وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا

با عرض سلام خدمت دوستان عزیز

« وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا »
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند.

هدفم از ایجاد این موضوع اینه که کسایی که در زندگیشون مصادیقی از این آیه براشون اتفاق افتاده ذکر کنن تا دیگران هم بهره مند بشن و به یقین برسن.

کارشناس بحث: صدیقین

برچسب: 

سلام به همه دوستان و آغازگر این بحث که موضوع قشنگی رو ایجاد کرده اند.

وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ، وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً (طلاق/2و3)
و هر كه از خدا پروا كند، خدا براى او راه بيرون شدن [از مشكلات و تنگناها را] قرار مى‏ دهد، و او را از جايى كه گمان نمى‏برد روزى مى‏ دهد، و كسى كه بر خدا توكل كند، خدا برايش كافى است، [و] خداوند فرمان خود را به انجام مى‏ رساند و خدا براى هر چيزى اندازه‏ اى قرار داده است!

خدای متعال، در این آیات زیبا، به بندگانش وعده داده که اگه پرهیزکاری داشته باشند _که حداقلش، انجام واجبات و ترک محرماته_ ، هم در مشکلات و سختی ها یاریگرشان خواهد بود و راه خروج از گرفتاری ها را برایشان هموار خواهد ساخت، و هم اون ها رو از جایی که گمان نمی برند، روزی می رسونه! خدای متعال هم در وعده و قول و قرار، صادق ترینه:

... وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً (نساء/122)
... و چه كسى در سخن، از خدا راستگوتر است؟

در آیه دیگه هم وعده داده که اگه مردم ایمان بیاورند و تقوای الهی را مراعات نمایند، برکات آسمان ها و زمین را نثارشون می کنه:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (اعراف/96)
و اگر اهل شهرها و آبادي ها، ايمان مى ‏آوردند و تقوا پيشه مى‏ كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مى‏ گشوديم ولى (آنها حق را) تكذيب كردند ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم‏

************

حالا به عنوان اولین داستان، این قصه کوتاه رو بخونین...

یکی از دوستان تعریف می کرد:

«چند سال پیش، از کسی 50 هزار تومان طلب داشتم. هر دویمان هم اوضاع مالی خوبی نداشتیم! به بدهکار بینوا گفتم: مسابقه ای شرکت کرده ام، اگر برنده بشم، بدهی ات را می بخشم.

این جمله من، مثل برق امیدی بود که در چشمان نیم خفته اش درخشید! بیچاره، آهی در بساط نداشت! دستان دعا بالا برد و از صمیم قلب از خدا خواست که برنده بشم و از بدهی اش خلاص بشه!
.
.
.
چند وقت بعد، نتایج مسابقه رو اعلام کردند.
ناباورانه بود!
.
.
.
بین جمعیت زیاد شرکت کننده، «اول» شده بودم و 500 هزار تومان برنده شدم! یعنی 10 برابر اون بدهی نصیبم شده بود!
.
.
.
گفتم: قربان معرفتت خدا! خوب هوای بنده هاتو داری»!

رفیق نازنین ادامه داد:

«فقط به نفر اول این مقدار جایزه دادند و به نفر دوم و سوم، مبلغ کمتری داده بودند. وقتی از مسؤول برگزای مسابقه پرس و جو کردم، معلوم شد امتیازات نفر اول و دوم مساوی بوده و نفر اول با قرعه انتخاب شده بوده! اینجا بود که حدس زدم دعای اون بیچاره گرفته و خدای مهربون هم خواسته این طوری دلشو شاد کنه»!

این قصه را علامه حلی در «کشف الیقین» نقل می کند. علامه می نویسد:

«ابن جوزى حنبلى مذهب، در كتاب تذكرة الخواص می گويد: عبد اللَّه بن مبارک، يک سال به حج مى‏ رفت و سال ديگر، در جنگ شركت مى‏ نمود و اين عمل را مدت پنجاه سال، ادامه داد.

در يكى از سال ها كه نوبت حج رفتنش بود، در حالى كه پانصد دينار به همراه داشت، به بازار شتر فروشان رفت، تا شترى را براى سفر حج خريدارى نمايد. در راه به خرابه‏ اى رسيد و علويه‏ اى را ديد كه مرغابى مُرده‏ اى را گرفته و بال و پر آن را پاک مى‏ كرد!

عبد اللَّه گويد: به او گفتم: با اين مردار كه خوردن آن حرام است چه مى‏ كنى؟
گفت: اى عبد اللَّه! از كارى كه به تو ارتباط ندارد پرسش مكن!

فورا در دلم چيزى گذشت كه نكند اين علويه به اين مردار نياز دارد، از اين رو، سؤالم را تكرار نمودم. او گفت: عبداللَّه! اكنون كه اصرار دارى، ناچار، رازم را براى تو بازگو مى‏ كنم! من علويّه‏ اى بى‏ سرپرست هستم و چهار دختر يتيم دارم، پدر آنها مدت كمى است كه از دنيا رفته است و امروز چهارمين روز است كه ما همگى گرسنه‏ ايم و مى‏ دانى كه خوردن مردار در حال اضطرار ايرادى ندارد، از اين رو اين مردار را برداشته‏ ام تا غذايى براى آنها تهيه كنم!

با شنيدن اين سخن دل عبدالله به درد آمد و مضطرب گشت! عبدالله گوید: به او گفتم: چادرت را باز كن! او چادرش را باز كرد و من تمام دينارها را به دامن او ريختم، و او از شرمندگى سر به زير افكند و به من نگاه نمى‏ كرد، و من از همان جا به خانه بازگشتم، در حالى كه احساس مى‏ كردم خداوند اشتهاى حج را از دلم برگرفته است!

پس از پايان زمان حج كه حاجيان مراجعت نمودند، به ديدن آنها رفتم و قبولى اعمال آنها را از خدا مسألت نمودم. آنها نيز متقابلا قبولى حج مرا از خدا خواسته و اضافه كردند كه ما تو را در فلان مكان [يعنى عرفات و منى و مشعر] ديده‏ ايم! من كه مى‏ دانستم به حج نرفته‏ ام، از سخنان آنان به فكر فرورفتم كه معناى اين سخنانشان چيست؟

همان شب، رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) را در خواب ديدم كه به من فرمود: عبد اللَّه! شگفتى به خود راه مده! تو يكى از فرزندان ستمديده مرا يارى نمودى، من نیز از خدا خواستم تا فرشته‏ اى را به صورت تو خلق نمايد و تا روز قيامت، هر ساله به نيابت تو، حج را انجام دهد! اكنون اگر خواستى به حج برو و اگر نخواستى نرو! اما آن فرشته وظيفه خود را انجام خواهد داد [و خداوند ثواب هر ساله حج را در نامه عملت خواهد نوشت]! *

---------------------
* كشف ‏اليقين ص 486 ؛ تذكرة الخواص، ص 328

موضوع قفل شده است