چرا از دیدگاه قرآن عاقلان و دینداران به مبداء و معاد مظنوند نه موقن و مطمئن

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا از دیدگاه قرآن عاقلان و دینداران به مبداء و معاد مظنوند نه موقن و مطمئن

[right]

با توجه به آیاتی نظیر 46 و 249 سوره بقره و یا آیه 20 سوره حاقه بوضوح
مشخص میباشد که انسانهای خوب به اموری همچون الله و معاد ظن دارند و این
افراد هیچگاه ادعای یقین در مورد مبداء و معاد نکرده و نمی کنند . حال
علت اینکه مومنان حقیقی حرفی از یقین و جزم به میان نمی آورند چیست ؟
دلیل آن بسیار ساده و روشن است زیرا الله و معاد از ابتدا یک فرض بوده و
هست ، یعنی ما دوست داریم که مبدا و معادی باشد و ما دوست داریم که خدایی
باشد که همه نیازهای ما را تامین کند ولی آیا حتما و قطعا خدایی هست ؟
اگر کسی بگوید بله ، حتما هست او باید خدا را در دایره وجود و علم خویش
حاضر ببیند که این ادعا از نبی و ولی خدا هم دیده و شنیده نشده است و همه
انبیاء و اولیاء معترف اند که یک خدا نشناس تمام عیارند و آنچه که از خدا
در ذهن هست توهم و ظنی بیش نیست ( رجوع شود به اصول کافی باب اطلاق القول
بانه شی حدیث 1 ) و اگر آن خدایی که مد نظر معصومین است موجود باشد یکی
از ویژگی هایش این است که انسان نتواند بفهمد وجود دارد یا وجود ندارد ،
به عبارت بهتر یکی از صفات خدا این است که انسان نتواند به او علم پیدا
کند چون خدایی که معلوم انسان گشت دیگر خدا نیست پس چه خدا واقعا باشد و
چه نباشد ما فرض کنیم که هست در هر دو صورت خدا مظنون است و نه مقطوع (
لطفا دقت شود ) تنها کسی که میتواند بگوید الله هست خود الله است و غیر
او از نبی و ولی تا من نوعی هر کس بگوید الله وجود دارد نظر ظنی خویش را
گفته است چون هیچکس الله نیست و هر قاطعی جز الله دروغگوست . حال میگوییم
وجود الله و معاد و کل قضایای مربوط به آن یک ظن و فرض و قرارداد است و
چون ممکن است در آخر مبداء و معاد باشد و یا نباشد درباره آن کلمه ظن
استعمال گشته است و یا در آیات دیگر مثل آیه 5 سوره عنکبوت از ماده (رجو)
استفاده شده است که طبق نظر اهل لغت این اصل بر ظن به وقوع دلالت دارد و
برای امری که وقوعش قطعی نیست بکار میرود . پس توجه به این نکته بسیار
حیاتی است که ما بدانیم در دین اسلام الله و معاد فرض و ظن است نه قطع و
یقین ، فرض و ظن و احتمالی که به وجودش ایمان و امید داریم .

کارشناس بحث:شعیب






[/right]

با سلام

تا اونجایی که من در تفسیر نمونه خوندم. ظن به معنای "یقین " هم استفاده میشه. تقریبن همه ترجمه ها رو که نگاه کردم یقین ترجمه کردن.

البته شاید این تفاسیر شمام درسته

نقل قول:
((يظنون )) از ماده ((ظن )) گاه به معنى گمان و گاه به معنى يقين مى آيد و در اينجا مسلما به معنى ايمان و يقين قطعى است ، زيرا ايمان به لقاء الله و باز گشت به سوى او حالت خشوع و خداترسى و احساس مسئوليت را در دل انسان زنده مى كند و اين يكى از آثار تربيتى ايمان به معاد است كه همه جا در برابر انسان صحنه آن دادگاه بزرگ را مجسم مى سازد و به انجام مسئوليتها و حق و عدالت دعوت مى كند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه ((ظن )) در اينجا به معنى گمان باشد، و اين در حقيقت يك نوع مبالغه و تاءكيد است كه اگر انسان فرضا به آن دادگاه بزرگ ايمان نداشته باشد و فقط گمان كند، كافى است كه از هر گونه خلافكارى خوددارى نمايد و در واقع سرزنش به علماء يهود است كه اگر ايمان شما حتى به درجه ظن و گمان برسد باز بايد احساس مسئوليت كنيد و دست از اينگونه تحريفات برداريد

منادی;311904 نوشت:

[right]

با توجه به آیاتی نظیر 46 و 249 سوره بقره و یا آیه 20 سوره حاقه بوضوح
مشخص میباشد که انسانهای خوب به اموری همچون الله و معاد ظن دارند و این
افراد هیچگاه ادعای یقین در مورد مبداء و معاد نکرده و نمی کنند . حال
علت اینکه مومنان حقیقی حرفی از یقین و جزم به میان نمی آورند چیست ؟
دلیل آن بسیار ساده و روشن است زیرا الله و معاد از ابتدا یک فرض بوده و
هست ، یعنی ما دوست داریم که مبدا و معادی باشد و ما دوست داریم که خدایی
باشد که همه نیازهای ما را تامین کند ولی آیا حتما و قطعا خدایی هست ؟
اگر کسی بگوید بله ، حتما هست او باید خدا را در دایره وجود و علم خویش
حاضر ببیند که این ادعا از نبی و ولی خدا هم دیده و شنیده نشده است و همه
انبیاء و اولیاء معترف اند که یک خدا نشناس تمام عیارند و آنچه که از خدا
در ذهن هست توهم و ظنی بیش نیست ( رجوع شود به اصول کافی باب اطلاق القول
بانه شی حدیث 1 ) و اگر آن خدایی که مد نظر معصومین است موجود باشد یکی
از ویژگی هایش این است که انسان نتواند بفهمد وجود دارد یا وجود ندارد ،
به عبارت بهتر یکی از صفات خدا این است که انسان نتواند به او علم پیدا
کند چون خدایی که معلوم انسان گشت دیگر خدا نیست پس چه خدا واقعا باشد و
چه نباشد ما فرض کنیم که هست در هر دو صورت خدا مظنون است و نه مقطوع (
لطفا دقت شود ) تنها کسی که میتواند بگوید الله هست خود الله است و غیر
او از نبی و ولی تا من نوعی هر کس بگوید الله وجود دارد نظر ظنی خویش را
گفته است چون هیچکس الله نیست و هر قاطعی جز الله دروغگوست . حال میگوییم
وجود الله و معاد و کل قضایای مربوط به آن یک ظن و فرض و قرارداد است و
چون ممکن است در آخر مبداء و معاد باشد و یا نباشد درباره آن کلمه ظن
استعمال گشته است و یا در آیات دیگر مثل آیه 5 سوره عنکبوت از ماده (رجو)
استفاده شده است که طبق نظر اهل لغت این اصل بر ظن به وقوع دلالت دارد و
برای امری که وقوعش قطعی نیست بکار میرود . پس توجه به این نکته بسیار
حیاتی است که ما بدانیم در دین اسلام الله و معاد فرض و ظن است نه قطع و
یقین ، فرض و ظن و احتمالی که به وجودش ایمان و امید داریم .

کارشناس بحث:شعیب






[/right]

[="times new roman"]إِنِّی [="red"]ظَنَنْتُ أَنِّی مُلَاقٍ[/] حِسَابِیهْ«20»

الَّذِینَ [="red"]یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو [/]رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیهِ رَاجِعُونَ«46»

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ [="red"]یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو[/] اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ«249»

[="blue"]آیاتی را که جنابعالی شاهد مثال اورده اید همگی ظن بر ملاقات است و علتش هم آیه 174 البقره است یعنی مومن واقعی بر خودش اطمینان ندارد که مبادا ندانسته کاری کرده باشد که در قیامت مورد توجه باریتعالی قرار نگیرد .
[/]
إِنَّ الَّذِینَ یكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَیشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِكَ مَا یأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا یكَلِّمُهُمُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَلَا یزَكِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ«البقرة/174»
کسانی که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده پنهان می‏دارند و بدان بهای ناچیزی به دست می‏آورند آنان جز آتش در شکمهای خویش فرو نبرند و خدا روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت و پاکشان نخواهد کرد و عذابی دردناک خواهند داشت[/]

منادی;311904 نوشت:

[right]

با توجه به آیاتی نظیر 46 و 249 سوره بقره و یا آیه 20 سوره حاقه بوضوح
مشخص میباشد که انسانهای خوب به اموری همچون الله و معاد ظن دارند و این
افراد هیچگاه ادعای یقین در مورد مبداء و معاد نکرده و نمی کنند . حال
علت اینکه مومنان حقیقی حرفی از یقین و جزم به میان نمی آورند چیست ؟






[/right]

با سلام

در قرآن کریم فقط ظن به معاد نیامده بلکه ایمان و یقین هم به جهان آخرت آمده است:

الذین یومنون بالاخره یومنون به و هم علی صلوتهم یحافظون

وبالاخره هم یوقنون

الذین یومنون بالغیب

قاعده: هر گاه ظن درباره مقبولات بکار رود به معنی علم ترجمه میشود و این موارد در قرآن کم است یعنی کسانیکه میدانند خدا را ملاقات خواهند کرد

و چون در امور باطل استعمال شود همان معنی گمان و پندار را دارد که این مورد بیشتر در قرآن آمده:

والذنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه

ولکن ظننتم ان الله لایعلم کثیرا مما تعملون

آیا ظن درباره معاد کافیست؟

پاسخ اینست که مسائل و معارف مربوط به معاد بقدری گسترده است که بشر نمیتواند به همه جوانب آن احاطه پیدا کند.

پس علم انسان نسبت به مجموع معاد محدود است و
لذا این علم ناقص نوعی ظن تلقی میشود.

و در آیه 4 سوره بقره که میفرماید وبالاخره هم یوقنون به این معنیست که در اصل اینکه معادی هست یا نه ، حتما باید نسبت به آن کسب یقین کرد

ولی چون به
جزئیات قیامت نمیتوان آنطور که هست پی برد و علم پیدا کرد همان علم قلیل هم کافیست بنابراین از یظنون استفاده شده.

پس متقین به اصل معاد یقین دارند

Rahavard;312116 نوشت:
در قرآن کریم فقط ظن به معاد نیامده بلکه ایمان و یقین هم به جهان آخرت آمده است:

الذین یومنون بالاخره یومنون به و هم علی صلوتهم یحافظون

وبالاخره هم یوقنون

الذین یومنون بالغیب
[/quote[="YellowGreen"]ادعای اینجانب ظن عاقلان و دینداران به الله و معاد یعنی برگشت به الله است و این مطلب را نه با دلیل نقلی بلکه با دلیل عقلی اثبات کردم و هرگاه بین ادله نقلی و عقلی تعارض رخ دهد دلیل عقلی مرجح است یعنی اگر شما فرضا هزار آیه و حدیث داشته باشی که بگوید یک بزرگتر از دو است باید همه آیات و احادیث را نادیده بگیری و مطابق عقل عمل کنی در ضمن الله و به طبع آن معاد برای انسان قابل تصور نیست و اصولا طبق عقل و فرمایش معصوم تصور الله برای انسان ممکن نیست مگر تصویر ظنی و وهمی . به طور کلی ( لیس کمثله شی ء ) و تنزیه خدا و پاک و منزه داشتن او از انسان و تصوراتش یکی از اصول بسیار مهم اسلام است . پس ظن به خدا و معاد کاملا مبرهن است هم به صورت عقلی و هم نقلی ، یعنی اساس و پایه اسلام بر اساس ظن و احتمال خدا و معاد شکل گرفته است و هر گزاره از دین را باید با توجه به این اصل الاصول یعنی عدم قطعیت وجود الله تفسیر است ، این گزاره عقلی و نقلی امریست که احکم محکمات است و تمام آیات و روایات باید با توجه به این نکته اساسی تبیین گردد . با این اوصاف وقتی ما سخن از یقین به آخرت میزنیم باید متذکر این مهم باشیم که این یقین بر پایه شک استوار است یعنی اساس ظن است حال هر امری از دین بر این پایه ظن استوار است از یقین و بصر و ایمان و کفر و ... تا الله که جامع جمیع این امور است همه بر پایه ظن است . نکته ای که بد نیست بدان اشاره شود یکی بودن دید سوفسطاییان و اسلام و معصومین به عالم وجود است . مسلمانان حقیقی یعنی معصومین فرموده اند الله و معاد محفوف به ظن و عدم یقین است و سوفسطاییان نیز عالم وجود یا الله را یقینی نمی دانند . پس یقین متقین به آخرت امریست متشابه که اگر به محکم ارجاع داده شود معنی عبارت اینگونه میشود که متقین در دایره ظن خویش به آخرت یقین دارند که نتیجه میشود به آخرت یقین ندارند .[/]

با سلام خدمت شما دوست گرامی
سوال ما از چند فرض تشکیل شده است

1.

منادی;311904 نوشت:
انسانهای خوب به اموری همچون الله و معاد ظن دارند و این افراد هیچگاه ادعای یقین در مورد مبداء و معاد نکرده و نمی کنند .

در این مورد باید گفت:
[=tahoma][=&quot]در مورد ظن در بین لغت شناسان معروف است که این واژه از لغت هایی است که دو معنای دارد :[/][/]
[=tahoma][=&quot]1)به معنای گمان 2)به معنای علم و یقین(فراهیدی2/1118 و ابن فارس3/462 و ازهری14/362 و ابن منظور13/272)[/][/]
[=tahoma][=&quot]برای تشخیص هر یک از این دو مورد از یکدیگر در کاربرد های قرآنی از ضحاک نقل شده است که مواردی که درباره مومن به کار رفته به معنای یقین و در مواردی که درباره کافر به کار رفته به معنای شک است [/][/]
[=tahoma][=&quot]مجاهد گفته است ظن در مورد آخرت یقین و ظن در مورد دنیا شک است(نک : رستگار 48/516)[/][/]
[=tahoma][=&quot]در توحید صدوق و احتجاج حدیثی از امام علی (ع) نقل شده است ایشان می فرماید:"الظن ظنان ؛ ظن شک و ظن یقین فما کان من امر معاد من الظظن فهو ظن یقین و ما کان من امر الدنیا فهو ظن شک"(توحید268 و احتجاج 1/363)[/][/]
[=tahoma][=&quot]ما در تفسیر آیات راجع به قیامت و خدا که واژه ظن در آنها به کار رفته می بینیم که مفسرین آن را به یقین معنا کرده اند: طبرسی در مجمع البیان می فرماید ظن حالت نفسانی است که هم با شک می سازد هم با یقین که در مورد قیامت در معنای دوم به کار می رود(مجمع 1/128)[/][/]
[=tahoma][=&quot]در روایتی ذیل آیه "الذین یظنون انهم ملاقو ربهم و انهم الیه راجعون (بقره 46)[/][/]
[=tahoma][=&quot]از امام علی (ع) می فرمایند:یعنی خاشعان یقین دارند که مبعوث خواهند شدو سپس مورد محاسبه قرار می گیرند(تفسیر عیاشی 1/44) [/][/]
[=tahoma][=&quot]پس مشخص شد که مومنین در باره اعتقاد به خدا و روز جزا اعتقاد یقینی داشته و ظن در قرآن به معنای یقین است[/].
[/]
2.
منادی;311904 نوشت:
حال علت اینکه مومنان حقیقی حرفی از یقین و جزم به میان نمی آورند چیست ؟ دلیل آن بسیار ساده و روشن است زیرا الله و معاد از ابتدا یک فرض بوده و هست ، یعنی ما دوست داریم که مبدا و معادی باشد و ما دوست داریم که خدایی باشد که همه نیازهای ما را تامین کند ولی آیا حتما و قطعا خدایی هست ؟

در جواب باید گفت که بر فرض که ما قبول کردیم که ظن به معنای گمان باشد این ملازمه ای با فرضی بودن معاد ندارد چه بسا یک حقیقتی در عالم خارج باشد ولی حتی افراد مومن هم به آن درجه بالای یقین نرسیده باشد و در طی مسیر یافتن حقیقت از منزلگاه های شک و ظن گذز کرده تا به یقین برسد
علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ المیزان می فرماید:
[=tahoma][=&quot]فرایند عالم شدن انسان به امور در طی چهار مرحله به انجام می رسد [/][/]
[=tahoma]1.[=&quot]تنبه به موضوع[/][/]
[=tahoma]2.[=&quot]شک در آن [/][/]
[=tahoma]3.[=&quot]ترجیح یکی از طرفین [/][/]
[=tahoma]4.[=&quot]یقین به یکی از طرفین[/][/]
[=tahoma][=&quot]انسان وقتی به موضوع هولناکی چون قیامت توجه پیدا می کند همین که به مرحله ظن می رسد قاعدتا باید در او خشوع پدید آید بنا بر این برای پیدایش خشوع در انسان نسبت به قیامت لازم نیست انسان به مرحله یقین برسد بلکه ظن به قیامت و کتاب کافی است تا انسان طریق احتیاط را پیشه کند.(المیزان ج1 ص 152)[/][/]
3.
منادی;311904 نوشت:
اگر کسی بگوید بله ، حتما هست او باید خدا را در دایره وجود و علم خویش حاضر ببیند که این ادعا از نبی و ولی خدا هم دیده و شنیده نشده است و همه انبیاء و اولیاء معترف اند که یک خدا نشناس تمام عیارند و آنچه که از خدا در ذهن هست توهم و ظنی بیش نیست ( رجوع شود به اصول کافی باب اطلاق القول بانه شی حدیث 1 ) و اگر آن خدایی که مد نظر معصومین است موجود باشد یکی از ویژگی هایش این است که انسان نتواند بفهمد وجود دارد یا وجود ندارد ، به عبارت بهتر یکی از صفات خدا این است که انسان نتواند به او علم پیدا کند چون خدایی که معلوم انسان گشت دیگر خدا نیست پس چه خدا واقعا باشد و چه نباشد ما فرض کنیم که هست در هر دو صورت خدا مظنون است و نه مقطوع ( لطفا دقت شود ) تنها کسی که میتواند بگوید الله هست خود الله است و غیر او از نبی و ولی تا من نوعی هر کس بگوید الله وجود دارد نظر ظنی خویش را گفته است چون هیچکس الله نیست و هر قاطعی جز الله دروغگوست

اما این قسمت از فرمایش شما با کمی تامل بطلانش واضح است
این که خدا معلوم کسی واقع نمی شود شکی در آن نیست چرا که همان گونه که فرمودید آنچه که معلوم ما واقع می شود محدود به علم و ذهن ماست و ساخته ذهن ما و مخلوق ماست نه خدا. این واضح است

اما باید توجه کرد که علم بودن یک چیز با علم به ماهیت آن شیئ متفاوت است . ما علم داریم که چیزی در عالم به نام روح هست اما نمی دانیم که چه هست و چگونه است این ضربه ای به اصل بودن نمی زند ما با ادله ثابت می کنیم که خدایی هست یا با فطرت در می یابیم که خدا هست اما چی هست یا چگونه است یا چه صفتی دارد را گاها نمی دانیم و این ضرری به علم بودن نمی زند به قول اهل معقول ما علم اجمالی داریم که این هستی خدایی دارد ولی تفصیلا به آن علم نداریم و تاجایی که خود را معرفی کرده (توسط عقل یا نقل ) او را می فهمیم گر چه فهم ما ناقص است و آنچه ما بدان می رسیم همان خدا نیست بلکه جلوه ای از جلوات خداست.
پس ما با ادله می یابیم خدا هست و این باعث محدودیت خدا نشده بلکه علم به بودن است نه چگونه بودن.

4.

منادی;311904 نوشت:
حال میگوییم وجود الله و معاد و کل قضایای مربوط به آن یک ظن و فرض و قرارداد است و چون ممکن است در آخر مبداء و معاد باشد و یا نباشد درباره آن کلمه ظن استعمال گشته است و یا در آیات دیگر مثل آیه 5 سوره عنکبوت از ماده (رجو) استفاده شده است که طبق نظر اهل لغت این اصل بر ظن به وقوع دلالت دارد و برای امری که وقوعش قطعی نیست بکار میرود . پس توجه به این نکته بسیار حیاتی است که ما بدانیم در دین اسلام الله و معاد فرض و ظن است نه قطع و یقین ، فرض و ظن و احتمالی که به وجودش ایمان و امید داریم .

پس با آنچه در مقدمات بحث شما نقل شده و نقد گشت دیگر این نتیجه نیز باطل می باشد و آنچه هم که درباب" یرجو" نیز بیان شده در تفاسیر آمده که مراد از رجاء در این آیات امید همراه با خشیت و خوف از ملاقات با پروردگار است نه شک و تردید در امر معاد.

rahavard;312116 نوشت:
در قرآن کریم فقط ظن به معاد نیامده بلکه ایمان و یقین هم به جهان آخرت آمده است:

الذین یومنون بالاخره یومنون به و هم علی صلوتهم یحافظون

وبالاخره هم یوقنون

الذین یومنون بالغیب
[/quote

منادی;312149 نوشت:

ادعای اینجانب ظن عاقلان و دینداران به الله و معاد یعنی برگشت به الله است

منادی;312149 نوشت:

در ضمن الله و به طبع آن معاد برای انسان قابل تصور نیست

منادی;312149 نوشت:

که نتیجه میشود به آخرت یقین ندارند


یعنی شما قبول دارید که طبق آیات کریمه ، مومنین به خداوند و وجود جهان آخرت اعتقاد دارند اما مدعی هستید چون در مورد خدا و ماهیت معاد اطلاعات کافی ندارند در بعضی آیات یظنون بکار رفته در نتیجه به الله و برگشت به الله یقین ندارند؟

یعنی مساله رو اینطور مطرح کنیم که مثلا میدانند که فلان کس برای عروسیش کارت دعوت پخش کرده و کارت دعوتش رو هم دیدند اما چون دقیق نمیشناسنش به اینکه اصلا چنین کسی وجود خارجی داره یقین ندارند در نتیجه مطمئن نیستند که کسی به مکان دعوت شده بره؟
پس کلا به وجود چنین عروسی ای یقین ندارند!!!! :Gig:

[="purple"]با سلام خدمت کارشناس ارجمند[/]

شعیب;312171 نوشت:
اما باید توجه کرد که علم بودن یک چیز با علم به ماهیت آن شیئ متفاوت است

[="purple"]اگر ما به احدیت خدا اعتقاد داریم باید وجودش عین ماهیتش باشد و ماهیتش عین وجودش . یعنی شما میفرمایید خدا چند قسمت است ما قسمت وجود او را درک میکنیم ولی سایر شئوون او را نه ؟ شما وقتی میفرمایید خدا حتما وجود دارد باید وجود و ماهیت و تمام اسماء و صفات او را تحت احاطه علمی خویش داشته باشی البته اگر به احدیت و بسیط بودن حق تعالی معتقد هستید . [/]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

شعیب;312171 نوشت:
[=tahoma][=&quot]برای پیدایش خشوع در انسان نسبت به قیامت لازم نیست انسان به مرحله یقین برسد بلکه ظن به قیامت و کتاب کافی است تا انسان طریق احتیاط را پیشه کند.(المیزان ج1 ص 152)[/][/]

متن فارسی هر سه آیه را مشاهده کردم، با توجه به پاسخ حضرتعالی و اینکه حتی اگر ظن را به معنی یقین نگیریم، در این سه آیه صحبت از مزایای ظن شده است و نه اینکه آخرین مرحله ایمان، یقین باشد.

یعنی حتی برای ظن به خدا و معاد، نتایج قابل توجهی است، تا چه رسد به یقین.
این که خیلی خوب است.

منادی;312323 نوشت:
اگر ما به احدیت خدا اعتقاد داریم باید وجودش عین ماهیتش باشد و ماهیتش عین وجودش . یعنی شما میفرمایید خدا چند قسمت است ما قسمت وجود او را درک میکنیم ولی سایر شئوون او را نه ؟ شما وقتی میفرمایید خدا حتما وجود دارد باید وجود و ماهیت و تمام اسماء و صفات او را تحت احاطه علمی خویش داشته باشی البته اگر به احدیت و بسیط بودن حق تعالی معتقد هستید .

با سلام آنچه که در باب ماهیت در بیان بنده است ماهیت به معنای اعم است یعنی هویت نه ماهیتی که در برابر وجود قرار بگیرد در این صورت اشکال شما وارد نیست .
به عبارت دیگر ماهیت یک بار به آن گویند که در جواب"ما هو " می آید که همان معنای اخص اوست که واجب الوجود را شامل نمی شود
و یک بار هم " و هو ما به الشی هو هو " که در این صورت واجب را شامل می شود( مراجعه شود به بدایه الحکمه مرحله اول فصل سوم)

منادی;311904 نوشت:
با توجه به آیاتی نظیر 46 و 249 سوره بقره و یا آیه 20 سوره حاقه بوضوح مشخص میباشد که انسانهای خوب به اموری همچون الله و معاد ظن دارند و این افراد هیچگاه ادعای یقین در مورد مبداء و معاد نکرده و نمی کنند . حال علت اینکه مومنان حقیقی حرفی از یقین و جزم به میان نمی آورند چیست ؟ دلیل آن بسیار ساده و روشن است زیرا الله و معاد از ابتدا یک فرض بوده و هست ، یعنی ما دوست داریم که مبدا و معادی باشد و ما دوست داریم که خدایی باشد که همه نیازهای ما را تامین کند ولی آیا حتما و قطعا خدایی هست ؟

سلام
مفسرین بزرگوار می فرمایند ظن گاهی در معنای علم و یقین می آید و این مورد هم ممکن است به همین معنا باشد
اما بنده مطلب دیگری عرض می کنم و آن اینکه قرآن کریم می خواهد بفرماید اگر کسی به خدا و معاد ظن و گمان هم داشته باشد متعهد به دین می شود و رستگار می شود چه رسد به کسی که علم و یقین دارد .
البته این را هم بگوییم که علم و یقین هم مراتب دارد و هم خیلی کمیاب است لذا آنچه که ما اغلب علمش می نامیم گمان است . این را بخصوص در عالم آخرت که یقین خود را جلوه گر می سازد روشنتر می شود
والله الموفق

[="times new roman"][="darkgreen"]حَتَّى أَتَانَا الْیقِینُ«المدثر/47»
تا زمانی که مرگ ما فرا رسید!»

وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى یأْتِیكَ الْیقِینُ«الحجر/99»
و پروردگارت را عبادت کن تا یقین [= مرگ‌] تو فرا رسد![/]

[="blue"]سلام :
یقین کامل یا عین الیقین در زمان مرگ بلکه در قیامت پدیدار میگردد و لذا انچه فرد را مومن میسازد ظن است به اخرت که به علم الیقین منتهی میشود و این مطلب به روشنی در سوره التکاثر متجلی میباشد ![/]

[="darkgreen"]بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ«1»
تفاخر به بیشترداشتن شما را غافل داشت

حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ«2»
تا کارتان [و پایتان] به گورستان رسید

كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ«3»
نه چنین است زودا که بدانید

ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ«4»
باز هم نه چنین است زودا که بدانید

كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقِینِ«5»
هرگز چنین نیست اگر علم‏الیقین داشتید

لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ«6»
به یقین دوزخ را می‏بینید

ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَینَ الْیقِینِ«7»
سپس آن را قطعا به عین‏الیقین درمی‏یابید

ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ«8»
سپس در همان روز است که از نعمت [روی زمین] پرسیده خواهید شد[/][/]

[="arial black"][="blue"]عرض خدا قوت خدمت کارشناس گرامی
این فرمایشات شما برای بنده که حکمت و فلسفه را بصورت کلاسیک مطالعه نکردم خیلی سخت و دیر هضم است و اصلا در تصور آنها هم دچار مشکل هستم چه رسد به تصدیق آنها . توقع بنده که فکر نمیکنم بیجا هم باشد این است همانگونه که من سئوالم را به صورت ساده و هم فهم بیان کردم شما هم جواب را همان طور بفرمایید و نه بنده را به کتابی که در پایه های بالای حوزوی تدریس میشود ارجاع دهیم . اصلا مگر رسول الله اسوه ما نیست و از او بالاتر الله پروردگار عالمیان ، آیا قرآن که سرچشمه تمام علوم است اصطلاحاتی مانند ( و هو ما به الشی هو هو ) دارد که اگر داشته باشد مخل فصاحت و بلاغت آن است . هر چه که در این قرآن آمده برای عرب جاهلی که کم فهم ترین انسانها در طول تاریخ بنا بر شواهد بوده اند قابل فهم کامل بوده است و وقتی قرآن تلاوت میشد آنها براحتی همه مطالب قرآن را تصور و تصدیق میکردند ولی حال شما جواب بنده را به گونه ای لطف فرمودیید که حتی تصور آن هم برای من مشکل است در حالیکه من دانشجوی ارشد علوم قرآن و حدیثم دیگر شما حساب بقیه را بفرمایید ، غرض از این همه پرحرفی اینکه اگر ممکن است جواب من را به صورتی بفرمایید که همه فهم باشد .
با تشکر از وقتی که صرف میکنید ، سلامت باشید .[/]
[/]

منادی;313907 نوشت:
عرض خدا قوت خدمت کارشناس گرامی این فرمایشات شما برای بنده که حکمت و فلسفه را بصورت کلاسیک مطالعه نکردم خیلی سخت و دیر هضم است و اصلا در تصور آنها هم دچار مشکل هستم چه رسد به تصدیق آنها . توقع بنده که فکر نمیکنم بیجا هم باشد این است همانگونه که من سئوالم را به صورت ساده و هم فهم بیان کردم شما هم جواب را همان طور بفرمایید و نه بنده را به کتابی که در پایه های بالای حوزوی تدریس میشود ارجاع دهیم . اصلا مگر رسول الله اسوه ما نیست و از او بالاتر الله پروردگار عالمیان ، آیا قرآن که سرچشمه تمام علوم است اصطلاحاتی مانند ( و هو ما به الشی هو هو ) دارد که اگر داشته باشد مخل فصاحت و بلاغت آن است . هر چه که در این قرآن آمده برای عرب جاهلی که کم فهم ترین انسانها در طول تاریخ بنا بر شواهد بوده اند قابل فهم کامل بوده است و وقتی قرآن تلاوت میشد آنها براحتی همه مطالب قرآن را تصور و تصدیق میکردند ولی حال شما جواب بنده را به گونه ای لطف فرمودیید که حتی تصور آن هم برای من مشکل است در حالیکه من دانشجوی ارشد علوم قرآن و حدیثم دیگر شما حساب بقیه را بفرمایید ، غرض از این همه پرحرفی اینکه اگر ممکن است جواب من را به صورتی بفرمایید که همه فهم باشد . با تشکر از وقتی که صرف میکنید ، سلامت باشید .[/quote]

با سلام خدمت شما دوست گرامی


وقتی شما از تفکیک بین ماهیت و وجود سخن به میان می آورید وقتی شما از احدیت و ناسازگاری آن با ماهیت دار بودن سخن می گویید وقتی ..
این ها همه نشان از این دارد که شما در پی اشکال فلسفی هستید و اشکال فلسفی جواب فلسفی می خواهد و تعریف ماهیت و تقسیم آن به ماهیت خاص و عام از ابتدایی ترین مسایل فلسفی است که دانستن آن نیاز به مدارج بالای حوزوی ندارد.

از طرفی اشکال یا به تعبیری سوال شما از چند مقدمه تشکیل می شد که ابطال هر کدام از آنها ابطال نتیجه را به دنبال دارد که در جواب اولی بنده تمامی مقدمات شما بدون هیچ گونه اسطلاح فلسفی بطلانش واضح شد.

در هر صورت برای این که به جواب نزدیک تر شویم یک بار دیگر به زبان ساده جواب را عرض می کنم:
ما دو گونه علم داریم : 1. علم اجمالی 2. علم تفصیلی
در علم اجمالی ما به یک شی بدون اطلاع از زوایای وجودی آن و بدون احاطه وجودی به آن یک آگاهی مختصری پیدا کرده و اجمالا به آو علم پیدا می کنیم
اما در علم تفصیلی حتما باید فرد عالم بر شی سیطره وجودی پیدا کرده و به تمامی زوایای وجودی او احاطه یابد که این علم در باره خدا برای بشر محال است.
موضوع قفل شده است