جمع بندی میخوام رها شم از دستش

تب‌های اولیه

49 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
میخوام رها شم از دستش

سلام؛
خسته نباشید.
لطفا هرکسی جواب میخاد بده موارد زیر رو در نظر بگیره:
1. افراطی ج. نده. یعنی نگه تنها راه ازدواجه یا ازدواج موقت و اینها چون اصلا بحث این مسائل نیست.
2. به دید من دانشجو به مسئله نگاه کنه.
....

[=&quot]من یه پسر هستم. دانشجوی [/][=&quot]دندون[/][=&quot]پزشکی. با یه دختری از همکلاسی هام اشنا شدم از طریق وبلاگ کلاسی. ایشون چند بار در مواردی راهنمایی خواست و من از طریق ایمیل و مسنجر راهنماییشون کردم. چندباری هم باهم چت داشتیم. واقعا ایشون دختر نجیب سر سنگین و عاقلی هستن. من احساس کردم که به ایشون علاقه مند شدم. آخه برام خیلی زوده این مسائل. این خانم بعضی کارهاشون هم با من نمیخونه یعنی با معیارهای من سازگار نیست. نمیدونم چیکار باید بکنم. میرم توی کلاس انگار یکی نشسته و ایشون رو با دستش به من نشون میده که چشمم به ایشون بیفته. رابطه ایمیلیم رو با ایشون قطع کردم. این رو هم گفتم باز هم میگم ایشون خیلی سر سنگین رفتار میکنن توی همین ایمیلهاشون. توی محیط دانشکده شاید دو یا سه بار با هم همکلام شدیم اون هم در مورد مسائل درسی و اینها.. دوست دارم دیگه به ایشون فکر نکنم.. با نمیدونم چیکار کنم که ایشون از فکر من برن بیرون....نمیخام آتو دست آقا شیطون داشته باشم. لطفا چند تا راهکار به من بدید.[/]

ممنون//



با نام و یاد دوست















سلام دوست من
تشکر از این که با این که شرایط خوبی ندارید و زود دنبال جواب بودید صبر کردید.
و سپاس از این که به ما اعتماد کردید و سؤالتان راحت بیان کردید.
ماهیت برخی مسائل پیچیده است. به همین دلیل شما می خواهید که کلی گویی نشود. پیچیدگی مشکلات آدم را مثل گرداب و گرداب در خود می پیچاند و مردد می کند.
چیزی که شما درگیرش هستید در علم اخلاق بهش می گویند جهاد با نفس و جهاد اکبر.
جبهه جنگ با آن همه سختی ها، درگیری ها و زخمی شدن ها و استرس هایش جهاد کوچک نامیده شده و این جهاد را جهاد بزرگ تر یا شاید هم بزرگترین جهاد نامیده اند.
خداوند حکیم متناسب با تلاش به ما مزد می دهد. برای دل کندن از کسی که به او احساس عاطفی پیدا کرده ایم نیاز به تلاش سخت و مستمر داریم که به زبان گفتنش راحت است و بس. به همین دلیل اجر چنین کسی نزد خداوند بسیار بزرگ است. در روایت داریم کسی که عاشق( مجازی) کسی شود و ان را در وجود خود مهار کند و با ان حال از دنیا رود شهید از دنیا رفته است.
اگر جهاد جنگ جهاد اصغر است و جهاد با نفس جهاد اکبر است حتما شهید و مجاهد در این میدان هم جهاد و شهادتش اکبر و بزرگ تر است.

ادامه دارد...

نسخه شما سهل و ممتنع است
از سویی بسیار سخت است و از جهتی به همان آسانی که همه می دانیم که باید وسائل اشتعال زا را هنگام آتش سوزی از منبع آتش دور کرد باید شما از ایشان فاصله بگیرید
فاصله فیزیکی و
فاصله عاطفی

در واقع مقدار تلاش شما برای حذف این احساس بستگی دارد به این که چقدر در این مسیر جلو رفته اید. یعنی همان گونه که اگر مسیری را اشتباه رفتیم به همان مقدار مسافت و زمان باید برگردیم شما هم باید حوصله کنید و مقاومت تا به حال اولیه خود برگردید.

برخی از راهکارهای مفید و عملیاتی
1- ارتباط زیادتر با دوستان معنوی خود
2- ارتباط معنوی با اساتید اخلاق( حضوری یا غیر حضوری تلاش بر حضوری)
3- ذکر لااله الا الله زیاد. به خصوص زمانی که فکر او می آید.
4- انصراف توجه زمانی که فکر ایشان به ذهن تان می آید مانند
-خواندن آیاتی که حفظید به خصوص آیات مربوط به این که خدا و ائمه حاظر و ناظراند، برا چشم ها و سینه ها آگاهی دارند، از دوستی با جنس مخالف ما را پرهیز داده اند،
-خواند شعرهایی که مربوط به ائمه است نوعی توسل به ائمه مثلا خطاب به امام زمان:
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
- محاسبات ریاضی یا مرور دروس
- سوره ناس و فلق و آیت الکرسی خواندن
- تلاش بر فاصله گرفتن از ایشان و اگر نیاز شد تا جایی که ممکن است استفاده از واسطه
5- حذف نشانه هایی که ایشان را یاد می آورد شماره تماس، کتاب و...
6- توجه به این که اراده بالاترین معجزه ای و هدیه است که خداوند به ما داده. و شیطان تاز مانی که ما نخواهیم کاری از دستش نمی آید. و او فقط دعوت کننده است.
7- نذر و توسل به ائمه برای ریشه کند شدن این احساس
8- دعا
9- دادن صدقه برای دفع بالا و گرفتاری
10- در صورت امکان انتقالی گرفتن یا تنظیم دروس به گونه ای که با هم نباشید مثلا یک ترم مرخصی گرفتن.

ممنون از پاسخ کاملتون....
اما وقتی مثلا توی کلاس نشستم انگار یه نفر (خوم احساس میکنم شیطونه) با دستش اشاره میکنه به اون... باور کنید اینقدر میدان دید خودم رو تنگ میکنم... حتی دستم رو میگذارم روی قسمتی از سرم که ایشون توی میدان دید من نباشه... میرم جلو میشینم که ایشون رو نبینم... اما باز هم انگار این احساس الکی میاد سراغم... ایشون رو میبینم انگار یه چیزی توی دلم میریزه.. قلبم یه دفعه تند میزنه... نمیخام این احساس رو داشته باشم... چون الان وقتش نیست...
امکانش هست بهم باز راهکار بدید؟
سپاس فراوان//

سلام
بله واقعا سخت است
سخت
به همین دلیل گفته اند جهاد اکبر.
به همین دلیل است پیروز این میدان نزد خدا اجر زیاد دارد.
به همین دلیل است که کراماتی به امثال شیخ رجبعلی خیاط و ابن سیرین داده اند.
شهید بابایی زندگی شان خواندنی است کتاب پرواز تا بی نهایت. در آمریکا راه هر گناهی برای او باز که چه عرض کنم اتوبان بود و شهادت نصیب او شد
این مبارزه دقیقا مانند ترک اعتیاد است مقاومت کنید مقاومت به تدریج قدرتت بیشتر و بیشتر می شود
دقیقا همان گونه که ما اول ماه رمضان با گرسنگی مبارزه می کنیم و مقاومت می کنیم تا این که به تدریج اراده مان محکم و محکم تر می شود
از خدا می خواهم ما و شما را در این امتحانات که این روزها مرتب سر راه ما در شئوون مختلف زندگی ما ن است پیروز کند.
داستان تعبیر خوابم را دنبال کنید جدیدا شروع کردم
شب تان بخیر
اشجع الناس من غلب هواه
قوی ترین و شجاع ترین مردم کسی است که بر هوا و شهوتش پیروز شود

خلبان شهید بابایی و مدیریت شهوت
یکی از دوستان شهید بابایی می­گوید: در دوران تحصیل در آمریکا روزی در بولتن خبری پایگاه « ریس» که هر هفته منتشر می­شد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد . مطلب این بود : « دانشجو بابایی ساعت 2 نیمه شب می دود تا شیطان را از خود دور کند.» من و بابایی هم اتاق بودیم . ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم . او گفت: - چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود .رفتم میدان چمن و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش مرا دیدند و شگفت زده شدند . کلنل ماشین را نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم . او گفت در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم : خوابم نمی آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم .گویا توضیح من برای کلنل قابل قبول نبود او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم . به او گفتم مسائلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند ودر دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرفهای من تا دقایقی می خندیدند ، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند.[1]

آقای قرائتی شهید بابایی را الگوی جوانان این دوره معرفی می­کنند و تشویق می­کنند خاطرات این شهید را بخوانند وی می­گوید: خدا شهيد بابايى را رحمت كند. ايشان دانشجو بود و در آمريكا درس مى‏خواند. سياست آمريكا اين بود كه يك بچه‏ ى ايرانى را با يك بچه آمريكايى در يك اتاق بكنند. مى ‏گفتند: براى اينكه زبان انگليسى را خوب ياد بگيرند، اين كار را مى‏كنيم. اما هدفشان اين بود كه فرهنگ ايرانى پيروز نشود. يك روز يكى از دوستان شهيد بابايى مى ‏گفت: در اتاق شهيد بابايى رفتم و ديدم كه ايشان يك طناب بسته است و يك پارچه روى آن انداخته است. گفتم: چرا طناب بسته ‏اى؟ گفت: اين آمريكايى به ديوار عكس ‏هاى سكسى مى‏زند و شراب هم مى ‏خورد. من هم نمى ‏خواهم آن عكس‏ ها را ببينم. ممكن است ديدن اين عكس‏ ها در روح من تأثير بگذارد. من به خاطر همين با پارچه بين خودم و او را جدا كرده ‏ام.[2]

[=&quot][1] [=&quot] . پرواز تا بی نهایت، صفحه 36.

[=&quot][2] [=&quot] نرم افزار مجموعه آثار حاج آقای قرائتی، مرکز تحقیقات نور، برنامه درس­هايى از قرآن سال 73. [=&quot] به نقل از کتاب احکام کار، محمدعلی قدیری و محمدحسین قدیری،ص 159.

سلام
خدا اجرتون بده که پاسخهای کاربردی میدید...
چه مدت طول میکشه تا این حس الکی من از بین بره با رعایت مواردی که فرمودید؟

ببخشید با اجازه ی آقای حامی من نظرم رو بگم
این مساله به میزان فکر کردن شما به ایشون برمیگرده و عمق محبتتون، هرچه بیشتر باشه زمان بیشتری می خواد
تمام دوستیا با یک رابطه ی محترمانه شروع می شه و به دلیل کششی که بین جنس های مخالف هست عمیق تر می شه
ازتون خواهش می کنم با انجام کارهایی مثل گرفتن دست جلوی چشم برای ندیدن راز دلتون رو برملا نکنین واسه ی بقیه، به جای این کار وقتی استاد داره میاد سر کلاس برین داخل کلاس بشینین، پس رفتارتون عادی باشه
اگه می تونین انتقالی بگیرین وگرنه برای ترم دیگه تو کلاس این خانم نباشین و با استاد دیگه ای درساتون رو بگیرین
اگه وقت کافی دارین ورزش کنین، به خصوص باشگاه برین
از چت و فیس بوک و فضاهایی که شما رو عادت می ده به حرف زدن و جذب شدن به سمت این طور روابط دوری کنین
id حودتون رو اتغییر بدین، و ارتباطات غیر حضوریتون رو به حداقل ممکن برسونین
ضرورت برخورد دانشجویان پسر و دختر در مسایل درسی بسیار بسیار کمه، شاید در حد تبادل جزوه برای تکمیل اطلاعات و آمادگی برای امتحان، همین
در ضمن شما مشغول تحصیل در رشته ی پزشکی هستین و قراره طی این درس با تمام بدن افراد آشنا بشین پس بیشتر خودسازی کنین

fezeh;319611 نوشت:
ببخشید با اجازه ی آقای حامی من نظرم رو بگم
این مساله به میزان فکر کردن شما به ایشون برمیگرده و عمق محبتتون، هرچه بیشتر باشه زمان بیشتری می خواد
تمام دوستیا با یک رابطه ی محترمانه شروع می شه و به دلیل کششی که بین جنس های مخالف هست عمیق تر می شه
ازتون خواهش می کنم با انجام کارهایی مثل گرفتن دست جلوی چشم برای ندیدن راز دلتون رو برملا نکنین واسه ی بقیه، به جای این کار وقتی استاد داره میاد سر کلاس برین داخل کلاس بشینین، پس رفتارتون عادی باشه
اگه می تونین انتقالی بگیرین وگرنه برای ترم دیگه تو کلاس این خانم نباشین و با استاد دیگه ای درساتون رو بگیرین
اگه وقت کافی دارین ورزش کنین، به خصوص باشگاه برین
از چت و فیس بوک و فضاهایی که شما رو عادت می ده به حرف زدن و جذب شدن به سمت این طور روابط دوری کنین
id حودتون رو اتغییر بدین، و ارتباطات غیر حضوریتون رو به حداقل ممکن برسونین
ضرورت برخورد دانشجویان پسر و دختر در مسایل درسی بسیار بسیار کمه، شاید در حد تبادل جزوه برای تکمیل اطلاعات و آمادگی برای امتحان، همین
در ضمن شما مشغول تحصیل در رشته ی پزشکی هستین و قراره طی این درس با تمام بدن افراد آشنا بشین پس بیشتر خودسازی کنین

سلام. ممنون از پاسختون. با انتقالی، گرفتن با استاد دیگه و این راهکارها مخالفم. (البته با اجازه تون). و این راهکار آخر که اسمش خودسازی بود رو از همه بیشتر قبول دارم. من اسمش رو میگذارم تقویت روحی و ظرفیت روحی... فقط نمیدونم چطوری باید بالا بردش... از عبارات دوست که استفاده کردید به نظرم زیاد مناسب احوال ما نمیشه!! چون این احساس یکطرفه هست... خودن هم میدونم الکی هست... فقط باید از بین بره... به استادم گفتم مساله رو. ایشون فرمود اگه قصدت ازدواجه خوبه این آشنایی که باید خونواده در جریان باشن... اگر غیر از ازدواج هست کارت خیلی شوته!! من بخاطر همین میخام تموم بشه این رابطه.... اگر چندسال بزرگتر بودم حتما برای ازدواج با ایشون اقدام میکردم.... الان فقط سنن کمه یه خرده و ممکن هم هست که اگر مطرح بشه خونواده ایشون قبول نکنن... از قبول کردن خونواده خودم هم مطنین نیستم! پس بهتره اسمی از ازدواج نیارم فعلا....

منتظر راهکارها و تجربیات دوستان هستم...
اللهم صل علی محمد و آل محمد//

به نظرم اومد شما برای ازدواج اون رو نمی خواین!!!
بازم میگم اگه یه مدت دور باشین بهتره
متاسفانه شما جای خالی ازدواج رو حس کردید و می خواهید خودتون رو بسازین طوری که دست رسی به راه حل جلوتونه!!
مثل اینه که هی جلوی آدم روزه آب و غذا بذارن! نمی خوره اما دهنش آب می افته
حالا از من گفتن بود

fezeh;319793 نوشت:
به نظرم اومد شما برای ازدواج اون رو نمی خواین!!!
بازم میگم اگه یه مدت دور باشین بهتره
متاسفانه شما جای خالی ازدواج رو حس کردید و می خواهید خودتون رو بسازین طوری که دست رسی به راه حل جلوتونه!!
مثل اینه که هی جلوی آدم روزه آب و غذا بذارن! نمی خوره اما دهنش آب می افته
حالا از من گفتن بود

متوجه نشدم چی گفتید... امکانش هست بگید عیب اینکه آدم جای خالی ازدواج رو حس کنه چیه؟ چطوری خودم رو میخام بسازم؟ میشه کمی واضح تر بگید...
ممنون از راهنماییهای شما...

واي امت رسول الله چقدر اشتباهات تكراري دارن!
من از ديد اون خانم نگاه ميكنم! واقعا به عقل شما خطور نكرد صحبت كردن با يك دختر باعث وابستگي اون به شما ميشه!!!!!!!!!!!!!!و اگر اون واقعا مشاوره ميخواست چرا به شما رجوع كرد!!!!!!!!!!

منم با شیعه یاس موافقم.
درضمن اختلاف سنی کم خیلی مهم نیست.
بهتره غیر مسقیم به خوانوادتون بگید.مثلا بگید یه بنده خدایی هست,میخواد ازدواج کنه,اما اختلاف سنیش اینجوریه! (من باب مثال گفتم!) ببینید نظر خوانوادتون چیه!
من خیلی از افراد رو دیدم با اختلاف سنی زیاد(8سال) اما باهم میسازن و زندگی خوبی دارن.(زنه بزرگتر از مردخ بوده ها!!)

یه مسئله ی دیگه هم اینه که,شما ممکنه به ایشون وابسته شده باشین(شرطی شده باشین) که با فاصله گرفتن از بین میره.
خود من وقتی میخوام چیزی رو فراموش کنم یا عادتی رو ترک کنم,معمولا سرگرم یه کار دیگه میشم.دقیقا الان که اینجام,به خاطر اینه که دارم از یه چیزی فرار میکنم!
پس سعی کنید برنامه هاتونو فشرده کنید,تا از خستگی دیگه حوصله فک کردن به ایشونو نداشته باشید.ممکنه الان توی دلتون بهمم بگید من مدام به اون فک میکنم,بعد مگه ممکنه که حوصله فک کردن بهشو نداشته باشم,ولی اگه سرتون شلوغ باشه و,آره میتونی.

نمیدونم دلیلتون واسه عوض نکردن کلاس و ... چیه!! اینطوری بیشتر زجر میکشید که!
ببینید,شما دانشجوی پزشکی هستید,حیفه بخدا بخواید اینطوری بشید.اگه کلاستونو عوض کنید,بهتره.وقتی شنما باهاش همکلاسی باشید,مدام تو این فکر هستید چیکار کنم تا بهش فک نکنم,و همین باعث میشه ذهنتون بهم بریزه.اومدین و مجبور شدین شما 2نفر باهم برخورد کنید!! خب اینجوری که شما کپ میکنین! باز دوباره ذهنتون بهم میریزه.
الان خیلیا( خود من حتی) آرزو دارم توی موقعیت شما باشم,اما لطفا خودتونو آزار ندید و سعی کنید کمتر باهاش برخورد داشته باشین.
همه اینارو گفتم,واسه اینکه شما درموقعیتی نیستید که ازدواج کنید,طبق گفته ی خودتون.
و اینو هم بگم که لطفا از حرفام ناراحت نشید.من کاملا درکتون میکنم.همه ی آدما همینجورین.اگه کسی غیر از این باشه باید بهش شک کرد.

این حس ها ه,م بعد یه مدتی از بین میره(البته اگه خودتون بخواید).اینا وابستگیه.
من معتقدم عشق بعد از ا
ازدواج بوجود میاد.عشق یعنی دوست داشتن زیاد از خد.مثل همه ی ما که عاشق خونواده و دوستامونیم.این عشقه.
این نوع دوست داشتن ها ابدیه.دروغ نیست.هیچوقت از بین نمیره.و ملکه ی قلب آدمه!
از خداوند میخوام,به حق عزیزانش,هرچی صلاحتونه اتفاق بیوفته.چون شما دارین خیلی سختی میکشین:)
و در آخر بگم,اگه ممکنه,در مورد ایشون به طور غیرمستقیم به خونواده بگید.
موفق باشید.درپناه حق:)

شيعه ي ياس;319903 نوشت:
واي امت رسول الله چقدر اشتباهات تكراري دارن!
من از ديد اون خانم نگاه ميكنم! واقعا به عقل شما خطور نكرد صحبت كردن با يك دختر باعث وابستگي اون به شما ميشه!!!!!!!!!!!!!!و اگر اون واقعا مشاوره ميخواست چرا به شما رجوع كرد!!!!!!!!!!

جدا باعث وابستگی به من میشه؟؟!؟!؟! یعنی ایشون به من وابسته شده؟! اما من اینطور فکر نمیکنم... احساس میکنم یه ذره هن وابستگی به من ندارن! این احساس خودمه شاید هم اشتباه باشه... اما اگر درست باشه خدایی نکرده یعنی ایشون هم مغزشون درگیر منه؟؟؟!!

آیسودا;319924 نوشت:
منم با شیعه یاس موافقم.
درضمن اختلاف سنی کم خیلی مهم نیست.
بهتره غیر مسقیم به خوانوادتون بگید.مثلا بگید یه بنده خدایی هست,میخواد ازدواج کنه,اما اختلاف سنیش اینجوریه! (من باب مثال گفتم!) ببینید نظر خوانوادتون چیه!
من خیلی از افراد رو دیدم با اختلاف سنی زیاد(8سال) اما باهم میسازن و زندگی خوبی دارن.(زنه بزرگتر از مردخ بوده ها!!)

یه مسئله ی دیگه هم اینه که,شما ممکنه به ایشون وابسته شده باشین(شرطی شده باشین) که با فاصله گرفتن از بین میره.
خود من وقتی میخوام چیزی رو فراموش کنم یا عادتی رو ترک کنم,معمولا سرگرم یه کار دیگه میشم.دقیقا الان که اینجام,به خاطر اینه که دارم از یه چیزی فرار میکنم!
پس سعی کنید برنامه هاتونو فشرده کنید,تا از خستگی دیگه حوصله فک کردن به ایشونو نداشته باشید.ممکنه الان توی دلتون بهمم بگید من مدام به اون فک میکنم,بعد مگه ممکنه که حوصله فک کردن بهشو نداشته باشم,ولی اگه سرتون شلوغ باشه و,آره میتونی.

راجع به اختلاف سن اشتباه متوجه شدید! با هم اختلاف سنی نداریم!!! فقط سنمون کمه یه مقدار برای این کارها...
متاسفانه امکان تعویض استاد یا کلاس وجود نداره... نه که نخوام... امکانش نیست!
با برنامه ریزی فشرده خیلی موافقم... سعی میکنم این کار رو حتما انجام بدم... لطفا دعام کنید ازاین عذاب بیام بیرون.

آیسودا;319933 نوشت:
این حس ها ه,م بعد یه مدتی از بین میره(البته اگه خودتون بخواید).اینا وابستگیه.
من معتقدم عشق بعد از ا
ازدواج بوجود میاد.عشق یعنی دوست داشتن زیاد از خد.مثل همه ی ما که عاشق خونواده و دوستامونیم.این عشقه.
این نوع دوست داشتن ها ابدیه.دروغ نیست.هیچوقت از بین نمیره.و ملکه ی قلب آدمه!
از خداوند میخوام,به حق عزیزانش,هرچی صلاحتونه اتفاق بیوفته.چون شما دارین خیلی سختی میکشین:)
و در آخر بگم,اگه ممکنه,در مورد ایشون به طور غیرمستقیم به خونواده بگید.
موفق باشید.درپناه حق:)

کاش زودتر این حس لعنتی از بین بره.. از کار و زندگی انداخته من رو.... کاش برای ایشون این حس نباشه... دوست ندارم ایشون هم مثله من حس الکی داشته باشن...
واقعا از اینکه منو درک میکنید خوشحالم و ازتون هم سپاسگزار....
خیلی بد دردیه.... از کل برنامه هام افتادم... به ندرت درس میخونم... خیلی بده... ممنون از اینکه صلاح کارم رو از خدا میخاید...
به خانوادم بگم که چی بشه؟ تازه اونها رو هم بندازم توی فکر....

آیسودا;319924 نوشت:
منم با شیعه یاس موافقم.
درضمن اختلاف سنی کم خیلی مهم نیست.
بهتره غیر مسقیم به خوانوادتون بگید.مثلا بگید یه بنده خدایی هست,میخواد ازدواج کنه,اما اختلاف سنیش اینجوریه! (من باب مثال گفتم!) ببینید نظر خوانوادتون چیه!
من خیلی از افراد رو دیدم با اختلاف سنی زیاد(8سال) اما باهم میسازن و زندگی خوبی دارن.(زنه بزرگتر از مردخ بوده ها!!)

یه مسئله ی دیگه هم اینه که,شما ممکنه به ایشون وابسته شده باشین(شرطی شده باشین) که با فاصله گرفتن از بین میره.
خود من وقتی میخوام چیزی رو فراموش کنم یا عادتی رو ترک کنم,معمولا سرگرم یه کار دیگه میشم.دقیقا الان که اینجام,به خاطر اینه که دارم از یه چیزی فرار میکنم!
پس سعی کنید برنامه هاتونو فشرده کنید,تا از خستگی دیگه حوصله فک کردن به ایشونو نداشته باشید.ممکنه الان توی دلتون بهمم بگید من مدام به اون فک میکنم,بعد مگه ممکنه که حوصله فک کردن بهشو نداشته باشم,ولی اگه سرتون شلوغ باشه و,آره میتونی.

راجع به اختلاف سن اشتباه متوجه شدید! با هم اختلاف سنی نداریم!!! فقط سنمون کمه یه مقدار برای این کارها...
متاسفانه امکان تعویض استاد یا کلاس وجود نداره... نه که نخوام... امکانش نیست!
با برنامه ریزی فشرده خیلی موافقم... سعی میکنم این کار رو حتما انجام بدم... لطفا دعام کنید ازاین عذاب بیام بیرون.

سلام
به نظر من چون آینده شغلی رشته شما حتمی هستش ...پس نباید معطل کرد
به خانوادتون بگید
بگید نظرتون در مورد ازدواج من چیه؟
شاید حرف خاصی نزنن اما میفهمن که شما افتادی تو این فکرا
به نظرم سنتون زیاد مطرح نیست شما اقدام کنید برای ازدواج چرا میخواید سرکوبش کنید وقتی شرایط کاری شما مهیا خواهد شد انشاالله
قرار نیس الان برین زیر یه سقف
اینجوری فکرتونم اروم میشه
البته صلاح خودتونو بهتر میدونید من نمیخوام فکرتونو بدتر مشغول کنم

اما چون رشته و آینده خوبی دارید چرا نباید خانواده ها موافقت کنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من اينو براي بقيه ي بچه مذهبي ها مينويسم! شما هم به يك روان شناس مراجعه كنيد اگر روحيه ي اون خانم اسيب ببينه از شما نخواهد گذشت و به فكر انتقام ميوفته !

[="red"]پيام خصوصي به نا محرم حياط خلوت شيطان است!!!!!!!!!!!!شوخي نگيريم!!!![/]

elaheh;320013 نوشت:
سلام
به نظر من چون آینده شغلی رشته شما حتمی هستش ...پس نباید معطل کرد
به خانوادتون بگید
بگید نظرتون در مورد ازدواج من چیه؟
شاید حرف خاصی نزنن اما میفهمن که شما افتادی تو این فکرا
به نظرم سنتون زیاد مطرح نیست شما اقدام کنید برای ازدواج چرا میخواید سرکوبش کنید وقتی شرایط کاری شما مهیا خواهد شد انشاالله
قرار نیس الان برین زیر یه سقف
اینجوری فکرتونم اروم میشه
البته صلاح خودتونو بهتر میدونید من نمیخوام فکرتونو بدتر مشغول کنم

اما چون رشته و آینده خوبی دارید چرا نباید خانواده ها موافقت کنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ممنون از پاسختون... خب ممکنه بگن الان وقت این کارها نیست ک از این مسایل...
من میخام بعد از پایان این دوره ی من ادامه بدم درسم رو.... کسی رو میشناسید که متاهل شده باشه درسش هم خوب باشه و ادامه داده باشه؟ من اینطوری که حساب میکنم تا سن 34-35 سالگی بخاطر ادامه درسم نمیتونم ازدواج کنم... البته دوست دارم اقدام کنم اما خب تا اون موقع دستم توی جیب خودم نمیره و از نظر اقتصادی باید به خانوادم وابسته باشم.. نظرتون چیه؟؟!

janejanan;320041 نوشت:
ممنون از پاسختون... خب ممکنه بگن الان وقت این کارها نیست ک از این مسایل...
من میخام بعد از پایان این دوره ی من ادامه بدم درسم رو.... کسی رو میشناسید که متاهل شده باشه درسش هم خوب باشه و ادامه داده باشه؟ من اینطوری که حساب میکنم تا سن 34-35 سالگی بخاطر ادامه درسم نمیتونم ازدواج کنم... البته دوست دارم اقدام کنم اما خب تا اون موقع دستم توی جیب خودم نمیره و از نظر اقتصادی باید به خانوادم وابسته باشم.. نظرتون چیه؟؟!

(ازدواج كنيد) اگر فقير باشيد خداوند شما را از فضلش بي نياز خواهد كرد!
زندگي رئيس بخش نانو فناوري دقيقا همين طور بود.
برنامه زنده باد زندگي رو گوش بديد!

شيعه ي ياس;320049 نوشت:
(ازدواج كنيد) اگر فقير باشيد خداوند شما را از فضلش بي نياز خواهد كرد! قران كريم
زندگي رئيس بخش نانو فناوري دقيقا همين طور بود.
برنامه زنده باد زندگي رو گوش بديد!

ببخشید دوست من... از کجا معلوم بعد از اینکه مشکل مالی و اینها تبعات بدتری بوجود آورد بحث مصلحت رو پیش نکشید و نگید مصلحتت بوده؟؟!!

بله,بابای من بعد از ازدواج درس خوندن و مهندس مکانیک شدن.
دبیر زیستم,بعد از ازدواج درس خوندن و الانم بهترین دبیر شیرازن. (لیاقتشون بیشتر از اینا بود,اما بخاطر اینکه بچه داشتن,مجبور بودن کار کنن و نتونستن برن رشته ی پزشکی,اما چون تمام مفاهیم رو خوب بلدن,خیلی خوب هم میتونن به ما بگن!)

موقعیت شغلیتون خوب میشه انشاءالله.درضمن تا یکی دو سال میتونید عقد باشید! بعد از اونم که دیگه واقعا موقع ازدواجتونه.

آیسودا;320088 نوشت:
بله,بابای من بعد از ازدواج درس خوندن و مهندس مکانیک شدن.
دبیر زیستم,بعد از ازدواج درس خوندن و الانم بهترین دبیر شیرازن. (لیاقتشون بیشتر از اینا بود,اما بخاطر اینکه بچه داشتن,مجبور بودن کار کنن و نتونستن برن رشته ی پزشکی,اما چون تمام مفاهیم رو خوب بلدن,خیلی خوب هم میتونن به ما بگن!)

موقعیت شغلیتون خوب میشه انشاءالله.درضمن تا یکی دو سال میتونید عقد باشید! بعد از اونم که دیگه واقعا موقع ازدواجتونه.

ممنون از شما... شما کلاس چندمین این همه مشاوره در این زمینه ها به من میدین؟! تجربه داشتید خودتون!؟ لطفا یکی که توی سن کم اقدام به ازدواج کرده و چند سال نامزد و عقد بودن بیاد و چند کلمه ای بنده و راهنمایی کنه...
موضوع این تایپیک و نیت من از تایپیک زدن فراموش کردن ایشون بوده اما انگار هم نظرم داره عوض میشه.... شاید اینها خیالات باشه... نکنه اصلا دارم اشتباه میکنم؟؟

دوستان گرامی... امروز خونواده گویا از رفتارهای غیرعادی من فهمیده بودن که یه چیزم شده... پدرم گفت برات زن نمیگیرم تا هر وقت دستت رفت توی جیب خودت... فقط الآن یه راه برام مونده.. اون هم فراموشی اون خانم هست.... لطفا دوستان محترم حرفی دیگه از ازدواج نزنید که بطور قطعی منتفی شد... اگر راهکاری دارید برای فراموشی ایشون بفرمایید.. و مورد دیگه اینکه میخاستم بدونم ممکنه اون خانم به من وابسته شده باشه؟ باور کنید احتمال خودم صفر هست در این مورد.... چطوری این رو هم میتونم متوجه بشم..
سپاس از همکاری شما

ببخشید من فقط خواستم مثالی بزنم,از اطرافیانم گفتم!این هم که در مورد ازدواج میگم,واسه اینه که آخرین بچه بودم و ازدواج 3 برادرامو دیدم.زندگیاشونم متفاوت هست.تجربه از اینجاها داشتم.اما تجربه ی فراموش کردن کسی رو دارم.
خب نن متاسفم بابت اینکه خوانوادتون نپذیرفتن.ممکنه این خانم بهتون وابسته شده باشه.امکانش هست.یعنی اگه من بودم,وابسته میشدم.معمولا خانم دخترا زودتر از پسرا وابسته میشن.ولی اگه وابستگی باشه,بعد یه مدت از بین میره.
میتونین جایگزین کنید چیزی رو.قبلا هم گفتم.ولی واقعا شرایطتون سخته.
میشه برید کلاس ورزشی؟امکانش هست؟ مثلا شنا !

من دیگه نظری نمیدم.بهرته برم درسمو بخونم.
انشاءالله خدا خودش کمکتون کنه.
التماس دعا.خدانگهدارتون

من يك سال پيش كه مي خواستم ازدواج كنم يعني تا مرحله ي ازمايش خون پيش رفتيم هر چي كتاب برنامه ي تلوزيوني و شناخت دختر و پسر بود گوش كردم بيشتر برنامه هاي روان شناسي و ديني سخنراني اقاي حورايي و دهنوي و.ماندگاري.. زندگي افراد مشهور و موفق و... چون ازدواج مهمترين اتفاق زندگيست چندين بار مشاوره پيش اساتيد برجسته حوزه و دانشگاه رفتم و با صد نفر بحث كردم ! در اين مدت با مادرم زندگي حدود 200 دختر و پسر رو بررسي كرديم و حتي اسيبشناسي اين بحث از جنبه تاريخي .نتيجه ي من از اينها همون شد كه گفتم شما هم اگر شناختتون رو بيشتر كنيد و از دين بپرسيد نتيجه اي مشابه خواهيد . فقط از سر دلسوزي پيشنهاد دادم چون پسرهاي زيادي رو ديدم كه دلايلشون در ابتدا مثل شما بود اما حيف كه پشيماني سودي نداره و عمر رفته برنميگرده!
در ضمن من بيكار نبودم بيام از خودم نظر بدم تا در صورت شكست زندگيتون مورد نفرين قرار بگيرم! فقط نظر دين رو گفتم. شما هم سنتون كم نيست يك جوان مذهبي بايد در اين سن به درجه ي بالايي از فهم و اگاهي رسيده باشه.
پس بجاي اظطراب و تشويش از علماي دين بپرسيد قبل ازين كه خواسته ي خودتون رو به وجدانتون تحميل كنيد. با ارامش تحقيق كنيد و بعد تصميم بگيريد.

تمام

شيعه ي ياس;320379 نوشت:
من يك سال پيش كه مي خواستم ازدواج كنم يعني تا مرحله ي ازمايش خون پيش رفتيم هر چي كتاب برنامه ي تلوزيوني و شناخت دختر و پسر بود گوش كردم بيشتر برنامه هاي روان شناسي و ديني سخنراني اقاي حورايي و دهنوي و.ماندگاري.. زندگي افراد مشهور و موفق و... چون ازدواج مهمترين اتفاق زندگيست چندين بار مشاوره پيش اساتيد برجسته حوزه و دانشگاه رفتم و با صد نفر بحث كردم ! در اين مدت با مادرم زندگي حدود 200 دختر و پسر رو بررسي كرديم و حتي اسيبشناسي اين بحث از جنبه تاريخي .نتيجه ي من از اينها همون شد كه گفتم شما هم اگر شناختتون رو بيشتر كنيد و از دين بپرسيد نتيجه اي مشابه خواهيد . فقط از سر دلسوزي پيشنهاد دادم چون پسرهاي زيادي رو ديدم كه دلايلشون در ابتدا مثل شما بود اما حيف كه پشيماني سودي نداره و عمر رفته برنميگرده!
در ضمن من بيكار نبودم بيام از خودم نظر بدم تا در صورت شكست زندگيتون مورد نفرين قرار بگيرم! فقط نظر دين رو گفتم. شما هم سنتون كم نيست يك جوان مذهبي بايد در اين سن به درجه ي بالايي از فهم و اگاهي رسيده باشه.
پس بجاي اظطراب و تشويش از علماي دين بپرسيد قبل ازين كه خواسته ي خودتون رو به وجدانتون تحميل كنيد. با ارامش تحقيق كنيد و بعد تصميم بگيريد.

تمام

ممنون از صحبتهاتون.... به نظرم ازدواج نباید سخت گرفته بشه... من که خودم هم به این نتیجه رسیدم که فعلا زوده برام. در تلاش برای فراموشی مورد پیش اومده هم هستم.

بچه ها کسی دیگه پیشنهادی برای فراموشی مورد نداره؟
برای فراموشی ایشون الان اومدم مسافرت چند روزه! باور کنید هر کاری لازم باشه میکنم لطفا کمک کنید!
التماس دعا!

[="Purple"]سلام خدمت جناب JaneJanan
- به نظر بنده راجع به اینکه اون خانم هم به شما وابسته شدن دیگه فکر نکنین (البته اگر درزمان رابطه مجازیتون هیچ ابراز علاقه ای وجود نداشته است ) چون خود این فکر وسوسه ی دیگری از شیطان است برای اینکه شما مشغول فکر کردن به ایشون بشید .
- زیاد زوم نکنین روی این مسئله و هی با خودتون مرور نکنین که باید فراموشش کنم و... هرچی روی یه مسئله بیشتر دقت کنین به جای اینکه ازاون دوربشین ،بیشتر بهش فکر میکنین
- سعی کنین به زندگی و کارهای روزمره تون برسین و مدام برای خودتون کار تعریف کنین ،هربار که که یادش افتادین به جای اینکه شروع کنین به ادامه ی اون فکر ، اون فکر و یاد ایشون ،حرفهایی که باهم زدین ،نوع کارهای ایشون و... رو توذهنتون به هیچ عنوان پرورش ندین و تمام سعیتون رو بکنین که بلافاصله فکرتون رو به چیز دیگه مشغول کنین .
مثلا شروع کنین به مرور آیات حفظتون ،فکر به یه چیز خوبی که دوست دارین بهش فکر کنین ،به نعمتهایی که خدا بهتون داده فکر کنین ، به درساتون و برنامه ریزی هاتون و.... خلاصه تمام تلاشتون رو بکنین که بلافاصله ذهنتون رو ازتمرکز به فکر اون خانم منحرف کنین . این کار خیلی خیلی مهمه .
[/]

[="Purple"]جناب JaneJanan
یکی از اساتید اخلاق میگفتن شیطان برای انحراف ما از ضعفهایی که در وجود ماست استفاده میکنه تا بتونه مارو از مسیر الهی دور کنه ، و البته هر زمانی بسته به وضعیت روحی و تهذیب نفس ما از شیوه ای مخصوص استفاده میکنه .
البته این درسته که نیاز عاطفی و غلیان احساسات از شاخصه های جوان است اما میتواند حربه و آلتی قوی باشد برای شیطان تا بتواند ما جوانها را از آغوش خدا جدا کند .
ضمنن هرچه انسان تهذیب نفس بیشتر داشته باشد و هرچه بیشتر به خدا نزدیک شود و هرچه موفقتر باشد ،ش یطان هم از حربه های قویتری برای ازپا درآمدن انسان استفاده میکند .
من فکر میکنم حالا که شما ازهر لحاظ ( علمی و معنوی "حفظ قرآن" ) موفق و خودساخته هستید و تلاشتون رو میکنید برای پیشرفت و قدم برداشتن در صراط مستقیم ، حالا این دشمن قسم خورده داره تمام تلاششو میکنه تا با این حربه ی جدید شما رو و ذهنتون رو مشغول و رفته رفته خسته و بعد مأیوستون کنه تا کم کم که ضعیف شدین از همه ی تلاشهاتون برای حرکت در مسیر خدا دست بردارین یا سرعتتون کم بشه تا بالاخره بتونه به هدفش برسه .
خلاصه حواستون رو جمع کنین تا بتونین در این مبارزه پیروز میدان باشین .
از نور قرآن و نماز مدد بگیرین تا انشاءلله موفق باشین .ببخشید طولانی شد و سرتون رو درد آوردم ، براتون آرزوی موفقیت و پیروز زیر سایه قرآن رو دارم .
[/]

منوببخشيد در نزده وارد شدم
اول از همه بهت پيشنهاد مي کنم فکر ازدواج با اين خانوم را از ذهنت بيرون کني چون با توجه به سوال وجوابهي شما به نظر شما عاشق نشديد شما به فرا تر از عشق دست يافتيد شمايي که اينو نميتونيد از ذهنتون بيرون کنيد معلوم نيست عاشق چند نفر ديگه بعد از اين بشيد اخه اول گفتيد من نميخوام با کسي که هم رشته ايمه ازدواج کنم ولي حرفات چيز ديگه يي را ميرسونه
بعدشم مگه شما مسلمان نيستيد مگه نميگيد ادم اگه خدا را بزرگ بشماره بقيه چيزها در نظرش کوچک ميشه يعني شمايي که قران مي خونيد نمي تونيد فکر خودتونو معطوف به خدا کنيد مواظب باش اگه اين حست طولاني بشه شيطان زمين ميزندت به خودت تلقين کن که ارزشت را نداره عزيز عاشق بهترين ها نباش بهترين باش تا بهترين ها عاشقت شون البته من در حد نصيحت کردن شما نيستم ولي بدون ابن ملجم با اونکه اين همه قران ميخوند اسير عشق دروغين شد و امام علي را به شهادت رساند پس علي را زيبا ببين

شهامت;320807 نوشت:
منوببخشيد در نزده وارد شدم
اول از همه بهت پيشنهاد مي کنم فکر ازدواج با اين خانوم را از ذهنت بيرون کني چون با توجه به سوال وجوابهي شما به نظر شما عاشق نشديد شما به فرا تر از عشق دست يافتيد شمايي که اينو نميتونيد از ذهنتون بيرون کنيد معلوم نيست عاشق چند نفر ديگه بعد از اين بشيد اخه اول گفتيد من نميخوام با کسي که هم رشته ايمه ازدواج کنم ولي حرفات چيز ديگه يي را ميرسونه
بعدشم مگه شما مسلمان نيستيد مگه نميگيد ادم اگه خدا را بزرگ بشماره بقيه چيزها در نظرش کوچک ميشه يعني شمايي که قران مي خونيد نمي تونيد فکر خودتونو معطوف به خدا کنيد مواظب باش اگه اين حست طولاني بشه شيطان زمين ميزندت به خودت تلقين کن که ارزشت را نداره عزيز عاشق بهترين ها نباش بهترين باش تا بهترين ها عاشقت شون البته من در حد نصيحت کردن شما نيستم ولي بدون ابن ملجم با اونکه اين همه قران ميخوند اسير عشق دروغين شد و امام علي را به شهادت رساند پس علي را زيبا ببين

شهامت خان ممنون که این همه با خشونت حرف زدید... بله حق با شماست... اما یک نفر که به مشکلی برمیخوره به نظرم بهتره که کمکش کنیم حل بشه نه اینکه بگیم مثله ابن ملجم نشی!! بهرحال از اظهار نظرتون ممنون.

گل نیلوفر;320776 نوشت:
[="purple"]سلام خدمت جناب janejanan
- به نظر بنده راجع به اینکه اون خانم هم به شما وابسته شدن دیگه فکر نکنین (البته اگر درزمان رابطه مجازیتون هیچ ابراز علاقه ای وجود نداشته است ) چون خود این فکر وسوسه ی دیگری از شیطان است برای اینکه شما مشغول فکر کردن به ایشون بشید .
- زیاد زوم نکنین روی این مسئله و هی با خودتون مرور نکنین که باید فراموشش کنم و... هرچی روی یه مسئله بیشتر دقت کنین به جای اینکه ازاون دوربشین ،بیشتر بهش فکر میکنین
- سعی کنین به زندگی و کارهای روزمره تون برسین و مدام برای خودتون کار تعریف کنین ،هربار که که یادش افتادین به جای اینکه شروع کنین به ادامه ی اون فکر ، اون فکر و یاد ایشون ،حرفهایی که باهم زدین ،نوع کارهای ایشون و... رو توذهنتون به هیچ عنوان پرورش ندین و تمام سعیتون رو بکنین که بلافاصله فکرتون رو به چیز دیگه مشغول کنین .
مثلا شروع کنین به مرور آیات حفظتون ،فکر به یه چیز خوبی که دوست دارین بهش فکر کنین ،به نعمتهایی که خدا بهتون داده فکر کنین ، به درساتون و برنامه ریزی هاتون و.... خلاصه تمام تلاشتون رو بکنین که بلافاصله ذهنتون رو ازتمرکز به فکر اون خانم منحرف کنین . این کار خیلی خیلی مهمه .
[/]

واقعا ممنون از نصایح خواهرانه شما... سعی میکنم کارهای شما رو حتما انجام بدم. فقط اگر ایشون وابستگی داشته باشه به من که خودم هم خبر ندارم ازش چی؟؟

سلام جناب janejanan خیلی از افکارتون خوشم اومد و اینکه اینقدر به احساسات بقیه ارزش می ذارید خیلی خوشحال شدم
اول اینکه اصلا تا الان شما با احساسات کسی بازی نکردید اینو مطمعن باشید به این قضیه فکر نکنید که شاید اون به شما وابسته شده باشه چرا که خود همین امر خودش باعث می شه باز بهش فکر کنین
اولین کاری که باید بکنین اینه که کم کم فکرتون رو ازش دور کنید هر فکری راجب اون رو در ثانیه اول خاموش کنید و برید سراغ یه کار دیگه
اگر هم در ایمیل بهتون چیزی گفتن یا جواب مساله ای رو خواستن خیلی راحت بگید نمی دونم
به مرور زمان که افکارتون رو راجب اون خانم دور کردید کم کم پس از مدتی از ذهنت میاد بیرون
اره بابات راست گفته رو هر احساسی نمی شه سرمایه گذاری کرد احساسی درسته که منشا اصلیش عقل باشه
شما به راحتی از این مساله عبور می کنید چرا که خیلی از اول دارین جلوشو می گیرین
مسافرت ورزش خصوصا فوتبال خیلی خوبه
رو افکارت مواظبت کن
روزانه قران بخون تا افکارت بیان رو معنویت و ارامش
ان شاالله که موفق می شی
یا علی

janejanan;320817 نوشت:
شهامت خان ممنون که این همه با خشونت حرف زدید... بله حق با شماست... اما یک نفر که به مشکلی برمیخوره به نظرم بهتره که کمکش کنیم حل بشه نه اینکه بگیم مثله ابن ملجم نشی!! بهرحال از اظهار نظرتون ممنون.

من واقعا از اينکه شما را ناراحت کردم معذرت مي خوام ولي شما مديونيد که درباره من اينجوري فکر کرديد من شما را ابن ملجم خطاب نکردم فقط خواستم تاريخ را ياداوري کرده باشم که ابن ملجم چجوري با اين همه قران خوندن فريب شيطان را خورد خواستم بهت بگم اين حس تو عشق نيست اين شيطانه و حواست باشه اينقدر اينا گونده نکني درسته تو الان رفتي مسافرت و نميبينيش ولي تا کي بالاخره که بايد برگردي فرار کردن فايده نداره بايد معرفتت به دينت بره بالا تا وقتي که اينو بزرگ کني شيطان بيشتر در تو نفوذ ميکنه
فکر نکني اينا را از خودم مي گم نه خود شيطان بهم گفت الانم پيشم نشسته باهم نوشتيم!!!!!!! ؟

مسافر زمان;320826 نوشت:
سلام جناب janejanan خیلی از افکارتون خوشم اومد و اینکه اینقدر به احساسات بقیه ارزش می ذارید خیلی خوشحال شدم
اول اینکه اصلا تا الان شما با احساسات کسی بازی نکردید اینو مطمعن باشید به این قضیه فکر نکنید که شاید اون به شما وابسته شده باشه چرا که خود همین امر خودش باعث می شه باز بهش فکر کنین
اولین کاری که باید بکنین اینه که کم کم فکرتون رو ازش دور کنید هر فکری راجب اون رو در ثانیه اول خاموش کنید و برید سراغ یه کار دیگه
اگر هم در ایمیل بهتون چیزی گفتن یا جواب مساله ای رو خواستن خیلی راحت بگید نمی دونم
به مرور زمان که افکارتون رو راجب اون خانم دور کردید کم کم پس از مدتی از ذهنت میاد بیرون
اره بابات راست گفته رو هر احساسی نمی شه سرمایه گذاری کرد احساسی درسته که منشا اصلیش عقل باشه
شما به راحتی از این مساله عبور می کنید چرا که خیلی از اول دارین جلوشو می گیرین
مسافرت ورزش خصوصا فوتبال خیلی خوبه
رو افکارت مواظبت کن
روزانه قران بخون تا افکارت بیان رو معنویت و ارامش
ان شاالله که موفق می شی
یا علی

سلام.خیلی ممنون از لطفتون. خیلی خوشحالم وقتی مبببنم من رو به برخی کادها تشویق میکنید. حتما تلاش میکنم انجامشون بدم. بله باید بیشتر معنویتم رو قوی کنم... تلاش میکنم حتما. موقعش که رسید به مدیر بخش میگم تایپیک رو قفل کنن تا دوباره خاطراتم مرور نشه و فراموشی راحتتر بشه.
سپاس از شما.

شهامت;320827 نوشت:
من واقعا از اينکه شما را ناراحت کردم معذرت مي خوام ولي شما مديونيد که درباره من اينجوري فکر کرديد من شما را ابن ملجم خطاب نکردم فقط خواستم تاريخ را ياداوري کرده باشم که ابن ملجم چجوري با اين همه قران خوندن فريب شيطان را خورد خواستم بهت بگم اين حس تو عشق نيست اين شيطانه و حواست باشه اينقدر اينا گونده نکني درسته تو الان رفتي مسافرت و نميبينيش ولي تا کي بالاخره که بايد برگردي فرار کردن فايده نداره بايد معرفتت به دينت بره بالا تا وقتي که اينو بزرگ کني شيطان بيشتر در تو نفوذ ميکنه
فکر نکني اينا را از خودم مي گم نه خود شيطان بهم گفت الانم پيشم نشسته باهم نوشتيم!!!!!!! ؟

اول بگم که داداش گلم از دستت ناداحت نیستم ابدا! بله خیلیها بودن که شیطون گولشون زده و با بهانه های مختلف از راه درست باز موندن. شیطون خیلی حربه بلده! از هر دری بخاد آدم رو گول میزنه و از راه به درش میکنه... دوم هم اینکه باز هم حق با شماست با فرار کردن چچیزی درست نمیسه... باید همون ظرفیت و معنویتم رو زیاد کنم....
ممنون از شما

janejanan;320818 نوشت:
واقعا ممنون از نصایح خواهرانه شما... سعی میکنم کارهای شما رو حتما انجام بدم. فقط اگر ایشون وابستگی داشته باشه به من که خودم هم خبر ندارم ازش چی؟؟

[="purple"]خواهش میکنم ،امیدوارم مفید بوده باشه و شما بتونین روز به روز در هدفتون موفقتر باشین
ببینین به هر حال اگه ایشون هم حسی نسبت به شما پیدا کرده باشه بعد از گذشت زمان و دیدن رفتار عادی شما و قطع رابطه ی شما با ایشون کم کم ازبین میره و عادی میشه . به هرحال هرکسی خدایی داره و انشاءلله خدا به ایشون هم کمک میکنه .
به این دقت داشته باشین که این حس کاملا طبیعیه و بعد از مدتی ، اینو بهتون اطمینان میدم که با گذشت زمان کم کم ازذهنتون خارج میشه فقط باید سعی کنین این زمان را به سلامت بگذرونید .
و البته وقتی اون خانم رو میبینید سعی نکینید ازش فرار کنین کاملا عادی برخورد کنین و البته سعی کنین دیگه هیچ ارتباطی باهاشون نداشته باشین .
چند تا سوال ازتون میپرسم اگه اینجا هم جوابشو ندادین لااقل بهش فکر کنین
- اصلا برای چی فکر میکنین به ایشون علاقه پیدا کردین؟
- اگر قصد ازدواج ندارین این علاقه به چه درد میخوره ؟
- برفرض مثال دلایل قانع کننده ای هم برای علاقتون به ایشون پیداکردین آخرش که چی؟
- الان مهمترین مسائل درزندگیتون چه چیزهایی است؟
- هدفتون تو زندگی چیه؟
وبا سوالهایی از این دست ،سعی کنین هم این افکارو علاقه رو در ذهنتون کوچیک و بی اهمیت کنین ، هم اینکه برای خودتون بنویسین و با خودتون مرور کنین که اصلا چی شد به اینجا رسیدین ، به اشتباهتون پی ببرین و مسئله رو برای خودتون شفاف کنین و بعد نوشته هاتون رو پاره کنین و ذهنتون رو از همه ی این افکار خالی کنین .
[/]

گل نیلوفر;320893 نوشت:
[="purple"]خواهش میکنم ،امیدوارم مفید بوده باشه و شما بتونین روز به روز در هدفتون موفقتر باشین
ببینین به هر حال اگه ایشون هم حسی نسبت به شما پیدا کرده باشه بعد از گذشت زمان و دیدن رفتار عادی شما و قطع رابطه ی شما با ایشون کم کم ازبین میره و عادی میشه . به هرحال هرکسی خدایی داره و انشاءلله خدا به ایشون هم کمک میکنه .
به این دقت داشته باشین که این حس کاملا طبیعیه و بعد از مدتی ، اینو بهتون اطمینان میدم که با گذشت زمان کم کم ازذهنتون خارج میشه فقط باید سعی کنین این زمان را به سلامت بگذرونید .
و البته وقتی اون خانم رو میبینید سعی نکینید ازش فرار کنین کاملا عادی برخورد کنین و البته سعی کنین دیگه هیچ ارتباطی باهاشون نداشته باشین .
چند تا سوال ازتون میپرسم اگه اینجا هم جوابشو ندادین لااقل بهش فکر کنین
- اصلا برای چی فکر میکنین به ایشون علاقه پیدا کردین؟
- اگر قصد ازدواج ندارین این علاقه به چه درد میخوره ؟
- برفرض مثال دلایل قانع کننده ای هم برای علاقتون به ایشون پیداکردین آخرش که چی؟
- الان مهمترین مسائل درزندگیتون چه چیزهایی است؟
- هدفتون تو زندگی چیه؟
وبا سوالهایی از این دست ،سعی کنین هم این افکارو علاقه رو در ذهنتون کوچیک و بی اهمیت کنین ، هم اینکه برای خودتون بنویسین و با خودتون مرور کنین که اصلا چی شد به اینجا رسیدین ، به اشتباهتون پی ببرین و مسئله رو برای خودتون شفاف کنین و بعد نوشته هاتون رو پاره کنین و ذهنتون رو از همه ی این افکار خالی کنین .
[/]

واقعا خیلی سپاسگزارم از اینکه میخاید به من کمک کنید....
بله به نظر خودم عادی برخورد کردن که دوستان قبلا هم اشاره کرده بودند عانل مهمی هست... باور کنید وقتی ایشون رو میبینم انگار دلم میریزه و هول میشم! باور کنید دست خودم نیست! اون خانم یقین دارم از این احساس من بیخبره... این رو چیکار کنم خب؟

به سوالاتتون هم پاسخ میدم:
به نظرم بغیر از چند مورد که حل شدنی بودن در آینده ایشون در خیلی موارد با من جور بودن ازنظر خلقیات و رفتار میگم. خانواده های ما هم در یک سطح جامعه هستن.. دیگه...ایشون خیلی باحیا هستن..

2- خب برای همین سعی دارم ترک کنم این علاقه رو...
3- هیچی! بدبختی...
4- درسم. درآمد. کمک به خلق خدا. خانواده خیلی توپ.
5- جوابهای گزینه 4 رو هم به همین سوال میدم

فهمیدم نیتتون از طرح سوالات چی بود.. فقط نمیدونم با اینکه توی کلاسهای عملی مجبورم با ایشون برخورد داشته باشم چکار کنم!!؟؟

سلام.حتما میدونید که خانم ها چند سال(حدود6 یا7سال)زودتر از آقایون به بلوغ میرسند(چه از لحاظ عقلی و چه از لحاظ جسمی).پس این افکار شما رو ایشون چند سال پیش داشته و حالا تموم شده و دیگه خودش رو درگیر این مسائل نمیکنه.البته بنده با نظر دوستان موافقم و چون خودم هم خانوم هستم میدونم خانم ها خیلی زودتر و بیشتر وابسته میشن.ولی منظورم اینه ایشون الان به شما به چشم یک بچه نگاه میکنه!خدا میدونه که من قصد توهین ندارم.ولی شما حتما احساس کردید که هر سال فکر شما چقدر نسبت به سال گذشته بازتر و بزرگتر شده.پس بمن حق بدید که میگم اون الان بیشتر از شما درک میکنه و افکار الان شما رو چند سال پیش داشته [="DarkGreen"]شما هم چند سال دیگه به این افکار بچگانه خودتون می خندید[/] اینو صد در صد بهتون قول میدم.
[="Navy"]احساس الان شما یک احساس آنی و زودگذره که با نظر دادن هر کسی تغییر میکنه[/].دوستان پیشنهاد ازدواج رو دادن شما هم همنظر شدین تا یه حدی تا وقتی که پدرتون جلوتونو گرفت و دوباره به فکر فراموشی افتادین.یعنی هر کی هر چیزی بگه فکر شما به همون سوق پیدا میکنه.
بعدشم دوست عزیز شما راه طولانی پشت سر داری.اگه همین که با یکی چند بار هم صحبت شدی که دلت نباید بره پیشش!البته بهت حق میدم.اقتضای سنته.ولی بهت قول هم میدم یه احساس بچگانه اس که به مرور زمان تموم میشه و خودت بهش میخندی.چه بسا افرادی که عشق های شدیدتر از این رو فراموش کردن.[="Red"]زمان مادر فراموشیه[/]
اما یه چیز دیگه رو حتما باید بگم و اون اینکه سعی کن مشکلتو بیش از حد بزرگ نکنی.چون اونطوری ناخودآگاه بهت تلقین میشه که لابد خیلی کار محالیه.خودتو زیاد درگیر راه حل گرفتن از این و اون نکن.بهترین مشاور خودتان هستید...:Gol:

خادم فاطمه;321058 نوشت:
سلام.حتما میدونید که خانم ها چند سال(حدود6 یا7سال)زودتر از آقایون به بلوغ میرسند(چه از لحاظ عقلی و چه از لحاظ جسمی).پس این افکار شما رو ایشون چند سال پیش داشته و حالا تموم شده و دیگه خودش رو درگیر این مسائل نمیکنه.البته بنده با نظر دوستان موافقم و چون خودم هم خانوم هستم میدونم خانم ها خیلی زودتر و بیشتر وابسته میشن.ولی منظورم اینه ایشون الان به شما به چشم یک بچه نگاه میکنه!خدا میدونه که من قصد توهین ندارم.ولی شما حتما احساس کردید که هر سال فکر شما چقدر نسبت به سال گذشته بازتر و بزرگتر شده.پس بمن حق بدید که میگم اون الان بیشتر از شما درک میکنه و افکار الان شما رو چند سال پیش داشته [="darkgreen"]شما هم چند سال دیگه به این افکار بچگانه خودتون می خندید[/] اینو صد در صد بهتون قول میدم.
[="navy"]احساس الان شما یک احساس آنی و زودگذره که با نظر دادن هر کسی تغییر میکنه[/].دوستان پیشنهاد ازدواج رو دادن شما هم همنظر شدین تا یه حدی تا وقتی که پدرتون جلوتونو گرفت و دوباره به فکر فراموشی افتادین.یعنی هر کی هر چیزی بگه فکر شما به همون سوق پیدا میکنه.
بعدشم دوست عزیز شما راه طولانی پشت سر داری.اگه همین که با یکی چند بار هم صحبت شدی که دلت نباید بره پیشش!البته بهت حق میدم.اقتضای سنته.ولی بهت قول هم میدم یه احساس بچگانه اس که به مرور زمان تموم میشه و خودت بهش میخندی.چه بسا افرادی که عشق های شدیدتر از این رو فراموش کردن.[="red"]زمان مادر فراموشیه[/]
اما یه چیز دیگه رو حتما باید بگم و اون اینکه سعی کن مشکلتو بیش از حد بزرگ نکنی.چون اونطوری ناخودآگاه بهت تلقین میشه که لابد خیلی کار محالیه.خودتو زیاد درگیر راه حل گرفتن از این و اون نکن.بهترین مشاور خودتان هستید...:gol:

سلام.
خیلی خیلی حرفهاتون رو قبول میکنم چون درست هستن... باز هم این کلامتون رو تصدیق میکنم که: مشکلات رو نباید خیلی بزرگ کرد چون از نااگاه تلقین میشه و .... دوستان گرامی آخرین صحبتهاشون رو اگر دارن اعلام کنن فردا ان شاءالله از مدیر بخش میخام تایپیک رو قفل کنن دیگه جریان کشدار تر نشه. از شما خواهر گل هم خیلی سپاسگزارم اینطوری در مورد روحیات خانمها من رو مطلع کردید.
تشکر.

از کارشناس محترم بحث استاد حامی عزیز و کلیه دوستان گرامی که سعی در کمک به بنده داشتن کمال سپاس را دارم.
دعاتون میکنم. دعام کنید هم بخاطر مسائل درسیم هم بخاطر این حواشی بچگانه الکی که بی دلیل ذهن جوونها رو مشغول میکنن. هر چیزی وقتی داره اگر زودتر یا دیرتر انجام بشه اون شادابی کار از دست میره.
بنده نیت دارم توی خیلی زمینه ها به خیلی ها کمک کنم پس نباید خودم رو با این افکار مشغول کنم که باعث تباهی اوقات میشه و بعدا باید بازخواست بشم بخاطر این وقت کشی ها!

خیلی دوستتون دارم. امیدوارم بتونید خیلیها رو که مثل من این مشکلات براشون پیش اومده رو راهنمایی کنید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

ببخشید اومدنم یکم دیر شد
منظورم از این که گفتم شما نیاز به ازدواج رو احساس کردین این بود که شما به جایگاه خالی زن و نبود همسر تو زندگی تون رسیدین!نمی دونم چطور براتون بگم!یه مرد با ازدواج به موقع و درست، پشتیبان پیدا می کنه و آرامش پیدا می کنه از همه لحاظ، اما اگه انتخاب درست و به موقع و آگاهانه نباشه کاملا برعکس که انشالا براتون اتفاق نمی افته
فرض کنین کسی روزه گرفته وقتی گرسنه نیست بودن یا نبودن غذا و ممنوعیت خوردن غذا براش مهم نیست! برای همین می گم بهتره جاتون رو عوض کنین و یا حتی دانشگاهتون رو!
برای درسای عملی هم، هم گروه آقا بگیرین و در جایی دورتر از ایشون یا هر خانم دیگه ای بایستین
برعکس چیزی که آقایون فکر می کنن،میزان وابستگی آقا و خانم نمی شناسه و به فرد بستگی داره
به نظر من اون خانم خیلی راحت با عدم ازدواج با شما یا قطع رابطه کنار میاد، چون میبینه شما شرایطش رو ندارین
الآن برای کار کردن در کنار تحصیل زوده ولی خواهرانه ازتون می خوام به معدل اول دانشکده فکر کنین
این طوری هم فکرتون بهتر درگیر میشه و هم آینده ی شغلی و درآمد و ...
سعی کنین بچه های مذهبی تو همه ی زمینه ها حرف اول رو بزنن

fezeh;321796 نوشت:
ببخشید اومدنم یکم دیر شد
منظورم از این که گفتم شما نیاز به ازدواج رو احساس کردین این بود که شما به جایگاه خالی زن و نبود همسر تو زندگی تون رسیدین!نمی دونم چطور براتون بگم!یه مرد با ازدواج به موقع و درست، پشتیبان پیدا می کنه و آرامش پیدا می کنه از همه لحاظ، اما اگه انتخاب درست و به موقع و آگاهانه نباشه کاملا برعکس که انشالا براتون اتفاق نمی افته
فرض کنین کسی روزه گرفته وقتی گرسنه نیست بودن یا نبودن غذا و ممنوعیت خوردن غذا براش مهم نیست! برای همین می گم بهتره جاتون رو عوض کنین و یا حتی دانشگاهتون رو!
برای درسای عملی هم، هم گروه آقا بگیرین و در جایی دورتر از ایشون یا هر خانم دیگه ای بایستین
برعکس چیزی که آقایون فکر می کنن،میزان وابستگی آقا و خانم نمی شناسه و به فرد بستگی داره
به نظر من اون خانم خیلی راحت با عدم ازدواج با شما یا قطع رابطه کنار میاد، چون میبینه شما شرایطش رو ندارین
الآن برای کار کردن در کنار تحصیل زوده ولی خواهرانه ازتون می خوام به معدل اول دانشکده فکر کنین
این طوری هم فکرتون بهتر درگیر میشه و هم آینده ی شغلی و درآمد و ...
سعی کنین بچه های مذهبی تو همه ی زمینه ها حرف اول رو بزنن

درود بر شما بخاطر پیگیری در کار بنده.
خدمتتون عرض کنم خودم به این نتیجه رسیدم که ازدواج الان برای من خیلی زوده چون شرایطش به هیچ وجه آماده نیست.. شما فرمودید که اون خانم قبول میکنه که شما شرایطش رو ندارین و ... اما اون خانم به نظر خودم به هیچ وجه از علاقه من خبر ندارن!
این روزها خیلی کم حرف میزنم ... اخلاقم هم عوض شده.. قبلاها اینطوری نبودم..
تعویض کلاس و ... توی این ترم دیگه ممکن نیست باید ترگ دیگه از این کارها بکنم.
حالا یک سوال از شما: چطوری میشه این جای خالی ازدواج رو از بین برد موقتا؟ یعنی منظورم اینه که این حس آرامش با همسر فعلا نباشه پیشم.
داعام کنید شاگرد اول بشم . اینجاهای اول باید مال بچه مذهبی ها باشه اما متاسفانه هرچی مذهبیه البته اغلبشون از نظر درسی حرفی برای گفتن ندارن!

پ.ن: از کارشناس بحث حامی گرامی خواستم جمع بندی در مورد بحث داشته باشند و پس از آن تایپیک قفل خواهد شد!


من یه پسر هستم. دانشجوی دندونپزشکی. با یه دختری از همکلاسی هام اشنا شدم من احساس کردم که به ایشون علاقه مند شدم. لطفا چند تا راهکار به من بدید. ممنون
ایشون رو میبینم انگار یه چیزی توی دلم میریزه.. قلبم یه دفعه تند میزنه... نمیخام این احساس رو داشته باشم... چون الان وقتش نیست...


پاسخ:
سلام دوست من
تشکر از این که با این که شرایط خوبی ندارید و زود دنبال جواب بودید صبر کردید.
و سپاس از این که به ما اعتماد کردید و سؤالتان راحت بیان کردید.
ماهیت برخی مسائل پیچیده است. به همین دلیل شما می خواهید که کلی گویی نشود. پیچیدگی مشکلات آدم را مثل گرداب و گرداب در خود می پیچاند و مردد می کند.
چیزی که شما درگیرش هستید در علم اخلاق بهش می گویند جهاد با نفس و جهاد اکبر.
جبهه جنگ با آن همه سختی ها، درگیری ها و زخمی شدن ها و استرس هایش جهاد کوچک نامیده شده و این جهاد را جهاد بزرگ تر یا شاید هم بزرگترین جهاد نامیده اند.
خداوند حکیم متناسب با تلاش به ما مزد می دهد. برای دل کندن از کسی که به او احساس عاطفی پیدا کرده ایم نیاز به تلاش سخت و مستمر داریم که به زبان گفتنش راحت است و بس. به همین دلیل اجر چنین کسی نزد خداوند بسیار بزرگ است. در روایت داریم کسی که عاشق( مجازی) کسی شود و ان را در وجود خود مهار کند و با ان حال از دنیا رود شهید از دنیا رفته است.
اگر جهاد جنگ جهاد اصغر است و جهاد با نفس جهاد اکبر است حتما شهید و مجاهد در این میدان هم جهاد و شهادتش اکبر و بزرگ تر است.نسخه شما سهل و ممتنع است
از سویی بسیار سخت است و از جهتی به همان آسانی که همه می دانیم که باید وسائل اشتعال زا را هنگام آتش سوزی از منبع آتش دور کرد باید شما از ایشان فاصله بگیرید
فاصله فیزیکی و
فاصله عاطفی

در واقع مقدار تلاش شما برای حذف این احساس بستگی دارد به این که چقدر در این مسیر جلو رفته اید. یعنی همان گونه که اگر مسیری را اشتباه رفتیم به همان مقدار مسافت و زمان باید برگردیم شما هم باید حوصله کنید و مقاومت تا به حال اولیه خود برگردید.

برخی از راهکارهای مفید و عملیاتی
1- ارتباط زیادتر با دوستان معنوی خود
2- ارتباط معنوی با اساتید اخلاق( حضوری یا غیر حضوری تلاش بر حضوری)
3- ذکر لااله الا الله زیاد. به خصوص زمانی که فکر او می آید.
4- انصراف توجه زمانی که فکر ایشان به ذهن تان می آید مانند
-خواندن آیاتی که حفظید به خصوص آیات مربوط به این که خدا و ائمه حاظر و ناظراند، برا چشم ها و سینه ها آگاهی دارند، از دوستی با جنس مخالف ما را پرهیز داده اند،
-خواند شعرهایی که مربوط به ائمه است نوعی توسل به ائمه مثلا خطاب به امام زمان:
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
- محاسبات ریاضی یا مرور دروس
- سوره ناس و فلق و آیت الکرسی خواندن
- تلاش بر فاصله گرفتن از ایشان و اگر نیاز شد تا جایی که ممکن است استفاده از واسطه
5- حذف نشانه هایی که ایشان را یاد می آورد شماره تماس، کتاب و...
6- توجه به این که اراده بالاترین معجزه ای و هدیه است که خداوند به ما داده. و شیطان تاز مانی که ما نخواهیم کاری از دستش نمی آید. و او فقط دعوت کننده است.
7- نذر و توسل به ائمه برای ریشه کند شدن این احساس
8- دعا
9- دادن صدقه برای دفع بالا و گرفتاری
10- در صورت امکان انتقالی گرفتن یا تنظیم دروس به گونه ای که با هم نباشید مثلا یک ترم مرخصی گرفتن.پاسخ سؤال دوم: بله واقعا سخت است
سخت
به همین دلیل گفته اند جهاد اکبر.
به همین دلیل است پیروز این میدان نزد خدا اجر زیاد دارد.
به همین دلیل است که کراماتی به امثال شیخ رجبعلی خیاط و ابن سیرین داده اند.
شهید بابایی زندگی شان خواندنی است کتاب پرواز تا بی نهایت. در آمریکا راه هر گناهی برای او باز که چه عرض کنم اتوبان بود و شهادت نصیب او شد
این مبارزه دقیقا مانند ترک اعتیاد است مقاومت کنید مقاومت به تدریج قدرتت بیشتر و بیشتر می شود
دقیقا همان گونه که ما اول ماه رمضان با گرسنگی مبارزه می کنیم و مقاومت می کنیم تا این که به تدریج اراده مان محکم و محکم تر می شود
از خدا می خواهم ما و شما را در این امتحانات که این روزها مرتب سر راه ما در شئوون مختلف زندگی ما ن است پیروز کند.
داستان تعبیر خوابم را دنبال کنید جدیدا شروع کردم
شب تان بخیر
اشجع الناس من غلب هواه
قوی ترین و شجاع ترین مردم کسی است که بر هوا و شهوتش پیروز شودخلبان شهید بابایی و مدیریت شهوت
یکی از دوستان شهید بابایی می­گوید: در دوران تحصیل در آمریکا روزی در بولتن خبری پایگاه « ریس» که هر هفته منتشر می­شد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد . مطلب این بود : « دانشجو بابایی ساعت 2 نیمه شب می دود تا شیطان را از خود دور کند.» من و بابایی هم اتاق بودیم . ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم . او گفت: - چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود .رفتم میدان چمن و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش مرا دیدند و شگفت زده شدند . کلنل ماشین را نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم . او گفت در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم : خوابم نمی آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم .گویا توضیح من برای کلنل قابل قبول نبود او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم . به او گفتم مسائلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند ودر دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرفهای من تا دقایقی می خندیدند ، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند.[1]
آقای قرائتی شهید بابایی را الگوی جوانان این دوره معرفی می­کنند و تشویق می­کنند خاطرات این شهید را بخوانند وی می­گوید: خدا شهيد بابايى را رحمت كند. ايشان دانشجو بود و در آمريكا درس مى‏خواند. سياست آمريكا اين بود كه يك بچه‏ ى ايرانى را با يك بچه آمريكايى در يك اتاق بكنند. مى ‏گفتند: براى اينكه زبان انگليسى را خوب ياد بگيرند، اين كار را مى‏كنيم. اما هدفشان اين بود كه فرهنگ ايرانى پيروز نشود. يك روز يكى از دوستان شهيد بابايى مى ‏گفت: در اتاق شهيد بابايى رفتم و ديدم كه ايشان يك طناب بسته است و يك پارچه روى آن انداخته است. گفتم: چرا طناب بسته ‏اى؟ گفت: اين آمريكايى به ديوار عكس ‏هاى سكسى مى‏زند و شراب هم مى ‏خورد. من هم نمى ‏خواهم آن عكس‏ ها را ببينم. ممكن است ديدن اين عكس‏ ها در روح من تأثير بگذارد. من به خاطر همين با پارچه بين خودم و او را جدا كرده ‏ام.[2]
[1] . پرواز تا بی نهایت، صفحه 36.
[2] نرم افزار مجموعه آثار حاج آقای قرائتی، مرکز تحقیقات نور، برنامه درس­هايى از قرآن سال 73. به نقل از کتاب آيين شوخي و قوانين خوشي، محمدحسین قدیری،ص 159.

موضوع قفل شده است