حکایت سیمرغ و مشکلات سلوک

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حکایت سیمرغ و مشکلات سلوک

باسمه تعالی
باسلام:
عطار نیشابوری از شهرگان آفاق عرفان ،مشکلات و درگیری های مسیر راه را در دداستانی زیبا و مفصل به تصویر کشیده که چون مشتمل بر نکات سلوک ارزش مندی است اجمالا به ان اشاره می کنیم:
داستان از آنجا آغاز می شود که پرندگان در ضمن جلسه و نشستی متفق القول شدند که چون هر شهر و دیاری را پادشاهی است ما نیز باید حاکمی پیدا کنیم تا امور ما را نظام بخشد.
جمله گفتند این زمان در روزگار / نیست خالی هیچ شهر از شهریار
از چه رو اقلیم ما را شاه نیست ؟ / بیش از این بی شاه بودن راه نیست
هر کس در این میان سخنی می گوید تا نوبت هدهد (مرغ حضرت سلیمان) می رسد وی می گوید من سالها قاصد پیامبر بزرگی چون حضرت سلیمان علیه السلام بوده و همه جا را دیده ام
پادشاه ما پرندگان پرنده ای است به نام سیمرغ که در کوه قاف زندگی می کند البته راه او بسیار دور،ناهموار ومملو از مشکلات و موانع است و پیمودن آن جز صبر و تحمل دشواری ها و ریاضت و مجاهدت امکان پذیر نخواهد بود پس کسانی می توانند با من در این راه همراهی کنند که مرد راه باشند
شیر مردی باید این راه شگرف / زانکه ره دور است و دریا ژرف ژرف
هر که اکنون از شما مرد رهید /سر به راه آرید و پای اندر نهید
ادامه دارد....

زمان حرکت نزدیک می شود و کاروان پرندگان برای دست یابی به مقصود و رسیدن به مقصد راه می افتند اما موانع راه که عمدتا جاذبه های دنیایی بودند بروز می کند و مرغان یکی پس از دیگری از این سفر پا عقب می نهند و از قافله شور و عشق به دور می افتند
بلبل اولین کسی است که برای عشق مجازی به گل از ادامه سفر عذر می آورد و می گوید:
طاقت سیمرغ نارد بلبلی /بلبلی را بس بود عشق گلی
هدهدش گفت :ای به صورت مانده باز / بیش از این از عشق رعنایی مناز
و ادامه می دهد این عشق ها زودگذر و بی دوام است وانگهی با انواع مشقات و ناراحتی ها همراه است

ادامه دارد....

پس از گذشت مدتی طوطی که پای بند علایق مادی است از ادامه سفر اعتذار می آورد و همین طور با گذشت از هر وادی و ظهور مشقات و مشکلات بیشتر ،انگیزه های شهوانی و حیوانی بار دیگر تقویت می شوند و پرندگان را از سلوک باز می دارند بدین ترتیب طاووس،کبک، هما ،باز، دراج،قمری، فاخته ،شاهین و.....
هر کدام عذری می آوردند و خود را وابسته به چیزی معرفی می کنند
هدهد هر کدام را به گونه ای مواخذه می کند بعد برای اینکه دیگران حساب کار خود را بکنند می گوید راه عشق و عاشقی راهی است پر از هول و خطر چنین نیست که با ادعای عشق بتوان به وصل معشوق راه یافت در این راه باید از خود گذشت حتی اگر سر او را همانند یحیای پیامبر علیه السلام ببرند یا او را مانند زکریا علیه السلام با اره دو نیم کنند
هدهد رهبر چنین گفت آن زمان /کانکه عاشق شد نیندیشد زجان
سدّ ره جان است جان ایثار کن /پس بر افکن دیده و دیدار کن
عاشق، آتش در همه خرمن زند /اره بر فرقش زنند او تن زند
ادامه دارد....

بعد از شنیدن سخنان هشدار دهنده هدهد مرغان باقی مانده حاضر شدند از تمام تعلقات دل بشویند و عازم سلوک شوند:
چون شنیدند این حکایت آن همه / آن زمان گفتند ترک جان همه
برد سیمرغ از دل ایشان قرار /عشق در جانان یکی شد صد هزار
جمله دانستند کان مشکل گمان / نیست بر بازوی مشتی ناتوان
سال ها رفتند از شیب و فراز / صرف شد در راهشان عمر دراز
آنچه ایشان را در این ره رخ نمود / کی توانم شرح آن پاسخ نمود
گر توهم روزی فرود آیی به راه /عقبه آن ره کنی یک یک نگاه
تا سرانجام این سفر به پایان می رسد و به کوه قاف فرود می آیند
چون نگه کردند این سی مرغ زود / بی شک این« سی مرغ »آن «سیمرغ »بود
خویش را دیدند سی مرغِ تمام /بود خود«سیمرغ» «سی مرغِ » تمام(1)
آری اگر کسی گام در مسیر سلوک گذارد و بکوشد از تمام این ابتلائات جان سالم به در برد می توان قوا و نیروهای پنهانی در جان خویش را شکوفا سازد و در نهایت به وادی قدس قرب الهی بار یابد
پی نوشت:
1- منطق الطیر ص 300

موضوع قفل شده است