آيا انبياء باستاني وجود نداشته‌اند؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا انبياء باستاني وجود نداشته‌اند؟

بنام خدا

دوستاني كه در رشته‌هاي تاريخي بويژه زبانهاي باستاني كار مي‌كنند همواره اين پرسش را مطرح مي‌كنند كه چرا نامهاي انبياء كهن همچون نوح(ع) و ابراهيم(ع) و موسي (ع) و يوسف (ع) و... در هيچ كجاي تاريخ نيامده است.

در انبوه كتيبه‌هاي هيروگليف مصري و ميخي سومري و آشوري و بابلي و ايلامي و فارسي باستان و... حتي يكبار هم محض رضاي خدا اين نامها ديده نمي‌شوند. كار بجاي رسيده است كه مخالفان دينهاي ابراهيمي همهء اين نامها و به تبع آن وجودشان را انكار مي‌كنند و قرآن كريم را برگرفته از تخيلات توراتي مي‌دانند!

از سوي ديگر تقريبا همه مي‌دانيم كه قرآن تحريف نشده يعني 1400 سال است كه اين كتاب به همين گونه مانده است. در نتيجه مطالب آن درستند. پس اينجا يك تناقض بوجود مي‌آيد: از يكسو تاريخ خبر ندارد و از سوي ديگر كتابي داريم كه مي‌گويد آن اشخاص وجود داشته‌اند. اين تناقض را چگونه مي‌توان برطرف كرد؟

من چند سالي است كه روي اين موضوع كار كرده‌ام البته مستقيم كه نه، در كنار كارهاي ديگرم به اين نكته هم فكر مي‌كردم. تقريبا يك سال پيش ايده‌اي به ذهنم رسيد كه هرچه جلوتر آمدم آنرا درست‌تر ديدم. تلاش كردم كه با طرح پرسشهايي، برخورد دوستان و آشنايان را بررسي كنم و بويژه در اينترنت، عكس العمل ديگران را ببينم. درواقع اين چالش را مطرح مي‌كردم تا ببينم چه پاسخي مي‌آمد كه تنها دو پاسخ بيشتر گيرم نيامد! برخي‌ به كل منكر اين انبياء مي‌شدند و برخي‌ ديگر داغ مي‌كردند و مي‌گفتند تاريخ اشتباه مي‌كند!!

اكنون پس از بررسي‌ها زياد، اين ايده يا فرضيه را مي‌خواهم اينجا نيز بيان كنم. البته تنها يك جمله است: «نامهاي كهن اديان ابراهيمي، دست كم آنهايي كه در قرآن آمده‌اند، اسم مستعار هستند».

پس ما نبايد مثلا به دنبال نام موسي و يوسف در تاريخ بگرديم بلكه بايد به دنبال كسي بگرديم كه قرآن توصيفش مي‌كند. اما باز به مشكل مي‌خوريم. زيرا كه اساسا فرعونهاي مصري با توصيفي كه قرآن براي يوسف(ع) مي‌كند در تاريخ نداريم! حال چه كنيم؟

براي اين موضع هم فرضيه‌اي دارم: نخست آنكه فرعونهاي مصري تا زمان ظهور اسلام وجود داشته‌اند و اينگونه نبوده است كه سلسله‌هايشان در چند هزار سال پيش منقرض شده باشد منتها اين فرعونها يك فرقي با آن فرعونهاي كهن داشتند و آن اين بود كه اختياراتشان در سطح يك منطقه يا شهر بود نه كل مصر.

پس ممكن است داستان حضرات يوسف و موسي اصلا كهن نبوده باشند و درگير با يكي از فرعونهاي محلي بوده باشند. مثلا رويدادشان يكي دو سده پيش از عيسي(ع) رخ داده باشد منتها يهوديان براي آنكه قدمت دين موسي را كهنتر از زرتشت نشان دهند دست به چنان گفتارهايي زده‌اند و اكنون درمانده‌اند كه چرا تاريخ تاييد نمي‌كند!؟(مانند گفتارهاي متعصبانهء پروفسور هرتسفلد يهودي).

تا نظر كارشناس محترم و ديگر دوستان چه باشد!

سپاس

کارشناس بحث : مقداد

فريدون;301886 نوشت:
بنام خدا

دوستاني كه در رشته‌هاي تاريخي بويژه زبانهاي باستاني كار مي‌كنند همواره اين پرسش را مطرح مي‌كنند كه چرا نامهاي انبياء كهن همچون نوح(ع) و ابراهيم(ع) و موسي (ع) و يوسف (ع) و... در هيچ كجاي تاريخ نيامده است.

در انبوه كتيبه‌هاي هيروگليف مصري و ميخي سومري و آشوري و بابلي و ايلامي و فارسي باستان و... حتي يكبار هم محض رضاي خدا اين نامها ديده نمي‌شوند. كار بجاي رسيده است كه مخالفان دينهاي ابراهيمي همهء اين نامها و به تبع آن وجودشان را انكار مي‌كنند و قرآن كريم را برگرفته از تخيلات توراتي مي‌دانند!

از سوي ديگر تقريبا همه مي‌دانيم كه قرآن تحريف نشده يعني 1400 سال است كه اين كتاب به همين گونه مانده است. در نتيجه مطالب آن درستند. پس اينجا يك تناقض بوجود مي‌آيد: از يكسو تاريخ خبر ندارد و از سوي ديگر كتابي داريم كه مي‌گويد آن اشخاص وجود داشته‌اند. اين تناقض را چگونه مي‌توان برطرف كرد؟

من چند سالي است كه روي اين موضوع كار كرده‌ام البته مستقيم كه نه، در كنار كارهاي ديگرم به اين نكته هم فكر مي‌كردم. تقريبا يك سال پيش ايده‌اي به ذهنم رسيد كه هرچه جلوتر آمدم آنرا درست‌تر ديدم. تلاش كردم كه با طرح پرسشهايي، برخورد دوستان و آشنايان را بررسي كنم و بويژه در اينترنت، عكس العمل ديگران را ببينم. درواقع اين چالش را مطرح مي‌كردم تا ببينم چه پاسخي مي‌آمد كه تنها دو پاسخ بيشتر گيرم نيامد! برخي‌ به كل منكر اين انبياء مي‌شدند و برخي‌ ديگر داغ مي‌كردند و مي‌گفتند تاريخ اشتباه مي‌كند!!

اكنون پس از بررسي‌ها زياد، اين ايده يا فرضيه را مي‌خواهم اينجا نيز بيان كنم. البته تنها يك جمله است: «نامهاي كهن اديان ابراهيمي، دست كم آنهايي كه در قرآن آمده‌اند، اسم مستعار هستند».

پس ما نبايد مثلا به دنبال نام موسي و يوسف در تاريخ بگرديم بلكه بايد به دنبال كسي بگرديم كه قرآن توصيفش مي‌كند. اما باز به مشكل مي‌خوريم. زيرا كه اساسا فرعونهاي مصري با توصيفي كه قرآن براي يوسف(ع) مي‌كند در تاريخ نداريم! حال چه كنيم؟

براي اين موضع هم فرضيه‌اي دارم: نخست آنكه فرعونهاي مصري تا زمان ظهور اسلام وجود داشته‌اند و اينگونه نبوده است كه سلسله‌هايشان در چند هزار سال پيش منقرض شده باشد منتها اين فرعونها يك فرقي با آن فرعونهاي كهن داشتند و آن اين بود كه اختياراتشان در سطح يك منطقه يا شهر بود نه كل مصر.

پس ممكن است داستان حضرات يوسف و موسي اصلا كهن نبوده باشند و درگير با يكي از فرعونهاي محلي بوده باشند. مثلا رويدادشان يكي دو سده پيش از عيسي(ع) رخ داده باشد منتها يهوديان براي آنكه قدمت دين موسي را كهنتر از زرتشت نشان دهند دست به چنان گفتارهايي زده‌اند و اكنون درمانده‌اند كه چرا تاريخ تاييد نمي‌كند!؟(مانند گفتارهاي متعصبانهء پروفسور هرتسفلد يهودي).

تا نظر كارشناس محترم و ديگر دوستان چه باشد!

سپاس

کارشناس بحث : مقداد

با عرض سلام و ادب

از آنجایی که بررسی نام های واقعی انبیای الهی در زبان های غیر عربی نیازمند تحقیق و بررسی بیشتری است،اما نکته ای که باید بدان توجه داشته باشیم این است که: قرار نیست ما فقط در صورت یافتن نام این بزرگواران در سنگ نوشته ها و کتیبه های باستانی به وجود آنها علم پیدا کنیم.مگر نام تمام کسانی که در تاریخ نامشان مشهور است،در سنگ نوشته ها و کتیبه ها موجود است.ما برای اثبات وجود پیامبران متعدد در طول تاریخ بشریت دلایل دیگری داریم که با توجه به این دلایل،نیازی به جستجوی نام آن فرستادگان الهی در آثار باستانی و کتیبه ها نیستیم.

راههاي علم و آگاهي پيدا كردن نسبت به حقائق، مختلف است، بعضي مطالب با براهين و استدلال‌هاي عقلي و برخي نيز با تجربه و مشاهده معلوم و ثابت مي‌شوند؛ امّا نبايد فراموش كرد كه تنها راه علم و آگاهي پيدا كردن به يك حقيقت، تعقّل و انديشيدن و يا تجربه نيست. چه بسا مطالبي كه قابل تجربه نبوده و با براهين و ادلة عقلي نيز ثابت نمي‌شوند همانند تاريخ و سرگذشت پيشينيان.
به خوبي روشن است كه كسي از راه تجربه و يا تفكّر و انديشيدن نمي‌تواند نسبت به تاريخ گذشته آگاهي پيدا كند در اين‌گونه موارد تنها راه كسب اطّلاعات و آگاهي، گوش سپردن به گفته تاريخ نگاران و يا كساني است كه از گذشته به هر طريقي آگاهي دارند و راستگويي آنها مُبَرهن است.
مسألة تعداد انبياء و همچنين تعداد امامان و اينكه چه كساني پيامبر يا امام بوده‌اند. از جمله مواردي اند كه با حس، تجربه و عقل ثابت نمي‌شود.
البته اصل ضرورت بعثت انبياء و امامت و مسائلي همچون لزوم عصمت انبياء و امامان و همچنين نيازمندي جامعه بشري به انبيا و امامان متعدد، با ادلة عقلي ثابت مي‌شوند، چنانکه علماي علم كلام اين ادله را ذكر نموده‌اند[1] و در روايات هم بر اين ادله عقلي تأكيد شده است و معصومين ـ عليهم السّلام ـ نيز در موارد متعدد به اين ادله عقلي استدلال نموده‌اند.[2]
امّا اينكه پيامبران و امامان چند نفر و چه كساني بوده‌اند مسلّماً خارج از حوزة عقل و تجربه است. تنها راه آگاهي از اين مسأله گوش سپردن به گفته هاي مورّخين و كتب تاريخي و يا گوش سپردن به كساني است كه خداوند آگاهي و دانش اين مطالب را به آنها ارزاني داشته است.

امام صادق(ع) به زنديق ـ كه از او پرسيده بود: به چه دليل و از كجا ضرورت وجود انبيا و رسل را ثابت كنيم؟ ـ فرمود: وقتي ثابت كرديم خالقي داريم كه ما و جهان را خلق كرده و آن خالق از ما و همه جهان برتر است و اثبات كرديم كه اين خالق، حكيمي است كه مشاهده او، مباشرت، بحث و جدال با او براي بندگانش ممكن نيست، پس بايد سفيراني در ميان مخلوقات خود داشته باشد تا پيام‏ها و هدايت‏هاي او را به آنها برسانند و آنان را به مصالح و منافعشان هدايت كنند و آنچه را كه انجام آن مايه بقا و تركش مايه فنا و نابودي آنهاست بيان كنند، پس آمران و ناهياني كه از جانب خداي حكيم در ميان مخلوقاتش باشند، لازم است. اين سفيران همان انبيا و برگزيدگان او از مخلوقاتند كه مؤدب به حكمت الهي و مبعوث به آن هستند و كسي از مردم در احولاتشان شريك نيست، آنان از ناحيه حكيم عليم به حكمت تأييد شده‏اند ... .

در اين حديث امام صادق(ع) با حد وسط قرار دادن فصل ممتاز «حكمت حق تعالي» برهان ضرورت رسالت را تنظيم و تدوين كرده است.

پي نوشتها:
1 . ر.ک: مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقائد، ج2-1.
2 . فيض كاشاني، ملامحسن، الوافي، اصفهان، چاپ مؤسسة امير المؤمنين، ص 21، باب اضطرار الي الحجة، ح 1.

درود
با سپاس از كارشناس محترم، اگر اين استدلال را بپذيريم كه خداوند همواره سفيرانی در زمين دارد، آنگاه اين پرسش خودنمايی می‌كند كه مگر حق باريتعالی پيامبرانش را گمنام می‌فرستاده كه هيچ نامی در تاريخ از آنان نيست؟ و اگر بنا بر گمنامی بوده است چرا در قرآن كريم يا اندكی پيش از آن، در تورات آن نامها را آشكار می‌كند؟ اين مسئله دست كم برای پيامبران اولوالعزم و بلند مرتبه نبايد صادق باشد بويژه كه همواره با حاكمان درگير شده‌اند. اين درحاليست كه نام حاكمان در تاريخ هست اما نام آن پيامبرانی كه در برخورد با حاكمان، آنچنان گفتار همه‌گير ايجاد می‌كرده‌اند در تاريخ ديده نمی‌شود و كاملا در تاريكي تاريخ هستند! آيا نبايد خداوند عالم دست كم يكی از اين انبياء كهن را در منابع تاريخی به بشر نشان می‌داد؟

فريدون;301886 نوشت:
بنام خدا

دوستاني كه در رشته‌هاي تاريخي بويژه زبانهاي باستاني كار مي‌كنند همواره اين پرسش را مطرح مي‌كنند كه چرا نامهاي انبياء كهن همچون نوح(ع) و ابراهيم(ع) و موسي (ع) و يوسف (ع) و... در هيچ كجاي تاريخ نيامده است.



نامها در طول تاریخ بصورت ثابت منتقل نشده اند ؛ مثلاً نام حضرت نوح در کتاب مقدس همان نام Ziusudra است که در الواح بین النهرین متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد وجود دارد .

http://www.livius.org/fa-fn/flood/flood3-t-berossus.html

پس از عهد عتیق قدیمی ترین سندی که به نام موسی اشاره کرده متعلق به وقایع نگار بابلی عصر الکساندر بزرگ و کاهن معبد مردوک ، "برسوس" است .

bozorgmehr;303835 نوشت:

نام حضرت نوح در کتاب مقدس همان نام ziusudra است

در اينجا تنها منابعی كه معتبر است كتيبه‌ها و قرآن كريم هستند مگر آنكه نسخه‌ای كهن از كتاب مقدس ارائه شود.

از سوی ديگر، اين چگونه حضرت نوح است كه در الواح بابلی از سوی چندين خدا هدايت می‌شود؟
در كتيبه‌های ميانرودان گفته شده كه يك خدا در شهر «شويوراك» فرمان توفان سهمگين می‌دهد بدون آنكه نوح بفهمد و خدای ديگر يواشكی نوح را خبردار می‌كند كه كشتی بسازد و...

سلام

داستان توفان نوح در کتیبه های قدیمی سومریان اومده و بعد سایرین کپی برداری کردن. در افسانه ی گیل گمش

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%D9%88%D9%81%D8%A7%D9%86_%D9%86%D9%88%D8%AD

فريدون;303845 نوشت:
[/]
در اينجا تنها منابعی كه معتبر است كتيبه‌ها و قرآن كريم هستند مگر آنكه نسخه‌ای كهن از كتاب مقدس ارائه شود.

از سوی ديگر، اين چگونه حضرت نوح است كه در الواح بابلی از سوی چندين خدا هدايت می‌شود؟
در كتيبه‌های ميانرودان گفته شده كه يك خدا در شهر «شويوراك» فرمان توفان سهمگين می‌دهد بدون آنكه نوح بفهمد و خدای ديگر يواشكی نوح را خبردار می‌كند كه كشتی بسازد و...

[=Times New Roman]درباره کشتی نوح و شخصیت ایشان می توانید به مقاله بنده بنگرید :

http://organon.blogfa.com/post-94.aspx

اسامی نخست حضرت نوح در زمان های دیرتر مانند ziusudra بوده که به معنای "کسی که عمر طولانی یافته است" می باشد ؛ غرض اثبات وجود چنین اشخاصی با وجود تمام محدودیت های موجود است وگرنه اینکه یک خدا داشت یا سه خدا موضوعی بی پیوند است و ذهنیت او خارج از دانسته های ما .

فريدون;303828 نوشت:
درود
با سپاس از كارشناس محترم، اگر اين استدلال را بپذيريم كه خداوند همواره سفيرانی در زمين دارد، آنگاه اين پرسش خودنمايی می‌كند كه مگر حق باريتعالی پيامبرانش را گمنام می‌فرستاده كه هيچ نامی در تاريخ از آنان نيست؟ و اگر بنا بر گمنامی بوده است چرا در قرآن كريم يا اندكی پيش از آن، در تورات آن نامها را آشكار می‌كند؟ اين مسئله دست كم برای پيامبران اولوالعزم و بلند مرتبه نبايد صادق باشد بويژه كه همواره با حاكمان درگير شده‌اند. اين درحاليست كه نام حاكمان در تاريخ هست اما نام آن پيامبرانی كه در برخورد با حاكمان، آنچنان گفتار همه‌گير ايجاد می‌كرده‌اند در تاريخ ديده نمی‌شود و كاملا در تاريكي تاريخ هستند! آيا نبايد خداوند عالم دست كم يكی از اين انبياء كهن را در منابع تاريخی به بشر نشان می‌داد؟

با عرض سلام و ادب

جناب فریدون عزیز،وقتی ما با دلیل عقلی لزوم بعثت پیامبران الهی را ثابت کردیم،بر فرض اینکه در هیچ کتیبه و سنگ نوشته ای هم نامی از آنها نیامده باشد،مشکلی در اصل موضوع ایجاد نمی کند،عقل و خرد انسان با توجه به صفاتي كه در خدا جمع است، و اين كه آفريدگار يكتا، حكيم و منزه از هر نوع لغو و عبث مي‏باشد، با توجه به اين صفات، وجوب و بايدي را كه مناسب با مقام ربوبي است كشف مي‏كند، و مي‏گويد: با توجه به اينكه خدا حكيم است، و كار لغو انجام نمي‏دهد، بايد براي جلوگيري از لغو بودن خلقت و هدر رفتن استعدادها و توانها، آموزگاراني از جانب خود ارسال نمايد، تا بشر را به اهداف خلقت آشنا سازند و به هرج و مرج در قلمرو معارف و زندگي اجتماعي و بهره‏گيري از غرائز پايان بخشند.

نکته دیگر اینکه معمولاً کتیبه ها و سنگ نوشته هایی که تا کنون کشف شده اند،متعلق به حاکمان و پادشاهانی بوده است که در دوران خود از قدرت و امکانات مادی زیادی بهره مند بودند،چرا که اینگونه کارها نیازمند هزینه های سنگین می باشد و علاوه بر این انبیای الهی بدنبال اسم و رسم پیدا کردن هم نبوده اند تا بخواهند با اینگونه کارها شهرتی پیدا کنند.

در ضمن به هیچوجه خداوند نخواسته تا پیامبرانش گمنان باشند،هر چند در هر دوره ای حاکمان ظالم و ستمگر و خونریز که حضور پیامبران الهی را مخالف خواسته های دنیایی خود می دیدند سعی در حذف فیزیکی فرستادگان الهی داشتند،لذا در برخی مواقع فرستادگان خدا مجبور بودند مخفیانه به تبلیغ دین خدا بپردازند،همچنین غالباً در طول تاریخ،کسانی که به ثبت و ضبط حوادث تاریخی پرداخته اند،غالباً در خدمت حکومت ها بوده اند و مطالبی را نوشته و ثبت می کردند که مورد رضایت و خشنودی حاکمان بوده است،به همین دلیل کمتر به معرفی مخالفان حاکمان و پادشاهان می پرداختند.از بین رفتن بسیاری از آثار و منابع تاریخی در اثر حوادث طبعی و انسانی نیز یکی از دلایلی است که ما از گذشته بشریت اطلاعات چندانی نداشته باشیم و این اختصاص به انبیا الهی هم ندارد.

آنچه که برای ما مهم و قابل استناد هست این است که هم طبق دلیل قطعی عقلی و هم صریح ایات و روایات در طول تاریخ خداوند پیامبرانی را برای هدایت بشر مبعوث کرده است،ولو اینکه نام این برگزیدگان خدا در هیچ کتیبه یا سنگ نوشته ای هم نیامده باشد.

با توجه به همه این مطالب؛در طول تاریخ آثاری وجود داشته اند که منتسب به یکی از پیامبران الهی بوده اند.

با درود

گفتگوی اخیر بنده و آقای فریدون و پاسخ آخر بنده به ایشان حذف شده است !

درحالیکه گفتگوی ما در مسیر جستار و در مورد زردشت و موسی بود که بالطبع جزء انبیای باستانی بوده اند و نمی تواند موضوعی خارج از بحث باشد.

در مجموع اینکه انتظار این نمی رفت که اینچنین کل گفتگوی به یکباره کن فیکون شود .

امیدوارم مسئول محترم بازنگری بفرمایند .

انبیای باستانی


جمع بندی:


پرسش:
چرا نام انبياء كهن همچون نوح(ع) و ابراهيم(ع) و موسي (ع) و يوسف (ع) و... در هيچ كجاي تاريخ نيامده است.در انبوه كتيبه‌هاي هيروگليف مصري و ميخي سومري و آشوري و بابلي و ايلامي و فارسي باستان و... حتي يكبار هم اين نامها ديده نمي‌شوند. كار بجاي رسيده است كه مخالفان دينهاي ابراهيمي همهء اين نامها و به تبع آن وجودشان را انكار مي‌كنند و قرآن كريم را برگرفته از تخيلات توراتي مي‌دانند! دلیل این امر چیست؟ آیا ممکن است نامهاي كهن اديان ابراهيمي، دست كم آنهايي كه در قرآن آمده‌اند، اسم مستعار باشند؟


پاسخ:
با عرض سلام و ادب
از آنجایی که بررسی نام های واقعی انبیای الهی در زبان های غیر عربی نیازمند تحقیق و بررسی بیشتری است،اما نکته ای که باید بدان توجه داشته باشیم این است که: قرار نیست ما فقط در صورت یافتن نام این بزرگواران در سنگ نوشته ها و کتیبه های باستانی به وجود آنها علم پیدا کنیم.مگر نام تمام کسانی که در تاریخ نامشان مشهور است،در سنگ نوشته ها و کتیبه ها موجود است.ما برای اثبات وجود پیامبران متعدد در طول تاریخ بشریت دلایل دیگری داریم که با توجه به این دلایل،نیازی به جستجوی نام آن فرستادگان الهی در آثار باستانی و کتیبه ها نیستیم.


راههاي علم و آگاهي پيدا كردن نسبت به حقائق، مختلف است، بعضي مطالب با براهين و استدلال‌هاي عقلي و برخي نيز با تجربه و مشاهده معلوم و ثابت مي‌شوند؛ امّا نبايد فراموش كرد كه تنها راه علم و آگاهي پيدا كردن به يك حقيقت، تعقّل و انديشيدن و يا تجربه نيست. چه بسا مطالبي كه قابل تجربه نبوده و با براهين و ادلة عقلي نيز ثابت نمي‌شوند همانند تاريخ و سرگذشت پيشينيان.


به خوبي روشن است كه كسي از راه تجربه و يا تفكّر و انديشيدن نمي‌تواند نسبت به تاريخ گذشته آگاهي پيدا كند در اين‌گونه موارد تنها راه كسب اطّلاعات و آگاهي، گوش سپردن به گفته تاريخ نگاران و يا كساني است كه از گذشته به هر طريقي آگاهي دارند و راستگويي آنها مُبَرهن است.


مسألة تعداد انبياء و همچنين تعداد امامان و اينكه چه كساني پيامبر يا امام بوده‌اند. از جمله مواردي اند كه با حس، تجربه و عقل ثابت نمي‌شود.
البته اصل ضرورت بعثت انبياء و امامت و مسائلي همچون لزوم عصمت انبياء و امامان و همچنين نيازمندي جامعه بشري به انبيا و امامان متعدد، با ادلة عقلي ثابت مي‌شوند، چنانکه علماي علم كلام اين ادله را ذكر نموده‌اند[1] و در روايات هم بر اين ادله عقلي تأكيد شده است و معصومين ـ عليهم السّلام ـ نيز در موارد متعدد به اين ادله عقلي استدلال نموده‌اند.[2]


امّا اينكه پيامبران و امامان چند نفر و چه كساني بوده‌اند مسلّماً خارج از حوزة عقل و تجربه است. تنها راه آگاهي از اين مسأله گوش سپردن به گفته هاي مورّخين و كتب تاريخي و يا گوش سپردن به كساني است كه خداوند آگاهي و دانش اين مطالب را به آنها ارزاني داشته است.


امام صادق(ع) به زنديق ـ كه از او پرسيده بود: به چه دليل و از كجا ضرورت وجود انبيا و رسل را ثابت كنيم؟ ـ فرمود: وقتي ثابت كرديم خالقي داريم كه ما و جهان را خلق كرده و آن خالق از ما و همه جهان برتر است و اثبات كرديم كه اين خالق، حكيمي است كه مشاهده او، مباشرت، بحث و جدال با او براي بندگانش ممكن نيست، پس بايد سفيراني در ميان مخلوقات خود داشته باشد تا پيام‏ها و هدايت‏هاي او را به آنها برسانند و آنان را به مصالح و منافعشان هدايت كنند و آنچه را كه انجام آن مايه بقا و تركش مايه فنا و نابودي آنهاست بيان كنند، پس آمران و ناهياني كه از جانب خداي حكيم در ميان مخلوقاتش باشند، لازم است. اين سفيران همان انبيا و برگزيدگان او از مخلوقاتند كه مؤدب به حكمت الهي و مبعوث به آن هستند و كسي از مردم در احولاتشان شريك نيست، آنان از ناحيه حكيم عليم به حكمت تأييد شده ‏اند ... .

در اين حديث امام صادق(ع) با حد وسط قرار دادن فصل ممتاز «حكمت حق تعالي» برهان ضرورت رسالت را تنظيم و تدوين كرده است.


[="Tahoma"]پرسش:

اگر اين استدلال را بپذيريم كه خداوند همواره سفيرانی در زمين دارد، آنگاه اين پرسش خودنمايی می‌كند كه مگر حق باريتعالی پيامبرانش را گمنام می‌فرستاده كه هيچ نامی در تاريخ از آنان نيست؟ و اگر بنا بر گمنامی بوده است چرا در قرآن كريم يا اندكی پيش از آن، در تورات آن نامها را آشكار می‌كند؟

پاسخ:

با عرض سلام و ادب
وقتی ما با دلیل عقلی لزوم بعثت پیامبران الهی را ثابت کردیم،بر فرض اینکه در هیچ کتیبه و سنگ نوشته ای هم نامی از آنها نیامده باشد،مشکلی در اصل موضوع ایجاد نمی کند،عقل و خرد انسان با توجه به صفاتي كه در خدا جمع است، و اين كه آفريدگار يكتا، حكيم و منزه از هر نوع لغو و عبث مي‏باشد، با توجه به اين صفات، وجوب و بايدي را كه مناسب با مقام ربوبي است كشف مي‏كند، و مي‏گويد: با توجه به اينكه خدا حكيم است، و كار لغو انجام نمي‏دهد، بايد براي جلوگيري از لغو بودن خلقت و هدر رفتن استعدادها و توانها، آموزگاراني از جانب خود ارسال نمايد، تا بشر را به اهداف خلقت آشنا سازند و به هرج و مرج در قلمرو معارف و زندگي اجتماعي و بهره‏گيري از غرائز پايان بخشند.

نکته دیگر اینکه معمولاً کتیبه ها و سنگ نوشته هایی که تا کنون کشف شده اند،متعلق به حاکمان و پادشاهانی بوده است که در دوران خود از قدرت و امکانات مادی زیادی بهره مند بودند،چرا که اینگونه کارها نیازمند هزینه های سنگین می باشد و علاوه بر این انبیای الهی بدنبال اسم و رسم پیدا کردن هم نبوده اند تا بخواهند با اینگونه کارها شهرتی پیدا کنند.

در ضمن به هیچوجه خداوند نخواسته تا پیامبرانش گمنان باشند،هر چند در هر دوره ای حاکمان ظالم و ستمگر و خونریز که حضور پیامبران الهی را مخالف خواسته های دنیایی خود می دیدند سعی در حذف فیزیکی فرستادگان الهی داشتند،لذا در برخی مواقع فرستادگان خدا مجبور بودند مخفیانه به تبلیغ دین خدا بپردازند،همچنین غالباً در طول تاریخ،کسانی که به ثبت و ضبط حوادث تاریخی پرداخته اند،غالباً در خدمت حکومت ها بوده اند و مطالبی را نوشته و ثبت می کردند که مورد رضایت و خشنودی حاکمان بوده است،به همین دلیل کمتر به معرفی مخالفان حاکمان و پادشاهان می پرداختند.از بین رفتن بسیاری از آثار و منابع تاریخی در اثر حوادث طبعی و انسانی نیز یکی از دلایلی است که ما از گذشته بشریت اطلاعات چندانی نداشته باشیم و این اختصاص به انبیا الهی هم ندارد.

آنچه که برای ما مهم و قابل استناد هست این است که هم طبق دلیل قطعی عقلی و هم صریح ایات و روایات در طول تاریخ خداوند پیامبرانی را برای هدایت بشر مبعوث کرده است،ولو اینکه نام این برگزیدگان خدا در هیچ کتیبه یا سنگ نوشته ای هم نیامده باشد.

با توجه به همه این مطالب؛در طول تاریخ آثاری وجود داشته اند که منتسب به یکی از پیامبران الهی بوده اند.

پي نوشتها:
1 . ر.ک: مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقائد، ج2-1.
2 . فيض كاشاني، ملامحسن، الوافي، اصفهان، چاپ مؤسسة امير المؤمنين، ص 21، باب اضطرار الي الحجة، ح 1.

موضوع قفل شده است