︵✿‿︵!☼✵‿ویژه نامه شهادت عمار یاسر-این عمار؟!☼✵︵✿‿︵‿

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

به نام علی اعلی

سلام و عرض تسلیت

تصاویری از آرامگاه جناب عمار یاسر در سوریه:

عمار بن یاسر از اهالی یمن و هم‌پیمان قبیله «بنی مخزوم مکه» در حدود 57 سال قبل از هجرت پیامبر در قبیله بنی مخزوم به دنیا آمد و پدرش یاسر و مادرش سمیه از مسلمانان پیشگام و اولین شهیدان اسلام بودند

عمار در حدود 48 سالگی در نخستین سال‌های بعثت و به هنگام اقامت رسول خدا(ص) در خانه ارقم اسلام آورد و در این راه تمام آزارها و شکنجه‌ها را به جان خرید

دشت صفین در سوریه

مرقد عمار یاسر در کشور سوریه در شهر «رقه» سمت راست دروازه قدیمی شهر که به دروازه باب علی(ع) مشهور است، واقع شده است.

نمای کنونی بارگاه عمار یاسر

عمار یکی از چهار یار با وفای حضرت علی (ع) بود که پس از رحلت رسول اکرم(ص) بر سر پیمان خویش با حضرت علی(ع) باقی ماند و چون امیرالمؤمنین(ع) به خلافت رسید، همه جا کنار امام علی(ع) حضور داشت

در روایات آمده است که در جنگ صفین، عمّار پیش از شهادتش، بر اثر تشنگی زیاد آب طلبید،. مردی گفت: آب در اینجا نیست. در این هنگام پسر بچه‌ای به نام «راشد» شربتی از شیر برای او آورد، عمار به او گفت: «از دوستم رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: آخرین ره‌توشه تو از دنیا قدحی از شیر است»، عمار شیر را نوشید و برای چندمین بار به دشمن حمله کرد تا اینکه دو نفر از نفرات دشمن به نام‌های «ابو العادیه الفزاری» و «ابن جون سکونی» به سوی عمار آمدند، اولی ضربتی سخت بر عمار زد که بر زمین افتاد و دومی سر از بدن عمار جدا کرد.


منبع

[=Microsoft Sans Serif]
شهادت؛
شیرین تر از عسل



[=Microsoft Sans Serif]
پیرمرد، باریک عُمر فراق را به دوش می کشید، امّا سبک گام برمی داشت و
بدین سوی و آن میدان می تاخت.

می دانست، دیری نخواهد پایید که مشام جانش، سرشار از بوی
لاله های بهشتی خواهد شد.

اندکی صبر می بایست تا شاهد وصال را در آغوش گیرد، ساعتی بر سالیان
دراز شکیبایی، افزون.

سرانجام، به پایان خواهد رسید.

خشنود از آن بود که دلش به باوری صادق آرام است و اکنون در رکاب حق،
می رزمد و چنان تیغ می زد، گویی سلسله از دست و پای جانِ اسیر خویش
می گسلد، یا دیوارهای زندان روح را می شکافد.

و چه حریص بودند قریشیان، بر آزار عمّار یاسر، آن گاه که او خدا را
می خواند و تازیانه ها و داغ ها را برمی تافت!

امّا این بار، دشمن دیروز، به تزویر، لباس دین بر تن کرده بود و نقاب نفاق،
بر چهره بسته بود و از پس سپر تظاهر، کمان کفر برگرفته بود و تیرهای
کینه دیرینه خویش را به قلب حقیقت می افکند.

چشم های نافذ عمار، پرچم سپاه شام را می نگریست، در حالی که می گفت:
به خدا سوگند، در سه معرکه بر ضد این رایت ننگین جنگیده ام؛

روزی شما را بر ترتیل قرآن می زدیم و امروز بر سر تأویل آن
با شما می جنگیم.» و راست می گفت؛ روز بدر، روز اُحُد، روز خندق،
روزهایی که شرک و بت پرستی، عریان و آشکارا به روی توحید و خداخواهی
تیغ آخته بود و امروز، روز صفین، روز انتقام بود؛

انتقامِ وارثان بوجهل و بوسفیان از علی علیه السلام از عمار و...
برای دلاوریشان در نبرد حق و باطل، برای پایمردیشان در راه عدالت.

پیرمرد، چندی در میدان رزمید، تشنه کام بود و عرق ریز، امّا همچنان
به صف راهیان دوزخ هجوم می بُرد.

در گیراگیر نبرد، نیزه «ابوالعادیه» به پهلوی او نشست.
دردی شیرین، وجود پیرمرد را آکند.

خم شد و بر زمین افتاد.

اندیشید: «دیرگاهی ست که به انتظار این لحظه بوده ام؛ امروز،
محمد صلی الله علیه و آله وسلم و یارانش را دیدار خواهم کرد.»

بر بستر خاک، آرام گرفته بود، نفس نفس می زد،
سوی چشمش می رفت و می آمد.

غلامش، راشد را دید که با جامی از شیر، بر بالینش نشسته است؛

زیر لب زمزمه کرد: «حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گفته بود
که آخرین بهره ات از دنیا، جرعه ای شیر است».

جام را به لب برد و اندکی نوشید.
آرام چشم بر هم گذاشت و پَر کشید.

گرد و غبار معرکه خوابیده بود و خورشید، آخرین پرتوهایش را بر تنی
می پراکند که سرش را «ابن حوی سکسکی» جدا کرده بود.



[=Microsoft Sans Serif]امیر خوش نظر

سلام
واقعا مهمترین نیاز جامعه امروز ما عمار(ع) ها هستند...
برادر عزیز و خواهر گرامی...
سعی کنیم رفتارمان عمار(ع) گونه و علی (ع) پسند باشد...

برادر عزیز و خواهر گرامی...
سعی کنیم رفتارمان عمار(ع) گونه و علی (ع) پسند باشد...

[="DarkRed"]واقعاً بايد اينگونه باشيم ولي هرچه نگاه مي كنم مي بينم كه دوربرمان تنها ظاهر نماها پر شده اند.:Ghamgin:
من واقعاً از اينگونه افراد متنفرم :Narahat: [/]

این عمار میشود تکرار
پس کجا رفته ای تو ای سردار

نهم دی ماه
یاد آور شناسائی عمارهای با بصیرت انقلاب