هماهنگی وجدان با علم

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
هماهنگی وجدان با علم


هماهنگی علم و وجدان تقریبا می تواند نتیجه پدیدهه هماهنگی عقل و وجدان باشد بلکه اگر دقت کنیم هماهنگی وجدان با علم بیشتر از هماهنگی آن است با عقل، زیرا یگانه چاره اضطراب وتشویشی که وجدان از ناحیه جهل نصیبش می گردد عبارت از علم است، و جای تشکیک نیست که قسمتی از احتمال تقصیر یا قطع به تقصیر که مادرکارهای مادی و معنوی دارا می باشیم، معلول جهل ونادانی ما است.بنابراین باید گفت: ارضای و جدان در قسمت مهمی از فعالیتها به علم بستگی دارد.

ویکتورهوگو بینوایان می گوید: «دیدن ونشان دادن کافی نیست، فلسفه باید به منزله یک انرژی بوده باشد، باید عملش واثرش به کار بهبود حال بشر آید.« سقراط » باید در آدم وارد شود و «مارک اورل» را به وجود آورد. به عبارت دیگر، از مرد سعادت «مردعلم»، «عقل» حاصل دارد، مبدل کردن « عدن» به «دانشکده» علم باید اکسیر مقوی بوده باشد. تلذذ؟ چه هدف ناچیز وچه جاه طلبی بی مقداری است! تلذذ کار جانوران است.پیروزی واقعی جان آدمی فکر کردن است.فکر را برای رفع عطش آدمیان به کار بردن ،معرفت خدا را همچون اکسیر به همه دادن، در وجود همه کس وجدان و علم را دست در آغوش کردن، وبا این مواجهه اسرارآمیز رستگارشان ساختن».

«کنوانسیونل»: می خواهم بگویم انسان خصم بیداد گری دارد و آن جهل است من به فنای این ستمگر رای دادم علم قدرتی است که ازحق حاصل شده است. انسان نباید اداره شود جز به وسیله علم. اسقف بگفتة او افزود: و وجدان. کنوانسیونل گفت: این هردو یک چیز است، وجدان عبارت از یک عده علم فطری است که مادروجودمان داریم».

هرچه وجدان انسان با عظمت تر بوده باشد، نیازمندی خودرا به علم بیشتر احساس خواهد کرد وبالعکس،هرچه علم انسانی کمتر ومبهم تر باشد دایره فعالیت وجدانی اش به همان انداه تنگتر خواهد بود. علوم نسبی ما، آن آرامش را که درحال زندگانی آگاهانه توقع داریم به ما ارزانی نخواهد داشت. این فقط وجدان است که می تواند هرگونه شناسایی نسبی مارابا «مطلق» رنگ آمیزی نموده ودرنتیجه ما درک کنیم درعین حال که راهرو هستیم در مقصد نیز می باشیم.

عینکهای گوناگون انسانها هرگز واقعیات مطلق رابرای نشان نخواهد داد. دراین مورد عباراتی از تولستوی را می توان بیان کرد: «زنبوری که روی گل نشسته کودک را نیش می زند،کودک از زنبور می ترسد ومی گوید که هدف زنبور نیش زدن آدمیان است. شاعر از مشاهده زنبوری که روی حقه گل نشسته شیره آنرا می مکد لذت می برد و می گوید که هدف زنبور مکیدن شهد گلهاست. کندودار نیز که می بیند زنبور گرد و شهد شیرین را جمع می کند وبه کندو می آورد،می گویدکه هدف زنبور جمع آوری عسل است. کندودار دیگری که زندگانی زنبور رااز نزدیکتر مطالعه کرده ودیده است که زنبور غبار وشیره گل را برای تغذیه زنبوران نوزاد وپروراندن ملکه زنبوران جمع می کند می گوید که هدف زنبور حفظ نوع و تنازع بقاست. گیاه شناس چون متوجه می شود که زنبور هنگام پرواز گرد راازلقاح راز گل نر می گیرد وبه گل ماده تلقیح می کند وآنرا بارور می سازد، می گوید که هدف زنبور انجام این عمل است. دیگری است که هنگام مطالعه تکثیر گیاهان مشاهده می کند که زنبور در این تکثیر همکاری موثری دارد می تواند بگوید که هدف زنبور ازدیاد و افزایش گیاهان است. اما هدف نهایی زنبور با هدفهای اول و دوم و سوم نیزبا آنچه عقل وخرد انسانی قادر به درک آن است به نحو اتم واکمل مشخص نمی گردد. هر چه عقل و خرد انسانی در کشف این هدفها پیشتر می رود همان اندازه عدم درک نهایی وی برای او آشکارتر می گردد. انسان فقط می تواند« روابط» متقابل میان زندگانی زنبور و سایر مظاهر زندگانی را مطالعه نماید این مطأله کاملا درباره هدفهای مردان تاریخ وملتها نیز صادق است» بنابراین آنچه ازاین بحث دریافت می شود این است که رابطه وجدان با علم رابطه ای است مستقیم و سازنده واگر این دو با هم هم راستا شوند، انسان را به خوشبختی که مورد رضایت اوست می رساند.