زندگی ، مرگ ، آرامش ، پوچی ، زمان

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زندگی ، مرگ ، آرامش ، پوچی ، زمان

سلام.
بعضی اوقات خیلی سخته چیزی که تو ذهنت میگذره بتونی به دیگران ارائه بدی.
این چیزایی که میخوام بنویسم شاید ذهن مریضم من باشه شاید واقعیت تلخ یا شاید ...نمیدونم اسمشو چی میزاید.
اون 5 تا کلمه بالا و خیلی از کلمات دیگه که این چند روز گرفتارم کرده خوابو خوراکو ازم گرفته .
بزا از اولش شروع کنم.
یه روز همیجوری ولو بودم تو رخت خواب که یه فکری به ذهنم رسید ،چیزی نبود جز مرگ .راستشو بخوایید ساده به نظر میرسید منم حدود 20 تا 30 دقیقه بش فکر کردم ولی من ولش کردم ولی دیدم اصن نمیشه .با یه نفر از دوستام صحبت کردم دیونه ای بیش فرض نکرد منو،منم بیخیال شدم به کسی بگم ولی شما که منو نمیشناسید:دی
در وحله اول به مرگ فکر میکنم و واقعا از این که بخوام بمیرم اصن یه حس خیلی بدی هست و اینکه آیا اینا همش خوابه یا واقعا نابودی،گفتنش سادس ولی کافیه 5 دقیقه بش فکر کنی(هی به خودم میگم رسم زمونس )ولی باور کن اصن نمیشه .تصور کن اصن اخرتی باشه،اصن ما چی بودیم به چی میخواییم برسیم و یا اینکه اخرتم رفتیم همین زندگی میخواییم تا ابد ادامه بدیم ،تکراری نمیشه؟ یا اگه اخرتی نباشه کار به پوچی میکشه .
دوروبرمو نیگا میکنم میبینم همه چی میخواد نابود شه اصن یه حس تنفر میگیرم .خود به خود گریه که هیچ.احساس میکنم این بدن اصن ماله من نیست یه حس دوتای بودن پیدا کردم ،انگار بدن ماله خودم نی .اصن نمیتونم درک کنم .
یا وقتی به نابودی پدر و مادرم فکر میکنم واقعا دلم میشکنه .
در بحث زمان وقعا الان ثانیها با ارزش شدن برام .طوری که به اطرافم نیگا میکنم به ادما افسوس میخورم براشون .ولی خودمم همینطوری هستم و برای خودمم افسوس میخورم.
اصن زندگی یعنی چیه جدا؟بعضی اوقات خیلیا خیلی راحت از مرگ حرف میزنن؟من به هرکی میگم تا حالا به مرگ فکر کردی میگه خوبه از این زندگی راحت میشیم ؟ اصن به بعدش فکر نمیکنن .
به دنیا یه حس مرور زمان مثل زندان پیدا کردم .فکر میکنم انگار هرچی هست دقیقه ای .اصن نمیخوام به چیزی دل ببندم.
به نظر خودم انسانها نیاز به یه چیز ماورا دارن یا اگر باشه مهدی موعود .الان انسانها به هیچ و پوچی کشیده میشن.
شاید الان تونسته باشم 1 درصد از تفکرات خودمو نوشته باشم .
اینم بگم که من خدارو برای خودم اثبات کردم (به جنون کشیده شده بودم یه ماه)و همین طوری که هست باید باشه و در بحث خدا شناسی تونستم خودمو متقاعد کنم که خدایی وجود داره.
ولی خوشحال میشم دیدگاه شما در این مورد بدونم.
جدا از شوخی بپرهیزید.جاش اینجا نیست .
باشد که رستگار شوید.



با نام و یاد دوست



با سلام خدمت شما دوست گرامی
ابتدا نظر شما را به چند مقدمه جلب می کنم:
1.یکی از نعمت هایی که خدا به افراد می دهد تنبه و بیداری در مسیر زندگی است سوال هایی که در باره مسایل مهم زندگی از جمله مبدا و معاد برای انسان ها پیش می آید اگر مورد توجه جدی قرار بگیرد می تواند مهمترین عامل پیشرفت او قرار گیرد . انسانها اغلب از سنین نوجوانی تا جوانی این سوال ها در ذهنشان نقش می بندد اما اکثر آنها بی تفاوت از کنار این مسایل رد شده وخود را با بی خیالی سرگرم امور غیر کرده تا از دست این سوالات رها شوند و به دنبال پاسخ نگردند و لی این سوال ها چ.ن سوال های اساسی انسان است اگر جواب مطلوب نیابد دائما در طول زندگی رخ مینماید و تا دم مرگ انسان را مشغول می کند اگر چه بر اثر تغافل برخی شاید در درون انسان نهان شود اما از بین نرفته و در مواقع حساس رخ می نمایاند و موجبات تشویش خاطر را فراهم می آورد. مخصوصا در مصایب و شداید و گرفتاری هاو...
پس چه خوب است که انسان از همین ابتدا به دنبال جواب رفته و تا جواب نگرفته آرام نگیرد
امام علی (ع) می فرماید: "رحم الله امرء علم من این فی این و الی این" (غرر الحکم)
"خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجاست در کجاست و به سمت کجا می رود"

مولانا این مضمون را در شعر خود به زیبایی بیان می دارد:


روز ها فکر من این است و همه شب سخنم ***که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ***به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب از کز چه سبب ساخت مرا ***یا چه بودست مراد وی از این ساختنم
من به خود نامدم این جا که به خود باز شوم ***آنکه آورد مرا باز برد در وطنم

2.مهمترین عامل خلاصی از پوچی و نا امیدی از زندگی رسیدن به یک معرفت درست نسبت به معارفی چون مرگ، آخرت ،دنیا و... است اگر انسان حقیقت این معارف را دریابد نه تنها نا امید نشده و به پوچی نمی رسد بلکه نشاط خاصی در تمام زندگی اش حکم فرما می شود که وصف نا پذیر است.یکی از عرفا می فرمود به نظر من شاد ترین و با نشاط ترین افراد روی زمین آنها هستند که به یاد مرگ اند!!!
این مطلب برای ما که خیلی عجیب است اکثر افراد تا به یاد مرگ می افتند افسرده می شوند و نگرانی تمام وجودشان را فرا می گیرد غم ، مصیبت ، عزا و... واژه هایی است که به هنگام ذکر مرگ در ذهن افراد نقش می بندد . پس این چگونه است؟؟؟
به نظر حرف این عارف پشتوانه معرفتی دارد که در رفتار و کردار او تاثیر گذاشته است باید دید این معرفت چیست که سخت ترین مساله زندگی مردم( مرگ ) را در نظر اینها این گونه شیرین جلوه داده است
امیر المومنین می فرماید: الناس اعداء بما جهلوه "مردم دشمن نادانسته های خود هستند"
پس بهترین کار برای غلبه بر این تفکرات و سامان دادن این حالات درونی کسب معرفت در باره اصل مرگ و زندگی در این دنیا و در سرای آخرت است.
ادامه دارد...

حقیقت مرگ:
مرگ ، نیستی ونابودی نیست ، بلکه تولد است . تولدی دوباره ، آغازی دیگر ، حیات و زندگی ای متمایز . حتی می توان گفت ، ولادت با مرگ مترادف است . مرگ از پوست در آمدن است ، نه پوسیدن .
مولوی می فرماید:
ازجمادی مردم و نامی شدم *** مردم از نامی به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و انسان شدم *** پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

جمله دیگر بمیرم از بشر***تا بر آرم از ملایک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو ***کل شی حالک الا وجهه
در فرهنگ دینی و الهی ، حقیقت مرگ ، جدا شدن از یک حیات مادی سرشار از کدورت ها و تزاحم ها و دشواری هاست، به سوی حیاتی مجرد ، رها و آرام و بی تزاحم و ثابت و غیره که به کلام ما ناید .
مثل ما نسبت به مرگ در مقام تشبیه ،مثل دو برادر دو قلو ئی است ، که در رحم مادر مدتی ( نه ماه ) را در کنار یکدگر زندگی کرده اند ، یکی از آنها زود تر به دنیا آمده است . آن دیگری که در رحم مانده و هنوز متولد نشده ، گمان می برد برادرش مرده و نابود شده و دیگر نیست . واگر خبری هم به او دهند که برادرت در عالم دیگری قرار گرفته و به زندگیه دیگری مشغول است ، تازمانی که قلباً باور نکرده ، آرام نمی شود . و این هول و هراس را دارد که یک روز هم نوبت اوست . و باید رحم مادر و زندگی ای که در آنجا دارد را ترک کند و بمیرد .
اما برادر دیگر که زودتر به دنیا آمده بود و از حال برادرش آگاه است ، به زبان حال می گوید : بی تابی مکن ، چرا بی تابی می کنی و می ترسی ! بیا ببین این طرف چه خبر است ، در فضایی تنگ و تاریک و آلوده قرار گرفته ای ، و ترس داری از اینکه آن را رها کنی و به جهانی سرشار از نور و زیبائی ها قدم بگذاری! مرگِ از عالمِ رحم مادر، تو را به این دنیای زیبا می آورد ، پس غم مخور و نترس و بشتاب که زندگی این است ، نه آنچه که توداری ! .

این همان حالت ما انسانهای دنیای است که بی خبر از حیات اخروی هستیم . واگر کسانی به ما خبر هایی هم داده اند ، چون قلبا قبول نکردیم، چندان تفاوتی در روحیه مانکرده است ، وهنوز خوف از مرگ را در قلب خویش نگه داشته ایم.

قرآن کریم می فرماید:"افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا یرجعون " " آیا گمان می کنید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما بازگشت ندارید"(مومنون115)

ادامه دارد...

آری مرگ پایان نیست شروع است نابودی نیست بود شدن است از قالبی به قالب دیگر شدن است محیط عوض کردن است محدودیت ها را پشت سر گذاشتن این قدر این حقیقت در نزد اهل معرفت زیبا و جذاب است که در برخی از شعرا این گونه بروز کرده است:
نیم جان بستاند و صد جان دهد ـــ آنچه در وهم تو ناید آن دهد
برخی نیز سروده اند:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی ــ تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جانی برم بی رنگ و بو ـــــ او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ

انسان ها معمولا تصور صحیحی از مرگ و حقیقت آن ندارند . اگر فهم صحیحی از آن بود ، دیگر کراهتی به آن وجود نمی داشت.
در جایی ، امیر المومنین علیه اسلام فرموده اند : والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه قسم به خداوند پسر ابی طالب آن چنان انس و علاقه به مرگ دارد ، که در مقام مقایسه از انس و علاقه طفل شیر خوار به پستان مادر بیشتر است .
باید تامل کرد ، آن چه حقیقتی است ؟ که مولی الموحدین آنچنان از او یاد می کند و خبر از انس خویش را با او می دهد .
اگر مرگ حقیقتی خوف ناک بود ، این قدر محبت و علاقه مندی مولا به آن چراست؟، هنگامی که حضرتش در محراب عبادت ، مورد اصابت ضربت شمشیر قرار گرفت ، چه ندایی سر داد : فزت ورب الکعبه قسم به خدای کعبه رستگار شدم . آری این کدام حقیقت است که هنگام وصال آن ، برای مولی رستگاری و سعادت می باشد .
لسان الغیب حافظ شیرازی در توصیف لحظه مرگ می فرماید :

خرم آن روز كزين منزل ويران بروم‏ ــ راحت جان طلبم از پى جانان بروم
بر هواى لب او ذره صفت رقص كنان‏ ــ تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم


بله، مرگ حقیقتی والا است ، فهم واقعیت آن برای هرکه رخ داد ، او را از خود بی خود کرده و آرزوی وصالش را در آن دل ، جای داده است . از امام حسن(ع) پرسيدند: مرگ چيست كه مردم نسبت بدان نادانند؟ فرمود(ع): «اعظم سرور يرد على المؤمنين»؛ «بزرگترين شادمانى كه بر مومنان وارد مى‏شود.» (بحارالانوار، ج 6، ص 153)
همچنين امام صادق(ع) فرمودند: «القيامة عرس المتقين»؛ «قيامت زفاف و عروسى اهل تقوا است»(همان، ج 7، ص 176)

از همین باب است که معصوم دنیا را سجن و زندان مومن می داند و می فرماید نسبت دنیا به آخرت مانند نسبت حلقه ای در ریگزار بیابان سترگ است. بهترین راه برای درک این حقیقت همان نسبت رحم مادر به دنیا است بچه در رحم مادر آنچنان احساس رضایت می کند که خیال جدا شدن از آن محیط پر خونآبه و چرک و آن ظلمات را ندارد .
ادامه دارد...

اما آنچه که مهم است این که انسان در دنیا محیطی را در اختیار دارد که که با اراده خویش سرای آخرت خویش را می سازد پس هرچه در این سرا تلاش کند و بهترین مصالح را از پیش بفرستد در آن سرای آخرت زندگی بهتر و واسع تری خواهد داشت
الدنیا مزرعة الآخرة دنیا محل کاشت برای آخرت است هر چه که بکارد فردا درو می کند اگر گندم در دل تاریک این دنیا پنهان سازد فردا گندم درو خواهد کرد و اگر خار ، خار.
حال سوال دیگری باقی می ماند که زندگی سرای آخرت چگونه است آیا انسان از آن خسته نمی شود و برای او تکراری و ملال آور نیست؟
مختصرا باید گفت آنچه که موجبات خستگی و ناراحتی ما را فراهم می آورد این تزاحمات دنیایی است آنچه که برای ما تکراری می شود این لذات آمیخته با مادیات است که کسب لذت منوط به درک تزاحمات کنار آن است ( در این دنیا) اما در سرای آخرت اگر در بهشت است لذت بدون درد و الم و تزاحمات نصیب مومن می شود و رنج و سختی در کنار او نیست که موجب ملال او شود و زمان برای او مطرح نیست که نعمت برای او تکراری شود همه این ها به خاطر مقایسه بین لذات دنیایی و آخرتی است و چون ما محدود به این جسم هستیم معنای لذت واقعی را درک نمی کنیم. البته در همین دنیا انسان می تواند گوشه ای از این لذلت را درک کند مثلا لذتی که عارف از نماز می برد یا لذتی که عالم از علم و مطالعه می برد اصلا قابل مقایسه لذات مادی نیست و هیچ گاه جنبه تکرار و ملال در آنها مطرح نیست

سلام.منم همین چند روز پیش به همین مسئله فکر میکردم البته نه خود این مسئله ای که شما گفتین .یه چیزی شبیه این.احساس میکردم به پوچی رسیدم با خودم میگفتم خدایا میون این همه آدم که ممکنه هر کدومشون از من خیلی بهتر باشن چرا منو خلق کردی چه دلیلی داره منی که به هیچ دردی نمیخورم خلق کردی به هیچ دردی . این حرف و از اعماق وجودم میزدم.خیلی زندگی برام سرد و بی روح شده بود . سر کلاس این فکر مثل خوره افتاد تو جونم به حدی که نمیتونستم جلو گریمو بگیرم . به این فکر میکردم که خوب این همه سختی و فلاکت رو تحمل کردم بعدش چی بمیرم توی بعدش تو اون دنیا هم به خاطر خیلی از کار هایی که ممکن بود خودم مقصر نبودم عذاب بکشم. همین الان هم درگیرشم .و دنبال جواب .اگه دارم این حرف ها رو در جواب این صحبت شما میکم به این خاطره که شاید از لابلای حرف هایی که خودم میخوام به شما بزنم یه جواب درست و درمون برای خودم پیدا کنم.شما گفتین که خدا رو برای خودتون اثبات کردید و الان مونده مسئله آخرت اول این رو بگم که شما خیلی کار خوبی کردید که به دنبال سوال ها و درست کردن اعتقاداتتون میرید.همونطور که توی رساله هم میگن اصول دین تقلیدی نیست بلکه استدلالی .پس ما همه مسلمونا تکلیف داریم که بریم دنبالش.
آره ما یه روزی میمیریم و میریم یه جایی که اصلا خودمون توی خواب هم اون رو ندیدیم و همین ندیدن ما باعث میشه که از یک طرف اونو زود قبول نکنیم و از یک طرف هم خیلی علاقه داشته باشیم که اون رو تجربه کنیم.البته وقتی برای ما همیشه از ترس و وحشت آخرت صحبت کنن یک نوع حالت گریز هم برای ما بوجود میاد .برای اثبات مسئله آخرت برای خودم از یک چیز آسون شروع کردم .یک شب که خیلی خسته بودم و خیلی هم خوابم میومد.دوست داشتم که یک شبانه روز بخوابم .ولی وقتی خوابیدم بعد از چند دقیقه متوجه شدم که مادرم منو برای نماز صبح بیدار کرد.خیلی برام شگفت انگیز بود من حتی هنوز درست و حسابس به خواب نرفته بودم فقط چند دقیق بود .ولی در دنیای واقعی تقریبا 9-10 ساعت خوابیده بودم.وقتی من یک چنین چیزی رو تجربه کردم و با توجه به خوابهایی که قبلا دیده بودم .فکرشو بکن رفته بودم یه جایی که حتی یک بار هم ندیده بودم یا با آدم هیی صحبت میکردم که باهاشون حرف نزدم.خیلی برام عجیب بود.خوب خیلی پر واضحه که اگه میتونه 9-10 ساعت در چند دقیقه خلاصه بشه یا من بدون اینکه از جام تکون بخورم برم به یک فضای غریب میتونه با توجه به اعتقادم به خداوند، آخرتی رو هم که خدا به من وعده داده قبول کنم و بپذیرم.

بعد از تکراری شدن و خسته شدن حرف زدی ما وقتی تو دریا بخوایم غرق بشیم مسلما دست و پا میزنیم برای رسیدن به زره ای اکسیزن برای تنفس وقتی به او اکسیژن رسیدیم میبینیم که خیلی کمه و دوباره تلاش میکنیم برای رسیدن به یک منبع تمام نشدنی.وقتی به اون منبع رسیدیم آیا میگیم که چقدر این اکسیژن تکراری شده برم سراغ کربن دی اکسیدوخب مسلمه که ما هیچ وقت از اکسیژن خسته نمیشیم.انسان هم مثل همینه انسان دوست داره هر لحظه بالاتر بره بالا و بالاتنر و وقتی به کمال مطلق رسید دیگه تکراری شدن براش نداره دیگه خستگی نداره .داره؟:Gol:
میدونم خیلی ابتدایی حرف زدم .ولی شما به بزرگوارتون ببخشید
باور کن همه آخرت اون چیزی نیست که به ما گفتن آخرت در کنار همه سختی ها و عذاباش زیبایی های زیادی داره که ممکنه هزاران برابر بدی هاش باشه.خدا رو دست کم نگیر چرا وقتی اسم خدا رو میشنویم ذهنمون فقط باید بره طرف عذاب و سختی.خدا عین زیباییه اصلا زیبایی آرامش دوست داشتن یعنی خدا. دلم گرفته از اونایی که جوری به ما تلقین کردن که انگار ما فقط برای عذاب میرم یه دنیای دیگه.
موفق باشی:Sham::Gol:

به نام خدا

سلام علیکم

sayedali5;320883 نوشت:
سلام.منم همین چند روز پیش به همین مسئله فکر میکردم البته نه خود این مسئله ای که شما گفتین .یه چیزی شبیه این.احساس میکردم به پوچی رسیدم با خودم میگفتم خدایا میون این همه آدم که ممکنه هر کدومشون از من خیلی بهتر باشن چرا منو خلق کردی چه دلیلی داره منی که به هیچ دردی نمیخورم خلق کردی به هیچ دردی . این حرف و از اعماق وجودم میزدم.خیلی زندگی برام سرد و بی روح شده بود . سر کلاس این فکر مثل خوره افتاد تو جونم به حدی که نمیتونستم جلو گریمو بگیرم . به این فکر میکردم که خوب این همه سختی و فلاکت رو تحمل کردم بعدش چی بمیرم توی بعدش تو اون دنیا هم به خاطر خیلی از کار هایی که ممکن بود خودم مقصر نبودم عذاب بکشم. همین الان هم درگیرشم .و دنبال جواب .اگه دارم این حرف ها رو در جواب این صحبت شما میکم به این خاطره که شاید از لابلای حرف هایی که خودم میخوام به شما بزنم یه جواب درست و درمون برای خودم پیدا کنم.شما گفتین که خدا رو برای خودتون اثبات کردید و الان مونده مسئله آخرت اول این رو بگم که شما خیلی کار خوبی کردید که به دنبال سوال ها و درست کردن اعتقاداتتون میرید.همونطور که توی رساله هم میگن اصول دین تقلیدی نیست بلکه استدلالی .پس ما همه مسلمونا تکلیف داریم که بریم دنبالش.

با سلام خدمت شما دوست گرامی
بزرگوار دید ما به قیامت و خدا باید یک دید درست باشد همان گونه که در کلام شما هم هست نباید از خدا و قیامت چهره ای غضب آلود و خشن ساخت قیامت فصل برداشت کشته های ماست کدام زارع و کشاورزی از فصل برداشت محصول ناراحت استآری آن زارعی که به جای گندم علف هرز کاشته باشد پس ما باید در این دنیا خوب عمل کنیم که آخرت صحنه بروز و ظهور داشته ها و کاشته های ماست هیچ ترسی هم در کار نیست هول هست اما هول داشته ها . نه ترس از ظلم کردن در حق ما که کسی بیاید و به خاطر کاری که ما در آن دخالت نداشتیم ما را عذاب کنیم اگر عذابی هست آتش این عذاب را خود درست می کنیم با اعمالمان و اگر نعمت های بهشت هم هست ما با اعمال خود آن هارا درست می کنیم همانگونه که در حدیث معروف از پیامبر هست که فرمودند: در معراج دیدم که فرشته ها در بهشت مشغول به ساخت و ساز بهشت و غرس درخت هستند گاه دست از کار می کشند سوال کردم که چرا این گونه است ندا آمد که هرگاه بنده مشغول ذکر و عبادت باشد ما مشغولیم و هر گاه ذکر نگویند ما دست از کار می کشیم و گاه گناهی انجام می دهند آتشی می آید و آنچه درخت کاشته شده را می سوزاند.
آری قیامت ظهور داشته های ماست.
ما باید همیشه در خوف و رجا باشیم به این صورت که از اعمال خودمان و عقاب الهی ترسان و به فضل و رحمت الهی امیدوار باشیم این حالت است که انسان را رشد می دهد.
موضوع قفل شده است