مبانی براهین حکما در اثبات خداوند

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مبانی براهین حکما در اثبات خداوند

ادله اى كه از راه عقل براى اثبات خدا ذكر كرده اند به سه قسمت عمده تقسیم مى شود:

1 - براهین وجودى
براهین وجودى، براهینى هستند كه وجود خدا را از راه تصور خدا اثبات مى كنند. در این گونه از براهین براى اثبات خداوند به عالم واقع رجوع نمى شود بلكه اگر عالم واقع هم وجود نداشت باز هم اثبات وجود خدا ممكن مى بود؛ زیرا خدا تنها موجودى است كه صرف تصور او مستلزم قبول و اعتراف به وجود اوست. برهانهایى كه در این مجموعه قرار دارند مانند: برهان آنسلم قدیس.

2- برهان صدیقین
این دسته، براهینى هستند كه از راه اصل واقعیت، وجود خدا را اثبات مى كنند؛ یعنى همین كه معلوم شد واقعیتى هست اثبات مى شود كه خداوند باید موجود باشد.

3- براهین جهان شناختى
این براهین، براهینى هستند كه عمدتا از راه استناد به اصل علیت وجود خدا اثبات مى شوند. به این صورت كه یكى از خصوصیات بارز جهان خارج را مبدأ قرار مى دهند و اثبات مى كنند چیزى در این جهان وجود دارد كه نسبت به این خصوصیت بارز، حالت على دارد كه نامش خدا مى باشد. این دسته از براهین عبارتند از: 1 - برهان حركت 2 - برهان حدوث 3 - برهان امكان و وجوب 4 - برهان نفس 5 - برهان علیت 6 - برهان نظم 7 - برهان اخلاقى. به هر حال دلایلى كه براى اثبات وجود خداى متعال اقامه شده فراوان و داراى اسلوبهاى گوناگونى است و بطور كلى مى توان آنها را به سه دسته تقسیم كرد:

دسته اول دلایلى است كه از راه مشاهده آثار و آیات الهى در جهان اقامه مى شود مانند دلیل نظم و عنایت كه از راه انسجام و همبستگى و تناسب پدیده ها وجود طرح و هدف و تدبیر حكیمانه كشف و ناظم حكیم و مدبر علیم براى جهان اثبات مى گردد. این دلایل در عین حال كه روشن و دلنشین و خرسند كننده است پاسخگوى همه شبهات و وساوس نیست و در واقع بیشتر نقش بیدار كردن فطرت و به آگاهى آوردن معرفت فطرى را ایفاء مى كند.

دسته دوم دلایلى است كه از راه نیازمندى جهان وجود آفریدگار بى نیاز را اثبات مى كند؛ مانند برهان حدوث كه از راه مسبوق بودن پدیده ها به عدم و نیستى نیازمندى ذاتى آنها اثبات مى شود و سپس به كمك ابطال دور و تسلسل آفریننده بى نیاز اثبات مى گردد یا برهان حركت كه از راه نیازمندى حركت به محرك و محال بودن تسلسل محركات تا بى نهایت وجود خدا بعنوان نخستین پدید آورنده حركت در جهان اثبات مى شود یا دلایلى كه از راه ابداعى بودن نفوس و صور جوهریه و عدم امكان صدور آنها از فاعلهاى طبیعى و مادى وجود علت هستى بخش و بى نیاز اثبات مى گردد این دلایل نیز كمابیش نیازمند به مقدمات حسى و تجربى مى باشد.

دسته سوم دلایل فلسفى خالص است كه از مقدمات عقلى محض تشكیل مى شود مانند برهان امكان و برهان صدیقین. این دسته از براهین ویژگیهاى خاصى دارند نخست آنكه نیازى به مقدمات حسى و تجربى ندارند. دوم آنكه شبهات و وساوسى كه در پیرامون دیگر دلایل مطرح مى شود به اینها راه نمى یابد و به دیگر سخن از اعتبار منطقى بیشترى برخوردار است و سوم آنكه مقدمات این براهین كمابیش مورد حاجت در دیگر استدلالات نیز هست. مثلا هنگامى كه ناظم و مدبر حكیم یا محدث یا محرك اول اثبات شد باید براى بى نیازى ذاتى و واجب الوجود بودن او از مقدماتى استفاده كرد كه در براهین دسته سوم مورد استفاده قرار مى گیرند. با این همه سایر دلایل مزیتى دارند كه دسته سوم فاقد آن است و آن عبارت است از اینكه براهین دسته سوم تنها موجودى را بعنوان واجب الوجود اثبات مى كند و اثبات علم و قدرت و حكمت و حتى جسم نبودن و مغایرت او با عالم مادى نیازمند به براهین دیگرى است.

برهان امكان
یكى از براهین معروف فلسفى براى اثبات واجب الوجود برهانى است كه بنام برهان امكان یا برهان امكان و وجوب نامیده مى شود و از چهار مقدمه تشكیل مى یابد:

1- هیچ ممكن الوجودى ذاتا ضرورت وجود ندارد یعنى هنگامى كه عقل ماهیتش را در نظر مى گیرد آن را نسبت به وجود و عدم یكسان مى بیند و صرف نظر از وجود علت ضرورتى براى وجود آن نمى بیند. این مقدمه بدیهى و بى نیاز از اثبات است زیرا محمول آن از تحلیل مفهوم موضوع بدست مى آید و فرض ممكن الوجود بودن عینا فرض نداشتن ضرورت وجود است.

2- هیچ موجودى بدون وصف ضرورت تحقق نمى یابد یعنى تا هنگامى كه همه راههاى عدم به روى آن مسدود نشود بوجود نمى آید و بقول فلاسفه «الشىء ما لم یجب لم یوجد» به دیگر سخن موجود یا ذاتا واجب الوجود است و خود بخود ضرورت وجود دارد و یا ممكن الوجود است و چنین موجودى تنها در صورتى تحقق مى یابد كه علتى آن را ایجاب كند و وجود آن را به سر حد ضرورت برساند یعنى بگونه اى شود كه امكان عدم نداشته باشد این مقدمه هم یقینى و غیر قابل تشكیك است.

3- هنگامى كه وصف ضرورت مقتضاى ذات موجودى نبود ناچار از ناحیه موجود دیگرى به آن مى رسد یعنى علت تامه وجود معلول را ضرورى بالغیر مى سازد. این مقدمه نیز بدیهى و غیر قابل تردید است زیرا هر وصفى از دو حال خارج نیست یا بالذات است و یا بالغیر و هنگامى كه بالذات نبود ناچار بالغیر خواهد بود پس وصف ضرورت هم كه لازمه هر وجودى است اگر بالذات نباشد ناچار در پرتو موجود دیگرى حاصل مى شود كه آن را علت مى نامند.

4- دور و تسلسل در علل محال است این مقدمه هم یقینى است. با توجه به این مقدمات برهان امكان به این صورت تقریر مى شود موجودات جهان همگى با وصف ضرورت بالغیر موجود مى شوند زیرا از یكسوى ممكن الوجود هستند و ذاتا وصف ضرورت را ندارند، مقدمه اول، و از سوى دیگر هیچ موجود بدون وصف ضرورت تحقق نمى یابد، مقدمه دوم. پس ناچار داراى ضرورت بالغیر مى باشند و وجود هر یك از آنها بوسیله علتى ایجاب مى شود، مقدمه سوم. اكنون اگر فرض كنیم كه وجود آنها بوسیله یكدیگر ضرورت مى یابد لازمه اش دور در علل است و اگر فرض كنیم كه سلسله علل تا بى نهایت پیش مى رود لازمه اش تسلسل در علل است و هر دوى آنها باطل و محال مى باشد، مقدمه چهارم. پس ناچار باید بپذیریم كه در رأس سلسله علتها موجودى است كه خود بخود ضرورت وجود دارد یعنى واجب الوجود است.

این برهان را بصورت دیگرى نیز مى توان تقریر كرد كه نیازى به مقدمه چهارم ابطال دور و تسلسل نداشته باشد و آن این است مجموعه ممكنات به هر صورت فرض شود بدون وجود واجب الوجود بالذات ضرورتى در آنها تحقق نمى یابد و در نتیجه هیچیك از آنها موجود نمى شود زیرا هیچكدام از آنها خود بخود داراى ضرورتى نیستند تا دیگرى در پرتو آن ضرورت یابد و به دیگر سخن ضرورت وجود در هر ممكن الوجودى ضرورت عاریتى است و تا ضرورت بالذاتى نباشد جایى براى ضرورتهاى عاریتى نخواهد بود. نیز مى توان آن را بصورت فشرده اى تقریر كرد كه موجود یا واجب الوجود بالذات است و یا واجب الوجود بالغیر و هر واجب الوجود بالغیرى ناچار منتهى به واجب الوجود بالذات مى شود (كل ما بالغیر ینتهى الى ما بالذات) پس واجب الوجود بالذات ثابت مى شود.

برهان دوم
برهان دوم برهانى است قریب الماخذ به برهان اول كه از سه مقدمه تشكیل مى یابد:
1- موجودات این جهان ممكن الوجود هستند و ذاتا اقتضائى نسبت به وجود ندارند زیرا اگر یكى از آنها واجب الوجود باشد مطلوب ثابت خواهد بود. این مقدمه نظیر مقدمه اول در برهان سابق است با این فرق ظریف كه در برهان سابق تكیه بر ضرورت وجود و نفى آن از ممكنات بود و در اینجا تكیه بر خود وجود است.

2- هر ممكن الوجودى براى موجود شدن نیازمند به علتى است كه آن را بوجود بیاورد این مقدمه عبارت دیگرى از نیازمندى هر معلولى به علت فاعلى است كه در مبحث علت و معلول به اثبات رسید و نظیر مقدمه سوم در برهان سابق است با همان فرق كه اشاره شد.

3- دور و تسلسل در علل محال است این مقدمه عینا همان مقدمه چهارم در برهان سابق است. با توجه به این مقدمات برهان به این صورت تقریر مى شود هر یك از موجودات این جهان كه على الفرض ممكن الوجود هستند نیازمند به علت فاعلى مى باشند و محال است كه سلسله علل تا بى نهایت پیش رود یا رابطه دور میان آنها برقرار باشد پس ناچار سلسله علل از جهت آغاز به علتى منتهى خواهد شد كه خودش نیازمند به علت نباشد یعنى واجب الوجود باشد.

این برهان را شیخ الرئیس در اشارات به این صورت تقریر كرده است موجود یا واجب الوجود است و یا ممكن الوجود اگر واجب الوجود باشد مطلوب ثابت است و اگر ممكن الوجود باشد باید منتهى به واجب الوجود شود تا دور یا تسلسل لازم نیاید و آن را متین ترین برهانها دانسته و بنام برهان صدیقین نامگذارى كرده است. امتیاز این تقریر آن است كه علاوه بر اینكه نیازى به بررسى صفات مخلوقات و اثبات حدوث و حركت و دیگر صفات براى آنها ندارند اساسا نیازى به اثبات وجود مخلوقات هم ندارد زیرا مقدمه اول بصورت فرض و تردید بیان شده است. به دیگر سخن جریان این برهان فقط منوط به پذیرفتن اصل وجود عینى است كه بدیهى و غیر قابل تشكیك مى باشد و كسى مى تواند این اصل را نپذیرد كه بدیهى ترین وجدانیات و معلومات حضورى خودش را هم انكار كند و مطلقا وجود هیچ موجودى حتى وجود خودش و فكرش و سخنش را هم نپذیرد. اما كسى كه اصل وجود عینى را پذیرفت به او گفته مى شود وجود عینى یا واجب الوجود است و یا ممكن الوجود و فرض سومى ندارد در صورت اول وجود واجب ثابت است و در صورت دوم ناچار باید وجود واجب الوجود هم پذیرفته شود زیرا ممكن الوجود محتاج به علت است و براى اینكه دور و تسلسل لازم نیاید باید سلسله علتها منتهى به واجب الوجود گردد. در این دو برهان چنانكه ملاحظه مى شود تكیه بر روى امكان موجودات است كه صفتى عقلى براى ماهیت آنها مى باشد و از راه این صفت نیاز آنها به واجب الوجود اثبات مى شود و از این روى مى توان آنها را به یك معنى برهان لمى تلقى كرد چنانكه در درس سابق توضیح داده شد. اما محور بحث را ماهیت و امكان ماهوى قرار دادن با قول به اصالت وجود چندان تناسبى ندارد از این روى صدر المتألهین برهان دیگرى را اقامه فرموده كه مزایاى ویژه خودش را دارد و آن را برهان صدیقین نامیده و برهان شیخ را شبیه به برهان صدیقین قلمداد كرده است.

برهان صدیقین
این برهان را صدر المتألهین بر اساس اصول حكمت متعالیه كه خود وى آنها را بیان كرده است اقامه فرموده و آن را استوارترین براهین و شایسته نام برهان صدیقین دانسته است این برهان بصورتهاى مختلفى تقریر شده ولى بنظر مى رسد كه متین ترین آنها همان تقریر خود وى مى باشد و بیان آن از سه مقدمه تشكیل مى یابد:

1- اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت چنانكه در درس بیست و هفتم به اثبات رسید.
2- مراتب داشتن وجود و تشكیك خاص بین علت و معلول بگونه اى كه وجود معلول استقلالى از وجود علت هستى بخش ندارد.
3- ملاك نیاز معلول به علت همان ربطى بودن و تعلقى بودن وجود آن نسبت به علت و بعبارت دیگر ضعف مرتبه وجود آن است و تا كمترین ضعفى در موجودى وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالیترى خواهد بود و هیچ گونه استقلالى از آن نخواهد داشت.

با توجه به این مقدمات مى توان برهان صدیقین را بر اساس مشرب صدر المتألهین به این صورت تقریر كرد. مراتب وجود به استثناء عالیترین مرتبه آن كه داراى كمال نامتناهى و بى نیازى و استقلال مطلق مى باشد عین ربط و وابستگى است و اگر آن مرتبه اعلى تحقق نمى داشت سایر مراتب هم تحقق نمى یافت زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است كه مراتب مزبور مستقل و بى نیاز از آن باشند در حالى كه حیثیت وجودى آنها عین ربط و فقر و نیازمندى است. این برهان علاوه بر اینكه از مزایاى برهان شیخ برخوردار است از چند جهت بر آن نیز برترى دارد:

یكى آنكه در این برهان بر مفاهیم وجودى تكیه شده و از ماهیت و امكان ماهوى ذكرى به میان نیامده است و روشن است كه چنین برهانى با اصالت وجود مناسبتر مى باشد.

دوم آنكه نیازى به ابطال دور و تسلسل ندارد بلكه خودش برهانى بر ابطال تسلسل در علل فاعلى نیز هست.
سوم آنكه به كمك همین برهان نه تنها وحدت بلكه سایر صفات كمالیه خداى متعال را نیز مى توان اثبات كرد. اساسا تمام براهین فلسفى - از جمله، اثبات واجب تعالى - از نوع برهان از راه ملازمات عامه هستند و این قسم، نوع دیگرى از برهان انى بوده و مفید یقین مى باشد. با این تحلیل نه تنها برهان صدیقین با هر تقریرى كه ارائه شود برهان از راه ملازمات عامه است - كه از وجود واقعیت، ما به وجوب وجود ضرورت ازلى و واقعیت استدلال مى كنیم و همه این مفاهیم كثیر از یك حقیقت واحد بسیط انتزاع مى شود و بین آنها تلازم عقلى هست. از این رو آنها را ملازمات عامه مى نامند - بلكه همه براهین اثبات خدا - مثل برهان حركت، برهان امكان وجوب و برهان حدوث و... از این قبیل است؛ به طور مثال چنین گفته مى شود: عالم حادث است و هر حادثى محدثى دارد (یا نیازمند به یك محدث است)، پس عالم محدثى دارد. در این جا بین حدوث و وجود محدث تلازم عقلى برقرار است و در كبراى برهان، احدالمتلازمین براى ملازم دیگر ثابت شده است. به عبارت دیگر در این قیاس، حد اوسط (حادث) و حد اكبر (محدثى دارد) متلازم همند نه علت و معلول؛ چون حد اكبر «محدث» نیست بلكه «محدثى دارد» است و این دو عنوان متلازم یكدیگرند، كه در كبرا یكى براى دیگرى ثابت مى شود.

آنچه در برهان امكان و وجوب یا برهان حركت یا برهان نظم نیز جریان دارد، بر همین منوال است و حد اكبر در آنها «واجبى دارد» (یا «علتى دارد كه خود، معلول نیست»)، یا «محركى دارد» و یا «ناظمى دارد» است و همه این عناوین با حد اوسط آنها یعنى با «ممكن» و «متحرك» و «منظوم» تلازم عقلى دارند. در تمام مواردى كه با مشاهده اثر پى به مؤثر برده مى شود همین قسم از برهان جریان دارد.

حاصل سخن آن كه درباره واجب تعالى جز همان قسم از برهان انى كه از یك متلازم به متلازم دیگر پى برده شود هیچ گونه برهان راه ندارد و تفاوت و امتیازى كه بین ادله مقام وجود دارد وابسته به كیفیت تلازم حد وسط و حد اكبر مى باشد و البته مهمترین و عمیقترین آنها برهانى است كه دو متلازم آن از امور عامه بوده و هر دو از یك ذات بسیط و كامل بى كران انتزاع شده و بر او حمل گردند و آن در برهان صدیقین است. سر این كه این برهان از سایر براهین عمیقتر مى باشد این است كه در انتزاع مفهومهاى این برهان، چیزى از آثار و افعال دخالت نداشته و از هیچ كدام آنها استمداد نمى شود؛ زیرا مفهومى كه از اثر، انتزاع شود جز مؤثر و معنایى كه از فعل گرفته شود جز فاعل چیز دیگرى را اثبات نمى كند و همچنین مفهومى كه از صفت گرفته شود جز موصوف، چیز دیگرى را ثابت نمى كند؛ مثلا برهان امكان و وجوب، فقط «علت غیر معلول» یا «وصف واجب بالذات» را نتیجه مى دهد یا برهان حدوث فقط «قدیم محدث» یا برهان حركت «محرك ثابت» یا برهان نظم (در صورت صحت برهان) فقط «ناظم» را افاده مى كند، در حالى كه هدف از برهان صدیقین، اثبات فوق مقام تاثیر و مرحله فعل و مرتبه اتصاف، یعنى اثبات هویت مطلقه و مقام شامخ ذات بى كران واجب تعالى است.

با سلام کار ما اینه که مفاهیم پیچیده را با زبانی ساده بگوییم(فیزیک دان ها) حالا اگر می شود این هارا در چند جمله کوتاه مثل هر معلولی علتی دارد که در نهایت معلول نیست یا در جملاتی بهتر برای دیگران بیان کنید و از روش قران در ساده گفتن مفاهیم عظیم در عین رعایت مفهوم و امکان درک عمیقتر توسط افراد عالم تر تا می شود بهره بگیرید در ضمن کلمات عربی شما در خیلی موارد ماشبه فارسی یا ساده تر عربی هم داشت در پناه حق موید باشید

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خدا قوت

گمنام;317105 نوشت:

مراتب داشتن وجود و تشكیك خاص بین علت و معلول بگونه اى كه وجود معلول استقلالى از وجود علت هستى بخش ندارد.

تشکیک در وجود به چه صورت است؟ آیا میتوانیم بگوییم موجود «آ» و موجود «ب» و موجود «ج» و موجود «د» و ...
یا اگر بخواهیم اینگونه صحبت کنیم، بخشی از موجودات از قلم می افتند؟!
یعنی در «تشکیک وجود» موجودات قابل شمارش هستند یا نه؟
با تشکر

salman14;322095 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خدا قوت

تشکیک در وجود به چه صورت است؟ آیا میتوانیم بگوییم موجود «آ» و موجود «ب» و موجود «ج» و موجود «د» و ...
یا اگر بخواهیم اینگونه صحبت کنیم، بخشی از موجودات از قلم می افتند؟!
یعنی در «تشکیک وجود» موجودات قابل شمارش هستند یا نه؟
با تشکر


سلام
تشکیک در لغت به معنای به شک و تردید انداختن است[1] و در اصطلاح فلسفی، در برابر تواطی قرار دارد و به این معناست که معنای واحد در لفظی که مشترک لفظی است، به صورت غیر مساوی بر مصادیقش حمل می‌گردد مثل حمل مفهوم نور بر مصادیقش که اگر چه همه آن مصادیق، نور هستند ولی از نظر مصداقیت برای نور، شدت و ضعف دارند. برخی نور شمع هستند و برخی نور خورشید. این دسته از مفاهیم را مشکک می‌نامند چون، کیفیت حمل آنها، انسان را به تردید وا می‌دارد؛ زیرا از یک سو به دلیل اشتراک معنوی حکایت از معنایی واحد می‌نماید و از سوی دیگر، اختلاف مصادیق، دلالت بر کثرت حقیقت دارد و سوال ایجاد می‌کند که تفاوت در صدق بر مفاهیم از کجاست.[2] بحث از تواطی و مشکک، نخستین بار در منطق مورد توجه قرار گرفت و مطرح شد و به این علت که بحث در منطق از مفاهیم است و عالم منطقی کاری با واقعیات خارجی ندارد و سر و کارش با مفاهیم ثانیه منطقی است، طبعا مقسم بحث مذکور مفاهیم است. به همین جهت برخی از فلاسفه و متکلمین پس از ملاصدرا، بحث را از تشکیک در مفهوم آغاز نموده‌اند و این مطلب از عنوان بحث­هایی که در کتابهایشان وجود دارد ظاهر می­شود؛ زیرا تا وقتی نوبت به اثبات اصالت وجود نرسد، بحث از تشکیک و ذومراتب بودن آن معقول نیست ولی به این علت که فیلسوف با واقعیات خارجی کار دارد و اگر از مفاهیم بحث می کند، بدین علت است که مفهوم برای او جنبه ابزاری دارد و فلیسوف می­خواهد از طریق مفاهیم به واقعیات خارجی پی ببرد، در مقام بحث، اثبات اصالت وجود به عنوان یک اصل موضوعه پذیرفته شده است و وجودات عینی مورد توجه قرار گرفته شده است. اگرچه اساساً هیچ امر ذهنی، فی نفسه متصف به کلیت و جزیت نمی­شود و آنچه متصف به کلیت نمی­شود، متواطی و یا مشکک نیز نمی­باشد. بنابراین مفهوم، بنفسه متصف به کلیت و جزیت و یا تواطو و تشکیک نمی­شود. بلکه این اوصاف تنها وقتی حاصل می­شوند که ماهیات و مفاهیم نسبت به مصادیق خارجی سنجیده می­شوند[3] و آنچه تقدم و اولویت می‌پذیرد مصادیق وجود و وجودات عینی خارجی هستند و اگر مفهومی تشکیک می‌پذیرد به این علت است که مصادیقش مشکک هستند و این تشکیک اصالتا و بالذات صفت مصادیق خارجی­اش است نه صفت مفهوم.[4]
تشکیک اگرچه از منطق وارد فلسفه شده است ولی تشکیک در فلسفه غیر از تشکیک در منطق است. در حقیقتِ تشکیک چهار امر معتبر است:
1. وحدت حقیقی معنای مشکک؛
2. کثرت حقیقی چیزی که به تشکیک متصف است؛
3. وحدت حقیقی، محیط به کثرت باشد و در آن سریان و جریان داشته باشد. یعنی آن وحدت عامل کثرت باشد و کثرت نیز از مظاهر همان وحدت باشد و چیز دیگری در تحقق کثرت به نحو استقلال و یا به نحو مشارکت نقش نداشته باشد. به صورتی که اگر در جهان جز همان وحدت نباشد، باز هم کثرت محقق گردد. البته این ضابطه شامل کثرت به نحو اولویت، اقدمیت، اتمیت و غیره می­شود و نیز فرقی نمی­کند که تشکیک در امور کثیر در طول یکدیگر باشد یا در عرض یکدیگر ولی به نحو حقیقی نه مجازی؛
4. کثرت حقیقی به نحو حقیقت منطوی در تحت آن واحد حقیقی باشد. [5]
مسأله وحدت تشکیکی حقیقت وجود، به شکلی که فعلاً در کتابهایی نظیر اسفار، شرح منظومه، نهایه و مانند آن مطرح است، از زمان ملاصدرا وارد فلسفه شد و در کتابهای امثال فارابی و بوعلی‌سینا، نشانی از آن نیست. هر چند مسأله وحدت وجود توسط ابن عربی مطرح شده است و از آنجا وارد فلسفه شده است و شواهد زیادی وجود دارد که وحدت وجودی که ملاصدرا مطرح نموده، همانی است که از عرفان آمده و ابتکار ملاصدرا نیست.[6]

وحدت در هستی
با توجه به وحدت ماسوی الله در این مسئله که همگی معلول او هستند و در وجود داشتن و اینکه وحدت شخصی در هر موجود عینی، منافاتی با کثرت حقیقی همه موجودات ندارد، و عدم منافات کثرت موجودات مادی که درسایه تعدد صورتهای مختلف خاصل می شود با وحدت اتصالی جهان ماده و با توجه به اینکه وجود فی نفسه، دارای یک نوع کثرتی است که نه در اثر انضمام اجزای درونی در آن راه یافته و نه به واسطه عروض لواحق بیرونی، از دیرباز بحث مهمی میان اندیشمندان واقع شده است مبنی بر این­که آیا می­توان برای کل هستی که شامل ذات مقدس الهی هم می­شود، وحدتی را اثبات نمود یا نه؟ در این زمینه چهارنظر عمده طرح شده است:
1. صوفیه معتقد به "وحدت وجود و موجود" هستند. آنان می­گویند که وجود حقیقی منحصر در ذات واجب الوجود است و بقیه موجودات دارای وجود های مجازی هستند. اگرچه ظاهر این قول، خلاف بداهت و وجدان است ولی می توان به نحوی آنرا به قول چهارم بازگرداند.
2. محقق دوانی معتقد به " وحدت وجود و کثرت موجود" است. وی معتقد است که وجود حقیقی مخصوص خداوند متعال است ولی موجود حقیقی شامل مخلوقات نیز می شود اما توصیف مخلوقات به وجود به علت انتساب آنها به وجود حقیقی است نه به معنای دارا بودن این وجود به نحو حقیقی. این نظر نیز باطل است؛ زیرا
اولا: صرف انتساب نمی­تواند موجب اتصاف حقیقی شود.
ثانیا: لازمه این قول، قبول اشتراک لفظی واژه موجود است که این مطلبی است که در بحث اشتراک معنوی وجود بحث شده است و بطلان آن روشن شده است.
ثالثا: این قول، مبتنی بر اصالیت ماهیت منتسب به جاعل است. یعنی چنانچه در بحث اصالت وجود و ماهیت مطرح شده است برخی معتقدند که ماهیت اصیل، ماهیتی است که منسوب به جاعل شده است در حالی که انتسابی که توأم با واقعیت یافتن ماهیت باشد، هنگامی حاصل می­شود که جاعل، آنرا ایجاد کند در نتیجه اصالت از ان وجودی است که به ماهیت افاضه شده است.[7]
3. مشائین معتقد به " کثرت وجود و موجود" می باشند. آنان می­گویند کثرت موجودات، قابل انکار نیست و به ناچار هر کدام از آنها وجودی خاص به خود خواهد داشت و به علت بساطت حقیقت وجود، چاره­ای نیست که هر وجودی با وجود دیگر متباین به تمام ذات باشد. استدلالی که برای این نظر شده است این است که اگر اشتراکی بین وجودهای عین فرض شود، یا اشتراک در تمام ذات است و معنایش این است که وجود، ماهیت نوعی و دارای افراد متعدد است و یا اشتراک در جزء ذات است و لازمه اش این است که وجود، ماهیت جنسی ودارای انواع مختلف باشد. در حالی که هر دو فرض مذکور باطل است بنابراین راهی جز این نیست که قائل به وجودهای عینی، که متباین به تمام ذات هستند بشویم. اما این استدلال نمی­تواند اشتراک وجودهای عینی را به نحوی به غیر از اشتراک در معنای نوعی و جنسی، نفی نماید و اثبات تشکیک بین مراتب وجود، راه حل دیگری برای اثبات اشتراک وجودهای عینی است.
4. قول چهارم در کلمات ملاصدرا به حکمای ایران باستان و فهلویین نسبت داده شده است. طبق این نظر که مختار خود صدرا نیز می­باشد، حقایق عین وجود، هم وحدت و اشتراک با هم دارند و هم اختلاف و تمایز. اما این اشتراک و تمایز به نحو " وحدت در عین کثرت " است.[8]
طبق این نظر بین مصادیق وجود، جهت وحدتی هست که این کثرت به آن رجوع می‌نماید، بدون آنکه به واسطه این رجوع، آن جهت کثرت از میان برود.[9] ما به الامتیاز و ما به الاشتراک آنها، به گونه‌ای نیستند که موجب ترکیب در ذات وجود عینی بشود و یا آن را قابل تحلیل به معنای جنس و فصل بنماید بلکه بازگشت آنها به شدت و ضعف است.[10] از یک سوی به وجودی می‌رسد که در نهایت شدت و تقدم قرار دارد، که همان ذات الهی است که سعه وجود‌ی‌اش در نهایت بی‌حدی و بی‌قیدی قرار دارد و دارای تمام کمالات است و هر چه در سلسله طولی موجودات، به طرف دیگر می‌رود، کمالاتش کمتر و حدود و قیودش بیشتر می‌شود.[11] اینکه گفته می شود، وجود مشکک است به این معناست که تقدم و تاخر، کمال و نقص، قوت و ضعف در وجودات حقیقا وصف خود وجود است نهاینکه وصف امر دیگر باشد و مجازا به وجود نسبت داده شود بر عکس تشکیک در ماهیت که اتصاف ماهیت به تشکیک به نحو مجازی و بالعرض است. مثال وقتی می گوییم که جوهر بر عرض مقدم است، یا وقتی می گوییم علت بر معلول مقدم است، تقدم و تاخر حقیقتا در وجود است، وگرنه اگر وجودی نباشد، هیچ یک از اینها تقدم و تاخری ندارند و هستی آنهاست که مقدم است نه ماهیت آنها.[12]

ادله تشکیک در وجود:
فلاسفه متألّه بر این مطلب دو دلیل اقامه نموده‌اند:
1) بسیاری از اختلافات (از قبیل اولویت، اولیت، اشدیت و...) بازگشت به وجود دارد نه به ماهیت. بنابراین باید جهت وحدتی باشد تا این اختلافات با توجه به اشتراک معنوی وجود به آن بازگردد. و این همان تشکیکی بودن وجود است:
اولا: موجودات مختلف با یگدیگر اختلاف دارند و یکسان نیستند. وجود برای برخی از انها عین ذاتشان است و به همین دلیل تقدم بر دیگران دارند و برخی دیگر، به این دلیل که علت دیگران هستند، بر آنها تقدم دارند و از نظر وجودی تکامل بیشتری دارند. مثلا واجب الوجود بر ممکنات تقدم دارد و وجودش نسبت به آنها کمال دارد و به همین علت مقدم بر آنها می باشد و یا عالم عقول بر عالم مثال مقدم است و از کمال بیشتری برخوردار است و هر یک از عقول مجرده نیز بر عقول بعد از خود نیز تقدم دارند.
ثانیا: این تقدم و تاخر به واسطه ماهیت نیست بلکه وجود است که منشا تقدم و تاخر و تشکیک است. چون در ماهیت هیچ نحوه تقدم و تأخری نیست[13] ماهیت فی نفسه چیزی نیست جز خودش (الماهیه من حیث هی لیست الا هی) و هیچ ماهیتی با اشیاء دیگر نسبتی ندراد تا بگوییم مقدم است یا اقوی. ولی از نظر وجودی، برخی از مصادیق اولی از دیگری است یا مقدم بر دیگری است و اتصاف اشیاء به موجودیت، یکسان نیست و بین آنها تقدم و تأخر وجود دارد.
ثالثا: این اختلافات، بر خلاف آنچه در باب مفاهیم و ماهیات وجود دارد ، هرگز به امری خارج از امور سابق و یا لاحق استناد پیدا نمی­کند بلکه در اینجا آنچه ملاک سبق و لحوق است با آنچه سابق ویا لاحق است یگانه است. به عبارت دیگر، مافیه التقدم و التاخر با ما به التقدم و التاخر یگانه است. زیرا قوی تر و ضعیف تر بودن و اولویت و اوّل بودن برای هر مرتبه از وجود، عین ذات همان مرتبه و در حکم مقوم آن است. و این عینیت خصوصیات با وجودهای خود، موجب می شود تا تبدیل مراتب مذکور به مرتبه ای دیگر امر محال و غیر ممکن شود و حتی حکمای مشاء نیز اگرچه قائل به تباین وجودها هستند به آن اعتراف دارند.[14] پس اختلافات میان وجودات عینی، به نحو تشکیک است نه تباین.[15]

2) رابطه علیت و معلولیت، میان موجودات برقرار است و وجود عینی معلول، هیچ استقلالی نسبت به وجود علتش ندارد و عین ربط و وابستگی به علتش است. پس معلول‌ها، نسبت به علت‌های ایجاد کننده خودشان و در نهایت نسبت به ذات الهی، عین ربط هستند و سراسر هستی را موجوداتی فرا گرفته که نسبت به معلول خویش، استقلال نسبی دارند تا به ذات واجب تعالی که نهایت استقلال نسبت به وجودات دیگر را دارد.
این ارتباط وجودی که استقلال را از هر موجودی غیر از ذات واجب نفی می‌کند مستلزم وحدتی است که آن را وحدت حقه می‌نامند که قابل تعدد نیست و وقتی مراتب وجود و جلوه‌‌ای بی‌شمار آن واحد، مورد توجه قرار می‌گیرند متصف به کثرتی می‌شود که در عین حال، با یکدیگر در معلول و عین ربط نبودن، اتحاد دارند.[16] پس تشکیک خاصی میان معلول‌ها و علل ایجاد کننده وجود دارد.[17]

[1] . سجادي، سيد جعفر؛ فرهنگ معارف اسلامي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ،‌ج2، ص 526،

[2] . جوادی، آملی، عبدالله؛ رحیق مختوم، قم، اسراء، ‌1386، سوم، ج1، ص 257.

[3]- رحیق مختوم، ج1، ص 272.

[4] .مصباح یزدی، محمدتقی؛ شرح جلد اول اسفار اربعه، قم، موسسه امام خمینی (ره)، 1380ش، اول، ج1، ص 140.

[5]- رحیق مختوم، ج5، ص 548.

[6] . شرح نهایه الحکمه، علی شیروانی، ج1، ص 121.

[7]- مصباح یزدی، محمدتقی؛ آموزش فلسفه، تهران، امیرکبیر، 1382ش، سوم، ج1، ص 357.

[8] . شیروانی، علی؛ ترجمه و شرح نهایه الحکمه، قم، دارالفکر، اول، 1386ش، ج1، ص 125- طباطبائی، محمدحسین؛ نهایه الحکمه، قم،، نشر اسلامی، 1422ق، شانزدهم، ص 24.

[9] . شیروانی، شرح نهایه، ج1، ص 125.

[10] . مصباح یزدی، محمدتقی؛ آموزش فلسفه، تهران، امیرکبیر، 1382ش، سوم، ج1، ص 387.

[11] . نهایه الحکمه، ص 27. شرح نهایه شیروانی، ج1، ص 132.

[12]- شرح جلد اول اسفار اربعه ، مصباح یزدی، ج1، ص 144.

[13] . شرح جلد اول اسفار، مصباح یزدی، ج1، ص 140.

[14]- رحیق مختوم، ج1، ص 262

[15]. ملاصدرا شیرازی، صدرالدین محمد،؛ الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، 1368ش، دوم، چ 1، ص 37.

[16] . آموزش فلسفه، ج1، ص 390 و 391.

[17]. همان، ج1، ص 393.

عنوان حکما است ولی محتوا فلاسفه است
حکمت و فلسفه فرق دارند

با سلام و آرزوی سالی خوب برای همه.
گویا این سایت بزرگترین مرجع پاسخگویی سوالات دینی هست.در مباحث اعتقادی با موضوع اثبات خداوند.بنده در حال مطالعه آثاری از ریچارد داوکینز بودم.چند سوال برایم ایجاد شده نه از باب صحبت های داوکینز و مسایل مطرح شده.
1-چند سال پیش کتابی از او در ایران چاپ شد که با هیاهوی چاپ کتاب خداناباور در ایران و غیره دیگر تجدید چاپ نشد.سوال این است که یعنی در کشوری که تعداد کثیری عالم دینی دارد توان پاسخ به کتاب او را نداشته ایم که از چاپش ممانعت کرده ایم؟
2-در بررسی سایت های اینترنتی کلیه سایتهایی که مربوط به این فرد است مسدود شده اند.سوال این است که اگر واقعآ ادعای پاسخگویی و توان آن را داریم به چه دلیل دست به این کار زده ایم؟!این جز ترس و نبود پاسخ معنای دیگری میدهد؟!
3-اگر من در حد مسولان رده بالای کشوری بودم نه تنها اجازه نشر نظرات این فرد را میدادم که اقدام به دعوتش هم میکردم تا بلاخره مشخص شود اینهمه افرادی که در حوزه دین متخصص شده اند واقعآ دین را فهمیده اند یا صرفآ حفظیات و پاسخ به مسایل احکام را می دانند.
4-اگر گفته شود ممکن است سخنان این فرد باعث شکاکیت شود باید گفت اتفاقآ باید بشود و باید عالمان دینی ما توان پاسخ به این شکاکیت را داشته باشند والا که نمی توان نام عالم را نهاد.اگر دانشمند فیزیکی از ترس ایجاد شک در نظریه قبلی مانع از طرح نظریه جدید شود که دیگر دانشمند نیست.
موفق و موید باشید.

دوستان یکی لطف کنه جواب بده: تعریف بدیهی از نظر فلاسفه چیه؟

گفته شده که: بدیهی یا ضروری آن است که در آن اقامه ی برهان لازم نیست و خود پایه و ریشه ی بسیاری از مفاهیم است

خوب حالا با توجه به تعریف بالا از بدیهی چطوری این امر بدیهی هست؟ و اقامه ی برهان نمی خواد.

نقل قول:
بدیهى است که وجود وابسته بدون وجود مستقلى که طرف وابستگى آن باشد تحقق نخواهد یافت

سوالم رو کلی تر مطرح کنم چطوری می شه یه تشخیص داد یه امر بدیهی است؟ مرز بین بدیهی و نیازمند برهان کجاست؟

لطفاً کسانی که اطلاعات ندارند نظرشون رو نگن تا به یه جوابی برسم.

می بخشید یه مدل دیگه هم سوالم رو بپرسم شاید جواب خوبی کاسب شدم:

ما تو هر اثباتی برای خدا یه مرحله ای رو بدیهی فرض می کنیم مثلاً می گیم دنیای ازلی ممکن نیست و این بدیهی هست و نیاز به اثبات نداره. یا انواع فرض بدیهیات که تو پست یک این تاپیک به خوبی بیان شدن.

خوب به جای این کار چرا نمی گیم وجود خدا بدیهی هست و اثبات نمی خواد؟

حالا یه مسئله ای پیش میاد میگیم خدا یک مفهوم ازلی است، من به یک جمع بندی رسیدم که مفهوم ازل برای ذهن بشر قابل فهم نبوده و بهش اسم خدا داده؟ این اشتباهه؟ یا اصلاً خدا هم ازلی نیست و ازل کلاً تسلسل محسوب میشه؟

حالا یه مثال دیگه از این بدهیهیات داشتم خوب ابد که ممکنه چرا بدیهی نیست که نباید ممکن باشه؟ چطوری بعد از هر موجودی می تونه یه موجود باشه؟ ولی قبل از یه موجودی نمی تونه یه موجود دیگه باشه؟

صدور انقلاب;385031 نوشت:
عنوان حکما است ولی محتوا فلاسفه است
حکمت و فلسفه فرق دارند

نکته ی جالبی اشاره کردی ...

خود شما مثالی از اثبات حکما داری؟

البته من منظورتون رو کاملاً فهمیدم ها گفتم اگر هست بگویید ما هم استفاده کنیم ... (قصدم چلنج شما نیست)

گمنام;317105 نوشت:


در حالى كه حیثیت وجودى آنها عین ربط و فقر و نیازمندى است

ببخشید یه سوالی داشتم فقر و نیازمندی هست درست ولی چرا نیازمندی به وجودی بی نیاز؟

یا یه بیان دیگه بگم (چون پشت پی سی هستم این کار رو می کنم تا منظورم رو برسونم، اگر رو در رو بودیم نیاز نبود)، در هر صورت یک معلول می تواند معلول یک معلول دیگر باشد، اگر یک علت مستقل هم فرض شود وجود رابط برای رسیدن به آن علت اصلی تناقضی ندارد؟

و از طرفی شما گفتین این اثبات نیازی به اثبات تسلسل ندارد (باطل بودن تسلسل) بدون رد تسلسل این نیازمندی معلول به معلول می تواند تا ازل ادامه داشته باشد و نیازی به علت مستقل نباشد. این یک

دوم در برهان صدقین رد تسلسل امر بدیهی فرض می شود یا حداقل یک مرحله پایین تر از آن بدیهی فرض می شود و عملاً اثباتی نمی شود (اگر هست مرا نیز راهنمایی کنید)

خیلی ممنون که برا ما وقت می زارین...

خداوند اجر این زحمات شما را چندین برابر بدهد

سوال بی جواب;492636 نوشت:
ببخشید یه سوالی داشتم فقر و نیازمندی هست درست ولی چرا نیازمندی به وجودی بی نیاز؟
یا یه بیان دیگه بگم (چون پشت پی سی هستم این کار رو می کنم تا منظورم رو برسونم، اگر رو در رو بودیم نیاز نبود)، در هر صورت یک معلول می تواند معلول یک معلول دیگر باشد، اگر یک علت مستقل هم فرض شود وجود رابط برای رسیدن به آن علت اصلی تناقضی ندارد؟
و از طرفی شما گفتین این اثبات نیازی به اثبات تسلسل ندارد (باطل بودن تسلسل) بدون رد تسلسل این نیازمندی معلول به معلول می تواند تا ازل ادامه داشته باشد و نیازی به علت مستقل نباشد. این یک
دوم در برهان صدقین رد تسلسل امر بدیهی فرض می شود یا حداقل یک مرحله پایین تر از آن بدیهی فرض می شود و عملاً اثباتی نمی شود (اگر هست مرا نیز راهنمایی کنید)
خیلی ممنون که برا ما وقت می زارین...
خداوند اجر این زحمات شما را چندین برابر بدهد

با سلام
پاسخ سوال شما اجمالا در صفحه زیر توسط استاد شعیب ارائه شده است:

http://www.askdin.com/thread22687-4.html

پس از مراجعه درصورت این که هنوز اشکال باقی بود می توانید به عنوان سوال جدید با عنوان مناسب مطرح نمایید و از پست زدن در تاپیک های فرعی پرهیز کنید چون توسط کارشناسان دیده نمی شود و صرفاً باعث پراکندگی بحث می شود.

موفق باشید

[="DarkOrchid"]با سلام...میشه باهین اثبات خداوند رو با یه زبان ساده تر بزارید تا من که یک نوجوونم و امثال من راحت تر بفهمند....چون واقعا الان دغدغه ذهنی خیلی از ما هاس...ممنون[/]