قليل العلم والدين باطوليا شهوانيا

ای دیوانه ...کسی که از تو پیروی می کند خودش را در معرض زندقه قرار داده است..بخصوص که آنها ادم هایی هستند که علم و دانش و دینشان هم کم هست .آدم هایی هستند که بیکار هستند و شهوت ران هستند(قابل توجه همه وهابی ها و آقایان طرفدار ابن تیمیه دیدگاه ذهبی راجع به خود شما و ابن تیمه است )

تا اونجایی که میرسد ایشون:

فهل معظم أتباعك

إلا قعيد مربوط خفيف العقل أو عامي كذاب بليد الذهن أو غريب واجم قوي المكر أو

ناشف صالح عديم الفهم ، فإن لم تصدقني ففتشهم وزنهم بالعدل ، يا مسلم أقدم

حمار شهوتك لمدح نفسك .

آیا اون معظم(اکثر) اکثر پیروان تو کسانی نیستند که ادم های زمین گیر و دیوانه زنجیری.. سبک مغزخفیف العقل (اینا عقل ندارند)..عامی هستند....کذابن همشون.....بلید الذهن(کند ذهن اند)..

..............................سانسور.................... ..............................سانسور....................

دیگه اینا فحش هایی است که ترجمه نشود بهتر است ..

دیگه این نظر ذهبی در مورد ابن تیمه و پیروانش هست...

حالا شما ها که پیرو ابن تیمه هستید و اورا شیخ الاسلام خود می دانید.

.....به ما چه این رو ذهبی می گوید

[="arial black"][="darkgreen"]سلام بر اخوی گرامی سید علی

انتقاد تند ذهبي از ابن تيميّه

ذهبي متوفاي 774، دانشمند بلند آوازه اهل سنت كه خود همانند ابن تيميه، حنبلي مذهب بود، و در علم حديث و رجال سرآمد عصر خويش بود، در نامه اي خطاب به وي مي نويسد:
«يا خيبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال .. فهل معظم أتباعك إلاّ قعيد مربوط، خفيف العقل، أو عاميّ، كذّاب، بليد الذهن، أو غريب واجم قويّ المكر، أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدّقني ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... إلي متي تمدح كلامك بكيفيّة لا تمدح بها واللّه أحاديث الصحيحين، يا ليت أحاديث الصحيحين تسلم منك، بل في كلّ وقت تغيّر عليها بالتضعيف والإهدار أو بالتأويل والإنكار.
أما آن لك أن ترعوي؟ أما حان لك أن تتوب وتُنيب؟ أما أنت في عشر السبعين وقد قرب الرحيل ، بلي واللّه ما أذكر أنّك تذكر الموت، بل تزدري بمن يذكر الموت، فما أظنّك تقبل علي قولي وتصغي إلي وعظي، فإذا كان هذا حالك عندي وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف حالك عند أعدائك ، وأعداؤك واللّه فيهم صلحاء وعقلاء وفضلاء كما أنّ أولياءك فيهم فجرة كذبة جهلة (( الإعلان بالتوبيخ: 77. تكملة السيف الصقيل، ردّ ابن زفيل: 218. )).
اي بي چاره، آنان كه از تو متابعت مي كنند در پرتگاه زندقه و كفر و نابودي قرار دارند، نه اين است كه عمده پيروان تو عقب مانده، گوشه گير، سبك عقل، عوام، دروغگو، كودن، بيگانه، فرومايه، مكّار، خشك، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول نداري آنان را امتحان كن، و با مقياس عدالت بسنج.
تا كي سخنان نا شايست خود را بالاتر از احاديث صحيح بخاري، و صحيح مسلم مي شماري؟ اي كاش احاديث آن دو كتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضي اوقات آنها را تضعيف كرده و بي ارزش مي كني و يا توجيه نموده و انكار مي كني!!
آيا وقت آن نرسيده است كه از جهل و ناداني دست برداري و توبه كني؟ بدان كه مرگت نزديك شده است، بخدا قسم گمان نمي كنم تو به ياد مرگ باشي، بلكه كساني را كه به ياد مرگ هستند تحقير مي كني! ... تو با من كه دوستت هستم اين چنين برخورد مي كني پس با دشمنانت چه خواهي كرد.
به خدا سوگند درميان دشمنانت، افراد صالح و شايسته و عاقل و دانشور فراوان هستند، چنان كه در بين دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بي عار زياد به چشم مي خورند.
[/][/]

با سلام

در این جا برای دوستان اهل تحقیق حدیثی از امام مالک نقل میکنم و پیرامون صحت آن بحثی می آورم تا همگان اوج عناد ابن تیمیه و سعی و لجاجت او را در تضعیف احادیث صحیح ببینند ، جالب است قبل از قرن 8 و تولد ابن تیمیه جمهور اهل سنت توسل را قبول داشتند :



قال القاضي عياض في الشفاء: حدثنا القاضي أبو عبد الله محمد بن عبد الرحمن الأشعري وأبو القاسم أحمد بن بقى الحاكم وغير واحد فيما أجازونيه قالوا ثنا أبو العباس أحمد بن عمرو بن دلهاث ثنا أبو الحسن علي بن فهر ثنا أبو بكر محمد بن أحمد بن الفرج ثنا أبو الحسن عبد الله بن المنتاب ثنا يعقوب بن إسحاق بن أبي إسرائيل ثنا ابن حميد قال:"ناظر أبو جعفر أمير المؤمنين مالكاً في مسجد رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال له مالك: يا أمير المؤمنين لا ترفع صوتك في هذا المسجد فإن الله تعالى أدب قوماً فقال: {لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ} الآية، ومدح قوماً فقال: {إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ} الآية، وذم قوماً فقال: {إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ} الآية.

وإن حرمته ميِّتاً كحرمته حيّاً .
فاستكان لها أبو جعفر وقال : يا أبا عبدالله ! أستقبل القبلة وأدعو أم أستقبل رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ؟ فقال : ولم تصرف وجهك عنه وهو وسيلتك ووسيلة أبيك آدم (عليه السلام) إلى الله تعالى يوم القيامة ؟ بل استقبله واستشفع به فيشفعك الله تعالى ، قال الله تعالى : {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ} الآية
قال ابن حجر في كتابه الجوهر المنظم: رواية ذلك عن الإمام مالك جاءت بالسند الصحيح الذي لا مطعن فيه.
وقال الزرقاني في شرح المواهب: ورواها ابن فهد بإسناد جيد، ورواها القاضي عياض في الشفا بإسناد صحيح رجاله ثقات، ليس في إسنادها وضاع، ولا كذاب.

همچنین در کتاب :


الكتاب : تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام والمدينة الشريفة والقبر الشريف
المؤلف : أبو البقاء محمد بن أحمد بن محمد ابن الضياء المكي الحنفي

تربة فيها رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) بحافر دابة . فغذا وصل باب المسجد الشريف فيدخل من باب جبريل عليه السلام ، ويقدم رجله اليمنى في الدخول واليسرى في الخروج وليقل ما قدمناه في دخول المسجد الحرام ، وليدخل بخضوع وتذلل وأدب ، حامداً لله تعالى شاكراً له على نعمته عليه ، واستحب العلماء أن يقصد أول دخوله الروضة المقدسة وهي بين المنبر والقبر المقدس ، فيصلي تحية المسجد في مصلى رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) وهي الحفرة أو في غيره من الروضة أو من المسجد ، فإذا صلى التحية شكر الله تعالى على ما أنعم به عليه ، وسأله إتمام النعمة بقبوله زيارته . قال الكرماني : ويسجد بعد تحية المسجد سجدة شكراً لله تعالى على وصوله إلى تلك البقعة الشريفة والروضة المنيفة . وفي " الاختيار " : يسجد شكراً لله على ما وقفه ، فإن خاف فوت المكتوبة بدأ بها وكفته عن تحية المسجد ، ثم ينهض إلى القبر الشريف المقدس من ناحية القبلة فيقف قبالة وجهه الشريف . قال رشيد الدين : فيستدبر القبلة ويستقبل المسمار الفضة الذي بجدار القبر المقدس ، على نحو أربعة أذرع من السارية التي هي غربي رأس القبر الشريف في زاوية جداره . وقال الشيخ عز الدين بن عبد السلام : يقف على نحو ثلاثة أذرع من الجدار ويجعل القنديل الكبير على رأسه ، ناظراً إلى الأرض غاض الطرف في مقام الهيبة والتعظيم والإجلال ، فارغ القلب من علائق الدنيا ، مستحضراً في نفسه جلالة موقفه ومنزلة من هو بحضرته ، وعلمه ( صلى الله عليه وسلم ) بحضوره وقيامه وسلامه ، ويمثل صورته الشريفة في حياته موضوعاً في لحده . واستدبار القبلة هو المستحب عند مالك والشافعية والحنابلة . واختلفت عبارة أصحابنا في ذلك : ففي مناسك الفارسي والكرماني عن أبي الليث : يقف مستقبل القبلة مستدبر القبر المقدس ، ويضع يمينه على شماله كما في الصلاة وهذا شاذ ، والصحيح المعتمد عليه أنه يقف عند الرأس المقدس بحيث يكون على يساره ، ويبعد عن الجدار قدر أربعة أذرع ، ثم يدور إلى أن يقف قبالة الوجه المقدس مستدبر القبلة ، ويصلي عليه ( صلى الله عليه وسلم ) ثم يسلم على أبي بكر وعلي وعمر رضي الله عنهما . وروى الإمام أبو حنيفة رضي الله عنه في مسنده عن نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما قال : من السنة أن تأتي قبر رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) من قبل القبلة ، وتجعل ظهرك إلى القبلة وتستقبل القبر بوجهك ثم تقول : السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته . وليس من السنة أن يمس الجدار أو يقبله بل الوقوف من البعد أقرب إلى الإحرام ، ومن الآداب أن
لا يرفع صوته بالتسليم ولا يمس القبر بيده ولا يقف عند القبر طويلاً ، ويرون أن أبا جعفر المنصور ناظر مالك بن أنس في مسجد رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) فقال له مالك : يا أمير المؤمنين لا ترفع صوتك في هذا المسجد ، فإن الله عز وجل أدب قوماً فقال : " لا ترفعوا أصواتكم فوق صوت النبي " الآية . ومدح قوماً فقال : " إن الذين يغضون أصواتهم عند رسول الله " . الآية . وذم أقوما فقال : " إن الذين ينادونك من وراء الحجرات " الآية . وإن لحرمته ميتاً كحرمته حياً . فاستكان لها أبو جعفر وقال : يا أبا عبد الله أستقبل القبلة وأدعو ، أم أستقبل رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) ؟ فقال : ولم تصرف وجهك عنه ، وهو وسيلتك ووسيلة أبيك آدم عليه السلام إلى الله تعالى يوم القيامة ، بل استقبله واستشفع به فيشفعه الله فيك . رواه الحافظ ابن بشكوال ، ثم القاضي عياض رحمه الله في " الشفاء " . قال ابن جماعة : ولا يلتفت إلى قول من زعم أنه موضوع ، لهواه الذي أراده . قال الحافظ محب الدين : وعلامة الوقوف تجاه الوجه الكريم مسمار فضة مضروبة في رخامة حمراء . قال المرجاني في " بهجة النفوس " : وجميع التواريخ المتقدمة يذكرون العلامة بالمسمار ويصفونه بأنه صفر ولعله غيّر ، والذي هو موجود الآن عياناً ومشاهدة أنه من فضة . والله أعلم . وأما الدلالة بالقنديل فقال الشيخ جمال الدين : الآن هنالك عدة قناديل جددت بعد احتراق المسجد ،....

اما اشکالی که ابن تیمیه بر ابن حمید کرده در حالیکه امام مذهبش احمد حنبل و امام جرح وتعدیل ابن معین وی را توثیق کرده اند :

137 - مُحَمَّدُ بنُ حُمَيْدِ بنِ حَيَّانَ الرَّازِيُّ (د، ت، ق)
العَلاَّمَةُ، الحَافِظُ الكَبِيْرُ، أَبُو عَبْدِ اللهِ الرَّازِيُّ.
مَوْلِدُهُ: فِي حُدُوْدِ السِّتِّيْنَ وَمائَةٍ.
وَحَدَّثَ عَنْ: يَعْقُوْبَ القُمِّيِّ - وَهُوَ أَكْبَرُ شَيْخٍ لَهُ - وَابْنِ المُبَارَكِ، وَجَرِيْرِ بنِ عَبْدِ الحَمِيْدِ، وَالفَضْلِ بنِ مُوْسَى، وَحَكَّامِ بنِ سَلْمٍ، وَزَافِرِ بنِ سُلَيْمَانَ، وَنُعَيْمِ بنِ مَيْسَرَةَ، وَسَلَمَةَ بنِ الفَضْلِ الأَبْرَشِ، وَخَلْقٍ كَثِيْرٍ مِنْ طَبَقَتِهِم.
وَهُوَ مَعَ إِمَامَتِهِ مُنْكَرُ الحَدِيْثِ، صَاحِبُ عَجَائِبَ.
حَدَّثَ عَنْهُ: أَبُو دَاوُدَ، وَالتِّرْمِذِيُّ، وَالقَزْوِيْنِيُّ فِي كُتُبِهِم، وَأَحْمَدُ بنُ حَنْبَلٍ، وَأَبُو زُرْعَةَ، وَأَبُو بَكْرٍ بنُ أَبِي الدُّنْيَا، وَصَالِحُ بنُ مُحَمَّدٍ جَزَرَةُ، وَالحَسَنُ بن عَلِيٍّ المَعْمَرِيُّ، وَعَبْدُ اللهِ بنُ أَحْمَدَ بنِ حَنْبَلٍ، وَمُحَمَّدُ بنُ جَرِيْرٍ الطَّبَرِيُّ، وَأَبُو القَاسِمِ البَغَوِيُّ، وَأَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدٍ البَاغَنْدِيُّ، وَمُحَمَّدُ بنُ هَارُوْنَ الرُّوْيَانِيُّ، وَخَلْقٌ كَثِيْرٌ. (11/504)
قَالَ أَبُو زُرْعَةَ: مَنْ فَاتَهُ مُحَمَّدُ بنُ حُمَيْدٍ يَحْتَاجُ أَنْ يَنْزِلَ فِي عَشْرَةِ آلاَفِ حَدِيْثٍ.
وَقَالَ عَبْدُ اللهِ بنُ أَحْمَدَ: سَمِعْتُ أَبِي يَقُوْلُ: لاَ يَزَالُ بِالرَّيِّ عِلْمٌ مَا دَامَ مُحَمَّدُ بنُ حُمَيْدٍ حَيّاً.
وَقَالَ أَبُو قُرَيْشٍ الحَافِظُ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بنِ يَحْيَى: مَا تَقُوْلُ فِي مُحَمَّدِ بنِ حُمَيْدٍ؟
فَقَالَ: أَلاَ تَرَانِي أُحَدِّثُ عَنْهُ؟


وَقَالَ أَبُو حَاتِمٍ: سَمِعْتُ يَحْيَى بنَ مَعِيْنٍ يَقُوْلُ:
قَدِمَ عَلَيْنَا مُحَمَّدُ بنُ حُمَيْدٍ بَغْدَادَ، فَأَخَذْنَا مِنْهُ كِتَابَ يَعْقُوْبَ القُمِّيِّ، فَفَرَّقْنَا الأَوْرَاقَ بَيْنَنَا، وَمَعَنَا أَحْمَدُ بنُ حَنْبَلٍ، فَسَمِعْنَاهُ، وَلَمْ نَرَ إِلاَّ خَيْراً، فَأَيَّ شَيْءٍ تَنْقِمُوْنَ عَلَيْهِ؟


وقال أبو حاتم الرازي في الجرح: قال ابن معين:"ابن حميد ثقة ليس به بأس رازي كيس،

واحادیث موید :

قال ابن ماجه: حدثنا محمد بن سعيد بن يزيد بن إبراهيم التستري حدثنا المفضل بن الموفق أبو الجهم حدثنا فضيل بن مرزوق عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال:"قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "من خرج من بيته إلى الصلاة فقال اللهم إني أسألك حق السائلين عليك " الحديث.

رأي الشيخ محمد بن عبد الوهاب في الدعاء عند القبر
الدعاء عند القبر ليس بدعة ولا شركاً
سئل الشيخ محمد بن عبد الوهاب عن قولهم في الاستسقاء : (لا بأس بالتوسل بالصالحين) وقول أحمد: [يتوسل بالنبي - صلى الله عليه وسلم - خاصة] مع قولهم: (إنه لا يستغاث بمخلوق) .


قال العزّ بن جماعة الحموي الشافعي ( المتوفَّى 819 ) في كتاب العلل والسؤالات لعبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه ، رواية أبي علي بن الصوف عنه ، قال عبدالله : سألت أبي عن الرجل يمسُّ منبر رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ، ويتبَّرك بمسِّه ،

ويقبِّله ، ويفعل بالقبر مثل ذلك رجاء ثواب الله تعالى ، قال : لا بأس به

سوال؟
ایا اقای ابن تیمیه و شاگردانش به علم غیب خودشان اعتقاد داشتند؟
ابن تیمیه چنین می گوید :

” أما الإخبار ببعض الأمور الغائبة فمن هو دون علی یخبر بمثل ذلک فعلى أجل قدرا من ذلک وفی أتباع أبی بکر وعمر وعثمان من یخبر بأضعاف ذلک ولیسوا ممن یصلح للإمامة ولا هم أفضل أهل زمانهم ومثل هذا موجود فی زماننا وغیر زمانناوحذیفة بن الیمان وأبو هریرة وغیرهما من الصحابة کانوا یحدثون الناس بأضعاف ذلک وأبو هریرة یسنده إلى النبی (ص) وحذیفة تارة یسنده وتارة لا یسنده وإن کان فی حکم المسندوما أخبر به هو وغیره قد یکون مما سمعه من النبی (ص) وقد یکون مما کوشف هو به وعمر رضی الله عنه قد أخبر بأنواع من ذلک
والکتب المصنفة فی کرامات الأولیاء وأخبارهم مثل ما فی کتاب الزهد للإمام أحمد وحلیة الإولیاء وصفوة الصفوة وکرامات الأولیاء لأبی محمد الخلال وابن أبی الدنیا واللالکائی فیها من الکرامات عن بعض أتباع أبی بکر وعمر کالعلاء بن الحضرمی نائب أبی بکر وأبی مسلم الخولانی تعض أتباعهما وأبی الصهباء وعامر ابن عبد قیس وغیر هؤلاء “

( کسانی پایین تر از علی بن ابی طالب نیز از برخی امور غیبی خبر می داده اند، مقام علی ابن ابی طالب که قدر و منزلتی بالاتر داشته است، و در اتباع و پیروان ابوبکر و عمر و عثمان نیز کسانی بوده اند به مراتب بیش از اینها خبر از غیب داده اند در حالی که از کسانی هم نبوده اند که صلاحیت امامت را داشته باشند و یا از افرادی از اهل زمان خود با فضیلت تر بوده باشند، و از این قبیل افراد در زمان ما و دیگر زمان ها وجود داشته اند. حذیفه بن یمان و ابو هریره و غیر آن دو از صحابه به مراتب بیش تر برای مردم از غیب می گفته اند.

ابوهریره خبرهای غیبی خود را به رسول خدا صّلی الله علیه وآله مستند می نمود و حذیفه بن یمان برخی از خبرهای خود را مستند به رسول خدا صّلی الله علیه وآله می نمود و برخی را نیز مستند نمی نمود ، گرچه همان ها نیز در حکم مستند بود.

و آنچه را که او و دیگران از شنیده های خود از رسول خدا صّلی الله علیه وآله خبر داده اند چیز هایی بوده است که برایشان کشف شده بوده است و عمر نیز خبر هایی از این قبیل داده بوده است.

در کتابهای که در باره کرامات اولیاء و خبر های غیبی مثل آنچه در کتاب اثر امام احمد « الزهد » ، “حلیه الأولیاء “ و « صفوه الصفوه » و « کرامات الأولیاء » اثر ابومحمد خلال و ابن ابی الدنیا و اللالکائی نوشته شده ،کراماتی از برخی از پیروان ابوبکر و عمر مانند: علاء بن حضرمی، جانشین ابوبکر و ابومسلم خولانی که از پیروان هر دوی آنها بود و ابوصهباء و عامر بن عبد قیس و دیگران بیان شده است )

(منهاج السنة النبویة ، ج ۸ ص ۱۳۵ ،اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: ۷۲۸ ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – ۱۴۰۶ ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم )

ابن قیم ( شاگرد و مبلغ افکار ابن تیمیه ) چنین می گوید :

“ ولقد شاهدت من فراسة شیخ الإسلام ابن تیمیة رحمه الله أمورا عجیبة وما لم أشاهده منها أعظم وأعظم ووقائع فراسته تستدعی سفرا ضخما أخبر أصحابه بدخول التتار الشام سنة تسع وتسعین وستمائة وأن جیوش المسلمین تکسر وأن دمشق لا یکون بها قتل عام ولا سبی عام وأن کلب الجیش وحدته فی الأموال : وهذا قبل أن یهم التتار بالحرکة ثم أخبر الناس والأمراء سنة اثنتین وسبعمائة لما تحرک التتار وقصدوا الشام : أن الدائرة والهزیمة علیهم وأن الظفر والنصر للمسلمین وأقسم على ذلک أکثر من سبعین یمینا فیقال له : قل إن شاء الله فیقول : إن شاء الله تحقیقا لا تعلیقا “

( من شاهد فراست و زیرکی های شیخ الاسلام ابن تیمیه بوده و امور عجیبی را از او دیده ام، و چیز های عجیبی که دارا بود و من مشاهده نکردم خیلی بیشتر و بزرگ تر بوده است ، وقایعی از فراست و زیرکی او که اگر بنا باشد همه آنها گفته شود کتاب بزرگی می طلبد . او یارانش را از داخل شدن قوم تاتار به شهر شام در سال ۶٩٩ خبر ساخت. و نیز از شکست سپاه مسلمانان خبر داد ، و این که در شهر دمشق قتل و اسارت عمومی صورت نخواهد گرفت ،…:همه این خبر ها قبل از آن بود که حتی سپاه تاتار آغاز به حرکت کرده باشد ، سپس در سال ٧٠٢ زمانی که سپاه تاتار حرکت خود را آغاز و به سوی شام آهنگ جنگ کرد به مردم و فرماندهان سپاه خبر داد که تاتار تحت محاصره قرار گرفته و در نهایت شکست خواهند خورد و پیروزی از آنِ سپاه مسلمانان خواهد بود و برای این گفتار خویش بیش از هفتاد سوگند یاد کرد .

به او گفته می شد: برای خبرهایی که می دهی بگو ان شاء الله !

او می گفت : ان شاء الله ! ولی حتما اتفاق می افتد )

(مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین ، ج ۲ ص ۴۸۹ ،اسم المؤلف: محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله الوفاة: ۷۵۱ ، دار النشر : دار الکتاب العربی – بیروت – ۱۳۹۳ – ۱۹۷۳ ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمد حامد الفقی )

[="Tahoma"]ابن تيميه در كتب رجالي ( با رويكردي در كتاب منهاج السنّه )

مقدمه :
تقي الدين ابو العباس احمد بن عبد الحليم بن عبد السلام معروف به ابن تيميه حراني حنبلي (661- 728) يكي از حلقه هاي وصل بسيار مهم جريان سلفي گري و از نمادهاي شاخص اين حركت محسوب مي شود

بعضي از انديشه هاي اعتقادي و برخي از نظرات و فتاواي فقهي او كه مخالف با رأي مذاهب مشهور است با به امروز مورد نقد و بررسي بوده و طرفداراني نيز داشته است ايشان علاوه بر تاثير گذاري نسبي در فقه و در مباحث رجالي و حديثي نيز داراي نظريات خاصي بوده كه امروزه مورد استناد عده ايي از سلفي ها واقع شده است . (1)

ذهبي در تذكر الحفّاظ (2) از وي چنين تعبير مي كند " الشيخ الامام العلّامه الحافظ الناقد (الفقيه) المجتهد المفسر البارع شيخ الاسلام ... " (3) ليكن با كاوش در آثار ابن تيميه به خوبي مشخص مي شود كه بسياري از اين القاب و اوصاف بدور از واقعيت است .
_________________
(1) احاديثي كه ابن تيميه درباره آنها اظهار نظر كرده است در كتابي بنام شيخ الاسلام ابن تيميه و جهوده في الحديث به همت عبد الرحمن بن عبد الجبار فريوائي گرد آوري و چاپ شده است

(2) تذكره الحفّاظ ج 4 ص 1496

(3) علامه محمد زاهد كوثري در پاورقي كتاب لحظ الالحاظ بذيل تذكره الحفّاظ (ص 316) تاليف محمد بن فهد مكي از سخاوي نقل مي كند كه او در احوال شيخ علاء الدين محمد بن محمد بن محمد بخاري حنفي كه از بزرگان شاگردان علامه تفتازاني بود چنين گفته است " لما سكن العلامه البخاري دمشق كان يُسال عن مقالات ابن تيميه التي انفرد بها فيجيب بما يظهر له من الخطّا فيها و ينفر قلبه عنه الي ان استحكم امره عنده و صرّح بتبديعه له ... ثم بتكفيره ثم صار يصرّح في مجلسه بأنّ من اطلق علي ابن تيميه "شيخ الاسلام " يكفر بهذا الاطلاق " .

[="Tahoma"]ابن تيميه و اهانت به خاندان پيامبر

پيش از ورود به اصل بحث بايد گفت كه ابن تيميه از هواداران و طرف داران سرسخت بني اميه و اموي ها و از نواصب به شمار مي آيد چنانچه اين امر به وضوح از كتاب منهاج السنّه النبويه كه در حقيقت بايد آن را منهاج البدعه الامويه ناميد آشكار است بلكه او متهم به نفاق نيز شده است .

ابن حجر عسقلاني در الدرر الكامنه از ابن تيميه نقل مي كند كه :
"ان عليّا اخطاّ في سبعه عشر شيئا ثم خالف نص الكتاب منها اعتداد المتوفي عنها زوجها اطول الاجلين
و من الناس من ينسبه الي النفاق لقوله : ان عليا كان مخذولا حيثما توجّه و انّه حاول الخلافه مرار فلم ينلها و انما قاتل للرئاسه لا للديانه و لقوله انه كان يحب الرئاسه و ان عثمان كان يحب المال و لقوله ابوبكر اسلم شيخا يدري ما يقول و علّي اسلم صبيّا و الصبيّ لا يصح اسلامه علي قول "

علي در هفده مورد دچار اشتباه شد و با نص قرآن مخالفت كرد كه يكي از آنها درباره عده زن شوهر مرده است كه بايد طولاني ترين زمان از عده وقات و وضع حمل را عده خود قرار دهد
بعضي به جهت سخنان زشتي كه درباره اميرمومنان بيان داشته است ولي را منافق دانسته اند
چون وي گفته است : علي بن ابيطالب بارها براي بدست آوردن خلافت تلاش كرد ولي كسي او را ياري نكرد جنگ هاي او براي ديانت خواهي نبود بلكه براي رياست طلبي بود و عثمان مال را دوست داشت و اسلام ابوبكر از اسلام علي كه در دوران طفوليت بود با ارزشتر است زيرا اسلام آوردن طفل بنا به قولي صحيح نيست !!!

البته اين نمونه بسيار كوچكي از ياوه گويي ها و اهانت هاي آشكار ابن تيميه به حضرت امير المومنين است و براي اطلاع بيشتر مي توان به كتاب اخطأ ابن تيميه في حق رسول الله و اهل بيته رجوع كرد .
دشمني و كينه توزي ابن تيميه در برابر خاندان رسالت و پيروان آنان در كتاب منهاج السنّه به خوبي آشكار است و او با تمام توان تلاش مي كند كه فضائل آنان را از اعتبار بياندازد تا آنها را كم ارزش جلوه دهد
ابن حجر مي گويد " و كم من مبالغه لتوهين كلام الرافضي ادّته احيانا الي تنفيص علي عليه السلام "(1)

با چنين پيشينه و روحيه ايي پر واضح است كه ايشان در قبال احاديث فضائل و مناقب اهل بيت عصمت و طهارت چه موضعي خواهد داشت و آيا در اين صورت احكام صادره از طرف او درباره اين گونه احاديث اصولا ارزش علمي دارند ؟؟؟!!!!!!

براي بسياري از منصفين متأخر روشن است كه ابن تيميه در برخورد با اين قسم از احاديث جانب تفريط را در پيش گرفته و تمام كوشش خود را براي رد اين قبيل روايات به كار برده است به طوري كه بعضي از سلفي هاي معاصر مانند الباني نيز برخي از احكام نابحق و جائرانه را نپذيرفته و خطاي ابن تيميه را آشكار ساخته اند چنان كه ذكر خواهد شد

البته ابن حجر عسقلاني براي اين رفتار ظالمانه ابن تيميه عذري آورده و گفته "
" لكنه ردّ في ردّه كثيرا من الاحاديث الجياد (2) التي لم يستحضر حاله التصنيف مظانّها لانّه كان – لاتساعه في الحفظ – يتّكل علي ما في صدره و الانسان عائد للنسيان " (3)
( اما ابن تيميه هنگام تاليف كتاب خود بسياري از احاديث خوب را كه درباره آنها حضور ذهن نداشته رد كرده است چرا كه او بر محفوظات خود تكيه مي كرد و انسان در معرض فراموشي است
________________
(1) " و چه بسيار افراط در رد سخنان علامه حلي كه ابن تيميه را به تنقيص شخصيت علي عليه السلام كشانده است (لسان الميزان ج 6 ص 319 و 320 )

(2) ابن حجر مي گويد : و اوعب من جمع مناقبه _ يعني امير المومنين _ من الاحاديث الجياد النسائي في كتاب الخصائص (فتح الباري ج 7 ص 93 ) و همچنين مي گويد " و تتبع النسائي ما خُصَّ به من دون الصحابه فجمع من ذلك شيئا كثيرا باسانيد اكثرها جياد (الاصابه ج 2 ص 508 )

(3) لسان الميزان ج 6 ص 319

به قول دوست صميميه خودم علي مع الحق كه لقب زيبايي به اين تيميه دادند و فرمودند شيخ الشياطين

اين ابن تيميه زده رو دست عيسي علي نبينا و آله وسلم

مي گيد چرا پس بخونيد:

ونحن لا نحس من أنفسنا عجزا عن إبراء الأکمه والأبرص وإحیاء الموتى ونحو هذه الامور
ما از خودمان بعید نمی‌دانیم که مرده را زنده کنیم یا کور مادرزاد را شفاء بدهیم و مانند این امور.
النبوات ابن تیمیه ج1ص218

[="Tahoma"]ادامه از پست قبل

قضاوت درباره اين سخن به خوانندگان محترم واگذار مي شود ليكن جاي اين سوال باقي است كه آيا جايز است انسان حديثي را كه سندش را به ياد ندارد در كند تا حجت بر او تمام شود ؟ چگونه است كه اين امام حافظ با آن همه محفوظات وسيع خود _ چنان كه ادعا مي شود _ بيشتر اوقات در اين گونه احاديث صحيح و مشهور دچار فراموشي و غفلت مي شده است ؟؟؟؟

در حقيقت آنچه ابن حجر در مقام دفاع ا زعملكر ناشايسته ابن تيميه اظهار كرده عذر بدتر از گناه است و اهل علم به خوبي مي دانند كه روش ابن تيميه در اين دسته از احاديث عامدانه و آگاهانه بوده است ، منصفان خود قضاوت كنند !!!!

اين سخت گيري ابن تيميه درباره برخي راويان و گونه ايي از روايات كه ناشي از روحيه ناصبي گري اوست موجب شده است تا اور را در رديف ديگر سخت گيران در احاديث قرار دهند .

لكهنوي در الرفع و التكميل چنين مي گويد :
اعلم ان هناك جمعا من المحدثين لهم تعّنت في جرح الاحاديث بجرح رواتها فيبادرون الي الحكم بوضع الحديث او ضعفه بوجود قدح _ و لو يسيرا _ في روايه او لمخالفته الحديث آخر .... منهم ابن الجوزي ... و الشيخ ابن تيميه الحرّاني مؤلف منهاج السنّه .(1)

همچنين در كتاب الاجوبه الفاضله پس از آنكه ابن تيميه را از سخت گيران در حديث نام مي برد گفته :

انه جعل بعض الاحاديث الحسنه مكذوبه و كثيرا من الاخبار الضعيفه موضوعه تبعا لابن الجوزي و غيره بل ادّعي في كثير من الموضوعه المختلف في وضعها و الضعيفه المتفق علي ضعفها الاتفاق علي وضعها و كذبها .(2)
_____________
1- بدان كه شيوه بعضي از محدثين در وارد كردن اشكال بر احاديث چنين است كه بر روايان احاديث اشكال مي كردند و سپس به جعلي بودن يا ضعف آن احاديث حكم مي كردند آن هم به دليل وجود اشكالي ولو كوچك در روايت يا به سبب مخالفتش با حديث ديگر ؛ از اين محدثين ابن جوزي و شيخ ابن تيميه مولف كتاب منهاج السنّه هستند (الرفع و التكميل في الجرح و التعديل ص 320 الي 330 )

2- الاجوبه الفاضله ص 174

رحیق مختوم;328425 نوشت:
ابن تيميه و اهانت به خاندان پيامبر

قال شیخ الاسلام ابن تیمیه ره
حسین مظلومانه شهید شد و قاتلین او ستمگر و سرکشند.
اما کسی که حسین را به قتل رسانید یا کمک به کشتن او نمود یا به کشتن وی رضایت داد، لعنت خدا و ملائکه و تمام مردمان بر او باد و خداوند هیچ چیز را بر او نمی پذیرد.
قتل حسین و حکم کافر او ص 77
مجموع الفتاوی ج 4 ص 487
اهل بیت در آینه ابن تیمیه، مقدمه ص 1
رحیق مختوم;328425 نوشت:
علي در هفده مورد دچار اشتباه شد و با نص قرآن مخالفت كرد كه يكي از آنها درباره عده زن شوهر مرده است كه بايد طولاني ترين زمان از عده وقات و وضع حمل را عده خود قرار دهد بعضي به جهت سخنان زشتي كه درباره اميرمومنان بيان داشته است ولي را منافق دانسته اند چون وي گفته است : علي بن ابيطالب بارها براي بدست آوردن خلافت تلاش كرد ولي كسي او را ياري نكرد جنگ هاي او براي ديانت خواهي نبود بلكه براي رياست طلبي بود و عثمان مال را دوست داشت و اسلام ابوبكر از اسلام علي كه در دوران طفوليت بود با ارزشتر است زيرا اسلام آوردن طفل بنا به قولي صحيح نيست !!!

تقل ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻣﺖ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺻﺪﻳﻖ ﺳﭙﺲ ﻋﻤﺮ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﻦ ﻋﻔﺎﻥ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﻭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﻻﻟﺖ ﻣﻲ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﺗﻘﺪﻡ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﻋﻠﻲ ﺩﺭ ﺑﻴﻌﺖ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﺮﺗﻴﺒﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﻼﻓﺘﻨﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﺗﻘﺪﻡ ﺧﻼﻓﺖ ﻭ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﻭ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻭ ﻋﻠﻲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻡ ﻳﻚ ﺍﻓﻀﻞ ﻭ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ؟ ﺑﻌﻀﻲ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻘﺪﻡ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺗﺒﻪ ﻱ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﺩﻫﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﺑﺮﺧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻱ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻗﻮﻣﻲ ﻫﻢ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﻣﻘﺪﻡ ﺷﻤﺮﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﺑﺮﺗﺮ ﺗﻮﻗﻒ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻱ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺑﺮ ﺗﻘﺪﻡ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺫﻱ ﺍﻟﻨﻮﺭﻳﻦ ﺑﺮ ﻋﻠﻲ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﻗﻀﻴﻪ ﻱ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﻭ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻭ ﻋﻠﻲ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻱ ﺍﺻﻮﻝ ﻭ ﻣﺴﺎﺋﻠﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺁﻥ ﻧﺰﺩ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﮔﺮﺩﺩ ﻭﻟﻲ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻱ ﻛﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺁﻥ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻗﻀﻴﻪ ﻱ ﺧﻼﻓﺖ ﺍﺳﺖ.
عقیده واسطیه، ابن تیمه: ص 50
اهل بیت در آینه ابن تیمیه ص 10

ﻓﻀﻴﻠﺖ ﻭ ﻭﻻﻳﺖ ﻭ ﺑﻠﻨﺪﻱ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻋﻠﻲ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻟﺤﻤﺪﷲ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﻱ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻳﻘﻴﻦ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﻭ ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻧﻪ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﺻﺤﺖ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﺸﺪﻩ است.
منهاج السنه ج 8 ص 165

ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻋﻠﻲ ﻭ ﻏﻴﺮ ﺍﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﺮ ﻣﺆﻣﻨﻲ ﺍﺳﺖ ﺷﻜﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻳﻚ ﺻﻔﺖ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﻋﻠﻲ ﺑﻮﺩﻩ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ و ﭼﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺭﺣﻠﺖ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺳﺮﻭﺭ ﻫﺮ ﻣﺆﻣﻨﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﺣﻠﺖ ﺧﻮﺩ ﻋﻠﻲ، ﻋﻠﻲ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻣﺘﻮﻟﻲ ﻭ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺍﻣﻮﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺳﺎﻳﺮ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺑﺮﺧﻲ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺧﻲ ﺩﻳﮕﺮﻧﺪ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻭ ﺣﻴﺎﺕ ﻭ ﭼﻪ ﭘﺲ
منهاج السنه ج 7 ص 325

ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺍﺯ کسانی ﺗﻨﻔﺮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ که ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﻠﻲ ﺗﻌﺮﺽ ﻭ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ و ﻫﻤﻪ ﻱ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻋﻠﻲ ﻭﺍﻻﺗﺮ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ و ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﻛﻪ ﺍﺯ معاویه ﺑﻬﺘﺮ ﺑﻮﺩﻩ -، ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ – ﺍﺳﺖ.
منهاج السنه ج 7 ص 27

حضرت علی ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ مسلمین بجز پیامبر و ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﻓﻀﻞ ﻭ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻳﺎﺑﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺠﺰ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻛﺴﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻠﻲ ﻣﻘﺪﻡ ﻧﻤﺎﻳﺪ .ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﻋﻠﻲ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺍﻫﻞ ﺑﺪﺭ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﻌﺖ ﺭﺿﻮﺍﻥ ﻣﻘﺪﻡ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﺎﺑﻘﻴﻦ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﻭ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﻣﻘﺪﻡ شمرده اند.
منهاج السنه ج 4 ص 396

و ﻧﻴﺰ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﻧﺠﻨﮕﻴﺪﻧﺪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻲ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﻭ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺗﺮ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ.
منهاج السنه ج 4 ص 395

ﻣﺸﺨﺺ ﺍﺳﺖ ﻛﺴﺎﻧﻲ که در صفین ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻋﻠﻲ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﻤﺎﺭ، ﺳﻬﻞ ﺑﻦ ﺣﻨﻴﻒ ﻭ ﻏﻴﺮ ﺁﻧﻬﺎ، ﺑﻬﺘﺮ ﻭ ﺑﺮﺗﺮﻧﺪ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ هستند ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻮﺩﻩ اند.
محموع الرسائل و مسائل ص 61

حال بروید این چند نمونه گفتار ابن تیمیه را با برزگان اهل سنت که هیچ، با گفتار بزرگان شیعه مقایسه کنید و ببینید که آیا ایشان آنگونه که شما می فرمائید شیطان است؟؟؟

علی مع الحق;320028 نوشت:
ولا هم أفضل أهل زمانهم ومثل هذا موجود فی زماننا وغیر زمانناوحذیفة بن الیمان وأبو هریرة وغیرهما من الصحابة کانوا یحدثون الناس بأضعاف ذلک وأبو هریرة یسنده إلى النبی (ص) وحذیفة تارة یسنده وتارة لا یسنده وإن کان فی حکم المسندوما أخبر به هو وغیره قد یکون مما سمعه من النبی (ص) وقد یکون مما کوشف هو به وعمر رضی الله عنه قد أخبر بأنواع من ذلک والکتب المصنفة فی کرامات الأولیاء وأخبارهم مثل ما فی کتاب الزهد للإمام أحمد وحلیة الإولیاء وصفوة الصفوة وکرامات الأولیاء لأبی محمد الخلال وابن أبی الدنیا واللالکائی فیها من الکرامات عن بعض أتباع أبی بکر وعمر کالعلاء بن الحضرمی نائب أبی بکر وأبی مسلم الخولانی تعض أتباعهما وأبی الصهباء وعامر ابن عبد قیس وغیر هؤلاء “ ( کسانی پایین تر از علی بن ابی طالب نیز از برخی امور غیبی خبر می داده اند، مقام علی ابن ابی طالب که قدر و منزلتی بالاتر داشته است، و در اتباع و پیروان ابوبکر و عمر و عثمان نیز کسانی بوده اند به مراتب بیش از اینها خبر از غیب داده اند در حالی که از کسانی هم نبوده اند که صلاحیت امامت را داشته باشند و یا از افرادی از اهل زمان خود با فضیلت تر بوده باشند، و از این قبیل افراد در زمان ما و دیگر زمان ها وجود داشته اند. حذیفه بن یمان و ابو هریره و غیر آن دو از صحابه به مراتب بیش تر برای مردم از غیب می گفته اند. ابوهریره خبرهای غیبی خود را به رسول خدا صّلی الله علیه وآله مستند می نمود و حذیفه بن یمان برخی از خبرهای خود را مستند به رسول خدا صّلی الله علیه وآله می نمود و برخی را نیز مستند نمی نمود ، گرچه همان ها نیز در حکم مستند بود. و آنچه را که او و دیگران از شنیده های خود از رسول خدا صّلی الله علیه وآله خبر داده اند چیز هایی بوده است که برایشان کشف شده بوده است و عمر نیز خبر هایی از این قبیل داده بوده است. در کتابهای که در باره کرامات اولیاء و خبر های غیبی مثل آنچه در کتاب اثر امام احمد « الزهد » ، “حلیه الأولیاء “ و « صفوه الصفوه » و « کرامات الأولیاء » اثر ابومحمد خلال و ابن ابی الدنیا و اللالکائی نوشته شده ،کراماتی از برخی از پیروان ابوبکر و عمر مانند: علاء بن حضرمی، جانشین ابوبکر و ابومسلم خولانی که از پیروان هر دوی آنها بود و ابوصهباء و عامر بن عبد قیس و دیگران بیان شده است ) (منهاج السنة النبویة ، ج ۸ ص ۱۳۵ ،اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: ۷۲۸ ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – ۱۴۰۶ ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم )

اولا كه اين سخن در باب پنجم از علم غیب حضرت علی است و چنین است که شیخ الاسلام می گوید:
و اما پنجم اینکه روافض از علم غیب حضرت علی سخن می گویند مانند اینکه 10 هزار نفر از کوفه می آیند و با من بیعت می کنند، نه یکی کم و نه یکی بیشتر، یا خبر غیب از پیروزی در جنگ نهروان یا در مورد شهادت میثم تمار و....

سپس ایشان در جواب چیزی را می فرمایند که شما دوست عزیز نوشتید؛ اما ای کاش بیشتر به نوشته ها دقت می کردید برادر من، ایشان فرموده است:
و آنچه را که او و دیگران از شنیده های خود از رسول خدا صّلی الله علیه وآله خبر داده اند چیز هایی بوده است که برایشان کشف شده بوده است و عمر نیز خبر هایی از این قبیل داده بوده است.

ایشان می گوید یا این اخبار غیبی دروغ است و یا اگر هم بعضی حقیقت است مردم از رسول الله شنیده اند و نه تنها حضرت علی بلکه حضرت عمر و ابوهربره و حذیفه بن یمان و... نیز این چنین اخباری را داده اند؛ نه از علم غیب خود، بلکه از خبرهای غیبی هست که پیامبر قبلا بشارتش را داده بوده.

و ای کاش خط آخر همین فصل را همواره تکرار می کردید که شیخ الاسلام می فرمایند:
خبر غیب از پادشاهی ترک ها تهمتی است که متاخرین آن را به حضرت علی نسبت داده اند. ادعای اینکه حضرت علی به طور کامل از علم غیب در آینده خبر داشته دروغی آشکار است، علم درباره برخی از آنها فقط به ایشان انحصار ندارد (چنانکه پیشتر گفته شد اخباری است که پیامبر آنان را کشف کرده و به اطلاع رسانیده است) و علم غیب به تمام امور آینده نه بر حضرت علی حاصل گشته و نه بر دیگران.

خود ابن تیمیه میگه علم غیب کامل بر هیچ احدی حاصل نشده اون وقت چگونه امکان دارد چنین شخصی بگوید که خودش علم غیب دارد؟؟؟

kheymegahabalfazl;328455 نوشت:
مي گيد چرا پس بخونيد: ونحن لا نحس من أنفسنا عجزا عن إبراء الأکمه والأبرص وإحیاء الموتى ونحو هذه الامور ما از خودمان بعید نمی‌دانیم که مرده را زنده کنیم یا کور مادرزاد را شفاء بدهیم و مانند این امور. النبوات ابن تیمیه ج1ص218

کمی بیشتر بخوانید:
ایشان در فصل معجزات پیامبران و برهانشان می گوید:
والمقدمة الثانية: ونحن لا نحسّ من أنفسنا عجزاً عن إبراء الأكمه، والأبرص، وإحياء الموتى، ونحو هذه الأمور، لكنّا غير قادرين عليها، ولا يجوز أن نقدر عليها. وهؤلاء يقولون: لا يكون الشيء عاجزاً إلاَّ عمّا يصحّ أن يكون قادراً عليه، [بخلاف ما لا يصحّ أن يكون قادراً عليه]

ابشان در واقع می خواهد بگوید پیامبران انسان هائی بودند که مرده زنده می کردند و... و ما هم انسان هستیم شاید بعید نباشد معجزه از ما (زیرا ما هم مثل پیامبران انسانیم) اما نه به آن قادر هستیم و نه علم به آن را داریم.

و فقط دارند می گویند اگر پیامبران معجزه می کنند؛ درست است که انسانی مانند ما هستند؛ اما دلیلش آن علم مخصوص و توان مخصوصی است که الله به آنان داده است.

مثل دماوند;328661 نوشت:
کمی بیشتر بخوانید: ایشان در فصل معجزات پیامبران و برهانشان می گوید: والمقدمة الثانية: ونحن لا نحسّ من أنفسنا عجزاً عن إبراء الأكمه، والأبرص، وإحياء الموتى، ونحو هذه الأمور، لكنّا غير قادرين عليها، ولا يجوز أن نقدر عليها. وهؤلاء يقولون: لا يكون الشيء عاجزاً إلاَّ عمّا يصحّ أن يكون قادراً عليه، [بخلاف ما لا يصحّ أن يكون قادراً عليه] ابشان در واقع می خواهد بگوید پیامبران انسان هائی بودند که مرده زنده می کردند و... و ما هم انسان هستیم شاید بعید نباشد معجزه از ما (زیرا ما هم مثل پیامبران انسانیم) اما نه به آن قادر هستیم و نه علم به آن را داریم.

سلام بر دماوند كه مانند كوه استوار است

خوب دوست عزيز و بزرگوار شما به من فرموديد من بيشتر بخوانم اما اگر كمي به نوشته هاي من و خودتان دقت مي كرديد و بيشتر مي خوانديد متوجه مي شديد كلام من و شما مانند هم است و هيچ فرقي با هم ندارد

اين كلام من

نقل قول:

ونحن لا نحس من أنفسنا عجزا عن إبراء الأکمه والأبرص وإحیاء الموتى ونحو هذه الامور
ما از خودمان بعید نمی‌دانیم که مرده را زنده کنیم یا کور مادرزاد را شفاء بدهیم و مانند این امور. النبوات ابن تیمیه ج1ص218

اين هم جمله شما

مثل دماوند;328661 نوشت:
شاید بعید نباشد معجزه از ما

خوب چه فرقي با جمله من كرد

اما درباره جملات قبل و بعد كلام شما بايد بگويم كه ربطي به اصل بحث ندارد چون ابن تيميه مي گويد ما مي توانيم مرده زنده كنيم و ايشان زده اند روي دست حضرت عيسي

حال سوال اينجاست چرا اگر از اهل تشيع و اهل تسنن درخواستي و استمدادي از امامانشان كنند انها متهم به شرك مي شوند بعد ايشان مي گويد

ابن تیمیه می گوید: «استغاثه و طلب حاجت از مرده شرك بوده و منافی با توحید است. این عمل حرام و شرك است، فرقی ندارد با اینكه میت پیامبر باشد و چه غیر پیامبر. و نیز فرقی ندارد چه اینكه در كنار قبرش استغاثه كند یا از راه دو این عمل را انجام دهد. در هر صورت حرام و شرك است»(
الجامع الفرید، (كتاب الزیاده، لابن التیمیه)، ص 414، المسأله الرابعه.

بعد چگونه ايشان مي توانند شفا دهند و معجزه كنند

البته همه اين مفتضحات در تاپيك توسل در نزد فريقين جواب داده شد اگر كسي ادعا دارد مي تواند به ان تاپيك برود تا جواب بگيرد

[="Tahoma"]ابن تيميه و راويان حديث

ابن تيميه با راويان حديث نيز غرض ورزانه برخورد كرده است مثلا عبد الرحمن بن مالك بن مِهوَل را ضعيف مي شمرد
ظاهر اين عبارت اين است كه ضعف ابن مهول شديد نيست بلكه مانند ساير راويان ضعيفي است كه اگر از روايتشان متابعت شوند ضعف آنان ديگر موجب رد روايت نمي شود . اين در حالي است كه اين شخص دروغگو بوده و حديث جعلي مي ساخته است چنانكه كه ذهبي در ميزان الاعتدال مي گويد " قال احمد و دار قطني : متروك و قال ابو داوود : كذّاب و قال مرّهً يضع الحديث و قال النسائي و غيره : ليس بثقه .

در لسان الميزان آمده است :
ذكره العقيلي في الضعفاء و قال ابن معين ليست بثقه و قال ابو حاتم متروك الحديث و قال احمد حرقنا حديثه منذ دهر و قال الجوزجاني ضعيف الامر جدّا و قال الحاكم وابو سعيد النقاش : روي عن عبيد الله بن عمر و الاعمش احاديث موضوعه و قال ابو نعيم روي عن اعمش المناكير ، لاشي ، و ذكره الساجي و ابن الجارود و ابن شاهين في الضعفاء

تعجب از ابن تيميه است كه با اين همه جرح هاي شديد فقط از ضعف راوي سخن مي گويد و از اقوال بقيه ائمه جرح و تعديل _ از جمله احمد بن حنبل _ چشم پوشي مي كند .
البته اين تعجب زائل مي شود اگر بدانيم ابن مهول سخني در مقايسه رافضه با يهود آورده است و به دروغ به عامر شعبي نسبت داده است و چون تنها ناقل اين سخنان دروغين عبد الرحمن بن مهول است ابن تيميه با تدليس و تلبيس سعي كرده ضعف او را ناچيز جلوه دهد زيرا اين سخن دروغين خوشايند ابن تيميه بوده است .
اين درحالي است كه لفظ رافضه به قرار خود ابن تيميه در خلافت هشام و به مناسبت داستان زيد بن علي با پيروانش در سال 121 يا 122 اصطلاح شده است در حاليكه شعبي در اوايل خلافت هشام يا اواخر خلافت يزيد بن عبد الملك در سال 105 يا نزديك به آن وفات يافته است پس در آن هنگام لفظ رافضه معروف نبوده است و اين خود دليل ديگري بر جعلي بودن اين نقل است .
از طرف ديگر ابن تيميه در برابر راويان فضائل و مناقب آل الله حساسيت بسيار شديد نشان مي دهد و همواره تلاش مي كند تا روايات آنان را از اعتبار ساقط كند مثلا در باره حديث " لايؤدي عنّي الا علي " ميگويد " من الكذب " سپس به سخنان خطابي در كتاب شعار الدين استناد مي كند كه در مورد اين حديث گفته است هو شي جاء به اهل الكوفه عن زيد بن يُثَع و هو متهم في الروايه منسوب الي الرفض "

اين در حالي است كه جرحي درباره او نقل نشده است و ترمذي در سنن و نسائي در خصائص از او حديث روايت كرده اند بلكه عجلي گفته است " تابعي الثقه " و ابن حبان او را در الثقات ذكر كرده است
همچنين در حديث رد الشمس عبّاد بن يعقوب رواجني را جرح كرده است رواجني كسي است كه امام الائمه ابن حزيمه درباره او گفته است " حدثنا الثقه في روايته ... " ابو حاتم رازي گفته است شيخ ثقه و دارقطني گفته است شيعي صدوق و ذهبي در ميزان الاعتدال گفته صادق في الحديث

با اين وجود ابن تيميه اين شيخ حديث را آنچنان تضعيف مي كند كه گويي هيچگونه توثيقي ندارد .

مثل دماوند;328649 نوشت:
قال شیخ الاسلام ابن تیمیه ره حسین مظلومانه شهید شد و قاتلین او ستمگر و سرکشند. اما کسی که حسین را به قتل رسانید یا کمک به کشتن او نمود یا به کشتن وی رضایت داد، لعنت خدا و ملائکه و تمام مردمان بر او باد و خداوند هیچ چیز را بر او نمی پذیرد. قتل حسین و حکم کافر او ص 77 مجموع الفتاوی ج 4 ص 487 اهل بیت در آینه ابن تیمیه، مقدمه ص 1

سلام عليكم جميعا و رحمه الله و بركاته

مثل دماوند ! گرامي
بنده متوجه نشدم كه شما ميخواهيد نفاق ابن تيميه را اثبات كنيد يا از او دفاع نمائيد !
چون ابن تيميه فقط همين مطلب را نگفته كه شما نقل فرموديد بيانات ديگري هم دارد كه مشخصا مويد نصب اوست و نمونه اش را نقل ميكنم.

خب بحث استاد رحيق محتوم اين بود كه ابن تيميه ( ببخشيد به او نميتوانم بگويم شيخ يا شيخ الاسلام چون محمد بن محمد بخاري مي‌گويد هر کس به ابن تيميه شيخ الاسلام بگويد، کافر است و حصني در دفع السبهه ميگويد امام ابن تيميه "شيطان" است ) ناصبي و دشمن اهل بيت است

شما هم كه نقل فرموديد ابن تيميه بر قاتلين امام حسين لعنت خدا و ملائكه را طلب كرده ( برخي از مقلدين ابن تيميه يزيد را لعن نميكنند و ميگويند لعن مجاز نيست ولي اينجا ميبينيم ابن تيميه از دستش در رفته لعن كرده !! )

طبق گواهي تاريخ از راويان و علماي اهل سنت قاتل امام حسين عليه السلام يزيد عليه اللعنه است.

ولي ابن تيميه در منهاج السنه ( جلد 4 از مجموعه 8 جلدي موسسه قرطبه بيروت تحقيق محمد رشاد سالم چاپ 1406 )
بشدت سعي دارد يزيد را از اين عمل فاحش و آشكار تبرئه نمايد و اين موضوع را ( نميدانم بنا بر كدام سند ) به گردن ابن مرجانه بياندازد و او را لعن ميكند
و در دفاع از يزيد ميگويد معاويه به او گفته بود با امام حسين قتال نكن ولي ابن مرجانه گوش نكرد.

اين دفاع كذب از دشمن امام حسين نشانه چيست ؟

يعني يك نفر اول بيايد بر قاتلين او لعنت خدا را بطلبد بعد بيايد از قاتلش دفاع كذب نمايد يا منافق است يا جاهل.

كداميك صحيح است جناب مثل دماوند ! ؟

ياحق

با سلام

kheymegahabalfazl;328754 نوشت:
خوب چه فرقي با جمله من كرد

شما فرمودید:
ونحن لا نحس من أنفسنا عجزا عن إبراء الأکمه والأبرص وإحیاء الموتى ونحو هذه الامور
ما از خودمان بعید نمی‌دانیم که مرده را زنده کنیم یا کور مادرزاد را شفاء بدهیم و مانند این امور.
النبوات ابن تیمیه ج1ص218

بنده هم عرض کردم که جمله ی شما ناقص است و ادامه ی جمله این است:
.......لكنّا غير قادرين عليها، ولا يجوز أن نقدر عليها. وهؤلاء يقولون: لا يكون الشيء عاجزاً إلاَّ عمّا يصحّ أن يكون قادراً عليه، [بخلاف ما لا يصحّ أن يكون قادراً عليه]

ایشان در واقع به زبان ساده می گوید پیامبران انسان هستند، ما هم انسانیم، یک انسان شفا می دهد و زنده می کند، فرقی با انسان های دیگر ندارد بجز اینکه از جانب الله قادر به این کار است و جواز الهی دارد.
امیدوارم درک موضوع شده باشد.
البته توجه داشته باشید این را در باب پیامبران می گوید و نه در باب ائمه شما!!!

فاتح;328858 نوشت:
شما هم كه نقل فرموديد ابن تيميه بر قاتلين امام حسين لعنت خدا و ملائكه را طلب كرده ( برخي از مقلدين ابن تيميه يزيد را لعن نميكنند و ميگويند لعن مجاز نيست ولي اينجا ميبينيم ابن تيميه از دستش در رفته لعن كرده !! )

برادر من خوب به متن شیخ الاسلام دقت کن:
قال شیخ الاسلام ابن تیمیه ره حسین مظلومانه شهید شد و قاتلین او ستمگر و سرکشند. اما کسی که حسین را به قتل رسانید یا کمک به کشتن او نمود یا به کشتن وی رضایت داد، لعنت خدا و ملائکه و تمام مردمان بر او باد و خداوند هیچ چیز را بر او نمی پذیرد.
قتل حسین و حکم کافر او ص 77
مجموع الفتاوی ج 4 ص 487
اهل بیت در آینه ابن تیمیه، مقدمه ص 1

اگر خوب دقت کرده باشیدشیوه این سخن بسیار قرآنی است! چرا؟
زیرا الله در قرآن هیچ گاه به شخص خاص لعن نفرستاده است بلکه جماعت و گروه را لعن نموده است.
حتی در مورد "ابولهب" در سوره مبارکه توبه اکثر مفسرین اعتقاد دارند که دعا است و نه لعن!
شیخ الاسلام نیز به پیروی از قرآن لعن را به صورت جمع آورده است و نه به صورت خاص و مخصوص یک نفر!

فاتح;328858 نوشت:
ولي ابن تيميه در منهاج السنه ( جلد 4 از مجموعه 8 جلدي موسسه قرطبه بيروت تحقيق محمد رشاد سالم چاپ 1406 ) بشدت سعي دارد يزيد را از اين عمل فاحش و آشكار تبرئه نمايد و اين موضوع را ( نميدانم بنا بر كدام سند ) به گردن ابن مرجانه بياندازد و او را لعن ميكند و در دفاع از يزيد ميگويد معاويه به او گفته بود با امام حسين قتال نكن ولي ابن مرجانه گوش نكرد.

در اینکه از یزید گرفته تا ساده ترین سرباز میدان کربلا در لشکر کوفیان همگی در خون سیدنا حسین رض مقصر هستند و باید به درگاه الله جواب گو باشند هیچ شکی نیست.
اما حالا کدام بیشتر و کدام کمتر گناهکار هستند، این را فقط و فقط الله می تواند تعیین کند و سخن و قضاوت من و شما و گذشتگان و آیندگان هرگز ملاک نخواهد بود.

مثل دماوند;328655 نوشت:
خود ابن تیمیه میگه علم غیب کامل بر هیچ احدی حاصل نشده اون وقت چگونه امکان دارد چنین شخصی بگوید که خودش علم غیب دارد؟؟؟

ظاهرا مطلب را کامل نخواندید
این را باید شما بگوببد، چطور اگر شیخ الشیطان ابن تيميه، علم غيب بگويد، ايرادي ندارد. اما علم غیب ائمه اشکال دارد؟

شاگرد ابن تیمیه به او میگوید لااقل بگو إن شاء الله، گفت: ان شاء الله ! ولی حتما اتفاق می افتد!!!
گفتند: از كجا مي داني؟ گفت: در لوح محفوظ نگاه كردم!!!

سوال: آیا ابن تیمیه علم خودش را ما فوق قدرت الله میداند که میگوید حتما اتفاق می افتد؟؟؟

[="Tahoma"]ادامه از پست 35

از موارد ديگر كه حاكي از بي اطلاعي ابن تيميه در اين زمينه است سخن عجيب او درباره امام رضا و ابوالصلت هروي است كه مي گويد :
و لم ياخذ عنه _ اي الرضا _ احد من اهل العالم بالحديث شيئا و لا روي له حديث في الكتب السنه و انما يروي له ابوالصلت الهروي و امثاله نسخا عن آبائه فيها من الاكاذيب ...

سر تا پاي اين ادعا باطل است زيرا :

اولا ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب مي گويد " روي عنه ائمه الحديث آدم بن ابي اياس و نصر بن علي الجهضمي و محمد بن رافع القشيري و غيرهم " پس چگونه ابن تيميه مي گويد " لم ياخذ عنه احد من اهل العلم بالحديث شيئا " ؟؟؟؟

ثانيا ابن ماجه قزويني در كتاب سنن كه يكي از كتب ششگانه حديثي اهل سنت است حديث " الايمان معرفه بالقلب و قول باللسان و عمل بالاركان " را از طريق امام رضا روايت كرده است پس چگونه ابن تيميه مي گويد " و لا روي له حديث في الكتب الستته " ؟؟؟

ثالثا عبد السلام بن صالح معروف به ابوالصلت هروي را عده ايي از علماي جرح و تعديل توثيق كرده اند . ابن معين مي گويد " ثقه صدوق الا انه يتشيّع " ( مورد اطمينان و راست گوست الا اينكه شيعه است ) و نيز گفته " ما اعرفه بالكذب " و " ليس ممّن يكذب " و حاكم نيشابوري گفت است " ابوالصلت ثقه مامون " و ابو سعد هروي گفته است " ثقه " و ذهبي نوشته است عبد السلام بن صالح ابو الصلت الهروي الرجل الصالح الا انه شيعيّ جَلْد "

گذشته از اين جمع زيادي از بزرگان اهل حديث از او روايت كرده اند
از اين توثيقات و اعتماد اهل حديث بر او نادرست بودن نظر ابن تيميه درباره ابوالصلت معلوم مي شود

مثل دماوند;328963 نوشت:
شما فرمودید: ونحن لا نحس من أنفسنا عجزا عن إبراء الأکمه والأبرص وإحیاء الموتى ونحو هذه الامور ما از خودمان بعید نمی‌دانیم که مرده را زنده کنیم یا کور مادرزاد را شفاء بدهیم و مانند این امور. النبوات ابن تیمیه ج1ص218 بنده هم عرض کردم که جمله ی شما ناقص است و ادامه ی جمله این است: .......لكنّا غير قادرين عليها، ولا يجوز أن نقدر عليها. وهؤلاء يقولون: لا يكون الشيء عاجزاً إلاَّ عمّا يصحّ أن يكون قادراً عليه، [بخلاف ما لا يصحّ أن يكون قادراً عليه] ایشان در واقع به زبان ساده می گوید پیامبران انسان هستند، ما هم انسانیم، یک انسان شفا می دهد و زنده می کند، فرقی با انسان های دیگر ندارد بجز اینکه از جانب الله قادر به این کار است و جواز الهی دارد. امیدوارم درک موضوع شده باشد. البته توجه داشته باشید این را در باب پیامبران می گوید و نه در باب ائمه شما!!!

مثل اينكه شما درك مطلب نكرده ايد، مي گويم كه اين اقا مي گويد من مي توانم مرده زنده كنم، تناقض در كلامش است قبلا هم نوشتم اوني كه عاقله متوجه مي شه.
پس ربطي به پيامبر ندارد ايشان خودشان را معجزه گر مي داند چه ربط به ائمه اهل تشيع دارد؟ باز هم در پاسخ ناتوان شديد و مثل هميشه بدنبال راه فرار مي گرديد
البته جاي تعجب نيست كه غير وهابي بخواهند كلام او را قبول كنند. متوجه هستيد كه انشا الله دوست نام اشناي قديمي اميدوارم هميشه مانند دماوند استوار باشي:Nishkhand:

علی مع الحق;328981 نوشت:
ظاهرا مطلب را کامل نخواندید این را باید شما بگوببد، چطور اگر شیخ الشیطان ابن تيميه، علم غيب بگويد، ايرادي ندارد. اما علم غیب ائمه اشکال دارد؟ شاگرد ابن تیمیه به او میگوید لااقل بگو إن شاء الله، گفت: ان شاء الله ! ولی حتما اتفاق می افتد!!! گفتند: از كجا مي داني؟ گفت: در لوح محفوظ نگاه كردم!!! سوال: آیا ابن تیمیه علم خودش را ما فوق قدرت الله میداند که میگوید حتما اتفاق می افتد؟؟؟

دوست و استاد بزرگوار بنده حقير، آيا شما از وهابيت انتظار داريد كه شيخ الشياطين را تكفير كنند؟

[="Tahoma"]تاثير پذيري ابن تيميه از ابن جوزي

نكته درخور توجه اين است كه ابن تيميه در اكثر ديدگاههاي حديثي و رجالي خود از ابوالفرج ابن جوزي حنبلي صاحب كتاب الموضوعات و العلل المتناهيه في الاحاديث الواهيه تقليد مي كند و چون ابن جوزي در اين فن مهارت كافي را نداشته اشتباهات زياد او به ابن تيميه سرايت كرده است .

ذهبي گفته است " ربما ذكر ابن الجوزي في الموضوعات احاديث حسنه قويه " و سخاوي در فتح المغيث نوشته است " ربما ادرج ابن الجوزي في الموضوعات الحسن و الصحيح مما هو في احد الحصيحين فضلا عن غيرهما " به همين جهت ابن حجر عسقلاني درباره ابن جوزي گفته است " الحاطب ليل " (هيزم كش شب)
اشكال اساسي كتاب الموضوعات ابن جوزي همان است كه جلال الدين سيوطي در اللآلي المصنوعه في الاحاديث الموضوعه بيان كرده است . او ميگويد :

اعلم انه جرت عادة الحفاظ كالحاكم ابن حبان و العقيلي و غيرهم انهم يحكمون علي حديث بالبطلان من حيثيه سند مخصوص ، لكون راويه اختلق ذلك السند كذلك المتن و يكون ذلك المتن معروفا من وجه آخر و يذكرون ذلك في ترجمه ذلك الراوي يجرحونه به . فيغتّر ابن الجوزي بذلك و يحكم علي المتن بالوضع مطلقا و يورده في كتاب الموضوعات و ليس هذا بلائق ، و قد عاب عليه الناس ذلك آخرهم الحافظ ابن حجر " :

بدان كه شيوه عده ايي از حفّاظ حديث همچون حاكم نيشابوري ، ابن حبان ، عقيلي و غير ايشان بر اين جاري است كه حكم به نادرست بودن حديثي مي كنند از جهت يك سند خاص ، بدليل اينكه رواي آن حديث آن سند را براي آن متن جعل كرده است در حالي كه آن حديث با سند ديگري معروف است و اين مطلب را در شرح حال وي ذكر مي كنند ولي ابن جوزي بدون توجه به اين نكته حكم به مجعول بودن آن متن مي كند مطلقا ، نه از جهت سند خاص و حديث را در كتاب الموضوعات وارد مي كند و اين امر از ايشان سزاوار و زيبنده نيست و اين اشكال را اهل حديث بر او وارد كرده اند كه آخرين آنها حافظ ابن حجر عسقلاني بوده است .

شيوه مقلدانه و غير كارشناسانه ابن تيميه در علم حديث
بر اساس مباحث پيش گفته ميتوان نتيجه گرفت كه ابن تيميه خود حديث شناس نبوده بلكه مقلّد ديگران به ويژه ابن جوزي بوده است و در برخورد با آنچه موافق مرامش نبوده از تمام موازين علمي عدول مي كرده و آنچه را كه با هواي نفسش سازگار مي ديده سعي ميكرده آن را امري واقعي و ثابت و قعطي جلوه دهد

ادامه ...

[="Tahoma"]گواه اين مطلب نمونه هاي ذيل است :
نمونه اول درباره حديث مؤاخاه مي گويد :

اما حديث المؤاخاه فباطل موضوع فان النبي لم يؤاخ احدا ... (1)
حديث المؤاخاه لعلي ومؤاخاه ابي بكر لعمر من الاكاذيب (2)
النبي لم يؤاخ عليا و لا غيره بل كان ما روي في هذا فهو كذب (3)
ان هذا الحديث موضوع عند اهل الحديث لايرتاب احد من اهل المعرفه بالحديث انه موضوع (4)

پاسخ :
ترمذي حديث مؤاخاه را در الجامع الصحيح روايت كرده است و درباره اين كتاب گفته است :
صنّف هذا الكتاب فعرضته علي علماء الحجاز و العراق و خراسان فرضوا به و من كان في بيته هذا الكتاب فكانما في بتيه نبيّ يتكلم . (5)
ابن ماجه در سسن حديثي از امير المومنين عليه السلام نقل مي كند كه آن حضرت فرمود " انا عبد الله و اخو رسوله " (6)
________________
1- اما حديث برادري باطل و جعلي است چون پيامبر با احدي برادري نكرد ( منهاج السنّه ج 4 ص 32 )

2- حديث برادري پيامبر با علي و برادري ابابكر و عمر از دروغهاست ( منهاج السنّه ج 5 ص 71 )

3- پيامبر نه با علي نه با غير او برادري نكرد بلكه هر چه در اين باره روايت شده است دروغ است ( منهاج السنّه ج 7 ص 117)

4- اين حديث نزد اهل حديث جعلي است و هيچيك از اهل شناخت حديث در جعلي بودنش شك نميكند ( منهاج السنّه ج 7 ص 360 )

5- اين كتاب را نوشتم سپس آن را بر علماي حجاز و عراق و خراسان عرضه كردم پس آنان به اين كتاب رضايت دادند . اين كتاب در خانه هر كسي كه باشد مانند اين است كه در خانه اش پيامبري در حال سخن گفتن است (تذكره الحفاظ ج 2 ص 634)

6- سنن ابن ماجه ج 1 ص 44 و همچنين الاستيعاب ج 3 ص 35

ادامه ...

[="Tahoma"]بوصيري در مصباح الزجاجه في زوائد سنن ابن ماجه مي گويد :
هذا اسناد صحيح رجاله ثقات رواه الحاكم في المستدرك و قال : صحيح علي شرط الشيخين "
همچنين طبراني از ابن عباس نقل ميكند كه حضرت امير عليه السلام فرمود : " و الله اني لاخوه و وليّه و ابن عمّه و وارثه فمن احق به منّي ؟ " (1)

هيثمي در مجمع الزوائد مي گويد : " رجاله رجال الصحيح " (2)
باز طبراني از اسماء بنت عميس روايت كرده است كه پيامبر در حديثي فرمود " اَثَمَّ اخي ؟ " و هيثمي در مجمع الزوائد مي گويد " رجاله رجال الصحيح "(3)

نيز احمد بن حنبل امام ابن تيميه در مسندش از ابن عباس روايت كرده است كه پيامبر در حديثي به امير المومنين فرمود : انت اخي و صاحبي " (4)

ابن عبد البّر مي گويد :
آخي رسول الله بين المهاجرين ثم آخي بين المهاجرين و الانصار و قال في كل واحده منهما لعلي : انت آخي في الدنيا و الاخره و آخي بينه و بين نفسه . (5)

ابن اثير مي گويد :
اخو رسول الله و صهره علي ابنته ... و آخاه رسول الله مرّتين ، فان رسول الله آخي بين المهاجرين ثم آخي بين المهاجرين و الانصار بعد الحجره و قال لعلي في كل واحده منهما : انت اخي في الدنيا و الاخره
ابن حجر عسقلاني نيز مي گويد " لمّا آخي النبي بين اصحابه قال له انت اخي "
فضل بن روزبهان خُنجي در ابطال الباطل مي گويد :
" حديث المؤاخاه مشهور معتبر معوّل عليه " (6)

بنا بر اين بي اساس بودن ادعاي ابن تيميه در مورد حديث مؤاخات به صراحت ثابت شد
_______________________
1- قسم به خدا من برادر پيامبر و ولّي او و پسر عمويش و وارثش هستم پس چه كسي از من به او سزاوارتر است ؟؟؟
2- مجمع الزوائد ج 9 ص 134
3- مجمع الزوائد ج 9 ص 210
4- تو برادر و يار و همراه من هستي ( مسند احمد ج 1 ص 230 )
5- رسول الله ابتدا در ميان مهاجرين و سپس در ميان مهاجرين و انصار برادري ايجاد كرد و در هر كدام از اين دو به علي عليه السلام گفت : تو در دنيا و آخرت برادر من هستي و بين علي و خودش ايجاد برادري كرد ( الاستيعاب ج 3 ص 35 )
6- حديث برادري حديثي مشهور و معتبر است كه به آن اعتماد مي شود .

[="Times New Roman"]

مثل دماوند;328964 نوشت:
شیخ الاسلام نیز به پیروی از قرآن لعن را به صورت جمع آورده است و نه به صورت خاص و مخصوص یک نفر!

سلام عليكم و رحمه الله

مثل دماوند گرامي
اگر قضاوت
اگر لعن را در مورد يك شخص را جايز نميدانيد و آنرا مختص خداوند ميدانيد

مثل دماوند;328965 نوشت:
در اینکه از یزید گرفته تا ساده ترین سرباز میدان کربلا در لشکر کوفیان همگی در خون سیدنا حسین رض مقصر هستند و باید به درگاه الله جواب گو باشند هیچ شکی نیست. اما حالا کدام بیشتر و کدام کمتر گناهکار هستند، این را فقط و فقط الله می تواند تعیین کند و سخن و قضاوت من و شما و گذشتگان و آیندگان هرگز ملاک نخواهد بود.

پس چگونه
لعن جمع را مختص خدا نديده ايد و به خود تخصيص داده ايد ؟

آيا در مورد همه آنها توانسته ايد قضاوت كنيد ؟
آيا از سر المكنون و اسرار النفوس را در لوح محفوظ كسي ديده و لذا قضاوت - لعن و تكفير جمعي را مجاز ميداند ولي در مورد فرد نتوانسته ببيند لذا تكفير فردي نميكند ؟

خب واضح است اگر كسي در استدلالي مباني ديني را در نظر نگيرد و از پيش خود راي صادر كند مشكل پيش مي آيد و لاجرم
اين استدلالات بر مبناي دين نيست لذا در آن تضادهائي آشكار است.
..

أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ يلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا(النساء/52)
آنها کساني هستند که خداوند، ايشان را از رحمت خود، دور ساخته است؛ و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، ياوري براي او نخواهي يافت.

اما " لعن " چيست ؟
" لعن "برائت است و برائت مي تواند از عمل فرد صورت بگيرد و يا عمل جمعي

اما در قرآن كريم مشخصا لعن فرد بطور مستقيم هم صورت گرفته و اين در سنت رسول الله است

همانطوريكه برخي آيات قران ( بنا بر روايت فريقين ) در شان محمد ابوبكر عايشه و علي نازل شده
در شان ابوجهل ابولهب فرعون و هامان و شجره ملعونه و.. نيز نازل گرديده

يعني در قرآن كريم هم عمل فرد عيار تائيد بوده و هم عمل جمع
و همچنين
هم عمل فرد مورد لعن بوده و هم عمل جمع

در سوره مسد
ابولهب به مجازات نزديك در آتش وعده داده شده
سَيصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ(المسد/3)
و بزودي وارد آتشي شعله‌ور و پرلهيب مي‌شود؛
و همسرش هيزم كش دوزخ است
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ(المسد/4)
و (نيز) همسرش، در حالي که هيزم‌کش (دوزخ) است،
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ(المسد/5)
و در گردنش طنابي است از ليف خرما!

اين حكم و وعده الهي است و تغئير ناپذير است . آيه اي كه ناسخ ندارد و در مورد دو فرد مشخص بهمراه عذابشان نازل شده/

آيا ميتوانيد توضيح دهيد كه چگونه اين دعا است و لعن و برائت خداوند از آنها نيست؟

..

نمونه دوم :
ابن تيميه درباره حديث سد الابواب مي گويد : " قوله : سدّوا الابواب الا باب علي " ؛ فان هذا مما وضعته الشيعه علي طريق المقابله ... " (1)

پاسخ :
ابن حجر عسقلاني در فتح الباري اين حديث را از طريق سعد بن ابي وقّاص نقل كرده و گفته است " اخرجه احمد و النسائي و اسناده قوي و في روايه للطبراني في الاوسط رجالها ثقات ... " و همچنين اين حديث را از طريق زيد بن ارقم ذكر كرده و گفته : " اخرجه احمد و النسائي و الحاكم و رجاله ثقات " باز با نقل دو روايت از طريق ابن عباس نوشته : " اخرجهما احمد و النسائي و رجالهما ثقات "
همچنين از طريق عبد الله بن عمر اين حديث را نقل كرده و گفته " اخرجه احمد و اسناده حسن "
وي روايت ديگري را از ابن عمر آورده و نوشته : " رجاله رجال الصحيح الا العلاء بن عمر و قد وثّقه يحيي بن معين و غيره "
سپس گفته " و هذه الاحاديث يقّوي بعضها بعضا وكل طريق منها صالح للاحتجاج فضلا عن مجموعها " و بزّاز در مسندش گفته است " ورد من روايات اهل الكوفه باسانيد حسان في قصه عليّ " .
بنا بر اين حكم ابن تيميه به دروغ بودن اين حديث ناشي از نا آگاهي او در اين زمينه است ، علاوه بر اين او در اينجا به دام تقليد از ابن جوزي افتاده است زيرا او اين حديث را در كتاب الموضوعات آورده و گفته است " هذه الاحاديث كلها من وضع الرافضه قابلوا بها الحديث المتفق علي صحته في سد الابواب الا باب ابي بكر " (2) و همين سخن ابن جوزي قبلا در كلام ابن تيميه گذشت
ابن حجر در جواب به اين ادعاي ابن جوزي مي گويد " و اخطأ في ذلك خطأ شنيعا فانه سلك في ذلك رد الاحاديث الصحيحه يتوهمه المعارضه .... "
____________
1- اينكه گفته باشد ببنديد درب ها را به جز درب خانه علي به تحقيق اين از جمله احاديثي است كه شيعه در برابر آنچه درباره ابوبكر در اين زمينه روايت شده است جعل كرده است ( منهاج السنّه ج 5 ص 35 )

2- تمام اين احاديث را شيعيان جعل كرده اند تا با حديث صحيح مورد اتفاق درباره بستن درها به جز درب خانه ابوبكر مقابله كنند ( الموضوعات ج 1 ص 364 الي 366 )

دوستان بزرگوار

با نگاهي كه به كتاب ارزشمند الغدير كردم بخشي از نظرات جناب علامه اميني رضوان الله تعالي عليه را در اينجا ذكر ميكنم
جناب علامه چنين ميفرمايند
بخش ديگري از حديث را كه ابن تيميه تكذيب كرده است جمله " و سد الابواب الا باب علي " است كه مي گويد : اين جمله از شيعه در برابر صحيحه ابو سعيد جعل كرده است ...
پاسخ : ( كلام علامه اميني )
من براي نسبت دادن جعل اين حديث به شيعه ، انگيزه ايي جز بي شرمي و گزافه گويي و ياوه گويي و پوشاندن حقائق ثابت با هياهو و غوغا و جار و جنجال نمي بينم ، زيرا كتاب هاي اهل سنت به ويژه امامش احمد بن حنبل در برابر ديدگان او بوده است و آنان در آن كتابها اين حديث را با سندهاي گوناگون كه برخي صحيح و برخي حسن مي باشد از جمع كثيري از اصحاب كه تعدادشان به حد تواتر مي سد نقل كرده اند مانند
زيد بن ارقم .... (
عبد الله بن عمر ...
عمر بن خطّاب ... ( بعد از اين نقطه چينهايي كه حقير گذاشتم حضرت علامه اميني به ذكر حديث با اسنادش مي پردازد ما از ذكر احاديثي كه جناب علامه در الغدير ذكر فرمودند بخاطر عدم انحراف تايپيك خوداري كرديم )

ادامه ...

[="Tahoma"]نمونه سوم :

ابن تيميه درباره حديث " انت وليي في كل مؤمن بعدي " مي گويد " فان هذا موضوع باتفاق اهل المعرفه بالحديث "
پاسخ :

سيوطي در كتاب القول الجلي في مناقب علي " تصحيح اين حديث را از ابن شيبه نقل كرده است همچنين به سند صحيح آورده و ترمذي نيز با نقل اين حديث در سنن آن را حديث " حسن غريب " شمرده است .
سيوطي در جمع الجوامع و ابن جرير طبري و حاكم نيشابوري در مستدرك حكم به صحت اين حديث كرد ه اند حاكم مي گويد " هذا حديث صحيح علي شرط مسلم و لم يخرجاه " .
ابن حجر هيتمي مكي كه در تعصب كم نظير است اين حديث را در شرح همزيه تصحيح كرده و ابن عبد البّر در الاستيعاب پس از نقل اين حديث از طريق ابو داوود طيالسي گفته " هذا اسناد لامطعن فيه لاحد لصحته و ثقه نقلته " (1)
الباني نيز در سلسله الاحاديث الصحيحه مي گويد :
" فمن العجب حقا ان يتجرأ شيخ الاسلام علي انكار هذا الحديث و تكذيبه في منهاج السنّه ... فلا ادري بعد ذلك وجه تكذيبه للحديث الا التسرّع و المبالغه في الرّد علي الشيعه " (2)
________________
1- اين سندي است كه بدليل صحيت و مورد اطمينان بودن رجالش احدي نمي تواند در آن خدشه ايي وارد كند " الاستيعاب ج 3 ص 28 "

2- واقعا عجيب است كه ابن تيميه جرئت بر انكار و تكذيب اين حديث در كتاب منهاج السنّه كرده است !!! من دليلي را براي تكذيب اين حديث از سوي ابن تيميه جز شتاب و مبالغه در ردّ شيعه نمي شناسم

[="Tahoma"]نمونه چهارم :
ابن تيميه درباره حديث تشبيه مي گويد " هذا الحديث كذب موضوع علي رسول الله بلاريب عند اهل العلم بالحديث " (1)

پاسخ :
اين حديث را ابن مغازلي در مناقب و عاصمي در زين الفتي با سندهاي متعدد از انس بن مالك و ابن شاهين با سند در كتاب السنّه از ابو سعيد خدري ، ابن بطّه عكبري حنبلي با سند از ابن عباس و حاكم نيشابوري در تاريخ نيشابور با سند از ابو الحمراء روايت كرده اند .

در اين زمينه هم ابن تيميه در ادعاي جعلي بودن اين حديث از ابن جوزي تقليد كرده است . او در كتاب الموضوعات مي گويد " هذا حديث موضوع و ابو عمر متروك " اين شخص ظاهرا عمان عبد الرحمن بن عائذ حمصي است كه حديث او در سنن چهارگانه اهل سنت آمده است و نسائي و ابن حجر او را توثيق كرده اند و ابن حبان او را در الثقات ذكر كرده است .

نمونه پنجم :
ابن تيميه حديث ساختگي " لو لم ابعث فيكم لبُعِثَ عمر " (2) را در منهاج السنّه نقل مي كند بدون اينكه هيچگونه اشاره ايي به جعلي بودن آن كند و اين حاكي از برخورد دو گانه وي در برابر احاديث و تبعيت از هوا و هوس است نه پيروي از قواعد و ملاكات علمي .

پاسخ :
ابن جوزي اين حديث را آورده و آن را حديث صحيحي نشمرده و گفته : در سند آن زكريا بن يحيي وقار آمده : " كان من كبار الكذابين و قال ابن عدي : كان يضع الحديث "
همچنين ذهبي در ميزان الاعتدال نوشته " كذّبه صالح جزره " و در المغني گفته " اتّهم بالكذب "

شوكاني و ديگر علماء نيز كه احاديث ساختگي را جمع كرده اند اين حديث را در ضمن احاديث موضوعه قرار داده اند
با اين وصف ابن تيميه كه ادعاي او در دفاع از سنت نبوي گوش فلك را كر كرده است اين حديث را مانند بقيه احاديث سابق نقل مي كند به طوري كه گويي هيچ اشكالي در آن نيست .

معلوم نيست چگونه ابن تيميه در اينجا دست از تقليد از ابن جوزي برداشته و اجتهاد خويش را شكوفا ساخته و به آن عمل كرده است ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
___________
1- اين حديث نزد اهل علم به حديث بدون شك و دروغ بوده و بر رسول الله جعل شده است " منهاج السنّه ج 5 ص 510 "

2- اگر من در ميان شما مبعوث نمي شدم عمر مبعوث ميشد!!!!!!!!!!! " منهاج السنّه ج 6 ص 55 "

موضوع قفل شده است