جمع بندی تشکیل حکومت

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تشکیل حکومت

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم

آیا وظیفه ی معصوم تشکیل حکومت است؟
و اگر وظیفه ی معصوم چنین بوده، وظیفه ی فقیه چطور؟ آیا آنها هم موظف به تشکیل حکومت بوده اند؟ و اگر جواب مثبت است پس چرا فقیهان پیشین چنین کاری انجام نداده و تنها امام خمینی آغاز گر این کار بودند؟

(لطفا در همه ی موارد احادیث و منابع را ذکر کنید)

التماس دعا

با نام الله




کارشناس استاد صالح

با سلام به شما دوست عزیز

padafand75;315570 نوشت:
آیا وظیفه ی معصوم تشکیل حکومت است؟ و اگر وظیفه ی معصوم چنین بوده، وظیفه ی فقیه چطور؟ آیا آنها هم موظف به تشکیل حکومت بوده اند؟ و اگر جواب مثبت است پس چرا فقیهان پیشین چنین کاری انجام نداده و تنها امام خمینی آغاز گر این کار بودند؟

این بحث در دو جهت مشروعیت و مقبولیت آغاز می شود، ابتدا مشروعیت:
چند مقدمه:

1- دعوت به یکتاپرستی و جمع شدن زیرخیمه توحید، خمیرمایه و فصل مشترک همه ادیان الهی است، این دعوت منحصردر حالات فردی و عبادات شخصی نبوده و شامل همه باید و نبایدهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و غیره می باشد، از طرفی دیگر عبادت خدا باید به همراه نفی سائر معبودها باشد،‌ که اگر غیر این بود (و عبادت خانگی بود یا پرستش خدا، در کنار پرستش سائر خدایان بود) منافع کفار به خطر نمی افتاد و به مقابله و استهزاء پیامبران نمی پرداختند:

وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن‏، ولى هيچ پيامبرى به سوى آنها نمى‏آمد مگر اينكه او را استهزا مى‏كردند(1)

2- جمع شدن زیر خیمه توحید، تنها با خارج شدن از استیلای کفر امکان پذیر است و بس، نمی توان زیر پرچم کفر ندای توحید سرداد! یا ولایت الله یا ولایت طاغوت بدون کفر به طاغوت، تمسک به ریسمان محکم توحید امکان ندارد:

فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها، كسى كه به طاغوت [بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست‏(2)

3- گرچه احترام و ایمان به همه پیامبران یک اصل مسلّم قرآنی است و همه آنها در برپائی توحید و مبارزه با مظاهر شرک و کفر تلاش کرده و از جان مایه گذاشتند اما از میان همه، دو پیامبر اسوه معرفی شده است، حضرت ابراهیم و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و جالب اینجاست که هردو بزرگوار با فرهنگ بت پرستی حاکم بر جامعه مبارزه کرده و مورد اذیت و آزار شدید نیز قرار داشتند.

ما مسلمین با اقتدا به پیامبر خدا، باید به دنبال رفع استیلای کفر و به دست گرفتن حکومت برای رسیدن به استقلال سیاسی باشیم، و در این راه از هیچ جهاد و مبارزه ای فروگزار نکرده و از هیچ چیز نترسیم.

پس اصل مشروعیت برپائی جامعه توحیدی، مسلّم و غیر قابل خدشه است، اما آیا تمام ضرورت بحث در مشروعیت است؟
یعنی هیچ شرط دیگری ندارد؟
اگر هیچ شرط دیگری ندارد چرا همه پیامبران تشکیل حکومت نداده اند؟
چرا همه امامان تشکیل حکومت نداند؟
چرا همه ی علمای عصر غیبت تشکیل حکومت نداده اند؟

در پست بعدی با بحث مقبولیت پاسخ سؤالات فوق روشن خواهد شد، انشاء الله.

مقبولیت:
انسان با زور، زیر بار هیچ امر قلبی نمی رود، شاید بتوان دست و زبانش را مجبور کرد اما قلب، و دل، إجبار و إکراه بردار نیست، و قرآن کریم نیز بدان اشاره کرده که لا اکراه فی الدین(3) پس باید خودش انتخاب کند تا ایمانش معنا دهد، با اختیار و اراده خود، اگر ایمان آورد می شود توحید، و وقتی قلبش (با آزادی کامل) مسخّر توحید شد آنگاه حاضر است تمام شئونات خود را به دین واگذارد و بالاترینش جان است، لذا لازم نیست به یک دینمدار گفته شود، برای حفظ دین جانت را بده بلکه خود، دواطلب جانفشانی است.

و وقتی حاضر به جانفشانی شد قطعا برای حکومت قانون اسلامی، تسلیم بوده و حاضر به همکاری است.

لذا اگر چنین اقبالی در مردم مشاهده گشت،‌ آنگاه اولیای الهی (پیامبر، امام، فقیه جامع الشرائط) بر خود لازم می بیند به مردم کمک کنند تا قسط و عدالت را برپا نمایند، و اصلا هدف و فلسفه ارسال پیامبران و نزول کتب آسمانی همین است و لاغیر:

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط، ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند(4)
طبقه آیه فوق (که فاعل قیام خود مردم هستند) اصل برپائی عدالت به دوش مردم گذاشته شده و پیامبران، وظیفه هدایت را به عهده دارند، و اگر قومی هدایت پیامبر را نپذیرفت، در واقع شرط تشکیل حکومت و به عبارتی مقبولیت برپائی قانون الهی مهیا نیست و در این باره وظیفه ای ندارد.

و چون ائمه و علماء وارثان انبیاء هستند، لزوم تشکیل حکومت مسکوت نمانده و به سائر اولیای الهی واگذار می شود.

گره خوردن مشروعیت به مقبولیت اجتماعی، مسئله ایست که در تاریخ امیرالمؤمنین سلام الله علیه به راحتی قابل اثبات است، ایشان که منتخب خدا برای حکومت بر مردم پس از پیامبر بوده و مشروعیت تشکیل حکومت را داشتند، تلاش زیادی به خرج داده تا مردم را متقاعد و همراه خود سازند اما مردم ایشان را نپذیرفتند، لذا خانه نشستند، و وقتی 25 سال بعد، مردم به ایشان مراجعه کردند، و اصطلاحا مقبولیت اجتماعی حاصل گشت، آنگاه با ذکر نکته ای، حکومت را قبول کردند:

لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله على العلماء ألا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكأس أولها و لألفيتم دنياكم هذه أزهد عندي من عفطة عنز، سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجت را بر من تمام نمى‏كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى‏ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اول آن سيراب مى‏كردم، آنگاه مى‏ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله‏اى بى ارزش‏تر است‏(5)

از میان نکات بسیار کلیدی و مهم این فرمایش، فقط به سه نکته مرتبط با بحث اشاره می شود:

اول اینکه اقبال عمومی حجت شرعی بوده و تکلیف آور است، پس معلوم می شود صِرف مشروعیت داشتن اتمام حجت نیست، بلکه فراهم شدن اقبال عمومی نیز لازم است.

دوم اینکه یک وظیفه کلی مورد اشاره قرار گرفته است و آنهم بحث علماست،‌ گویا راه را برای همه عالمان دینی باز کرده و دستوری به آنها داده است،‌ و اگر اداره جامعه منحصر در خودشان بود از واژه "ائمه" یا چیزی شبیه به آن استفاده می کردند‌،‌ پس علمای پس از ایشان نمی توانند دست روی دست گذاشته و خانه نیشنی را یک اصل غیر قابل تغییر بدانند، لذا اگر مردم به آنها اقبال نمایند باید حکومت را به دست گیرند.

سوم مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم،‌ یک اصل غیر قابل تغییر است، اما چرا در این موقع ( و به هنگام مراجعه مردم) صحبت از رفع ظلم است؟ پاسخش همان اقبال عمومی و محقق شدن شرط حکومت است، پس تا مردم همراهی نکنند دفاع از مظلوم کامل نخواهد بود.

از آنجا که به فرموده امام صادق (سلام الله علیه) علماء، وارثان انبیاء هستند(6) باید به این مهم توجه و هنگام اقبال عمومی تشکیل حکومت دهند.

این اقبال عمومی بهمن 57 به اوج خود رسید به گونه ای که حضرت امام رحمة الله علیه در بهشت زهرا، از آن به عنوان پشتوانه یاد کرده و فرمود:

من دولت تعيين مى‏كنم! من تو دهن اين دولت مى‏زنم! من دولت تعيين مى‏كنم! من به پشتيبانى اين ملت دولت تعيين مى‏كنم! من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد...(7)

پس قبول و اقبال مردم پشتوانه فقیه است،‌ و اگر فقهای قبل از امام خمینی نیز از چنین اقبال همگانی برخوردار می شدند قطعا وظیفه داشتند به میدان آیند.

خلاصه اینکه تفاوت موضع گیری پیامبر و امامان معصوم و فقهای جامع الشرایط بستگی کاملی به توجه و اقبال مردم دارد و بس.

موفق باشید.
ـــــــــــــ
1. زخرف/7.
2. بقره/256.
3. بقره/256.
4. حدید/25.
5. نهج البلاغه صبحی صالح ص 50.
6. بحارالانوار ج 2 ص 92
7. صحیفه امام ج 6 ص 16.

پرسش:
آیا وظیفه ی معصوم تشکیل حکومت است؟ وظیفه ی فقیه چطور؟ آیا آنها هم موظف به تشکیل حکومت بوده اند؟ و اگر جواب مثبت است پس چرا فقیهان پیشین چنین کاری انجام نداده و تنها امام خمینی آغاز گر این کار بودند؟


پاسخ:

بدون شک هیچ جامعه ای بدون حاکم و حکومت نمی شود همانطور که امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر»؛ برای مردم چاره ای از حاکم و امیر نیست، چه نیکوکار باشد، و چه بدکار.(1)

از آن طرف ویژگی های حاکم و قوانین هر جامعه، متناسب با دیدگاه های آن جامعه تعیین میشوند، در جامعه دیندار، قوانین باید الهی بوده، و رهبران آگاه از این قوانین باشند، و در عمل به آنها بر دیگران برتری داشته باشند، همانطور که قرآن کریم می فرماید:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»؛ ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت قیام كنند.(2)
یعنی با آمدن انبیاء و تعالیم آسمانی بر مردم لازم است این تعالیم را به کار بسته، و شرایط را برای اجرای عدالت دینی و تشکیل حکومت دینی مهیا سازند.

بنابراین از آنجا که برنامه اسلام مملوّ از احکام اجتماعی و سیاسی و حکومتی و قضایی است، پس طبیعتا کسی که حاکم می شود باید نسبت به آنها آگاه باشد، یا به تعبیری اسلام شناس باشد، و از طرفی عقل اقتضاء می­کند که شایسته ترین انسان به عنوان حاکم بر دیگران مقدم شود، چرا که حاکم شدن انسان ضعیف تر، بر انسانی با مرتبه بالاتر قبیح است.

این اصل عقلی اقتضاء می کند تمام معصومین مکلّف به تشکیل حکومت بوده باشند، چرا که قبیح است یک غیر معصوم حاکم بر معصوم شود، همان طور که روایات نیز به روشنی نشان می­دهند که ائمه(علیهم السلام) حکومت را حق خویش می­دانستند، همانطور که امام حسن(علیه السلام) در نامه­ای به معاویه، چنین نوشتند: «فَإِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْكَ عِنْدَ اللَّه‏»؛ به درستی که خود تو (نیز) میدانی که من در نگاه خداوند نسبت به تو برای این امر (خلافت) سزاوارتر هستم.(3)

و همچنین امام حسین(علیه السلام) نیز در نامه ای که برای اهل کوفه فرستادند، تعبیر مشابهی را به کار برده و فرمودند:«أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْر»؛ حرام خدا را حلال شمرده، و حلال خدا را حرام دانستند، و به درستی که من بر این امر (خلافت) سزاوارترم.(4)

و اگر برخی ائمه(علیه السلام) سکوت می­کرده اند به خاطر عدم تحقق شرایط از جمله نداشتن یاور بوده است، توضیح این که اگرچه مشروعیت ولایت هر کسی از جانب خداوند است، اما فعلیت یافتن این ولایت در گرو مقبولیت مردمی است، یعنی اگر مردم یک حاکمی که از جانب خداوند اذن دارد برای تشکیل یک حکومت را نخواستند، جایز نیست به اجبار بر مردم حکومت کند، جایز نیست موجب اختلاف و درگیری و نزاع شده و بر خلاف وحدت سیر کند.

همان طور که امیرالمومنین(علیه السلام) علی رغم این که حاکمیت حق او بود، و حکومت برای هر کسی غیر از او نامشروع بود، اما به خاطر حفظ وحدت و ممانعت از نزاع و جنگ داخلی سکوت کردند، و سال ها بعد هنگامی که خلافت را پذیرفتند نیز چنین فرمودند:
«أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْز»؛ سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجت را بر من تمام نمى‏كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى‏ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اول آن سيراب مى‏كردم، آنگاه مى‏ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله‏اى بى ارزش‏تر است‏.(5)

بنابراین اگر برخی از ائمه(علیهم السلام) برای حکومت اقدام نکردند از این بابت بوده است، نه اینکه مأمور به تشکیل حکومت نبوده اند، همان طور که در روایتی سدیر صیرفی می‌گوید خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم و گفتم: «به خدا سوگند، روا نیست که شما نشسته‌اید و قیام نمی‌کنید؟»؛ امام مرا به منطقه‌ای برد که خاک سرخ رنگی داشت و چوپان نوجوانی، بزغاله‌هایش را برای چرا آورده بود. امام نگاهی به او کرد و به من فرمود: «ای سدیر، به خدا سوگند اگر به تعداد این بزغاله‌ها شیعه و یاور داشتم، روا نبود یک لحظه در مقابل حکومت ظلم و جور بنشینم و برای گرفتن حقم قیام نکنم؛ از مرکب‌ها پیاده شدیم و نماز خواندیم. بعد از نماز رفتم برغاله‌ها را شمردم. فقط هفده تا بودند.(6)

در مورد فقها هم وضعیت به همین شکل است، یعنی هم عقل و هم نقل بر ولایت فقیه در زمان غیبت دلالت دارد، معنا ندارد که ما بگوییم تا معصومی هست، معصوم باید حکومت کند اما اگر معصومی در جامعه نبود فرقی نمی کند پاک ترین انسان ها حاکم شوند، یا پلیدترین آنها!! اصل عقلی می گوید پله پله از هدف و آرمان ها کوتاه بیاییم، اگر انسان معصومی در جامعه نبود باید برویم سراغ نزدیک ترین انسان به معصوم نه اینکه دیگر امر را رها کنیم. البته ادله عقلی دیگر، و همچنین شواهد روایی متعدد دیگری بر این مسئله وجود دارد که در جای خود از آنها به تفصیل سخن گفته شده است،(7) ولی تحقق و فعلیت یافتن این ولایت و وجوب بر عهده گرفتن چنین وظیفه ای از سوی فقها در گرو تحقق شرایط است، که این شرایط در زمان فقهای پیشین محقق نشده بود. یعنی اینکه فقهای پیش از امام(ره) به ایجاد حکومت دینی اقدام نکرده اند لزوما از این باب نبوده است که به آن اعتقاد نداشته اند، بلکه از این باب بوده است که این شرایط برای ایشان فراهم نشده بود. همانطور که سال ها برای خود امام(ره) هم ایجاد نشد و امام به خارج از ایران تبعید شدند.

همچنین باید توجه کرد که پیروزی انقلاب اسلامی فقط ثمره تلاش امام خمینی(ره) نبود، ما نباید تاریخ را بریده بریده، و جدا جدا ببینیم، بلکه یک سیر تاریخی طولانی از مجاهدت های علما و فقها در طول تاریخ بود که منجر به بیداری مردم و در نهایت تحقق شرایط برای تاسیس حکومت دینی از سوی امام خمینی(ره) شد.

پی نوشت ها:
1. شریف رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، خطبه 40، ص82.
2. حدید:25/57.
3. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج44، ص40.
4. بحارالانوار، ج44، ص382.
5. نهج البلاغه، خطبه3، ص50.
6. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص242.
7. برای اطلاع از این ادله ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه(ولایت فقاهت و عدالت)؛ و مصباح یزدی، محمدتقی، حکیمانه ترین حکومت.

موضوع قفل شده است