حبط اعمال و عدل الهی

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حبط اعمال و عدل الهی

عقل و نقل حکم میکند كه هر انسانى در روز رستاخيز پاداش اعمال نيك خود را ببیند. قرآن مى‏فرمايد: ‹‹فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره›› (زلزله/7): هركس به اندازه وزن ذره‏اى كار نيك انجام دهد آن را خواهد ديد. نيز مى‏فرمايد:‹‹و ان سعيه سوف‏يرى ثم يجزاه الجزاء الاوفى›› (نجم/41): سعى و تلاش او قطعا مشهود گشته و سپس به طور كامل پاداش داده مى‏شود.

از آيات فوق برمى‏آيد كه اعمال زشت آدمى، اعمال نيك وى را از بين نمی برد . درعين حال مطابق آیات قرآنی كسانى كه مرتكب بعضى از گناهان شوند گرفتار حبط عمل مى‏شوند و در نتيجه اعمال نيكشان تباه شده و در آخرت گرفتار عذاب ابدى مى‏گردند، چنانكه مى‏فرمايد:‹‹و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم في الدنيا و الآخرة واولئك اصحاب النار هم فيها خالدون›› (بقره/217): هركس از شما، از دين خويش برگردد و به همان حالت‏ بميرد، اعمال وى در دنيا و آخرت تباه مى‏گردد، و اين گونه كسان براى هميشه در آتش خواهند بود.

سؤال این است که معنای دقیق حبط اعمال چیست ، و آیا با عدل الهی منافات ندارد؟

کارشناس بحث: شعیب

[=&quot]با سلام
[=&quot]از گذشته مساله احباط و تکفیر مورد بحث و گفتگوی علمای علم کلام و مفسرین قرآن بوده است و هر کدام برای خود دلایل و شواهدی عقلی و نقلی بیان می داشتند.
[=&quot]كلمه حبط به معناى باطل شدن عمل، و از تاثير افتادن آن است،
[=&quot]تکفیر به معنای پوشاندن چیزی به چیز دیگر است
[=&quot]در اصطلاح از بین رفتن اعمال صالح توسط برخی از گناهان را احباط و از بین رفتن گناهان توسط برخی از اعمال صالح را تکفیر گویند.در بین فرق کلامی معتزله قایل است که اعمال انسان در موقع جزا دادن با هم سر شکن شده و برخی برخی دیگر را می پوشاند و سنجش می شوند اگر اعمال صالح بیشتر بود ثواب داده می شود و اگر اعمال طالح بیشتر بود عقاب می شود.
[=&quot]اما علمای شیعه قایل اند که احباط مستلزم نوعی ظلم است پس عمل صالح فرد از بین نمی رود
[=&quot]این دسته از علما که احباط را قبول نکرده اند آیاتی که در بر دارنده احباط است را تاویل برده و برخی با در تقدیر گرفتن محذوفی ترجمه کرده اند. برخی هم ثواب را معلق و مشروط بر عدم لحوق عصیان و ارتداد دانسته اند و برخی قایل اند که اصلا عمل خیر آنها واقع نشده بوده که ثواب بر آن مترتب شده باشد:
[=&quot]مرحوم طبرسی در تفسیر آیه"و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله و هو بالآخرة من الخاسرین"[=&quot][1] می فرماید:
[=&quot]"قفد حبط عمله" این فقره از آیه دلالت بر این دارد که حبوط عمل مترتب بر ثبوت ثواب نیست. برای کافر عملی نیست تا ثواب برای او ثابت شده باشد چرا که در ظاهر او عملی انجام داده که اگر آن را نمی پوشاند مستحق ثواب بود و خدا از این عمل به احباط نام برده است( در اصل عملی ثابت نشده تا ثوابی بر آن مترتب شود تا با گناه پوشانده شده باشد)[=&quot][2]
[=&quot]علامه طباطبایی در ذیل آیه 186 سوره بقره بحث مبسوطی در باب احباط آورده اند که انصافا بحث جامع و کاملی است که به صورت خلاصه آن را می آوریم:
[=&quot]1.حبط مخصوص اعمال عبادی نیست بلکه تمامی اعمالی که فرد برای زندگی دنیا و آخرت و معیشت انسانی انجام می دهد را در بر می گیرد
[=&quot]حال ببينيم چگونه اعمال كفار و مخصوصا مرتدين در دنيا و آخرت حبط مى‏شود؟ و ايشان زيانكار مى‏گردند؟ اما زيانكاريشان در دنيا كه بسيار روشن است.
[=&quot]و هيچ ابهامى در آن نيست براى اينكه قلب كافر و دلش به امر ثابتى كه همان خداى سبحان است بستگى ندارد، تا وقتى به نعمتى مى‏رسد نعمت را از ناحيه او بداند، و خرسند گردد، و چون به مصيبتى مى‏رسد آن را نيز از ناحيه خدا بداند، و دلش تسلى يابد، و نيز در هنگام حاجت دست به درگاه او دراز كند، به خلاف مؤمن كه در همه اين مراحل زندگى دلش به جايى بستگى دارد.
[=&quot]پس از آنچه گذشت معلوم شد مراد از اعمالى كه حبط مى‏شود، مطلق كارهايى است كه انسان به منظور تامين سعادت زندگى خود انجام مى‏دهد، نه خصوص اعمال عبادتى، و كارهايى كه نيت قربت لازم دارد، و مرتد، آنها را در حال ايمان، و قبل از برگشتن به سوى كفر انجام داده، علاوه بر دليل گذشته، دليل ديگرى كه مى‏رساند: مراد از عمل، مطلق عمل است، نه تنها عبادت، اين است كه: ديديد حبط را به كفار و منافقين هم نسبت داده، با اينكه كفار عبادتى ندارند، و در اين باره فرموده:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ، وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ، ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ، فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ" «4».
[=&quot]اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر خدا راى يارى كنيد، ياريتان مى‏كند، و قدمهايتان راى ثابت و استوار مى‏سازد، و كسانى كه كافر شدند و اعمالشان ... را گم كرد، چون آنان از آنچه خدا نازل كرده بود كراهت داشتند، و خدا هم اعمالشان راى حبط كرد.[=&quot][3]
[=&quot]2.[=&quot] بررسى مساله تاثير اعمال نيك و بد در يكديگر (احباط و تكفير)
[=&quot]بعضى گفته‏اند: ميان حسنات و سيئات موازنه مى‏شود، به اين معنا كه از حسنات و سيئات هر كدام بيشتر باشد، به مقدار آنكه كمتر است از آنكه بيشتر است كم مى‏شود، تا بقيه بيشتر بدون منافى باقى بماند، و لازمه اين دو قول اين است كه براى هر انسانى از اعمال گذشته‏اش بجز يك قسم نمانده باشد، يا حسنه به تنهايى، و يا سيئه به تنهايى و يا اينكه هر دو با هم مساوى بوده، و تساقط كرده‏اند، و هيچ چيز برايش نمانده باشد.
[=&quot]و اين درست نيست، زيرا اولا از ظاهر آيه:" وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً، عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" [=&quot][4] بر مى‏آيد كه اعمال چه حسنات و چه سيئات، باقى مى‏ماند، و تنها توبه خدا سيئات را از بين مى‏برد، و تحابط به هر معنايى كه تصورش كنند با اين آيه نمى‏سازد.
[=&quot]و ثانيا خداى تعالى در مساله تاثير اعمال همان روشى را دارد كه عقلا در اجتماع انسانى خود دارند و آن روش مجازات است، كه كارهاى نيك را جدا پاداش مى‏دهند، و[=&quot]كارهاى زشت را جداگانه كيفر، مگر در بعضى از گناهان كه باعث قطع رابطه مولويت و عبوديت از اصل مى‏شود، كه در اين موارد تعبير به حبط عمل مى‏كنند، و آيات در اينكه روش خدا اين است بسيار زياد است، و حاجتى به آوردن آنها نيست
[=&quot]3. نفس و جان انسانى ما دام كه متعلق به بدن است جوهرى است داراى تحول كه قابليت تحول را هم در ذات خود دارد، و هم در آثار ذاتش، يعنى آن صورتهايى كه از او صادر مى‏شود، و نتايج و آثار سعيده و شقيه قائم به آن صورتها است.
[=&quot]بنا بر اين وقتى حسنه‏اى از انسان صادر مى‏شود، در ذاتش صورت معنويه‏اى پيدا مى‏شود، كه مقتضى آن است كه متصف به صفت ثواب شود، و چون گناهى از او سر مى‏زند صورت معنويه ديگرى در او پيدا مى‏شود كه صورت عقاب قائم بدان است، چيزى كه هست ذات انسان از آنجايى كه گفتيم متحول و از نظر حسنات و سيئاتى كه از او سر مى‏زند در تغير است، لذا ممكن است صورتى كه در حال حاضر به خود گرفته مبدل به صورتى مخالف آن شود، اين است وضع نفس آدمى، و همواره در معرض اين دگرگونى هست تا مرگش فرا رسد، يعنى نفس از بدن جدا گشته، از حركت و تحول (حركت از استعداد به فعليت و تحول از صورتى به صورتى ديگر) بايستد.
[=&quot]در اين هنگام است كه صورتى و آثارى ثابت دارد، ثابت يعنى اينكه ديگر تحول و دگرگونگى نمى‏پذيرد، مگر از ناحيه خداى تعالى، يا به آمرزش و يا شفاعت به آن نحوى كه در سابق بيان كرديم.
[=&quot]و همچنين اگر در مساله ثواب و عقاب مسلك مجازات را به آن جور كه در گذشته بيان كرديم اختيار كنيم، در آن صورت حال انسان از جهت به دست آوردن حسنه و سيئه و اطاعت و معصيت نسبت به تكاليف الهيه و ترتب ثواب و عقاب بر آنها حال يك انسان اجتماعى از جهت تكاليف اجتماعى و ترتب مدح و ذم بر آنها خواهد بود.
[=&quot]و ما مى‏بينيم عقلا به مجرد اينكه فعلى از فاعلش سرزد، اگر فعل خوبى باشد شروع مى‏كنند به مدح او، و اگر بد باشد مى‏پردازند به مذمت و ملامتش ولى اين معنا را هم در نظر دارند كه مدح و ذمشان دائمى نمى‏تواند باشد، چون ممكن است به خاطر عوض شدن فاعل عوض شود، آنكه فعلا مستحق مدح است در آينده مستحق مذمت و آنكه فعلا مستحق مذمت است در آينده مستحق مدح شود.
[=&quot]پس عقلا هم هر چند مدح و ذم فاعل را به محض صدور فعل از فاعل بكار مى‏زنند، و ليكن بقاى آن دو را مشروط به اين مى‏دانند كه فاعل عملى بر خلاف آنچه كرده بود نكند، و تنها كسى را مستحق مدح ابدى و يا مذمت هميشگى مى‏دانند، كه يقين كنند وضع او عوض نمى‏شود، و اين يقين وقتى حاصل مى‏شود كه فاعل دستش از عمل كوتاه شود، يا به اينكه بميرد و يا حد اقل ديگر استعداد زنده ماندن نداشته باشد، چنين كسى را اگر فاعل عمل نيكى بوده مستحق ستايش دائمى، و اگر مرتكب جنايتى شده سزاوار مذمت دائمى مى‏دانند.
[=&quot]نتیجه:
[=&quot]از اينجا معلوم شد كه همه آن اقوالى كه در مسائل نامبرده نقل كرديم، اقوالى باطل و منحرف از حق بود، براى اينكه بناى بحث را بر اساسى گذاشته بودند كه اساسى و درست نبود. و معلوم شد كه اولا حق مطلب اين است كه انسان به مجرد اينكه عملى را انجام داد مستحق ثواب و يا عقاب مى‏شود، و ليكن اين استحقاقش دائمى نيست، ممكن است دستخوش دگرگونى بشود، و وقتى از معرض دگرگونى در مى‏آيد كه ديگر عملى از او صادر نشود، يعنى بميرد.
[=&quot]و ثانيا در مساله حبط شدن به وسيله كفر و امثال آن، حق اين است كه حبط هم نظير استحقاق اجر است، كه به مجرد ارتكاب گناه مى‏آيد، ولى همواره در معرض دگرگونى هست تا روزى كه صاحبش بميرد، آن وقت يك طرفى مى‏شود.
[=&quot]و ثالثا حبط همانطور كه در اعمال اخروى هست در اعمال دنيوى هم جريان مى‏يابد.
[=&quot]و رابعا فرض تحابط يعنى حبط طرفينى در اعمال، و اينكه يك عمل عمل ديگر را حبط كند، و دومى هم اولى را حبط كند، فرضيه‏اى است باطل، به خلاف تكفير و امثال آن.[=&quot][=&quot][5]
[=&quot]آنچه از کلام علامه برداشت می شود این است که اعمال یک اثر تکوینی در نفس انسان دارد و این اثر ها گاه بر هم تاثیر می گذارند و تا جایی که این انجام عمل ها ادامه داشته باشد نفس متصف به اثر آنها شده و تا زمانی که انسان می میرد این ادامه دارد و وقتی که مرگ او فرا رسید نفس او به یکی از حالات متصف است که پذیرای ثواب یا عقاب است.


[=&quot][1][=&quot] مائده 5

[=&quot][2][=&quot] مجمع البیان ج3و4 ص 207

[=&quot][3][=&quot]سوره محمد آيه 9"

[=&quot][4][=&quot]و يك دسته ديگرند كه به گناهان خود اعتراف كرده، اعمالى صالح و اعمالى طالح را بهم در آميخته‏اند و اميد است خدا از ايشان در گذرد، كه خدا آمرزگار مهربان است." سوره توبه آيه 103"

[=&quot][5][=&quot]ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 259

ممنون بابت زحمتی که متحمل شدید.:Gol:
پاسخ مفید و جامعی بود. اما برخی از زوایای کلام علامه به نظرم تاریک است. ایشان معتقدند حبط مربوط به اعمالی است كه انسان به منظور تامين زندگى خود انجام مى‏دهد، نه اعمال عبادتى. این بدان معناست که برخی حسنات در کارنامه مرتدی که عبادات و اعمالی با نیت قرب انجام داده وجود دارند؛ اما در آیه 217 سوره بقره که در پست آغازین ذکر شد سخن از خلود در عداب است. چگونه این دو موضوع قابل جمعند؟

ذهن زمستانی;313771 نوشت:
پاسخ مفید و جامعی بود. اما برخی از زوایای کلام علامه به نظرم تاریک است. ایشان معتقدند حبط مربوط به اعمالی است كه انسان به منظور تامين زندگى خود انجام مى‏دهد، نه اعمال عبادتى. این بدان معناست که برخی حسنات در کارنامه مرتدی که عبادات و اعمالی با نیت قرب انجام داده وجود دارند؛ اما در آیه 217 سوره بقره که در پست آغازین ذکر شد سخن از خلود در عداب است. چگونه این دو موضوع قابل جمعند؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی

اگر یک بار دیگر متن علامه را با هم مرور کنیم واضح می شود که علامه می فرماید: حبط منحصر به اعمال عبادی نیست و اعمال غیر عبادی را هم در بر می گیرد نه این که مربوط به اعمال غیر عبادی باشد.
علامه می خواهد بفرماید تمامی اعمال مرتد چه عبادی چه غیر عبادی تحت تاثیر کار او واقع می شود (در ذیل بحث آدرس المیزان داده شده است)
علامه راهی زیبا برای مساله احباط ارائه فرمودند که همان راه تجسم اعمال و استعداد نفس و واجد شدن نفس حالتی را که از انجام عمل در آن صورت می پذیرد که این اعمال گاها متضاد در نفس باعث از بین بردن اثر عمل قبلی می شود به عبارت دیگر این احباط (حبط عمل ) یک اثر تکوینی برای عمل بر نفس است نه این که جعل و قرار داد خدا باشد که شبهه ظلم پیدا شود
دوست گرامی به نظر می رسد متن علامه بسیار دقیق و زیباست که می ارزد برای رسیدن به جواب بارها آن را بازخوانی کنید(اگر سوالی بود در خدمت هستم)

درست میفرمایید

نقل قول:
این اعمال گاها متضاد در نفس باعث از بین بردن اثر عمل قبلی می شود به عبارت دیگر این احباط (حبط عمل ) یک اثر تکوینی برای عمل بر نفس است نه این که جعل و قرار داد خدا باشد که شبهه ظلم پیدا شود
اگر تکوینی بودن حبط اعمال را بپذیریم آنگاه شاید بتوان گفت اعمال عبادی که فرد پیش از ارتداد انجام داده از آنجا که برآمده از ایمان حقیقی نبوده اثری تکوینی بر نفس او نداشته است که اگر ذره ای از نور ایمان بر قلب او تابیده بود دچار ارتداد نمیشد.
ممنون بابت پاسخگویی:Hedye:
موضوع قفل شده است