توسل در نزد فريقين

تب‌های اولیه

293 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توسل در نزد فريقين

[="Tahoma"]با سلام و دورد بر شما كاربران بزرگوار

اين تايپيك صرفا جهت پاسخگويي به شبهاتي است كه برادران اهل سنت در باب توسل به اموات مطرح مي كنند
از برادران اهل سنت و همچنين شيعه درخواست ميكنم با متانت و بدور از تعصبات مطالبي كه در اين باب به نظر مباركشان ميرسد بصورت متقن و مستدل بيان فرمايند و از طرح بحثهاي بيهوده كه منجر به قفل تايپيك مي شود بپرهيزند

همچنانكه از عنوان تايپيك مشخص است توسل را از ديدگاه فريقين مورد بررسي قرار مي دهيم

نخست به تعريف توسل مي پردازيم و در ادامه به بحثهاي ديگر خواهيم پرداخت

انواع توسل
توسل و وسیله قرار دادن برای رسیدن به خداوند و حوائج خود بر چند نوع است
1- برخی از آن ها به اتفاق مسلمانان جایز است

2- دسته ایی به اتفاق مسلمانان جایز نیست

3- گروهی دیگر مورد اختلاف بین وهابیون و مسلمانان است

ما در آن قسمی که مورد جواز اتفاقی است بحثی نداریم و اما در آن دو مورد دیگر مباحث را پیگیری می کنیم

ادامه ... [/]

موارد اتفاق بر عدم جواز به توسل

1- توسل به طاغوت : خداوند متعال میفرماید
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِيداً
يعنى آيا نظر نكردى اى محمد بسوى آنان كه گمان مى‏برند آن كه ايشان ايمان آورده‏اند به آن چه فرو فرستاده شده است بسوى تو آن چه فرو فرستاده شده است پيش از تو در حالتى كه مى‏خواهند آن كه بطلب حكم بروند بسوى ديو و حال آن كه امر كرده شده‏اند به آن كه ايمان نياورند بلكه انكار كنند او را و مى‏خواهد شيطان آن كه گمراه گرداند ايشان را گمراه گردانيدنى دور از راه راست يافتن.

2- توسل به بتها :
خداوند میفرماید وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (18)
و عبادت ميكنند از غير خدا اصنام و غير اصنام را چيزهايى كه نه ميتوانند ضررى بآنها برسانند و نه نفعى بآنها ببخشند و ميگويند كه اين اصنام شفيعان ما هستند نزد خدا كه هر معصيتى بكنيم گذشت ميكند بآنها بفرما آيا خدا را خبر ميدهيد بچيزى كه خدا نميداند در آسمانها و نه در زمين يعنى وجود ندارد زيرا اگر وجود داشت البته خدا ميدانست منزه است و متعالى است از آنچه شرك ميآورند

ادامه ...

[="Tahoma"]و اما موارد اختلاف
وهابیون و عموم مسلمانان در برخی از اقسام توسل اختلاف دارند که عبارت است از :

1- توسل به ذات حق مقام و جاه پیامبر و اولیای الهی در حیات برزخی

2- توسل به دعای پیامبر و اولیای الهی در حیات برزخی

3- توسل به آثار پیامبر و اولیای الهی در حیات برزخی

و اما اولین مورد که توسل به ذات حق و مقام و جاه .... جایز نبود
1- توسل به جاه پیامبر و حیان برزخی
این قسم طبق نظر عموم مسلمین جایز است ولی وهابیون آن را نه تنها جایز نمیدانند بلکه شرک آلود می دانند
شورای فتوای وهابیان می نویسد : توسل به ذات پیامبر و غیر او از انبیا و صالحان جایز نیست همچنین توسل به جاه پیامبر و غیر او حرام است ( البدع المحدثات و ما لااصل له ص 265 و 266 )

ادامه ...

[="Tahoma"]دلیل جواز و رجحان
برای جواز و رجحان این نوع توسل می توان به ادله ای تمسک کرد که به برخی از آنها اشاره می کنیم :
1- طبرانی در المعجم الکبیر به سند صحیح از عثمان بن حنیف نقل میکند شخصی به جهت حاجتی مکرر نزد عثمان بن عفان مراجعه میکرد ولی عثمان به خواسته اش توجهی نمیکرد تا اینکه در بین راه عثمان بن حنیف را که خود او راوی است ملاقات کرده و از این موضع گیری شکایت کرد عثمان بن حنیف به او گفت آبی را آماده کن و وضو بگیر به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز پیامبر را وسیله قرار ده و بگو اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد صلی الله علیه و سلم نبی الرحمه یا محمد این اتوجه بک الی ربی فتقضی لی حاجتی و انگاه حاجات خود را به یاد آور

این روایت را جماعت کثیری از اهل سنت نقل کرده اند امثال حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 108 و همچنین ابن عبد البر در الاصابه ج 4 ص 382 و ابو نعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء ج 3 ص 121 و ذهبی در سیر اعلام النبلاء ج 2 ص 118 رقم 7 و حافظ هیثمی در مجمع الزوائد ج 9 ص 256 و متقی هندی در کنز العمال ج 13 ص 636 ح 37608 و دیگران
ادامه ...

[="Tahoma"]1- دارمی در سنن خود از ابوالجوزاء اوس بن عبدالله نقل میکند در مدینه قحطی شدیدی پدید آمد عده ایی بنزد عایشه آمده و از این امر شکایت کردند عایشه گفت به سراغ قبر پیامبر بروید و از انجا دریچه ایی به سوی آسمان باز کنید تا بین قبر حضرت و آسمان فاصله ایی نباشد آنان چنین کردند خداوند نیز به برکت توسل به حضرت باران فراوانی به آنها عنایت کرد تا آن که سبزی ها رشد کرده و شتران چاق شدند ... (سنن دارمی ج 1 ص 43 )
از آنجا که حدیث فوق با عقیده البانی موافق نبوده سعی کرده به دلیل وجود سعید بن زید در سندش آن را تضعیف کند ( التوسل انواعه و احکامه) در حالیکه سعید بن زید از رجال مسلم است و یحیی بن معین او را توثیق نموده است همچنین بخاری ، ابن سعد ، عجلی ، ابوزرعه ، ابوجعفر دارمی ، و برخی دیگر از رجالیین اهل سنت او را توثیق نموده اند (تهذیب التهذیب ج 4 ص 29 )

این حدیث را ابونعمان از سعید بن زید و او از عمر بن مالک نکری و او از ابوالجوزاء اوس بن عبد الله نقل کرده است

ابونعمان همان محمد بن فضل است که ملقب به عام شیخ بخاری است و حافظ ابن حجر در کتاب التقریب درباره او میگوید اون ثقه و ثبت است ولی در آخر عمرش تغییری داشته است و این تغییر مضر به روایات او نیست زیرا بخاری بیش از صد حدیث در کتاب صحیحش از او نقل کرده ولی بعد از تغییر در وضعیت او کسی متحمل روایت از او نشده است . ذهبی در رد کلام ابن حبان که میگوید از او احادیث منکر نقل شده می نویسد ابن حبان نمی تواند یک حدیث منکر از او ذکر کند پس کجاست آن چیزی که گمان کرده است ( میزان الاعتدال ج 4 ص 8

سعید بن زید و عمروبن مالک نکری هر دو بنا بر تصریح ابن حجر در کتاب التقریب صدوقند گر چه به دنبال آن از کلمه یهم استفاده کرده است ولی بنابر نقل تدریب الراوی این جمله از صیغه های توثیق است نه تضعیف
ابو الجوزاء اوس بن عبدالله ربعی ثقه و از رجال صحیحین می باشد در نتیجه سند روایت مشکلی ندارد

رحیق مختوم;318465 نوشت:
1- طبرانی در المعجم الکبیر به سند صحیح از عثمان بن حنیف نقل میکند شخصی به جهت حاجتی مکرر نزد عثمان بن عفان مراجعه میکرد ولی عثمان به خواسته اش توجهی نمیکرد تا اینکه در بین راه عثمان بن حنیف را که خود او راوی است ملاقات کرده و از این موضع گیری شکایت کرد عثمان بن حنیف به او گفت آبی را آماده کن و وضو بگیر به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز پیامبر را وسیله قرار ده و بگو اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد صلی الله علیه و سلم نبی الرحمه یا محمد این اتوجه بک الی ربی فتقضی لی حاجتی و انگاه حاجات خود را به یاد آور

روايت مذکور این است:
حَدَّثَنَا رَوْحٌ ، قَالَ : حَدَّثَنَا شُعْبَةُ ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْمَدِينِيِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ عُمَارَةَ بْنَ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ يُحَدِّثُ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ ، أَنَّ رَجُلًا ضَرِيرًا أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَقَالَ : يَا نَبِيَّ اللَّهِ ، ادْعُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَنِي ، فَقَالَ : " إِنْ شِئْتَ أَخَّرْتُ ذَلِكَ ، فَهُوَ أَفْضَلُ لِآخِرَتِكَ ، وَإِنْ شِئْتَ دَعَوْتُ لَكَ " ، قَالَ : لَا ، بَلْ ادْعُ اللَّهَ لِي ، فَأَمَرَهُ أَنْ يَتَوَضَّأَ ، وَأَنْ يُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ ، وَأَنْ يَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ : " اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ ، يَا مُحَمَّدُ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى رَبِّي فِي حَاجَتِي هَذِهِ فَتَقْضِي ، وَتُشَفِّعُنِي فِيهِ ، وَتُشَفِّعُهُ فِيَّ " ، قَالَ : فَكَانَ يَقُولُ هَذَا مِرَارًا ، ثُمَّ قَالَ بَعْدُ : أَحْسِبُ أَنَّ فِيهَا أَنْ تُشَفِّعَنِي فِيهِ ، قَالَ : فَفَعَلَ الرَّجُلُ ، فَبَرَأَ ، حَدَّثَنَا مُؤَمَّلٌ ، قَالَ : حَدَّثَنَا حَمَّادٌ يَعْنِي ابْنَ سَلَمَةَ قَالَ : حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ الْخَطْمِيُّ ، عَنْ عُمَارَةَ بْنِ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ ، أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ ذَهَبَ بَصَرُهُ ، فَذَكَرَ الْحَدِيثَ .

همانطور که می دانید راوی اول

عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ متوقی سال 41 هجری هستند
تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام ج 2 ص 420
اما راوی بعدی که از ایشان نقل می شود عمارة بن خزيمة الأنصاري است که ایشان متولد سال 30 هجری می باشند!!!
تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام جلد 2 ص 113

به عبارتی در زمان روایت فقط 11 سال داشته اند.

برادر من، شما جای من این روایت را قبول می کنید که راوی اش در زمان وفات گوینده فقط 11 سال داشته باشد؟؟؟

رحیق مختوم;318466 نوشت:
دارمی در سنن خود از ابوالجوزاء اوس بن عبدالله نقل میکند در مدینه قحطی شدیدی پدید آمد عده ایی بنزد عایشه آمده و از این امر شکایت کردند عایشه گفت به سراغ قبر پیامبر بروید و از انجا دریچه ایی به سوی آسمان باز کنید تا بین قبر حضرت و آسمان فاصله ایی نباشد آنان چنین کردند خداوند نیز به برکت توسل به حضرت باران فراوانی به آنها عنایت کرد تا آن که سبزی ها رشد کرده و شتران چاق شدند ... (سنن دارمی ج 1 ص 43 ) از آنجا که حدیث فوق با عقیده البانی موافق نبوده سعی کرده به دلیل وجود سعید بن زید در سندش آن را تضعیف کند ( التوسل انواعه و احکامه) در حالیکه سعید بن زید از رجال مسلم است و یحیی بن معین او را توثیق نموده است همچنین بخاری ، ابن سعد ، عجلی ، ابوزرعه ، ابوجعفر دارمی ، و برخی دیگر از رجالیین اهل سنت او را توثیق نموده اند (تهذیب التهذیب ج 4 ص 29 )

خوب برادر من بنده بهانه ی شما را قبول می کنم و با سعید بن زید کاری ندارم و روایت را بدون در نظر گرفتن ضعیف یا قوی بودن ایشان بررسی می کنیم.

متن روایت:
حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ زَيْدٍ ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَالِكٍ النُّكْرِيُّ ، حَدَّثَنَا أَبُو الْجَوْزَاءِ أَوْسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ، قَالَ : " قَحَطَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ قَحْطًا شَدِيدًا ، فَشَكَوْا إِلَى عَائِشَةَ ، فَقَالَتْ : انْظُرُوا قَبْرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَاجْعَلُوا مِنْهُ كُوَوًا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ ، قَالَ : فَفَعَلُوا ، فَمُطِرْنَا مَطَرًا حَتَّى نَبَتَ الْعُشْبُ ، وَسَمِنَتِ الْإِبِلُ حَتَّى تَفَتَّقَتْ مِنْ الشَّحْمِ ، فَسُمِّيَ عَامَ الْفَتْقِ " .

در این حدیث عمرو بن مالك النكري ضعیف الحدیث است:

1- أبو أحمد بن عدي الجرجاني در مورد او می گوید: منكر الحديث عن الثقات و يسرق الحديث

2- أبو حاتم بن حبان البستي در مورد او می گوید: يعتبر حديثه من غير رواية ابنه عنه، يخطئ ويغرب

3- أبو يعلى الموصلي
در مورد او می گوید: ضعيف

4-
عمرو بن مالك، النكري، توفي سنة ثمان، أو تسع وعشرين ومائة، من السابعة، وقع في روايته مناكير بسبب ابنه يحيى.
روى عن: أبي الجوزاء.
روى عنه: ابنه يحيى، وحماد بن زيد.
معجم شيوخ الطبري الذين روى عنهم في كتبه المسندة المطبوعة ج 1 ص 389
وانظر: " تهذيب الكمال " (22/ 211 / 4441)، و " رجال تفسير الطبري " (428/ 2016).

3207 -عمرو بن مالك النكري: قال ابن عدي: كان يسرق الحديث.
ديوان الضعفاء والمتروكين وخلق من المجهولين وثقات فيهم لين ج 1 ص 305

برادر من به یاد داشته باشید که سعيد بن زيد الأزدي را به شما تخفیف دادم



همانگونه که می دانید آیات قرآن همگی شاهدی زنده برای ما هستند و از آنجا که هیچ آیه ای از 114 سوره قرآن منسوخ نشده است هر آیه و هر کلمه قرآن برای ما هدایت گر و واجب الاطاعه است.

الله در قرآن می فرمایند:
[=&quot]قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَنفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا[=&quot]
بگو چیزی غیر از الله را بخوانیم که نه برای ما سوی دارد و نه ضرری؟

شاید دوستان قبول نکنند و بگویند که در این آیه گفته است "چیزی" و نگفته است "کسی" خوب ما هم حرف شما را می پذیریم و آیاتی هدایت گر برای شما بیان می کنیم.
[=&quot]إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ[=&quot] ۖ[=&quot] [=&quot]فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[=&quot] [=&quot]﴿[=&quot]الاعراف[=&quot]١٩٤[=&quot]﴾[=&quot]
[=&quot]آنهایی را که غیر از خدا می‌خوانید ، بندگانی همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید، و اگر راست می‌گویید باید به شما پاسخ دهند[=&quot] ! [=&quot](194)[=&quot]

در این آیه به صراحت می گوید "الذین" یعنی "کسانی که" به صورت واضح و روشن می گوید هر انسانی پایین تر از الله!!!

حالا باز دوستان بگویند وهابیون مخالف هستند.
برادر جان این کلام الله است و نه کلام من و علما


ohfreedom;318532 نوشت:
روايت مذکور این است:

ohfreedom;318532 نوشت:

حَدَّثَنَا رَوْحٌ ، قَالَ : حَدَّثَنَا شُعْبَةُ ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْمَدِينِيِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ عُمَارَةَ بْنَ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ يُحَدِّثُ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ ، أَنَّ رَجُلًا ضَرِيرًا أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَقَالَ : يَا نَبِيَّ اللَّهِ ، ادْعُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَنِي ، فَقَالَ : " إِنْ شِئْتَ أَخَّرْتُ ذَلِكَ ، فَهُوَ أَفْضَلُ لِآخِرَتِكَ ، وَإِنْ شِئْتَ دَعَوْتُ لَكَ " ، قَالَ : لَا ، بَلْ ادْعُ اللَّهَ لِي ، فَأَمَرَهُ أَنْ يَتَوَضَّأَ ، وَأَنْ يُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ ، وَأَنْ يَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ : " اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ ، يَا مُحَمَّدُ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى رَبِّي فِي حَاجَتِي هَذِهِ فَتَقْضِي ، وَتُشَفِّعُنِي فِيهِ ، وَتُشَفِّعُهُ فِيَّ " ، قَالَ : فَكَانَ يَقُولُ هَذَا مِرَارًا ، ثُمَّ قَالَ بَعْدُ : أَحْسِبُ أَنَّ فِيهَا أَنْ تُشَفِّعَنِي فِيهِ ، قَالَ : فَفَعَلَ الرَّجُلُ ، فَبَرَأَ ، حَدَّثَنَا مُؤَمَّلٌ ، قَالَ : حَدَّثَنَا حَمَّادٌ يَعْنِي ابْنَ سَلَمَةَ قَالَ : حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ الْخَطْمِيُّ ، عَنْ عُمَارَةَ بْنِ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ ، أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ ذَهَبَ بَصَرُهُ ، فَذَكَرَ الْحَدِيثَ .

همانطور که می دانید راوی اول عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ متوقی سال 41 هجری هستند
تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام ج 2 ص 420
اما راوی بعدی که از ایشان نقل می شود عمارة بن خزيمة الأنصاري است که ایشان متولد سال 30 هجری می باشند!!!
تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام جلد 2 ص 113

به عبارتی در زمان روایت فقط 11 سال داشته اند.

برادر من، شما جای من این روایت را قبول می کنید که راوی اش در زمان وفات گوینده فقط 11 سال داشته باشد؟؟؟

عمارة بن خزيمة:
ابن ثابت: روى عن عمه، و هو من أصحاب النبي ص، و روى عنه عبد الله بن أحمد الذهلي. الفقيه: الجزء 3، باب ما يقبل من الدعاوى بغير بينة
__________________
معجم رجال الحديث، ج‏13، ص: 293
ظاهرا يادتان رفت جناب عثمان بن حنيف در زمان خلافت آقا امير المومنين والي ايشان بر بصره بودند لطفا به متن زير دقت فرمائيد
(عثمان بن حُنيف)
«1» (..- بعد 40 ه) ابن واهب بن العُكيم الانصاري، الاوسي، أبو عمرو، و قيل: أبو عبد اللّه المدنيّ، والي البصرة، أخو سهل بن حنيف.
شهد مع النبي- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أُحُداً «2» و ما بعدها من المشاهد، و كان من الموالين لَامير المؤمنين- عليه السّلام مُقدّماً له.
و قد عدّه البرقي من شرطة الخميس من أصحاب عليّ- عليه السّلام الذين كانوا يبايعون على الموت.
ولّاه عمر بن الخطاب مساحة الارض و جبايتها بالعراق، و ضَرْبَ الخراج و الجزية على أهلها.
و كان عمر كما ذكر العلماء بالاثر و الخبر قد استشار الصحابة في رجل يوجّهه إلى العراق فأجمعوا جميعاً على عثمان بن حنيف، و قالوا: إنْ تبعثه على أهمّ من ذلك، فإنّه له بصراً و عقلًا و تجربة.
و لما بويع عليّ- عليه السّلام بالخلافة بعث عثمان بن حنيف والياً على البصرة، ثم سكن الكوفة بعد استشهاد أمير المؤمنين- عليه السّلام، و مات بها في زمن معاوية.
روى عثمان عن النبي- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.
و روى عنه: ابن أخيه أبو أمامة بن سهل، و عبيد اللّه بن عبد اللّه بن عتبة، و عمارة بن خزيمة بن ثابت، و نوفل بن مساحق، و هانىَ بن معاوية الصَّدفي.
_________________
موسوعة طبقات الفقهاء، ج‏1، ص: 195

[="Tahoma"]

ohfreedom;318535 نوشت:
نقل قول:

همانگونه که می دانید آیات قرآن همگی شاهدی زنده برای ما هستند و از آنجا که هیچ آیه ای از 114 سوره قرآن منسوخ نشده است هر آیه و هر کلمه قرآن برای ما هدایت گر و واجب الاطاعه است.



بله فرمايش حضرتعالي بسيار متين هر چند كه در نسخ و عدم نسخ آيات قرآن بحثي است كه اگر متمايل بوديد بخاطر به انحراف نرفتن تايپيك از جواب به آن خوداري ميكنيم تا فرصتي ديگر

نقل قول:

الله در قرآن می فرمایند:

[=&quot]قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَنفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا

بگو چیزی غیر از الله را بخوانیم که نه برای ما سوی دارد و نه ضرری؟



جناب ohfreedom كمي به تفاسير مراجعه فرمائيد متوجه خواهيد شد كه منظور خداوند متعال از من دون الله بتهاي بي جان هستند نه انسانهايي كه زماني از بهترين خلق خدا بودند و االان بواسطه رسيدن به اعلي مراتب درجات اشرفيت و اشرافيت در عالم ماده به لقاء خدا رفتند تفسير مجمع البيان كه يكي از معتبرترين تفاسير شيعي است چنين ميگويد

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ:
به اين كافران كه مردم را به بت پرستى فرا ميخوانند، بگو: آيا چيزهايى پرستش كنيم كه براى ما سود و زيانى ندارند و بازگشت بقهقرى كنيم و از بهترين اديان دست برداريم با اينكه خداوند ما را هدايت كرده و راه راست را بما نشان داده است؟


خطاب آيه به كفار است نه به مسلمانان و خوطب به هم بتها هستند نه انسانها

[=&quot]
[=&quot]
نقل قول:

[=&quot]إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ[=&quot] ۖ[=&quot]فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[=&quot]﴿[=&quot]الاعراف[=&quot]١٩٤[=&quot]﴾

[=&quot]آنهایی را که غیر از خدا می‌خوانید ، بندگانی همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید، و اگر راست می‌گویید باید به شما پاسخ دهند[=&quot] ! [=&quot](194)

در این آیه به صراحت می گوید "الذین" یعنی "کسانی که" به صورت واضح و روشن می گوید هر انسانی پایین تر از الله!!!



جناب ohfreedom اين آيه شريفه نيز خطاب به بتهاست بخاطر قرينه آيه بعدي كه ميفرمايد

أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُون‏

پر واضح است كه استدلال استنكافي نسبت به داشتن دست و پا و چشم و .... براي بتهاست و الا اگر منظور انسانها بودند همه ميدانند كه انسان داراي دست و پا و .... هست و لازم به ذكر مسلّمات خلقت انسان ها نبود

[="Tahoma"]

ohfreedom;318535 نوشت:

حالا باز دوستان بگویند وهابیون مخالف هستند.
برادر جان این کلام الله است و نه کلام من و علما

بررسی شبهات
وهابیون برمدعای خود حرمت استغاثه از اولیای الهی و شرک بودن استغاثه به آنان به ادله ای واهی تمسک کرده اند که در ذیل به نقد و بررسی آن ها میپردازیم

شبهه اول :
کسی که به اولیای الهی استغاثه می کند معتقد به علم غیب آنهاست در حالی که علم غیب مخصوص خداوند است
پاسخ :
علم غیب نه تنها برای اولیای الهی اعم از رسول و امام امکان دارد بلکه از ضرورت هم دارد
حافظ هیثمی در مجمع الزوائد به سند صحیح از انس بن مالک نقل کرده است که رسول خدا فرمود الانبیاء احیاء فی قبورهم یصلون " انبیاء در قبورشان زنده اند و نماز به جای می آورند ( مجمع الزوائد ج 8 ص 211)
و نیز پیامبر فرمود علمی بعد مماتی کعلمی فی حیاتی " علم من بعد از وفاتم همانند علم من در زمان حیاتم هست " ( کنز العمال ج 1 ص 507 حدیث شماره 2118 )
دارمی به سند خود از سعید بن عبد العزیز نقل میکند که او وقت نماز را با همهمه ایی که از داخل قبر پیامبر می شنید می شناخت ( سنن دارمی ج 1 ص 56 رقم 93 )

شبهه دوم :
ترمذی از ابن عباس نقل کرده که گفته است اذا سالت فاسال الله و اذا استعنت فاستعن بالله " هرگاه چیزی خواستی از خدا بخواه و هر گاه کمکی خواستی از خدا طلب نما "
پاسخ :
حدیث به این نکته اشاره دارد که انسان از هر کس کمک می خواهد باید به این اعتقاد باشد که همه امور به دست خدا و به اراده و مشیت اوست اگر کسی نیز کاری انجام می دهد به لطف و عنایت و خواست اوست لذا در آخر حدیث می خوانیم بدان که همه مردم اگر اجتماع کنند تا به تو نفعی برسانند هرگز نمی توانند مگر این که خداوند بر تو مقدر کرده باشد و همچنین اگر همه مردم اجتماع کنند تا بر تو ضرری برسانند هرگز نمیتوانند مگر آنکه خداوند بخواهد "

ادامه ...

[="Tahoma"]شبهه سوم :
برخی از وهابیون برای حرمت استغاثه به حدیث عباده بن صامت از رسول خدا تمسک کرده اند که آن حضرت فرمود : انه لایستغاث بی و انما یستغاث بالله تعالی " هرگز به من استغاثه نمی شود بلکه تنها باید به خدای متعال استغاثه نمود "

پاسخ :
این حدیث از حیث سند ضعیف است زیرا ابن حجر هیثمی مکرر ابن لهیعه را تضعیف نموده است خصوصا این که با احادیث صحیح دیگر که در جواز بلکه استحباب استغاثه صراحت دارد منافات دارد

شبهه چهارم :
خداوند متعال مردم را از خواندن و صدا زدن غیر خودش نهی کرده و فرموده " وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً.
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‏ء
وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ.
إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُم‏...
أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَة
وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِين‏.
إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَة
وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِين‏

پاسخ :
مقصود از دعا در مجموع این آیات مطلق دعا و خواستن نیست بلکه دعا وندای خاصی است که با قصد آن معنا مرادف با معنای عبادت می شود و آن معنا الوهیت و یا ربوبیت است بعلاوه این که مجموع این آیات مربوط به بت پرستانی است که گمان میکردند بت هایشان (یا آن موجوداتی که این بت ها رمز آنهاست ) برخی از شئون تدبیر را مالکند لذا برای آنها استقلال در فعل و تصرف قائل بودند
پر واضح است که هر نوع تواضع برای کسی و درخواست از کسی غیر از خداوند با این اعتقاد عبادت او محسوب شده و شرک است این قید به خوبی از برخی از آیات دیگر استفاده میشود از جمله
فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ء " پس بى‏نياز نكرد آنها را خدايان آنها كه ميپرستيدند غير از خداى متعال از هيچ گونه عذابى‏"
وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ
و مالك نيستند كسانى كه مى‏خوانند از غير خداوند تبارك و تعالى شفاعت را مگر كسانى كه شهادت بحق مى‏دهند و آنها مى‏دانند.
ُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (13)
و كسانى كه غير او را پرستش ميكنند باندازه يك قطمير مالك نيستند آنها يعنى الهه آنها.
قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً (56)
بگو باين مشركين كه بخوانيد كسانى را كه گمان ميكنيد از غير خداوند پس اينها مالك نيستند برطرف كنند ضررى را از شما يا تبديل بنفع كنند يا بديگر متوجه كنند
بنا بر این علت مذمت مشرکین از طرف خداوند این بوده که آنان معتقد به تدبیر وتصرف بتان به نحواستقلالی و بدون اذن و مشیت خداوند بوده اند
حسن بن علی سقاف میگوید معنای آیه وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً.
این است که غیر از خدا را عبادت نکنید و در کنار او این بت ها را نپرستید ....( الاغاثه بادله الاستغاثه ص 31 و 32 )

ادامه ...

[="Tahoma"]شبهه پنجم :
برخی می گویند خلق وتاثیر تنها مختص به خداوند است و بدون این که برای کسی در آن تاثیری باشد و لذا اعتقاد به این که انبیا و ائمه و اولیا قدرت نفسی و قوت تاثیر دارند به حیثی که می توان به آنان در حوائج پناه برد و استغاثه کرد نوعی از انواع شرک به حساب می آید
بن باز می گوید اما آنچه در کنار قبور از انواع شرک و بدعت ها در شهرهای بسیاری انجام میگیرد امری معلوم و قابل ملاحظه و بیان و پرهیز از آن است از آن جمله خواستن از صاحبان قبرها و استغاثه به آنان و درخواست شفای مریض و نصرت بر دشمنان و امثال این امور که تمام اینها از شرک اکبر است که اهل جاهلیت بر آن بوده اند .... ( مجموع فتاوای بن باز ج 2 ص 55)

پاسخ :
اولا لازمه این اشکال آن است که ما هر گونه تاثیری را از انسان در عالم وجود نفی کرده و تنها تاثیر را برای خداوند متعال بدانیم که این قول به جبرگرائی ختم میشود
ثانیا همانگونه که در جای خود بحث کردیم نظام عالم وجود نظام علت و معلول است و ما معتقدیم که علت مستقل در تاثیر بر تمام موجودات خداوند سبحان است واما علتهای دیگر که واسطه بین خدا و معلول امکانی است همگی واسطه هایی هستند که فعل و اثر آنها عین فعل و اثر خدا است و وجود واسطه در رساندن فیض وجود به معلول استقلال در تاثیر شرک به حساب نمی آید
انسان هنگامی که چیزی را با قلم می نویسد می توان آن را به قلم و دست و خود انسان هر سه نسبت داد و این نسبت در هر سه مورد صحیح است به رغم این که یک نوشتن است
نتیجه اینکه هیچ تنافی بین جریان قانون عام علیت بین موجودات امکانی و بین استقلال خداوند در فعل و خقل و توحید در خالقیت او نیست بلکه واسطه ها می تواند تاکید کننده علت اخیر باشند که صاحب تاثیر مستقل دروسائط است
قران کریم چیزی را که عقل بدیهی به آن حکم دارد تصدیق می کند قرآن قانون علیت عمومی را تصدیق میکند و افعال طبیعی را به موضوعات و فاعل های طبیعی نسبت میدهد ونیز افعال اختیاری انسان را به خودش نسبت میدهد و در عین حال همه آن ها را نیز بدون استثناء به خداوند متعال نسبت میدهد بدون آن که هیچ گونه تناقضی پیدا شود

ادامه ...

[="Tahoma"]شبهه ششم :
برخی در اعتراض به استغاثه به اولیای الهی چنین استدلال کرده اند که چون سلف و پیشینیان چنین عملی انجام نداده اند لذا حرام است
ابن تیمیه میگوید هیچ کس از سلف امت در عصر صحابه و تابعین و تابعین تابعین نماز و دعا در کنار قبور انبیاء انجام نمیدادند و از آنان سوال و درخواست نکرده و به آنان نه در غیابشان و نه در کنارشان استغاثه نمیکردند (رساله الهدیه السنیه ص 162)

پاسخ :
اولا همانگونه که در موارد مختلف گفته ایم عدم فعل سلف و پیشینیان نمی تواند دلیل بر حرمت کاری باشد و این ادعا را نمیتوان حتی در مورد شخص معصوم داشت زیرا ممکن است عملی از آن جهت که مباح ومکروه و یا حتی بنابر نقلی مستحب است معصوم آن را ترک کرده باشد این مطلب در حق معصوم است تا چه رسد به صحابه و تابعین و تابعین تابعین که نه تنها همه آنان عادل نبودند بلکه برخی از آنها مشکلات بزرگی نیز داشته اند
ثانیا انسان وقتی به تاریخ صحابه و عصر بعد از آن ها مراجعه می کند پی می برد به اینکه مسائله استغاثه نزد حتی صحابه امری رایج و شایع بوده است که قبلا به مواردی از استغاثه صحابه اشاره کردیم

در پایان به کتابهایی که در رد عقیده وهابیون مبنی بر حرمت و شرک بودن استغاثه نوشته اند اشاره می کنیم
1- مصباح الظلام فی المسغیثین بخیر الانام فی الیقظه و المنام (شمس الدین ابو عبدالله محمد بن موسی بن نعمان مراکشی)
2- الرد علی ابن تیمیه (البکری)
3- شواهد الحق فی الاستغاثه بسید الخلق ( یوسف بن اسماعیل نهبانی
4- الاغاثه بادله الاستغاثه بالنبی (حسن بن علی سقاف شافعی)
5- نفحات القرب و الاتصال باثبات التصرف بالاولیاء بعد الانتقال (شهاب الدین ابی العباس حموی حنفی)
6- انوار الانتباه بحل النداء بیا رسول الله (احمد رضا افغانی)
7- شفاء السقام (سبکی)
8- غوث العباد (حمامی)

[="Tahoma"]ادله جواز یا رجحان استعانت از اولیاء
با مراجعه به روایات پی می بریم که کمک گرفتن از اولیای الهی استغاثه به آنان نه تنها اشکالی ندارد بلکه رجحان دارد زیرا سیره و سنت بزرگان دین اینگونه بوده است که هنگام شدائد به ولیی از اولیای الهی پناه می بردند
اینک به برخی روایات اشاره می کنیم
1- بخاری به سند صحیح از رسول الله نقل میکند که فرمود " ان الشمس تدنو یوم القیامه حتی یبلغ العرق نصف الاذن فبیناهم کذلک استغاثوا بادم ثم بموسی ثم بمحمد فیشفع لیقضی بین الخلق (فتح الباری شرح صحیح بخاری ج 3 ص 338 کتاب الزکاه رقم 52 )

2- طبرانی و ابو یعلی در مسند خود و ابن السنی در عمل الیوم واللیله به سند صحیح از بخاری از عبد الله بن مسعود روایت کرده است که رسول خدا فرمود اذا انفلت دابه احدکم بارض فلاه فلیناد یا عباد الله احبسوا علی یا عبادا لله احبسوا علی فان لله فی الارض حاضرا سیحبسه علیکم (مجمع الزوائد ج 1 ص 132 )هر گاه حیوان یکی از شما در بیابان گم شد اینگونه صدا بزنید ای بندگان خدا نگه دارید برای من ای بندگان خدا نگهدارید برای من زیرا خداوند در روز زمین کسانی را دارد که آن حیوان را برای شما حفظ کنند
طبرانی بعد از نقل این حدیث میگوید این مطلب از مجربات است

شبیه این حدیث را بزاز از ابن عباس نقل کرده و فرموده همانا خداوند در روی زمین غیر از حافظان ملائکه ایی دارد که هر چه ازبرگ درختان می ریزد می نویسند لذا اگر کسی در بیابان گرفتار شد بگویئد ای بندگان خدا مرا یاری کنید (شرح ابن اعلان برکتاب امالی الاذکار ج 5 ص 151)

ابن حجر عسقلانی در امالی الاذکار بعد از نقل این روایت آن را حسن دانسته و حافظ هیتمی نیز تمام رجال آنرا ثقه میداند

ادامه ...

[="Tahoma"]1- ابن حجر عسقلانی در فتح الباری می گوید ابن ابی شیبه به سند صحیح از مالک بن دینار خزینه دار جناب عمر چنین نقل میکند " اصاب الناس قحط فی زمن عمر فجاء رجل الی قبر النبی فقال یا رسول الله استسق لامتک فانهم قد هلکوا .... ( فتح الباری ج 2 ص 495)
از آنجا که این درخواست بدون شک در منظر یکی از صحابی (جناب عمر) بوده و کسی او را منع نکرده خود دلیل بر جواز و رجحان استغاثه به ارواح اولیای الهی است
2- دارمی در سنن خود به سند صحیح از ابوالجوزاء اوس بن عبدالله نقل میکند که گفت " قحط اهل المدینه قحطا شدیدا فشکوا الی عایشه فقالت انظروا قبر النبی فاجعلوا منه کوا الی السماء حتی لایبقی بینه و بین السماء سقفا فقال ففعلوا فمطرنا مطرا حتی نبت العشب و سمنت الابل حتی تفتّحت من الشحم فسمی عام الفتق ( سنن دارمی ج 1 ص 43)

3- بیهقی در کتاب الشعب و ابن عساکر از طریق عبدا الله بن احمد بن حنبل و نیز عبدا لله بن احمد در کتاب المسائل به سند صحیح که البانی (سلسله الاحادیث الضعیفه ج 2 ص 111 ) نیز به صحت آن اعتراف کرده نقل میکند از پدرم شنیدم که میگفت من پنج بار حج گذاردم که دو بار آن سواره و سه بار آن پیاده یا بالعکس در یکی از سفرها راه را گم کردم در حالی که پیاده بودم شروع به گفتن این جمله نمودم یا عباد الله دلّونا علی الطریق ای بندگان خدا ما را به مسیر سفر راهنمایی کنید همین طو رکه این جمله را تکرار میکردم ناگهان مسیر خود را یافتم

4- قسطلانی در المواهب اللدنیه از کتب سیره نبوی نقل میکند که ابوبکر در روز وفات پیامبر بر آن حضرت وارد شد در حالی که ملافه ایی بر روی پیامبر انداخته بودند آن را کنار زد و صورت حضرت را بوسید و عرض کرد پدر و مادرم بفدای تو این رسول خدا تو در زمان حیات و مماتت پاک بوده ایی از ما نزد پروردگارت یاد فرما (حقیقه التوسل و الوسیله موسی محمد علی ص 264 به نقل از المواهب اللدنیه

5- در تاریخ ثبت است که صحابه شعارشان در هنگام جنگ را مرتدین (از اهل یمایه و تابعین از مسیلمه کذاب) این بود یا محمداه یا محمداه (همان مدرک قبلی)

ادامه ...

[="Tahoma"]1- همچنین نقل شده است که عقبه بن عامر کسی بودکه خبر فتح دمشق را برای جناب عمر به مدینه آورد هنگام آمدن به مدینه هفت روز در راه بود ولی در بازگشت از مدینه به دمشق دو روز و نصفی بیشتر طول نکشید و این به برکت دعا و استغاثه ایی بو که در کنار قبر پیغمبر انجام داد لذا خداوند متعال مسافت او را کوتاه کرد ( حقیقه التوسل و الوسیله موسی محمد علی ص 264 به نقل از المواهب اللدنیه
2- سمهودی به سند خود از امام علی چنین نقل میکند : عرب بادیه نشینی بعد از سه روز از دفن رسول خدا وارد مدینه شد خود را برروی قبر پیامبر انداخت و خاک قبر را بر سر خود ریخت و عرض کرد ای پیامبر این آیه را تلاوت کردی و ما هم شنیدیم که : وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيم من نیز به نزد تو آمدم تا استغفار کنم (وفاء الوفاء ج 4 ص 1361)
3- ابوبکر مقری میگوید من و طبرانی و ابوالشیخ در حرم رسول خدا بودیم در حالیکه گرسنگی شدید بر ما عارض شد آن روز را به پایان رسانیدیم وقت عشا در کنار قبر رسول خدا آمدیم و عرض کردیم ای رسول خدا ما گرسنه ایم دراین هنگام ملاحظه کردیم که کسی درب را می کوبد باز نمودیم دیدیم که شخصی علوی با دو نفر غلام زنبیلی از غذا کنار درب ایستاده اند علوی آن ها را به ما هدیه داد پس از صرف غذا به ما گفت آیا به رسول خدا شکایت بردید ؟؟ الان رسول الله در عالم رویا به من فرمود تا مقداری از غذا نزد شما آوردم ( وفاء الوفاء ج 4 ص 1380)

رحیق مختوم;318542 نوشت:
عمارة بن خزيمة: ابن ثابت: روى عن عمه، و هو من أصحاب النبي ص، و روى عنه عبد الله بن أحمد الذهلي. الفقيه: الجزء 3، باب ما يقبل من الدعاوى بغير بينة __________________ معجم رجال الحديث، ج‏13، ص: 293 ظاهرا يادتان رفت جناب عثمان بن حنيف در زمان خلافت آقا امير المومنين والي ايشان بر بصره بودند لطفا به متن زير دقت فرمائيد (عثمان بن حُنيف) «1» (..- بعد 40 ه) ابن واهب بن العُكيم الانصاري، الاوسي، أبو عمرو، و قيل: أبو عبد اللّه المدنيّ، والي البصرة، أخو سهل بن حنيف.

خوب برادر من در مورد عثمان بن حنیف هر دو نفر نظر مشترکی داریم بنده هم گفتم ایشان در سال 41 وفات نمودند؛ امیر المومنین علی رض نیز در سال 40 وفات نموده اند، این یعنی گفته هر دو نفر ما در مورد ایشان صحیح است؛ در ضمن خودتان در نوشته هایتان اشاره ای داشتید که ایشان در سال 40 وفات کرده اند..

اما در مورد عُمارة بن خُزيمة باید بگویم:
192 - 4: عُمارة بن خُزيمة بن ثابت الأنصاريُّ. [الوفاة: 101 - 110 ه]

رَوَى عَنْ: أَبِيهِ ذِي الشَّهَادَتَيْنِ، وَعَمِّهِ، وَعُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ، وَعَمْرِو بْنِ الْعَاصِ.
وَعَنْهُ: الزُّهْرِيُّ، وَيَزِيدُ بْنُ الْهَادِ، وَعَمْرُو بْنُ خُزَيْمَةَ الْمُزَنِيُّ، وَأَبُو جَعْفَرٍ الْخَطْمِيُّ عُمَيْرُ بْنُ يَزِيدَ.
وَثَّقَهُ النَّسَائِيُّ.

تُوُفِّيَ سَنَةَ خمسٍ وَمِائَةٍ.
تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام ج 2 ص 113

پس آنکسی که در زمان عثمان بن حنیف بوده و شما گفتید صحابی است پدر ایشان بوده است و نه خود ایشان.

در ضمن اگر شما در متن حدیث بر روی نام ایشان کلیک کنید بیوگرافی ایشان بالا می آید و متوجه می شوید که ایشان متولد سال 30 هجری هستند.

کلیک کنید: عُمَارَةَ بْنَ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ

رحیق مختوم;318548 نوشت:
قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ: به اين كافران كه مردم را به بت پرستى فرا ميخوانند، بگو: آيا چيزهايى پرستش كنيم كه براى ما سود و زيانى ندارند و بازگشت بقهقرى كنيم و از بهترين اديان دست برداريم با اينكه خداوند ما را هدايت كرده و راه راست را بما نشان داده است؟ خطاب آيه به كفار است نه به مسلمانان و خوطب به هم بتها هستند نه انسانها

اول آنکه بت های زمان جاهلیت نشانی از انسان های صالح که وفات کرده اند بوده است. این رو هم شما می دانید و هم ما.

واقعا ما می توانیم بگوییم چون آیه ای خطاب به کفار یا مشرکین یا یهودیان است ما نباید به آن عمل کنیم؟
آیا این استدلال قرآنی است؟؟؟

وقتی الله صدا زدن "دون الله" توسط کفار را بیهوده می خواند و آن را منع کرده است آیا یعنی غیر کفار این اجازه را دارند؟

خوب این بحث مربوط به بت است و شاید شما بگوئید ما با خود قبر و فلزات روی آن کاری نداریم و مورد توجه ما صاحب قبور هستند.

ohfreedom;318548 نوشت:
إِ
انَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ ۖفَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴿الاعراف١٩٤﴾
آنهایی را که غیر از خدا می‌خوانید ، بندگانی همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید، و اگر راست می‌گویید باید به شما پاسخ دهند ! (194)

برادر من از شما خواهش می کنم به آیه دقت بفرمائید.
خوب دقت کن برادر بزرگوارم.
از شما بعید است که چنین برداشت اشتباهی داشته باشید.
الله می فرمایند:
آنهایی را که غیر از خدا می‌خوانید ، بندگانی همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید، و اگر راست می‌گویید باید به شما پاسخ دهند !
آن وقت شما می گویید:

رحیق مختوم;318548 نوشت:
اين آيه شريفه نيز خطاب به بت ها است

باز دقت کن برادر، الله می فرمایند:
ohfreedom;318548 نوشت:
بندگانی همچون خود شما هستند

آیا بت ها بندگان خدا هستند؟ یا انسان ها و موجودات زده بندگان خدا هستند؟؟؟
در این آیه مقام "عبدیت" آمده است و ضمیر "الذین" را داده است، این ضمیر در این مقام آیا جز اشاره ای به انسان هایی که بندگان خدا هستند و نه بیشتر، دارد؟؟؟

اما برادر من اشاره ای بسیار زیبا داشتید به آیه بعدی:

رحیق مختوم;318548 نوشت:
أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُون‏

آيا آنها پاهايى دارند كه با آن راه بروند، يا دستهايى دارند كه با آن كارى انجام دهند، يا چشمهايى دارند كه با آن بنگرند، يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟ بگو: «شريكان خود را بخوانيد؛ سپس در باره من حيله به كار بريد و مرا مهلت مدهيد.» (۱۹۵)

به نظر شما با تاکید بر "الذین" و "عبدیت" در آیه قبلی منظور از این آیه آیا چیزی جز انسان هایی که مرده اند و اکنون در قبر هستند و دارای چشم و گوش و دست و پا نیستند می تواند باشد؟؟؟
در حقیقت الله با مثال های بالا دارد می گوید که اینان قدرت حرکت و دادن و حرف زدن و دیدن را ندارند.

ohfreedom;318647 نوشت:
اول آنکه بت های زمان جاهلیت نشانی از انسان های صالح که وفات کرده اند بوده است. این رو هم شما می دانید و هم ما.
ohfreedom;318647 نوشت:

واقعا ما می توانیم بگوییم چون آیه ای خطاب به کفار یا مشرکین یا یهودیان است ما نباید به آن عمل کنیم؟
آیا این استدلال قرآنی است؟؟؟

وقتی الله صدا زدن "دون الله" توسط کفار را بیهوده می خواند و آن را منع کرده است آیا یعنی غیر کفار این اجازه را دارند؟

خوب این بحث مربوط به بت است و شاید شما بگوئید ما با خود قبر و فلزات روی آن کاری نداریم و مورد توجه ما صاحب قبور هستند.

برادر من از شما خواهش می کنم به آیه دقت بفرمائید.
خوب دقت کن برادر بزرگوارم.
از شما بعید است که چنین برداشت اشتباهی داشته باشید.
الله می فرمایند:
آنهایی را که غیر از خدا می‌خوانید ، بندگانی همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید، و اگر راست می‌گویید باید به شما پاسخ دهند !
آن وقت شما می گویید:

باز دقت کن برادر، الله می فرمایند:

آیا بت ها بندگان خدا هستند؟ یا انسان ها و موجودات زده بندگان خدا هستند؟؟؟
در این آیه مقام "عبدیت" آمده است و ضمیر "الذین" را داده است، این ضمیر در این مقام آیا جز اشاره ای به انسان هایی که بندگان خدا هستند و نه بیشتر، دارد؟؟؟

اما برادر من اشاره ای بسیار زیبا داشتید به آیه بعدی:

آيا آنها پاهايى دارند كه با آن راه بروند، يا دستهايى دارند كه با آن كارى انجام دهند، يا چشمهايى دارند كه با آن بنگرند، يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟ بگو: «شريكان خود را بخوانيد؛ سپس در باره من حيله به كار بريد و مرا مهلت مدهيد.» (۱۹۵)

به نظر شما با تاکید بر "الذین" و "عبدیت" در آیه قبلی منظور از این آیه آیا چیزی جز انسان هایی که مرده اند و اکنون در قبر هستند و دارای چشم و گوش و دست و پا نیستند می تواند باشد؟؟؟
در حقیقت الله با مثال های بالا دارد می گوید که اینان قدرت حرکت و دادن و حرف زدن و دیدن را ندارند.


جناب ohfreedom هر آيه ايي شأن نزولي دارد كه در طي اتفاق يا داستاني آن آيه نازل شده است
بزرگترين مفسر قرآن كريم شيخ طبرسي كه وثاقت و درستي تفسيرش مورد اتفاق علماي اهل سنت نيز هست در شان نزول اين آيه ميفرمايد كه منظور از اين آيه بتهايي هستند كه مورد پرستش مشركين قريش بودند آنوقت شما از نزد خودتان به توجيه اين آيه مي پردازيد ؟؟؟

نقل قول:
مجمع البیان به اتفاق آراء شیعه و اهل سنت، در جامعیت، استحکام مطالب، شیوه ترتیب و تنظیم آنها و در روش تفسیر و تبیین مفاهیم آیات، منزلت خاص و جایگاه ویژه‌ای دارد. شیخ محمود شلتوت رئیس اسبق دانشگاه الازهر می‌گوید: «مجمع البیان در بین کتابهای تفسیری قرآن بی‌همتاست.»

ohfreedom;318631 نوشت:
خوب برادر من در مورد عثمان بن حنیف هر دو نفر نظر مشترکی داریم بنده هم گفتم ایشان در سال 41 وفات نمودند؛ امیر المومنین علی رض نیز در سال 40 وفات نموده اند، این یعنی گفته هر دو نفر ما در مورد ایشان صحیح است؛ در ضمن خودتان در نوشته هایتان اشاره ای داشتید که ایشان در سال 40 وفات کرده اند..

ohfreedom;318631 نوشت:

اما در مورد عُمارة بن خُزيمة باید بگویم:
192 - 4: عُمارة بن خُزيمة بن ثابت الأنصاريُّ. [الوفاة: 101 - 110 ه]

رَوَى عَنْ: أَبِيهِ ذِي الشَّهَادَتَيْنِ، وَعَمِّهِ، وَعُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ، وَعَمْرِو بْنِ الْعَاصِ.
وَعَنْهُ: الزُّهْرِيُّ، وَيَزِيدُ بْنُ الْهَادِ، وَعَمْرُو بْنُ خُزَيْمَةَ الْمُزَنِيُّ، وَأَبُو جَعْفَرٍ الْخَطْمِيُّ عُمَيْرُ بْنُ يَزِيدَ.
وَثَّقَهُ النَّسَائِيُّ.

تُوُفِّيَ سَنَةَ خمسٍ وَمِائَةٍ.
تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام ج 2 ص 113

پس آنکسی که در زمان عثمان بن حنیف بوده و شما گفتید صحابی است پدر ایشان بوده است و نه خود ایشان.

در ضمن اگر شما در متن حدیث بر روی نام ایشان کلیک کنید بیوگرافی ایشان بالا می آید و متوجه می شوید که ایشان متولد سال 30 هجری هستند.


[=Zar]عمارة بن خزيمة:
[=Zar]ابن ثابت: روى عن عمه، و هو من أصحاب النبي ص، و روى عنه عبد الله بن أحمد الذهلي. الفقيه: الجزء 3، باب ما يقبل من الدعاوى بغير بينة
[=zar]__________________
[=zar]معجم رجال الحديث، ج‏13، ص: 293
جناب ohfreedom كجاي اين جمله نوشته ابيه ؟؟؟
عبارت با وضوح ميگويد خود عماره بن خزيمه بن ثابت
بابا قشنگ نگاه كنيد بعد بفرمائيد فلان و بهمان
درمورد عثمان بن حنيف هم همينطور آيا ميشود امير المومنين يه آدم كم سن و سال را براي ولايت شهري به بزرگي بصره انتخاب كند ؟؟؟
ضمن اينكه از شواهد و قرائني كه در خطبه ي 45 نهج البلاغه بر مي آيد جناب عثمان در سن ميانسالي بودند نه جواني علاوه بر اين مگر فاصله بين مرگ عثمان بن عفان تا شهادت آقا امير المومنين چقدر بوده كه بر فرض وفات عثمان بن حنيف در زمان معاويه بگوئيم ايشان كم سن و سال بودند ؟؟؟

جمله ي زير را از سايت تبيان برايتان بازگو ميكنم

نقل قول:

طبقه ومنزلت روايي عثمان.

او از طبقه صحابه پيامبر(ص) و از ياران امام علي بن ابي طالب (ع)است. جلالت و منزلت والاي اين صحابىِ فاضل وكاردان عربى، نزد ارباب حديث و رجاليون سنّي وشيعي روشن است. او در روايات وكتب رجالي شيعى، به عنوان نخستين گروندگان به علي (ع)و از سپاهيان (شرطة الخميس) آن حضرت كه با وي بر سر جان پيمان بستند، به شمار مي رود. (7) .
از او روايات اندكي آن هم از پيامبر(ص) نقل شده است و كساني چون: ابو امامة، اسعد بن سهل بن حنيف، عبيدالله بن عبدالله بن عتبه و عمارة بن خزيمه از وي نقل كرده اند.
احمد بن حنبل با سه سند و نسائى، ابن ماجه و ترمذي با اسناد خود از وي نقل كرده اند: مردي از ناحيه چشم آسيب ديده و نابينا شده بود، نزد پيامبر خدا(ص) آمد و درخواست دعا كرد.
آن حضرت فرمود: مي خواهي الآن دعا كنم يا آن را تأخير بيندازم كه در آن خيري است.
گفت: الآن دعا كنيد. پيامبر(ص) فرمود: وضويي نيكو بساز؛ دو ركعت نماز بگزار و پس از نماز بگو: (اَللّهُمَّ اِنّي اَتَوَجّهُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نبِىِّ الرَّحْمَة يا مُحَمّدُ اِنّي تَوَجَّهتُ بِكَ اِلي رَبّي في حاجَتي هذِهِ، فَتُقْضي لىَ اَللّهُمَّ شَفِّعْهُ فىّ؛ خدايا به آبروي پيامبرت، كه پيامبر رحمت است، به سوي تو روي مي آورم. اي محمد! من به واسطه تو، به سوي پروردگارم در اين حاجت، روي آوردم تا حاجت روا شوم؛ خدايا، او را يار و شفيع من بگردان. (1) .
او پس از فتنه جمل به كوفه آمد و تا پايان عمر در آن جا سكونت گزيد.تا ريخ نگاران به سال درگذشت او تصريح نكرده اند و تنها به اين نكته اشاره كرده اند كه وي خلافت معاويه را درك كرد و ذهبي نيز او را در شمار درگذشتگان بين سال 41 - 50ه.ق. آورده است. (2) .
1- مسند احمد بن حنبل 4/ 138؛ تهذيب الكمال 19/ 358؛ اسد الغابة 3/ 371؛ صحيح ترمذي 5/ 565 (ح 3578) و سنن ابن ماجه 1/ ح 1385.
2- در اين باره ر.ك: كتاب الثقات 3/ 261؛ تاريخ الصحابه 172؛ تاريخ بغداد 1/ 180و تاريخ الاسلام 4/ 80.



جناب ohfreedom اينقدر خودتان را درگير الفاظ نفرمائيد خذ الغايات و اترك المبادي اصل بحث ما در اينجا بر سر توسل است اگر شما احاديثي در رد اين مسئله در كتب شيعي داريد بياوريد همچنانكه ما دلايل جواز و رجحان توسل به اولياي الهي چه در حال ممات و چه در حال حياتشان را برايتان آورديم متاسفانه همين بحثهايي كه بر سر الفاظ ميشود باعث قفل و بست تايپيك خواهد شد
خواهشا بحث را بر سر همين موضوع قرار دهيد

رحیق مختوم;318661 نوشت:
جناب ohfreedom كجاي اين جمله نوشته ابيه ؟؟؟ عبارت با وضوح ميگويد خود عماره بن خزيمه بن ثابت بابا قشنگ نگاه كنيد بعد بفرمائيد فلان و بهمان درمورد عثمان بن حنيف هم همينطور آيا ميشود امير المومنين يه آدم كم سن و سال را براي ولايت شهري به بزرگي بصره انتخاب كند ؟؟؟ ضمن اينكه از شواهد و قرائني كه در خطبه ي 45 نهج البلاغه بر مي آيد جناب عثمان در سن ميانسالي بودند نه جواني علاوه بر اين مگر فاصله بين مرگ عثمان بن عفان تا شهادت آقا امير المومنين چقدر بوده كه بر فرض وفات عثمان بن حنيف در زمان معاويه بگوئيم ايشان كم سن و سال بودند ؟؟؟

برادر من ظاهرا شما حرف ما را قبول نداری؟؟؟

این هم سایتی که معرفی کرده بودم:

عُثْمَانَ بْنَ حُنَيْفٍ نیز در سال 41 الی 45 قمری (بنا به قول مشهور اوایل خلافت حضرت معاویه) وفات نموده است.
صحبت شما درست است و ایشان در میان سالی حاکم بصره بوده اند، در این شکی نیست؛ امیرالمومنین علی رض در سال 40 وفات نمودند و ایشان در سال 41 وفات کردند.

امیدوارم که مسئله جا افتاده باشد.

برادر جان لطفا اجازه دهید برای آنکه بحث به نتیجه برسد همین شبهه اول و دوم را تمام کنیم و بعد با فراق خاطر و وقتی بیشتر به ادامه شبهه ها برسیم.

ممنونم از شما

[="Times New Roman"]اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

سوالي كه ايجاد شبهه ميكند نزد مسلمين ( بخاطر وساوس وهابيت ) درباره توسل اين است كه توسل به معناي خواستن از غير خدا

حال اگر توسل را تعريف كنيم اين موضوع حل ميشود. و خيلي ها متوجه ميشوند كه چرا امام اعظم ابوحنيفه به لباس امام شافعي متوسل ميشده ولي كافر و مشرك نبوده ( بنا بر معياري كه وهابيها تعئين كرده اند )

اگر خيلي خلاصه بخواهيم ب معناي توسل بپردازيم توسل عبارتست از :
توسل در خود داراي معناي ظاهري و "تلويحي" شهادتين است ( تلويح يعني معنايي كه از جمله اي استنباط ميشود ولي در ظاهر جمله نيست . مثلا قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين - برهان و دليلتان را بر قولتان بياوريد اگر از صادقين هستيد - معناي تلويحي اين جمله اين است كه اگر دليل نياوريد پس دروغگوئيد . ولي اين معني در ظاهر جمله نيست )

توسل يك عمل عبادي اي است كه در ظاهر و تلويحا در بطن خود شهادتين دارد و
تكرار شهادتين ( اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله ) در يك معناي كلي
يعني اهل سنت و شيعيان وقتي توسل ميكنند دارند شهادتين ميگويند
و اگر امام ابوحنيفه به پيراهن امام شافعي متوسل ميشود يعني اينكه فقه او را بر طريقت شريعت برحق دانسته و قول او را مطابق با فقه نبوي ميداند
و اگر ما
به ائمه عليهم السلام متوسل ميشويم يعني ما ائمه اثني عشر را بر شريعت منزل و دين حنيف مي شناسيم و فقه آنها را مطابق با فقه نبوي ميدانيم

اگر
به خدا سبحان مستقيما رجوع كنيم اين بسيار زيباست ولي اگر بر توسل به اوليائمان ايراد بگيريم و برائت بجوئيم
خب در يك كلام
ما با جاهليت كه الله را ميخواندند چه تفاوتي داريم ؟
تفاوت ما در شهادت به نبوت نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است
و ولايت اوليائمان كه معتقديم بر طريقت نبوي بوده اند
اينطور
خودمان را از جاهليت و مسيحيت و يهوديت جدا ميكنيم عزيز برادر

ياحق

بهلول;318827 نوشت:
بزرگترین مشکل شما همین است شما پیامبر و و ائمه ما را معصوم نمیدانید اما طلحه و زبیر و عایشه را چون از نزدیکان پیامبر بودند یا معاویه را چون کاتب وحی بوده معصوم میدانید

در یک جمله می گویم، جز پیامبر که معصوم از گناه عمدی و معصوم از خطا در ابلاغ وحی می باشد، دیگر اهل سنت هیچ احدی را معصوم نمی داند. هیچ کس.

فاتح;318826 نوشت:
حال اگر توسل را تعريف كنيم اين موضوع حل ميشود. و خيلي ها متوجه ميشوند كه چرا امام اعظم ابوحنيفه به لباس امام شافعي متوسل ميشده ولي كافر و مشرك نبوده ( بنا بر معياري كه وهابيها تعئين كرده اند )

امام ابوحنیفه در سال 80 هجری در کوفه عراق به دنیا آمده و در سال 150 هجری وفات نمودند.
امام شافعی در سال 150 در غزه فلسطین به دنیا آمده و در سال 204 وفات نمودن اند!!!

حال چگونه ممکن است که امام ابوحنیفه در سال 150 که تازه با خیلی خوش بینی در آن زمان امام شافعی چند ماه بیشتر سن نداشته اند و در فلسطین هم بوده اند، به لباس ایشان متوسل شده باشند؟؟؟

[="Tahoma"]

ohfreedom;318535 نوشت:
همانگونه که می دانید آیات قرآن همگی شاهدی زنده برای ما هستند و از آنجا که هیچ آیه ای از 114 سوره قرآن منسوخ نشده است هر آیه و هر کلمه قرآن برای ما هدایت گر و واجب الاطاعه است.

الله در قرآن می فرمایند:
[=&quot]قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَنفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا
بگو چیزی غیر از الله را بخوانیم که نه برای ما سوی دارد و نه ضرری؟

شاید دوستان قبول نکنند و بگویند که در این آیه گفته است "چیزی" و نگفته است "کسی" خوب ما هم حرف شما را می پذیریم و آیاتی هدایت گر برای شما بیان می کنیم.
[=&quot]إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ[=&quot] ۖ[=&quot]فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[=&quot]﴿[=&quot]الاعراف[=&quot]١٩٤[=&quot]﴾
[=&quot]آنهایی را که غیر از خدا می‌خوانید ، بندگانی همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید، و اگر راست می‌گویید باید به شما پاسخ دهند[=&quot] ! [=&quot](194)

در این آیه به صراحت می گوید "الذین" یعنی "کسانی که" به صورت واضح و روشن می گوید هر انسانی پایین تر از الله!!!

حالا باز دوستان بگویند وهابیون مخالف هستند.
برادر جان این کلام الله است و نه کلام من و علما



با عرض سلام و ادب خدمت دوستان عزیز

با کسب اجازه از سرور بزرگوار جناب رحیق مختوم

جناب ohfreedom،ما هم مانند شما قرآن را چراغ هدایت و شاهدی برای همیشه می دانیم،اما یک فرق اساسی با شما داریم،شما فقط به آیاتی که مدعای شما را بیان می کند تمسک کرده و توجهی به آیات دیگر ندارید.بعبارتی دیگر مصداق«یومنون ببعض و یکفرون ببعض» هستید.حال آنکه باید تمام آیات قرآن را مورد توجه قرار داد.

جناب ohfreedom ! اگر وقت بگذارید و با توجه و منصفانه به قرآن کریم مراجعه کنید خواهید دید که خداوند متعال توسل به برخی از بندگان صالح خود را نه تنها جایز شمرده بلکه به بندگانش سفارش کرده که به آنها متوسل شوند که به چند نمونه اشاره می کنم:

1. توسل جستن به غیر خدای سبحان، و یاری خواستن از پیامبران و اولیای الهی که در زمان های مختلف نزد مسلمانان معمول و متعارف بوده، به معنای شریک قرار دادن آنان در افعال خداوند نیست. بلکه مقصود، آن است که خداوند حاجات و خواسته های مردم را به برکت وجود آنان برآورده می سازد. در حقیقت آنان به وسیله اولیا، به خود خداوند متوسل می شوند. و خدا را می خوانند تا خواسته های آنان را برآورده سازد، و اولیای خدا را می خوانند تا اجابت خواسته های آنان را از خدا بخواهند. این معنی در قرآن مجید از مؤمنین خواسته شده است: "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ".[مائده،آیه 35.] یعنی: «اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله ‏اى براى تقرب به او بجوئید.»

2. آيه 64 سوره نساء :
«وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً :
اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت».

همانطور که مشاهده مي شود رفتن به نزد رسول خدا براي طلب بخشايش در اين آيه عام است ؛ هم شامل حيات ايشان و هم بعد از مرگ ظاهري مي شود .

3. اگر شما واقعاً خود را پیرو قرآن میدانید باید همه قرآن را قبول داشته باشند چرا که خداوند در داستان پیامبرش حضرت یعقوب علیه السلام می فرماید:

قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئينَ (97 یوسف)

داستان را همه میدانند بعد از به خود آمدن فرزندان یعقوب و برادران یوسف علیهما السلام خواستند استغفار کنند ولی خودشان این کار را نکردند و پدر را واسطه کردند و به او توسل جستند خوب این پیامبر خدا اگر مانند عقائد وهابیت میدانست که استغفار و توسل به غیر خداوند جایز نیست نباید برای آنها استغفار مینمود و باید آنها را به خود خداوند ارجاع میداد ولی در ادامه خداوند از قول این نبیش فرمود:

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبىّ‏ِ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(98 یوسف)

فکر کنم همین چند آیه برای اثبات مدعای ما که جواز توسل به غیر خداوند باشد کافی است.

همجنانكه در اولين پست اين تايپيك خدمت دوستان عرض كردم قرار نيست در اينجا به كسي توهين شود پس خواهشا در فضايي آرام و بدور از تعصبات مذهبي به بحث خواهيم پرداخت
بديهي است پست هاي حاوي توهين و تمسخر طبق قانون انجمن حذف خواهند شد

با اجازه از سرور گرانقدر جناب مقداد كه به جمع ما تشريف آوردند به ادامه بحث مي پردازم

جناب ohfreedom براي اينكه بر شما ثابت شود وهابيوني كه شما مدعي عدم وجود آنها هستيد چه افكار و عقائدي دارند به برخي از فتاواي ابن تيميه كه از مبدعان اين فرقه است اشاره ميكنم

برخی فتاوای و آراء ابن تیمیه

1- تحریم نماز و دعا در کنار قبور اولیاء
ابن تیمیه می گوید نماز خواندن در کنار قبور مشروع نیست همچنین قصد مشاهد کردن به جهت عبادت در کنار آنها از قبیل نماز اعتکاف استغاثه ابتهال و قرائت قرآن مشرو ع نیست بلکه باطل است
( مجموعه الرسائل المسائل ج 1 ص 60 )

2- تحریم زیارت قبور
از جمله کسانی که شدیدا با زیارت قبر پیامبر و دیگر اولیای الهی مقابله میکند ابن تیمیه است او در جایی می گوید تمام احادیث زیارت قبر پیامبر ضعیف بلکه دروغ است
(التوسل و الوسیله ص 156)

3- تحریم استغاثه به غیر خدا
ابن تیمیه می گوید اگر کسی به شخصی که از دنیا رفته بگوید مرا دریاب مرا کمک کن از من شفاعت کن مرا بر دشنم پیروز کن و امثال این در خواستها که تنها خدا بر آن قدرت دارد از اقسام شرک است و در جای دیگری می گوید اگر کسی چنین گوید باید توبه کند و گرنه کشتنش واجب است
(الهدایه السنیه ص 40 و زیاره القبور ص 17 و 18 )

ادامه ...

ohfreedom;318863 نوشت:
به اعتراف خود شیعه توسل مستحب است!
یادمه میگفتی هرکاری که پیامبر ص کرده رو باید انجام داد و کارهایی که ازون دوری کرده رو انجام نداد.

همون آیه زیبا که اطیعو الله و رسوله لعلکم ترحمون...

پیامبر ص توسل میکرد و ماهم باید انجام دهیم.

البته نظر کاربر گرامی بهلول شاید این بوده که سنی توسل رو قبول ندارد که درسته.. اگرچه با زبان میگویند ماقبول داریم!!!!!!!!!!!

[="Tahoma"]1- نسبت دادن جسمیت به خدا
ابن تیمیه میگوید آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پیشینیان بر آن است حق می باشد حال اگر از این امر لازم آید که خداوند را متصف به جسمیت کنیم اشکالی ندارد زیرا لازمه حق نیز حق است
( الفتاوای ج 5 ص 192 )

تناقضات ابن تیمیه
با مراجعه به کتابهای ابن تیمیه و بحث و تحلیل های او پی میبریم که در کلام وی تناقضات فراوانی وجود دارد اینک به نمونه هایی از آن اشاره میکنیم

1- در عین حال که به صحیح بخاری در موارد زیاد استدلال و احتجاج میکند ولی هنگامی که به روایتی در این کتاب برمیخورد که با افکار او سازگاری ندارد او را ابطال کرده و کتاب را نیز مورد تنقیض قرار میدهد و درباره او میگوید در بخاری اغلاطی وجود دارد
(منهاج السنه ج 5 ص 101 و 102 و همچینن ج 7 ص 215 )

2- او در حالی که زیاد به روایات اهل تسنن استدلال و احتجاج میکند ولی هنگامی که شیعه دوازده امامی بر حقانیت تعلیمات مذهبی خود به یکی از روایات کتب اهل تسنن استدلال میکند می گوید این حدیث در صحیحین نیامده و بلکه در آن برخی اهل حدیث همچون ابن حزم و دیگران طعن زده اند ولی اهل سنت هچون ابی داوود و ترمذی و ابن ماجه آن روایت را آورده اند و صاحبان مسانید همچون امام احمد و دیگران آن را نقل کرده اند پس مطابق اصول شما از کجا این روایات ثابت شده تا به ان احتجاج کنید ؟؟ و بر تقدیر ثبوت این حدیث از اخبار آحاد است
(منهاج السنه ج 3 ص 456 )

ادامه ...

[="Tahoma"]1- او در باب فضائل جناب عمر به کتاب ترمذی استناد میکند ولی هنگامی که به روایات فضائل علی علیه السلام می رسد میگوید ترمذی احادیثی را در فضائل علی ذکر کرده که بسیاری از آنها ضعیف است
(منهاج السنه ج 7 ص 178 )

2- او به روایات حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین زیاد استدلال میکند ولی همین که شیعه دوازده امامی به یک حدیث این کتاب که درباره آن حاکم تصریح به صحت بنابر شرط شیخین کرده و ذهبی نیز در تلخیص المستدرک با او موافقت نموده و استدلال میکند می گوید سند آن ضعیف است
(منهاج السنه ج 5 ص 396 )

3- او در مواردی که رای و نظرش موافق با شهرستانی است به کلامش زیاد اعتماد میکند ولی هر جا که مطلبی از او مشاهده میکند که با رای او موافق نیست یا مایه تقویت شیعه امامیه است بر او هجوم برده و میگوید شهرستانی خبرویت ندارد
(منهاج السنه ج 6 ص 300 و 305 و 319 و 326 و 362 )

ohfreedom;318647 نوشت:

وقتی الله صدا زدن "دون الله" توسط کفار را بیهوده می خواند و آن را منع کرده است آیا یعنی غیر کفار این اجازه را دارند؟

خوب این بحث مربوط به بت است و شاید شما بگوئید ما با خود قبر و فلزات روی آن کاری نداریم و مورد توجه ما صاحب قبور هستند.

با سلام.

خداوند در قران می فرماید:

«ما لكم من دونه من ولي ولا شفيع»

«وما لكم من دون الله من ولي ولا نصير»

از طرفی می فرماید:

«ما من شفيع الا من بعد اذنه»

«من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه»

انما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا ....

اگر به دید حضرت عالی بخواهیم بنگریم اینها تناقض هستند،ولی اگر با عقل سلیم بنگریم متوجه می شویم که دون الله ،کسانی هستند که من عندالله نیستند به عبارتی اجازه ای از طرف خدا به انها داده نشده ،بلکه من عند الشیطان می باشند....حالا یا از طرف هواهای نفسانی است که البته فرقی هم نمی کند ان هم اغوای شیطان است و یا غیره.....

اولیاء الهی در ولایت و شفاعت و غیره از حضرت حق اجازه دارند یعنی من عندالله هستند،نه من دون الله .....در وسیله بودن نیز من عندالله هستند....

[="arial black"][="darkgreen"]السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ[/]

[/]

[="arial black"][="darkgreen"]خوب در مورد زنده بودن ایمه باید عرض کنم که:
خود ماهم فرض می گیریم که عند الله زنده هستند.
خوب بنده از همین جا هم ثابت می کنم که ایمه اطهار چگونه ما متوسل می شویم
اگر در لابه لای قران می بگردیم چیز هایی در این رابطه پیدا می کنیم
لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوا وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ [٣:١٨٨]
گمان مبر آنها که از اعمال (زشت) خود خوشحال می‌شوند، و دوست دارند در برابر کار (نیکی) که انجام نداده‌اند مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب (الهی) برکنارند! (بلکه) برای آنها، عذاب دردناکی است!
خوب این جا گفته زنده هستند اما نگفته کجا ؟
خوب ما در جواب منکران می گویییم که طبق ایات قران خدا همه جا هست و اگر خدا همه جا هست پس باید گفت ایمه هم هستند
خدا هم نزد عند الناس هست
[="blue"]وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ [٢:١١٥]
مشرق و مغرب، از آن خداست! و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست! خداوند بی‌نیاز و داناست!
[/]
طبق ایه گفته خدا همه جا هست.
یا نه یک ایه دیگر می گوید:
وَ[="red"]لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ [٥٠:١٦]
ما انسان را آفریدیم و وسوسه‌های نفس او را می‌دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم!
[/]
خوب طبق این ایات اگر شهیدان نزد خدا باشند نزد مردم نیز هستند !!
ای کسانی که ادعای قران می کنید جواب دهید
به قول مختار بن ابوعبیده ثقفی
هل من مبارز ؟؟
هل من مدافع
[/]
[/]

[="arial black"][="darkgreen"]السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ[/]

[/]

ohfreedom;318532 نوشت:
روايت مذکور این است:
حَدَّثَنَا رَوْحٌ ، قَالَ : حَدَّثَنَا شُعْبَةُ ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْمَدِينِيِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ عُمَارَةَ بْنَ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ يُحَدِّثُ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ ، أَنَّ رَجُلًا ضَرِيرًا أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَقَالَ : يَا نَبِيَّ اللَّهِ ، ادْعُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَنِي ، فَقَالَ : " إِنْ شِئْتَ أَخَّرْتُ ذَلِكَ ، فَهُوَ أَفْضَلُ لِآخِرَتِكَ ، وَإِنْ شِئْتَ دَعَوْتُ لَكَ " ، قَالَ : لَا ، بَلْ ادْعُ اللَّهَ لِي ، فَأَمَرَهُ أَنْ يَتَوَضَّأَ ، وَأَنْ يُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ ، وَأَنْ يَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ : " اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ ، يَا مُحَمَّدُ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى رَبِّي فِي حَاجَتِي هَذِهِ فَتَقْضِي ، وَتُشَفِّعُنِي فِيهِ ، وَتُشَفِّعُهُ فِيَّ " ، قَالَ : فَكَانَ يَقُولُ هَذَا مِرَارًا ، ثُمَّ قَالَ بَعْدُ : أَحْسِبُ أَنَّ فِيهَا أَنْ تُشَفِّعَنِي فِيهِ ، قَالَ : فَفَعَلَ الرَّجُلُ ، فَبَرَأَ ، حَدَّثَنَا مُؤَمَّلٌ ، قَالَ : حَدَّثَنَا حَمَّادٌ يَعْنِي ابْنَ سَلَمَةَ قَالَ : حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ الْخَطْمِيُّ ، عَنْ عُمَارَةَ بْنِ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ ، أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ ذَهَبَ بَصَرُهُ ، فَذَكَرَ الْحَدِيثَ .

همانطور که می دانید راوی اول عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ متوقی سال 41 هجری هستند
تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام ج 2 ص 420
اما راوی بعدی که از ایشان نقل می شود عمارة بن خزيمة الأنصاري است که ایشان متولد سال 30 هجری می باشند!!!
تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام جلد 2 ص 113

به عبارتی در زمان روایت فقط 11 سال داشته اند.

برادر من، شما جای من این روایت را قبول می کنید که راوی اش در زمان وفات گوینده فقط 11 سال داشته باشد؟؟؟

نقل
  نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم

دارمی در سنن خود از ابوالجوزاء اوس بن عبدالله نقل میکند در مدینه قحطی شدیدی پدید آمد عده ایی بنزد عایشه آمده و از این امر شکایت کردند عایشه گفت به سراغ قبر پیامبر بروید و از انجا دریچه ایی به سوی آسمان باز کنید تا بین قبر حضرت و آسمان فاصله ایی نباشد آنان چنین کردند خداوند نیز به برکت توسل به حضرت باران فراوانی به آنها عنایت کرد تا آن که سبزی ها رشد کرده و شتران چاق شدند ... (سنن دارمی ج 1 ص 43 ) از آنجا که حدیث فوق با عقیده البانی موافق نبوده سعی کرده به دلیل وجود سعید بن زید در سندش آن را تضعیف کند ( التوسل انواعه و احکامه) در حالیکه سعید بن زید از رجال مسلم است و یحیی بن معین او را توثیق نموده است همچنین بخاری ، ابن سعد ، عجلی ، ابوزرعه ، ابوجعفر دارمی ، و برخی دیگر از رجالیین اهل سنت او را توثیق نموده اند (تهذیب التهذیب ج 4 ص 29 )

خوب برادر من بنده بهانه ی شما را قبول می کنم و با سعید بن زید کاری ندارم و روایت را بدون در نظر گرفتن ضعیف یا قوی بودن ایشان بررسی می کنیم.

متن روایت:
حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ زَيْدٍ ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَالِكٍ النُّكْرِيُّ ، حَدَّثَنَا أَبُو الْجَوْزَاءِ أَوْسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ، قَالَ : " قَحَطَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ قَحْطًا شَدِيدًا ، فَشَكَوْا إِلَى عَائِشَةَ ، فَقَالَتْ : انْظُرُوا قَبْرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَاجْعَلُوا مِنْهُ كُوَوًا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ ، قَالَ : فَفَعَلُوا ، فَمُطِرْنَا مَطَرًا حَتَّى نَبَتَ الْعُشْبُ ، وَسَمِنَتِ الْإِبِلُ حَتَّى تَفَتَّقَتْ مِنْ الشَّحْمِ ، فَسُمِّيَ عَامَ الْفَتْقِ " .

در این حدیث عمرو بن مالك النكري ضعیف الحدیث است:

1- أبو أحمد بن عدي الجرجاني در مورد او می گوید: منكر الحديث عن الثقات و يسرق الحديث

2- أبو حاتم بن حبان البستي در مورد او می گوید: يعتبر حديثه من غير رواية ابنه عنه، يخطئ ويغرب

3- أبو يعلى الموصلي در مورد او می گوید: ضعيف

4- عمرو بن مالك، النكري، توفي سنة ثمان، أو تسع وعشرين ومائة، من السابعة، وقع في روايته مناكير بسبب ابنه يحيى.
روى عن: أبي الجوزاء.
روى عنه: ابنه يحيى، وحماد بن زيد.
معجم شيوخ الطبري الذين روى عنهم في كتبه المسندة المطبوعة ج 1 ص 389
وانظر: " تهذيب الكمال " (22/ 211 / 4441)، و " رجال تفسير الطبري " (428/ 2016).

3207 -عمرو بن مالك النكري: قال ابن عدي: كان يسرق الحديث.
ديوان الضعفاء والمتروكين وخلق من المجهولين وثقات فيهم لين ج 1 ص 305

برادر من به یاد داشته باشید که سعيد بن زيد الأزدي را به شما تخفیف دادم


[="arial black"][="darkgreen"]ای کسی که هنوز نمی دانی روایت رو چگونه ضعیف و چگونه صحیح می خوانند
بهتون می گم شما برید علم رجال یاد بگیرید بعد بیایید حرف بزنید
هر منكر الحديثى ضعيف نيست

هر منكر الحديثى نمى‌تواند ضعيف باشد؛ چرا كه اين اصطلاح در باره بسيارى از راويان ثقه نيز به كار رفته است.
ذهبى و ابن حجر نيز در جاى ديگر كه تقويت راوى به نفع آن‌ها بوده، تصريح كرده‌‌اند كه هر منكر الحديثى، ضعيف نيست.
[="red"]ذهبى در ميزان الإعتدال در ترجمه احمد بن عتاب المروزى مى‌گويد:
ما كل من روي المناكير يضعّف.
هر کسى که روايت منکر نقل کند، نبايد تضعيف ‌شود.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 259، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.[/]

[="blue"]ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان در ترجمه حسين بن فضل البجلى مى‌گويد:
فلو كان كل من روى شيئاً منكراً استحق أن يذكر في الضعفاء، لما سلم من المحدثين أحد.
اگر بنا باشد هر کسى که روايت منکرى را نقل کرده است ضعيف بدانيم و نام او را در رديف ضعفا بياوريم، هيچ يک از محدثان و راويان سالم نخواهند ماند.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) لسان الميزان، ج 2، ص 307، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.
[/]

[="magenta"]حال بايد از ذهبى و ابن حجر پرسيد كه دليل اين برخورد دوگانه چيست؟!
آيا جز تعصب و دفاع جانبدارانه از خلفا، مى‌توان براى آن دليل ديگرى يافت؟
و اتفاقا تنها روايتى كه او نقل كرده و از ديدگاه عالمان سنى «منكر» شمرده شده، همين روايت است.
دار قطنى در سؤالات الحاكم مى‌نويسد:
فسليمان بن بنت شرحبيل؟ قال: ثقة. قلت: أليس عنده مناكير؟ قال: يحدث بها عن قوم ضعفاء؛ فأما هو فهو ثقة.
از حاكم نيشابورى در باره سليمان بن داود پرسيدم، پاسخ داد: او مورد اعتماد است، گفتم: مگر وى روايات منكر ن دارد؟ پاسخ داد: احاديث منكر را از راويان ضعيف نقل مى‌كند؛‌ ولى خود مورد اعتماد است.
الدارقطني البغدادي، علي بن عمر أبو الحسن (متوفاي385هـ)، سؤالات الحاكم النيسابوري، ج 1، ص 217، رقم: 339، تحقيق: د. موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، ناشر: مكتبة المعارف - الرياض، الطبعة: الأولى، 1404هـ – [/]1984م.[/]

[/]
[="arial black"][="indigo"]خوب دیدید عزیزان چگونه کسی که علم ندارد به کتاب خوشون چگونه گیر می کنه [/][/]

[="arial black"][="darkgreen"]أصاب الناس قحط في زمان عمر بن الخطاب، فجاء رجل إلي قبر النبي، فقال: يا رسول الله! استسق الله لأمتك، فإنهم قد هلكوا، فأتاه رسول الله في المنام، فقال: إئت عمر فأقرئه السلام و أخبره أنكم مسقون.

در زمان خلافت عمر بن خطاب قحطي آمد و يكي از صحابه – به نام بلال بن حارث – كنار قبر پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله! مردم از بي آبي و قحطي، هلاك شدند. براي مردم طلب رحمت كن. پيامبر به خواب او آمد و گفت برو نزد عمر و از قول من به او سلام برسان و بگو خداوند باران رحمت را بر شما نازل مي كند.

فتح الباري لإبن حجر، ج2، ص412 - البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص105 - المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص482 - الاستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1149 - كنز العمال للمتقي الهندي، ج8، ص431 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص345 - الإصابة لإبن حجر، ج6، ص216 - تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص273
[/][/]
[="arial black"][="darkgreen"]وَقَالَ الْحَافِظُ أَبُو بَكْرٍ الْبَيْهَقِيُّ: أَخْبَرَنَا أَبُو نَصْرِ بْنُ قَتَادَةَ وَأَبُو بَكْرٍ الْفَارِسِيُّ قَالَا: حدثنا أبو عمر بْنُ مَطَرٍ، حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ (1) بْنُ عَلِيٍّ الذُّهْلِيُّ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَحْيَى، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ عَنْ مَالِكٍ قال: أصاب الناس قحط في زمن عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ اسْتَسْقِ اللَّهَ لِأُمَّتِكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا.
فَأَتَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ في المنام فقال: إيت عمر فأقره (2) مني السلام واخبرهم أنهم مسقون، وقل له عليك بالكيس الْكَيْسَ.
فَأَتَى الرَّجُلُ فَأَخْبَرَ عُمَرَ فَقَالَ: يَا رب ما آلوا إِلَّا مَا عَجَزْتُ عَنْهُ (3) .
وَهَذَا إِسْنَادٌ صَحِيحٌ
البدایه و النهایه ج 7ص 105
[/]
[/]

[="arial black"][="darkgreen"]توسل شعراي نامي اهل سنت به چهارده معصوم

تا قبل از ابن تيميه و ابن عبدالوهاب، توسل به معناي قسم دادن خدا به جاه و حق پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت (ع) در ميان اهل سنت كاملا امري نيكو و عادي بود. در اين قسمت نمونه هايي از توسل شعراي نامي اهل سنت به چهارده معصوم را

[ صفحه 31]

از نظر مي گذرانيم:
1 - شيخ اجل سعدي، كه از علماي شافعي است، به حق فرزندان فاطمه زهرا - سلام الله عليها - توسل مي جويد:

خدايا به حق بني فاطمه++
كه بر قول ايمان كنم خاتمه

اگر دعوتم رد كني ور قبول++
من و دست و دامان آل رسول

2 - خواجوي كرماني، به حق چهارده معصوم توسل مي جويد:
يا رب به حق آن چمن آراي لوكشف
يا رب به حق آن گل سيراب تشنه لب
يا رب به حق آن علي عالي آستان
يا رب به حق خاذن گنجينه ي هدي
يا رب به حق جعفر صادق كه آفتاب
يا رب به حق موسي كاظم كه چون كليم
يا رب به حق مهدي هادي كه چرخ را...
3 - سنايي:

كردگارا به جان پاك رسول++
به علي و حسين و سبط بتول

كه دل ما ز غير خود بستان++
از هواي هواي خود برهان

4 - مولانا خالد نقشبندي: كه از علماي بزرگ شافعي است، به زيارت امام رضا (ع) مشرف مي شود و در اشعار معروفش به چهارده معصوم توسل مي جويد:

جانا به شاه مسند لولاك كز شرف++
بر تارك شهان اولوالعزم افسر است

آنگه به حق آن كه بر اوراق روزگار++
بابي ز دفتر هنرش باب خيبر است

ديگر به نور عصمت آن كس كه نام او++
قفل زبان و حيرت مرد هنرور است

آنگه به سوز سينه ي آن زهر خورده اي++
كز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است

[ صفحه 32]

ديگر به خون ناحق سلطان كربلا++
كز وي كنار چرخ به خونابه احمر است

و آنگه به عدل پادشهي كز سياستش++
با بره شير شرزه بسي به ز مادر است

بر خالد آر رحم كه پيوسته همچو بيد++
لرزان ز بيم زمزمه ي روز محشر است

مانند محبت تام كه موجب قبول شفاعت و واسطه و عدم رد خواسته است، و معني: الهي أتوسل بجاه و نبيك ان تقضي لي حاجتي، اين است كه «خداوندا محبتت را نسبت به پيامبرت وسيله اي قرار مي دهم كه حاجتم را روا كني».
از نظر آلوسي توسل به جاه و حق غير نبي (ص) نيز مانعي ندارد، در صورتي كه بدانيم وي نزد خدا داراي جاه و مقامي است [1] .

--------------------------------------------------------------------------------
[1] آلوسي، روح المعاني، ج 6، ص 128.
[/][/]

ohfreedom;318647 نوشت:
اول آنکه بت های زمان جاهلیت نشانی از انسان های صالح که وفات کرده اند بوده است. این رو هم شما می دانید و هم ما.

واقعا ما می توانیم بگوییم چون آیه ای خطاب به کفار یا مشرکین یا یهودیان است ما نباید به آن عمل کنیم؟
آیا این استدلال قرآنی است؟؟؟

وقتی الله صدا زدن "دون الله" توسط کفار را بیهوده می خواند و آن را منع کرده است آیا یعنی غیر کفار این اجازه را دارند؟

خوب این بحث مربوط به بت است و شاید شما بگوئید ما با خود قبر و فلزات روی آن کاری نداریم و مورد توجه ما صاحب قبور هستند.


[="arial black"][="darkgreen"]یک سوال از شما معنی دون یعنی چه ؟
یعنی غیر از خدا نگفته است زنده یا مرده
خوب در قران می گوید :
قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ [١٢:٩٧]
گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم!»

خوب چرا حضرت یعقوب نگفت که برید شما کافر شدید[/]
[/]

سلام خدمت همه رهپويان حق
باتشكر از استاد و برادر بزرگوار بنده حقير، سربازولايت رحیق مختوم، به جهت راه اندازي اين تاپيك و روشن شدن بابي از حقايق اسلام

بنده حقير براي مكتوبه هاي خود 3 محور را لحاظ كرده كه به شرح ذيل هست و در ادامه در مورد هر كدام از موراد به توضيح و تبيين آنها با توجه به آيات و روايات ادامه خواهيم داد، انشاالله

  • توسل به پيامبر و اعقاب ايشان(اهل بيت) در زمان قبل حيات از نگاه روايات
  • توسل به پيامبر و اعقاب ايشان(اهل بيت) و شفاعت ايشان در زمان حيات از نگاه آيات و روايات
  • توسل به پيامبر و اعقاب ايشان(اهل بيت) و شفاعت ايشان در زمان بعد حيات از نگاه آيات و روايات

محور اول
توسل به پيامبر و اعقاب ايشان(اهل بيت) و شفاعت كردن خداوند در زمان قبل حيات از نگاه روايات

** حاشية رد المحتار - ابن عابدين ج 6 ص 716- دار الفكر (قال السبكي :يحسن التوسل بالنبي إلي ربه ، ولم ينكره أحد من السلف ولا الخلف ، إلا ابن تيمية)**
در حاشيه رد المحتار به نقل از سبكي چنين نوشته شده است: (خوب است توسل بوسيله به سوي پروردگار؛ و كسي از گذشتگان مخالف اين مطلب نبوده است به جز ابن تيميه)

توسل حضرت آدم به اهل بیت علیهم السلام :
و از أبی هریره در باره قصه حضرت آدم نقل شده است :
یا آدم هؤلاء صفوتی… فإذا کان لک لی حاجة فبهؤلاء توسل، فقال النبی: نحن سفینة النجاة من تعلق بها نجا ومن حاد عنها هلک، فمن کان له إلى الله حاجة فلیسألنا أهل البیت .
ای آدم ! این‌ها ( اهل بیت ) برگزیدگان من هستند … هر وقت حاجتی داشتی اینها را واسطه قرار بده . پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند : ما کشتی نجات هستیم ، هر کس سوار این کشتی شد ، نجات خواهد یافت و هر کس سر پیچی کند ، هلاک می‌شود ، هر کسی حاجتی به سوی خداوند دارد ، باید ما اهل بیت را واسطه قرار دهد .
فرائد السمطین ، ج۱ ص ۳۶ ح ۱

و سیوطی نقل می‌کند که حضرت آدم به درگاه خداوند چنین استغاثه می‌کرد :
اللهمّ إنّی أسألک بحقّ محمد وآل محمد سبحانک لا إله إلا أنت، عملت سوءً، وظلمت نفسی فاغفر لی إنّک أنت الغفور الرحیم، فهؤلاء الکلمات التی تلقى آدم .
بار خدایا ! از تو درخواست می‌کنم به حق محمد و آل محمد که تو پاک و منزهی و غیر از تو خدایی نیست ، من کاری بدی کردم و به خود ظلم نمودم ؛ پس مرا ببخش که تو بخشنده و مهربان هستی …
الدر المنثور ، ج۱ ص ۶۰

عن عمر ابن الخطاب رضی الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وآله لما اقترف آدم الخطیئة قال یا رب أسألک بحق محمد لما غفرت لی فقال الله یا آدم وکیف عرفت محمد أو لم أخلقه قال یا رب لأنک لما خلقتنی بیدک ونفخت فی من روحک رفعت رأسی فرأیت على قوائم العرش مکتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله فعلمت انک لم تضف إلى اسمک الا أحب الخلق إلیک فقال الله صدقت یا آدم انه لأحب الخلق إلی ادعنی بحقه فقد غفرت لک ولولا محمد ما خلقتک

از عمر بن خطاب رض روایت می کنند که رسول خدا(ص) فرمود : وقتی حضرت آدم مرتکب خطا شد. گفت : یارب اسألک بحق محمد لماغفرت لی
خداوند به او خطاب فرمود : تو چگونه محمد (ص) را شناختی در صورتی که من هنوز او را نیافریده ام ؟
آدم عرض کرد : خداوندا هنگامی که مر ا آفریدی و روح در بدنم دمیدی من سرم را بلند کردم دیدم بر روی عرش تو نوشته بود : لا اله الا الله محمد رسول الله . من دانستم که محمد محبوب ترین مخلوقات شما است
خداوند به آدم خطاب فرمود : درست گفتی ای آدم ! محمد بهترین مخلوقاتم است . چون تو مرا به حق او سوگند دادی ، من نیز تو را بخشیدم و اگر محمد (ص) نبود ، تو را نیز نمی آفریدم.
حاکم در ذیل این روایت اضافه می کند که سند این حدیث صحیح است.

المستدرک – الحاکم النیسابوری – ج ۲ – ص ۶۱۵- طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة
مجمع الزوائد – الهیثمی – ج ۸ – ص ۲۵۳- دار الکتب العلمیة
المعجم الأوسط – الطبرانی – ج ۶ – ص ۳۱۳ – 314- دار الحرمین
کنز العمال – المتقی الهندی – ج ۱۱ – ص ۴۵۵- موسسه الرساله
تاریخ مدینة دمشق – ابن عساکر – ج ۷ – ص ۴۳۷- دار الفکر

حلبي در کتاب السيرة الحلبية به نقل از ابن اسحاق در کتاب المبدأ و قصص الأنبياء مي گو يد : شخصي بنام تبع بن حسان الحميري‌ قبل از تولد پيامبر اکرم نامه اي خطاب به حضرت نوشت که عبارت نامه به اين شرح است

أما بعد يا محمد فإني آمنت بك وبربك ورب كل شئ وبكل ما جاءك من ربك من شرائع الإسلام والإيمان وإني قلت ذلك فإن أدركتك فيها ونعمت وإن لم أدركك فاشفع لي يوم القيامة ولا تنسني… وكتب عنوان الكتاب إلى محمد بن عبد الله خاتم النبين والمرسلين ورسول رب العالمين من اتبع لأول حمير أمانة الله في يد من وقع هذا الكتاب في يده إلى أن يدفعه إلى صاحبه و دفعه إلي رأس العلماء المذکورين
اي‌ محمد من به تو و به پروردگار تو که تمامي اشياء مخلوق او يند و تحت يد قدرت او هستند و به تمامي دستوراتي از طرف خداوند به تو ابلاغ شده ايمان آوردم و به اين مطالب اقرار مي کنم پس اگر روزي دوران رسالت تو را درک کردم ( و در قيد حيات بودم ) خيلي خوب است ( که در خدمت تو باشم ) اما اگر دوران رسالت تو را درک نکردم ( و در قيد حيات نبودم ) از تو مي خواهم مرا روز قيامت شفاعت کني و در آن روز مرا فراموش نکني ... ( ابن اسحاق در ادامه مي گويد ) و اين عبارت را عنوان نامه قرار داد : اين نامه از طرف اتبع اول از طايفه حمير به محمد بن عبدالله آخرين پيغمبر و فرستاده پروردگار عالم و اين نامه را امانت قرار مي دهم در دست اين شخص تا اينکه آن را به دست صاحب اصلي آن ( يعني پيامبر اکرم ) برساند و اين نامه را به دست عالم بزرگ آن زمان داد

حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه مي گويد :
ثم وصل الكتاب المذكور إلى النبي صلى الله عليه وسلم على يد بعض ولد العالم المذكور حين هاجر وهو بين مكة والمدينة ... و بعد قراءة الكتاب عليه صلى الله عليه وسلم قال مرحبا بتبع الأخ الصالح ثلاث مرات

سپس اين نامه را يکي از فرزندان( ابي ليلي ) آن عالم در زمان مهاجرت پيامبر اکرم به مدينه در بين مکه و مدينه به دست پيامبر اکرم رساند ... و پيامبر اکرم بعد از قرائت نامه سه بار فرمودند : آفرين به « تبع » برادر صالح ما .
كان بين تبع هذا أي بين قوله إنه آمن به وعلى دينه وبين مولد النبي صلى الله عليه وسلم ألف سنة

حلبي به نقل از ابن اسحاق در ادامه مي گويد :
بين تبع در زماني که اين نامه را نوشت و بين زمان تولد پيامبر اکرم 1000 سال فاصله بود. ( يعني تبع اين نامه را 1000 سال قبل از تولد پيامبر اکرم نوشته بود و در آن زمان از ايشان طلب شفاعت نموده بود ) .

السيرة الحلبية - الحلبي - ج 2 - ص 279 – 280

مقداد;318867 نوشت:
جناب ohfreedom،ما هم مانند شما قرآن را چراغ هدایت و شاهدی برای همیشه می دانیم،اما یک فرق اساسی با شما داریم،شما فقط به آیاتی که مدعای شما را بیان می کند تمسک کرده و توجهی به آیات دیگر ندارید.بعبارتی دیگر مصداق«یومنون ببعض و یکفرون ببعض» هستید.حال آنکه باید تمام آیات قرآن را مورد توجه قرار داد.

اول آنکه خدا را شکر این اتحادی است میان ما و شما که تمام آیات قرآن بدون کم و کاست چراغ هدایت ماست.

اما در مورد اینکه می فرمائید ما آیاتی را تمسک می کنیم و بعضی را خیر در ادامه به شما ثابت خواهیم کرد که چنین نیست.

مقداد;318867 نوشت:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ".[مائده،آیه 35.] یعنی: «اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله ‏اى براى تقرب به او بجوئید.»

جواب شما را الله داده است:
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ‌ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَ‌ةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ ﴿البقرة: ٤٥﴾
و از صبر و نماز یاری بجویید که این جز برای خایشعین امکان پذیر نیست (45)

اما امیرالمومنین علی رضی الله عنهم نیز چه زیبا می فرمایند که برترین وسیله ها برای تقرب به الله نماز و روزه و جهاد و صله رحم و... می باشند.

مقداد;318867 نوشت:
آيه 64 سوره نساء : «وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً : اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت».

فکر نکنم نیازی به توضیح باشد که دارد در مورد زمان حیات پیامبر صحبت می کند.

این شما هستید که ادعا می کنید این آیه در مورد بعد از وفات پیامبر ص نیز صادق است، پس باید دلیلی قرآنی بیاورید که این آیه بعد از وفات ایشان نیز صدق می کند.

مقداد;318867 نوشت:
قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئينَ (97 یوسف) داستان را همه میدانند بعد از به خود آمدن فرزندان یعقوب و برادران یوسف علیهما السلام خواستند استغفار کنند ولی خودشان این کار را نکردند و پدر را واسطه کردند و به او توسل جستند خوب این پیامبر خدا اگر مانند عقائد وهابیت میدانست که استغفار و توسل به غیر خداوند جایز نیست نباید برای آنها استغفار مینمود و باید آنها را به خود خداوند ارجاع میداد ولی در ادامه خداوند از قول این نبیش فرمود: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبىّ‏ِ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(98 یوسف)

تمامی اهل سنت این را قبول دارند که انسان می تواند از شخصی زنده بخواهد که برایش دعای خیری کند.

بنده خودم نیز همواره از مادرم می خواهم که برایم دعای خیری کند.
در این هیچ مشکلی نیست.

مشکل ما اهل سنت بر سر اهل قبور هستند.
بنده برای بیست و ششمین بار خواهش می کنم از دوستان که جواز توسل به اهل قبور را از قرآن و یا سنت رسول و یا سیره خلفای راشدین بیان فرمایند.

رحیق مختوم;318868 نوشت:
برخی فتاوای و آراء ابن تیمیه

از شما خواهش می کنم متن عربی را در صورت امکان درج کنید، اگر هم دسترسی ندارید اشکالی ندارد اعلام کنید تا خودم به دنبالش بگردم.

رحیق مختوم;318870 نوشت:
1- نسبت دادن جسمیت به خدا ابن تیمیه میگوید آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پیشینیان بر آن است حق می باشد حال اگر از این امر لازم آید که خداوند را متصف به جسمیت کنیم اشکالی ندارد زیرا لازمه حق نیز حق است ( الفتاوای ج 5 ص 192 )

به عنوان مثال در باب تجسم الله باید بگویم که شیخ الاسلام ابن تیمیه در باب ادعای "اشعری ها" که اعتقاد به جسمیت الله دارند این گفته را نقد کرده است، اما متاسفانه بعضی ها فقط نظر اشعری ها را از زبان شیخ الاسلام ابن تیمیه ذکر می کنند و هرگز متن را کامل نمی خوانند که خود ابن تیمیه آن ها را نقد کرده و مخالف با آن است.

محور دوم:
توسل به پيامبر و اعقاب ايشان(اهل بيت) و شفاعت ايشان در زمان حيات از نگاه آيات و روايات

** حاشية رد المحتار - ابن عابدين ج 6 ص 716- دار الفكر (قال السبكي :يحسن التوسل بالنبي إلي ربه ، ولم ينكره أحد من السلف ولا الخلف ، إلا ابن تيمية)**
در حاشيه رد المحتار به نقل از سبكي چنين نوشته شده است: (خوب است توسل بوسيله به سوي پروردگار؛ و كسي از گذشتگان مخالف اين مطلب نبوده است به جز ابن تيميه)

خداوند در آیه ۶۴ سوره نساء خطاب به پیامبرش می‌فرماید :

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا .
و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند ، پیش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پیامبر [ نیز ] براى آنان طلب آمرزش مى کرد ، قطعاً خدا را توبه پذیرِ مهربان مى یافتند .

وإذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤوسهم ورأيتهم يصدون وهم مستكبرون . المنافقون / 5 .
و چون بديشان گفته شود بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد سرهاى خود را بر مى‏گردانند و آنان را مى‏بينى كه تكبركنان روى برمى‏تابند

آيه صلوات:
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ﴿احزاب/56﴾

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‏فرستند اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بر او درود فرستيد و به فرمانش بخوبى گردن نهيد

در صورتي كه خداوند در ايه بعدي همين سوره مي فرمايد: بى‏گمان كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى‏رسانند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفت‏آور آماده ساخته است (57)

حال اگر كساني با اظهار احترام، مودت،دوستي، مهرباني و علاقه و ارادت كه همه اينها نوعي توسلات اخلاقي بوده بر محمد و آلش تمسك و توسل بجويد و متصل شود و تعظيم كند عكس معناي آيه 57 شامل او خواهد شد و خداوند از رحمت و نعمت خودش بر آنها دريغ نخواهد كرد.

ميبينيد كه خداوند در اين ايه محدوديت زماني براي توسل و احترام و درود در نظر نگرفته..

اما آيه مودت:

ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى.
سوره شوري ايه 23
اين همان [پاداشى] است كه خدا بندگان خود را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند [بدان] مژده داده است بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم مگر دوستى در باره خويشاوندان
زمخشري كه يكي از بزرگترين دانشمندان اسلام است و اهل تسنن نيز هستند در تفسير الكشاف خود در اين ياره مي نويسد پس از نازل شدن آيه فوق الذكر از پيغمبر مكرم پرسيدند اين اقوام و اقرباي شما كه محبت و عشق ورزي ايشان برما واجب هست چه كساني هستند پيامبر فرمود: علي(ع)،فاطمه(س)، حسن(ع) و حسين(ع) در كتاب مسند احمد حنبل، فخر رازي در تفسير كبير نيز همين روايت را ذكر كرده اند
ميبينيد كه خداوند در اين آيه محدوديت و يا دامنه زماني مبني بر تاثير گذاري توسل در قيد حيات بودن و يا نبود حيات اهل بيت كلامي نگفته

با توجه به اينكه خداوند مي فرمايد:
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ﴿ق/16﴾ و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم (16)
حال سوال اينجاست وقتي كه خداوند از شاهرگ به ما نزديك تر است چرا مودت و دوستي و محبت با اهل بيت را بر ما واجب دانسته و مادامي كه او به ما از شاهرگ نزديكتر است ما نياز به ابزار و وسيله ارتباطي با هيچ بشر و مخلوقي را نداريم اما طوري كه خداوند به صراحت و با توجه به نص صريح قرآن در اين آيه ارتباط بين ما و اهل بيت را خواستار شده ؟

پاسخ:
ما انسانها چون استعداد معنوي خاصه و لازمه رو نداريم به همين جهت خداوند رحمت خود را شامل حال ما كرده كه ما با تمسك جستن به آنها ميانبري براي لقاءالله داشته باشيم
این آیه امر شده است که آدمی برای تقرب الهی وسیله ای بجوید. انسان مادی نمی تواند بدون وسیله لازم به خدا نزدیک شود و به مقام قرب الهی برسد، بلکه واسطه ای لازم است که او را به این مقام برساند. این واسطه می تواند عبادت و کارهای نیک باشد و انسان به کمک نماز، روزه، حج و اعمال خیر دیگر به خداوند متعال نزدیک شود. همچنین این واسطه می تواند محبت اولیای خدا باشد که خود او تأکید نموده است
پس اين خود خداى تعالى است كه وسيله به آن حضرات را تشريع كرده و دوست داشتن آنان و تعظيمشان را واجب فرموده و همين دوستى و تعظيم را وسائلى به درگاه خود قرار داده است و معنا ندارد كه خداى تعالى محبت به چيزى و تعظيم آن را واجب كند و در عين حال آثار آن را تحريم نمايد. بنا بر اين هيچ مانعى در اين كار نيست كه كسى از راه دوستى انبياء و امامان الهى و تعظيم امر آنان و ساير آثار و لوازمى كه براى محبت و تعظيم هست به درگاه خدا تقرب بجويد، البته اين در صورتى است كه دوستى و تعظيم و بوسيدن ضريح و ساير آثار محبت، جنبه توسل و استشفاع داشته باشد نه اينكه اين امور و اين اشخاص را مستقل در تاثير بداند و يا اين اعمال جنبه پرستش داشته باشد.

ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى(زمر/3) ما غير خدا را مى‏پرستيم تا آنها ما را به خداى تعالى نزديك كنند.

كه اين گفتارشان ظاهر در اين است كه به غير خدا را مي پرستند و در عبادت تنها همان غير خدا را در نظر مى‏گيرند نه خداى تعالى در صورتي كه ما ميگوييم ما تنها خدا را مى‏پرستيم و در عين حال از رسولان و اولياى خدا اميد داريم كه با اذن خدا ما را شفاعت كنند و كمبود ما را جبران نمايند.

همان گونه كه پسران يعقوب از پدرشان طلب آمرزش كردند
با توجه به اين آيه معلوم،مي‌شود که توسل به دعاي نبي در شرایع گذشته نيز وجود داشته است.
أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ . یوسف / ۹۷ .
گفتند: «اى پدر ! براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم »
در این آیه خداوند داستان برادران حضرت یوسف علیه السلام را یادآوری می‌کند که آن‌ها بعد از پیشیمانی از کردارشان به پیش حضرت یعقوب علیه السلام آمدند و از او که پیامبر خدا بود درخواست کردند که از خداوند برای آن‌ها طلب بخشش کند .
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ . یوسف / ۹۸ .
گفت : « به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، که او همانا آمرزنده مهربان است » .
آيا آنها مشرك شده اند؟
آيا آنها كافر شده اند؟
آيا آنها پدرشان را مي پرستند؟

دلایل بوسیدن و احترام کردن ضریح حرم ائمه اطهار(علیهم السلام) و تبرک جستن و نشان دادن علاقه و محبت مردم به اهل‌بیت

به قول حضرت آيت الله سبحاني كه فرموده اند: سنت الهی بر این است که همیشه مسببات از طریق اسباب خواسته شود.
این مرجع تقلید فرمودند: وسيله سبب است و توسل بکارگيري وسيله است
در ادامه معظم له فرمودند: مسبب الاسباب خداست که خیر را در یک واسطه خاص گذاشته و به اذن او موثر می‌شود.
همانگونه كه يوسف براي حل مشكل نابينايي پدرش كه پيغمبر است از پيراهنش استفده كرد
با توجه به اين آيه معلوم،مي‌شود که قرآن کریم تبرک جستن را در شرایع گذشته نقل کرده.
سوره يوسف ع
اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿93
اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود و همه كسان خود را نزد من آوريد (93)
فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿96
پس چون مژده‏رسان آمد آن [پيراهن] را بر چهره او انداخت پس بينا گرديد گفت آيا به شما نگفتم كه بى‏شك من از [عنايت] خدا چيزهايى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد (96)

حال سوال اينجاست:
چطور ميشه پيراهني كه جزء متعلقات يوسف بوده چشم هاي پدرش كه يك نابينا بود رو شفا مي ده
اما متعلقات شخصيت هاي عظيمي مثل ائمه اطهار كه فرزندان و جانشينان خلف رسول الله هستن نمي تونن شفا بدن ايا مردم نمي توانند نياز ها و خواسته هاي خود را از اهل بيت كه مقربان درگاه الهي هستند استمداد كنند؟

بنا بر اين هيچ مانعى در اين كار نيست كه كسى از راه دوستى انبياء و امامان الهى و تعظيم امر آنان و ساير آثار و لوازمى كه براى محبت و تعظيم هست به درگاه خدا تقرب بجويد، البته اين در صورتى است كه دوستى و تعظيم و بوسيدن ضريح و ساير آثار محبت، جنبه توسل و استشفاع داشته باشد نه اينكه اين امور و اين اشخاص را مستقل در تاثير بداند و يا اين اعمال جنبه پرستش داشته باشد.

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ﴿بقره/125﴾

و چون خانه [كعبه] را براى مردم محل اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم [و فرموديم] در مقام ابراهيم نمازگاهى براى خود اختيار كنيد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف‏كنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد (125)

ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ﴿حج/32﴾

اين است [فرايض خدا] و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت آن [حاكى] از پاكى دلهاست.

ما به اين نامبردگان توسل مى‏جوييم و آنان را به درگاه خدا وسيله قرار مى‏دهيم و شعايرش را تعظيم مى‏كنيم و اوليايش را دوست مى‏داريم، هرگز مشرك نبودند
و اين آقايان در باره حجر الاسود و استحباب بوسيدن آن و دست ماليدن به آن را در اسلام چگونه توجيه مى‏كنند؟ و همچنين در باره خود كعبه چه مى‏گويند؟ آيا طواف پيرامون كعبه و بوسيدن و استلام حجر شركى است كه در اسلام استثناء نشده؟ بلكه اين كار فقط عبادت خدا است (و كعبه) و حجر الاسود حكم طريق و جهت را دارد؟ اگر اين را مى‏گويند، سوال ما اين است پس چه فرقى بين سنگ كعبه و بين غير آن هست؟ اگر تعظيم غير خدا بر وجه استقلال ندادن باشد و جنبه پرستش نباشد، چرا شرك شمرده شود؟ و تمامى روايات و آياتى كه بطور مطلق به تعظيم شعائر الهى و تعظيم رسول خدا (ص) و دوست داشتن آن جناب و مودت با حضرتش و حب اهل بيتش و مودت آنان سفارش كرده و همچنين سفارشات ديگرى از اين قبيل، سفارش‏هايى است كه بجا و هيچ اشكالى در آنها نيست این بیان هم به دلیل تبرک و خیر داشتن است

حال بررسي روايي موضوع توسل در زمان حيات پيغمبر و اهل بيتش و شفاعت ايشان

** حاشية رد المحتار - ابن عابدين ج 6 ص 716- دار الفكر (قال السبكي :يحسن التوسل بالنبي إلي ربه ، ولم ينكره أحد من السلف ولا الخلف ، إلا ابن تيمية)**
در حاشيه رد المحتار به نقل از سبكي چنين نوشته شده است: (خوب است توسل بوسيله به سوي پروردگار؛ و كسي از گذشتگان مخالف اين مطلب نبوده است به جز ابن تيميه)

حضرت عمر رض فرموده اند: لولاعلی لهلک عمر ( اگرعلی نبود من هلاک می شدم)
اسناد:
1- تاویل مختلف الحدیث ، ابن قتیبه ، ص 152
2-مواقف ، ایجی ، ج 3 ، ص 627 و 636
3- شرح مقاصد ، تفتازانی ، ج 2 ، ص 294
4- تفسیر روح المعانی ، فخررازی ، ج 21 ، ص 22
5-شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ‌، ج 1 ، ص 18و ج 12 ، ص 179
6- تمهید الاوائل ، باقلانی ، ص 476
7- مناقب علی ابن ابیطالب ، ابن مردویه اصفهانی ، ص 888
8-ینابیع المودة ، قندوزی حنفی ، ج 1 ، ص 216و ج 2 ، ص 172و ج 3 ، ص 147
9-تاویل مختلف الحدیث ، ابن قتیبه، ج 1 ، ص 162
10- تمهید الاوائل فی تلخیص الدلائل ، باقلانی ، ج 1 ، ص 476 و 547
11-الحاوی الکبیر ، ماوردی شافعی ، ج 12 ، ص 115 و ج 13 ، ص 213
12-تفسیر سمعانی ، ج 5 ، ص 154
13- المفصل فی صنعه الاعراب ، زمخشری ، ج 1 ، ص 432
14- العواصم من القواصم ، ابوبکر بن عربی ، ج 1 ، ص 203
15- حاشیه الرملی ، رملی ، ج 4 ص 39
16- الجد الحثیث ، سعودی غزی عامری ، ج 1 ، ص 186
17- بریقه محمودیه ، محمد بن محمد خادمی ، ج 2 ص 108
18- منع الجلیل ، محمد علیش ، ج 9 ، ص 648
19- دستور العلماء ، قاضی عبدالنبی نکری، ج 1 ، ص 80.

20- قاضی فضل الله بن روزبهان در کتاب "ابطال نهج الباطل"
۲1-ابن حجر عسقلانی، در صفحه ی ۳۳۷، کتاب "تهذیب التهذیب"، چاپ حیدرآباد دکن
22- حافظ، ابو نعیم اصفهانی در کتاب های "حلیة الاولیاء" و " ما نزل من القرآن فی علی"
2۳-ابن حجر، در صفحه ی ۵۰۹ جلد دوم کتاب " اصابه"، چاپ مصر
2۴- ابن قتیبه ی دینوری،صفحه ی ۲۰۱ و ۲۰۲ کتاب " تاویل مختلف الحدیث"
2۵- ابن حجر مکی در صفحه ی ۷۸ کتاب " صواعق محرقه"
2۶- حاج احمد افندی در صفحه های ۱۴۶ و ۱۵۲ کتاب " هدایت المرتاب"
2۷- ابن اثیر جزری در صفحه ی ۲۲ جلد چهارم کتاب "اسدالغابه"
۸2- جلال الدین سیوطی در صفحه ی ۶۶ کتاب " تاریخ الخلفاء"
۹2- ابن عبد البر قرطبی در صفحه ی ۴۷۴ جلد دوم کتاب "الاستیعاب"
3۰- سید مومن شبلنجی در صفحه ی ۷۳ کتاب " نور الابصار"
3۱- شهاب الدین ، احمد بن عبدالقادر عجیلی در کتاب " ذخیرة المآل"
3۲- محمد بن علی الصبان در صفحه ی ۱۵۲ کتاب "اسعاف الراغبین"
3۳-نور الدین بن صباغ مالکی در صفحه ی ۱۸، کتاب "الفصول المهمة"
3۴-نورالدین، علی بن عبدالله سمهودی در کتاب " جواهر العقدین"
3۵- ابن ابی الحدید معتزلی در صفحه ی ۶ جلد اول کتاب "شرح نهج البلاغة"
3۶-علامه قوشجی در صفحه ی ۴۰۷ کتاب "شرح تجرید"
3۷- خطیب خوارزمی در صفحه ی ۴۸ و ۶۰ کتاب " مناقب"
3۸- محمد بن طلحه شافعی در صفحه ی ۲۹ ضمن فصل ششم کتاب " مطالب السوول"
3۹- احمد حنبل در کتاب های "فضائل" و " مسند"
4۰- سبط بن جوزی در صفحه ی ۸۵ و ۸۷ کتاب " تذکرة الخواص"
4۱- ثعلبی در کتاب "تفسیر کشف البیان"
4۲- علامه ابن قیم جوزی در صفحه ی ۴۱ تا صفحه ی ۵۳ کتاب " طرق الحکمیة"
4۳- محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۵۷ کتاب " کفایة الطالب"
4۴- ابن ماجه قزوینی در کتاب "سنن"
4۵- ابن مغازلی شافعی در کتاب " مناقب"
4۶- ابراهیم بن محمد حمیونی در کتاب "فرائد السمطین"
4۷- محمد بن علی بن الحسن الحکیم ترمذی در کتاب شرح فتح المبین"
4۸- دیلمی در کتاب "فردوس"
4۹- شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۱۴ کتاب " ینابیع الموده"

با توجه به همه اين اسناد مشخصه كه عمر رض فرموه اند اگر علي نبود من عمر هلاك مي شدم پس ايشان براي حل مشكلات و حوائج خودشون به مولا تمسك مي جستند و از شواهد و قرائن كاملا پيداست، خود عمر هم يا علي گفت

حديث ثقلين
انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله فیه‌الهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنی‌انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما
«من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها می‌گذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترت و اهل بيت خودم. مادام که شما به این دو دست بیازند هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچ گاه از هم جدا نمی‌شوند.»
در بسیاری از کتاب‌های شیعی و سنی به این حدیث اشاره شده‌است. برخی از منابع اهل تسنن که حدیث ثقلین در آن آورده شده عبارتند از:

  • صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۶۶۳-۶۶۲، ۳۲۸ به نقل از بیش از ۳۰ نفر از اصحاب
  • مستدرک حاکم، فصل «فضیلت اصحاب»، ج ۳، ص ۱۰۹، ۱۱۰، ۱۴۸، ۵۳۳، حاکم نوشته که این حدیث صحیح می‌باشد بر اساس نظر شیخین (بخاری و مسلم)
  • سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۴۳۲
  • مسند احمد بن حنبل، ج ۳، ص ۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹، ج ۴، ص ۳۶۶، ۳۷۲-۳۷۰
  • فضایل صحابه، احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۵۸۵، حدیث ۹۹۰
  • خصایص نسایی، ص ۲۱، ۳۰
  • صواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، فصل ۱۱، بخش ۱، ص ۲۳۰
  • کبیر طبرانی، ج ۳، ص ۶۳-۶۲، ۱۳۷
  • کنزالعمال، متقی هندی، فصل اعتصام به حبل ا…ه ج ۱، ص ۴۴
  • تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۱۳، زیر تفسیر آیه ۴۲:۲۳
  • طبقات الکبری، ابن سعد، ج ۲، ص ۱۹۴، چاپ لبنان
  • الجمیع الصغیر، سیوطی، ج ۱، ص ۳۵۳ و نیز در جلد ۲
  • مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۹، ص ۱۶۳
  • فاتح الکبیر، بنهانی، ج ۱، ص ۴۵۱.
  • جامع الاصول، ابن اثیر، ج ۱، ص ۱۸۷
  • تاریخ ابن عساکر، ج ۵، ص ۴۳۶
  • درالمنثور، حافظ سیوطی، ج ۲، ص ۶۰
  • ینابیع المودة، قندوزی حنفی، ص ۳۸، ۱۸۳
با توجه به فرموده پيغمبر بنابراين اين دو امانت علاوه بر اينكه وسيله هاي بازدارنده از گمراهي، تباهي،ضلالت و اضمحلال هست بلكه وسيله و ابزاري براي رشد، تعالي، تكامل، بالندگي و در نهايت تقرب الي الله نيز هستند.
اما يه نكته ظريفي كه در اين حديث متواتر ثقلين به لحاظ ماهيت تاثيرگذاري تاريخي وجود دارد اين است كه اين حديث مانند ايه مودت كه قبلا نقل شد دارايه محدوديت و يا دامنه زماني مبني بر تاثيرگذاري در قيد حيات بودن و يا نبود حيات اهل بيت، كلامي از پيغمبر مطرح نشده كه دال بر اين باشد اهل بيت را محدود و محصور به زمان خاصي كند بلكه اين حديث هم متعلق بر تمام ادوار تاريخ است همان گونه كه قرآن زمان شناس نيست يعني براي زمان خاصي ارسال نشده، وجود اهل بيت نيز به همين گونه هست لذا آثاري از تعريف تعلق زماني به اين روايت از جانب پيغمبر داده نشده در نتيجه حتي بعد از حيات اهل بيت نيز مي شود به آنها رجوع كرد.

محمد بن احمد العینی متوفی ۸۵۵ یکی از شارحین معروف کتاب صحیح بخاری می باشد . وی در کتاب خود به نام "عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری" در جلد نهم این کتاب صفحه ۲۴۱ می نویسد :
أما تقبيل الأماكن الشريفة على قصد التبرك وكذلك تقبيل أيدي الصالحين وأرجلهم فهو حسن محمود باعتبار القصد والنية وقد سأل أبو هريرة الحسن رضي الله تعالى عنه أن يكشف له المكان الذي قبله رسول الله وهو سرته فقبله تبركا بآثاره وذريته وقد كان ثابت البناني لا يدع يد أنس رضي الله تعالى عنه حتى يقبلها ويقول يد مست يد رسول الله وقال أيضا وأخبرني الحافظ أبو سعيد ابن العلائي قال رأيت في كلام أحمد بن حنبل في جزء قديم عليه خط ابن ناصر وغيره من الحفاظ أن الإمام أحمد سئل عن تقبيل قبر النبي وتقبيل منبره فقال لا بأس بذلك قال فأريناه للشيخ تقي الدين بن تيمية فصار يتعجب من ذلك ويقول عجبت أحمد عندي جليل يقوله هذا كلامه أو معنى كلامه وقال وأي عجب في ذلك وقد روينا عن الإمام أحمد أنه غسل قميصا للشافعي وشرب الماء الذي غسله به وإذا كان هذا تعظيمه لأهل العلم فكيف بمقادير الصحابة وكيف بآثار الأنبياء عليهم الصلاة والسلام
ترجمه :بوسیدن اماکن شریفه به قصد تبرک و همچنین بوسیدن دستان و پاهای انسانهای صالح نیز اگر به قصد تبرک باشد نیک و مورد پسند است چرا که ابوهریره از امام حسن علیه السلام خواست عضوی از بدن مبارکشان را که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوسیده اند نمایان سازد ، حضرت نیز ناف خود را نمایان کردند و ابوهریره به خاطر تبرک جستن به آثار پیامبر و ذریه ایشان ، آن مکان را بوسیدند . ثابت بن اسلم بنانی (از تابعین مدینه) نیز دست انس بن مالک (صحابی پیامبر) را رها نمی کرد تا آنکه آن را می بوسید و می گفت :این دستی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را لمس کرده است . شیخ زین الدین(استاد بدر الدین عینی ) نیز گفت : در جایی در کلام احمد بن نبل دیدم که از او درباره بوسیدن قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و منبرشان سوال کردند ، وی در جواب گفته بود : هیچ اشکالی ندارد .
ما این نوشته را به ابن تیمیه نشان دادیم ، او از این فتوا تعجب کرد و گفت : از شخصیتی مثل احمد تعجب می کنم چرا که او نزد من از جایگاه رفیعی برخوردار بود و این کلام از چنین شخصی تعجب آور است . ما به او گفتیم در این کلام هیچ تعجبی نیست چرا که از او شنیدیم که لباسی از شافعی نزد او بود و احمد لباس را می شست و آبی را که از آن لباس جدا می شد می خورد . حال که احترام اهل علم چنین است احترام به صحابه و آثار پیامبران به مراتب بالاتر می باشد.
عن أنس بن مالك أنه قال : سألت النبي أن يشفع لي يوم القيامة فقال : أنا فاعل . قلت : فأين أطلبك ؟ قال اولا على الصراط ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الميزان ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الحوض فإني لا أخطي هذه المواضع .
«انس مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله) درخواست كردم كه در قيامت درباره من شفاعت كند، وى پذيرفت و فرمود: من اين كار را انجام مى دهم. به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ ابتدا فرمودند : در كنار صراط ، عرضه داشتم اگر شما را در کنار صراط ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم؟ فرمود ند کنار ميزان، عرضه داشتم اگر شما را در کنار ميزان ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم ؟ فرمود ند کنار حوض ، بدرستيکه من بغير از اين سه مکان جايي نمي روم

صحيح الترمذي : 4 / 42 ، باب ما جاء في شأن الصراط ج4، ص 621، ح2433

همانطوري که ملاحظه مي فرمائيد انس بن مالک مستقيما از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در همين دنيا طلب شفاعت نمود و از خداوند طلب نکرد حال آيا اين صحابه رسول خدا بخاطر اين عملش گناهکار و مشرک مي شود ؟! و يا اينکه (نعوذ بالله) پيامبر اکرم آيه :‌ ( لله الشفاعة جميعا و آيه و لا تدعوا مع الله احدا ) را نشنيده بودند ؟ و به همين خاطر ( نشنيدن آيه ) انس را از طلب شفاعت نهي نکردند

سواد بن قارب نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و در ضمن ابياتي از ايشان طلب شفاعت نمود :

وكن لى شفيعا يوم لا ذوشفاعة سواک بمغن فتيلا عن سواد بن قارب.

اى پيامبر: روز قيامت شفيع من باش. روزي که شفاعت، ديگران به حال سواد بن قارب به مقدار رشته وسط خرما، سودى نمى بخشند.
الاصابه،ج 3،ص 182 ، ذيل ترجمه سواد بن قارب الدوسي أو السدوسي رقم 3596 ؛ الأحاديث الطوال ــ طبراني ــ ص 85 ، حديث رقم 31 ، باب حديث سواد بن قارب ؛ الدررالسنيه ــ احمد زيني دحلان ــ ، ص 27 .


در اينجا نيز رسول خدا بخلاف نظر ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب سواد بن قارب را نهي نفرمودند و به او نگفتند چرا از من طلب شفاعت مي کني ؟ چرا غير خدا را مي خواني ؟‌ چرا مشرک شده اي ؟ شفاعت متعلق به خداست ، نبايد غير از خدا از کسي طلب شفاعت کني ... . بنابراين از همين نهي نکردن رسول خدا و قبول کردن خواسته سواد بن قارب درمي‌ يابيم حقيقت مطلب چيزي غير از خرافاتي است که وهابيها به پيروانشان به عنوان اسلام حقيقي القاء مي کنند .

محور سوم
توسل به پيامبر و اعقاب ايشان(اهل بيت) و شفاعت ايشان در زمان بعد حيات از نگاه آيات و روايات

** حاشية رد المحتار - ابن عابدين ج 6 ص 716- دار الفكر (قال السبكي :يحسن التوسل بالنبي إلي ربه ، ولم ينكره أحد من السلف ولا الخلف ، إلا ابن تيمية)**
در حاشيه رد المحتار به نقل از سبكي چنين نوشته شده است: (خوب است توسل بوسيله به سوي پروردگار؛ و كسي از گذشتگان مخالف اين مطلب نبوده است به جز ابن تيميه)

وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى . الضحي / 5 .
و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى .


تفسیر المیزان - خلاصه
(و لسوف یعطیک ربک فترضی ):(و پروردگارت به زودی به تو عطایی می کندکه راضی شوی ) در شأن نزول این سوره گفته اند: ظاهرا چند روزی به رسولخدا ص وحی نشد،بطوریکه مردم می گفتند: خدا با او وداع کرده و آنحضرت ناراحت و دل نگران چشم به آسمان داشت ودر انتظار وحی بسرمی برد،تااین سوره نازل شدوقلب آنحضرت شادگشت .می فرماید: قسم به گسترده شدن نور خورشید و قسم به شب آن هنگام که ظلمتش همه جا را فرا می گیرد و آرامش و سکون می بخشد، که هرگز پروردگارت تو را ترک نکرده و بر تو خشم نگرفته ، و در این سوگندها با متعلق آن مناسبت عجیبی وجود داردکه بر کسی پوشیده نیست (نور روز با تابش وحی و تاریکی شب با انقطاع وحی ) سپس در ادامه بعنوان ترقی دادن مطلب می فرماید: نه تنها پروردگارت با تو وداع نکرده و بر تو خشم نگرفته ، بلکه تو در نزد خدا آنقدر کرامت و قرب داری که تازه زندگی دنیوی تو با این همه کرامات وبزرگی که داری در برابر زندگی آخرتت چیزی محسوب نمی شود، و آخرت تو از دنیایت بهتر است ، و در زندگی آخرت خدای تعالی که پروردگار توست ، آنقدر به تو عطا می کند که راضی شوی و در این آیه هم عطای الهی مطلق و عام است و هم رضایت رسولخدا ص ، بنابر این می خواهد بفرماید: تو هم در زندگی دنیا و هم درآخرت از عطای پروردگارت راضی می شوی ، در دنیا بواسطه تقدم بر انبیاء و رسولان دیگر و شهادت دادن امتت بر امم دیگر و در آخرت با اعطاءمقام محمود شفاعت کبری و بواسطه ترفیع درجات مؤمنین امتت و علو مراتب ایشان بواسطه شفاعت تو.

َمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا . الإسراء / 79 .
و پاسى از شب را زنده بدار ، تا براى تو [ به منزله ] نافله اى باشد ، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند .


تفسیر المیزان - خلاصه
(و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا): (وبعضی از شب را بیدار باش و تهجد کن که این نماز شب امری اضافی و واجب برای توست ، امید است که پروردگارت تو را به مقامی ستایش شده برانگیزد)،(تهجد) یعنی بیداری بعد از خواب و ضمیر در کلمه (فتهجد به ) به قرآن بازمی گردد و (نافله ) یعنی زیادی . خطاب به پیامبر اکرم ص می فرماید: قسمتی از شب را از بعد از خوابیدنت بیدارباش و به قرآن و نماز مشغول شو، نمازی زاید بر مقدار که فقط بر تو واجب است ، باشدکه پروردگارت به تو مقامی محمود عطا کند و مقام محمود یعنی مقامی که همه آن رابپسندند و از آن بهره مند گردند و این همان مقام شفاعت کبرای رسول خدا ص درروز قیامت است و روایات عامه و خاصه این معنا را تأیید می کند.

تمامي مفسران شيعه و سني بر اين مطلب اتفاق دارند كه مراد از «مقام محمود» همان مقام شفاعت است كه خداوند آن را به پيامبرش وعده داده است .
مفسران به پيروى از اين احاديث، معتقدند كه «منظور از اين مقام والا و ارجمند، منزلت شفاعت و بالاتر از مقام شفاعت است» در المنثور، ج 5، ص 324

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند : «اُعطيتُ خمساً... و اعطيت الشفاعة فادّخرتها لامّتى فهى لِمَنْ لا يشرك بالله شيئاً» «خداوند بزرگ به من پنج امتياز داده است... كه يكى از آنها شفاعت است و آن را براى امت خود نگه داشته ام. شفاعت براى كسانى است كه شرك نورزند»
مسند احمد، ج1، ص 301 ، باب : مسند عبدالله بن عباس سنن نسائى، ج1، ص 211 ، باب : الطواف علي النساء في غسل واحد سنن دارمى، ج1، ص 323 ، باب : الارض کلها طهور ... .


در روايت ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «انا اول شافع و اول مشفَّع» «من نخستين كسى هستم كه شفاعت مى كند و نخستين كسى هستم كه شفاعت او پذيرفته مى شود

(سنن ترمذى ج5 ، ص 248 ، باب ما جاء في فضل النبي ، باب 22 ، حديث رقم : 3695 ؛ سنن دارمى ج 1 ، ص 26 ، باب ما أعطي النبي صلي الله عليه و سلم الفضل)
فخر رازي از علما و مفسرين بزرگ اهل سنت در اين باره مي‌گويد :

أجمعت الأمة على أن لمحمد صلى الله عليه وسلم شفاعة في الآخرة وحمل على ذلك قوله تعالى ( عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا ) وقوله تعالى ( ولسوف يعطيك ربك فترضى ) .

تمامي امت اسلامي بر اين مطلب اجماع دارند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در قيامت حق شفاعت دارد و اين دو آيه « اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند » و « و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » را به همين معنا حمل كرده‌اند .
تفسير الرازي ، ج 3 ، ص 55 .

و نووي از علماي بزرگ اهل سنت و از شارحين صحيح مسلم به نقل از قاضي عياض بن موسي مي‌نويسد :
قال القاضي عياض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا ووجوبها سمعا بصريح قوله تعالى (يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا ) وقوله (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) وأمثالهما وبخبر الصادق صلى الله عليه وسلم وقد جاءت الآثار التي بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة في الآخرة لمذنبي المؤمنين وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنة عليها .
قاضي عياض مي‌گويد : " مذهب اهل سنت بر اين است كه شفاعت عقلا جايز و شرعا واجب است ؛ به دليل اين كه خداوند به صراحت در آيۀ قرآن فرموده است : " در آن روز ، شفاعت [ به كسى ] سود نبخشد ، مگر كسى را كه [ خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد " و نيز گفتۀ خداوند كه فرموده : " و جز براى كسى كه [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند " و امثال اين آيات . و همچنين به خاطر روايات پيامبر راستگو صلي الله عليه وآله وسلم مبني بر صحت شفاعت در آخرت براي گناهكاراني از مؤمنين كه مجموع اين روايات به حد تواتر مي‌رسد . تمامي علماي اهل سنت ؛ از گذشته تا كنون بر صحت شفاعت اجماع دارند .
شرح مسلم - النووي - ج 3 - ص 35 .


و تاج الإسلام أبو بكر الكلاباذي ( متوفي 380 ه‍ در اين باره مي‌گويد :
إن العلماء قد أجمعوا على أن الإقرار بجملة ما ذكر الله سبحانه وجاءت به الروايات عن النبي ( صلى الله عليه وآله ) في الشفاعة واجب ، لقوله تعالى : (وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى) ولقوله : (عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا ) وقوله : (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) . وقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : " شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي " .
علما بر اين مطلب اجماع دارند كه اقرار به تمامي آن‌چه كه خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله وسلم ) در بارۀ شفاعت گفته‌اند ، واجب است . به دليل فرمودۀ خداوند : " و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » و فرمودۀ خداوند : " اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند " و نيز فرمودۀ خداوند : " و جز براى كسى كه [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند " و همچنين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) كه فرمود : " من گناهكاراني از امتم را شفاعت مي‌كنم " .
لتعرف لمذهب أهل التصوف ، ص 54 _ 55 ، تحقيق د . عبد الحليم محمود ، شيخ الأزهر الأسبق .

بررسي روايي موضوع توسل در بعد زمان حيات پيغمبر و اهل بيتش و شفاعت ايشان

پيامبر گرامي اسلام به اميرالمومنان علي(ع) فرمودند:
مي داني چرا دخترم فاطمه ناميده شد؟
براي آنكه او و دوستارانش از آتش دوزخ بازگرفته شده اند.
الصواعق المحرقه ص 160- تاريخ بغداد و صواعق ابن حجر و كنزالعمال
مي بينيد كه پيامبر حضرت زهرا(س) را واسطه و وسيله اي براي بازگرفتن از آتش دوزخ نامبرده است

پيامبر فرمود: كسي كه خرسند است حياتش چون حيات من و مرگش همچون مرگ من باشد و ساكن بهشت عدن كه درختش را پروردگارم غَرس نموده، شود بايد ولايت علي را پس از من و ولايت وليِّ او را بپذيرد و بايد بعد از من به اهل بيتم اقتدا كند آنها عترت من هستند از طينت من آفريده شده و فهم و دانش مرا خدا روزيشان كرده واي بر آن گروه از امتم كه فضل و برتري آنها را تكذيب كنند و ارتباط مرا دربين ايشان قطع نمايند خداوند شفاعت مرا نصيب آنها قرار ندهد.

سند:
المستدرك حاكم ج3 ص135 ط1 با سند صحيح
نظم درر المسلمين زرندي حنفي ص 102
الفصول المهمه ابن صباغ مالكي ص 111 ط الحيدريه
ترجمه امام علي بن ابي طالب از تاريخ دمشق ابن عساكر شافعي ج2 ص 211 ح705 و 706
ذخائر العقبي طبري ص 92
المناقب خوارزمي حنفي ص 30 و 66
مجمع الزوائد هيثمي ج9 ص 132
ينابيع الموده قندوزي حنفي ص 91 و 213 ط اسلامبول
نور الابصار شبلنجي ص 74 ط العثمانيه
الرياض النضره طبري ج2 ص 285 ط2 مصر
منتخب كنز العمال متقي هندي در حاشيه مسند احمد بن حنبل ج 5 ص 34
كنوز الحقائق مناوي ص 203 ط بولاق
فرائد المسمطين حمويني ج1 ص129 و 310 ح 248
البته اين روايت با اين سند قوي نشان دهنده ولايت قطع به يقين مولا علي هست و از جهتي هم در امان ماندن پيروان مولا و شفاعت مولا به متمسكين ولايت علي بن ابي طالب هست

ابن حبان از علمای مشهور و رجال نویس بزرگ اهل سنت که صاحب کتب بزرگی از قبیل: صحیح ابن حبان – الثقات و... می باشد. چنین نوشته است:
وما حلت بي شدة في وقت مقامي بطوس فزرت قبر علي بن موسى الرضا صلوات الله على جده وعليه ودعوت الله إزالتها عنى إلا أستجيب لي وزالت عنى تلك الشدة وهذا شئ جربته مرارا فوجدته كذلك أماتنا الله على محبة المصطفى وأهل بيته صلى الله عليه وسلم الله عليه وعليهم أجمعين
ترجمه:
بر ما عارض نمی شد شدت و سختی در زمان اقامتم در طوس پس زیارت می کردم قبر علی بن موسی الرضا (صلوات الله علی جده و علیه) و همانا مستجاب می شد و این مشکل برطرف می شد. و این چیزی است که بارها تجربه کرده ام آنرا...

الثقات - ابن حبان - ج 8 - ص 457- مجلس دائرة المعارف العثمانية. بحيدر آباد الدكن الهند مؤسسة الكتب الثقافية

شیخ الامام ابو عبد اله بن نعمان رحمه اللّه، در کتابش موسوم به «سفینة النجاة لاهل الالتجاء فى کرامات الشیخ ابى النجاء» درضمن گفتارش درباره توسل به چنین گفته است: «براى صاحبان بصیرت و اعتبار به ثبوت رسیده که زیارت قبور شایستگان به خاطر تبرک و عبرت گرفتن محبوب است،… زیرا برکت شایستگان همان طور که‏ در زمان حیاتشان جارى بوده، بعد از وفاتشان نیز جارى است، و دعا، پیش قبور شایستگان و شفاعت خواستن به وسیله آنها پیش ائمه دین و علماء شرع مبین همواره مورد عمل بوده است.
و همچنین بر این گفته: «هر کس حاجتى دارد پیش قبور آنان برود و به آنها متوسل شود». اعتراض نشود که مخالف با گفته رسول خدا است

أصاب الناس قحط فی زمن عمر بن الخطاب فجاء رجل إلى قبر النبی صلى الله علیه وسلم فقال : یا رسول الله استسق الله لأمتک فإنهم قد هلکوا . فأتاه رسول الله صلى الله علیه وسلم فی المنام فقال : إیت عمر فأقره منی السلام وأخبرهم أنهم مسقون ، وقل له علیک بالکیس الکیس . فأتى الرجل فأخبر عمر فقال : یا رب ما آلوا إلا ما عجزت عنه . وهذا إسناد صحیح .
در زمان عمر بن الخطاب قحطی آمد ، بلال بن حارث آمد کنار قبر پیامبر عرضه داشت :امت تو نابود شدند ، از خدای عالم باران رحمت طلب کن .بعد پیامبر به خوابش آمد و گفت برو پیش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده که باران رحمت نازل خواهد و به او بگو که نسبت به مردم بذل و بخششت بیشتر باشد . این شخص آمد خدمت عمر . عمر خیلی گریه کرد که ما قابل این سلام نبودیم . و گفت : هیچ خدمتی را نسبت به مسلمانان که از دستم بر بیاید کوتاهی نخواهم کرد .
ابن حجر عسقلانی‌ از استوانه های علم رجال اهل سنت در آخر می گوید : سند این حدیث صحیح است .
فتح الباری ، ج۲ ص۴۱۲

منصور دوانیقى از مالک پرسید: أستقبل القبلة وأدعو أم أستقبل رسول اللّه صلّى اللّه علیه وسلم وأدعو؛ آیا بعد از زیارت پیامبر اکرم ، رو به قبله قرار بگیرم خدا را بخوانم، یا هم‏چنین رو به قبر پیامبر ایستاده و دعا کنم؟
مالک گفت:«ولِمَ تَصْرِفُ وجهک عنه وهو وسیلتک ووسیلة أبیک آدم إلى اللّه تعالى؟ بل استقبل واستشفع به فیشفعه اللّه فیک»؛ زیرا خداى متعال در قرآن مى‏فرماید: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوآا أَنفُسَهُمْ جَآءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا
لما حج المنصور وزار قبر النبی صلى الله علیه وسلم سأل الإمام مالکا رضی الله عنه وهو بالمسجد النبوی فقال لمالک یا أبا عبد الله أستقبل القبلة وأدعو أم أستقبل رسول الله صلى الله علیه وسلم وأدعو فقال له الإمام مالک ولم تصرف وجهک عنه وهو وسیلتک ووسیلة أبیک آدم إلى الله تعالى بل استقبل واستشفع به فیشفعه الله فیک قال الله تعالى ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما ذکره القاضی عیاض فی الشفاء وساقه بإسناد صحیح وذکره الإمام السبکی فی شفاء السقام والسید السمهودی فی خلاصة الوفاء والعلامة القسطلانی فی المواهب اللدنیة والعلامة ابن حجر فی الجوهر المنظم وذکره کثیر من أرباب المناسک فی آداب الزیارة قال العلامة ابن حجر فی الجوهر المنظم روایة ذلک عن مالک جاءت بالسند الصحیح
الدرر السنیة فی الرد على الوهابیة – أحمد زینی دحلان – ص ۹ – 10- مکتبة ایشیق – إستانبول – ترکیه

يكي از شبهاتي كه وهابيت وارد كرده اين است كه انسانها بعد از مرگ نمي توانند صدايي را بشنود در نتيجه چون توانايي شنيدن ندارند نمي توانند آنها را رفع كنند در صورتي كه ما با رجوع به آيات و روايت ذيل درخواهيم يافت كه مردگان داراي حيات برزخي هستند و مي شنوند

اثبات حيات برزخي از نگاه قرآن


إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ﴿احزاب/56﴾

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‏فرستند اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بر او درود فرستيد و به فرمانش بخوبى گردن نهيد

يه گريز به قرائت سلام در نمازهايمان بزنيم


اگر رسول خدا زنده نباشند، چرا در نماز مي‌گوييم «السلام عليک ايها النبي ...» در حالي که به قول خودتان فوت کرده‌اند و سخن ما را نمي‌شنوند


فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿اعراف/78﴾

آنگاه زمين‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند


فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ ﴿ اعراف/79﴾

پس [صالح] از ايشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ولى شما [خيرخواهان و نصيحتگران] را دوست نمى‏داريد.


فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿ اعراف/91﴾

پس زمين‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه‏هايشان از پا درآمدند


فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ ﴿ اعراف /93﴾

پس [شعيب] از ايشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى كه پيامهاى پروردگارم را به شما رسانيدم و پندتان دادم ديگر چگونه بر گروهى كه كافرند دريغ بخورم


«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »( آل عمران : 169 )

هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند مرده مپندار بلكه زنده‏اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند


وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ ﴿بقره/154﴾

و كسانى را كه در راه خدا كشته مى‏شوند مرده نخوانيد بلكه زنده‏اند ولى شما نمى‏دانيد (154)

اثبات حيات برزخي از نگاه روايات


ابن حجر هيثمي که از شخصيت هاي بر جسته اهل سنت است ، در کتاب مجمع الزوائد ، از قول عبد الله بن مسعود نقل مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود :

حياتي خير لكم تُحدِّثون و يُحدَّث لكم، ووفاتي خير لكم، تُعرض عليّ أعمالكم، فما رأيت من خير حمدت اللّه عليه، وما رأيت من شرّ استغفرت اللّه لكم»،
هم حيات من براي شما مايه خير است و هم وفات من . تمام اعمال شما بر من عرضه مي شود ، اگر کارهاي خوب شما را ببينم خدا را شکر مي کنم ، کارهاي بد شما را ببينم از خداي عالم براي شما طلب مغفرت مي کنم .


1273 حدثنا عیاش حدثنا عبد الأعلى حدثنا سعید قال وقال لی خلیفة حدثنا بن زریع حدثنا سعید عن قتادة عن أنس رضی الله عنه عن النبی صلى الله علیه وسلم قال العبد إذا وضع فی قبره وتولی وذهب أصحابه حتى إنه لیسمع قرع نعالهم أتاه ملكان فأقعداه فیقولان له ما كنت تقول فی هذا الرجل محمد صلى الله علیه وسلم

هنگامی که بنده در قبر قرار داده شد و یارانش از او روی گرداندند در حالیکه او صدای پای تشییع کنندگانش رامی شنود دو ملک می ایند و از پیامبر سوال می کنند

صحیح البخاری ج1/ص448 باب المیت یسمع خفق النعال

چنانچه شوکاني به اين حقيقت اذعان کرده است :

شوکاني در نيل الأوطار مي گويد:
وَوَرَدَ النَّصّ فِي كِتَابِ اللَّهِ فِي حَقّ الشُّهَدَاءِ أَنَّهُمْ أَحْيَاء يُرْزَقُونَ وَأَنَّ الْحَيَاة فِيهِمْ مُتَعَلِّقَة بِالْجَسَدِ فَكَيْف بِالْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ .

وَقَدْ ثَبَتَ فِي الْحَدِيثِ { أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ أَحْيَاءٌ فِي قُبُورِهِمْ } رَوَاهُ الْمُنْذِرِيُّ وَصَحَّحَهُ الْبَيْهَقِيُّ .
نيل الأوطار ج 3 ، ص 305 ، باب صلاة‌ المخلوقات علي النبي صلي الله عليه و سلم و هو في قبره حي

خداوند در قرآن صريحا در نورد شهدا مي فرمايد آنان زنده اند و روزي مي خورند ، و حياة و زندگي در شهدا مربوط به بدن و جسم آنهاست ، حال که شهدا اينگونه هستند پس انبياء و رسولان الهي چگونه اند ؟ (يعني آيا مي شود شهدا زنده باشند ولي انبياء و رسولان الهي که مقامشان از شهدا برتر است زنده نباشند ؟!!)

مسلم کتاب صحيح مسلم ، ج7 ، ص 102 نقل مي کند که نبي مکرم فرمود وقتي من رفتم به معراج ، ديدم که حضرت موسي عليه السلام در ميان قبرش نشسته و مشغول نماز است .

مررت ـ على موسى ليلة أسرى بي عند الكثيب الأحمر وهو قائم يصلّي في قبره
صحيح مسلم: 7/102، كتاب الفضائل، باب من فضائل موسى، والمصنّف لعبد الرزّاق الصنعاني: 3/577، والمعجم الأوسط للطبراني: 8/13، وكنز العمّال: 11/511 .

و مطالب متعددي را از آقاي بيهقي ، ابومنصور بغدادي و ديگران مي آورد که همگي اتفاق نظر دارند بر اين که انبياء عليهم السلام در قبر زنده هستند و خداي عالم بدن پيامبران را بر خاک حرام کرده است که آن ها را بپوساند :
إنّ اللّه حرّم على الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء .

خداوند خوردن بدن پيامبران را بر زمين حرام کرده است .
وفاء الوفاء بأحوال دار المصطفي ج 4 ، ص 1349

ابن حجر عسقلاني که از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است ، نقل مي کند :
إنّ الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون .

تمام پيامبران در درون قبر زنده هستند و نماز مى‏خوانند .
فتح البارى: 6/352.

قسطلاني که از شخصيت هاي مشهور اهل سنت است، در کتاب المواهب اللدنيه مي گويد :
و لاشک أن حياة الأنبياء عليهم الصلاة و السلام ثابتة معلومة مستمرة ، و نبينا أفضلهم ، و إذا کان کذلک فينبغي أن تکون حياته
شكّى نيست كه زنده بودن پيامبران عليهم‏السلام پس از مرگ امرى ثابت و روشن، و جاودانه است، و پيامبر ما چون برتر از همه پيامبران است، زندگى او پس از مرگ كامل‏تر از سائر انبياء خواهد بود.

المواهب اللدنيه ، ج3 ، ص419


شوکاني در نيل الأوطار مي گويد : وَ قَدْ ذَهَبَ جَمَاعَة مِنْ الْمُحَقِّقِينَ إلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَيّ بَعَدَ وَفَاته ، وَأَنَّهُ يُسَرُّ بِطَاعَاتِ أُمَّته ، وَأَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُبْلَوْنَ ، مَعَ أَنَّ مُطْلَق الْإِدْرَاك كَالْعِلْمِ وَالسَّمَاع ثَابِت لِسَائِرِ الْمَوْتَى .
نيل الأوطار ج 3 ، ص 305 ، باب صلاة‌ المخلوقات علي النبي صلي الله عليه و سلم و هو في قبره حي

جماعتي‌ از محققين بر اين عقيده اند که رسول خدا بعد از وفاتشان زنده اند ، و بخاطر اعمال نيک امتشان خوشحال مي‌ شوند ، و اينکه انبياء در قبرشان نمي پوسند ، علاوه بر اينکه مطلق درک مثل علم و شنيدن براي همه مرده گان ثابت و قطعي است ( چه برسد به انبياء و رسلمحمد بن حبيب مي گويد : ثم لما فرغ على من غسله وأدرجه في أكفانه كشف الأزار عن وجهه ثم قال بأبي أنت وأمي طبت حيا وطبت ميتا ... بأبي أنت وأمي اذكرنا عند ربك ...
محمد بن حبيب مي گويد: زمانيکه علي (عليه السلام ) غسل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم )
را به اتمام رساند و کفن بر قامت ايشان پوشاند کفن را از صورت ايشان کنار زذ و عرضه داشت :‌ پدر و مادرم فدايت پاک و پاکيزه زندگي نمودي و پاک و پاکيزه به پيشگاه خداوند شتافتي ... پدر و مادرم فدايت ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن ...
التمهيد - ابن عبد البر - ج 2 ، ص 162 ، شرح نهج البلاغة - ابن ابي الحديد - ج 13 ، ص 42 ، باب ذکر طرف من سيرة النبي عليه السلام عند موته .

قالت عائشةوغيرها من أصحابه إن الناس أفحموا ودهشوا حيث ارتفعت الرنة... حتى جاء الخبر أبا بكر ... حتى دخل على رسول الله صلى الله عليه وسلم فأكب عليه وكشف عن وجهه ومسحه وقبل جبينه وخديه وجعل يبكي ويقول بأبي أنت وأمي ونفسي وأهلي طبت حيا وميتا .... اذكرنا يا محمد عند ربك


عايشه و غير او از اصحاب رسول خدا ( در جريان وفات رسول خدا )مي گويند ‌: مردم متحير و سرکشته و وحشت زده شده بودند صداي ناله ها به گوش مي رسيد ... تا اينکه خبر به ابوبکر رسيد ... ابو بکر بر پيامبر ( صلي الله عليه (و آله) و سلم ) وارد شد خود را بر روي( پيکر مطهر ) پيامبر انداخت و پارچه روي صورت پيلمبر را کنار زد و دست به صورت و پيشاني و گونه هاي ايشان کشيد و در حالي که گريه مي کرد عرضه داشت پدر و مادرم و جانم و خانواده ام فدايت پاک و پاکيزه زندگي نمودي و پاک و پاکيزه از دنيا رفتي .... اي محمد ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن ...
تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل - الباقلاني - ص 488 ؛ سبل الهدي و الرشاد ج 2 ، ص 299 ، الباب الثامن و العشرون في بلوغ هذا الخطب الجسيم الي الصديق الکريم ؛ الدرر السنية في الرد علي الوهابية ــ احمد زيني دحلان ــ ص 34 ؛ مخالفة الوهابية للقرآن و السنة ــ عمر عبدالسلام ــ ص 33

قال العلامة ابن حجر في الجوهر المنظم وروى بعض الحفاظ عن أبي سعيد السمعاني أنه روى عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه وكرم وجهه إنهم بعد دفنه صلى الله عليه وسلم بثلاثة أيام جاءهم أعرابي فرمى بنفسه على القبر الشريف على صاحبه أفضل الصلاة والسلام وحتى ترابه على رأسه وقال يا رسول الله قلت فسمعنا قولك و وعيت عن الله ما وعينا عنك وكان فيما أنزل الله عليك قوله تعالى ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما وقد ظلمت نفسي وجئتك مستغفرا إلى ربي فنودي من القبر الشريف إنه قد غفر لك وجاء مثل ذلك عن علي رضي الله عنه من طريق أخرى فهي تؤيد رواية السمعاني ويؤيد ذلك أيضا ما صح عنه صلى الله عليه وسلم من قوله حياتي خير لكم تحدثون وأحدث لكم ووفاتي خير لكم تعرض على أعمالكم ما رأيت من خير حمدت الله تعالى وما رأيت من شر استغفرت لكم
احمد زيني دحلان به نقل از ابن حجر در کتاب الجوهر المنظم مي گويد : بعضي از حفاظ حديث از أبي سعيد سمعاني نقل کرده اند که او از علي بن أبي طالب ( صلوات الله و سلامه عليه ) کرده است : سه روز از مراسم تدفين پيامبر اکرم (صلي الله عليه (و آله) و سلم ) گذشته بود فردي اعرابي نزد ما آمد ، خودش را روي قبر پيامبر اکر م (عليه أفضل الصلاة و السلام ) انداخت و از خاک قبر بر سر خود مي ريخت و مي گفت:‌ يا رسول الله شما ( در دوران رسالتت ) مطالبي‌فرمودي و ما هم فرمايشات شما را شنيديم و همانگونه که تو از خداوند فرامين و دستورات ديني را اخذ نمودي‌ ما نيز اين فرامين و دستورات ديني را از تو فرا گرفتيم يکي از آياتي که خداوند بر تو نازل فرمود اين بود : ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ( اگر مسلمانان به خود ظلم نمود ند و پيش تو آمدند و از خداوند طلب بخشش نمود ند و رسول خدا نيز براي آنها از خداوند طلب بحشش نمود خداوند را تو به پذير و بخشنده مي يابند ( کنايه از اينکه خداوند آنها را مي بخشد ) حال اي رسول خدا من به نفسم ظلم کرده ام و به درگاه شما آمده ام که براي من از خداوند طلب بخشش کنيد ، پس از قبر شريف ندايي آمد که خداوند تو را بخشيد .
تفسير قرطبي ج 5 ، ص 265 ، 266 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ تفسير بحر المحيط ــ أبوحيان أند لسي ــ ج 4 ، ص 180 ، باب 64 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ الدرر السنية في الرد على الوهابية - أحمد زيني دحلان - ص 21 – 22 .

زيني دحلان در ادامه مي گويد : مثل همين روايت از علي‌ (عليه السلام ) از طريق ديگري نيز رسيده است که آن هم اين روايت را تائيد مي کند . و يکي ديگر از مؤيدات اين روايت ، روايت صحيحه ديگري است که از پيامبر اکرم رسيده است که ايشان فرمودند : دوران زندگي من براي شما خوب است زيرا شما با من صحبت مي کنيد و من هم با شما صحبت مي کنم ( براي شما حديث مي گويم ) و وفات من براي شما خيلي خوب است زيرا اعمال شما بر من عرضه مي شود اگر عمل خيري در ميان اعمال شما ببينم خداوند را سپاس مي گويم و اگر گناهي مشاهده کنم براي شما استغفار ميطلبم .
ابوحيان و نسفي ذيل همين آيه ( سوره نسا ء / 64 ) مي گويند :

واستغفر لهم الرسول أي : شفع لهم الرسول في غفران ذنوبهم .... والتفت في قوله : و استغفر لهم الرسول ، ولم يجىء على ضمير الخطاب في جاؤوك تفخيماً لشأن الرسول ، وتعظيماً لاستغفاره ، وتنبيهاً على أن شفاعة من اسمه الرسول من الله تعالى بمكان ، وعلى أنَّ هذا الوصف الشريف وهو إرسال الله إياه موجب لطاعته ...
تفسير بحر المحيط ــ أبوحيان أند لسي ــ ج 4 ، ص 180 ، باب 64 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء ؛ تفسير مدارک التنزيل و حقائق التأويل ــ تفسير نسفي ــ ج 1 ، ص 236 ، باب 63 ، ذيل آيه 64 سوره نسا ء

و اما در آخر:

حال ما فرض را بر اين بگيريم كه بنا برگفته وهابيت نعوذ باالله پيغمبر واهل بيتش مرده اند و نمي شنوند آيا خدا هم نمي شنود ؟ كه به واسطه آنها(اهل بيت) جواب محتاجان و متمسكين به محمد و آلش را بدهد؟ آيا مگر پيغمبر مي خواهد جواب ما را بدهد؟ آيا اهل بيتش مي خواهند جواب ما را بدهند؟ يا خدا مي خواهد جواب ما را بدهد؟ در صورتي كه ما با توسل وسيله قرار دادن آنها به خدا متعال نياز هاي خود را استمداد مي كنيم

فاتح نوشت:
حال اگر توسل را تعريف كنيم اين موضوع حل ميشود. و خيلي ها متوجه ميشوند كه چرا امام اعظم ابوحنيفه به لباس امام شافعي متوسل ميشده ولي كافر و مشرك نبوده ( بنا بر معياري كه وهابيها تعئين كرده اند )

ohfreedom;318862 نوشت:
امام ابوحنیفه در سال 80 هجری در کوفه عراق به دنیا آمده و در سال 150 هجری وفات نمودند. امام شافعی در سال 150 در غزه فلسطین به دنیا آمده و در سال 204 وفات نمودن اند!!! حال چگونه ممکن است که امام ابوحنیفه در سال 150 که تازه با خیلی خوش بینی در آن زمان امام شافعی چند ماه بیشتر سن نداشته اند و در فلسطین هم بوده اند، به لباس ایشان متوسل شده باشند؟؟؟

جناب ohfreedom خواهشا با تعمق، تعقل و تفكر پاسخگويي مطالب شويد شما بدون درك مطلب، مكتوبه هاي دوستان رو سريع با يه تاريخ توليد تاريخي نقض مي كنيد مردم الان طوري جعل شناسنامه و تاريخ توليد مي كنن كه سازمان ثبت احوال هم ميمونه كه اصل هست يا جعلي
بعد شما به يه تاريخ تولد تاريخي سريع استناد كرده بعدش هم موضوعات رو رد و ضعيف سند اعلام مي كنيد اصلا خود شما چطور به يه تاريخ تولدي كه معلوم نيست صحيح هست نيست، كي گفته از كجا اومده استناد مي كنيد

برادر فاتح نفرموده اند كه امام شافعي پيش ابو حنيفه رفته و به لباس او متوسل شده
اگر من پيش امام خودم كه حاضر هست برم به او توسل مي كنم نه لباس او و هيچ آدم عاقلي هم امام رو ول نمي كنه متوسل به لباسش بشه متوجه شديد
ايشان فرمودند: امام اعظم ابوحنيفه به لباس امام شافعي متوسل ميشده
اگر هم اينچنين باشه ايرادي در اون نيست

در ضمن من يه داستان با سند بيان مي كنم تقريبا نزديك به همين مطلب هست

محمد بن احمد العینی متوفی ۸۵۵ یکی از شارحین معروف کتاب صحیح بخاری می باشد . وی در کتاب خود به نام "عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری" در جلد نهم این کتاب صفحه ۲۴۱ می نویسد :
أما تقبيل الأماكن الشريفة على قصد التبرك وكذلك تقبيل أيدي الصالحين وأرجلهم فهو حسن محمود باعتبار القصد والنية وقد سأل أبو هريرة الحسن رضي الله تعالى عنه أن يكشف له المكان الذي قبله رسول الله وهو سرته فقبله تبركا بآثاره وذريته وقد كان ثابت البناني لا يدع يد أنس رضي الله تعالى عنه حتى يقبلها ويقول يد مست يد رسول الله وقال أيضا وأخبرني الحافظ أبو سعيد ابن العلائي قال رأيت في كلام أحمد بن حنبل في جزء قديم عليه خط ابن ناصر وغيره من الحفاظ أن الإمام أحمد سئل عن تقبيل قبر النبي وتقبيل منبره فقال لا بأس بذلك قال فأريناه للشيخ تقي الدين بن تيمية فصار يتعجب من ذلك ويقول عجبت أحمد عندي جليل يقوله هذا كلامه أو معنى كلامه وقال وأي عجب في ذلك وقد روينا عن الإمام أحمد أنه غسل قميصا للشافعي وشرب الماء الذي غسله به وإذا كان هذا تعظيمه لأهل العلم فكيف بمقادير الصحابة وكيف بآثار الأنبياء عليهم الصلاة والسلام
ترجمه :بوسیدن اماکن شریفه به قصد تبرک و همچنین بوسیدن دستان و پاهای انسانهای صالح نیز اگر به قصد تبرک باشد نیک و مورد پسند است چرا که ابوهریره از امام حسن علیه السلام خواست عضوی از بدن مبارکشان را که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوسیده اند نمایان سازد ، حضرت نیز ناف خود را نمایان کردند و ابوهریره به خاطر تبرک جستن به آثار پیامبر و ذریه ایشان ، آن مکان را بوسیدند . ثابت بن اسلم بنانی (از تابعین مدینه) نیز دست انس بن مالک (صحابی پیامبر) را رها نمی کرد تا آنکه آن را می بوسید و می گفت :این دستی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را لمس کرده است . شیخ زین الدین(استاد بدر الدین عینی ) نیز گفت : در جایی در کلام احمد بن نبل دیدم که از او درباره بوسیدن قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و منبرشان سوال کردند ، وی در جواب گفته بود : هیچ اشکالی ندارد .
ما این نوشته را به ابن تیمیه نشان دادیم ، او از این فتوا تعجب کرد و گفت : از شخصیتی مثل احمد تعجب می کنم چرا که او نزد من از جایگاه رفیعی برخوردار بود و این کلام از چنین شخصی تعجب آور است . ما به او گفتیم در این کلام هیچ تعجبی نیست چرا که از او شنیدیم که لباسی از شافعی نزد او بود و احمد لباس را می شست و آبی را که از آن لباس جدا می شد می خورد . حال که احترام اهل علم چنین است احترام به صحابه و آثار پیامبران به مراتب بالاتر می باشد.

رحیق مختوم;318868 نوشت:
ابن تیمیه می گوید اگر کسی به شخصی که از دنیا رفته بگوید مرا دریاب مرا کمک کن از من شفاعت کن مرا بر دشنم پیروز کن و امثال این در خواستها که تنها خدا بر آن قدرت دارد از اقسام شرک است و در جای دیگری می گوید اگر کسی چنین گوید باید توبه کند و گرنه کشتنش واجب است
آیا این کثیف وهابی نمیدانست که زنده هم بر این امر تا الله نخواهد قدرت ندارد.
یکی به این بی مغزان بگه یا توسل به غیر الله شرکه یا نه. مرده وزندش مشرک میکنه؟؟؟

ohfreedom;318896 نوشت:
بنده خودم نیز همواره از مادرم می خواهم که برایم دعای خیری کند. در این هیچ مشکلی نیست.

انشا الله خداوند به مادر شما سلامتي و طول عمر با عزت و با بركت عنايت بفرمايد
ما به همه مادران اردت ويزه داريم
اما يه سوال براي من پيش آمد
جناب ohfreedom شما با استناد به كدام آيه قرآن به مادرتان متوسل مي شويد كه برايتان دعا خير كند.
خوب به قول شما كه قرآن فرموده:
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ‌ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَ‌ةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ ﴿البقرة: ٤٥﴾
و از صبر و نماز یاری بجویید که این جز برای خایشعین امکان پذیر نیست (45)

ديگر چه نيازي است مادر شما برايتان دعا كند و مادر را به عنوان وسيله توسل قرار دهيد.

ohfreedom;318896 نوشت:
مشکل ما اهل سنت بر سر اهل قبور هستند. بنده برای بیست و ششمین بار خواهش می کنم از دوستان که جواز توسل به اهل قبور را از قرآن و یا سنت رسول و یا سیره خلفای راشدین بیان فرمایند.

اگر ميشه مشكلي كه اهل وهابيت بر سر اهل قبور دارند را با استناد قرآني بيان كنيد كه چرا ما نمي توانيم به مردگان متوسل شويم و نمي توانيم از الله جواب بگيريم
البته ما جواب را در مطالب قبلي نوشتيم اگر نياز باشه مجدد رجوع مي كنيم

نقل قول:

مقداد:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ".[مائده،آیه 35.] یعنی: «اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله ‏اى براى تقرب به او بجوئید.»

ohfreedom;318896 نوشت:

جواب شما را الله داده است:
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ‌ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَ‌ةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ ﴿البقرة: ٤٥﴾
و از صبر و نماز یاری بجویید که این جز برای خایشعین امکان پذیر نیست (45)

اما امیرالمومنین علی رضی الله عنهم نیز چه زیبا می فرمایند که برترین وسیله ها برای تقرب به الله نماز و روزه و جهاد و صله رحم و... می باشند.


آمديم كسي نه خضوع دارد و نه خشوع خوب طبق نص صريح قرآن كه نمي تونه از نماز ياري بجويد الان بايد چه بكند طبق فرمايش ohfreedom پس باب رحمات و نعمات خداوند بر او بسته ميشود

اول يه دقت به تفسير اين آيه از نظر مفسر اهل سنت داشته باشيم

و در تفسير عياشى از ابى الحسن (ع) روايت آمده، كه فرمود: صبر در اين آيه بمعناى روزه است، و هر گاه امر ناگوارى براى كسى پيش آيد، روزه بگيرد، تا بر طرف شود، چون خداى تعالى فرمود: (وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ، وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ)، و خاشع بمعناى كسى است كه در نماز خود حالت ذلت بخود بگيرد، و منظور از خاشعان در اين آيه رسول خدا (ص) و امير المؤمنين (ع) است.
عياشى ج 1 ص 43 ح 41

تفاسير اهل تشيع

آیت الله مکارم شیرازی از صبر و نماز یاری جویید ( و با استقامت و مهار هوسهای درونی و توجه به پروردگار ، نیرو بگیرید ) و این کار ، جز برای خاشعان ، گران است.

استاد الهی قمشه‌ای و یاری جویید از خدا به صبر و نماز ، که نماز ( با حضور قلب ) امری بسیار بزرگ و دشوار است مگر بر خداپرستان فروتن.

اگر به قول ohfreedom تنها وسيله قراردادن ما براي تقرب الي الله نماز و صبر است پس با اين آيات چه مي كنيد شما

خداوند در آیه ۶۴ سوره نساء خطاب به پیامبرش می‌فرماید :

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا .
و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند ، پیش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پیامبر [ نیز ] براى آنان طلب آمرزش مى کرد ، قطعاً خدا را توبه پذیرِ مهربان مى یافتند .

وإذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤوسهم ورأيتهم يصدون وهم مستكبرون . المنافقون / 5 .
و چون بديشان گفته شود بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد سرهاى خود را بر مى‏گردانند و آنان را مى‏بينى كه تكبركنان روى برمى‏تابند

ohfreedom;318896 نوشت:
مشکل ما اهل سنت بر سر اهل قبور هستند. بنده برای بیست و ششمین بار خواهش می کنم از دوستان که جواز توسل به اهل قبور را از قرآن و یا سنت رسول و یا سیره خلفای راشدین بیان فرمایند.

كلا حرفات پارادوكس زياد داره مي دوني چرا؟
چون
يه جا با استناد ه قرآني ميگي راه ارتباطي و توسل نمازه
بعد ميگي من به مادرم متوسل ميشم و ميگم براي من دعاي خير بكنه
بعد ميايي ما با توسل با افراد زنده مشكل نداريم با افراد مرده مشكل داريم

آخر ما نفهميديم شما چي ميگي دوغ چي،ماست كي، كشك چي.

اگر نماز فقط مسير لقاء الله هست چرا مي گي من به مادرم ميگم برام دعاي خير كنه خوب به واسطه نماز به خيروالامور پل بزن ديگه
اگر با دعاي مادر ميشه پس چرا ميگي شيعه نمي تونه توسل كنه و ما با توسل اهل قبور مشكل داريم

من در شروع بحثم سلام كردم به رهپويان حق و تمامي مطالب من هم براي كسايي هست كه بدنبال حق و حقيقت هستند و خود اونها هم از خواندين اين مطالب به حقيقت ماهيت مطلب پي مي برند
و به نظر بنده شما بدنبال مباحثه نيستي بلكه به دنبال مجادله، مناقشه و فرافكني هستيد و يقين بدانيد نه تنها اين عملكرد شما جاذبه ندارد بلكه دافعه دارد و خوننده نسبت به مطالب شما بر نمي تابه

ohfreedom;318896 نوشت:

نقل
  نوشته اصلی توسط : مقداد

جناب ohfreedom،ما هم مانند شما قرآن را چراغ هدایت و شاهدی برای همیشه می دانیم،اما یک فرق اساسی با شما داریم،شما فقط به آیاتی که مدعای شما را بیان می کند تمسک کرده و توجهی به آیات دیگر ندارید.بعبارتی دیگر مصداق«یومنون ببعض و یکفرون ببعض» هستید.حال آنکه باید تمام آیات قرآن را مورد توجه قرار داد.

اول آنکه خدا را شکر این اتحادی است میان ما و شما که تمام آیات قرآن بدون کم و کاست چراغ هدایت ماست.

اما در مورد اینکه می فرمائید ما آیاتی را تمسک می کنیم و بعضی را خیر در ادامه به شما ثابت خواهیم کرد که چنین نیست.

نقل
  نوشته اصلی توسط : مقداد

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ".[مائده،آیه 35.] یعنی: «اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله ‏اى براى تقرب به او بجوئید.»

جواب شما را الله داده است:
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ‌ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَ‌ةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ ﴿البقرة: ٤٥﴾
و از صبر و نماز یاری بجویید که این جز برای خایشعین امکان پذیر نیست (45)

اما امیرالمومنین علی رضی الله عنهم نیز چه زیبا می فرمایند که برترین وسیله ها برای تقرب به الله نماز و روزه و جهاد و صله رحم و... می باشند.

نقل
  نوشته اصلی توسط : مقداد

آيه 64 سوره نساء : «وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً : اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت».

فکر نکنم نیازی به توضیح باشد که دارد در مورد زمان حیات پیامبر صحبت می کند.

این شما هستید که ادعا می کنید این آیه در مورد بعد از وفات پیامبر ص نیز صادق است، پس باید دلیلی قرآنی بیاورید که این آیه بعد از وفات ایشان نیز صدق می کند.

نقل
  نوشته اصلی توسط : مقداد

قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئينَ (97 یوسف) داستان را همه میدانند بعد از به خود آمدن فرزندان یعقوب و برادران یوسف علیهما السلام خواستند استغفار کنند ولی خودشان این کار را نکردند و پدر را واسطه کردند و به او توسل جستند خوب این پیامبر خدا اگر مانند عقائد وهابیت میدانست که استغفار و توسل به غیر خداوند جایز نیست نباید برای آنها استغفار مینمود و باید آنها را به خود خداوند ارجاع میداد ولی در ادامه خداوند از قول این نبیش فرمود: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبىّ‏ِ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(98 یوسف)

تمامی اهل سنت این را قبول دارند که انسان می تواند از شخصی زنده بخواهد که برایش دعای خیری کند.

بنده خودم نیز همواره از مادرم می خواهم که برایم دعای خیری کند.
در این هیچ مشکلی نیست.

مشکل ما اهل سنت بر سر اهل قبور هستند.
بنده برای بیست و ششمین بار خواهش می کنم از دوستان که جواز توسل به اهل قبور را از قرآن و یا سنت رسول و یا سیره خلفای راشدین بیان فرمایند.

نقل
  نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم

برخی فتاوای و آراء ابن تیمیه

از شما خواهش می کنم متن عربی را در صورت امکان درج کنید، اگر هم دسترسی ندارید اشکالی ندارد اعلام کنید تا خودم به دنبالش بگردم.

نقل
  نوشته اصلی توسط : رحیق مختوم

1- نسبت دادن جسمیت به خدا ابن تیمیه میگوید آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پیشینیان بر آن است حق می باشد حال اگر از این امر لازم آید که خداوند را متصف به جسمیت کنیم اشکالی ندارد زیرا لازمه حق نیز حق است ( الفتاوای ج 5 ص 192 )

به عنوان مثال در باب تجسم الله باید بگویم که شیخ الاسلام ابن تیمیه در باب ادعای "اشعری ها" که اعتقاد به جسمیت الله دارند این گفته را نقد کرده است، اما متاسفانه بعضی ها فقط نظر اشعری ها را از زبان شیخ الاسلام ابن تیمیه ذکر می کنند و هرگز متن را کامل نمی خوانند که خود ابن تیمیه آن ها را نقد کرده و مخالف با آن است


[="arial black"]سلام یک سوال چرا از پست های بنده فرار می کنید ؟؟
جواب ندارید ؟؟؟؟؟
[/]

ا

[="Arial Black"][="DarkGreen"]السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ[/]

[="Arial Black"][="DarkGreen"]دوستان عزیز این یکی از حیله های اهل سنت هست جواب ندارند دست می زنند به فرار مانند: خلفای خود
روایت :

( فرار عمر من الزحف يوم حنين )

عدد الروايات : ( 3 )

صحيح البخاري - فرض الخمس - من لم يخمس ... - رقم الحديث : ( 2909 )

- حدثنا : ‏ ‏عبد الله بن مسلمة ‏ ‏، عن ‏ ‏مالك ‏ ‏، عن ‏ ‏يحيى بن سعيد ‏ ‏، عن ‏ ‏إبن أفلح ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي محمد ‏ ‏مولى ‏ ‏أبي قتادة ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي قتادة ‏ ‏(ر) ‏ ‏قال : ‏ ‏خرجنا مع رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏عام ‏ ‏حنين ‏ ‏فلما التقينا كانت للمسلمين جولة فرأيت رجلاًًً من المشركين علا رجلاًًً من المسلمين فإستدرت حتى أتيته من ورائه حتى ضربته بالسيف على حبل عاتقه فأقبل علي فضمني ضمة وجدت منها ريح الموت ثم أدركه الموت فأرسلني فلحقت ‏ ‏عمر بن الخطاب ‏ ‏فقلت : ما بال الناس ، قال : أمر الله ، ثم إن الناس رجعوا وجلس النبي ‏ (ص) ‏ ‏فقال : ‏ ‏من قتل قتيلاً له عليه بينة فله ‏ ‏سلبه ‏ ‏فقمت فقلت : من يشهد لي ثم جلست ، ثم قال : من قتل قتيلاً له عليه بينة فله ‏ ‏سلبه ‏ ‏فقمت فقلت : من يشهد لي ثم جلست ، ثم قال : الثالثة مثله فقمت فقال رسول الله ‏ (ص) :‏ ‏ما لك يا ‏ ‏أبا قتادة ‏ ‏فإقتصصت عليه القصة فقال رجل : صدق يا رسول الله ‏ ‏وسلبه ‏ ‏عندي فأرضه عني فقال أبوبكر الصديق ‏ ‏(ر) ‏: ‏لاها الله إذا لا يعمد إلى أسد من أسد الله يقاتل ، عن الله ورسوله ‏ (ص) ‏ ‏يعطيك ‏ ‏سلبه ‏ ‏فقال النبي ‏ (ص) ‏: ‏صدق فأعطاه فبعت الدرع فإبتعت به ‏ ‏مخرفاً ‏ ‏في ‏ ‏بني سلمة ‏ ‏فإنه لأول مال ‏ ‏تأثلته ‏ ‏في الإسلام.

الرابط:

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=2909&doc=0

--------------------------------------------------------------------------------

صحيح البخاري - المغازي - قوله تعالى يوم حنين - رقم الحديث : ( 3978 )

- حدثنا : ‏ ‏عبد الله بن يوسف ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏مالك ‏ ‏، عن ‏ ‏يحيى بن سعيد ‏ ‏، عن ‏ ‏عمر بن كثير بن أفلح ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي محمد ‏ ‏مولى ‏ ‏أبي قتادة ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي قتادة ‏ ‏قال : ‏ ‏خرجنا مع النبي ‏ (ص) ‏ ‏عام ‏ ‏حنين ‏ ‏فلما التقينا كانت للمسلمين جولة فرأيت رجلاًًً من المشركين قد علا رجلاًًً من المسلمين فضربته من ورائه على حبل عاتقه بالسيف فقطعت الدرع ، وأقبل علي فضمني ضمة وجدت منها ريح الموت ثم أدركه الموت فأرسلني فلحقت ‏ ‏عمر بن الخطاب ‏ ‏فقلت : ما بال الناس ، قال : أمر الله عز وجل ، ثم رجعوا وجلس النبي ‏ (ص) ‏ ‏فقال : ‏ ‏من قتل قتيلاً له عليه بينة فله سلبه فقلت : من يشهد لي ثم جلست قال : ثم قال النبي ‏ (ص) ‏ ‏مثله فقمت فقلت : من يشهد لي ثم جلست قال : ثم قال النبي ‏ (ص) ‏ ‏مثله فقمت فقال : ما لك يا ‏ ‏أبا قتادة ‏ ‏فأخبرته فقال رجل صدق وسلبه عندي فأرضه مني ، فقال أبوبكر ‏ ‏لاها الله إذا لا يعمد إلى أسد من أسد الله يقاتل ، عن الله ورسوله ‏ (ص) ‏ ‏فيعطيك ‏ ‏سلبه ‏ ‏فقال النبي ‏ (ص) ‏ ‏صدق فأعطه فأعطانيه فإبتعت به ‏ ‏مخرفاً ‏ ‏في ‏ ‏بني سلمة ‏ ‏فإنه لأول مال ‏ ‏تأثلته ‏ ‏في الإسلام ،‏ ‏وقال الليث ‏ ‏، حدثني : ‏ ‏يحيى بن سعيد ‏ ‏، عن ‏ ‏عمر بن كثير بن أفلح ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي محمد ‏ ‏مولى ‏ ‏أبي قتادة ‏ ‏أن ‏ ‏أبا قتادة ‏ ‏قال : ‏ ‏لما كان يوم ‏ ‏حنين ‏ ‏نظرت إلى رجل من المسلمين يقاتل رجلاًًً من المشركين وآخر من المشركين ‏ ‏يختله ‏ ‏من ورائه ليقتله فأسرعت إلى الذي ‏ ‏يختله ‏ ‏فرفع يده ليضربني وأضرب يده فقطعتها ثم أخذني فضمني ضماً شديداًًً حتى تخوفت ثم ترك ‏، ‏فتحلل ‏ ‏ودفعته ثم قتلته وإنهزم المسلمون وإنهزمت معهم فإذا ‏ ‏بعمر بن الخطاب ‏ ‏في الناس فقلت له : ما شأن الناس ، قال : أمر الله ، ثم تراجع الناس إلى رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فقال رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏من أقام بينة على قتيل قتله فله سلبه فقمت لألتمس بينة على قتيلي فلم أر أحداًً يشهد لي فجلست ، ثم بدا لي فذكرت أمره لرسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فقال رجل من جلسائه سلاح هذا القتيل الذي يذكر عندي فأرضه منه فقال أبوبكر ‏: ‏كلا لا يعطه ‏ ‏أصيبغ ‏ ‏من ‏ ‏قريش ‏ ‏ويدع أسداً من أسد الله يقاتل ، عن الله ورسوله ‏ (ص) ‏ ‏قال : فقام رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏فأداه إلي فإشتريت منه ‏ ‏خرافاً ‏ ‏فكان أول مال ‏ ‏تأثلته ‏ ‏في الإسلام.

الرابط:

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=3978&doc=0

--------------------------------------------------------------------------------

صحيح مسلم - الجهاد والسير - إستحقاق القاتل - رقم الحديث : ( 3295 )

- حدثنا : ‏ ‏يحيى بن يحيى التميمي ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏هشيم ‏ ‏، عن ‏ ‏يحيى بن سعيد ‏ ‏، عن ‏ ‏عمر بن كثير بن أفلح ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي محمد الأنصاري ‏ ‏وكان جليساً ‏ ‏لأبي قتادة ‏ ‏قال : قال ‏أبو قتادة ‏ ‏وإقتص الحديث ‏ ‏، وحدثنا : ‏ ‏قتيبة بن سعيد ‏ ، حدثنا : ‏ ‏ليث ‏ ‏، عن ‏ ‏يحيى بن سعيد ‏ ‏، عن ‏ ‏عمر بن كثير ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي محمد ‏ ‏مولى ‏ ‏أبي قتادة ‏ ‏أن ‏ ‏أبا قتادة ‏ ‏قال : ‏ ‏وساق الحديث ‏ ‏، وحدثنا : ‏ ‏أبو الطاهر ‏ ‏وحرملة ‏ ‏واللفظ له ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏عبد الله بن وهب ‏ ‏قال : سمعت ‏ ‏مالك بن أنس ‏ ‏يقول ، حدثني : ‏ ‏يحيى بن سعيد ‏ ‏، عن ‏ ‏عمر بن كثير بن أفلح ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي محمد ‏ ‏مولى ‏ ‏أبي قتادة ‏ ‏، عن ‏ ‏أبي قتادة ‏ ‏قال : ‏ ‏[="Red"]خرجنا مع رسول الله ‏ (ص)[/] ‏ ‏عام ‏ ‏حنين ‏ ‏فلما التقينا كانت للمسلمين ‏ ‏جولة ‏ ‏قال : فرأيت رجلاًًً من المشركين قد ‏ ‏علا رجلاًًً ‏ ‏من المسلمين فإستدرت إليه حتى أتيته من ورائه فضربته على ‏ ‏حبل عاتقه ‏ ‏وأقبل علي فضمني ضمة وجدت منها ريح الموت ثم أدركه الموت [="Blue"]فأرسلني فلحقت ‏ ‏عمر بن الخطاب ‏ ‏فقال : ما للناس فقلت أمر الله ، ثم إن الناس رجعوا وجلس رسول الله ‏ (ص) [/]‏ ‏فقال : ‏ ‏من قتل قتيلاً له عليه ‏ ‏بينة ‏ ‏فله ‏ ‏سلبه ‏ ‏قال : فقمت فقلت : من يشهد لي ثم جلست ، ثم قال : مثل ذلك فقال : فقمت فقلت : من يشهد لي ثم جلست ، ثم قال ذلك الثالثة فقمت فقال رسول الله ‏ (ص) :‏ ‏ما لك يا ‏ ‏أبا قتادة ‏ ‏فقصصت عليه القصة فقال رجل من القوم : صدق يا رسول الله ‏ ‏سلب ‏ ‏ذلك القتيل عندي ‏ ‏فأرضه ‏ ‏من حقه وقال ‏أبوبكر الصديق ‏: ‏لا ها الله إذا لا يعمد إلى أسد من أسد الله يقاتل ، عن الله وعن رسوله ‏ ‏فيعطيك ‏ ‏سلبه ‏ ‏فقال رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏صدق فأعطه إياه فأعطاني قال : فبعت الدرع فإبتعت به ‏ ‏مخرفاً ‏ ‏في ‏ ‏بني سلمة ‏ ‏فإنه لأول مال ‏ ‏تأثلته ‏ ‏في الإسلام ‏ ‏وفي حديث ‏ ‏الليث ‏ ‏فقال أبوبكر ‏: ‏كلا لا يعطيه ‏ ‏أضيبع ‏ ‏من ‏ ‏قريش ‏ ‏ويدع أسداً من أسد الله ‏ ‏وفي حديث ‏ ‏الليث ‏ ‏لأول مال ‏ ‏تأثلته.

الرابط:

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=3295&doc=1
این فقط از یک کتاب است
دستور خدا به پیامبر در مورد پرسیدن از مردگان :
[="DarkRed"]وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ زخرف(45)
و از پيامبرانى كه پيش از تو فرستاده‏ايم بپرس كه: آيا به جاى [خداىِ‏] رحمان معبودانى كه پرستش شوند، قرار داده‏ايم؟! (45)[/]

[="Purple"]راستی شما که میگوئید یا علی یا حسین یا حسن شرک هست در قران در مورد درخواست قوم موسی از حضرت موسی علی نبینا و آله علیه السلام که میگفتند یا موسی تو از پروردگارت بخواه؟ چی هست ؟به خاطر این یا موسی گفتن ها مشرک شدند؟وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (61)[/]

آیه دومی که در قران کمک گرفتن از مرده را بیان میکند اون هم مرده انسان نه بلکه مرده حیوان استعانت از بدن گاو ذبح شده در سوره بقره هست
[="Navy"]
فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى‏ وَ يُريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (73)
پس گفتيم: پاره‏اى از آن [گاو ذبح شده‏] را به مقتول بزنيد [تا زنده شود و قاتل را معرفى كند]. خدا مردگان را اين گونه زنده مى‏كند و نشانه‏هاىِ [قدرت و ربوبيّت‏] خود را به شما نشان مى‏دهد، تا بينديشيد. (73)[/]

خوب دوست عزیز خود خداوند متعال چرا مستقیما مردم را راهنمائی به دعای مستقیم و طلب مستقیم از خودش نکرد و بلکه راه شرک آلود را به آنها نشان داد؟ که به قول شما مشرک بشوند بخاطر طلب از گاو مرده ای راه شرک آلود را طی کنند؟
البته نگید این آیه از باب معجزه حضرت موسی بود چون این حرفتون صحیح نخواهد بود چون خداوند به حضرت موسی نفرمود که بدن اون گاو را به مرده بزند بلکه میفرماید به قوم بنی اسرائیل گفتیم که بعضی از آن گاو را به مرده بزنند و بحث معجزه اینجا مردود هست (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها پس گفتيم: پاره‏اى از آن [گاو ذبح شده‏] را به مقتول بزنيد) معجزه کار پیامبر و بدست پیامبر هست

[="Red"]وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني‏ كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي‏ قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (260)
و [ياد كنيد] هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا! به من نشان ده كه مردگان را چگونه زنده مى‏كنى؟ [خدا] فرمود: آيا [به قدرتم نسبت به زنده كردن مردگان‏] ايمان نياورده‏اى؟! گفت: چرا، ولى [مشاهده اين حقيقت را خواستم‏] تا قلبم آرامش يابد. [خدا] فرمود: پس چهار پرنده بگير و آنها را [براى دقت در آفرينش هر يك‏] به خود نزديك كن، و [بعد از كشتن، ريز ريز كردن و مخلوط كردنشان به هم‏] بر هر كوهى [در اين منطقه‏] بخشى از آنها را قرار ده، سپس آنها را بخوان كه شتابان به سويت مى‏آيند و بدان كه يقيناً خدا تواناى شكست‏ناپذير و حكيم است. (260)
[/]

خوب دوست عزیز شما که ادعا دارید طلب از هر نوع مرده ای باطل هست چون اونها هیچ ارتباطی به این عالم ندارند چطوری حضرت ابراهیم از مرده های پرندگان(دقت کنید مرده های انسان نبودند بلکه مرده های پرندگان) طلب میکند که به سوی او بروند این خواست از مردگان طبق عقیده شما حتما کار شرک آلودی بود درسته؟

[="Navy"]فَتَوَلىَ‏ عَنهْمْ وَ قَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبىّ‏ وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لَكِن لَّا تحُبُّونَ النَّاصِحِينَ اعراف(79)

79- صالح هم از آنها رو گردان شد و (بمردگان خطاب كرده گفت:) اى قوم بحق سوگند من آنچه شرط بلاغ و ابلاغ پيام و رسالت پروردگارم بود بجاى آوردم و بخير خواهى شما نصيحت نمودم لكن شما (مردمى بوديد) كه نصيحتگذاران و خير خواهان را دوست نميداشتيد [/]

خوب اینجا هم حضرت صالح خطابش به مردگان هست چون این خطاب بعد از نزول عذاب و بعد از مردن و هلاکت قومش هست

شما که ادعا دارید خطاب کردن مردگان و طلب از آنها شرک هست این آیات را چگونه توجیه میکنید؟

گرچه شما سلفی ها حق تاویل ندارید چون بر اساس مبنای شما سلفی ها باید به ظاهر آیات استناد کرد و از هر نوع تاویل اجتناب نمود[/]

ohfreedom;318896 نوشت:

به عنوان مثال در باب تجسم الله باید بگویم که شیخ الاسلام ابن تیمیه در باب ادعای "اشعری ها" که اعتقاد به جسمیت الله دارند این گفته را نقد کرده است، اما متاسفانه بعضی ها فقط نظر اشعری ها را از زبان شیخ الاسلام ابن تیمیه ذکر می کنند و هرگز متن را کامل نمی خوانند که خود ابن تیمیه آن ها را نقد کرده و مخالف با آن است.

[=zar]جناب ohfreedom و دوستان ديگر سلام و عليكم و رحمه الله
[=Zar]بخاطر عدم انحراف تايپيك از مسير اصل كه در باب توسل بود تايپيك جديدي در رد عقائد ابن تيميه ايجاد كردم كه از دوستان دعوت مي كنم آدرس ذيل مراجعه و مطالبشان را وارد كنند
[=Zar] ابن تيميه را بهتر بشناسيم

[="Tahoma"]در ادامه بحثم در تايپيك ابن تيميه را بهتر بشناسيم گذشت آنچه كه مربوط به بحث و مناظره بين علماي فريقين درباره حقانيت مذاهب بود مطالبي در باب توسل در همان مناظره مطرح شد كه به استحضار دوستان بزرگوارم ميرسانم

دعا و صدا زدن غير خدا

ابو الاحكام بن شريح (وهابي) :

قرآن از خواندن غير خدا نهي كرده است و ميفرمايد (و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا ) مساجد براي خداست پس با خدا كسي را نخوانيد _ حاجت خواستن از پيامبر عبادت اوست پس وقتي ما مي گوئيم يا رسول الله يا سيد اينها خواندن و دعاست و از مقوله شرك مي باشد .

علي عبد الله فكرت (شيعه) :
دعا يك معناي لغوي دارد و يك معني اصطلاحي معناي لغوي آن يعني صدا زدن و فراخواندن و اين عبادت نمي باشد حضرت نوح گفت : رب اني دعوت قومي ليلا و نهارا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم آيا نوح قوم خود را عبادت كرده است ؟؟!!
در جاي ديگر فرمود لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم صدا زدن پيامبر را مثل صدا زدن افراد عادي قرار ندهيد آيا خدا ميخواهد بگويد پرستيدن پيامبر را مانند پرستيدن يكديگر قرار ندهيد و پيامبر را بصورت ويژه بپرستيد ؟؟ بنا بر اين در اينجا هم دعا عبادت نيست .

معني لغوي ديگر دعا درخواست كردن است ما از پيامبر يا كسي درخواست مي كنيم تا كمك يا دعا كند و مردم روزمره از يكديگر كمك خواهي مي كنند و اين مقدار خواندن عبادت نيست .
اينكه ما ميگوئيم يا علي يا حسين و ... اگر بدون قصد حاجت خواهي باشد در زبان فارسي صرفا اظهار اشتياق به ذوي القربي خواهد بود اين اجراي فرمان خداست كه سفارش كرده اجر رسالت را با اظهار محبت به ذوي القربي پرداخت كنيم زيرا نتيجه محبت پيروي كردن از آنهاست قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة‌ في القربي بگو براي رسالتم اجري طلب نمي كنم مگر مودت اهل بيتم را . و اگر به قصد خواستن حاجت ابشد مثل ياعلي مدد و يا حسين مريضم را شفا بده اين هم اگر با معرفت به ماذون بودن آنان باشد عين توحيد است و اشكالي ندارد فقط در صورتي كه گوينده آنها را مستقل در تاثير بداند شرك كست و قابل بخشش نيست .

اينها معني لغوي دعا بود اما معناي اصطلاحي دعا عبادت است مثلا انسان در برابر خدا مي ايستد با اين اعتقاد كه جهنم و بهشت مال اوست ئو حيات و مرگ او در اختيار خداست و آنگاه تضرع مي كند اين مي شود عبادت حال اگر كسي پيامبر يا فرشته ايي را با اين تفكر بخواند او را عبادت كرده است .

سلف اميه نهروان (وهابي) :
من خودم در مشهد شما ديدم زائران حرم بر آستان درهاي ورودي سجده مي كنند و اين بدترين نوع شرك و امام پرستي است آنها با اين عمل بر قبر و يا براي صاحب قبر سجده آورده اند

علي عبد الله فكرت (شيعه) :
اين گونه اعمال از عوام الناس صادر مي شود در حالي كه علما آن را شديدا نهي كرده اند زيرا اين عمل آنها براي كساني كه از نيت و عقائد آنها خبر ندارند به صورت شرك و كفر جلوه مي كند البته بايد بدانيد كه آنها به عنوان اظهار محبت چنين كاري مي كنند و از طرفي اگر دقت كنيد آنها سجده نمي كنند بلكه آستانه را مي بوسند و اگر از آنها بپرسيد سجده كردن شما در نماز با اين سجده چه تفاوتي دارد؟ خواهند گفت اولا ما سجده نمي كنيم بلكه آستان بوسي مي كنيم وانگهي سجده در نماز عبادت خداست و براي هيچ پيامبر يا امامي انجام نمي گيرد و ما آن را كفر مي دانيم از اين رو علماي ما به عوام الناس مكررا گفته اند اين اعمال شما شبيه سجده و بت پرستي است و لذا آن را تحريم نموده اند و اينجا نظر علما ملاك است نه عوام الناس كه گاهي از حكم علما سرپيچي مي كنند

دعايي كه عبادت است اين آيه است قل ادعوا الذين زعمتم من دونه فلايملكون كشف الضر عنكم بگو اين بت ها را كه موثر مي دانيد بخوانيد ولي آنها نميتوانند دفع ضرر كنند . اين عقيده بت پرستي است و از آن نهي شده است ولي موحد وقتي پيامبر را مي خواند به معناي اصطلاحي عبادت كه او را خدا بداند نمي خواند بلكه به يكي از دو وجه معناي لغوي مي خواند يعني يا براي حاجت مي خواند كه در اين صورت او را موثر استقلالي نميداند بلكه ماذون از جانب خدا مي داند و يا براي اظهار اشتياق و محبت مي خواند كه مزد رسالت را ادا كرده باشد .

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

سلام علیکم جمیعا

ضمن تشکر از استاد رحیق مختوم به علت ایجاد این دو تایپیک

من یه سوال از این وهابی ای که این جا هست دارم :

آقای فری وهابی ،شما توسل رو شرک می دانید ؟(مشخص کنید شرک می دانید یا نه شرک نمی دانید)


موضوع قفل شده است