مبانی قرآنی نهضت عاشورا
تبهای اولیه
مفسر و حکیم معاصر، استاد جوادی آملی ، طی شبهای محرم، این موضوع مهم راطرح و به تبیین آن پرداخته اند که در چند بخش تقديم مي گردد:
موضوع سخن مبانی قرآنی نهضت حسینی(ع) است. یعنی تبیین این مطلب که قیام جهانی سالار شهیدان حسین بن علی به چه دلیل قرآنی محقّق شد، کدام بخشی از آیات قرآن است که به چنین قیامی امر میکند و چنین نهضتی را امضا میکند و ما را وادار میکند که از این نهضت استقبال کنیم و او را اسوه قرار بدهیم. سنجیدن روایات به وسیله قرآن کریم برای اصل اعتبار قول معصوم نیست، بلکه برای این است که برای ما ثابت بشود آیا این فرمایش امام هست یا نیست این بحث نه برای آن است که ما کارِ معصوم را بخواهیم به وسیله قرآن مقبول قرار بدهیم چون کاری را که معصوم(ع) میکند حجت خداست، اگر خدای سبحان مطلبی را در قرآن بیان کرد برای همه ما حجت است و اگر خدای سبحان به معصومش دستور داد که کاری انجام بدهد برای ما حجت است،
فعل معصوم، قول معصوم، تقریر معصوم مثل آیات قرآن کریم معصوم است، مصون از اشتباه است، یقیناً حجت است اینکه گفته شد شما روایات اهلبیت را بر قرآن عرضه کنید خواه آن روایات معارض داشته باشد یا نداشته باشد برای این نیست که ما سند روایات را با این عرضه به دست بیاوریم اگر چیزی واقعاً قول امام بود، کار امام بود، امضای امام بود، چون امام معصوم است آن کار یقیناً حجت است و یقیناً حُکم خداست.
سرّ اینکه گفتند شما روایات را بر قرآن کریم عرضه کنید تا روشن شود که مخالف قرآن نیست برای آن است که معلوم بشود آیا این کار، کار امام بود یا نبود، آیا این سخن، سخن امام بود یا نبود، آیا این تقریر و امضا، امضای امام بود یا نبود،یعنی برای اصل مطلب ما باید به قرآن مراجعه کنیم وگرنه اگر کسی در خدمت امام باشد و ببیند امام چنین سخنی را گفت یقیناً حجت است و نیازی به عرضه به قرآن کریم ندارد، پس سنجیدن روایات به وسیله قرآن کریم برای اصل اعتبار قول معصوم نیست، بلکه برای این است که برای ما ثابت بشود آیا این فرمایش امام هست یا نیست، آیا این کار امام هست یا نیست.
آنچه در این بحث مطرح میشود این نیست که این کار حجت است یا نه، چون قیام سیدالشهدا یک امر قطعی بود، همه ما میدانیم که حسین بن علی مبارزه را شروع کرد، اول از راه امر به معروف و نهی از منکر، اول با تعلیم کتاب و حکمت، اول با تزکیه نفوس، اول با اتمام حجت، بعد وقتی حمله کردند او دفاع کرد. بحث برای آن است که قرآن کریم سخنی دارد که ثابت کند انسان برای حفظ مکتب تا آخرین لحظه باید اهل نثار و ایثار باشد یا نه، آیا قرآن کریم جامعه را به این سمت و سوی دعوت میکند یا نه، آیا وظیفه مردم این است که برای حفظ دین تا آخرین مرحله کوشا باشند یا نه،آیا مکتب آن قدر میارزد که انسان عزیزترین افراد خانوادهاش را فدای مکتب بکند یا نه، مکتب چیست که بشر این قدر باید فداکاری بکند، دین چقدر مهم است که انسان برای حفظ او باید از عزیزترین افراد بگذرد، محور بحث در این قسمت است که تبیین قرآنی نهضت ارائه شود نه برای بیان اینکه فعل معصوم آیا حجت است یا حجت نیست.
بسیاری از ماها مشکل اصلی ما این است که ما خود را نشناختیم نه از آغازمان باخبریم، نه از انجاممان باخبریم، لذا خوابمان بُرده و ما خوابآلود زندگی میکنیم جامعهای که خوابآلود باشد از آغازش بیخبر باشد، از انجامش بیخبر باشد، خود را هم نشناسد،در خواب باشد، حرف او حرف خوابآلوده است قیام و قعود او خوابآلوده است شما اگر از جامعه یک مقدار فاصله بگیرید مردم را تماشا کنید میبینید بسیاری از اینها کارشان کارهای خوابآلود است نه میدانند کجا بودند، نه میدانند کجا میروند، نه میدانند چه میگویند، چه میکنند و چه میخرند و چه میخورند
از اینها سؤال بکنید از کجا آمدی؟ میگوید نمیدانم، به کجا میروی؟ نمیدانم، او فقط یک گوری میبیند و قبرستانی میبیند و این بدن را دارند خاک میسپارند میبیند و دیگر هیچ اما انسان یعنی چه؟ روح یعنی چه؟ برزخ یعنی چه؟ ما مسافریم یعنی چه؟ به کجا میرویم یعنی چه؟ با دست خالی رفتن سخت است یعنی چه؟ اینها را اصلاً نمیداند.
ادامه در پست بعدادامه پست قبلي
قهراً کار این افراد کار آدمی است که در خواب دارد حرف میزند گاهی که انسان در یکجا نشسته است میبیند افراد دارند حرف میزنند کاملاً مثل آن حالت است که انسان در کنار چند نفر خوابیده باشد و برخی ها در خواب حرف میزنند که خوابشان این قدر سنگین است که سخن میگویند آن سخنهای خوابآلود عالمانه نیست، محققانه نیست، مبدأ برهانی ندارد، منشأ قرآنی ندارد اکثری مردم ایناند.
بخشی از آیات قرآن است که به چنین قیامی امر میکند و چنین نهضتی را امضا میکند و ما را وادار میکند که از این نهضت استقبال کنیم و او را اسوه قرار بدهیم.
وجود مبارک نبی اکرم(ص) مثل سایر انبیا آمدند انسان را معرفی کردند که انسان چه کسی است، جهان را معرفی کردند که جهان چه چیزی است، پیوند انسان و جهان را تبیین کردند که این رابطه چگونه باید باشد، بعد به انسان گفتند انسانا این مثلث اصلاش تویی آن ضلع مهم تویی، جهان را میبینی برای توست،
جهان به تو مرتبط است نه تو با جهان، این پیوند انسان و جهان به این نیست که انسان بخواهد به جهان تکیه کند، بلکه جهان به انسان دارد تکیه میکند و اگر انسان نبود خدا جهانی را نمیآفرید این مثلث ضلع اصلیاش بشریت است
یعنی این ضلع اصلی مثلث انسان، عالم و آدم و پیوند بین این دو این ضلع اصلی انسان است، جهان برای انسان است و جهان را انسان میگرداند نظم جهان، خوبی جهان، بدی جهان به وسیله خوبی و بدی انسان است و روزی کل این جهان عوض میشود برای اینکه انسان رخت بربست و سفر کرد،
اگر انسانیت، جامعه انسانی، کل بشریت وارد صحنه قیامت شد دیگر این خانه کلنگی را خدا ویران میکند نه شمس و قمری میماند، نه راه شیری میماند، نه کهکشانها میمانند، نه ستارههای ثابت و سیّار میمانند،
این خانه یک خانه کلنگی است برای انسان ساختند روزی که صاحبخانه رفت این خانه را ویران میکنند این معارف را انبیا به ما آموختند، این معارف را وجود مبارک رسول گرامی به ما آموخت این معارف در این مکتب آمده در جاهلیت با این مکتب مبارزه کردند انبیا عموماً در جاهلیتهای کهن و وجود مبارک رسول گرامی(ص) خصوصاً قیام کردند
و بالأخره موفق شدند دوباره کار به همان جاهلیت کهن برگشت، حسین بن علی (ع) قیام کرد و این مکتب را زنده کرد، اصل مکتب برای آن است که به ما بفهماند بشریت برای همیشه زنده است.
منتظر بخش دوم باشيد
در بسیاری از آیات قرآن کریم ذات اقدس الهی وقتی کفر کافران را نقل میکند، نفاق منافقان را نقل میکند، دسیسه بداندیشان نفاقی را ذکر میکند میگوید اینها خودشان را نشناختند با یک بیان دلسوزانه میفرماید
اینها خودشان را نشناختند نمیدانند چه چیزی هستند در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» وقتی میفرماید اینها دارند نیرنگ بازی میکنند، خُدعه میکنند،
با انبیا خدعه میکنند، با اولیا خدعه میکنند فرمود اینها ﴿یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ اما ﴿وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ﴾
اینها دارند با خودشان نیرنگبازی میکنند منتها نمیدانند.
یک روزی همه این خیانتها ظهور میکند و به انسان میفهماند که شما هرگز از بین نمیروید و تمام تلاش و کوششت آن است که به خودت داری آسیب میرسانی.
اینها دارند فساد میکنند ولی نمیدانند چکار میکنند، چرا نمیدانند چکار میکنند؟
برای اینکه انسان خوابآلوده اگر لگد زده چراغ را خاموش کرده یا لگد زده ظرفی را شکسته یا لگد زده به کسی آسیب رسانده این اهل درک نیست کارش خوابآلود است «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»
بسیاری از مردم خواباند و انبیا آمدند اینها را دارند بیدار میکنند که این حرف تو علیه خود توست داری به آتش نزدیک میشوی با آتش بازی نکن.
فرمود اینها که دارند مال حرام میخورند در حقیقت آتش میخورند منتها چون خوابآلود هستند دست به آتش میزنند یک وقتی که سوختند بیدار میشوند، یک وقتی هم بیدار میشوند میبینند دارند میسوزند.
آلوده بودند و آن آلودگیهایی که همهتان میدانید اسلام آمد این آلودگیها را برطرف کرد، افراد را روشن کرد، عدل اجتماعی را تا حدودی اقامه کرد،
احیا کرد با تلاش و کوشش با رحلت رسول گرامی(ص) دوباره اینها برگشتند به همان جاهلیت کُهن، به همان اوضاع عرب قبل از اسلام.
ده سال هم بعد از امام حسن تمام این صحنهها را تحمل کرد، گاهی موعظه کرد، گاهی نامه مینوشت، گاهی سخنرانی میکرد
البته نه به طور فعال شدید چون اموی به وسیله معاویه نمیگذاشتند به این وضع وجود مبارک حسین بن علی فعال باشد، بعد دید هیچ چاره ندارد معاویه که مستقر شد کاملاً جوامع آن روز را به سَمت جاهلیت قبلی بر گردادند،
لذا حضرت وقتی که دارد قیام میکند فرمود من قیام کردم تا امر به معروف کنم، نهی از منکر کنم، مردم را صالح کنم، به سیره پیغمبر برگردند، به سیره علی بن ابی طالب برگردند، خودم به همین سیرهها عمل میکنم.
مفسر و حکیم معاصر، استاد جوادی آملی ، طی شبهای محرم، این موضوع مهم راطرح و به تبیین آن پرداخته اند که بخش سوم ان تقديم مي گردد.
اصل این مکتب را سالار شهیدان تشریح کرد فرمود این ﴿وَ لکِنْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾﴿لاَ یَشْعُرُونَ﴾ را برای مردم شرح داد در همین سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چند جا که دارد اینها نمیدانند چکار بکنند،
گاهی در آن بخش پایانی فرمود: ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾ گاهی دارد ﴿لاَ یَشْعُرُونَ﴾ گاهی دارد ﴿لاَ یَفْقَهُونَ﴾ فرمود ﴿أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَ لکِن لاَ یَعْلَمُونَ﴾
اینها سفیهاند، ولی نمیدانند که سفیهانه حرف میزنند، خب.
در درون ما چه کسی هست، چه چیزی هست که ما از او بیخبریم به ما گفتند در درون شما یک هویت اصلی هست که هویت اصلی شما همان است، یک روکشی دارید که ابزار کار شماست،
یعنی شما یک بدنی دارید که همهتان احساس میکنید، یک نیروی نباتی در آن هست، یک نیروی حیوانی در آن هست که غذا میخورید، میآشامید، لذت میبرید، میخوابید، سخن میگویید، کار میکنید
اینها حیات حیوانی شماست این حیات را حیوانات هم دارند شما میبینید در این بازیها این سیرکها تمام این بازیها را به یاد حیوانات هم میدهند این کارها که یک عده زیادی خود را برای او سرگرم کردند، برای او جانفشانی میکنند، میبینید به حیوانات هم قابل تعلیم است، قابل انتقال است.
اینها فرمود روکش شماست، اینها شما نیستید اینها ابزار کار شماست خدای سبحان این حیات گیاهی را به شما داد، این حیات حیوانی را به شما داد تا تلاش و کوشش کنید تغذیهتان را تأمین کنید، تولید مثل کنید و مانند آن،
آن شناسنامه اصلی شما آن است که در درونِ درون شماست، شما او را باید کند و کاو کنید شناسنامهتان در دستتان نیست در درونِ جان شماست، انبیا آمدند کند و کاو کردند برابر این خطبه نهجالبلاغه «و یثیروا لهم دفائن العقول»این دفینهها، این گنجینهها را باز کردند هویت اصلی انسان را به انسان نشان دادند،
گفتند شما این هستید مثل یک زمینشناس ماهر که این گنجها که در درون زمین نهفته است آن را زمینشناسی میکند، کند و کاو میکند گنجها را استخراج میکند میگوید این کارهای گرانبهای شما، نفتشناسها این طورند، گازشناسها این طورند، آن کسی که معدنشناس است کند و کاو میکند آن گوهر گرانبها را ارائه میکند.
انبیا معدنشناسهای اصلی مایند، کند و کاو کردند درون ما را به ما نشان دادند گفتند اینکه ابدی است این است، اینکه برای همیشه میماند این است، اینکه خدای سبحان فرمود من آسمان و زمین را مسخّر شما قرار دادم این است،
میبینید الآن در نظام خلقت ما بهتر از شمس و قمر چیزی نداریم، از ماه بهتر از آفتاب روشنتر دیگر چیزی نیست خدای سبحان میفرماید این شمس و قمر، این آفتاب و این ماه قبلاً یک مُشت دود بیشتر نبود ما یک مُشت دخان را یک مشت دود را به صورت راه شیری در آوردیم شمس و قمر کردیم
بعد هم اینها را به صورت دود در میآوریم و از بین میبریم این طور نیست که ماه و آفتاب را از پرنیان و بلور ساخته باشند که فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ﴾
فرمود وقتی بساط زمین روشن شد خدای سبحان پرداخت به آفرینش و پردازش آسمان، خب قبلاً آسمان چه چیزی بود، آسمان را به چه صورت درآورد، بعد به چه صورت؟
فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ﴾ به آفرینش آسمان پرداخت در حالی که یک مُشت دخان و دود و گاز بیشتر نبود ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ﴾
ما این یک مُشت دود را به صورت آسمانهای هفتگانه درآوردیم از او ماه ساختیم، از آن آفتاب ساختیم، از آن راه شیری ساختیم ﴿وَزَیَّنَّا﴾ این آسمان را ﴿بِمَصَابِیحَ﴾ این یک مُشت دود به این صورت درآمده برای شما این کار را کردیم در آینده نزدیک یا دور هم ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ٭ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾
هست ما کل این صحنه را بر میداریم ما برای شما فعلاً یک چراغی روشن کردیم وقتی شما رفتید این چراغ را خاموش میکنیم.
اینچنین نیست که این شمس و قمر را از طلا ساخته باشند که یا از پرنیان و بلور ساخته باشند که آن خدایی که یک مُشت دود را آفتاب درست کرد فرمود چراغ زندگی شما این شمس و قمر است، این ماه و آفتاب است شما که از اینجا رفتید ما این چراغ را خاموش میکنیم وقتی شما بخواهید بروید ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ هست ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ هست،
خب حیف نیست انسان خود را به مجموعه آسمان و زمین بفروشد، اگر به کسی بگویند کلّ این مجموعه آسمانهای هفتگانه را ما به شما بدهیم، شما بشو برده شیطان، این اگر این کار را بکند ضرر کرده کل این مجموعه،
چون کل این مجموعه را برای انسان آفریدند شما اگر یک مهمان داشته باشید بالأخره یک چراغ روشن میکنید که مهمان پذیرایی بشود، وقتی رفت خاموش میکنید فرمود این ماه را من روشن کردم،
این آفتاب را من روشن کردم برای این مهمان عزیز، وقتی این از دنیا رحلت کرد به برزخ رسید آنجا هم من بهشت را آماده کردم برای این، قبل از اینکه به این دنیا بیاید این دنیا را مزیّن کردم، زمین را فرش کردم، آسمان را مزیّن کردم،
مهمانم را دعوت کردم یعنی انسان را، وقتی انسان از این نشئه سفر میکند وارد برزخ و قیامت میشود آنجا را هم من مزیّن میکنم، فرش میکنم، بهشت است ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است برای مهمانم.
ادامه دارد....