نقش ایمان به نبوت و امامت در بعد ملکوتی اعمال

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
نقش ایمان به نبوت و امامت در بعد ملکوتی اعمال

بحثی مطرح است که آیا غیر مسلمانان که موحد و به قیامت معتقدند و برای خدا کار می‏کنند وضعشان چگونه است ؟ در میان اهل کتاب مردمی یافت می‏شوند که نه مسیح را فرزند خدا می‏دانند و نه عزیر را ، و نه ثنوی و آتش پرستند ، نه می‏گویند « المسیح ابن الله‏ و نه می‏گویند « عزیر ابن الله » ، و نه می‏گویند اهریمن خدای بدیها ، به‏ روز رستاخیز هم معتقدند . سرنوشت اعمال آنان چیست ؟ بحث درباره آن عده از مکتشفین و مخترعین و خدمتگزاران به بشریت که مادی و منکر خدا هستند و طبعا انگیزه‏های عملی‏ آنها از حدود مادیات فراتر نمی‏رود نیست .بحث درباره آن نیکوکارانی است که به مبدأ و معاد ایمان دارند و طبعا می‏توانند در عمل آهنگ بالا کنند و برای مقصدی‏ ماوراء مادیات عمل نمایند .

گفته می‏شود که ادیسون و پاستور از این گونه‏ مردمانند ، گفته می‏شود آنان مردمی مذهبی بوده‏اند و دارای انگیزه‏های‏ خداپرستانه بوده‏اند ، یعنی آنان در کارهایشان درست مانند متدینین مسلمان‏ ، برای رضای الهی و به انگیزه خدایی اقدام می‏کرده اند ، اینها در حقیقت‏ مسیحیانی هستند که مسیحی نیستند ، زیرا اگر مسیحی واقعی باشند و به اصول‏ موجود مسیحیت مؤمن و معتقد باشند ، مسیح را خدا می‏دانستند و طبعا امکان‏ نداشت که موحد واقعی باشند ، دانشمندان امروز مسیحی شاید کمتر به‏ خرافات تثلیث معتقد باشند . برای پاسخ به این قسمت باید دید ایمان به نبوت و امامت از چه نظر لازم است ؟ و چرا باید شرط قبول اعمال باشد ؟ به نظر می‏رسد.

دخالت ایمان به انبیاء و اولیاء خدا در پذیرش اعمال از دو جهت است : یکی اینکه معرفت آنان برمی‏گردد به معرفت خدا . در حقیقت شناختن خدا و شؤون او بدون معرفت اولیاء خدا کامل نمی‏گردد ، به عبارت دیگر اینکه : شناختن خدا بطور کامل شناختن مظاهر هدایت و راهنمایی است.دیگر اینکه شناختن مقام نبوت و امامت از این نظر لازم است که بدون‏ معرفت آنان ، بدست آوردن برنامه کامل و صحیح ممکن نیست . فرق بزرگ بین یک نفر مسلمان نیکوکار و یک نفر کافر نیکوکار این است‏ که کافر نیکوکار از آن جهت که دارای برنامه صحیح و درست نیست ، احتمال‏ موفقیتش ناچیز است ، ولی یک نفر مسلمان از آن جهت که خود را به دینی‏ تسلیم کرده است که برنامه‏ای جامع و صحیح دارد ، اگر برنامه خویش را درست و صحیح اجرا کند موفقیتش قطعی است . عملی صالح ، تنها احسان به‏ خلق نیست ، تمام واجبات و محرمات و مکروهات و مستحبات ، جزء برنامه‏ عمل صالح است . مسیحی متدینی که به خاطر دوری از اسلام فاقد برنامه صحیح‏ است از مواهب عظیم این برنامه محروم است ، زیرا ممنوعاتی را که نباید ، مرتکب می‏شود ، مثلا شراب نباید بنوشد و می‏نو شد.

می‏دانیم که ممنوعیت شراب به واسطه زیانهای فردی و اجتماعی و روحی آن‏ است و طبعا آنکه شراب می‏نوشد زیانهای شراب به او می‏رسد و از این نظر مانند کسی است که از راهنمایی پزشک محروم است و به واسطه این محرومیت‏ ، کاری می‏کند که قلب یا کبد یا اعصاب خود را بیمار ، و عمر خود را کوتاه‏ می‏کند .در برنامه اسلام ، پاره‏ای دستورهاست که عمل به آنها شرط تکامل روحی و معنوی است .بدیهی است یک نفر غیرمسلمان هر اندازه بی نظر و بی تعصب‏ و خالی از عناد باشد ، به واسطه محرومیت از استفاده از برنامه کامل‏ انسانیت ، از مزایای آن محروم خواهد ماند . اینچنین شخصی طبعا از عباداتی عظیم مانند نمازهای پنجگانه و روزه ماه‏ رمضان و حج خانه خدا محروم می‏ماند .مثل او مثل کسی است که بدون برنامه‏ کشاورزی بذری بپاشد ، هرگز محصولی را که چنین کسی بدست می‏آورد مانند محصول کسی که طبق برنامه صحیح و جامعی زمین را شخم می‏زند و در وقت‏ مناسب بذر می‏پاشد و در هنگام و جین کردن و جین می‏کند و خلاصه تمام‏ اقدامات لازم فنی و علمی را انجام می‏دهد نخواهد بود .

فرق بین نیکوکار مسلمان و نیکوکار غیر مسلمان را می‏توان چنین بیان کرد که نیکوکار مسلمان همچون مریضی است که تحت مراقبت و دستور یک طبیب‏ حاذق برنامه دارد ، غذا و دوایش همه به دستور طبیب است ، هم از لحاظ نوع دوا و غذا و هم از لحاظ وقت آن و هم از لحاظ اندازه آن کاملا طبق‏ دستور عمل می‏کند ، ولی نیکوکار غیر مسلمان همچون مریضی است که برنامه‏ ندارد و خودسرانه کار می‏کند ، هر غذا یا دوائی که به دستش می‏رسد می‏خورد ، چنین مریضی ممکن است احیانا یک دوای مفید بخورد و نتیجه خوب بگیرد ، ولی همینطور هم ممکن است دوائی را که زیانبار و مهلک است مورد استفاده‏ قرار دهد ، همچنین ممکن است یک غذای مناسب بخورد ولی با ناپرهیزی بعدی‏ و خوردن غذای نامناسب ، اثر مفید غذای اول را هم خنثی کند . با این بیان روشن می‏گردد که تفاوت بین مسلمان و خداشناس غیرمسلمان‏ این است که مسلمان ، خداشناسی است که برنامه صحیح دارد ولی خداشناس‏ غیر مسلمان کارهایش بدون برنامه صحیح است ، به عبارت دیگر مسلمان ، هدایت یافته است و غیر مسلمان هر چند خداشناس باشد ، هدایت نایافته‏ است .

قرآن کریم در همین زمینه می‏فرماید : « فان اسلموا فقد اهتدوا »( آل عمران / . 20): ''اگر تسلیم برنامه محمدی شدند پس راه را یافته‏اند ''.همه غیر مسلمانان از نظر مأجور بودن در قبال اعمال خیر ، یکسان نیستند ، میان غیر مسلمانی که‏ به خدا و قیامت معتقد نیست و غیر مسلمانی که به خدا و قیامت معتقد هست ولی از موهبت ایمان به نبوت محروم است تفاوت عظیم است . برای‏ دسته اول امکان انجام یک عمل مقبول عند الله نیست ولی برای دسته دوم‏ هست . این دسته ممکن است با شرایطی به بهشت بروند ، ولی برای دسته اول‏ ممکن نیست .

به نظر می‏رسد فلسفه اینکه اسلام میان مشرکان و اهل کتاب در همزیستی تفاوت قائل است ، مشرک را تحمل نمی‏کند ولی اهل کتاب را تحمل‏ می‏کند ، مشرک را مجبور به ترک عقیده می‏کند ولی اهل کتاب را مجبور به‏ ترک عقیده نمی‏کند همین است که مشرک یا منکر خدا به واسطه شرک و انکار ، باب نجات را برای ابد به روی خود بسته است ، در شرایطی است که از عبور از طبیعت مادی و صعود به ملکوت و بهشت جاویدان ، برای همیشه خود را محروم کرده است ، ولی اهل کتاب در شرایطی هستند که می‏توانند هرچند به‏ طور ناقص عمل صالح انجام دهند و با شرایطی نتیجه آن را بیابند : قرآن کریم خطاب به اهل کتاب می‏فرماید : « تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ان لا نعبد الا الله و لا نشرک به‏ شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله »( آل عمران / . 64): ''بیایید به سوی یک کلمه و یک عقیده مشترک میان ما و شما ، و آن‏ اینکه جز خدا چیزی را نپرستیم و چیزی را شریک خداوند قرار ندهیم ، و بعضی از ما بعضی دیگر را مطاع و ارباب خود نشمارد "'' . قرآن کریم با اهل کتاب چنین صلائی داده است ولی هرگز با مشرکان و منکران ، چنین صلائی نداده و نمی‏دهد .