پرسشهاى پيامبر (ص) در شب معراج از خداوند(3)
تبهای اولیه
پرسشهاى پيامبر (ص) در شب معراج از خداوند(3)
پرسشهاى پيامبر (ص) در شب معراج از خداوند(3)
[=arial,helvetica,sans-serif]پرسشهاى پيامبر (ص) در شب معراج از خداوند[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] اى احمد! آيا مىدانى چه عيشى گواراتر و چه زندگىاى باقىتر است؟[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] عرض كرد: خداوندا نمىدانم. فرمود: آن زندگىاى گواراتر است كه صاحبش از ذكر من غافل نگردد و نعمتهايم را به باد فراموشى نسپارد، و نسبت به حقم جاهل نماند و شب و روز به دنبال كسب خشنودى من باشد.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]و اما زندگى و حيات باقىتر اين است كه صاحبش آنقدر براى خويش عمل كند، كه دنيا در نظرش كوچك و آخرت بزرگ گردد و خواست مرا بر خواست خود مقدّم بدارد و رضايت مرا بطلبد و مرا با عظمت و بزرگ بداند و بداند كه در همه حال بر او اشراف دارم، و از ياد نبرد كه همواره بر كردار و گفتارش آگاهم، پس اگر اراده گناه كرد، مراقب من باشد و دل خود را از آنچه ناخوش دارم، فارغ بدارد، شيطان و وسوسه هايش را دشمن بدارد و نگذارد بر دلش راه يابد، پس اگر چنين بود، دلش را از محبّت خود مالامال مىسازم، تا در نتيجه قلب او را به طور كامل متوجّه خود نمايم، و دلش را از دنيا فارغ و به فكر آخرت مشغولش دارم، و او را چون دوستان ديگرم، از نعمتها بهره مند سازم، و چشم و گوش و قلبش را باز كنم، تا (حقيقت را) ببيند و جلالت و بزرگى مرا دريابد، و طورى شود كه لذّتهاى دنيا را خوش ندارد و از دنيا بترسد و چنان كه چوپان گوسفندان خود را از چراگاههاى خطرناك دور مىنمايد، او را از گناهها دور سازم، و چون بندهاى به اين مقام برسد، از مردم مىگريزد، و گوشه گیرى را اختيار مىنمايد و از دنياى فانى (فكرش) به آخرت باقى منتقل گردد و از وسوسه هاى شيطانى به خداوند پناه برد.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]اى احمد! چنين بنده اى را با شكوه و وقار زينت دهم، پس اين است عيش گوارا و زندگى دائمى و اين است، مقام كسانى كه از من راضىاند پس كسى كه ملتزم به كسب رضايت من گشت، سه خصلت را به او مىدهم: شكرگزارىاى را به او مىآموزم كه خالى از جهل باشد، و ذكرى به او بدهم، كه با فراموشى همراه نگردد، و حالتى به او دهم كه محبت مرا بر محبت مخلوقين مقدم بدارد، و چون مرا دوست بدارد، او را دوست دارم و چشم دلش را به عظمت خويش متوجه سازم و اينجا است كه چيزى را از او مخفى نمىدارم، و بندگان خاص را به او نشان دهم و در تاريكى شب و روشنايى روز با او سخن گويم، تا سخن گفتنش با مردم قطع شود و با ايشان مجالست ننمايد و كلام خود و فرشتگان را به گوشش برسانم، و رازى را كه بر خلق نهفته ام به او بياموزم، و لباسى از حيا بر او بپوشانم، تا همه مخلوقين از او شرم نمايند و آمرزيده بر روى زمين راه رود، و گوشش را شنوا و بصير گردانم، تا چيزى از بهشت و دوزخ بر او پنهان نماند، و او را به آنچه در قيامت بر مردم مىگذرد و هول و وحشتى كه گريبانشان را مىگيرد و چگونگى بازخواست توانگران و فقرا و جاهلان و عالمان آگاه سازم، (و چون بميرد) قبرش را روشن نمايم و نكير و منكر را براى سؤال نزد او بفرستم، اما اندوه مرگ و تاريكى قبر و لحد و ديدنيهاى وحشتآور را، بر او وارد نسازم، تا در قيامت، به پاى ميزان اعمال آيد و نامه عملش را به دست راستش دهم، و بدون واسطه با او سخن گويم، و اينها است صفات دوستان من.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]اى احمد! همّت را و زبانت را يكى گردان، و پيكرت را زنده بدار و لحظه اى از من غافل مباش، چون كسى كه از من غافل گردد باكى نخواهم داشت كه در چه وادى هلاك مىگردد.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]اى احمد! خردت را به كار بند، پيش از اينكه از بين رود، و هر كس عقل خود را به كار گيرد، هيچ گاه در امرى گرفتار لغزش و طغيان نمىگردد.[/][=arial,helvetica,sans-serif] ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج1، ص: 519و20[/]
[=arial,helvetica,sans-serif][/]