آیا بیگناهان استحقاق عفو دارند؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا بیگناهان استحقاق عفو دارند؟

[=&quot]ظلم به نفس چه رابطه اي با محيط فاسد دارد؟ آيا مي توان عده اي را بخاطر اين كه نمي توانند از محيط فاسد هجرت كنند، محق در اين ظلم دانسته و بعد مستحق عفوشان دانست:

النساء : 97 - 99 إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً، إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً، فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً. [/]
كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟ (و چرا با اينكه مسلمان بوديد، در صفِ كفّار جاى داشتيد؟!)» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم.» آنها [فرشتگان‏] گفتند: «مگر سرزمين خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟!» آنها (عذرى نداشتند، و) جايگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند.
مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه براستى تحت فشار قرار گرفته‏اند (و حقيقتاً مستضعفند) نه چاره‏اى دارند، و نه راهى (براى نجات از آن محيط آلوده) مى ‏يابند.

کارشناس بحث : عمار

با سلام
کسی که می تواند از محیط فاسد هجرت کند و به محیط سالم برود ولی این کار را انجام ندهد ظلم به نفس کرده و خویشتن را از هدایت الهی و سیر راه خدا محروم کرده. با توجه به این نکته لازمه بندگی خدا محیط سالم است برای کسانی که محیط فاسد تاثیر منفی روی آنها میگذارد.
اما طبق آیات آخر مردان و زنان و كودكانى كه هيچ راه چاره‏اى براى هجرت و هيچ طريقى براى نجات از آن محيط آلوده نمى ‏يابند، از اين حكم مستثنى هستند، زيرا واقعا اين دسته معذورند و خداوند ممكن نيست تكليف ما لا يطاق كند.

چرا خداوند برای مردان و زنان مستضعف وعده عفو احتمالی می دهد:
[=tahoma][=&quot]فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ
اصل وعده عفو جای سؤال دارد چه رسد به قید احتمالی اش (با توجه به کلمه عسی)
اصل سؤال من این بود که جواب داده نشد!
[/]
[/]

با سلام مجدد
كلمه" عسى" در لغت عرب به معنى" شايد" و آميخته با معنى ترديد است و" لعل" به معنى اميدوارى و انتظار در مورد امورى است كه اطمينان به وجود آن در آينده نمى ‏باشد ولى احتمال وجود دارد.
اكنون اين سؤال پيش مى‏ آيد كه بكار بردن اينگونه كلمات در لابلاى سخنان انسانها كاملا طبيعى است، زيرا انسان از همه مسائل آگاه نيست، بعلاوه قدرت او محدود است و قادر به انجام هر چه مى‏ خواهد نمى ‏باشد، اما خداوندى كه از گذشته و آينده و حال كاملا با خبر است و قدرت بر انجام آنچه مى ‏خواهد دارد، به كار بردن اينگونه كلمات كه دليل بر" جهل" و يا" عدم قدرت" است درباره او چگونه تصور مى‏ شود.
به همين جهت بسيارى از دانشمندان معتقدند كه اينگونه كلمات، هنگامى كه در كلام خداوند بكار رود، معنى اصلى خود را از دست مى‏دهد، و معانى جديدى پيدا مى‏ كند، مثلا" عسى" به معنى" وعده" و" لعل" به معنى" طلب" است.
ولى حق اين است كه اين كلمات در كلام خداوند نيز همان معنى اصلى خود را دارد و لازمه آن جهل و عدم قدرت نيست، بلكه اين كلمات معمولا در جايى بكار مى ‏رود كه براى رسيدن به هدف، مقدمات متعددى لازم است، به هنگامى كه يك يا چند قسمت از اين مقدمات حاصل شود هرگز نمى‏توان حكم قطعى به وجود آن هدف كرد بلكه بايد به صورت يك حكم احتمالى بيان شود مثلا قرآن مجيد مى‏گويد:
وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ:
" هنگامى كه قرآن خوانده شود گوش كنيد و خاموش باشيد اميد است مشمول رحمت خداوند شويد" (اعراف- 204).
روشن است كه تنها با گوش دادن آيات قرآن انسان مشمول رحمت خداوند نمى‏ شود، بلكه اين يكى از مقدمات است و مقدمات ديگر آن فهم و درك آيات، و سپس به كار بردن دستوراتى است كه در آنها آمده، لذا در اينگونه موارد نمى ‏توان تنها با وجود يك مقدمه، حكم قطعى به حصول نتيجه كرد، بلكه بايد به صورت يك حكم احتمالى بيان گردد، و به عبارت ديگر اينگونه تعبيرات در كلام الهى يك نوع بيدار باش و توجه دادن شنونده به اين است كه غير از اين مقدمه شرائط و مقدمات ديگرى نيز براى رسيدن به مقصد لازم است، فى المثل براى درك رحمت خدا غير از گوش فرا دادن به قرآن، عمل به آنهم لازم است.
حكم مذكور در اين آيه هم داراى شرائطى است، كه بايد به آنها توجه داشت، يعنى اينگونه اشخاص هنگامى مشمول عفو الهى مى‏ شوند كه در انجام هجرت به هنگام فرصت كمترين قصورى نورزيده‏ اند و به اصطلاح تقصير در مقدمات كار ندارند و هم اكنون نيز در نخستين فرصت ممكن آماده هجرت ‏اند.
تفسير نمونه، ج‏4، ص: 36 و ص 85.

چرا پاسخ گویان بعضا روی نقطه اصلی سؤال تمرکز نمی کنند!
سؤال این است:
هجرت، مقدمه برای عفو چه گناهی است؟ مگر نستضعفین چه گناهی دارند که خداوند می فرماید شیاد خداوند شما را عفو کند؟

جویا;328876 نوشت:
چرا پاسخ گویان بعضا روی نقطه اصلی سؤال تمرکز نمی کنند! سؤال این است: هجرت، مقدمه برای عفو چه گناهی است؟ مگر نستضعفین چه گناهی دارند که خداوند می فرماید شیاد خداوند شما را عفو کند؟

با سلام و عرض ادب
دوست عزیز ظاهرا شما منظور از مستضعف رو همان فقر مادی معنی کردید و متوجه شدید ولی در اینجا منظور مستضعف معنویی است که علت ذکر لعل را در پست بالا کامل بیان کردیم که اگر با دقت مطالعه کنید متوجه خواهید شد.
موفق باشید.

عمار;332385 نوشت:
با سلام و عرض ادب
دوست عزیز ظاهرا شما منظور از مستضعف رو همان فقر مادی معنی کردید و متوجه شدید ولی در اینجا منظور مستضعف معنویی است که علت ذکر لعل را در پست بالا کامل بیان کردیم که اگر با دقت مطالعه کنید متوجه خواهید شد.
موفق باشید.

شکر خدا اینقدر سواد داریم که مستضعف را فقیر معنا نکینم اصلا لسان ایایت و روایات مستضعف به معنای فقیر نیامده است.
شما باید از خود بپرسید چرا در پاسخ به سؤالات کم دقتی می کنید؟!
واژه مستصعف خود گویای بی گناهی آنها است. مستصعف از باب استفعال و اسم مفعول حکایت از کسی می کند که دیگران بدنبال ناتوان نمودن او هستند. خب این عده که مقهور قدرتهای الحادی هستند و از آن طرف همه تلاش خود را نمودند که ایمان خود را حفظ کنند، آیا باید از گناهانشان گذشت و یا آنها را بشارت داد و بهشت را بشارتشان داد!
لطفا این سؤال را پاسخ بدهید! مخاطب خود را به مطالعه دوباره و چندباره یک پاسخ نافص فرانخوانید!
واقعا من در این سایت خسته شدم از بس پاسخهای کامل به سؤالاتم داده نشده است!!!

با سلام و ادب
بزرگوار اینکه بنده گفتم دقتی ندارید واقعا عرض کردم ،اگر کمترین دقت را در پست دوم داشتید جواب خود را گرفته بودید و اینگونه ضعف خود را به پای کارشناسان و جواب های آنان نمی گذاشتید.
حال با توجه به این نکته بنده توضیحات بیشتری میدهم تا ان شالله متوجه جواب باشید.

در مورد این آیه علامه طباطبایی می فرماید :
صرف تهي دست بودن(مستضعف)نيز شقاوت است ، پس جا دارد بفرمايد : اميد است خدا از آنان عفو كند و از سوي ديگر چون اين طائفه را در صورت استثناء از ظالميني نام برد كه مورد تهديد به ماواهم جهنم و ساءت مصيرا ، قرار گرفتند و ظاهر اين استثناء اين است كه اين طائفه استثناء داخل جهنم نمي‏شوند ، لذا با جمله : و كان الله عفوا غفورا فهماند كه آري اين طائفه مشمول عفو و مغفرت خداي تعالي هستند .
ترجمة الميزان ج : 5ص :82
لذا هر فردى از مستضعفين براساس خصوصيات خاصى كه دارد و بالاخره در اكتساب آنها خود او نقش داشته است يا در مسيرى كه به بهشت منتهى مى‏ شود قرار مى‏ گيرد و يا در مسيرى كه به جهنم منتهى مى ‏گردد خواهد افتاد و اين مشخص بودن مسير با ورود به برزخ شروع مى‏ گردد. اما چيزى كه هست نه خود او و نه كس ديگرى نمى‏ تواند بفهمد كه او در كدام مسير است و كار او به كجا خواهد كشيد نه در دنيا و نه در برزخ و نه در اول حشر معلوم خواهد شد كه جريان امر وى چگونه خواهد بود تا جايى كه وضع او به مرور و با پيش آمدن عوالم معلوم می گردد و تا جايى كه مشمول غفران حق باشد و يا مشمول عذاب او، (معاد يا بازگشت به سوى خدا، استاد محمد شجاعى، شركت سهامى انتشار، تهران، چاپ اول، پاييز 1362ش، ج 1، صص 314 - 317) .

حال اگر کسی واقعاً مستضعف باشد، خدای متعال سرنوشتِ او را در این دنیا مشخص و اعلام نکرده و کار او را به آخرت واگذار کرده است. خدا ممکن است با این گروه (مستضعفین) بر طبق عدل یا بر مبنای فضل خویش رفتار نماید. اگر بخواهد با عدلِ خود رفتار کند در مورد چیزهایی است که او تشخیص می داده، مثلاً مستقلات عقلیه مانند اینکه ظلم کردن حرام است (حرام عقلی) برای عقلا قابل تشخیص است، چه به دین اسلام هدایت شده باشند یا نه. بنابراین نسبت به این گونه احکام ممکن است خداوند با عدل خویش نسبت به ایشان رفتار کند و آنها را به خاطر افعال اختیاریشان مؤاخذه و مجازات نماید. و همچنین امکان دارد که با فضل خود رفتار کرده و آنها را عفو نماید. هر یک از این دو صورت در آخرت مشخص خواهد شد و در دنیا تعیین نشده است.

برای روشنتر شدن مطلب به این روایت توجه فرمایید:
عَن زُرارَهَ ..... قالَ: قَلتُ لَهُ: ما تَقوُلُ فی قَولِهِ عزوجلَّ: «اِلاَّ المُستَضعفینَ مِنَ الرِجالِ وَ النساءِ وَ الوِلدانِ لایستَطیعونَ حیلَهً ولا یَهتَدوُنَ سَبیلاً»؟ [1] ..... فقالَ: وَاللهِ ما هُم بِمؤمِنینَ وَ لاکافِرینَ [2]
زراره گوید: به امام باقر (ع) عرض کردم: درباره فرمودۀ خدای عزوجل چه می فرمایی: «مگر مستضعفین از مردها و زنان و کودکان که چاره ای ندارند و راهی (به سوی کفر یا ایمان) نمی شناسند»؟ ... فرمود: قسم به خدا اینها نه مؤمن هستند و نه کافر.
بعد مثل اینکه زراره تصور دیگری درباره مستضعفین دارد، به حضرت عرض می کند: اگر اینها بالاخره وارد بهشت شوند، پس مؤمن خواهند بود. و اگر جهنمی گردند، پس کافر می باشند. حضرت در پاسخ او می فرماید:
واللهِ ما هُم بِمؤمِنینَ وَلا کافِرینَ وَلو کانوُا مؤُمِنینَ لَدَخَلوُا الجَّنَهَ کَما دَخَلَتَها المؤمِنوُنَ، وَلوَ کانوُا کافِرینَ لَدَخَلوُا النَّارَ کَما دَخَلَها الکافِرونَ ...
قسم به خدا اینها نه مؤمن هستند و نه کافر. و اگر مؤمن بودند، همانطور که مؤمنین داخل بهشت می شوند، آنها هم داخل بهشت می شدند. و اگر کافر بودند، همانگونه که کافرین وارد جهنم می شوند، آنها هم داخل جهنم می شدند. ....
معلوم می شود کسانی از مستضعفین که نهایتاً بهشتی می شوند، بهشتی شدنشان مانند بهشتی شدنِ مؤمنین نیست؛ و اگر هم جهنمی شوند، مانند کافرین جهنمی نمی شوند. خوب؛ مؤمنین چگونه بهشتی می شوند؟ مؤمنین از آن جهت که مشمول وعده الهی قرار گرفته اند به یک معنا می توان گفت استحقاقِ بهشت را پیدا کرده اند. هر چند که اصل وعده بهشت از طرف خدا به ایشان بر مبنای فضل است، اما پس از اینکه وعده بهشت به آنها داده شد و آنها بر طبق او امر الهی، تسلیم خدا بودند، اگر به فرض محال خدا وعده خود را در حق ایشان عملی نکند، به آنها ظلم شده است و خدا منزه از ظلم است، بنابراین به حساب عدلِ خدا و روی وعده او بهشتی می شوند. اما مستضعفینی که اهل بهشت خواهند شد، هیچ وعده ای به ایشان داده نشده و هیچیک از پاداش های الهی بر مبنای عدل به آنها تعلق نمی گیرد و هر چه نصیب ایشان میشود، طبق فضل الهی است بدون آنکه اگر پاداش داده نشوند، ظلمی در حق ایشان شده باشد پس اگر هم وارد بهشت بشوند، همچون مؤمنین وارد بهشت نمی شوند. و همچنین است مستضعفینی که اهل جهنم خواهند شد. اینها هم حسابشان با حساب کفار متفاوت است. کفار برایشان اتمام حجت شده و وعیدهای خدا در حق آنها منجز شده است. ولی مستضعفین هر چند که اگر جهنمی شوند به خاطر اعمالی است که در مورد آنها حجت برایشان تمام شده است، ولی آنها در دنیا وعید الهی را از زبان پیامبران یا ائمه (ع) نشنیده اند و اوصاف جهنم به گوششان نخورده است، بنابراین وضعیتشان با کفار از این جهت متفاوت است. بنابراین بهشتی شدن یا جهنمی شدن، ملاک ایمان و کفر نخواهد بود.

اما با همه اینها باز هم زراره از امام باقر (ع) سئوال می کند:
اَمِن اَهلِ الجَنَّهِ هسم اَم مِن اَهلِ النّارِ؟ فَقالَ: اُترُکهُم حیثٌ تَرَکَهُمُ اللهُ.
قُلتُ: اَفَتُر جِئُهُم؟ قال: نَعَم؛ اُرجِئُهُم کَما اَرجاَهُمُ الله، اِن شاءَ اَدخَلَهُم الجَّنَهَ بِرَحمَتِهِ وَ اِن شاءَ ساقَهُم اِلَی النّارِ بِذُنُوبِهِم وَ لَم یَظلِمُهُم
آیا اینها (مستضعفین) اهل بهشت هستند یا اهل جهنم؟ فرمود: تکلیف ایشان را واگذار، همانطور که خدا واگذارده است. (زراره می گوید:) گفتم: آیا (سرنوشت) اینها را به بعد موکول می کنی؟ فرمود: بله، همانطور که خداوند (سرنوشت) اینها را به بعد موکول کرده است. (به طوری که) اگر بخواهد به سبب رحمتش آنها را وارد بهشت می کند. و اگر بخواهد به خاطر گناهانشان، آنها را به سوی آتش سوق می دهد، اما ظلم به ایشان نمی کند. پس حساب مستضعفین را خدای متعال در قیامت روشن می کند و در دنیا تعیین تکلیفی برای ایشان نکرده و به خواستِ خود واگذار نموده است.

و روشن است که وقتی خداوند هنوز سرنوشت ایشان را تعیین نکرده است. پیامبر (ص) و ائمه (ع) هم نمی توانند خبر از وضعیت آنها بدهند و لذا عملاً به شاگردانِ خود می آموختند که باید در مستضعفین، به خواست و مشیت خدا به صورت دربسته معتقد باشند و اصراری در تعیین وضعیت آنها نداشته باشند. آخرین نکته درباره مستضعفین اینکه: با توجه به تریفی که ارائه شد، تعیین مصادیق مستضعف بسیار کار مشکلی است و در بعضی موارد اصلاً امکان پذیر نیست. زیرا نوعاً تشخیص آن به احراز یک امر قلبی منوط است که چون ظاهر و آشکار نیست براحتی امکان ندارد. و لذا بحثهای مطرح شده به صورت قضایای شرطی کاربرد دارند، ولی تعیین افراد موضوع آنها کار ساده ای نیست. و به همین دلیل امکان دارد که کسی از لحاظ ظاهر شرع کافر محسوب شود، اما در حقیقت مستضعف باشد. وظیفه ما در دنیا این است که طبق ظواهر شرع با چنین فردی رفتار کنیم. مثلاً در مورد یک مسیحی نمی توانیم احکام اسلام را جاری کنیم. ولی اگر در واضع مستضعف باشد، در قیامت روشن می شود و چه بسا به رحمت الهی وارد بهشت هم بشود. اما این احتمال وظیفه ما را نسبت به او تغییر نمی دهد. البته اگر بهشتی هم بشود، باز حسابش از مؤمنین جداست و همانطور که دیدیم اینها به فرض بهشتی شدن، همچون مؤمنین وارد بهشت نمی شوند. بنابراین حساب و کتاب مستضعفین (که تعیین افراد آن به طور کامل فقط در عالم الهی امکان پذیر است) برای همیشه از مؤمنین و کافرین جدا خواهد بود.

1. نساء / 98
2. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الضلال، ح 2

قرآن در آیات 97 تا 99 سوره نساء مستضعفین را به دو قسم تقسیم می کند: قسمی که بدورغ خود را مستضعف معرفی می کنند و قسمی حقیقتا مستضعف هستند.
آنها که حقیقتا مستضعف هستند در آیات دیگر قرآن وعده تمکین در زمین بجای مستکبرین به آنها داده شده است و حتی گفته شده است که امامان از آنها هستند (قصص: 5).
قرآن در آیات مورد سؤال (98 نساء) بالصراحه می فرماید: اینان هیچ چاره ندارند و هیچ راهی را نیز نمی یابند!
خب! چرا شما می گویید اینان خود مقصر بودند؟ چه تقصیری؟ این سخن بر خلاف تصریح قرآن است.
پس هنوز سؤال به قوت خود باقی است. چرا قرآن از طرفی مستضعفین را بدون چاره معرفی می کند و از طرفی دیگر آنها را گهنکارانی معرفی می کند که خداوند آنها را مورد آمرزش خود قرار داده است!

[=arial]با سلام
نکته همین جاست که چرا این ها مستضعف شدند و چاره ای دیگر ندارند؟شما به وضع فعلی اینها نگاه نکنید به گذشته اینها هم تاملی داشته باشید.
بنده لینک مقاله ای دقیق در بحث این آیه خدمت شما معرفی میکنم مطالعه بفرمایید زوایای بحث ان شالله واضح خواهد شد.
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=45604

موضوع قفل شده است