جمع بندی ازدواج اينترنتي

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ازدواج اينترنتي

سلام دوستان
من تازه عصو این شبکه شدم
یک سوال مطرح می کنم و خواهشمندم هرکسی نظر خودشو بصورت واقع گرایانه بده

بنده توی یه خانواده کاملا مذهبی بزرگ شدم. همون کوچیکی هم کلی حدیث و روایت و احکام بلد بودم که آدم بزرگش نمیدونس. اینارو گفتم که بدونید شرایط خانواده ما چطوره
اما از ابتدای نوجوانی احساس خلا یک همدم در کنارم خیلی اذیتم میکرد
اینو بگم که متاسفانه به شدت آدمی احساسی هستم. خلاصه باتوجه به همه این شرایط، که قصش مفصله، صبر کردم و دوران دبیرستان تموم شد و دو سال هم از دانشگام گذشت؛ اما منطقم اجازه نداد که پا رو اعتقادات بذارم و با دختری ارتباط برقرار کنم.

واقعا شرایط سختیو می گذروندم. شبی نبود که بدون گریه بخوابم Sad نمیدونم چرا Cray 2 از بی هدفی رنج میبردم. (البت یه گوشش واسه این بود که دیگه عبادات و واجبات رو از روی اشتیاق انجام نمی دادم) افسردگی گرفته بودم. من که شب امتحانی میخوندم، معدلم تو رشته فیزیک 14 بود، اما ترم چهار، فقط 3 واحد پاس کردم

خلاصه بگم؛ حدود شش ماه بود که گاه و بی گاه چت میکردم. با دوست، آشنا، همکلاسی، فامیل. معمولا هم طرف مقابل دختر نبود
یک روز تو یه روم با یه دختری آشنا شدم که دوهفته دیگه کنکور داشت. خلاصه منم که عاشق کنکور چندتا نکته بهش گفتم و بعد از یه مدت متوجه شدم که این دختر ازون آدمایی نیس که فکرشو میکردم. ازنظر تفکری و اعتقادی بسیار شبیه به خود ما هستن. دختریه چادری، از خانواده شهید، مث خودمون بسیجی (حداقل از نظر ظاهری بسیجیم) با ایمان، حافظ چند جز قرآن، و .... که اون رو هم تنهـــــــــــایـــــی کشونده بود به دنیای کثیف «نیـــمـباز»

بعد از حدود سه ماه تصمیم گرفتیم همدیگرو ببینیم و اتفاقا اولین قرارمون، مزار شهدای شهر، کنار قبر عموی شهیدش، بود
تا اینجا خلاصه ای بود از ماجرا! و اما سوال من:
ما تا جایی که امکان داره حدود رو رعایت می کنیم. خود بنده ی خدا اجازه نمیده که تماس داشته باشیم. من هم غیرتم اجازه نمیده.
اما نمیتونیم بی خیال این موضوع شیم که حداقل هفته ای سه بار با هم تلفنی صحبت کنیم و درطول روز به هم پیامک بدیم و از حال هم باخبر شیم
من تقریبا مطمئنم که همسر ایده آلی برای منه. چون از تمام خانواده و جد و آبائش خبر دارم.
خودش میگه منتظره من حداقل لیسانسمو بگیرم و یه کار معمولی داشته باشم و اون وقت پا پیش بذارم، اما من در شرایطی هستم که توان تحمل دو یا سه سال دیگه رو ندارم و اصلا نمیتونم سر درسام تمرکز کنم. به قول معروف آتشم تنده و خب نمیشه با طبیعتِ یه انسان 20 ساله جنگید.
ارتباط رو میدونم اشتباهه. اما خواهش میکنم در شرایط فعلی واقع بین باشید. بهترین کار چیه؟؟؟؟ با خانواده ها مطرح کنیم موضوع رو؟؟ یا بذاریمش واسه یوقتی که من از نظر درسی و معدل به حالت نرمال برگردم (اگه برگردم) تا مقبولیت بیشتری داشته باشم
این رو هم بگم که بعید میدونم پدر دختره حاضر بشه دخترش با فردی که تکلیف کار و درسش معلوم نیس، ارتباط داشته باشه

کارشناس بحث: حامی

حیف که اعتقاداتمون با هم فرق میکنه و توصیه هام بدردت نمیخوره. اگر نه حتمن یه راهکاری ارائه میدادم.

به هر حال آرزوی موفقیت دارم

به نام خدا.

سلام دوست عزیز. اینقدر سریع نا امید نشو. دوستان کارشناس یکم سرشون شلوغه و دیر میتونن جواب بدن.

به نظر من بهترین کار اینه که با خانواده ها موضوع رو مطرح کنید.

با تشکر ، ستایشگر :Gol:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

تا رسیدن کارشناس محترم یک نظر از تجربه ها :Gol:

بزرگوار سن بیست سالگی سن غلبه ی احساسات داغ برفکر وعقل وتدبیر است .

کمی تامل کنید آیا روا است زندگی و آینده ی خود ویک فرد دیگر را تحت سیطره ی این تمایلات واحساسات کنید ؟

به عینه شاهد این قبیل موارد بوده ام که پس از رفع نیاز در دادگاه حاضر شده اند وضمن طلاق توافقی در پاسخ دلیل می گویند آن وقتها آتیشمان تند بود و .... امروز فهمیده ایم که دیگر نیازی به هم نداریم وهر کدام باید دنبال نیمه ی گم شده ی خودمان باشیم .

سخت است .اما ایمان در همین صبر ها واستقامت ها به یقین می رسد .

از اول باید شرایط خود را می سنجیدید و این ارتباط را شروع نمی کردید . اما الآن بهترین گزینه ی شما مشورت با بزرگترها ومحرمان رازتان می باشد اگر از آنها کمک بخواهید قطعا" راه حل مناسبی را پیدا خواهند کرد . زیرا برای این مطلب نمی توان یک دستورالعمل واحد صادر کرد شاید خانواده ای شرایط پشتیبانی از فرزندش را درآن شرایط داشته باشد ویا .....

حق یارتان :Gol:

سلام
برادر دل داغ و تنهاتو وردار بیار پیش خودم... من همین جام... مال همین زمان... سال 2013 و توی همین جامعه... اعتقادمو از دینی بدست آوردم که پیامبرش گفت انسان پس از ایمان به خدا به چیزی برتر از همسر شایسته دست پیدا نمیکنه... 1400 سال پیش اومده بود ولی حرفاش تازه تر از حرفایی که این روزا میشنوی

••ostad••;312648 نوشت:

بزرگوار سن بیست سالگی سن غلبه ی احساسات داغ برفکر وعقل وتدبیر است .

سلام خدمت جناب ••ostad••
چند تا سوال دارم... هم سواله هم درد و دل
بزرگوار.. شمایی که میگی سن 20 سالگی سن غلبه ی احساسات بر عقل است... دوره ی درمانشم میگی؟... میخوام بدونم یه جوون 20 ساله کی خوب میشه؟... کی ورم دلش خوب میشه و عقلش بر میگرده سر جاش... کی شفا پیدا میکنه خلاصه؟


کمی تامل کنید آیا روا است زندگی و آینده ی خود ویک فرد دیگر را تحت سیطره ی این تمایلات واحساسات کنید ؟

نه خداییش همچنین روا هم نیستآ... داماش جان خودخواه نباش دیگه بابا... ببین پسرم تو الان جوونی... شور و هیجان و احساسات و انگیزه ی کار و تلاش داری... اون دختره... جوونه... پاکه... شور و نشاط داره... عین بچه آدم زندگیتونو کنین دیگه... حیف این جوونی ناب نیست که گند بزنی بهش؟
اینا ترجمه ی حرف شماست برای جوونی که دلش یه جایی گیره و دستش زیر سنگ


سخت است .اما ایمان در همین صبر ها واستقامت ها به یقین می رسد .

هر چی بیشتر خوندم و خط به خط پایین تر اومدم بیشتر آتیش گرفتم

یقین... اون وقت یقین به چی دقیقا؟... به اینکه یه جوونه دانشجوی بی کار که خرجشو باباش میده حق نداره عاشق بشه... بلانسبت (....) که عاشق شد... که دل داد... که از یکی خوشش اومد اونم رو حساب اینکه از خانواده شهیده... اهل بسیج و این چیزاست... حافظ قرآنه... با حجابه... که حاضر نبود و نیست و نخواهد شد نوک انگشتش به این پسر بخوره حتی اگه تو عشق بشه لیلی و اون پسر بشه مجنون... این پسر باید صبر میکرد... نباید میدید اصلا... اصلا حق نداشت برای دلتنگی هاش و پر کردن جای خالی یه همزبون بره با کسی چت کنه... وقتی دید و از خانواده و تفکر و حجابش با خبر شد باید میگفت خوب خدایا دیدم ولی بخاطر تو پا میذارم روی تمام احساسات و عواطف و نیازام... شب تا صبح پای سجاده میگفت فمن یتوکل علی الله فهو حسبه... بعد که احساسات و غریزه و عشق و این چیزا تو وجودش مرد و یه جورایی از تمام اینا گذشت اون وقت به یقینی میرسه که بیا و ببین...
درسته؟
درست معنی کردم؟... Damash78 نیست ولی من جاش عین اسفند رو آتیشم... اگه صبر میکرد و هیچی به اون دختر نمیگفت و اون دختر ازدواج میکرد میگفتین قسمت نبود دیگه... غیر از اینه؟... چون تاکید داشتین که زیاد دیدن و از رو تجربه میگین میخوام بپرسم عشق رو هم تجربه کردین؟
جسارتا توی آموزه ها دینی نگفته دین ملت چه جوری کامل میشه؟... من نمیگم راهی که رفتی درسته و هیچ راه دیگه هم نبود... از این دلم میگیره که میگین باید صبر میکردی و از اون طرف این صبرش رو میچسبونین به یقین به خدا... همون خدایی که میگیم برگی از شاخه نمی افته مگر اینکه میدونه... همون خدایی که میگیم از رگ گردن به ما نزدیک تره... همون خدایی که میگیم گفته مرا بخوانید شما را اجابت کنم... همون خدایی که میگیم گفته اونی که رفت پی هوسش جهنمی شد و اونی که به خدا توکل کرد خدا براش چاره سازه

یه نفر تو یه بیابون داشت میرفت که افتاد تو یه چاه... نشست به دعا کردن... گفت خدایا خودت نجاتم بده... فقط خودت... بعد یه مدت یه آتش نشان از بالای چاه یه طناب انداخت پایین و گفت بیا بالا... طرف گفت نه... خود خدا باید بیاد... اون قدر دعا کرد که مرد... بعدش موقع قیامت شاکی اومد پیش خدا که خدایا... مگه نگفتی صدام کنید جوابتونو میدم... مگه نگفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را... چرا هر چی صدات کردم نیومدی؟... خدا عصبانی برگشت بهش گفت آخه فلان فلان شده... وسط اون بیابون خشک بدون علف بدون جاده و خیابون و هیچ راه ارتباطی، آتش نشانی کجا بود که با خبر بشه بیاد تو رو نجات بده... من اونو فرستادم برای نجات تو

امیدوارم ربط این داستانو با حرفام و حرفاتون متوجه شده باشین


از اول باید شرایط خود را می سنجیدید و این ارتباط را شروع نمی کردید . اما الآن بهترین گزینه ی شما مشورت با بزرگترها ومحرمان رازتان می باشد اگر از آنها کمک بخواهید قطعا" راه حل مناسبی را پیدا خواهند کرد . زیرا برای این مطلب نمی توان یک دستورالعمل واحد صادر کرد شاید خانواده ای شرایط پشتیبانی از فرزندش را درآن شرایط داشته باشد ویا .....

شکی نیست که باید با بزرگتر ها مطرح کنه... ولی کلا بابت دل گرمی که آخرش دادین واقعا ازتون تشکر میکنم... اون چند تا نقطه رو بعد از یا بهتر بود این جوری ادامه میدادین... یا فاتحه مع الصلوات... تا دوستانی هم که براتون صلوات میزنن توی ثواب فاتحه هم شریک بشن

این حرفا رو با خون دل و عصبانیت نوشتم... قصد توهین نداشتم و ندارم ولی اگه زبونم تند و تلخ شد بخاطر حرفای نرم شما بود که نرمیش مثل نرمی پنبه ای که باهاش سر میبرن... عشق و احساسات و شعور یه جوون 20 ساله رو زیر سوال بردن و در آخر توصیه به مطرح کردن با خانواده بلکه برای شفاش کاری کنن، دلم آدم رو به درد میآره

برای قضاوت و راهنمایی یادتون باشه بجز دیدن تجربه هایی که اشتباه کردن... و حتی بجز دیدن تجربه هایی که موفق بودن... تجربه و درک چیزی که اون شخص باهاش درگیره الزامیه... برای اینکه به یه آدم گرسنه بگید چی بخوره و چی نخوره... دونستن اینکه گرسنگی چیه و شخص گرسنه چه حالی داره از همه مهم تره

بد جوری آتیش میگیرم وقتی کسی خیلی راحت به شعور و شخصیت آدم توهین میکنه... چه متوجه باشه چه نباشه... فحش میده بدونه اینکه بدونه حرفش برای طرف مقابل یعنی فحش... که تو 20 سالته و احساساتت باعث شده عقلت کار نکنه، دعا کن انشالله خوب میشی... شاید بگید منظورم این نبود... ولی تک تک کلمات اون جملتون عین چاقو فرو رفت تو قلب این جوون

***

Damash78 جان
یکم ازت سوال دارم و اطلاعات میخوام و یکم بعدش باهات حرف دارم... نمیگم میتونم مشکلت رو حل کنم چون دست من نیست دست خداست... دوست دارم اون آتش نشانه باشم که خدا میفرسته برای نجات... ولی اول و آخرش دست خداست
اگه دوست داشتی کمکت کنم و باهام درد و دل کنی بگو که منم حرفام و سوالامو شروع کنم
برات آرزوی سلامتی میکنم
فعلا

فرزند فاطمه;312754 نوشت:
سلام برادر دل داغ و تنهاتو وردار بیار پیش خودم... من همین جام... مال همین زمان... سال 2013 و توی همین جامعه... اعتقادمو از دینی بدست آوردم که پیامبرش گفت انسان پس از ایمان به خدا به چیزی برتر از همسر شایسته دست پیدا نمیکنه... 1400 سال پیش اومده بود ولی حرفاش تازه تر از حرفایی که این روزا میشنوی

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

اما اگر حرف بنده اشتباه بود وسن شما سن غلبه ی احساسات نبود فقط این احادیث را نمیدیدید واین آیات قران کریم را هم که مطلب بنده بر اساس آن بیان شده را هم در نظر می گرفتید :
اسلام دستورات ویژه‌ای در صورت فراهم نبودن شرایط ازدواج دارد، که به آنها دستور صبر و رعایت تقوا می‌دهد. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: ﴿وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ...﴾، (نور/۳۳). و کسانى که [وسیله] زناشویى نمى‏یابند باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بى‌‏نیاز گرداند...


و یا آیات 25 تا 28 سوره ی نساء
.25- و من لم يستطع منكم طولا ان ينكح المحصنت المؤمنات فمن ما ملكت ايمنكم من فتيتكم المؤمنات و اللّه اعلم بايمنكم بعضكم من بعض فانكحوهن باذن اهلهن و ءاتوهن اجورهن بالمعروف محصنت غير مسفحت و لامتخذت اخدان فاذا احصن فان اتين بفاحشه فعليهن نصف ما على المحصنت من العذاب ذلك لمن خشى العنت منكم و ان تصبروا خير لكم و اللّه غفور رحيم

26- يريد اللّه ليبين لكم و يهديكم سنن الّذين من قبلكم و يتوب عليكم و اللّه عليم حكيم

27- و اللّه يريد ان يتوب عليكم و يريد الّذين يتبعون الشهوت ان تميلوا ميلا عظيما

28- يريد اللّه ان يخفف عنكم و خلق الانسان ضعيفا

و كسى كه از شما توانائى مالى براى ازدواج زنان آزاد و عفيف و مؤمن ندارد _ نمى تواند از عهده پرداخت مهريه و نفقه برآيد، _ مى تواند با كنيزان به ظاهر مؤمنه اى كه ساير مؤمنين دارند ازدواج كند، و خدا به ايمان واقعى شما داناتر است، و از اين گونه ازدواج ننگ نداشته باشيد، كه مؤمنين همه از همند، و فرقى بين آزاد و كنيزشان نيست، پس با كنيزان عفيف و نه زناكار و رفيق گير البته با اجازه مولايشان ازدواج كنيد، و كابين آنان را بطور پسنديده بپردازيد، و كنيزان بعد از آن كه شوهردار شدند اگر مرتكب زنا شدند عقوبتشان نصف عقوبت زنان آزاده است، اين سفارش مخصوص كسانى از شما است كه ترس آن دارند اگر با كنيز ازدواج نكنند به زناكارى مبتلا شوند، و اما اگر مى توانيد صبر كنيد و دامن خود به زنا آلوده نسازيد، براى شما بهتر است، _ چون مستلزم نوعى جهاد با نفس است، _ و خدا آمرزگارى رحيم است (25)
خدا مى خواهد روشهاى كسانى كه پيش از شما بودند براى شما بيان كند، و شما را بدان هدايت فرمايد، و شما را ببخشد. و خدا دانائى فرزانه است (26)
خدا مى خواهد با بيان حقيقت و تشريع احكام به سوى شما برگردد، و پيروان شهوات مى خواهند شما از راه حقيقت منحرف شويد، و دچار لغزشى بزرگ بگرديد (27) خدا مى خواهد با تجويز سه نوع نكاحى كه گذشت بار شما را سبك كند، چون انسان ضعيف خلق شده است (28)

از این که حرفهای بنده باعث شد تا شما هم درد دلت را بازگو کنی خوشحالم .
زیرا گفتن درد از سنگینی آن شاید کمی بکاهد .دردی که دامنگیر بسیاری از جوانان مؤمن ومعتقد امروز جامعه است .

گرچه در نظر اول ما پدر ومادرها را همدرد ندانید ! اما درد آشنای غمخواری هستیم که صدمه بر قلبمان کمتر از صدمه بر دلهای جوانانمان نیست .

اما شما بزرگوار اغلب مطالب بنده را زیر ذره بین بردید به جز دو نکته ی اساسی را :

اول مشاهدات روزمره مان را مثلا" مطالب بنده که عین مشاهداتم بود ضمیمه ی تجربه در خطهای بالاتر بود .

••ostad••;312648 نوشت:
به عینه شاهد این قبیل موارد بوده ام که پس از رفع نیاز در دادگاه حاضر شده اند وضمن طلاق توافقی در پاسخ دلیل می گویند آن وقتها آتیشمان تند بود و .... امروز فهمیده ایم که دیگر نیازی به هم نداریم وهر کدام باید دنبال نیمه ی گم شده ی خودمان باشیم .

مثل این سطر که از ابتدا عرض کردم بنده کارشناس روانشناس نیستم وفقط حاصل تجربیاتم را به عنوان کسی که خودش فعلا" دو فرزند همدرد با شما را دارد واز طرفی هم تجربه های حقوقی که بعد از این اقدامهای بدون برنامه شاهد بوده ام واین که تنهایی بعدی بسیار سخت تر و دردناک تر از این تنهایی خواهد بود وآسیبهایی که در تصمیم گیری های عجولانه به خاطر رفع نیاز ، هم عزیزانمان وهم جامعه متحمل میشوند شاید کمتر از این آسیبها نباشد . فعلا" تا کارشناس محترم بیاند برای شروع بحث در حد توان وتجربه در خدمت دوستان هستم .

••ostad••;312648 نوشت:
کمی تامل کنید آیا روا است زندگی و آینده ی خود ویک فرد دیگر را تحت سیطره ی این تمایلات واحساسات کنید ؟
[

البته راهکارهایی هم دراین مورد بیان شده که اکثرا" بهتر از آنها خبر دارید .از جمله پایین آوردن سطح توقعات و یا اقدام به ازدواج موقت با اهلش که آسیب ها کمتر باشد .

حق یارتان :Gol:

بله دوستی بده
کیه که ندونه؟
همه میدونن
بله همه میدونن لااقل اینجا همه میدونن
ولی چاره چیه؟ راه حل کدومه؟
وقتی پدر مادرها همراه نیستن چیکار باید کرد؟
چیکار میشه کرد؟
وقتی گیر میکنی چیکار باید بکنی؟
آهااااااااااااااااااااااای یکی جواب بده چی کار باید کرد؟؟؟؟؟؟؟؟

[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله

جناب فرزند فاطمه بزرگوار حرف شما متین اما لطف کنید یک راهکار هم بدید
اینکه هر کس هر وقت نسبت به کسی احساس خاصی پیدا کرد یعنی حتماً باید همون روز باهاش ازدواج کنه که درست نیست ، شرایط ازدواج رو هم باید داشته باشن
من حدود 24 سال سن دارم ، به نظرتون دوست ندارم ازدواج کنم ؟
اگر جوانی در سن من نخواد ازدواج کنه به جرات میگم که بیمار هست اما شرایطش هم باید باشه
در این گونه موارد باید یک شناختی از طرف داشت و تا زمانیکه این شناخت نباشه نسخه عمومی پیچیده میشه
عموم این ارتباطات احساسی هست و متاسفانه در شرایط کنونی 20 سال سنی نیست که بشه در مورد موضوع مهمی مثل ازدواج بصورت عقلایی تصمیم گرفت
اصولاً زمانی که احساس بوجود میاد (همونطور که ایشون گفتن) قطعاً عقل رو تحت تاثیر قرار میده بخصوص در این سن
عرف جامعه قبول نمیکنه که کسی در این سن با عقل و منطق تصمیم به ازدواج بگیره و موفق هم باشه
این از شرایط عمومی
حالا ایشون خلاف عرف هستند و انشاالله با عقل سلیم به این نتیجه رسیدند که این خانم همسر مناسبی برای ایشون هستند چه باید کرد ؟
باید دوستی کرد یا با خانواده ها مطرح کرد ؟
الحمدلله ایشون و اون خانم خانواده مذهبی دارند و راحتتر میشه باهاشون صحبت کرد
چه ایرادی داره باهاشون صحبت کنید ؟
حتی اگر هم مخالفت کردن حداقلش این هست که خانواده اون خانم هم میدونند که پسری در زندگی دخترشون هست که بهش علاقه داره و اگر براشون خواستگار اومد خیلی به دخترشون فشار نیارن
برای خودتون هم خوب هست که حداقل خانواده شما حواسشون باشه که پسرشون کم کم به سنی رسیده که نیاز به ازدواج داره
متاسفانه بعضی از خانواده ها اصلاً به ذهنشون هم نمیرسه که بچه 25 سالشون ممکنه که بخواد ازدواج کنه و در ذهنشون این بشر هنوز بچه هست
بهترین کار این هست که به خانواده هاتون بگید
[/]

نقل قول:
بهترین کار این هست که به خانواده هاتون بگید

بله ولی این و هم همه میدونن!
اما اینکه چرا عمل نمیکنن به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه؟
همون که من در پست قبلی عرض کردم
عدم همراهی پدر مادر ها
اینجاست که من میگم حالا باید چیکار کرد؟

[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله

گل مینا;312943 نوشت:
بله ولی این و هم همه میدونن!
اما اینکه چرا عمل نمیکنن به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه؟
همون که من در پست قبلی عرض کردم
عدم همراهی پدر مادر ها
اینجاست که من میگم حالا باید چیکار کرد؟

اما به نظر من دلیلش این نیست
ایشون گفتند خانواده مذهبی دارند و من هم گفتم با خانواده های مذهبی راحتتر میشه در این مورد صحبت کرد
به نظرم دلایل زیادی میتونه داشته باشه خجالت کشیدن ، عدم اعتماد به نفس ، ترس از شنیدن جواب منفی و مخالفت ، و اینکه اون شخص انقدر اهمیت نداره که در موردش با خانواده صحبت بشه که امیدوارم این آخری نباشه چون نشون میده که این یک احساس هست نه عشق[/]

كبوتر حرم;312850 نوشت:
اینکه هر کس هر وقت نسبت به کسی احساس خاصی پیدا کرد یعنی حتماً باید همون روز باهاش ازدواج کنه که درست نیست ، شرایط ازدواج رو هم باید داشته باشن

پس شما موافق هستید که هر کس احساس خاصی نسبت به کسی پیدا کرد ،اگه شرایطشم مناسب بود برای ازدواچ،میتونن با هم ازدواج کنن،مگه نه؟

كبوتر حرم;312850 نوشت:
حتی اگر هم مخالفت کردن حداقلش این هست که خانواده اون خانم هم میدونند که پسری در زندگی دخترشون هست که بهش علاقه داره و اگر براشون خواستگار اومد خیلی به دخترشون فشار نیارن برای خودتون هم خوب هست که حداقل خانواده شما حواسشون باشه که پسرشون کم کم به سنی رسیده که نیاز به ازدواج داره

منم با فرمایش جناب کبوتر کاملا موافقم.

ببین برادر من اگه واقعا دختره رو میخوای،و مطمئن هستی که دختره همه جوره پات وایمیسته پس نترس برو جلو.
امیدوارم به عشقت برسی،مارو هم دعا کن.

سلام ostad
بخاطر مسافرت نمیتونم الان پاسخ بدم
از صبر و برخورد ملایم شما متشکر
انشالله آخر هفته بر میگردم

گل مینا;312827 نوشت:
بله دوستی بده
کیه که ندونه؟
همه میدونن
بله همه میدونن لااقل اینجا همه میدونن
ولی چاره چیه؟ راه حل کدومه؟
وقتی پدر مادرها همراه نیستن چیکار باید کرد؟
چیکار میشه کرد؟
وقتی گیر میکنی چیکار باید بکنی؟
آهااااااااااااااااااااااای یکی جواب بده چی کار باید کرد؟؟؟؟؟؟؟؟

[="navy"]با شما موافقم
متاسفانه وضعیت مایی که می خواهیم به دین عمل کنیم (نمیگم میکنم ولی حداقل دوست دارم عمل کنم) اینه که پدر و مادرامون دین را خلاف عرف میدونن ازون طرف اگه بخواهیم طبق عرف عمل کنیم بهمون میگن خلاف دینه .
میگن تو الافی کار نداری.پول نداری چرا عجله داری. یه جوری میگن الاف انگار درس خوندن الافیه (بهتره ازین به بعد به جای واژه پوچ و بی معنی دانشجو از واژه الاف استفاده شود)
خودشون 17 18 سالگی رفتن سر زندگی نوبت ما که شد...
اگه بخواهیم طبق نظر جامعه عمل کنیم تا 25 سالگی که فوق لیسانس طول میکشه بعدش 2 سال سربازیش 27 بعد تا بیای کار پیدا کنی 28 تا بخواهی یه پولی جمع کنی 30 تا بیایی بری خواستگاری کیس مناسب پیدا بشه میشه 31 32 .
با این وضعیت کاهش طول عمر جامعه خیلی دووم بیاریم 50 سالگیه
آخه سی و دو سالگی من زن میخوام برا سر قبرم!
چه کنیم درکمون کنن نمیدونم والله
ببخشید صدای منم درآوردید[/]

سلام دوستان
خدافوت
قبل از خواب گفتم یه سری بزنم، شاید خبری شده باشه. دیدم به به، دوستان سنگ تموم گذاشتن
انشاله که اجر شما رو خود بی بی فاطمه زهرا عنایت کنه و شفیع همه ما پیش خدا باشه

بله، حق با شماست. درسته، این احساس و غریزه خیلی نامرده. بذارید خودمونی صحبت کنم. پدرم در اومده تا تونستم خودم رو کنترل کنم و به هرکس و ناکسی نگاه نکنم و هرچیزی رو نشنوم و دلم هرچیزی رو نخواد.
شاید باورتون نشه، اما این حس حدود 10 ساله که اذیتم میکنه. آرزوی داشتن یه همدم و یه همزبون. متاسفانه بزرگترین دستاوردی که برتری هوش یک بچه نسبت به همسن و سالاش داره (اکثرا البته) اینه که اون بچه تو سن پایین چیزایی رو میفهمه و درک میکنه که نباید... و این همیشه براش سرخوردگی و عقده به بار میاره. البته اصلا نمیخوام به خودم بگیرم، نه؛ این هوش و استعداد به هرکی که داده بشه، در مقابل ازش سوال هم میشه که تو با این نعمت الهی چطور برخورد کردی؟
بگذریم. حق با دوستان بود. اما اینو قبول ندارم که هر دوستی قبل از ازدواجی به دادگاه کشیده میشه.
درضمن من اگه میخواستم فقط برای رفع عطش به ازدواج فکر کنم که تاحالا بیکار نمیموندم. :اس
دارم به شما میگم گزینه مناسبش پیدا شده است و بس. کاملا هم عقلانی بررسی کردم.
واقعا درکش اینقدر سخته که یه جوون، هم از نظر منطقی به یه جوون بخوره و هم اینکه از نظر احساسی به هم وابسته باشن و به هم علاقه داشته باشن؟؟ :اس
دوست عزیزم فرزند فاطمه خیلی قشنگ، حرف دلمو زد. حرفایی که گاهی قسمتیشو به دوستای محرم رازم میگفتم و گاهی فرومیخوردم و بغض میشد و مجبورم میکرد با صدای سکوت، گریه کنم.
البته اینو هم بگم که بدون درنظر گرفتن شرایط خاص مسئله، حق با Ostad عزیزه
شاید برای اینکه یه مقدار داده های مسئله که حداقل معضل چندتا جوون دور و بریم هست، بیشتر بشه، بهتر باشه از شرایط بگم

بنده اسمم محمد ه، کوچیکه همه شما
من یه جوون 20 ساله ام (راستش نفهمیدم کی شدم جوون، هنوز احساس میکنم تازه نوجوونم، اما واقعیتش اینه دیگه موهامم چندتاش سفید شده) که خانواده خیلی خوبی دارم
خلاصه بگم که همین چندوقت پیش (خرداد 91) بحثش پیش اومد تو خونه. پدرم به دلایل شغلی هر 3 - 4 ماه یه ده دوازده روزی میاد خونه و مابقیشو سره مرزه. واسه همه سربازای گمنام دعا کنین بچه ها.
اما اون شبی که بحثش پیش اومد مامان همه شرایطو واسم تبیین کرد
واقعا برای تشکیل زندگی، تهی بودم
گفت من و بابات چهار پنج ساله که به فکرت هستیم
حتی چندتا گزینه هم واست درنظر داشتیم، اما واستادیم تا خودت انتخاب کنی.
من: Fool
گفت اگه بخوای میتونم برات یه عروسیه خوب هم برگزار کنم اما بعدش چی؟؟
با این همه صرفه جویی، حقوق بابات کفاف خودمونو به زور میده، انتظار نداشته باش دو تا خانواده رو راه ببره
من: $ بمیرم هم حاضر نیستم خرجمو بابام بده

مامان گفت پس باید به فکر کار باشی، اما از طرفی تو هنوز درستو تموم نکردی. بهتره که با تمرکز بالا به درست برسی و بعد از اون دنبال مستقل شدن باشی
چند تا نمونه موفق و ناموفق هم تو فامیل مثال زد و دلایل هرکدوم رو برشمرد
در پایان هم گفت هر تصمیمی بگیری من پشتت هستم

الانشم هرازگاهی صحبتش میشه و به شوخی چیزایی رو بارم میکنه و من طبق تربیت حتی یک کلمه هم حرف نمی زدم
شب یلدا بود که خاله و مادربزرگم بحثشو پیش کشیدن و گزینه هایی رو پیشنهاد دادن تو فامیل و مامان بعضیاشونو رد میکرد و از بعضیاشون تعریف و تمجید. جالب اینجا بود که من هیچکدوم رو نمیشناختم.
من اما دلم پیش همونی بود که در اولین پست، شرایطش ذکر شده بود.

سلام محمد عزیز از طرز بیانت خیلی خوشم اومد
ان شاالله هم پدرتون همیشه با افتخار زندگی کنن و هم خودتون
ازدواج یه مشکل بزرگی برای اکثر جوونا شده
ولی بیاییم قبل از ازدواج با 4تا از کسانی که طلاق گرفتن صحبت کنیم مطمعنا با این حج طلاق اینقدر شبیه به خودمون هست که نگو
باهاشون صحبت کنیم بی پرده از هر چیزی که دوست داریم سوال کنیم ببینیم ملاکای اون چی بوده به کجا رسیده؟
من از خیلیاشون می پرسم می گن این همه شور و عشق و علاقه که قبل از ازدواج هست بیشتر بخاطر توهم ذهنی و فعالیت چند هورمون جنسیه
می گن شش ماه بعد از ازدواج حتی کسانی که حتی یه لحظه هم نمی تونستن از هم دور بشن اون شور از بین می ره و دقیقا اصل زندگی از 6ماه به بعده که خیلیا کم میارن
توصیه می کنم حتما با عقل کار کنید اگر تونستید یه دوره 40 روزه بگیرید و در این 40روز حتی یک دقیقه هم به طرف فکر نکنید بعد از 40روز یه شب بشین فکر کن اگر فکرت گفت خوبه با خونواده مطرحش کن
ولی تو 40روز اصلا نباید بهش فکر کنی می دونم سخته ولی همین 40روز درصد بسیار زیادی از زندگیتو تضمین می کنه
یا علی

damash78;313399 نوشت:
بنده اسمم محمد ه، کوچیکه همه شما
من یه جوون 20 ساله ام (راستش نفهمیدم کی شدم جوون، هنوز احساس میکنم تازه نوجوونم، اما واقعیتش اینه دیگه موهامم چندتاش سفید شده) که خانواده خیلی خوبی دارم
خلاصه بگم که همین چندوقت پیش (خرداد 91) بحثش پیش اومد تو خونه. پدرم به دلایل شغلی هر 3 - 4 ماه یه ده دوازده روزی میاد خونه و مابقیشو سره مرزه. واسه همه سربازای گمنام دعا کنین بچه ها.
اما اون شبی که بحثش پیش اومد مامان همه شرایطو واسم تبیین کرد
واقعا برای تشکیل زندگی، تهی بودم
گفت من و بابات چهار پنج ساله که به فکرت هستیم
حتی چندتا گزینه هم واست درنظر داشتیم، اما واستادیم تا خودت انتخاب کنی.
من: Fool
گفت اگه بخوای میتونم برات یه عروسیه خوب هم برگزار کنم اما بعدش چی؟؟
با این همه صرفه جویی، حقوق بابات کفاف خودمونو به زور میده، انتظار نداشته باش دو تا خانواده رو راه ببره
من: $ بمیرم هم حاضر نیستم خرجمو بابام بده

مامان گفت پس باید به فکر کار باشی، اما از طرفی تو هنوز درستو تموم نکردی. بهتره که با تمرکز بالا به درست برسی و بعد از اون دنبال مستقل شدن باشی
چند تا نمونه موفق و ناموفق هم تو فامیل مثال زد و دلایل هرکدوم رو برشمرد
در پایان هم گفت هر تصمیمی بگیری من پشتت هستم

الانشم هرازگاهی صحبتش میشه و به شوخی چیزایی رو بارم میکنه و من طبق تربیت حتی یک کلمه هم حرف نمی زدم
شب یلدا بود که خاله و مادربزرگم بحثشو پیش کشیدن و گزینه هایی رو پیشنهاد دادن تو فامیل و مامان بعضیاشونو رد میکرد و از بعضیاشون تعریف و تمجید. جالب اینجا بود که من هیچکدوم رو نمیشناختم.
من اما دلم پیش همونی بود که در اولین پست، شرایطش ذکر شده بود.

سلام بر شما دوست خوبم
اول اینو بگم که چون خودم به دردت دچارم واقعا درکت می کنم. دوم اینکه اگه واقعا دوست داری هرچه زودتر ازدواج کنی، از همین الان که دانشجو هستی یه سری کارهای کوچولو انجام بدی تایه پولی (هرچند اندک)دربیاری.
سوم اینکه خدا پول واسه چند تا چیز رو جور میکنه که یکیش ازدواجه.(درضمن شما میتونید چند سال عقد بمونید تا درستون تموم بشه. همونطور که الان پدر مادراتون خرجتون رو میدن ،توی دوران عقد هم همینطوره دیگه)
توکلت به خدا باشه ، ولی تمام تلاشتم بکن.هر وقت بیکاری سعی کن یه حرفه ای یاد بگیری تا بتونی ازش درآمد کسب کنی.
در آخر حداقل به مامانت بگو که یه نفر رو دوست داری . شرایطتت رو هم کامل براش بازگو کن. اگرم رابطه ات با اون خانم ادامه داره، حد و حدود رو زیر پا نذار.
نزدیک شدن زیاد به هم خیلی خطرناکه و خیلی به ضررتونه

لا حول و لا قوة الا بالله

حق دوست;313382 نوشت:

خودشون 17 18 سالگی رفتن سر زندگی نوبت ما که شد...

سلام بر شما
اينكه سن ازدواج بالا رفته رو باهاتون موافقم و متاسفانه اين مشكل بزرگي هست اما شرايط هم فرق كرده
اتفاقاً ديشب با بنده خدايي داشتم صحبت ميكردم گفت شما چند سالتونه ؟ گفتم 24 ، گفت من سن شما بودم بچه داشتم
گفتم شرايط الآن با زمان شما يكيه ؟ گفت نه
اصلاً جوانها هم اونموقع فرق ميكردند ، اونموقع دختر در 15 سالگي مادر يك خانواده بود الآن تو 25 سالگي تازه داره غذا پختن ياد ميگيره
پسر هم همينطور ، خيلي ها اصلاً به فكر كار هم نيستند ، به يكي از دوستانم گفتم تو سن 3-22 سالكي هنوز از بابات پول ميگيري ؟ با افتخار گفت من تو جيب بابام زندگي ميكنم
كسي كه چنين سطح فكري داره چطور ميتونه ازدواج كنه ؟
از طرفي توقعات هم بالا رفته
همه ميگن قديمها يك نفر كار ميكرد 10 نفر سير ميشدند الآن 10 نفر كار ميكنند 1 نفر هم سير نميشه
خب اونموقع توقعات هم پايين تر بود ، كسي عارش نميومد شب نون و پنير بخوره ، خبري از تلويزيون ال اي دي 42 اينچ و يخچال سايد باي سايد و ... نبود اما الآن هست
متاسفانه چه دوست داشته باشيم و چه نداشته باشيم چنين عرف هايي در جامعه هست

[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله

Damash78;313398 نوشت:

شاید باورتون نشه، اما این حس حدود 10 ساله که اذیتم میکنه. آرزوی داشتن یه همدم و یه همزبون. متاسفانه بزرگترین دستاوردی که برتری هوش یک بچه نسبت به همسن و سالاش داره (اکثرا البته) اینه که اون بچه تو سن پایین چیزایی رو میفهمه و درک میکنه که نباید...

متاسفانه الآن جامعه به سمتي پيش رفته كه اكثر نوجوانها مسائل جنسي برات تشريح ميكنن اون هم بصورت تمام رنگي
از يه طرف ماهواره و موبايل و فيلم و بلوتوث از يه طرف كوچه و خيابون و از طرف ديگه مدرسه كه به نظرم يكي از مهمترين آموزشها در نظام آموزش و پرورش ما آموزش مسائل جنسي هست
الحمدلله همه بچه ها براي خودشون استادي هستند
الآن ديگه اين مسائل به هوش نيست اتفاقاً كسي كه بلد نباشه سطح هوشي پاييني داره
يك بار من به دوستانم گفتم من نميتونم فحش بدم ،تقصير خودم نيست هر كاري كه ميكنم فحش رو زبانم نميچرخه همه بهم خنيدند
ببينيد جامعه به چه سمتي رفته كه كسي كه نميتونه فحش بده مورد تمسخر قرار ميگيره
Damash78;313398 نوشت:
واقعا درکش اینقدر سخته که یه جوون، هم از نظر منطقی به یه جوون بخوره و هم اینکه از نظر احساسی به هم وابسته باشن و به هم علاقه داشته باشن

عرض كردم كه شما چون خيلي از خودتون تعريف نكرده بوديد نسخه عمومي بهتون پيچيده شد
از نظر عرف و منطق و اينكه شرايط عمومي رو ببينيم اينكه جوان 20 ساله با عقل و منطق به كسي علاقه مند بشه سخت هست اما شدني هست
چرا نشه ؟
Damash78;313398 نوشت:
دوست عزیزم فرزند فاطمه خیلی قشنگ، حرف دلمو زد.

حرف دل خيلي هاست اما چاره چيه ؟
به شما قول ميدم بيش از 90% جوانهاي همسن و سال من و شما در همين سايت دوست دارند ازدواج كنند ولي شرايط ازدواج رو هم بايد داشت
Damash78;313399 نوشت:

اما اون شبی که بحثش پیش اومد مامان همه شرایطو واسم تبیین کرد
واقعا برای تشکیل زندگی، تهی بودم
گفت من و بابات چهار پنج ساله که به فکرت هستیم
حتی چندتا گزینه هم واست درنظر داشتیم، اما واستادیم تا خودت انتخاب کنی.
من: Fool
گفت اگه بخوای میتونم برات یه عروسیه خوب هم برگزار کنم اما بعدش چی؟؟
با این همه صرفه جویی، حقوق بابات کفاف خودمونو به زور میده، انتظار نداشته باش دو تا خانواده رو راه ببره
من: $ بمیرم هم حاضر نیستم خرجمو بابام بده
مامان گفت پس باید به فکر کار باشی، اما از طرفی تو هنوز درستو تموم نکردی. بهتره که با تمرکز بالا به درست برسی و بعد از اون دنبال مستقل شدن باشی
چند تا نمونه موفق و ناموفق هم تو فامیل مثال زد و دلایل هرکدوم رو برشمرد
در پایان هم گفت هر تصمیمی بگیری من پشتت هستم
الانشم هرازگاهی صحبتش میشه و به شوخی چیزایی رو بارم میکنه و من طبق تربیت حتی یک کلمه هم حرف نمی زدم
شب یلدا بود که خاله و مادربزرگم بحثشو پیش کشیدن و گزینه هایی رو پیشنهاد دادن تو فامیل و مامان بعضیاشونو رد میکرد و از بعضیاشون تعریف و تمجید. جالب اینجا بود که من هیچکدوم رو نمیشناختم.
من اما دلم پیش همونی بود که در اولین پست، شرایطش ذکر شده بود.

بابا شما خيلي جلوتر از مايي
حداقل كسي هست كه بخواد براتون عروسي بگيره ، منكه خودم بايد دست به كار بشم
باز خدا رو شكر به فكرتون هستن پس مشكلتون حله ديگه
من ليسانسم رو گرفتم الآن هم دانشجوي كارشناسي ارشدم الحمدلله رشته خوبي هم دارم كه بتونم باهاش كاري پيدا كنم ، از 19 سالگي كه ترم 2 بودم كارمندم الآن هم دنبال كار بهتري هستم كه نااميد هم نيستم دو تا مزيت عمده اي هم كه نسبت به بقيه دارم اينه كه هم خونه خريدم و هم معاف از خدمت سربازي هستم
با اين شرايط هنوزم كه هنوزه مادرم بطور جدي در مورد ازدواج باهام صحبت نكرده
اصلاً بهش بگم زن ميخوام سرم رو از تنم جدا ميكنه :khaneh:
خانواده مادرم همه دست به دست هم دادن دختر خالم رو بگيرم خانواده پدرم هم ميگن بايد دختر عمه رو بگيري
تنها كسي كه مخالف ازدواج من هست خودم و مادرم هستيم :khaneh:

دوست عزيز تا تنور داغه بچسبون
غمت نباشه
من شغل و درآمد رو از خدا خواستم و گرفتم الآن هم بعد از فرج حضرت دعاي بعديم روزي حلال هست و مطمئنم كه خدا هم ميده[/]

بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

كبوتر حرم;313429 نوشت:
گفتم شرايط الآن با زمان شما يكيه ؟ گفت نه

ای بابا اینها همش بهانه های خانواده هاست متاسفانه الان فقط لای قران باز میشه کی حاضره بفهمه و درک کنه قران چی میگه؟
وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (024 | نور - 32)
مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالحو درستكارتان را; اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد; (فضل) خداوند واسع و (از نيازهاى بندگان) آگاه است.
بابا جان اینا فقط بلدن بعد از ازدواج قرآن رو بزارن بالای تاقچه و چهارتا بهانه جور کنن و فاتحه دین رو بخونن....
این روزا انسان سیر چمیدونه گرسنگی یعنی چی؟
فردای قیامت هم به خداوند هم باید گفت زمانه عوض شده؟نه نمیتونی....پس قرآنش چرا هنوز استفاده میشه.باید برخی آیه ها رو انداخت دور چون به این زمانه نمیخوره؟

نه....
دوست داری چندتا از نمونه سوالارو بهتون بگم که امتحان رو خراب نکنید؟
پدر مادرایی که فرزند دارید...اگر از شما سوال بشه:
من خدا نیاز جنسی جوون رو توی سن 15 قرار دادم....تو تونستی برای جوونت کاری کنی که تا اون سن اماده برای ازدواج بشه؟
کسانی که میگن جوون باید دیر ازدواج کنه(روانشناسان دینی و غیر دینی):
شما چی خلق کردی بزرگوار که همچین حرفی میزنی؟اگر بنا بر این بود جوان توی سن 20 ازدواج کنه خداوند توی سن 15 چرا باید جوون رو به سن بلوغ میرسوند؟اگر به فکر آوردن توجیه هستی برای من نیار من بنده ام.برای خدا بیار ببینم میتونی یا نه.
بقول حاج آقا قرائتی اینا هرچی میخوان بگن بذار بگن اینا یدونه پشه هم خلق نکردن!!
در ضمن اگر زمونه عوض شده بود خدا باید کاری میکرد یعنی سن بلوغ ایشون رو بالا میبرد...چرا نبرد....چون این ماییم که باید تابع حکم الهی باشیم نه ایشون تابع افکار غلط ما بنده ها...

اگر ازتون سوال بشه وقتی سیر بودی چقدر بفکر گرسنه ها افتادی چی داشتی بگی؟بچت توی سن سی سالگی ازدواج کرده...
این گناهاش رو ببین:
1.زنا
2.چش چرانی
3.تجاوز به ناموس مومن و کافر و منحرف کردن هزاران جوان!!!!
این ها رو توی دفترت نوشتن اونوقت با اردنگی پرتت کردن وسط جهنم متوجه میشه قرآن اومد بگو چشم و توجیه نکن که از گمراهان باشی.
نتیجه:جوون باید زود ازدواج کنه.اگر شرایط نداره باید قبلش به فکرش میبودی تا فراهم بشه.حالا که فراهم نکردی فراهم کن که فردا پدرتو در میارن.
راستی بابا و مامان ها به اون قران بالای تاقچتون نگاه بندازید یکم.در ضمن فقط متن عربیشم نخونید و بدونید خوندن قران و متوجه نشدن آن هیچ ثوابی ندارد که هیچ توهین بقرآن هم هست.
مثل این میمونه که من ترجمه یک کتاب رو به زبان ژاپنی بدم بهت بگم بخون و هدایت شو و کلی هم ثواب کن تازه نور هم هست فقط ژاپنیشو بخون!!!مسخرست.
خواهشاً توی احکام و چیزایی که به خورد دینتون میدید فکر کنید.چون فردای روز پاسخ هزاران سوال رو باید بدید.
یا علی.

[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله

مسافر زمان;313402 نوشت:

توصیه می کنم حتما با عقل کار کنید اگر تونستید یه دوره 40 روزه بگیرید و در این 40روز حتی یک دقیقه هم به طرف فکر نکنید بعد از 40روز یه شب بشین فکر کن اگر فکرت گفت خوبه با خونواده مطرحش کن
ولی تو 40روز اصلا نباید بهش فکر کنی می دونم سخته ولی همین 40روز درصد بسیار زیادی از زندگیتو تضمین می کنه

جناب مسافر زمان اين چيزي كه شما ميگي تقريباً محال هست
شما اگر يه كتابي رو بخونيد تا مدتها بهش فكر ميكنيد چه برسه به اين موضوع ، اون هم يكباره شروع كنه 40 روز فكر نكنه اون هم با شرايطي كه ايشون داره
بهترين كار همينه كه با مادرتون صحبت كنيد
دزدي كه نميخواييد بكنيد ميخواييد ازدواج كنيد
خداييش هم خانواده خوب و فهميده اي داريد ، هر كسي انقدر شانس نداره
آهو*;313407 نوشت:
از همین الان که دانشجو هستی یه سری کارهای کوچولو انجام بدی تایه پولی (هرچند اندک)دربیاری.

اين يه سري كارهاي كوچيك هم يه كم سخت هست
كلاً شرايط اشتغال خيلي سخت هست
قبلاً بهانه اين بود كه چون ليسانس نداري بهت كار نميديم الآن هم كه ليسانس گرفتم گفتم مثلاً فوق ليسانس بگيريم كه شايد بيشتر به درد جايي بخورم الآن هم ميگن چون دانشجويي كار نميديم
كلاً اشتغال معظلي شده ولي واقعاً در اين چند سال بيش از پيش به بزرگي خدا پي بردم
خدا خيلي خيلي يبشتر از چيزي كه فكرش رو ميكردم روزي رسان هست[/]

سلام
یکی از راه ها همونی بود که صفحه قبل یکی از دوستان گفتن اونم این که فعلا عقد کنید تا شرایط مهیا بشه خوب به این میشه به عنوان راه حل نگا کرد ولی واسه همه خانواده ها تعریف شده نیست انگار ارتباطات یواشکی بیشتر براشون قابل قبوله تا عقد!
درسته شرایط الان با شرایط 20 سال پیش فرق کرده ولی این خودمون هستیم که شرایط و تغییر دادیم ، سطح توقعات و بالا بردیم و در یک کلام غرق دنیا شدیم

جدیدا خوب تلویزیون راجب ازدواج آسان تبلیغ میکنه! اونم چه جوری توضیح میده اینجوری که :
ازدواج آسان = مهریه کم!
مجلس قانون تصویب میکنه که حداکثر مهریه 110 سکه یعنی تااین تعدا زندان داره و مابقیش زندان نداره!
چپ میرن راست میان راجب مهریه صحبت میکنن اون وقت کسی نیست بگه آقا جان جهیزیه که با این هزینه های سرسام آور به دوش خانواده دختره اصلا حرف شرع نیست!!!
قابل توجه آقایون هزینه جهیزیه و در حقیقت وسایل زندگی از نظر شرعی با اوناست نه دختر اما اینچیزی که تو جامعه ما جا افتاده جنبه عرفی داره نه شرعی

بسم رب الشهدا و الصدیقین

دوباره سلام دوستان

ممنون از حرفای قشنگی که زدین

چندتا نکته رو بگم:
اولا که به نظر من دوره 40 روزه واسه من تقریبا محاله. گفتم تقریبا
بجاش ما تو مدت کم آشناییمون، دوتا چله عهد خوانی گذروندیم و امروز 4مین روز از دوره سومش بود
هرکی زودتر پاشد، اون یکی رو واسه نماز صبح بیدار میکنه Wacko

نکته بعدی این که همه جا میشنویم و میخونیم که دوره عقد نباید بیشتر از شش ماه یا یک سال طول بکشه
با خود بنده خدا هم که صحبت میکردم نظرش همین بود و گفت که پدرم هرگز حاضر نمیشه اسم کسی رو دخترش بمونه... هرچقدر من از راههای مختلف اصرار میکنم، ایشون (یا از ترس و یا تصور درست یااشتباهی که از پدرش داره،) میگه که نه؛ پدرم قبول نمیکنه.

ای کاش می شد خودم تنهایی یه ربع با پدرش حرف بزنم و حرف دلمو بدون خجالت بهش بزنم و با دلایل منطقی قانعش کنم. دو سه باری ایشونو از نزدیک دیدم و حتی یادواره شهدای محل، یک متری ایشون تو مسجد نشسته بودم Sad

درضمن من نگفتم که از سنین پایین مسایل جنسی توجه منو به خودش جلب کرد. بلکه برعکس، من خیلی دیر سر از این چیزا درآوردم. و چیزی که منو اذیت میکرد، نداشتن یه تکیه گاه عاطفی بود

چند روزه که به فکر افتادم به تدریس خصوصی بپردازم. چندتا اطلاعیه و تراکت هم چاپ کردم میخوام فردا ببرم دم مدرسه ها و دبیرستان ها پخش کنم
تدریس فیزیک و شیمی و ریاضی و زبان. از ابتدایی تا دبیرستان
دعا کنید در حد مطلوب کارم بگیره

درمورد مهریه هم صحبت کردیم و گفت که عرف خانواده و فامیل ما دور وبر 100-110 تاست که من بهش گفتم مادر من همیشه عقیده داره هرکی پسرمو میخواد، باید به 14 تا راضی باشه. از اون لحاظ هم مشکلی نداریم، حل میشه. اما دخترای این دوره و زمونه هرچقدر هم که قناعت گر باشن، خلاصه خرج لباس و پوشاکشون، یه حقوق مجزا میطلبه. متاسفانه شرایط زندگی غیر اسلامی حاکم بر جامعه ما همچین چیزیو رقم زده.

با همه این تفاسیر حق رو به دوستان میدم
تابستون امسال که خدا عنایت کرد و آقا طلبید، 37 روز حاوی ماه رمضونو مشهد بودیم. یکی از بچه ها یه کتاب داشت که من حدود 50 ص اولشو خوندم. توصیه میکنم هرکی در دسترسش بود تهیه کنه و بخونه
مطلع مهر از امیرحسین بانکی پور فرد
آغاز کتابش اینطوری بود
اگر جوانی، ببیند که به گناه می افتد ازدواج بر او واجب می شود
سرآخر به این جا می رسید که وجوب ازدواج با وجوب سایر ازدواج ها متفاوته
نماز اگه به کسی واجب میشه، طرف باید بیند شه وضو بگیره واسته نمازشو بپا بداره
اما اگه جوونی ازدواج براش واجب شد، تکلیف بر پدر و مادرش و همه افرادی که نوعی تاثیرگذارن، هستش.
خدا میدونه چطور میخوایم اون دنیا جواب پس بدیم. مگه اینکه روز قیامت به این سختی ها که میگن نباشه :اس

خلاصه یکی از پیشنهادها همین بود که دوستان گفتن. پسر و دختر، محرم بشن و همون زندگی قبلی رو با آرامش بیشتر و مصرف شارژ کمتر ادامه بدن. در ادامه کتاب به ارتباطات شیرین نامه ای که طرفین در طول سربازی آقا پسر خواهند داشت اشاره شده بود و . . .
پیشنهاد میکنم حتما کتاب رو شروع کنید، مطمئنا تا آخر خواهید خوندش
واسه ما هم دعا کنید

كبوتر حرم;313450 نوشت:
لا حول و لا قوة الا بالله

اين يه سري كارهاي كوچيك هم يه كم سخت هست
كلاً شرايط اشتغال خيلي سخت هست
قبلاً بهانه اين بود كه چون ليسانس نداري بهت كار نميديم الآن هم كه ليسانس گرفتم گفتم مثلاً فوق ليسانس بگيريم كه شايد بيشتر به درد جايي بخورم الآن هم ميگن چون دانشجويي كار نميديم

کبوتر حرم! درسته که پیدا کردن یه شغل خوب و پر درآمد سخته اما من گفتم کارهای کوچیک.
مثلا خود من توی خابگاه پروژه دانشجویی بر میدارم. هر پروژه ای حداقل 25تومنه
نه خرجی واسم داره نه چیزی
همیشه هم میگم اگه پسر بودم حاضر بودم اوقات بیکاریم حتی کارگری هم بکنم ولی دستم تو جیب خودم باشه
اکثر خانواده ها هم وقتی ببینن پسر جنم کار کردن داره حاضر میشن دخترشون رو بهش بدن.
یکیش خانواده ی خودم

damash78;313504 نوشت:
کته بعدی این که همه جا میشنویم و میخونیم که دوره عقد نباید بیشتر از شش ماه یا یک سال طول بکشه
با خود بنده خدا هم که صحبت میکردم نظرش همین بود و گفت که پدرم هرگز حاضر نمیشه اسم کسی رو دخترش بمونه... هرچقدر من از راههای مختلف اصرار میکنم، ایشون (یا از ترس و یا تصور درست یااشتباهی که از پدرش داره،) میگه که نه؛ پدرم قبول نمیکنه.

داماش نترس
مطمئن باش اون خانم هم داره اشتباه میکنه
پدر مادر خیلی مهربونتر ازاون هستند که ما فکر می کنیم.
به نظر من به مامانت بگوو بذارمامانت هم به بابات بگه.
بگو یه نفر رومد نظر گرفتی و زنگ بزنن برای خاستگاری. باقیش رو هم به خدا بسپر
واسه ی منم دعاکن

تشکر فراوان از اظهار نظراتون
واقعا نظراتتون خیلی برام ارزشمنده

خواهر گرامی، آهو*
خیلی خوبه که به کسب درآمد اهمیت میدی

منم از خدامه یجا کمو بیش کارای کوچیکو بزرگ بکنم

یه مدت که داییم خواروبار فروشی داشت، من مغازه میموندم و خب، همون چندساعت رو دایی لطف میکرد بیش از حد انتظار میذاشت تو جیبم
یه مدت تو اداره عمو بزرگم بعنوان کسی که کارای کامپیوتری شون رو انجام بده بودم، و خب خبرخاصی از پول نبود. بجاش عموم تا جایی که میتونست از جیب گذاشت و یکی دو همایش کشوری هم یه کارایی کردم و مقداری کسب درآمد
گاهی اوقات هم مراقب آزمون های سازمان سنجش بودم، یکمم گچ کاری به عمو کوچیکم کمکیدم؛ خلاصه تو یک سال و نیم، یک میلیون جمع کردم، خواستم سکه و طلا بخرم که مامان نذاشت، گفت طلا خیلی رفته بالا، دیگه وقتشه که کم کم بیاد پایین. حتی نذاشت لپتاپ بخرم و گفت یکم پول دستم اومد خودم میذارم روی همون پول و یه چیز بهتر میخریم. اما تامل همان و یک سوم شدن ارزش پول من همان
بگذریم؛

دعا کنید زودتر تابستون شه یکم جیبم از این وضع درآد، اعتماد به نفسم برگرده سره جاش

سلام دوست عزیز(شروع کننده تاپیک)
منم شرایط شمارو داشتم ودارم.من سنم 23ساله.
با خانواده در میان گذاشتم و مشکلم روگفتم و رفتیم واسه خاستگاری البته فامیل بودن حالا هم 5 ماهه عقد کردیم .شما هم به خانوادت بگو حتما خدا هم کمکتون میکنه چون که شما نمیخواین به گناه بیفتین.
امیدوارم کارتون درست بشه.

mghkh_2009;313915 نوشت:
سلام دوست عزیز(شروع کننده تاپیک)
منم شرایط شمارو داشتم ودارم.من سنم 23ساله.
با خانواده در میان گذاشتم و مشکلم روگفتم و رفتیم واسه خاستگاری البته فامیل بودن حالا هم 5 ماهه عقد کردیم .شما هم به خانوادت بگو حتما خدا هم کمکتون میکنه چون که شما نمیخواین به گناه بیفتین.
امیدوارم کارتون درست بشه.

خیلی ممنون دوست عزیز
دعا کنید که کار همه جوونا بدون دردسر حل شه. انشاله طرز تفکر مسئولین (از پدر مادرا گرفته تا طراح لباس و قانون گذار و مجری...) تو روزها و ماههای آینده ،نسبت به مقوله ازدواح، به لطف خدا بهتر و بهتر شه.


••ostad••;312760 نوشت:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

اما اگر حرف بنده اشتباه بود وسن شما سن غلبه ی احساسات نبود فقط این احادیث را نمیدیدید واین آیات قران کریم را هم که مطلب بنده بر اساس آن بیان شده را هم در نظر می گرفتید :
اسلام دستورات ویژه‌ای در صورت فراهم نبودن شرایط ازدواج دارد، که به آنها دستور صبر و رعایت تقوا می‌دهد. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: ﴿وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ...﴾، (نور/۳۳). و کسانى که [وسیله] زناشویى نمى‏یابند باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بى‌‏نیاز گرداند...

و یا آیات 25 تا 28 سوره ی نساء
.25- و من لم يستطع منكم طولا ان ينكح المحصنت المؤمنات فمن ما ملكت ايمنكم من فتيتكم المؤمنات و اللّه اعلم بايمنكم بعضكم من بعض فانكحوهن باذن اهلهن و ءاتوهن اجورهن بالمعروف محصنت غير مسفحت و لامتخذت اخدان فاذا احصن فان اتين بفاحشه فعليهن نصف ما على المحصنت من العذاب ذلك لمن خشى العنت منكم و ان تصبروا خير لكم و اللّه غفور رحيم

26- يريد اللّه ليبين لكم و يهديكم سنن الّذين من قبلكم و يتوب عليكم و اللّه عليم حكيم

27- و اللّه يريد ان يتوب عليكم و يريد الّذين يتبعون الشهوت ان تميلوا ميلا عظيما

28- يريد اللّه ان يخفف عنكم و خلق الانسان ضعيفا

و كسى كه از شما توانائى مالى براى ازدواج زنان آزاد و عفيف و مؤمن ندارد _ نمى تواند از عهده پرداخت مهريه و نفقه برآيد، _ مى تواند با كنيزان به ظاهر مؤمنه اى كه ساير مؤمنين دارند ازدواج كند، و خدا به ايمان واقعى شما داناتر است، و از اين گونه ازدواج ننگ نداشته باشيد، كه مؤمنين همه از همند، و فرقى بين آزاد و كنيزشان نيست، پس با كنيزان عفيف و نه زناكار و رفيق گير البته با اجازه مولايشان ازدواج كنيد، و كابين آنان را بطور پسنديده بپردازيد، و كنيزان بعد از آن كه شوهردار شدند اگر مرتكب زنا شدند عقوبتشان نصف عقوبت زنان آزاده است، اين سفارش مخصوص كسانى از شما است كه ترس آن دارند اگر با كنيز ازدواج نكنند به زناكارى مبتلا شوند، و اما اگر مى توانيد صبر كنيد و دامن خود به زنا آلوده نسازيد، براى شما بهتر است، _ چون مستلزم نوعى جهاد با نفس است، _ و خدا آمرزگارى رحيم است (25)
خدا مى خواهد روشهاى كسانى كه پيش از شما بودند براى شما بيان كند، و شما را بدان هدايت فرمايد، و شما را ببخشد. و خدا دانائى فرزانه است (26)
خدا مى خواهد با بيان حقيقت و تشريع احكام به سوى شما برگردد، و پيروان شهوات مى خواهند شما از راه حقيقت منحرف شويد، و دچار لغزشى بزرگ بگرديد (27) خدا مى خواهد با تجويز سه نوع نكاحى كه گذشت بار شما را سبك كند، چون انسان ضعيف خلق شده است (28)

از این که حرفهای بنده باعث شد تا شما هم درد دلت را بازگو کنی خوشحالم .
زیرا گفتن درد از سنگینی آن شاید کمی بکاهد .دردی که دامنگیر بسیاری از جوانان مؤمن ومعتقد امروز جامعه است .

گرچه در نظر اول ما پدر ومادرها را همدرد ندانید ! اما درد آشنای غمخواری هستیم که صدمه بر قلبمان کمتر از صدمه بر دلهای جوانانمان نیست .

اما شما بزرگوار اغلب مطالب بنده را زیر ذره بین بردید به جز دو نکته ی اساسی را :

اول مشاهدات روزمره مان را مثلا" مطالب بنده که عین مشاهداتم بود ضمیمه ی تجربه در خطهای بالاتر بود .

مثل این سطر که از ابتدا عرض کردم بنده کارشناس روانشناس نیستم وفقط حاصل تجربیاتم را به عنوان کسی که خودش فعلا" دو فرزند همدرد با شما را دارد واز طرفی هم تجربه های حقوقی که بعد از این اقدامهای بدون برنامه شاهد بوده ام واین که تنهایی بعدی بسیار سخت تر و دردناک تر از این تنهایی خواهد بود وآسیبهایی که در تصمیم گیری های عجولانه به خاطر رفع نیاز ، هم عزیزانمان وهم جامعه متحمل میشوند شاید کمتر از این آسیبها نباشد . فعلا" تا کارشناس محترم بیاند برای شروع بحث در حد توان وتجربه در خدمت دوستان هستم .

[

البته راهکارهایی هم دراین مورد بیان شده که اکثرا" بهتر از آنها خبر دارید .از جمله پایین آوردن سطح توقعات و یا اقدام به ازدواج موقت با اهلش که آسیب ها کمتر باشد .

حق یارتان :gol:




سلام
حالا که گفتید خودتون فرزند با همین حدود سنی دارید بهتر میتونم صحبت کنم... حداقلش به قول شما درد و دل میشه کرد و حرفایی که هیچ وقت نشد و نمیشه با این شدت درد و تندی به پدر مادرم بگم رو اینجا بنویسم... بی ادبی نمیکنما... ولی خوب با پدر مادرم این جوری راحت نیستم... فقط میگم بد جوری دردم میگیره از یک سری حرفا و اگه هیچی نگم مثل بغض تو گلوم میمونه... ممنون صبورانه میخونید

قصد اینو ندارم که شما رو متهم کنم... یا بگم شما اشتباه میکنن و راه درست همینی هست که من میگم... نه منم ممکنه اشتباه کنم... ولی نحوه ی برخورد با کسی که داره اشتباه میکنه یا حداقل از دید ما روشش نتیجه نمیده و آخرش خودش و بقیه رو گرفتار میکنه خیلی مهمه... طوری نشه که طرف حس کنه هیچ کس نه درکش میکنه نه برای احساساتش ارزش قائله

فکر کنم شما آقا هستید... درسته؟

منم با دوستی مخالفم... منم میگم ضرر میکنن و آسیب میبینن... حرفم اینه بهش نگید تویی که عاشق شدی جو گیر شدی و باید صبر کنی

بحث اصلی همینه... نگاه یک طرفه اشتباهه... نه دیدن اون روایات خالی درسته نه دیدن آیات قرآن بدون نگاه به جامعه سال 1391... ثقلین باید با هم باشن

آیه ی 33 سوره ی نور... همیشه با خون دل خوندمش... بار ها دلم میخواست جلو چهار تا بزرگتر بازش کنم... آره خدا به جوونا گفته صبر کنین... ولی شروعش چی گفته؟... دستور اولش چیه؟... غیر از اینه که بچه هاتون رو... بذارین نگاه کنم...
آهان ببخشید... من آیه ی 32 رو با 33 اشتباه گرفتم... هر دو آیه رو خوندم الان... کنایه نمیزنم که خدا اولش به بزرگترا گفته جوونا رو عروس و داماد کنین بعدش به جوونا گفته صبر کنین... فقط میگم شما هم هر دو آیه رو بخویند

باید عفت پیشه کرد... اینکه کسی بره رابطه برقرار کنه به این بهانه که خدایا نیاز داشتم از تو هم که آبی گرم نشد دیگه خلاصه شرایط جور شد ما هم تا تهش رفتیم، اشتباهه... حداقلش برای امثال ما که اعتقاداتمون رو ارثی از پدر مادرمون نگرفتیم و خودمون به خیلی چیزا رسیدیم این جوری نیست... گاهی داستان دوری و این فاصله ها داستان دوری حضرت یعقوب و حضرت یوسف علیهما سلام هست... داستان حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهما سلام... که طرف به اون درجه برسه که خدایا وجدانا همه چیز دست تو و دست هیچ کس نیست و تا تو نخوای هیچ کس نمیتونه برامون کاری کنه... این قبول... هر اتفاقی میتونه یه امتحان باشه

من باید عفت پیشه کنم... یعنی جوونا چه عاشق چه غیر عاشق باید عفت پیشه کنن و نداری دلیل گناه نمیشه... ولی پدر مادرا چی؟... اونا باید چی کار کنن؟
دوره ای شده که بدون حمایت مالی پدر مادرا نمیشه ازدواج کرد... بعضی ها هم توی ادامه زندگی باز به حمایت اونا مثل پول پیش خونه و این چیزا نیاز دارن... اگه من بخوام خودم برم کار کنم و جمع کنم تا پول عروسی و اجاره خونه رو جمع کنم تقریبا میتونم بگم راحت تا 10 سال نمیتونم ازدواج کنم... بعدشم مستاجری و کرایه خونه های وحشتناک... حالا ایناش یه طرف... بقیه اش چی؟... پدر مادر وظیفه یا نگیم وظیفه چون یه جورایی نیاز جوونا هست ولی حقشون نیست... حقی نیست که بشه رفت جایی مطالبه کرد... تو هیچ دادگاهی نمیگن پدر چرا برای پسرت عروسی نگرفتی... چرا به دخترت جهاز ندادی... اینا بیشتر لطف و رسمه... ندن هم خوب ندادن دیگه... ولی همش همینه؟... یه عروس یا داماد توی خانواده همسرش دلش به پولشون خوشه؟... به خرج عروسیشون و بعدا ارثیه ای که میمونه؟... بعید میدونم هیچ آدم مومنی چنین نگاه پستی داشته باشه... اون چیزا هم مهمه ها... ولی چیزی که بیشتر برای آدم ارزش داره اینه که من برای خانواده ام چقدر ارزش دارم... دانشگاه قبول شم خرجمو میدن... کلاس و دوره مرتب با شغل و آینده ام بخوام هزینه اش رو میدن... پام بشکنه هزینه درمانش رو میدن... دلم بشکنه چی؟... دلم جایی گیر کنه چی؟... خیلی از جوونا الان دوران عقد دارن... یه دوران عقد یکی دو ساله... یا حتی 4 5 ساله... زیر نظر خانواده ها با هم هستن... ولی درصد خیلی بیشتر و غالب جامعه... همین مدت رو دوست هستن... مثل اونا قرار ملاقات دارن... مثل اونا بهم زنگ میزنن... مثل اونا برای زندگیشون شوق دارن... فرقشون فقط اینه اولی ها رو خانواده ها حمایت کردن ولی دومی ها رو نه... گاهی شرایط و جوی توی خونه هست که منه جوون اصلا جرات نمیکنم دهن باز کنم... خیلی ها به شوخی یا غیر مستقیم یه چیزایی میگن ببینن میشه مطرح کرد یا نه... دوستشون یا دیگران رو مثال میزنن... وقتی ببینن جو طوری هست که اسم کسی رو آوردن به معنی افتادن از چشم بقیه و خورد شدن احساسات و اخم و ناراحتی و بهم ریختن همه چیز هست... خوب هیچی نمیگن... تو بحث ازدواج موقت خیلی راحت میگن خوب شما که با هم هستین خوبه صیغه بخونین حلال باشه نه حرام... ولی تو دوستی نمیگن شما که با هم هستین... شما که هم دیگه رو دوست دارین... خوب محرم باشین... چون اینجا میشه بحث یه عمر زندگی... چون اینجا هیچ کس از اون دختر یا پسر چیزی نمیدونه و ندونسته هم نمیشه با همه چیز موافقت کرد... ولی کسی هم دنبال این نیست که ببینه خوب طرف کیه که بچه ی من ازش خوشش اومده

شما تجربه هایی رو دیدی که شکست خوردن منم تجربه هایی رو دیدم که موفق بودن... شما اون طرفشو دیدی من این طرفشو... و هر دو از اون یکی طرف هم خبر داریم... نه دوستی خوبه نه ازدواج سنتی ای که قبل از عقد هم دیگه رو ندیدن... باید معایب و محاسن هر کدومو مشخص کرد و یه راه سومی پیدا کرد... بد میگم؟

منم کارشناس و روانشناس نیستم... ولی تجربه های زیادی رو دیدم و در متن خیلی از دوستی ها بودم... یه جوونم که یه دل دردمند دارم و امیدم به خداست... اما با خودم میگم اگه جای پدر مادرم بودم یه جور دیگه تصمیم میگرفتم... حتما اونام حرفایی دارن برای گفتن... ولی مشکل اصلی نبودن فضای گفت و گو و درک متقابل هست... درک متقابل این نیست که حتما همونی بشه که من میگم و اگه نشد یعنی شما منو درک نمیکنید... درک متقابل یعنی اولا من باور کنم شما میدونید مشکل من چیه و خواسته ام چیه... دوما من قانع بشم چیزی که میخوام مناسبم نیست یا راه حلی که فکر میکردم عملیه چرا عملی نیست... عشق باعث کر و کور شدن میشه... میدونم... ولی مثل یه آدم کر و کور با یه عاشق برخورد کردن اصلا قشنگ نیست

فرزند فاطمه! خیلی قشنگ و دلنشـــین نوشتی. واقعا به دلم نشست.

[="Tahoma"][="DarkGreen"][h=1][=&quot]ازدواج اينترنتي[/h] [=&quot]سلام دوستان، من تازه عصو این شبکه شدم.یک سوال مطرح می کنم و خواهشمندم هرکسی نظر خودشو بصورت واقع گرایانه بده. بنده توی یه خانواده کاملا مذهبی بزرگ شدم. همون کوچیکی هم کلی حدیث و روایت و احکام بلد بودم که آدم بزرگش نمیدونس. اینارو گفتم که بدونید شرایط خانواده ما چطوره. اما از ابتدای نوجوانی احساس خلا یک همدم در کنارم خیلی اذیتم میکرد. اینو بگم که متاسفانه به شدت آدمی احساسی هستم. خلاصه با توجه به همه این شرایط، که قصش مفصله، صبر کردم و دوران دبیرستان تموم شد و دو سال هم از دانشگام گذشت؛ اما منطقم اجازه نداد که پا رو اعتقادات بذارم و با دختری ارتباط برقرار کنم. واقعا شرایط سختیو می گذروندم. شبی نبود که بدون گریه بخوابم:( نمیدونم چرا Cray 2 از بی هدفی رنج میبردم. (البت یه گوشش واسه این بود که دیگه عبادات و واجبات رو از روی اشتیاق انجام نمی دادم) افسردگی گرفته بودم. من که شب امتحانی میخوندم، معدلم تو رشته فیزیک 14 بود، اما ترم چهار، فقط 3 واحد پاس کردم. خلاصه بگم؛ حدود شش ماه بود که گاه و بی گاه چت میکردم. با دوست، آشنا، همکلاسی، فامیل. معمولا هم طرف مقابل دختر نبود. یک روز تو یه روم با یه دختری آشنا شدم که دوهفته دیگه کنکور داشت. خلاصه منم که عاشق کنکور چندتا نکته بهش گفتم و بعد از یه مدت متوجه شدم که این دختر ازون آدمایی نیس که فکرشو میکردم. ازنظر تفکری و اعتقادی بسیار شبیه به خود ما هستن. دختریه چادری، از خانواده شهید، مث خودمون بسیجی (حداقل از نظر ظاهری بسیجیم) با ایمان، حافظ چند جز قرآن، و .... که اون رو هم تنهایی کشونده بود به دنیای کثیف «نیـمباز». بعد از حدود سه ماه تصمیم گرفتیم همدیگرو ببینیم و اتفاقا اولین قرارمون، مزار شهدای شهر، کنار قبر عموی شهیدش، بود. تا اینجا خلاصه ای بود از ماجرا! و اما سوال من: ما تا جایی که امکان داره حدود رو رعایت می کنیم. خود بنده ی خدا اجازه نمیده که تماس داشته باشیم. من هم غیرتم اجازه نمیده. اما نمیتونیم بی خیال این موضوع شیم که حداقل هفته ای سه بار با هم تلفنی صحبت کنیم و درطول روز به هم پیامک بدیم و از حال هم باخبر شیم
[=&quot]من تقریبا مطمئنم که همسر ایده آلی برای منه. چون از تمام خانواده و جد و آبائش خبر دارم. خودش میگه منتظره من حداقل لیسانسمو بگیرم و یه کار معمولی داشته باشم و اون وقت پا پیش بذارم، اما من در شرایطی هستم که توان تحمل دو یا سه سال دیگه رو ندارم و اصلا نمیتونم سر درسام تمرکز کنم. به قول معروف آتشم تنده و خب نمیشه با طبیعتِ یه انسان 20 ساله جنگید. ارتباط رو میدونم اشتباهه. اما خواهش میکنم در شرایط فعلی واقع بین باشید. بهترین کار چیه؟؟؟؟ با خانواده ها مطرح کنیم موضوع رو؟؟ یا بذاریمش واسه یوقتی که من از نظر درسی و معدل به حالت نرمال برگردم (اگه برگردم) تا مقبولیت بیشتری داشته باشم. این رو هم بگم که بعید میدونم پدر دختره حاضر بشه دخترش با فردی که تکلیف کار و درسش معلوم نیس، ارتباط داشته باشه.
[=&quot]پاسخ

[=&quot]سلام خدمت شما برادر بزرگوار از حسن اعتمادتون به اين مركز صميمانه تشكر مي‌كنيم.
[=&quot]وقتي ما كار مهمي مانند انتخاب رشته تحصيلي، خريد ماشين يا منزل داريم بايد در تصميم‌گيري خود فوق العاده دقت كنيم تا ضرر نكنيم. تصور كنيد دانشجويي را كه به اساس استعدادها و رغبت هاي كاذبش انتخاب رشته كرده است مثلا چون ديگران از آن رشته تعريف مي كنند و به قول معروف پرستيژ دارد يا به خاطر اين كه دوست صميمي اش آن رشته درس مي خواند، رشته را گزينش كرده است. اينجا واقع بيني در كار نيست و بعد از مدتي از شدت شوق و رغبت او كاسته مي شود و شور و انگيزه درس خواندن و حتي شركت در كلاس ها فروكش مي كند. اين فرد به دليل اين كه از همان ابتدا با مشورت و توجه به استعدادها و رغبت هاي واقعي اش انتخاب رشته نكرده است هزينه وقتي و مالي و رواني زيادي پرداخت مي كند.
[=&quot]در ازدواج هم همين امر ممكن است اتفاق بيفتد. گاهي انگيزه هاي ديگري در گزينش همسر دخالت مي كند و واقع بيني در اين امر كم است بنابراين فرد ضرر زيادي مي كند حال اين كه اگر قبل از شروع مشورت و مطالعه كند جلوي خيلي از ضررها گرفته مي شود.
[=&quot]همتايي
[=&quot]در ازدواج همتايي و تناسب خيلي مهم است ولي ابعاد همتايي صرف داشتن خانواده اي همخوان و هماهنگ از نظر ايماني و ارزش ها نيست. به عنوان نمونه دو برادر از يك خانواده را در نظر بگيريد اين دو با اين كه از يك رگ و ريشه و خون هستند ممكن است به دليل تفاوت هاي اخلاقي و شخصيتي آبشان در يك جوي نرود و بر سر كوچك ترين مسأله با هم جنگ مشاجره كنند و آخر به اين نتيجه برسند كه دوري و دوستي.
[=&quot]گرايش به اينترنت
[=&quot]همان طور كه خودتان اشاره كرديد نياز به همدم عاطفي و حساسي بودن و استرس هاي زندگي شما را به دنياي مجازي كشانده است. اين امر در مورد ان دختر هم ممكن است صادق باشد. وقتي هيجان منفي بالا باشد شناخت و بينش ما پايين مي آيد و تصميم گيري ما دقيق نخواهد بود اينجاست كه نياز به مشاوره و مطالعه اهميت فوق العاده اي پيدا مي كند.
[=&quot]از سويي ديگر وقتي نيازها و خواسته هاي ما زياد باشد و در دنياي واقعي موانعي صد راه ما باشد قوه خيال ما به شدت نيرومند مي شود يعني فرد بدون توجه به واقع بيني تحت فرمان قوه خيال خود قرار مي گيرد و اگر مدت زمان خيالپردازي طولاني شود فرد هشياريش كمتر مي شود و جهل مركب خود را علم و يقين در نظر مي گيرد يعني به هيچ وجه حاضر نمي شود خلاف تصميمي كه گرفته است چيزي بشنود و تمايل دارد ديگران او را به خاطر تصميم عاقلانه اش تمجيد كنند.
[=&quot]براساس تحقيقات و آمار ازدواج هاي در فضاي مجازي موفق نبوده اند و خيالپردازي در اين گزينش مانع واقع بيني مي شود بنابراين عقل حكم مي كند در اين جاده لغزنده با عصاي احتياط گام برداريم.
[=&quot]و از آنجايي كه صفات پايدار افراد با چت و تلفن قابل شناسايي نيست لازم است براي يافتن همتايي در صفات از تحقيقات جامع در خواستگاري مدد گرفت:
[=&quot]گفتگو با خانواده ها، عروس و دامادهاي خانواده، تحقيق از دوستان، همسايگان، همكلاسي ها و همكاران، معرفاني كه آنها را مي شناسند، مشاوره ازدواج.
[=&quot]اگر هيجان مثبت بالايي وجود دارد بهتر است تحليل و بررسي زير نظر مشاور ازدواج يا حداقل فردي با تجربه انجام شود و در مراحل خواستگاري نيز او حضور داشته باشد.
[=&quot]خانواده ها
[=&quot]فرزندان ريشه در خانواده دارند. عمري پدر و مادر براي فرزندشان زحمت كشيده اند و تمايل دارند فرزندشان در امر ازدواج كه مهم ترين تصميم گيري زندگي عزيزانشان هستند سهيم باشند تا دچار اشتباه در گزينش نشوند و عمري شاد و خرم زندگي كنند. بنابراين اگر فرزندي بدون هماهنگي آنها اقدام كند بعيد نيست كه آنها بخواهند از اول موضوع را بررسي كنند. گاهي ممكن است براساس نگرش هايي گزينش فرزند را نپسند و شرايطي داشته باشند كه طرف مقابل يا خانواده او نپذيرد. گاهي هم خانواده گرفتار بدبيني مي شود يعني احساس مي كنند فرزندشان فريب خورده است. براي جلو گيري از اين مشكلات عاقلانه و واقع بينانه اين است كه از ابتدا خانواده ها اشراف داشته باشند.
[=&quot]بدبيني
[=&quot]يكي از مشكلاتي كه در ازدواج هاي اينترنتي وجود دارد اين است كه بعد از ازدواج كه شور و هيجان فروكش مي كند ممكن است خوره بدبيني به وجود آيد كه از كجا معلوم اين فرد در فضاي حقيقي يا مجازي با ديگران هم دوست نبوده باشد يا دوست نباشد. بنابراين بايد براي دفع و رفع اين بدبيني فكر اساسي كرد و همسرگزيني اينترنتي اگر قرار است اتفاق بيفتد از اين آسيب در امان باشد چرا كه اين آسيب جدي خانواده هاي زيادي را به هم ريخته است. بنابراين بعد از ازدواج بايد فوق العاده حساس باشند تا در موضع تهمت قرار نگيرند. ولي اگر يكي از طرفين بدبين باشد احتمال اين كه اين بدبيني متورم شود و اساس زندگي را ويران كند وجود دارد.
[=&quot]بنابراين
[=&quot]بايد ابتدا خانواده ها را در جريان بگذاريد. اگر مخالف بودند و همراهي نكردند به طوري كلي از همديگر جدا شويد و اجازه ندهيد وابسته شويد چرا كه اين وابستگي مانع مي شود ذهن شما براي همسر آينده و برنامه هاي مهم زندگي مانند تحصيل و شغل آزاد باشد. اگر خانواده ها همراهي كردند توصيه مي كنم چون ازدواج اينترنتي با مشكلات زيادي همراه بوده و كمتر زوجي توفيق زندگي شيرين داشته اند زير نظر مشاور ازدواج با تجربه باشيد
[=&quot]موفق باشيد

[=&quot]
[/]

موضوع قفل شده است