«گزیده های مطالعه»

تب‌های اولیه

196 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
«گزیده های مطالعه»

سلام علیکم
دوستان اهل کتاب چنانچه در حین مطالعالتشان به مطلب جالبی برخورد کردند، دیگر دوستان اسکی را از لذتی که برده اند محروم نکنند! با نشر معلومات جدید خود زکات آن پرداخت کنند!
در صورت موافقت مسؤول انجمن، نام این تاپیک را کشکول می گذاریم تا محدوده ای برای ارائه گزیده های کتب مورد مطالعه ایجاد نکرده باشیم!
دوستان این تاپیک را به دیگر دوستان نیز اطلاع رسانی کنند!

دوستان سعی کنند تنها مطالبی را که خوانده اند (نه این که شنیده اند) ارائه دهند در نتیجه آدرس کتاب مربوطه را ذکر کنند.

[=&quot]روزی معاویه رو به حضار در مجلسش نمود و در حالی امام حسین (علیه­ السلام) نیز در میانشان بود از آنها پرسید:
[=&quot]«بزرگوارترین مردم از نظر پدرو مادر و پدربزرگ و مادربزرگ و عمو و عمه و دایی و خاله کیست؟» صعصة بن صوحان در حالی اشاره می کرد به امام حسن (علیه­ السلام) :Gol:پاسخ داد: [=&quot]
«همن کسی که نزد تو نشسته است! پدربزرگش رسول خداست! مادربزرگش خدیجه طاهره دختر خویلد است! پدرش علی بن ابیطالب است و مادر فاطمه دختر رسول خداست و عمویش جعفر بن ابیطالب است و عمه اش هانی دختر ابوطالب است و دایی اش قاسم پسر رسول خداست و خاله اش زینب دختر رسول خداست!»

[=&quot]انساب الاشراف، ج: 5 ص: 30[=&quot]

[=&quot]ابو حنيفه از یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) بنام ابو جعفر محمد بن نعمان معروف به مؤمن الطاق پرسيد: [/]
[=&quot]«نظر تو در باره صيغه (عقد موقت) چيست حلال است يا حرام؟» پاسخ داد: [/]
[=&quot]«حلال است!» ابو حنیفه گفت: [/]
[=&quot]«پس چرا نميگذارى زنانت (دختران و خواهران مجردت) براى تو كاسبى كنند صيغه بشوند؟!» مؤمن طاق گفت: [/]
[=&quot]«انسان بتمام كارها علاقمند نيست گرچه حلال باشد مردم هر كدام داراى مقام و منزلتى هستند كه پيوسته ميخواهند خود را بالاتر ببرند!» بعد ادامه داد:[/]
[=&quot]«تو در باره نبیذ (آبجو) چه ميگوئى حلال است يا حرام؟» ابو حنیفه گفت:[/]
[=&quot]«حلال است!» مؤمن گفت: [/]
[=&quot]«پس چرا براى زنهايت دكان باز نميكنى بنفع تو پياله فروشى كنند؟!» ابو حنيفه در جواب گفت: [/]
[=&quot]«اين يكى بآن كه من گفتم البته سؤال تو نافذتر بود!» بعد ادامه داد:[/]
[=&quot]«آيه ارث شاهد حرام بودن صيغه است (زيرا زن بايد ارث ببرد ولى زن صيغه‏اى ارث نميبرد) ابو جعفر پاسخ داد: [/]
[=&quot]«نكاح بدون ارث نيز هست!» ابوحنیفه گفت: [/]
[=&quot]«از كجا ميتوانى اين مطلب را ثابت كنى؟» مؤمن الطاق گفت:[/]
[=&quot]«اگر يك مسلمان با زنى از اهل كتاب ازدواج كند و بعد بميرد آيا آن زن از مرد مسلمان ارث ميبرد؟» ابو حنیفه گفت: [/]
[=&quot]«نه!» ابو جعفر گفت: [/]
[=&quot]«ديدى ثابت شد ازدواجى هم هست كه ميراث از هم نميبرند!»[/]
[=&quot]کافی: ج: 5 ص: 50[/]

[=&quot]مرحوم سيد بن طاوس مى‏گويد: چه قدر مرا به تعجب انداخت حديثى كه بر آن واقف شدم و آن اين كه زنى از اهل كوفه بر عايشه وارد شد و گفت: اى ام المؤمنين چه مى‏گوئى در باره زنى كه فرزند مؤمن خود را عمدا كشته باشد؟[/]
[=&quot]عايشه گفت: آن زن با كشتن فرزند خود كافر مى‏شود زيرا كه خداى تعالى مى‏فرمايد: وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً (هر كس مؤمنى را به عمد بكشد، جزاى او آتش جهنم است كه در آن جاويد خواهد بود، خدا بر او خشم كند و بر او لعن نمايد، براى او عذابى شديد، مهيا سازد. نساء: 93).[/]
[=&quot]سپس آن زن كوفى گفت: پس چه مى‏گوئى در باره مادرى كه 16 هزار نفر از فرزندان خود را بكشد در حالى كه همه آنها مؤمن باشند، عايشه فهميد كه منظور آن زن، خود اوست كه در جنگ جمل باعث كشته شدن 16 هزار نفر از اخيار و صالحان شده است. (ولى حرف حق هميشه تلخ است عايشه از اين سخن ناراحت شد و ..) گفت: اين دشمن خدا را از من دور سازيد
الطرائف: 447
[/]

[=&quot]آیت الله جوادی آملی می فرماید: از رواياتى كه ذيل حرف مقطع ص ذكر شده و مى گويد: ص نام چشمه اى است كه از عرش الهى مى جوشد و رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) در معراج از آن وضو گرفت و نماز گزارد، نكاتى استفاده مى شود:[/]
[=&quot]الف . بهشت هم اكنون موجود است . ب : بهشت به عرش الهى مرتبط است . ج : آب آن نهر بهشتى باعث عروج است . د: در بهشت ، شب نيز روز است ؛ زيرا آن حضرت در شب معراج وارد بهشت شد و در عين حال نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و همان شب نيز از معراج بازگشت .[/]
[=&quot]اين معارف ارزشمند كه از اين گونه روايات استفاده مى شود، مصداقى است از آنچه حضرت امام رضا (عليه السلام ) فرموده اند: علينا القاء الاصول اليكم و عليكم التفرع ؛ زيرا القاى اصول و تفريع فروع اختصاص به فقه اصغر (فقه متعارف ) ندارد، بلكه شامل فقه اكبر (معارف قرآنى ، فلسفى و عرفانى ) نيز مى شود و اجتهاد و تفريع و رد فرع به اصل در همه احكام و حكم جارى است .
التسنیم: جلد دوم؛ ذیل آیه نخست سوره بقره

[/]

[=&quot]نقل است كه چون شمر بن امرء القيس بن ابرهه (و یا شمر بن افريقيش بن ابرهه‏) پانصد هزار سوار، جمع نموده عازم فتح بلاد چين شد سمرقنديان بر او عصيان نمودند و او، سمرقند را محاصره نمود. چون ايام محاصره طول كشيد به شمر گفتند كه پادشاه سمرقند مردى است سفيد و او را دخترى است كه مدبر امور مملكت است. شمر با آن دختر از سر مصالحه برآمده به او نوشت كه مرا چهار هزار صندوق از طلا و نقره هست و ترا مى‏خواهم كه زن من باشى و اين صندوقها را پيش تو، امانت مى‏گذارم و به چين مى‏روم، اگر معاودت نمودم تو و آنچه دارى از من است و الا تو، مالك اين اموال و خزاين باش. دختر، قبول نموده شمر، چهار هزار مرد در ميان صندوقها گذاشته به هر دروازه‏اى هزار صندوق فرستاد. مردان كار از ميان صناديق بيرون آمده دروازه‏ها را ضبط نموده جرسها بنواختند، لشكر شمر نيز به مدد رسيده شهر را گرفتند قتل و غارت نمودند و شهر، خراب شده موسوم به «شمركند» شد و عرب، معرب نموده «سمرقند» گفت. و چون شمر به طرف چين رفت با لشكرش از تشنگى هلاك شدند.
[/][=&quot]آثار البلاد و اخبار العباد، ص: 616[/]

[=&quot]اهل سنت همه آنهایی را که پیامبر را دیده اند و در نتیجه جزء اصحاب پیامبر هستند را عادل می دانند لذا ابن حجر در کتاب «الاصابه فی تمییز الصحابة» از اين كه شرح حال «كنانة بن بشر تجيبى» از كشندگان عثمان را آورده، عذر خواسته و نوشته است كه چون ذهبى، عبد الرحمن بن ملجم مرادى را به خاطر درك زمان پيامبر آورده، من نيز اين نام را آوردم، ولى سزاوار اين است كه نام اين دو قاتل از كتاب صحابه محو گردد. او همچنين از ذكر ترجمه مسلم بن عقبه كه به دستور يزيد بن معاويه، مدينه را غارت كرد، عذر خواسته و گفته است: اگر نبود كه ابن عساكر نامش را آورده، من شرح حال او را نمى‏آوردم‏
[/][=&quot]الإصابة،ج‏5،ص:486 و ج‏6،ص:232[/]

"آیا کسی نیست که ما را یاری کند ؟"

راوی می گوید :وقتی امام حسین (ع) به خاک افتاد وشهادت یاران و خاندانش را دید قصد جانبازی در مقابل دشمن را نمودو فریاد براورد :"آیا کسی نیست که از حرم رسول خدا (ص) دفاع کند ؟
آیا خداپرستی نیست که به خاطر ما از خدا بترسد ؟
آیا فریادرسی نیست که به امید پاداش الهی به فریادمان برسد ؟
آیا یاری گری نیست که به امید آن چه نزد خداست ما رایاری کند ؟"



لهوف -سیدبن طاووس

"قسمتی از خطبه ی حضرت زینب (س)در مجلس یزید (لعنة الله علیه )"

راست گفت خداوند متعال که فرمود :"عاقبت کسانی که اعمال زشت انجام دادند این بود که آیات الهی را تکذیب نموده و آن را مسخره کردند "سوره روم -10
ای یزید آیا گمان کرده ای -با تنگ کردن عرصه آسمان و زمین بر ما و همچون کنیزان رفتار نمودن با ما -ما را نزد خدا خوار نموده وخود در پیشگاه الهی مورد احترام خواهی بود و همه اینها بخاطر عظمت و مقام تو در نزد خداست ؟که این چنین بینی ات را بالا گرفته و با گوشه چشم شاد و خرم به ما نگاه می کنی ؟و خوشحالی که دنیا را در اختیار خود می بینی و کارها بر وفق مراد توست وحکومت وسلطنت که حق ماست در اختیار تو قرار گرفته ؟
آرام و صبور باش ، آیا قول خداوند متعال را فراموش کرده ای که می فرماید :
"کسانی که کفر ورزیدند گمان نکنند مهلتی را که به آنان داده ایم به نفع آنهاست بلکه به آنها فرصت داده ایم تا برگناهان خود بیفزایند و برای آنان عذابی دردناک مهیا ساخته ایم ."آل عمران -178
اگرچه حوادث ناگوار روزگار مرا ناچار به گفتگوی باتو کرد ولی بدان که ارزش تو نزد من ناچیز است و تو را مستحق سرزنش و ملامت بسیار می دانم اما چه کنم که دیده ام اشکبار و سینه ام سوزان است .

لهوف-سیدبن طاووس




[/B]

[B][=&quot]امام باقر عليه السلام فرموده اند[=&quot]:

[=&quot]اگر خواستي بداني كه در تو خيري هست يا نه به دلت بنگر:


[/B]

[=&quot]اگر اهل طاعت خدا را دوست داشت و از اهل معصيت بدش مي آمد، در تو خيري هست و خداوند تو را دوست مي دارد.

[=&quot].اما اگر دلت از اهل خدا بدش مي آيد و اهل معصيت را دوست مي دارد در تو هيچ خيري نيست و خداوند تو را دوست ندارد و هر انساني با كسي است كه او را دوست دارد

[=&quot]المحاسن، ج‏1، ص: 263

اندوه های بی دلیل
جابر جعفی میگوید:در حضور امام باقر علیه السلام به ناگاه دلم گرفت.عرض کردم:فدایت شوم،گاهی بدون آنکه مصیبت یا گرفتاری به من رسد اندوهگین می شوم چنانکه همسرم و دوستانم از چهره ی من آن را متوجه میشوند. فرمودند:آری ای جابر! خداوند مومنان را از طینت بهشتی آفرید و از نسیم روح خویش در آنها جاری ساخت. از این روست که مومن برادر تنی مومن است.پس هر گاه به یکی از ارواح در شهری اندوهی رسد آن روح دیگر اندوهگین شود؛زیرا از جنس اوست.
اصول کافی جلد 2 صفحه 166

tooba;316132 نوشت:
[=&quot]
[/]



[=&quot]امام باقر عليه السلام فرموده اند[/][=&quot]:[/][=&quot]

[/][=&quot]اگر خواستي بداني كه در تو خيري هست يا نه به دلت بنگر:
اگر اهل طاعت خدا را دوست داشت و از اهل معصيت بدش مي آمد، در تو خيري هست و خداوند تو را دوست مي دارد.
[/]
[=&quot].اما اگر دلت از اهل خدا بدش مي آيد و اهل معصيت را دوست مي دارد در تو هيچ خيري نيست و خداوند تو را دوست ندارد و هر انساني با كسي است كه او را دوست دارد[/]




سلام علیکم
با تشکر از شما لطفا آدرس حدیث ارزشمندی را که نوشته اید را بنویسید!
مبنای این تاپیک گزیده مطالب مورد مطالعه با ذکر سند آن است.
موفق باشید!

[=&quot]آیت الله سیدمحمدحسن میرجهانی طباطبایی، به امر زعیم علی الاطلاق آیت الله العظمی آقا سیدابوالحسن اصفهانی (رحمة الله علیه) برای اصلاح برخی از امور با هزینه و بودجه کافی از نجف اشرف به سامراء رفتم و در آنجا میان اهل علم و خدام حرم عسکریین علیه السلام تقسیم وجوه نمودم و مخصوصاً برای صرف رفاه و ایمن بودن زوار به خدمه حرم و سرداب مقدس پول بیشتری پرداختم[/][=&quot].[/]

[=&quot]به همین سبب آنها نسبت به من احترام زیادی قائل شده بودند. یک بار کلیددار حرم گفت[/][=&quot]:[/]

[=&quot]آقا اگر در مدت اقامت در اینجا امری دارید در خدمت حاضریم[/][=&quot].[/]

[=&quot]من هم درخواست کردم اگر ممکن است به من اجازه بدهند، شبها را در حرم عسکریین علیه السلام بیتوته کنم و آنها هم قبول کردند[/][=&quot].[/]

[=&quot]ده شب در حرم مطهر عسکریین می ماندم و آنها در را به روی من بسته و می رفتند تا موقع اذان صبح که در را باز می کردند. این برنامه ادامه داشت تا شب دهم که شب جمعه بود[/][=&quot].[/]

[=&quot]در حرم بسیار دعا کرده و زیارت و تشرف خدمت مولایم حضرت صاحب الأمر (عجل الله فرجه الشریف) را خواستار شدم[/][=&quot].[/]

[=&quot]موقع صبح که در را باز کردند، پس از خواندن نماز صبح به سرداب مقدس مشرف شدم و چون هنوز آفتاب عراق در نیامده و هوا تاریک بود، شمعی را در دست گرفته و از پله های سرداب پایین می رفتم[/][=&quot].[/]

[=&quot]هنگامی که به عرصه سرداب سیدم آنجا را بدون چراغ روشن دیدم و آقای بزرگواری نزدکی صفه مخصوص نشسته و مشغول ذکر گفتن بود[/][=&quot].[/]

[=&quot]از جلوی او گذشته، سلام کرده و درب صفه ایستادم و زیارت آل یاسین را خواندم، پس همانجا ایستاده و نماز زیارت خواندم در حالی که مقدم بر آن آقا بودم. پس از نماز شروع به دعای ندبه نمودم و چون رسیدم به جمله (و عرجت بروحه الی سمائک)[/]

[=&quot]آن آقا فرمود:این جمله از ما نرسیده و بگویید (و عرجت به الی سمائک) و گویا فرمودند: در نماز تقدم بر امام جایز نیست یا (چرا برامامت مقدم ایستاده ای)[/]

[=&quot]پس دعا را تمام کرده و به سجده رفتم که ناگهان متوجه به این آیات بینات شدم[/][=&quot]:[/]

[=&quot]1-[/][=&quot]روشن بودن سرداب بدون چراغ[/]

[=&quot]2- جمله دعای ندبه که فرمودند از ما نرسیده[/]

[=&quot]3- تذکر اینکه چرا در نماز بر امامت مقدم شده ای[/]

[=&quot]پس دریافتم به آنچه که در حرم مطهر حضرت عسکری علیه السلام خواسته و دعا نموده بودم، رسیده ام. فورا سر از سجده برداشته که دامن حضرت را بگیرم و حوائج دیگری را در میان گذارم که دیدم سرداب تاریک است و هیچ کس در آنجا نیست[/][=&quot].[/]

[=&quot]مجله افق حوزه 18 آذر 1388 - شماره 251[/]

مراقبت
تقسیم ساعات شبانه روز :
پیامبر خدا (ص):در صحف ابراهیم آمده است که :خردمند ،مادام که خردش از او گرفته نشده ،باید ساعاتی را برای خود در نظر گیرد،زمانی را برای مناجات با پروردگارش عزوجل ،وزمانی را برای محاسبه ی نفس و زمانی برای اندیشیدن در آنچه که خداوند عزوجل به وی ارزانی داشته است و زمانی برای کامجویی خود از راه حلال ،زیرا این زمان کمکی است به آن سه زمان دیگر و مایه ی آسودگی و رفع خستگی دلها.

میزان الحکمة -ج 4

علامه مجلسي ـ رضوان اللّه تعالي عليه ـ فرمود : دستخطي از استادمان شيخ بهايي ـ قدس اللّه روحه ـ ديدم كه عين آن اين است: شيخ شمس الدين محمد بن مكّي گفت: از دستخط شيخ احمد فراهاني ـ رحمه اللّه ـ از قول عُنوان بصري ـ كه پير سالخورده نود وچهار ساله اي بود ـ نقل كردم كه گفت: من سالها به محضر درس مالك بن انس آمد وشد مي كردم.
اما وقتي [امام ]جعفر صادق عليه السلام به مدينه آمد، به مجلس درس ايشان رفتم ودوست داشتم همچنان كه از مالك بهره گرفتم از ايشان نيز بهره مند شوم. روزي به من فرمود: من آدم گرفتاري هستم (ارباب رجوع زياد دارم) وبا اين حال، در هر ساعتي از ساعات شب وروز براي خودم اوراد وادعيه اي دارم؛ مرا از دعا خواندن باز ندار. از همان مالك علم بياموز وهمچون گذشته پيش او برو.
من از اين سخن غمگين شدم وآن حضرت را ترك كردم وبا خود گفتم: اگر در من حُسني مي ديد، مرا از آمد ورفت پيش خود وفراگرفتن دانش از خويش نمي راند.

پس به مسجد رسول صلي الله عليه وآله رفتم وبه آن حضرت سلام دادم وفرداي آن روز به روضه [حرم رسول خدا صلي الله عليه وآله ] برگشتم ودو ركعت نماز خواندم وگفتم: خدايا! خداوندا! از تو مي خواهم كه دل جعفر را به من متمايل ومهربان گرداني واز دانش او آن روزيم فرمايي كه در پرتو آن به راه راست تو رهنمون شوم. غمزده به خانه ام برگشتم وچون دلم از عشق ومحبّت جعفر پر شده بود، ديگر به درس مالك بن انس نرفتم. از خانه ام فقط براي خواندن نماز واجب بيرون مي رفتم، تا آن كه سرانجام صبرم تمام شد وحوصله ام سر آمد.
بعد از آن كه نماز عصر را خواندم، كفشهايم را پوشيدم وردايم را بر تن كردم وبه طرف خانه جعفر رفتم. چون به در منزل او رسيدم در زدم، خدمتكارش بيرون آمد وگفت: چه مي خواهى؟ گفتم: سلام بر شريف. خدمتكار گفت: ايشان در حال خواندن نمازند. من مقابل در نشستم. ديري نگذشت كه خدمتكار بيرون آمد وگفت: به اميد خدا، وارد شو.
من داخل خانه رفتم وبه حضرت سلام كردم. جواب سلامم را داد وفرمود: بنشين، خدا تو را بيامرزد. من نشستم. حضرت مدتي سر به زير افكند وآن گاه سرش را بلند كرد وفرمود: كنيه ات چيست؟ گفتم: ابو عبد اللّه . فرمود: خداوند كنيه ات را راست واستوار بدارد وتو را توفيق دهاد.
اي ابو عبد اللّه ! چه مي خواهى؟ با خودم گفتم: اگر از ديدار او وسلام گفتن براي من بهره اي جز همين دعا نباشد، باز هم بهره زيادي برده ام. حضرت دوباره سرش را بلند كرد وفرمود: چه مي خواهى؟ گفتم: من از خداوند خواستم كه دل تو را نسبت به من متمايل ومهربان گرداند واز دانش تو روزيم فرمايد واميدوارم كه خداوند متعال خواهشي را كه از او درباره شريف كردم اجابت كرده باشد.
حضرت فرمود: اي ابو عبد اللّه ! دانش به آموختن نيست، بلكه نوري است كه در دل هر كس كه خداوند تبارك وتعالي خواهان هدايتش باشد، مي افتد. بنا بر اين، اگر خواهان دانش هستي پيش از هر چيز حقيقت عبوديت را در جان خودت جستجو كن وعلم را با به كار بستن آن بجوي واز خداوند فهم بخواه تا به تو بفهماند. گفتم: اي شريف (آقا)! فرمود: بگو، اي ابو عبد اللّه .
گفتم: اي ابو عبد اللّه ! حقيقت عبوديت چيست؟ فرمود : سه چيز: اوّل اين كه بنده در آنچه خداوند به او عطا فرموده است، براي خود مالكيتي قائل نباشد؛ زيرا بندگان وغلامان مالك چيزي نيستند، مال را مال خدا مي دانند وآن را در هر جا كه خداوند فرموده است به مصرف مي رسانند. دوم اين كه بنده براي خود تدبير وچاره انديشي نكند.
سوم اين كه همه سرگرمي واشتغالش به چيزي باشد كه خداوند متعال او را به انجام آن فرمان داده يا از ارتكابش نهي فرموده است؛ زيرا هر گاه بنده در آنچه خداوند متعال به او داده است، براي خود مالكيتي قائل نباشد، انفاق كردن آنها در مواردي كه خداوند فرمان به انفاق داده است، برايش آسان مي شود وهر گاه بنده تدبير وچاره گري كار خود را به مدبّر خويش وا گذارد، مصائب وگرفتاريهاي دنيا بر وي آسان گردد وهر گاه بنده به اوامر ونواهي خدا سرگرم شود، ديگر فرصتي براي ستيزه گري وفخر فروشي با مردم پيدا نمي كند.
پس، هر گاه خداوند بنده را با اين سه خصلت بنوازد، مشكل دنيا وشيطان ومردم بر او آسان شود ودنيا را براي فزون خواهي وفخر فروشي نجويد وچشمش به دنبال جاه وجلال مردم نباشد وروزگار خويش را بيهوده نگذراند. اين نخستين پلكان پرهيزگاري است. خداوند تبارك وتعالي فرموده است: «اين سراي آخرت را براي كساني قرار مي دهيم كه خواهان برتري وتبهكاري در زمين نيستند وفرجام [نيك ]از آنِ پرهيزگاران است».
گفتم: اي ابو عبد اللّه ! به من سفارشي بفرما. فرمود: تو را به نُه چيز سفارش مي كنم كه اينها سفارش من به جويندگان راه خداوند متعال است واز خداوند مي خواهم كه تو را در به كار بستن آنها توفيق دهد. سه چيز از اين نُه چيز به رياضت نفْس مربوط مي شود وسه چيز به بردباري وسه ديگر به دانش. اينها را حفظ كن وزنهار كه ناچيزشان شمارى. عُنوان مي گويد: دلم را بكلّي به آن حضرت سپردم.
حضرت فرمود: آن سه چيز كه به رياضت مربوط مي شود اينهاست: از خوردن آنچه كه ميل واشتها بدان نداري، خودداري كن؛ زيرا اين كار حماقت وكودني به بار مي آورد. ديگر آن كه تا گرسنه نشده اي غذا نخور وهر گاه غذا خوردي، حلال بخور ونام خدا بگو واين حديث رسول خدا صلي الله عليه وآله را به ياد آر كه: آدمي هيچ ظرفي را بدتر از شكم خويش پر نكرد. اما چون چاره اي از خوردن نيست، پس يك سوم معده را براي غذا، يك سوم ديگر براي نوشيدني ويك سوم هم براي هوا باشد.
آن سه چيز كه به بردباري مربوط مي شود اينهاست: چنانچه كسي به تو گفت: اگر يكي بگويي ده تا مي شنوي، در پاسخش بگو: اگر ده تا بگويي يكي هم نخواهي شنيد. اگر كسي به تو ناسزا گفت، به او بگو: اگر آنچه مي گويي راست باشد، از خداوند مي خواهم كه مرا بيامرزد واگر دروغ باشد، از خداوند مي خواهم كه تو را بيامرزد.
[سوم اين كه] اگر كسي به تو سخن زشتي گفت، تو او را نصيحت وارشاد كن.
آن سه چيز كه به دانش مربوط مي شود، اينهاست: آنچه نمي داني از دانشمندان بپرس وزنهار كه به قصد مجادله وآزمودن از ايشان سؤالي كنى. زنهار كه بر اساس رأيِ خود كاري كنى. در كارها تا جايي كه راه دارد، به احتياط عمل كن. از فتوا دادن بگريز، چنان كه از شير مي گريزي وگردن خود را پلي براي مردم قرار مده. اينك؛ اي ابو عبد اللّه ، تو را نصيحت وراهنمايي كردم. برخيز ومرا تنها بگذار وورد ودعايم را بر من خراب مَكن؛ زيرا من مردي هستم كه نسبت به نفْس خود بخل ومضايقه مي ورزم درود بر كسي كه از راه هدايت پيروي كند.

14030
«ميزان الحكمه 8» صفحه 64

من مواعظ علی(ع)
من استطاع ان یمنع نفسه من اربعه الاشیاء فهو خلیق بان لاینزل به مکروه ابداً قیل:و ما هن یا امیرالمومنین،قال:العجله واللجاجه و العجب والتوانی. (تحف العقول صفحه222)

هرکس این 4 صفت را از خود دور کند خواه فرد باشد خواه مجموعه دست اندرکاران و روسای جامعه هیچ گاه حادثه و واقعه ناخوشایندی متوجه او نخواهد شد.
1- عجله: بدون تانی و دقت،تصمیم گیری کند یا کاری را اجرا نماید(عجله غیر از سرعت در عمل است)
2-لجاجت: یکی از مسائل خطرناک و بلایای دامن گیر اصرار و پافشاری ناحق در مساله ایست که چون این حرف را گفته ویا چنین موضعی اتخاذ کرده حاضر نیست عقب نشینی کند ولو خلاف آن ثابت شود.
3-مغرور شدن و خود شیفتگی: که انسان نقص ها و ضعف های خود را ندیده و احیانا محسناتش را بزرگ بشمرد.
4-کاهلی و سستی:کار امروز را به فردا افکندن و تاخیر انداختن
بنده در اثر تجربیاتی که در سالهای متمادی پیدا کردم به این نتیجه رسیدم که این سخن علی (ع) واقعاً حکمت تمامی است و همه ضرر و زیان هایی که متوجه جامعه شده است در اثر این امور بوده، خداوند انشاءالله ما را با مجاهدت خودمان و توفیق خودش از این صفات دور بدارد.


مقام معظم رهبری

[=&quot]امام علي عليه السلام مي فرمايند: خوشا بحال مومني كه در زندگي اش در پی يافتن بعضي از صفات نيك سگ باشد، چون در اين حيوان ١٠ خصلت نيكو وجود دارد:
١ـ سگ در ميان مردم قدر و قيمتي ندارد و اين حال مسكينان است.
2ـ سگ، مال و ثروت و ملكي ندارد ، و اين صفت مجردان است.
3ـ سگ، خانه و لانه معيني ندارد و هر كجا كه برود، رفته است و اين حال متوكلان است.
٤ـ سگ اغلب اوقات گرسنه است و اين عادت صالحان است.
٥ـ سگ اگر از صاحب خود تازيانه بخورد باز هم در خانه او را رها نمي سازد و اين عادت مريدان است.
٦ـ سگ، در شب تنها مدت كمي مي خوابد و اين حال دوستداران خداست.
٧ ـ سگ، با آنكه رانده مي شود و ستم مي كشد ولي وقتي او را صدا مي زنند بدون دلگيري باز مي گردد و اين نشانه فروتنان است.
٨ ـ سگ، از خوراكي كه صاحبش به او مي دهد . راضي است و اين حال قانعان است.
٩ـ سگ بيشتر اوقات خاموش است و ساكت، و اين علامت خائفان است.
١٠ـ سگ، وقتي مي ميرد، از خود ميراثي بجاي نمي گذارد و اين حال زاهدان است.
([/][=&quot]كتاب نشان از بي نشانها ج ١ صفحه ٧ و٢٧٦)[/]

بخشی از خطبه ی حضرت زینب (س)در مجلس یزید لعنة الله علیه :
ای پسر آزادگان ،آیا این رسم عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده در حجاب نگه داری و با دختران رسول الله (ص)مانند اسیران رفتار نموده و پرده حجابشان بدری و چهره هایشان را آشکار سازی ،آن گاه دشمنانشان آن ها را از شهری به شهر دیگر برند ،آنهم در حالی که مردمان شهرها و روستاها و بیابانگردان برآنها اشراف داشته باشند و هر فرد دور و نزدیک و هر انسان پست یا شریفی آنها را تماشا کند بدون آنکه کسی از مردمانشان سرپرستشان باشد ویا مدافعی باشد که حمایتشان کند ، چه امیدی است بر مراقبت مردی چون یزید که جگر پاکان را از دهان خود بیرون انداخته و گوشتش از خون شهیدان روییده ؟ چگونه میتوان انتظار داشت کسی که با کینه و دشمنی و اهانت و عداوت به ما نگاه میکند از ما اهل بیت حمایت کند !

لهوف -سیدبن طاووس

اولویت حق مادر

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم:

هر گاه در نماز مستحب بودی و پدرت تو را فراخواند، نمازت را قطع نکن، ولی اگر مادرت تو را فراخواند نمازت را قطع (و اجابتش) کن.

(مستدرک الوسائل، ج15 ص181)

سلام
بنده کتاب زیاد مطالعه می کنم .منتهی در محتوای این مطالب صفحه نیست.نه اینکه مسایل خوبی نباشد.نه. ولی در زمینه های دیگری است که به دین و اسلام و ... پرداخته است.
میشه بهتر گفت که از چشم های متفاوتی نگاه می توان کرد.
امکانش هست در این صفحه بنویسیم اقای روح بخش؟؟

[="Tahoma"][="SeaGreen"]سلام با عرض شرمندگی، برای منم سوال شبیه دوست قبلی پیش اومده :Gig:
مثلاً گزیده های مفید از مطالعات متفرقه که به درد دیگران هم میخوره میشه اینجا نوشت؟
[/]

fagatbakhodabash;317713 نوشت:
سلام
بنده کتاب زیاد مطالعه می کنم .منتهی در محتوای این مطالب صفحه نیست.نه اینکه مسایل خوبی نباشد.نه. ولی در زمینه های دیگری است که به دین و اسلام و ... پرداخته است.
میشه بهتر گفت که از چشم های متفاوتی نگاه می توان کرد.
امکانش هست در این صفحه بنویسیم اقای روح بخش؟؟

سلام علیکم
دوست من! مطالبی را بنویسید که از نظر شما مفید بوده و درست هست و مستند می باشد! دیگر فرق نمی کند موضوعش چه باشد.
و تا می شود سند دست اول را بنویسید.
موفق باشید!

سلام بر بقیةالله الاعظم و منتظرانش

اصول ودریافت شده های پیش ساخته حتی در نتیجه گیری های علوم طبیعی و معارف فلسفی نیز میتواند تأثیر بگذارد

اصول ودریافت شده های پیش ساخته در علوم انسانی بیشتر امکان دارد تا در علوم طبیعی؛ زیرا اکثر قضایای بنیادین علوم انسانی از آنچه که در وجود انسان تعبیه شده است ،نتیجه گیری میشود.

تجرید مغزی وروانی انسان ، در باره ی واقعیاتی که درون انسان قرار دارد ، مانند قدرت طلبی ، خود خواهی ،جبران ضعف ،دریافت زیبایی و تمایل به آن، سود جویی، لذت خواهی ، پیروزی در رقابتها ، طلب شادیها و نفرت از اندوه ها، کاری است مشکل ونیازمند قدرت وسلامت شخصیت میباشد .

به همین جهت است که می توان گفت یکی از علل بسیار مهم عقب افتادن یا رکودعلوم انسانی ، همین ناتوانی اکثر افراد از تجرید مغزی و روانی از اصول پیش ساخته ای است که از عواملی مانند نژاد پرستی ، محیط زیست ، عوامل فرهنگی ریشه دار و از قضایای پذیرفته شده ی کلی ، چه از دریافتهای کلی مبانی علوم ومعارف بوده باشد و چه از دریافتهای هنری و فلسفی و عقیدتی .

هنوز اغلب آدمیان نتوانسته اند از مرحله ی«من هدف ودیگران وسیله»بالاتر رفته وبه مرحله ی عالی «همگان هدف، یا همگان وسیله در راه مقاصد عالی انسانی » گام بگذارند . حتی آنان نمیخواهند دو بعدی بودن (هدف و وسیله بودن ) انسان را بفمند وزندگی خود را بر ان اصل تطبیق دهند !

کتاب فلسفه ی دین : اثر استاد علامه محمد تقی جعفری (ره)

روحش شاد ویادش جاودانه باد

حق یارتان :Gol:

روح بخش;317084 نوشت:
[=&quot]امام علي عليه السلام مي فرمايند: خوشا بحال مومني كه در زندگي اش در پی يافتن بعضي از صفات نيك سگ باشد، چون در اين حيوان ١٠ خصلت نيكو وجود دارد:
[=&quot]١ـ سگ در ميان مردم قدر و قيمتي ندارد و اين حال مسكينان است.
[=&quot]2ـ سگ، مال و ثروت و ملكي ندارد ، و اين صفت مجردان است.
[=&quot]3ـ سگ، خانه و لانه معيني ندارد و هر كجا كه برود، رفته است و اين حال متوكلان است.
[=&quot]٤ـ سگ اغلب اوقات گرسنه است و اين عادت صالحان است.
[=&quot]٥ـ سگ اگر از صاحب خود تازيانه بخورد باز هم در خانه او را رها نمي سازد و اين عادت مريدان است.
[=&quot]٦ـ سگ، در شب تنها مدت كمي مي خوابد و اين حال دوستداران خداست.
[=&quot]٧ ـ سگ، با آنكه رانده مي شود و ستم مي كشد ولي وقتي او را صدا مي زنند بدون دلگيري باز مي گردد و اين نشانه فروتنان است.
[=&quot]٨ ـ سگ، از خوراكي كه صاحبش به او مي دهد . راضي است و اين حال قانعان است.
[=&quot]٩ـ سگ بيشتر اوقات خاموش است و ساكت، و اين علامت خائفان است.
[=&quot]١٠ـ سگ، وقتي مي ميرد، از خود ميراثي بجاي نمي گذارد و اين حال زاهدان است.
[=&quot]([=&quot]كتاب نشان از بي نشانها ج ١ صفحه ٧ و٢٧٦)

سلام بر بقیةالله العظم ومنتظرانش

در این رابطه قبلا" توسط کارشناس گرامی جناب پیام تحقیقات مستند انجام گرفته !!! توجه دوستان بزرگوار را به این نتیجه گیری جلب می نمایم :Gol:
لطفا" جهت دریافت نتیجه ی تحقیقات بر این مطلب43کلیک کنید

حق یارتان :Gol:

[="Green"]سلام

مردم! ما در روزگاری به سَر میبریم ستیزنده و ستمکار، و زمانه ای سپاسندار. که [="purple"]نیکوکار[/] در آن [="black"]بدکردار[/] به شمار آید، و [="purple"]جفا پیشه[/] در آن [="black"]سرکشی[/] افزاید. از آنچه [="purple"]دانستیم[/] [="black"]سود نمی بریم[/]، و آنچه را [="purple"]نمی دانیم[/] [="black"]نمی پُرسیم[/]، و از بلایی، تا [="purple"]بر سرمان نیامده[/] [="black"]نمی ترسیم[/].

نهج البلاغه، خطبه 32.

این سخن حضرت علی(ع) خیلی شبیه به اوضاعی است که ما الان داریم.[/]

وقتی اوردندش حالش خیلی بد بود.دکتر معاینه اش کرد و پرسید:"کجات درد می کنه؟"
جواب نداد.
دکتر دباره پرسید .باز هم جواب نداد.خیره شده بود به یه گوشه و پلک نمی زد.دکتر گوشی رو از گوشش برداشت.رو به من گفت:"یه کم که حالش بهتر شد،زخمش رو بخیه و پانسمان کنید.تا اون موقع شاید زبونش باز شده باشه"
وقتی دکتر رفت بیرون ، من دوباره پرسیدم :"برادر بگو کجات بیشتر درد می کنه که ماهم زودتر کمکت کنیم."
باز هم جواب نداد.خیره بودبه همون گوشه.نمی دونستم مشکل پیدا کرده یا دارد لج بازی می کند.نگران بودم.رفتم سرم بیاورم.وقتی برگشتم ،گفت:"ببخشید خواهر.داشتم نماز می خوندم.حالا بفرمایید.من در خدمتم."

کتاب روزگاران.(کتاب پرستاران.)

به نام او

وقتی دید بچه ها من من می کنند ، گفت :"اصلا خودم شروع می کنم."
حدیثی که گفت این بود:*القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله.*
خیلی تاکید داشت که در جمع هایمان همیشه حرفی ، نقل قولی از ایمه باشد.می گفت توی خودسازیمان خیلی تاثیر دارد.

کتاب تو که ان بالا نشستی.
در مورد شهید زین الدین .راوی : حسین مغازه ای.

حرف زدنش پشت بی سیم ، آن هم تو اون شرایط بحرانی هم آرام بود.
انگار ارام تر از همیشه باشد.شمرده و ارام حرف می زد و همین لحنش ما را هم آرام می کرد.
گاهی می گفت : "خدا با ماست.خدا به این زودی ها نصرت نمی ده.تا آدم رو زیر منگنه نذاره،نصرت نمی ده."
دل شوره ای که قبل از حرف زدن با مهدی داشتم،حالا دیگر رفته بود.یعنی خیلی کمتر شده بود.

کتاب:تو که ان بالا نشستی.
در مورد شهید مهدی زین الدین.راوی:علی حاجی زاده.

*اثر ایه الکرسی*
روز سوممان را در اردوگاه سپری می کردیم.فرمانده اردوگاه (نقیب جمال )به همراه تعداد زیادی سرباز وارد قسمت دوم شد.
ابتدا تک تک اسرا را از جایشان بلند نموده ،در وسط اردوگاه می نشاندند.و در مرحله ی اخر با اشاره ی فرمانده ،همه ی نگهبان بر سر ان اسیر یورش برده،بدن ضعیف او را زیر ضربه های کابل خود می گرفتند.
تعداد کابل به دستان ،حداقل به 15 نفر می رسیدند و هر کدامشان حداقل 6 یا 7 ضربه ی کابل می زدند.با این حساب ،هر اسیری که برای کتک خوردن در محوطه قرار می گرفت در کمتر از 30ثانیه ،دست کم 100 ضربه کابل بر تن رنجورش فرود می امد.با فرود اولین ضربه اسیر بی پناه ،اه و ناله اش بالا می رفت و از درد به خود می پیچید،ولی عراقی ها کوچکترین توجهی به این اه و ناله ها نمی کردند.
وقتی انسان شاهد یک واقعه ی هولناک ،مثل ضرب و شتم و شکنجه ی دیگران است،خوف و اضرابش بیش تر از وقتی است که خودش تحت شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفته است.شاید باتوجه به همین واقعیت است که نگهبانان اردوگاه بچه ها را در مقابل چشمان همدیگر می زدند.
بنده که به ضعف جسمانی خودم واقف بودم و می دانستم که تاب و تحمل خوردن این ضربات را ندارم،به خداوند قادر متعال پناه اوردم و از ذات کبریایی اش یاری طلبیدم و به نیت پنج تن ال عبا ،ایه الکرسی را 5 مرتبه خواندم و تصمیم گرفتم پنجمین بار که تمام شد ،بدون توجه به نگهبانان ،سرم را پایین انداخته به اسایش گاهی بروم که اسرای کتک خورده می رفتند.
همین که به مرتبه ی 5ام رسیدم،از جایم بلند شده و با اه و ناله های نمایشی به اسایشگاه مذکور رفتم.
بعد از اینکه در انتهای صف کتک خورده ها نشستم،با نگرانی منتظر ماندم که عراقی ها به سراغم امده ،شدیدتر از دیگران شکنجه ام کنند؛چون احتمال می دادم که تعدادی از نگهبانان ولو یکی،دو نفرشان مرا دیده باشند؛ولی به لطف خدا نه تنها عراقی ها متوجه نشده بودند ،بلکه اسرایی هم که در محوطه بودند،متوجه این حرکت نشدند،به طوری که بعد از ضرب و شتم به هرکس می گفتم من کتک نخوردم،باور نمی کرد.
روحانی ازاده عبدالرضا مزاری.در تاریخ 66 به دست دشمن اسیر و در تاریخ 69 ازاد گردید.وی هم اکنون در درس خارج حوزه ی علمیه قم مشغول به تحصیل می باشد.

کتاب : شکوفه های صبر.
خاطرات جمعی از روحانیان آزاده از دوران اسارت.

"ورود به دنیای طلبگی"
در پایان دوره دبستان ،اینده سید علی و راه پیش رو ،همانا ورود به دنیای طلبگی، کسوت رو حانیت، و اموزش در حوزه های علمیه بود."چه زمانی به فکر اینده افتادم؟هیچ یادم نیست.اما این که در اینده زندگی خودم بنا بود چه شغلی انتخاب کنم،از اول برای خود من و خانواده من معلوم بود.همه می دانستند که من بناست طلبه و روحانی شوم.این چیزی بود که پدرم می خواست و مادرم به شدت دوست می داشت.خود من هم علاقه مند بودم."
وی پایان دوره دبستان تدریس می کرد؛انموذج و صمدیه می خواند ، شرح امثله و صرف میر درس می داد.شاگردان او دو روضه خوان مشهدی بودند.رفته بودند پیش حاج سید جواد خامنه ای و خواسته بودند شرح امثله و صرف میر به انان درس دهد.پدر هم انان را حواله داده بود به پسر 13 ساله اش ،سید علی."گفته بود لازم نیست مرا معطل کنید برای این کار،فلانی هم کافی است"
تا مدت ها به این دو مرد روضه خوان درس می داد.محل تدریس او مسجد شاه بود.تفاوت سن و جثه به اندازه ای بود که سید علی را در هاله ای از خجالت نگه دارد،اما او کارش را ادامه داد.

نوشته شده از کتاب شرح اسم /زندگی نامه ایت الله سید علی حسینی خامنه ای( 1318_1357)
نویسنده ی این کتاب اقای هدایت الله بهبودی جایزه دریافت نموده و بنده مطالعه ی این کتاب رو به هر شخصی که مطالعه اش نکرده،سفارش می کنم

[=&quot]عرب جاهلی بخشنده بود ... سودى كه از راه قمار و يا آن چه اضافه بر سهم سود برندگان، به دست مى‏آوردند، به تهى‏دستان مى‏دادند. اين است كه قرآن مى‏فرمايد: «... وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما ... (بقره: 219): [...گناه شراب و قمار از سودشان بزرگتر است ...][/]
[=&quot][/]
[=&quot]باده ناب: 62
«باده ناب» برگردان فارسى كتاب «الرّحيق المختوم» تأليف شيخ صفى الرحمن مباركفورى است.

[/]

[=&quot]أوّل العشيرة الشّعب، ثم القبيلة، ثم الفصيلة، ثم العمارة، ثم البطن، ثم الفَخِذ. كذا قال الجوهري فی النهایة؛ ج: 3 ص: 418[/]

در تاريخ 14/ 4/ 46 روزنامه اطلاعات خبر داد: «لندن. مجلس عوام بريتانيا پس از يك بحث هشت ساعته قانون همجنس بازى را تصويب كرد و متن لايحه را براى تصويب نهايى به مجلس اعيان فرستاد.».
در ده روز بعد يعنى در 24/ 4/ 46 نوشت: «مجلس لردهاى انگليس قانون «همجنس بازى» را در شور دوم تصويب كرد. اين قانون كه قبلًا به تصويب مجلس عوام انگليس رسيده به زودى از طرف اليزابت دوم ملكه بريتانيا توشيح خواهد شد.».
در حال حاضر در انگلستان تعدد زوجات ممنوع است اما همجنس بازى رواست. از نظر اين مردم اگر يك مرد براى زن خود «هوويى» از جنس زن بياورد جايز نيست، يك عمل غير انسانى كرده است، اما اگر «هوويى» از جنس مرد بياورد، عمل شرافتمندانه و انسانى و متناسب با مقتضيات قرن بيستم انجام داده است. به عبارت ديگر به فتواى اهل حل و عقد انگلستان اگر «هووى» زن ريش و سبيل داشته باشد چندهمسرى اشكال ندارد! اينكه مى‏گويند دنياى غرب مسائل جنسى و خانوادگى را حل كرده و ما بايد از راه حل‏هاى آنها استفاده كنيم، به اين نحو حل كرده كه دانستيد.
اينها براى من چندان مايه تعجب نيست. راهى كه غرب در مسائل مربوط به امور جنسى و امور خانوادگى پيش گرفته، به نتايجى جز اين نتايج نمى‏رسد؛ اگر به نتايجى غير اينها برسد تعجب دارد.
آنچه مايه تعجب و تأسف من است اين است كه مردم ما چرا منطق خود را از دست داده‏اند؟! چرا جوانان و تحصيل كرده‏هاى امروز ما كمتر قدرت تجزيه و تحليل قضايا را دارند؟! چرا شخصيت خود را باخته‏اند؟! چرا اگر گوهرى در دست داشته باشند و مردم آن سوى جهان بگويند اين گردوست، باور مى‏كنند و دور مى‏اندازند، و اما اگر گردويى در دست اجنبى ببينند و به آنها گفته شود اين گوهر است، باور كرده شيفته‏اش مى‏گردند؟!
برتراند راسل در كتاب زناشويى و اخلاق فصل مربوط به نفوس، صفحه 115 مى‏گويد:
«در انگلستان كنونى بيش از دو ميليون زن زائد بر مردان وجود دارد كه بنا بر عرف بايد همواره عقيم بمانند و اين براى ايشان محروميت بزرگى است.».
در چند سال پيش در روزنامه‏هاى ايران خوانديم كه زنان مجرد آلمان كه پس از تلفات عظيم آلمان در جنگ دوم جهانى از داشتن شوهر قانونى و كانون خانوادگى محروم مانده‏اند، رسماً از دولت آلمان تقاضا كردند كه قانون تك همسرى را لغو كند و اجازه تعدد زوجات بدهد. دولت آلمان ضمن يك درخواست رسمى از دانشگاه اسلامى الازهر فرمول اين كار را خواست و البته بعد هم اطلاع حاصل كرديم كه كليسا سخت با اين تقاضا مخالفت كرد. كليسا محروم ماندن زنان را و در واقع شيوع فحشاء را بر تعدد زوجات، صرفاً به خاطر اينكه يك فرمول شرقى و اسلامى است، ترجيح داد.
مجموعه‏ آثاراستاد شهيد مطهرى، ج‏19، ص: 337

[=&quot]ارسطو وصيّت كرد بر گورش خانه ‏اى هشت ضلعى بسازند و بر هر ضلعى جمله‏ اى بنويسند كه مجموعه مصالح بشرى در آنها باشد. و آن جملات اين بود:[/]
[=&quot]جهان مانند بستانى است و دولتها بجاى ديوار آن هستند.[/]
[=&quot]دولت بمنزله‏ ى پادشاهى است كه قانون دربان و نگهبان او است.[/]
[=&quot]قانون مولود افكار و تدبيرهاى پادشاهان و زمامداران است. [/]
[=&quot]پادشاه و زمامدار مانند شبانى است كه قشون ياور او است.[/]
[=&quot]قشون ياورى است كه پشتيبان آن سرمايه است.[/]
[=&quot]سرمايه‏ ها فرآورده‏ ى رعيّت است.[/]
[=&quot]رعيّت را با عدالت مى‏توان مالك شد و نگهدارى كرد.[/]
[=&quot]عدالت موجب فراهمى دلها و مؤانست ملّتها و وسيله‏ ى اصلاح جهان است.
[/]
[=&quot]تفسير عاملي، ج‏2، ص: 20[/]

به نام او
نمی دانم چی شده بود که حوزه را ول کرده بود ،آمده بود ارتش.پدرش روحانی بود،قهر کرده بود.حتی اجازه نمی داد به خانه شان سر بزند، اصلا تحریمش کرده بود.خودش می ءفت:ارتس مال ملته.به این رژیم هم اری ندارم .فقط خلبانی رو دوست دارم.
اما پدرش تا انقلاب نشد و جنگ شروع نشد ، باهاش آشتی نکرد.آن هم به شرطی که برگردد به حوزه.بعد از مرگ پدرش،غیر از وقت پرواز،عبا و قبا می پوشید.عمامه ی پدرش را هم سرش می گذاشت.

کتاب : روزگاران (هوانیروز)

[="purple"]حضور قلب امام سجاد (ع) در حال نماز[/]

امام سجاد(ع) مشغول عبادت بود. یکی از بچه های امام از پشت بام افتاد دستش شکست. زنها ریختند دادو فریاد کردند که دست بچه شکست، برویم شکسته بند بیاوریم. رفتند شکسته بند آوردند، دست بچه را بستند. بچه گریه کرد، زنها ناله کردند. قضیه تمام شد. امام بعد از آنکه از عبادت فارغ شد آمد در حیاط، چشمش افتاد به بچه اش، دید دست او را بسته اند. فرمود: چطور شده است؟ گفتند: بچه از بام افتاد، دستش شکست، شکسته بند آوردیم، دست او را بستیم در وقتی که شما مشغول نماز و عبادت بودید. امام قسم خورد که اصلاً من متوجه نشدم.

آزادی معنوی، اثر شهید مطهری، ص 48

مسعودی مورخ شهیر می گوید:
[=&quot]يكى از دوستان ما كه اهل علم بود ميگفت: در انجمنى در باره ابو بكر و عمر و على و معاويه سخن ميگفتيم و سخنان اهل علم را ياد ميكرديم و جمعى از عامه ميآمدند و سخنان ما را ميشنيدند يكى از آنها كه از ديگران خردمندتر بود و ريش بزرگتر داشت، روزى بمن گفت «چقدر در باره على و معاويه و فلان و فلان حرف ميزنيد» گفتم «تو در اين باب چه نظر دارى؟» گفت «در باره كى؟» گفتم «در باره على چه ميگوئى؟» گفت «مگر او پدر فاطمه نيست؟» گفتم «فاطمه كى بود؟» گفت «زن پيمبر و دختر عايشه و خواهر معاويه» گفتم «حكايت على چگونه بود؟» گفت «در جنگ حنين با پيغمبر كشته شد.»[/]
[=&quot]مروج‏ الذهب/ترجمه، ج‏2، ص:37[/]

[=&quot]مردى از آل طلحه با جعده (کسی که به امام حسن (علیه السلام) زهر خورانید) ازدواج كرد و او فرزندانى بدنيا آورد.[/]
[=&quot]روزگارى مى‏گذشت كه هر وقت ميان نسل جعده و خاندانهاى ديگر نزاعى در مى‏گرفت قرشى‏ها فرزندان جعده را چنين سرزنش‏ مى‏كرد: يا بنى مسمه الازواج «اى فرزندان زنى كه شوهرش را مسموم ساخته است!»
[/][=&quot]الفتوح/ترجمه، متن، ص:791[/]

[=&quot]چرا مشرکین حجاز فرشتگان را دختر می پنداشتند؟ طبق سوره زخرف آيه 19: وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً: فرشتگان را كه بندگان خدا هستند زن مى‏پنداشتند.[/]
[=&quot]ممكن است به خاطر اين بوده كه فرشتگان از نظرها مستورند و اين صفت بيشتر در زنان وجود داشت، و لذا به گفته بعضى اينكه عرب، شمس (خورشيد) را مؤنث مجازى و قمر (ماه) را مذكر مجازى مى‏گويد به خاطر اين است كه قرص آفتاب در ميان نور خيره كننده‏اش آن چنان پوشيده است كه نگاه كردن به آن آسان نيست در حالى كه قرص ماه كاملا نمايان است.
[/][=&quot]تفسير نمونه، ج‏11، ص: 269[/]

[=&quot]علامه طباطبایی می فرمایند: شخصى از يكى از اساتيد ما پرسيد: به چه بيانى آيه [/][=&quot][=&quot][=&quot]مِن ذُرِّيَّتىِ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ (بقره: 124) [/]دلالت بر عصمت امام دارد؟ او در جواب فرمود: مردم بحكم عقل از يكى از چهار قسم بيرون نيستند، و قسم پنجمى هم براى اين تقسيم نيست، يا در تمامى عمر ظالمند، و يا در تمامى عمر ظالم نيستند، يا در اول عمر ظالم و در آخر توبه‏كارند، و يا بعكس، در اول صالح، و در آخر ظالمند، و ابراهيم ع شانش، اجل از اين است كه از خداى تعالى درخواست كند كه مقام امامت را بدسته اول، و چهارم، از ذريه‏اش بدهد، پس بطور قطع دعاى ابراهيم شامل حال اين دو دسته نيست [/][/].

[=&quot]باقى مى‏ماند دوم و سوم، يعنى آن كسى كه در تمامى عمرش ظلم نميكند، و آن كسى كه اگر در اول عمر ظلم كرده، در آخر توبه كرده است، از اين دو قسم، قسم دوم را خدا نفى كرده، باقى مى‏ماند يك قسم و آن كسى است كه در تمامى عمرش هيچ ظلمى مرتكب نشده، پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهيم از خدا نخواست، و از دو قسمى كه خواست يك قسمش مستجاب شد، و آن كسى است كه در تمامى عمر معصوم باشد.
[/][=&quot]الميزان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 274[/]

[=&quot]محمّد بن مسلم گفت: ابو حنيفه خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيد عرض كرد پسرت موسى را ديدم مشغول نماز است مردم از مقابلش در رفت و آمد هستند آنها را نهى نميكند با اينكه چنين كارى صحيح نيست.[/]
[=&quot]حضرت صادق فرمود: موسى را صدا بزنيد. حضرت موسى بن جعفر را صدا زدند باو فرمود: پسر جان ابو حنيفه ميگويد: تو نماز ميخوانده‏اى مردم از روبرويت در رفت و آمد بوده‏اند آنها را از اين كار نهى نكردى. عرض كرد: بلى پدر جان براى آن كسى كه نماز ميخواندم بمن نزديكتر از مردم بود. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ امام صادق عليه السّلام او را در آغوش گرفت فرمود: پدر و مادرم فدايت اى گنجينه اسرار!
[/][=&quot] [/]
الكافي ج 3 ص 297.

[=&quot][/]

[="tahoma"]ای موسی، هیچ مخلوقی را که نزدم محبوب تر از بندۀ مومن باشد نیافریدم، من او را مبتلا میکنم به آنچه که برای وی خیر است و من به آنچه که بنده ام را اصلاح کند داناترم، پس باید بر بلایم صبر کند و نعمتهای مرا شکر کند و راضی به قضای من باشد تا او را در ردیف صدیقین بنویسم آن زمانیکه برضای من عمل کند و امرم را اطاعت نماید.[/]

[="red"]پندهای خدا، از تالیفات محمدمهدی تاج لنگرودی، ص 145[/]

[="tahoma"]ای موسی من سه چیز را انجام می دهم تو هم سه چیز انجام ده، عرض کرد خدایا آن سه چیز کدام است؟ فرمود:
اول- من به تو نعمت فراوان بخشیدم و بر تو منت نگذاردم تو هم چنین باش، وقتی که به بندگانم چیزی دادی بر آنان منت نگذار.
دوم- اگر تو نسبت به من جفا کنی سپس به من روآوری و عذر بخواهی من معذرت خواهی تو را قبول میکنم، تو هم چنین باش ومعذرت کسی را که نسبت به تو جفا کرده بپذیر.
سوم- من از تو عمل فردا را نخواستم تو هم از من روزی فردا را نخواه.

[="red"]پندهای خدا، از تالیفات محمدمهدی تاج لنگرودی، ص 226[/]
[/]

دروغ است

شخصی خیلی بدکار مرد.حتی خانواده ی او هم از مرگش ناراحت نشدند.یکی از نزدیکانش او را در خواب دیدو از او پرسید:"خداوند بزرگ با تو چه کرد؟
مرد جواب داد:"آنچه درباره ی فشار قبر و سوال نکیر و منکر از علما و دینداران شنیده بودم دروغ بود .چون بلافاصلهبعد از مرگ ، دست و پای مرا گرفته و به سرعت در آتش پرتابم کردند."

کتاب طنزهای شیرین زهر الربیع

[=&quot]عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ (علیه السلام):
[/]

[=&quot]إِنَّ أَحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلُقُ الْحَسَنُ
[/]

نیکوترین نیکوها، اخلاق نیکو است! (حسن و نیکویی یعنی اعتدال و تناسب)

[=&quot]أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ: مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ التُّسْتَرِيُّ.
وَ أَبُو الْحَسَنِ الثَّانِي: عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَصْرِيُّ.
وَ أَبُو الْحَسَنِ الثَّالِثُ: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْوَاقِدِيُّ.
وَ الْحَسَنُ الْأَوَّلُ: الْحَسَنُ بْنُ عَرَفَةَ الْعَبْدِيُّ.
وَ الْحَسَنُ الثَّانِي: الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ.
وَ الْحَسَنُ الثَّالِثُ: الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (علیه­ السلام)
الخصال: ج: 1 ص: 29
[/]

بغا از تركها بود و از غلامان معتصم بشمار ميرفت در جنگهاى بزرگ خودش در ميدان نبرد ميكرد و هميشه جان سالم بدر ميبرد هيچ گاه بر پيكر خود زره نميپوشيد در اين مورد از او سؤال شد گفت: در خواب پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را ديدم بمن فرمود: بغا بيكى از امتان من نيكى كردى او براى تو دعا كرد و دعايش مستجاب شد.
عرضكردم: يا رسول اللَّه آن مرد چه كسى بود؟ فرمود: همان كسى كه او را از درندگان نجات دادى. گفتم: يا رسول اللَّه از خداوند بخواه بمن عمر طولانى عنايت كند دست بدعا برداشته فرمود: خدايا عمرش را طولانى كن و از اجل او چشم پوشى نما. عرضكردم: يا رسول اللَّه 95 سال فرمود: 95 سال.
شخصى مقابل پيامبر اكرم ايستاده بود گفت: در اين مدت از آفات نيز محفوظ باشد. پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: محفوظ باشد بآن شخص عرضكردم: شما كه هستيد؟ فرمود: من علي بن ابى طالبم در اين موقع از خواب بيدار شدم در حالى كه با خود ميگفتم علي بن ابى طالب.
بغا نسبت باولاد علي مهربان و بخشنده بود پرسيدند آن مرديكه از درندگان نجاتش دادى كه بود. گفت: مردى را پيش معتصم آوردند كه نسبت بدعت و خلاف دين باو داده بودند شب هنگام بين او و معتصم سخنانى رد و بدل شد. معتصم بمن گفت: اين مرد را بيانداز ميان درندگان. او را تا باغ وحش آوردم و از دستش ناراحت بودم، ولى در بين راه شنيدم چنين ميگفت: خدايا تو ميدانى كه من فقط براى تو سخن گفتم و دين ترا كمك كردم و از نظر توحيد و يگانه‏پرستى دچار شدم با اينكه جز براى رضاى تو نبود فقط خواستم تقربى به پيشگاه تو حاصل كنم با اطاعت و فرمانبردارى و بپاى داشتن حق در مورد كسى كه با تو مخالفت ورزيده اكنون مرا تسليم اينها ميكنى؟! بدن من بلرزه افتاد و دلم بحالش سوخت و از وضع او ناراحت شدم راه جايگاه درندگان را عوض كرده او را بخانه آوردم و در اطاق خودم پنهانش نمودم پيش معتصم آمدم گفت: چه شد؟ گفتم: انداختمش پيش درندگان گفت نفهميدى چه ميگفت. گفتم: من مردى ترك زبانم او بعربى صحبت ميكرد نفهميدم چه ميگفت. ولى آن مرد با معتصم بدرشتى صحبت كرده بود.
سحرگاه باو گفتم: اينك درها را گشودم و ترا با نگهبانان خارج ميكنم ترا آزاد كردم و جان خويش را بخطر انداختم سعى كن تا معتصم زنده است خود را آشكار نكنى. قبول كرد. پرسيدم جريان گرفتاريت براى چه بود؟
گفت: مردى از مأمورين معتصم در شهر ما تجاوز بناموس مردم ميكرد و آشكار فسق و فجور مينمود كار او خلل در دين و توحيد بوجود مى‏آورد كسى را نيافتم كه با من همداستان شود و كار او را بسازيم يك شب خودم تنها باو حمله كردم و خونش را ريختم زيرا او با كارهايش استحقاق چنين كيفرى را داشت مرا گرفتند و ديدى كه كارم بكجا كشيد.
بحارالانوار ج: 50 ص: 218

[=&quot]در اوايل دهه 70 ميلادي، ياسر عرفات براي سخنراني به مجمع عمومي سازمان ملل متحد رفته بود. ابوعمار هنگام سخنراني شاخه اي زيتون در يك دست و تفنگي در دست ديگر داشت و اعلام كرد شاخه زيتون به نشانه صلح و تفنگ سمبل مقاومت ماست. روز بعد، يكي از سناتورهاي آمريكايي گفته بود؛ هنگامي كه شاخه زيتون را در دست ابوعمار ديدم، فهميدم كه تفنگ او نيز فشنگ ندارد!
روزنامه كيهان 20/2/90[/]

[=&quot]هشت يك خانه حجره كوچك پیامبر، به نُه نفر از همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله ميرسيد (يعنى يك هفتاد دوم) ارثيه او و بقيه متعلق به فاطمه زهراء يگانه دختر پيامبر بود. اما عایشه اجازه نداد فرزند دلبندش را در آن دفن نمايند با اينكه پدران خود، ابوبكر و عمر را بدون رعايت قانون اسلام و بدون تحصيل رخصت از فرزندان زهراء در آن حجره دفن نمودند.[/]
[=&quot]عبداللّه بن عباس در آن ماجرا، چه خوب گفت:[/]
[=&quot] تجمّلتِ تبغّلتِ و إن عشتِ تفيّلت ****** لكِ‏ التّسع من الثّمن و فى الكلّ تصرّفتِ‏[/]
[=&quot] (درجنگ جمل) سوار اشتر شدى و (در مدينه) بر استر نشستى (و برجنازه امام حسن مجتبى جسارت كردى!!) اگر زنده بمانى سوار فيل هم مى شوى از هشت يك، يك نُهم ارث تو بود در همه آن تصرف كردى.[/]
[=&quot]مرآة العقول؛ ج: ‏3، ص: 318[/]

[=&quot]در كتاب لطائف الطوايف آمده است:[/]
[=&quot]سپاه عمرو بن ليث صفّارى به شهر بزرگ نيشابور وارد گشت زورمندانه داخل خانه‏ ها شد. ساكنين شهر به بيابان گريختند. پيره ‏زنى بيوه با يتيمانش پيش عمرو بن ليث آمد و گفت: من بيوه‏ ام و فرزندانم يتيمند. چهار اتاق در شهر داشته‏ ايم كه همه را لشكريان تو تصرف كرده‏اند اينك ما آواره‏ ايم امر فرما كه دست‏كم يك اتاق را به ما برگردانند عمرو بن ليث با پرخاش به پيره‏ زن گفت:[/]
[=&quot]لشكريان كه با خود خانه نياورده‏ اند به ناچار بايد خانه‏ هاى مردم را تصرف كنند اى پيرزن، مگر قرآن نخوانده‏ اى قرآن مى‏گويد: شاهان هنگامى كه به ديارى درآيند آن ديار را تباه مى‏كنند و عزّتمندان آن ديار را به خوارى مى‏كشند.[/]
[=&quot]پيره‏ زن گفت: چرا خوانده‏ ام و مگر تو دنبال آيه را نخوانده‏اى؟ «فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا». (نمل: 52) يعنى آن خانه‏ هاى ستمگران است كه به انگيزه ستمشان تهى مانده است.[/]
[=&quot]اين آيه، چنان عمرو بن ليث صفارى را دگرگون كرد كه اشك از چشمانش فرو ريخت و دستور موكد داد كه سپاه در كوتاهترين مدّت، از شهر بيرون بروند و خانه‏ ها را به صاحبان آنها باز پس دهند.[/] [=&quot]
[/]

[=&quot]فضيل بن عياض مردى تندخو، توانمند، راهزن و دژخيم بود.[/]
[=&quot]دل به دخترى زيبا و عفيف بسته بود. شبى زورمندانه قصد دختر عفيف را كرد چنگال براى پاره كردن دامن عفت او تيز كرده بود دژخيمانه به سوى خانه دختر، حركت كرد به پشت خانه دختر عفت‏پيشه رسيد، زمان، آبستن حادثه‏اى تلخ بود، رويدادى كه در آن، دخترى آينه عفتش با خشم و خون شكسته مى‏شد و برادر يا پدرى در دفاع ناتوان خويش، به خون مى‏غلطيد. ولى اين حادثه شكل نگرفت و رخداد، رنگ خون نپوشيد، در كنار خانه ساكت دختر «فضيل» صدايى شنيد درنگ كرد آواى جانسوز قرآن بود كه شيشه سكوت شب را مى‏شكست:[/]
[=&quot] «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ» (حدید: 16)
[/]

[=&quot]يعنى: «آيا آن هنگامه نرسيده كه دلهاى خداباوران با ياد خدا بلرزد؟!».[/]
[=&quot]دل فضيل دژخيم با شنيدن اين آيه لرزيد، دژخيم ترسيد. يك انقلاب انسانى در جانش پديد آمد انقلابى از خشونت به رحمت از ذلّت به عزّت از ظلمت به نور از تباهى به پاكى از گرداب به اوج. فضيل، توبه كرد و نام او بر بلنداى طومار پاكان جاويد ماند. شگفت اينكه همين فضيل پسرى داشت پاك و خداترس و خداجو. روزى كنار آب زمزم ايستاده بود آهنگ آوايى خدايى در فضا مى‏پيچيد، آواى قرآن بود آواى يك قارى پاك كه مى‏گفت:[/]
[=&quot] «وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ». (ابراهیم: 49)
[/]

[=&quot]يعنى «تباه‏كاران را در روز واپسين خواهى ديد همه، همزنجير و همبند با جامه‏هايى از فلز داغ و در زير پوششى از آتش».[/]
[=&quot]اين آيات، چنان شور سوزگسترى در جان پسر فضيل ايجاد كرد كه جانش با آخرين ناله غمگينانه‏اش از حلقوم برآمد، و پروانه آتش‏ديده روحش به فراسوى مرزها پرواز كرد.[/]

[=&quot]اعجاز در قرآن كريم، ص: 127[/][=&quot][/]

آثار الاعراض عن الذِّکر :
امام علی (ع):میزان الحکمة

کلُّ ما الهی عن ذکرالله فهو مِن ابلیس)-هر آنچه از یاد خدا غافل کند ،از ابلیس است .

قرآن:سوره ی طه ،124-126

هر کس از یاد من روی گرداند زندگی اش تنگ می شود ودر روز قیامت نابینا محشور می سازیم .گوید:ای پروردگار من !چرا مرا نابینا محشور کردی و حال آنکه من بینا بودم ؟گوید:همچنان که آیات ما بر تو آمد و تو انها را فراموش کردی،امروز همان گونه خود فراموش می شوی.)