جمع بندی سیاست و عرفان

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سیاست و عرفان

به نام خدا
سلام

لطفا بفرمایید آیا امکان دارد یک سیاستمدار عارف باشد ؟ آیا عارف می تواند سیاست مدار باشد ؟ آیا سیاست باعث نمی شود از عرفان دور شود ؟ بین سیاست و عرفان رابطه ای می توان بر قرار کرد ؟
شایان ذکر است لازم است پاسخ گوی محترم سیاست را نیز تعریف نماید .

با تشکر
یا حق

به نام الله


کارشناش: استاد سمیع

vahid_barvarz;314179 نوشت:
به نام خدا
سلام

لطفا بفرمایید آیا امکان دارد یک سیاستمدار عارف باشد ؟ آیا عارف می تواند سیاست مدار باشد ؟ آیا سیاست باعث نمی شود از عرفان دور شود ؟ بین سیاست و عرفان رابطه ای می توان بر قرار کرد ؟
شایان ذکر است لازم است پاسخ گوی محترم سیاست را نیز تعریف نماید .

با تشکر
یا حق


باسمه تعالی
با سلام:
سیاست در لغت به معنی مدیریت و اداره کردن و انجام امری را به عهده گرفتن است.ولی در اصطلاح علمی عبارت است از به عهده گرفتن امر معاش مردم.
جامعترین و صحیحترین تعریف برای سیاست این است که(القیام علی الشّی بما یُصلحُهُ)به عهده گرفتن اداره چیزی به گونه ای که موجب اصلاح آن شود.
طبق این تعریف اگر اداره کردنی باشد که موجب فساد گردد در آن صورت نمی توان آن را سیاست صحیح نامید.
امروزه بعضی ها علم سیاست را به بررسی اشکال مختلف قدرت تعریف کرده اند.
اشکال مهم این تعریف در نبود عبارت اصلاح و افساد در ضمن تعریف است طبق این تعریف علم سیاست کارش بررسی شکلهای گوناگون قدرت است اعم از اینکه اصلاح آور یا فساد آور باشد به عبارت دیگر سیاست را مساوی مدیریت گرفته اند چه به شیوه صحیح باشد یا به شیوه غلط

در فرهنگ اسلامی سیاست باید اصلاح گر باشد وگرنه سیاست نامیده نشده بلکه نوعی مکر و حیله و خدعه و......تلقی می شود.
ادامه دارد.....


در دنیای امروز عموما سیاست با مدیریت اجتماع در سطح کلان به هر شیوه ممکن مساوی شده است از اینرو سیاستمداران برای رسیدن به اهداف سیاسی خود به هر کاری دست می زنند در صورتیکه سیاست واقعی از دیدگاه اسلام مدیریتی است که کمال آور بوده و مفسده زدایی نداشته باشد.
شاید رواج این عبارت در میان مردم که سیاست یعنی دروغ ،نیرنگ ،حیله و....از همین مساله ناشی شده است در صورتیکه مرحوم مدرس می گفت:سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست.
حضرت امام خمینی (ره) به این جمله شهید مدرس بسیار استناد می کرد زیرا این جمله تبلور اندیشه اسلام در عرصه سیاست داخلی و خارجی است.
وقتی به امیرالمومنین در آغاز حکومت اسلامی اش گفتند:شما مقداری با معاویه و افرادی چون او سازش کرده و تا مدتی که کاملا برامور مسلط گردید با اینان نرمی کنید
سپس هر کدام را سزای خودشان گوشمالی بدهید فرمود:
أاطلب النصرَ بالجور
آیا پیروزی را با ظلم به دست آورم؟

امروزه در دنیای سیاست پیروزی حرف اول را می زند در حالیکه در سیاست اسلامی حقانیت حرف اول را می زند سیاستمدار واقعی کسی است که بر مبنای حق عمل کند ولو دوام نیاورده و شکست خورد در حالیکه سیاستمداران دنیا عموما به فکر ماندن بر سرقدرت به هر شکل ممکن هستند.

رابطه عرفان و سیاست:
بر اساس آنچه در تعریف عرفان گفته شد که عبارت از شناخت اسماء و صفات الهی و آنچه مستقیما یا غیر مستقیم به خدا مربوط می شود
انسان مربوط ترین موجود به خداوند است و بنا به تعریف سیاست که تدبیر امور هر چیز به گونه ای که موجب صلاح و تعالی آن باشد ارتباط عمیق عرفان و سیاست آشکار می گردد.
زیرا غرض هر دو تکامل بخشیدن و تعالی دادن به انسان است

عرفان در عرصه شناخت به انسان قدرت صعود می دهد و سیاست در عرصه عمل
از این رو هر کدام از این دو بدون هم تضعیف شده و با هم تقویت می گردند.

تاریخ انسان نیز صحت این قول را به اثبات رسانده است زیرا هر جا حکومت جامعه به عرفان و سیاست سالم و صحیح متکی بوده موفقیت داشته و هر جا از این دو خالی بوده یا فقط به یکی متکی بوده است تضعیف شده و از انجام رسالت واقعی خود عاجز گشته است حکومت علی علیه السلام در صدر اسلام و حکومت امام خمینی در عصر حاضر نمونه بارز صدق این مدعی است.
ادامه دارد....


باسمه تعالی
با سلام:
عارف سیاستمدار
عارف سیاستمدار کسی است که عرفانش در خدمت سیاست اش و سیاست اش در خدمت عرفانش باشد در غیر این صورت یا عارف است یا سیاستمدار.تنها با آمیزش این دو، سیاست عرفانی یا عرفان سیاسی تحقق می یابد
هرگاه جامعه به پشتوانه عرفان سیاسی و سیاست عرفانی اداره شودهمان رنگ را خواهد پذیرفت یعنی یک جامعه عرفان سیاسی به عمل می آید.
اگر در راس جامعه یک شخصیت عارف سیاست مدار قرار گیرد جامعه را به سوی ارزش های مورد قبول خود سوق می دهد چنین جامعه ای رنگ شخصیت اول کشور خویش را به خود می گیرد
جنگ اش یک جنگ عرفانی سیاسی می گردد. صلح اش ،مدیریت اش و......همه سیاسی عرفانی و عرفانی سیاسی می شود
نمونه بارز این مساله در دوران صدر اسلام بود که پیامبر اکرم صل الله علیه و اله عرفان سیاسی را در جامعه بسط داده و نتیجه اش ملاحظه معنویت در تمام ابعاد اجتماع بود .
ادامه دارد........

پیامبر اکرم صل الله علیه و اله با شعار:
لا رهبانیة فی الاسلام(1):در اسلام رهبانیتی نیست

رهبانیة امتی الجهاد(2):جهاد رهبانیت دین من است

رهبانیت مطرح در مسیحیت را که عرفان جدای از اجتماع بود محکوم کرده و رهبانیت اسلامی را که جهاد در راه هست به متن جامعه آورد.
و جامعه محض را که در قدیم مساوی با کشتار و غارت و ...بود در خدمت عرفان قرار داد جهاد نه تنها جامعه را از حمله دشمن مصون می دارد بلکه تعالی نهفته در رهبانیت را نیز در جامعه بسط می دهد
نمونه دیگر این حقیقت در هشت سال دفاع مقدس مردم ایران به طور کامل مشهود بود که عرفان سیاسی توسط رهبر فرزانه حضرت امام خمینی (ره)در اقشار مختلف ترویج داده شد به گونه ای که جوانان ما در جبهه ها یا همان دست هایی که تفنگ و اسلحه نظامی گرفته و از جامعه دفاع می کردند در دل شب در سنگرهای تاریک به درگاه بی نیاز دست نیاز باز کرده و می گفتند:

قَوِّعلی خدمتک جوارحی(3):خدایا اعضا و جوارح مرا در راه خدمت به خودت قوی گردان

زیرا آنان در رهبران الهی خود قدرت در مقابل دشمنان و ضعف و ذلت در مقابل خداوند را می دیدند و با تمام وجود این حقیقت را دریافته بودند که هر کس به میزان ذلت و خواری در محضر ربویی در مقابل دشمن عزیز و قوی می گردد

پی نوشت:
1-مستدرک الوسائل ج 8 ص 114
2- وسائل الشیعه ج 11 ص 344
3- دعای کمیل

به نام خدا
سلام

تاپیک مرتبط :
[="RoyalBlue"]کلیک کنید [/]
یا حق

پرسش:
لطفا بفرمایید آیا امکان دارد یک سیاستمدار عارف باشد؟ آیا عارف می تواند سیاست مدار باشد؟ آیا سیاست باعث نمی شود از عرفان دور شود؟ بین سیاست و عرفان رابطه ای می توان بر قرار کرد؟
پاسخ:
سیاست در لغت به معنی مدیریت و اداره کردن و انجام امری را به عهده گرفتن است. ولی در اصطلاح علمی عبارت است از به عهده گرفتن امر معاش مردم.
جامع ترین و صحیح ترین تعریف برای سیاست این است که «القِيامُ على الشيْ‏ءِ بما يُصْلِحُه (1)
به عهده گرفتن اداره چیزی به گونه ای که موجب اصلاح آن شود.
طبق این تعریف اگر اداره کردنی باشد که موجب فساد گردد در آن صورت نمی توان آن را سیاست صحیح نامید.
امروزه بعضی ها علم سیاست را به بررسی اشکال مختلف قدرت تعریف کرده اند.
اشکال مهم این تعریف در نبود عبارت اصلاح و افساد در ضمن تعریف است طبق این تعریف علم سیاست کارش بررسی شکلهای گوناگون قدرت است اعم از اینکه اصلاح آور یا فساد آور باشد به عبارت دیگر سیاست را مساوی مدیریت گرفته اند چه به شیوه صحیح باشد یا به شیوه غلط

در فرهنگ اسلامی سیاست باید اصلاح گر باشد وگرنه سیاست نامیده نشده بلکه نوعی مکر و حیله و خدعه و......تلقی می شود.
در دنیای امروز عموما سیاست با مدیریت اجتماع در سطح کلان به هر شیوه ممکن مساوی شده است از اینرو سیاستمداران برای رسیدن به اهداف سیاسی خود به هر کاری دست می زنند در صورتیکه سیاست واقعی از دیدگاه اسلام مدیریتی است که کمال آور بوده و مفسده زدایی نداشته باشد.
وقتی به امیرالمومنین (علیه السلام) در آغاز حکومت اسلامی اش گفتند: شما مقداری با معاویه و افرادی چون او سازش کرده و تا مدتی که کاملا برامور مسلط گردید با اینان نرمی کنید، سپس هر کدام را سزای خودشان گوشمالی بدهید فرمود:
«أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْر (2) آیا پیروزی را با ظلم به دست آورم؟»

امروزه در دنیای سیاست پیروزی حرف اول را می زند در حالیکه در سیاست اسلامی حقانیت حرف اول را می زند سیاستمدار واقعی کسی است که بر مبنای حق عمل کند ولو دوام نیاورده و شکست خورد در حالیکه سیاستمداران دنیا عموما به فکر ماندن بر سرقدرت به هر شکل ممکن هستند.

رابطه عرفان و سیاست:
بر اساس آنچه در تعریف عرفان مطرح است که عبارت از شناخت اسماء و صفات الهی و آنچه مستقیما یا غیر مستقیم به خدا مربوط می شود،انسان مربوط ترین موجود به خداوند است و بنا به تعریف سیاست که تدبیر امور هر چیز به گونه ای که موجب صلاح و تعالی آن باشد، ارتباط عمیق عرفان و سیاست آشکار می گردد.
زیرا غرض هر دو تکامل بخشیدن و تعالی دادن به انسان است

عرفان در عرصه شناخت به انسان قدرت صعود می دهد و سیاست در عرصه عمل. از این رو هر کدام از این دو بدون هم تضعیف شده و با هم تقویت می گردند.

تاریخ انسان نیز صحت این قول را به اثبات رسانده است زیرا هر جا حکومت جامعه به عرفان و سیاست سالم و صحیح متکی بوده موفقیت داشته و هر جا از این دو خالی بوده یا فقط به یکی متکی بوده است تضعیف شده و از انجام رسالت واقعی خود عاجز گشته است حکومت علی (علیه السلام) در صدر اسلام و حکومت امام خمینی در عصر حاضر نمونه بارز صدق این مدعی است.
عارف سیاستمدار
عارف سیاستمدار کسی است که عرفانش در خدمت سیاست اش و سیاست اش در خدمت عرفانش باشد در غیر این صورت یا عارف است یا سیاستمدار.تنها با آمیزش این دو، سیاست عرفانی یا عرفان سیاسی تحقق می یابد
هرگاه جامعه به پشتوانه عرفان سیاسی و سیاست عرفانی اداره شودهمان رنگ را خواهد پذیرفت یعنی یک جامعه عرفان سیاسی به عمل می آید.
اگر در راس جامعه یک شخصیت عارف سیاست مدار قرار گیرد جامعه را به سوی ارزش های مورد قبول خود سوق می دهد چنین جامعه ای رنگ شخصیت اول کشور خویش را به خود می گیرد
جنگ اش یک جنگ عرفانی سیاسی می گردد. صلح اش ،مدیریت اش و......همه سیاسی عرفانی و عرفانی سیاسی می شود
نمونه بارز این مساله در دوران صدر اسلام بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) عرفان سیاسی را در جامعه بسط داده و نتیجه اش ملاحظه معنویت در تمام ابعاد اجتماع بود.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) با شعار: «لَا رَهْبَانِيَّةَ فِي‏ الْإِسْلَامِ‏ (3) در اسلام رهبانیتی نیست»
«رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي‏ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ (4) جهاد در راه خدا رهبانیت دین من است»
رهبانیت مطرح در مسیحیت را که عرفان جدای از اجتماع بود محکوم کرده و رهبانیت اسلامی را که جهاد در راه هست به متن جامعه آورد.
و جامعه محض را که در قدیم مساوی با کشتار و غارت و ...بود در خدمت عرفان قرار داد جهاد نه تنها جامعه را از حمله دشمن مصون می دارد بلکه تعالی نهفته در رهبانیت را نیز در جامعه بسط می دهد
نمونه دیگر این حقیقت در هشت سال دفاع مقدس مردم ایران به طور کامل مشهود بود که عرفان سیاسی توسط رهبر فرزانه حضرت امام خمینی (ره) در اقشار مختلف ترویج داده شد به گونه ای که جوانان ما در جبهه ها یا همان دست هایی که تفنگ و اسلحه نظامی گرفته و از جامعه دفاع می کردند در دل شب در سنگرهای تاریک به درگاه بی نیاز دست نیاز باز کرده و می گفتند:

«قَوِّ علی خدمتک جوارحی (5) خدایا اعضا و جوارح مرا در راه خدمت به خودت قوی گردان»
زیرا آنان در رهبران الهی خود قدرت در مقابل دشمنان و ضعف و ذلت در مقابل خداوند را می دیدند و با تمام وجود این حقیقت را دریافته بودند که هر کس به میزان ذلت و خواری در محضر ربویی در مقابل دشمن عزیز و قوی می گردد.

پی نوشت:
1.حسيني زبيدي، محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس‏،ج8،ص322، دارالفكر،بيروت‏،1414 ق‏
2.ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول‏، ص185،جامعه مدرسین،قم،1404.
3.ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعائم الإسلام‏،ج2،ص193، مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم‏،1385 ق‏.
4.الأمالي( للصدوق)،ابن بابويه، محمد بن على‏،ص66،كتابچى، تهران‏، 1376 ش‏.
5.طوسى، محمد بن الحسن‏، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد،ج2،ص849،
مؤسسة فقه الشيعة، بیروت، 1411ق.

موضوع قفل شده است