خاطرات لوتی با آقا سید

تب‌های اولیه

439 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خاطرات لوتی با آقا سید

سلام و عرض ادب خدمت شاه نجف و همه بر و بچ و اهالی با مرام آسک دین دات کام

حقیقتش دیدم در اون موضوع کلبه فیروزه ای مزاحم دوستان میشم و بین عرایضم

فواصل ایجاد میشه و همین موجب فطرت در مطالب میشه

بر آن شدم در این موضوع که به لطف و محبت سروران آسک دین دات کام بالا می

آید با دوستان اختلاط کنیم

چاکر بر و بچ اسک دین دات کام :looti:

قسمت اول

یا حق :chakeretim:
گفته بودم یه آقا سید تو مسجد محلمون هست خیلی دوسش دارم از خدا پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه خیلی وقت بود دوس داشتم برم خونشو ببینم منتظر یه تعارف خشک و خالی بودم .تا یه شب تو ماه محرم بعد از مراسم هیئت دورش حلقه زده بودیم . حاج اکبر هم بود . :Esteghfar:آقا سید یه تعارف زد به همه؛ آقا منو بگو قند تو دلم آب شد .:khoshgel: حاج اکبر پیش دستی کرد و گفت بریم چایی سادات را بخوریم که تبرکه . من از خدا خواسته قبول کردم و با بر و بچ مسجد راه افتادیم به طرف خونه آقا سید محلمون .:welcome:
حاج آقا یکی دو باز زنگ در خونشو زد و کلید را به در حیاط انداخت و با صدای نسبتا بلندی چند بار گفت یا الله یالله . :sibil:
آقا سید ما را به اتاق خودش راهنمایی کرد . تو اتاق چند قفسه کتاب بود انواع و اقسام کتابا . یه لحظه سرم گیج رفت گفتم چطور این همه کتابو میتونه بخونه ؟
حاج آقا تعارفی کرد که منم مثل حاج اکبر برم بالای اتاق بشینم ولی من از ترس حاج اکبر و نیگاهای چپ چپ او :kill:جرات نکردم برم بالای اتاق بشینم ترجیح دادم همین پایین اتاق بشینم بهتره !
از همه جا صحبت شد . حاج اکبر گفت این خیلی بده که برخی از اهالی فقط محرم و یا ماه رمضون میان مسجد و فقط تو دهه محرم و یا ماه مبارک رمضون مسلمان میشن یه لحظه حرفای حاج اکبر را به خودم گرفتم:yes: ولی خدا وکیلی دیدم راست میگه سرمو انداختم پایین و سکوت کردم .
آقا دستام خسته شد بقیش که چیزای جالبی میخوام براتون بگم باشه برای بعد

چاکر بر و بچ آسک دین دات کام :looti:

قسمت دوم
من و سید و حاج اکبر


:chakeretim:
از خونه آقا سید نا کام از شام زدیم بیرون ولی دلم تو اتاقش جا موند.
تو کوچه داشتم با حاج اکبر چند قدمی راه میرفتم تو تاریکی از سکوت شب و حاج اکبر :Esteghfar:داشتم قبض روح میشدم :kill:تا به دو راهی جدایی رسیدیم آقا ما را باش انگار از قفس پریدیم بیرون . سرعتمو بیشتر کردم تا رسیدم خونه وارد حیاط که شدم دیدم ننه ام بنده خدا منتظر پشت پنجره اتاق از گوشه پنجره داشت نیگام میکرد .:doosti:
گفت دیر اومدی نگرانت شدم کجا بودی؟
گفتم خونه آقا سید بودم اولش فکر کرد شوخی میکنم بعد با شوق ماجرا را براش گفتم از نیگاه ننه ام فهمیدم خیلی خوشحال شد. گفت ببین اگر قم بری منم باید باهات بیام آخه چند سالیه قم نرفتم و دلم برا خانم تنگ شده تازه خاله سحر نازتم خیلی دوست داره بیاد .
منو باش با این ضد خال یواشکی گفتم دبیا ! خر بیار و باقلی بار کن ! من خودم اضافی بودم دو نفر دیگه هم باید ببندیم به خودمون .
گفتم ننه قربونت برم :doosti:این یه سفر مردونه اس :taeed:کوتا بیا ایشا الله یه دفعه دیگه خودم میبرمت خاله را هم میبریم .
نمی دونم چرا خیلی راحت قبول کردولی از چهرش معلوم بود کمی ناراحته .یه خوره براش شیرین زبونی کردم و اختلاط کردیم تا کم کم از دلش در آوردم.
بار و بندیلو بستیم و ننه ما را از زیر قرآن رد کرد و یه کاسه آب ریخت پشت سرم و پاچه شلوارمو هم خیس کرد :khoshgel:و ما راهی ترمینال شدیم تا آقا سید را اونجا ببینم و با هم راهی قم بشیم . :pirooz:
حدس بزنید با آقا سید محلمون کیو دیدم ؟!
بله حاج اکبر !:soal:
دو دستی زدم تو سر خودم
ادامه داره
چاکر بر و بچ آسک دین دات کام :looti:

سلام من نفهمیدم این تاپیک برای چی زده شده :khandeh!:
ولی خاطرات جالبی بود:Gig:

محب یزدان;301875 نوشت:
سلام من نفهمیدم این تاپیک برای چی زده شده :khandeh!:
ولی خاطرات جالبی بود:Gig:

سلام دادا :chakeretim:
صبر کن کم کم ملتفت میشی

فعلا اینو داشته باش بعد میام ادامه قسمت های بعدی سریال تلفیزیونی من و حاج اکبر را ببین جالبه

درویشی

:taeed: را دیدم شتابان مى دوید گفتم یا علی مدد درویش ،کوجا؟
گفت مراسم عزا :samt:، گفتم مگه کی مرده؟ آهی کشید و گفت : معرفت و وفا

بسم الله
يا مولا
سلام به لوتي
ما نوكر هر چه لوتي
يا حق يا مولا

خاطرات قشنگی بود
منتظر ادامه اونها هستیم

نقل قول:
سلام دادا

سلام ولی من خواهرم:ok:
نقل قول:
صبر کن کم کم ملتفت میشی

چشم :ok:
نقل قول:
کوجا؟

:Khandidan!:

سابلکم به همه خز و خیطا!!
برو بچ نظام آباد رخصت می خوان بیان تو!
حالا از شوخی گذشته منظور این تاپیک چیه؟؟:Gig:

majid-torabi;301987 نوشت:
سابلکم به همه خز و خیطا!!
برو بچ نظام آباد رخصت می خوان بیان تو!
حالا از شوخی گذشته منظور این تاپیک چیه؟؟:Gig:

سلام دادا :chakeretim:
نقل این حرفا نیست با مرام لوتی گری :taeed:با لودگی و لات گری فرق فوکوله

:Cheshmak:

این موضوع و مرامنامه در پی آن است که پاره ای مشکلات و معضلات و گیر و گورا را به ویژه در میان قشر مذهبی و متدینان به خصوص افراط و تفریط ها را در عرصه فرهنگ و دین را بیان کنه و به رخ مجاز بکشه و درس معرفت و لوتی گری را زنده کنه منتظر قسمت های بعدی باشید .
به قول این مجری های صداو سیما با ما باشید.
:welcome:

چاکر بر و بچ آسک دین دات کام :looti:

محب یزدان;301941 نوشت:
سلام ولی من خواهرم:ok:

چشم :ok:

:Khandidan!:

واقعا عرز میخوام همشیره شرمنده :khobam:
من به همون یزدانش توجه کرده بودم :Labkhand:
پیش میاد دیگه

چاکر بر و بچ آسک دین دات کام :Graphic (41):

نقل قول:
واقعا عرز میخوام همشیره شرمنده

خواهش میکنم :Gol:
این حرفا چیه مشکلی نیست:ok:
ممنون
یاعلی:hamdel:

جناب لوتی از ادبیاتتون خیلی خوشم می آد، دل آدم شاد میشه. منتظر ادامه خاطراتتون هستم.

با یاد دوست :chakeretim:
ادامه من و سید و حاج اکبر

جونم براتون بگه سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم حاج اکبر :Esteghfar:صندلی بغل آقا سید نشست و من هم بغل یه حاج شیخ که از وجناتش معلوم بود مسافر قم هستش جا گرفتم.
وقتی اومد نشست بغلم با لهجه غلیظ گفت سلام علیکم برادر !!من هم خودمو جمع و جور کردم و جواب سلامشو دادم اینقدر دلم میخواست بهش بگم تقبل الله حاج آقا ولی جرات نکردم :nashenas:
میدونید حاج اکبر ما یه جورایی کپی برابر اصل حاجی گرینف تو فیلم اخراجیاس :Esteghfar:تازه یه بار هم نامزد شورای شهرمون شد ولی با شام و نهارهای فراوان به اضافه شیرینی و نقل و نبات ولی رای نیاورد .
راننده یه شاگرد داشت که گر گر داشت برای صندلی های عقب ماشین آب میبرد با خودم گفت چه پسر با مرامیه ایول نیگام که به عقب اتوبوس افتاد دیدم یه دختر خانم با وضعیتی نه چندان مناسب موجب آبرسانی اون پسر لوده شده بود . و او داشت لاو میتکروند.
فکر کنم دفعه هفتم هشتم بود به رسالت آبرسانیش عمل میکرد که یه پا انداختم جلو پاش که با پارچ آب رفت رو ملت کل آب ریخت کف ماشین و خودشم رفت بین مسافرا . گفتم آخ عرذ میخوام ببخشید حواسم نبود ! اونم یه نیگاه بهم کرد ولی هیچی برا گفتن نداشت :jangjoo:
راننده گفت کوری مگر پسر اون پشت کربلا شده اینقدر آب میبری . اون پسر دیگه هیچ وقت آب نیاورد .
کم کم مسافرا داشتند وا میرفتن . یه خورده دقت کردم دیدم یه زوزه موسیقی خفن میاد . شصتم خبر دار شد که الانه حاج اکبر آمپرش بچسبه و تا شنید آمپر چسبموند :mohandes:
جلدی از جا بلند شد و رفت سراغ راننده :kill:و گفت آقای راننده این صدای قبیحه و مبتذل و مستهجن را خاموش کن
راننده دستی به کلاش زد و گفت شوما ؟ :sibil: حاج اکبر گفت یکی از مسافرا راننده گفت صداش کمه فقط خودم میشنوم . حاج اکبر گفت صداش همه ماشینو گرفته تو مسلونی ؟ تو داری قم میری ؟ زائر میبری خجالت نمیکشی ؟
راننده گفت برو بینیم بابا حال نداریم برو بشین و الا پیادت میکنم !:sibil:
حاج اکبر کفری تر شد :_loool:و داشت دست به یقه میشد که آقا سید رفت و به جر و بحث خاتمه داد . و بعدش با آرامی و خسته نباشید و این که واقعا خسته شدید و ... از این حرفا راننده را آروم کرد و راننده هم به احترام آقا سید موسیقی را خاموش کرد و شروع کرد برای سید درد دل کردن و کمی سبک شد .
حاج اکبر هم کم کم آرام شد .
یه سی دی تو ساکم بود از موسیقی های اصیل یواشکی دادم شاگر راننده گفتم اینو بذار این مجازه اونم از خدا خواسته فورا اونو تو دستگاه گذاشت شروع کرد خوندن :khoshgel:

شب به گلستان تنهـــــا ، منتظرت بودم منتظرت بودم ... باده ناکامــــــي در، هجر تو پيمـــودم. . . منتظرت بودم منتظرت بودم ...

آقا همه مسافرا حتی حاج اکبر و راننده در دل شب یه راست رفتن تو حال

ادامه داره

چاکر بر و بچ آسک دین دات کام :looti:

توجه توجه

لوتی همه صلواتا را به روح خانم حضرت زهرا سلام الله علیها هدیه و تقدیم می کنه



حالا تکبر نکن جان مولا صلواتا را بلند تر بفرستید :chakeretim:
با مراما خوش مراما خدا و فرشته ها اسماتونو اون پایین دارن میبیین

مخلص شوما خاک پای شوما دس بوس همه شما عاشق مرام و معرفت همه شما :chakeretim:
لوتی سراپا تقصیر :taeed: از التفاتات و تشکرات و توجهات خفیه (‌خصوصی ) و جلیه( عمومی) همه حضرات اعم از داداشای گلم و آبجیای عفیف و بزرگوارم تقدیر و تشکر میکنه .

چاکر بر و بچ آسک دین دات کام :looti:


ادامه : من و سید و حاج اکبر :Esteghfar:

اول سلامتی همه بر و بچ و با مرام یه صلوات مشتی برفستید :chakeretim:و هدیه کنید به روح سقای دشت کربلا
جونم براتون بگه حاج اکبر بعد از مدتی خر و پف بیدار شد :Esteghfar:منم که عادت به زیاد موندن تو اتوبوس نداشتم هر چی پیچ خوردم خوابم نبرد :tamasha: آقا سید هم گاهی چرت میزد و گاهی هم لباش تکون میخورد نمیدونم ذکر میگفت یا از دست حاج اکبر عصبانی بود !:Cheshmak:
بالاخره بعد از ساعاتی موقع دم دمای صبح بود رسیدم قم . شاگرد راننده گفت قم قم قمیاش به سلامت .

کنار یه پل که بهش میگفتن آهنچی پیاده شدیم :tamasha:
قبلش صورت ماه شاگردو بوسیدم گفتم خیلی مخلصم منو حلال کن دادا .گفت اختیار داری نوکرتم التماس دعا .:Nishkhand:

یه لحظه نیگاه کردم چشام به حرم خانم معصومه افتاد نمیدونم چرا بغضی سنگین وجودمو گرفت


و یاد دل شکسته ننه ام افتادم و براش دعا کردم :Doaa:


صبح زود نزدیکای اذان صبح خیلی با حال بود به مولا هیچ وقت اون لحظه یادم نمیره یه حال عجیبی داشتم.

رفتیم وضو گرفتیم و زیارت کردیم و نماز صبح را هم تو حرم خوندیم .:taeed:
خیلی خوابم میومد . به دعوت حاج اکبر رفتیم یه سیرابی زدیم تو رگ . آقا سید به حاج اکبر گفت : حاجی آخه پدر من این چه طرز نهی از منکر بود که دیشب به اون راننده بیچاره کردی . بابا اونم مسلمونه ٰ شیعه اس ٰبایدحال اونو درک کنی ساعت ها پشت رول میشینه خوب حوصلش سر میره چیکار کنه بیچاره باید یه مشغولیاتی داشته باشه منتهی خوب باید بهش گفت از تفریحات سالم بهره ببره .
حاج اکبر هم قبول کرد و گفت چی بگم آقا سید یه خورده عصبانی بودم ولی حق با شماست . :deldari:

صبحونه را خوردیم و زدیم بیرون . آقا سید گفت بریم اول از همه یه سر به میرزای قمی بزنیم !:Cheshmak:
اول فکر کردم میرزا از دوستای آقا سید هستش ولی دیدم سر از قبرستونی به نام قبرستان شیخون در آوردیم :please: و بعد فهمیدم میرزای قمی از بزرگان و اسطوره های علمای شیعه بوده . :Ghamgin:
براش فاتحه خوندیم .
حاج اکبر در گوش سید یه چیزی گفت و سید خندش گرفت با صدای بلند گفت نه بابا حاج اکبر اینا همش حرفه از این خبرا نیست ....:khoshgel:
منتظر باشید تا براتون بگم حاج اکبر تو گوش سید چی گفته بود جالبه

چاکر بر و بچ آسک دین دات کام :looti:

سلامتی بر و بچ با مرام ٰ بچای بالا بچای پایین ٰ اونایی که اومدن و خوندند و صلوات فرستادن و اونایی هم که به رو خودشون هم نیاورن و بدون صلوات رفتن خاصه اونایی که مصلحت سنجی کردن ( به جونم خودم منظورم مدیر اجرایی نیست) و میهمانای خارجی و داخلی و سایر بستگان و ...

تکبر نکن صلواتو بلندتر به روح خانم حضرت معصومه س هدیه کن

:looti:


لوتي;302303 نوشت:
به جونم خودم منظورم مدیر اجرایی نیست

سلام
خوش مرام من که صلوات فرستاده بودم
از اول هم دارم خاطراتتون رو میخونم، زت زیاد:ok:
چند روز دیگه باید با دستمال یزدی بیایم تو این تاپیک:Nishkhand:

بعد از چند ماه حال تازه ای به اسک دین دادید. :Kaf: داشت برام تکراری می شد.

مدیر اجرایی;302341 نوشت:

سلام
خوش مرام من که صلوات فرستاده بودم
از اول هم دارم خاطراتتون رو میخونم، زت زیاد:ok:
چند روز دیگه باید با دستمال یزدی بیایم تو این تاپیک:Nishkhand:

ناز نفست :chakeretim:
به مولا سالاری :Graphic (41):
دادا من که گفتم به جون خودم منظورم شوما نیستی :khoshgel:
در ضمن دادا دستمال یزدی هی چی باشه بیتر از لنگ و از این حرفاس :taeed:
باقی بقایت جونم فدایت :frind:

:looti:

ادامه خاطرات من و سید و حاج اکبر
:chakeretim:
فضولی داشت خفم می کرد که ببینم حاج اکبر در گوش آقا سید چی گفته دوام نیاوردم و گفتم آقا سید حاجی چی میگه ؟
:khoshgel:
سید گفت میگه شنیدم اینجا برخی یه کارایی میکنن از اون کارا !!! البته حلالش ها:Nishkhand:
بعد ادامه داد ببین حاج اکبر :Esteghfar:ممکنه شایعه و نقل و حدیث زیاد باشه و مردم از کاهی کوهی بسازن ولی خدا

گواهه من بیش از 15 سال قم بود و از این حرفایی که شوما میزنی ندیدم .:Esteghfar:

مرد حسابی میدونی در قبرستان شیخان چه بزرگانی در خاک آرمیده ان ؟:deldari:

بسیاری از بزرگان علوم دینی در شیخان مدفون هستن مثل چهار محدث بزرگ شیعی (زکریا بن آدم، زکریا بن ادریس، اسحاق
بن آدم وآدم بن اسحاق) .

، میدونی چرا به اینجا شیخان میگن ؟چون به نام دو تن از این بزرگان (زکریا بن ادریس و زکریا بن آدم) هستش.

آقا سید ادامه داد و بعد دهها آیت الله و علامه دیگه را نام برد که در اینجا مدفون هستن
بعد گفت همینجایی که واستادی میدونی کی خوابیده استاد بزرگوار امام خمینی مرحوم میرزا جواد آقای تبریزی .

تازه دهها شهید دفاع مقدس هم در این مکان مقدس آرمیده اند . پس مراقب باش حاج اکبر که بر اساس شایعات هر حرفی

را نزنی. :kill:

حاج اکبر که بنده خدا ناکام مونده بود:ghash: سرشو انداخت پایین و برای جمیع علمای و شهداء فاتحه ای خوند
از این که در بین مقبره این همه عالم و بزرگ واستاده بودم
از خودم خجالت کشیدم و احساس شرم ساری و حقارت کردم :khobam:
از گلستان شیخان زدیم بیرون و قرار شد بریم پیش یکی از دوستان آقا سید در مدرسه فیضیه

ادامه داره

چاکر بر وبچ آسک دین دات کام :looti:

:chakeretim:اون کف قشنگه رو ... نه ببخشید عرذ میخام اون صلوات خوشگله را با صدای محمدی پسند برفست به افتخار مدیر فوت و فن سایت . :pirooz:
با اجازه مهندس معصومی :khoshgel:صلواتا را هم هدیه میکینم به روح مولای همه لوتی های عالم شاه نجف آقا امیر المؤمنین .
یا امیر المؤمنین
:Graphic (41):

ادامه خاطرات من و سید و حاج اکبر :chakeretim:

جونم براتون بگه از میدون آستانه یه راس رفتیم به طرف مدرسه فیضیه :welcome:
اقا ییهو دیدم از یه جایی همین جور حاج آقا داره میاد بیرون سیاه و سفید ٰ پیر و جوون :pir::Esteghfar:
فهمیدم اینجا باید خبرایی باشه . از شما چه پنهون من قبلا فکر می کردم اسم فیضیه فوضیه است :Nishkhand: تا بعدا تابلوشو دیدم نوشته مدرسه مبارکه فیضیه !
رفتیم که بریم تو یه دفعه یکی از نگهبانا گفت حاجی حرم از اون وره اینجا مدرسه اس . :offlow:آقا سید بر گشت گفت ما با همیم :Esteghfar:نگهبان هم یه نیگاه عاقل اندر سفیه به من کرد:khoshgel: و خاطر گل جمال آقا سید را زمین ننداخت و رخصت به ما داد. :taeed:
آقا سید گفت بریم حجره آقای موسوی ببینم هستش ؟ با شنیدن حجره من یاد بازار و... افتادم :moteajeb:ولی هر چی دور و برمو نیگاه کردم بازاری ندیدم . رفتیم در یه اتاق در زدیم ولی ظاهرا درش قلف بود . :samt:
سید گفت بیاین فعلا یه چرخی بزنیم الان پیداش میشه .:vamonde:
داشتیم دور میزدیم ییهو دیدم دو تا حاج آقا روی تکه ای موکت نشستن و و جلو هر کدومشون یه کتاب هستش :reading::khandan:. اینا داشتن به شدت و به قصد کتک زدن :gun:همدیگه داشتن جر و بحث می کردن :manbaa::kill:من خیلی تعجب کردم خواستم برم جلو بگم ایول حاج آقا تقبل الله فقط بلدید رو منبر مردمو نصیحت کنید ولی خودتون با هم نمیتونید کنار بیاید . :Gig:
خیلی برام جالب بود آقا سید خیلی بی تفاوت از کنار اینا به راحتی گذشت گفتم آقا سید اون دو تا حاج آقا چشون بود چرا به جون هم افتاده بودن . سید گفت خوش مرام اونا داشتند مباحثه علمی میکردن گفتم خوب نمیشه مثل دو تا بچه آدم مودب بشینن و حرفاشونو با هم بزنن .:nevisandeh::Labkhand:
سید لبخندی زد و گفت لوتی تو برو لقمه خود گاز بزن کم پشت سر خلق خدا ساز بزن :Cheshmak:
آقا ما را باش حال کردیم تا اون موقع همچین جمله ای از آقا سید نشنیده بودم :hamdel:. فقط پشت یه مینی بوس دیده بودم

:ghash:

ادامه داد طلبه ها بعد از این که درس را از استاد می گیرند برای حلاجی و فهم بیشتر اونو به همدیگه تدریس میکنند:_loool: و هر کدوم اشکالاتی که به ذهنشون میرسه وارد می کنند و دلیل هر کدوم قوی تر باشه اون یکی تسلیم میشه .

دعوایی هم با هم ندارن جو مباحثه همین جوریه البته گاهی هم برخی هاشون هم خفن جو گیر میشن .:kill:

:bastan:


همین دوتایی که شما دیدی با هم مباحثه می کردن بعدش میرن با هم چایی می خورن و دل و قلوه به هم تعارف می کنن :frind:و برای همدیگه به قول شوما لاو میترکونن :hamdel:

چاکر بر و بچ آسک دین دات کام:looti:

:chakeretim:
رفتیم در یکی از همین به قول آقا سید حجره ها سید گفت این حجره مال شهید مطهری :Sham:بوده یعنی ایشون در این خجره ساکن بوده . حاج اکبر پرید در حجره را چند بار ماچ کرد . منم جو زده شدم و پشت سر حاج اکبر چند تا ماچ جانانه کردم . دلم خنک شد . :Nishkhand:
حجره های فیضیه بسیار ساده و بی آلایش و به دور از هر گونه زرق و برق .... هستن و همین یه فضای آرام بخشی را به مدرسه داده بود .
طلبه ها :roz:دو تا دو تا و سه تا سه تا نشسته بودن و داشتن مباحثه میکردن و یکی داشت حرف میزد و بقیه داشتند گوش می دادن . :tashakor:
برخی هم نشسته بودن لب حوض مدرسه حمام آفتاب گرفته بودن و داشتند آهسته فکر می کردن :doosti::yes:و طوری توی فکر رفته بودن :ghati:که حتی تردد افراد را حس نمی کردن و انگار کشتی های نداشته اشون غرق شده بود . :hey:

جمعی هم به گفتن خاطره و گپ زدن با آشناهاشون بودن که گویا خیلی وقت بود اونها را ندیده بودن .:deldari:

از زیر زمین فیضیه ییهو دیدم سیل جمعیت حاج آقا ها دارن میان بیرون شوک بهم وارد شد این همه جمعیت چطور تو زیر زمین جا شدن . :makhfi:
گفتم آقا سید چه خبره ؟:khobam:گفت الان درس خارج آیت الله جوادی آملی بوده که درسش تموم شده و تعطیل شدن . گفتم خارج ؟؟؟ اینجا که داخله ؟ :khobam:سید لبخندی زد گفت بعدا برات میگم درس خارج یعنی چه !!
چند دیقه ای گذشت دیدم یه حاج آقایی با شکوه و عظمت زاید الوصفی آرام آرام و با هیبت تمام داره از پله ها داره میاد بالا و عده ی زیادی دارن مشایعتش میکنند گفتم این کیه آقا سید گفت استاد فرزانه آیت الله جوادی آملی .
یه لحظه به ذهنم زد که من یه جایی ایشونو دیدم بعدا فهمیدم تلفیزیون بوده . یه خورده بهش نزدیک شدم آقا سید با حاج اکبر نزدیکتر بهش شدن . حقیقش من اولش یه خورده دل نگرانم بودم ولی کم کم بهش نزدیکتر شدم .
دیدم آقا سید داره با هاش سلام و علیک میکنه من هم بلافاصله رفتم نزدیک و عرض ادبی کردم:doosti: و حاج آقای جوادی لبخند ملیحی زد و سری برای من تکون داد :doosti:و احساس کردم همراه نیگاهش نیرویی فوق العاده به درونم نفوذ کرد.
حیقتش ابهت عجیبی داشت و هیبتش منو حسابی شوک زده کرده بود و از این که نگاهی به من کرده و بهم لبخندی زده بود از ته دل بسیار خوش حال بودم آقا سید گفت استاد جوادی آملی بزرگترین تفسیر قرآن بعد از تفسیر المیزان به اسم تفسیر تسنیم را داره مینویسه و تا الان 28 جلد اون چاپ شده است و در نوع خودش بی نظیره . ایشون کم کم از مدرسه خارج شدن ولی این خاطره هیچ وقت از یادم نمیره .
آقا سید برای این که وقت را بکشه :samt:و رفیقش هم بیاد شروع کرد در مورد فیضیه یه توضیحات کلی داد . من و حاج اکبر هم برای لحظاتی احساس کردیم توریستیم و سعی کردیم خوب گوش کنیم :khoshgel:
در ادامه براتون چیزای جالب و عجیبی از مدرسه فیضیه براتون میگم .


چاکر بر و بچ آسک دین دات کام :looti:

لوتي;302776 نوشت:
به اسم تفسیر تسنیم را داره مینویسه و تا الان 28 جلد اون چاپ شده

بسم الله
يا مولا
سلام لوتي
ايوا ايول كاكو اگر بتوني در ميان حكمت هايت كتاب هاي نيز معرفي و فرمايش كني ايول داره خو ميشه دگه كاكو
اينو فقط لوتي بخونه با تشكر
[spoiler]لوتي داستان كه راسته؟
يك سوال ديگه هم داشتم انشالله بعدا خصوي فرمايش ميكنم.
لوتي ما نوكريم ناراحت نشي هر چند ميدونم لوتي از دادا ناراحت نميشه
[/spoiler]
اقا نگهدارت با مرام
يا حق و يا مولا

[=Arial Black]بااجازتون جناب لوتي ماهم يه خاطره بزنيم ازمدرسه مباركه فيضيه...
آفتاب داغ سرظهرقم رواونايي كه تجربه كردن ميدونن چي ميگم
سرم داشت بخارپز ميشدبه هرزحمتي بودخودم رورسوندم نزديك حرم تابرم زيركولر هاي خنك داخل ودل ازعزادربيارم
سرم روانداختم پايين ويه سلامي وعرض ادبي وتاخواستم برم توفلاني كه جلوي دربودگفت:ياالله حاجي باكي كارداري؟گفتم :چي؟بابي بي ديگه!
گفت:برادرم مثل اينكه خيلي مخت داغ كرده اشتباهي اومدي...:khaneh:

حسن69;302881 نوشت:
بسم الله
يا مولا
سلام لوتي
ايوا ايول كاكو اگر بتوني در ميان حكمت هايت كتاب هاي نيز معرفي و فرمايش كني ايول داره خو ميشه دگه كاكو
اينو فقط لوتي بخونه با تشكر
[spoiler]لوتي داستان كه راسته؟
يك سوال ديگه هم داشتم انشالله بعدا خصوي فرمايش ميكنم.
لوتي ما نوكريم ناراحت نشي هر چند ميدونم لوتي از دادا ناراحت نميشه
[/spoiler]
اقا نگهدارت با مرام
يا حق و يا مولا

سلام دادا :chakeretim:
اولدنش بگو بین این زبون کوجایی بود لوتی ؟ :khobam:
حکما زرگری که نبود :samt:
هر چی سؤال مؤال داشتی بپرس ولی منتظر جواب نباش خودت برو دنبال جواباش:khoshgel:
قربون مرامت داش حسن نوکرتم به مولا :deldari:
لوتی و ناراحتی هیهات :looti:

یا حق :Graphic (41):


حاج علي آقا;302892 نوشت:
[=Arial Black]بااجازتون جناب لوتي ماهم يه خاطره بزنيم ازمدرسه مباركه فيضيه...
آفتاب داغ سرظهرقم رواونايي كه تجربه كردن ميدونن چي ميگم
سرم داشت بخارپز ميشدبه هرزحمتي بودخودم رورسوندم نزديك حرم تابرم زيركولر هاي خنك داخل ودل ازعزادربيارم
سرم روانداختم پايين ويه سلامي وعرض ادبي وتاخواستم برم توفلاني كه جلوي دربودگفت:ياالله حاجي باكي كارداري؟گفتم :چي؟بابي بي ديگه!
گفت:برادرم مثل اينكه خيلي مخت داغ كرده اشتباهي اومدي...:khaneh:

به به حاج علی آقا فکر کنم با اون حاج علی خودمون یحتمل فامیل باشی
:khoshgel:
سلام دادا :chakeretim:
خاطره قشنگی بود کوتا مفید مختصر جا دار مطمئن من که خوندم
:khobam: لذت بردم

مخلصیم منتظر قسمت های بعدی خاطراتت هستیم لوتی :Nishkhand:

قربون منش و مرامت :tashakor:


به قول یه لوتی با معرفت:

جان مولا هر که هستی مرد باش:ask1: گر قلندر نیستی شبگرد باش


برا سلامتی بر و بچ با معرفت و با مرام آسک دین دات کام صلواتو بلندتر برفست

((KHoonashame Mehrabon)), Anoushiravan, ashr, bina88, majid-torabi, Maneli, mohsen-gh, n@rcis, sayedali, كبوتر حرم, مـهـدی, محب الحسین, Masoomi, مدیر اجرایی, مدیر سایت, مشکاة, نیایش, هست هستی, والي, کنیزفاطمه, کوثر الزهرا, گل ليلا, آدینه, آرامش قرآنی, افلاکیان, بچه شيعه, حیا, حکیم, حاج علی, رحمت بیکران الهی, رضاهو, زینب سادات, سلیلة الزهراء, سوگل, سیده رقیه

ادامه من و سید و حاج اکبر

جونم براتون بگه

:chakeretim: گفتم که من وحاج اکبر تریپ توریست به خودمون گرفته بودیم :Esteghfar::sibil: و آقا سید نقش میراث فرهنگی را بخوبی داشت اجرا می کرد .
آقا سید
:khandan: در مورد مدرسه فیضیه گفت :


این مدرسه
از نیمه نخست قرن 13 هجری قمری جایگزین مدرسه آستانه شده :parvaneh:

بنای مدرسه 4 ایوان و 2 طبقه با 40 حجره تحتانی متعلق به دوره قاجار و 40 حجره فوقانی متعلق به قرن 14 هجری قمری است :_loool:

قدیمی‌ترین بخش مدرسه، ایوان جنوبی آن هستش مزین به کاشی‌کاری‌های زیبا متعلق به دوره صفوی است. رفتم دیدمش خداییش شاه کار بود دم همه اوستاهای اصفهانی و یزدی گرم.:roz:

از دهه 40 شمسی پایگاه مبارزه علیه طاغوت شد و شهرت جهانی یافت.

رونق تازه مدرسه فیضیه مرهون عزیمت آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری (ره) از اراک به قم بود

فیضیه در دوران آیت‌الله صدر و آیت‌الله بروجردی نیز بازسازی شد.

گفتم آقا سید ببخشید این باغچه ها و گل و بلبل و.. از کی بوجود اومده ؟:khoshgel:

سیدلبخندی زد و گفت لوتی بیر بیر

ولی خداییش فیضیه حیاط با صفا و خیلی قشنگی داره به خصوص از طبقه دوم که نیگاه میکنی چشم انداز خوشگلی داره

امام خمینی (ره) در سال 1301 هجری شمسی در حجره 23 این مدرسه جای گرفت و فعالیت سیاسی خودشو ادامه داد درس اخلاق برای مردم و طلاب می گفت و نقد حکومت رضا خانی می کرد.

امام عزیزدر 29 اسفند 1341 در سخنرانی خود در مسجد اعظم قم به حمله ماموران دولتی به مدرسه فیضیه در 30 بهمن 41 اعتراض کرد.

حمله نیروهای مزدورطاغوت به مدرسه فیضیه در پی اعتراض امام به انقلاب سفید بود.

در فروردین 1342 بار دیگر هدف حمله نظامی قرارگرفت، سخنرانی‌های امام علیه قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی و بود.:gun:

در خرداد سال 1354 تظاهراتی به انگیره بزرگداشت خاطره شهدای 15 خرداد در فیضیه برگزار شد که این مراسم نیز هدف حمله پلیس و ارتش رژیم قرار گرفت و به تعطیلی مدرسه تا پیروزی انقلاب اسلامی انجامید.:mohandes:

سید آهی کشید و گفت از همین طبقه دوم مدرسه طلبه های بی گناه را با لباس پرت کردن پایین و مخشون رو همین سنگ فرشا ریخت و به شهادت :parandeh:رسیدن .

حاج اکبر گفت خدا لعنت کنه رژیم منحوس طاغوت را. :kill:

سید گفت بهتره برا شادی روح همشون به خصوص امام عزیز یه صلوات و فاتحه بخونید .

ما هم خوندیم

خلاصه این مدرسه گرمی و سردی های زیادی را به خود دیده :khobam:

در ادامه میخوایم مفصل بریم حجره امام بشینیم و حالشو ببریم :khoshgel:


چاکر بر و بچ آسک دین دات کام :looti:

سلام خاطاراتتون بسیار زیباست .ممنون از مطالبتون.التماس دعا.یاحق.

لوتي;302939 نوشت:
سلام دادا اولدنش بگو بین این زبون کوجایی بود لوتی ؟ حکما زرگری که نبود هر چی سؤال مؤال داشتی بپرس ولی منتظر جواب نباش خودت برو دنبال جواباش قربون مرامت داش حسن نوکرتم به مولا لوتی و ناراحتی هیهات یا حق

بسم الله
يا مولا
زبان جنوب شرق ايران :Cheshmak:
دادا زرگري هم بلدم:ok:
لوتي چرا فقط سه خط اول را لوتي وار مينويسي باقيش ميشه ادبياتي چرا؟
التماس دعا
موفق باشي
يا حق و يا علي ع

حسن69;303070 نوشت:
بسم الله
يا مولا

لوتي چرا فقط سه خط اول را لوتي وار مينويسي باقيش ميشه ادبياتي چرا؟

سلام داش حسن :chakeretim:
مرامتو شکر حالا ما یه خورده درپست قبلی زدیم تو تریپ ادیبان میگی همه را ادبیاتی مینویسم ؟:khoshgel:
عارضم خدمت شوما نوشته های لوتی همش با ادبیات و ادبی هستش دادا الکی رو ما و نوشته هامون عیب و ایراد نذار :mohandes:مهرت از دلم میره یه وقت :hamdel:


ولی چشم تذکار بجایی بود
مخلصتم
:chakeretim:

لوتي;303106 نوشت:
سلام داش حسن مرامتو شکر حالا ما یه خورده درپست قبلی زدیم تو تریپ ادیبان میگی همه را ادبیاتی مینویسم ؟ عارضم خدمت شوما نوشته های لوتی همش با ادبیات و ادبی هستش دادا الکی رو ما و نوشته هامون عیب و ایراد نذار مهرت از دلم میره یه وقت ولی چشم تذکار بجایی بود مخلصتم

بسم الله
يا مولا
لوتي لوتي نه داداش بهتره دادا من نگفتم همه را ادبياتي مينويسي درست:ok:
من ميگم اگر بتوني همه را لوتي وار بنويسي كيف ميده با حالتره قشنگتره بد ميگوم بگو بد ميگي:Cheshmak:
بعد منتظر ادامه هستيم چه لوتي وار چه ادبياتي فرقي نميكنه خودتو خاطراتت عشقه:Gol:
موفق باشي:hamdel:
يا حق و يا علي ع

سلام
داداش گلم چرا اینقدر بین خاطرات فاصله میندازی؟
اینجوری آدم اول داستان رو گم می کنه...

بسم حق
سلام آقا لوتی!
ما رو معتاد کردی به داساناتا!
بابا سریع سریع به روز کن تاپیکو مردیم!:Khandidan!:

مخلصیم!:ok:

باهمه حرفای دوستان موافقم:Gol:

شرمنده همه بر و بچ با معرفت :chakeretim:
لوتی امروز یه خورد
ه ناخوش احوال بود :khobam:
این آغلامرضا آنفلونزا چی چی بهش میگن از اینا گرفته :Graphic:
به قولی ننه ام سردیم شده و سینه پهلو کردم :khoshgel:
لوتی خواسته های همه بچای با معرفت را رو تخم چشاش با دیده منت میپذیره و از این بابت به مولا مخلص همتون هستم دم همه شوما گرم:tashakor:
ولی منتظر باشید همین امشب یه پلان واستون رو میکنم

با ما باشید :nevisandeh:

یه لوتی
:tamasha:در این جورر مواقع میگفت

دادا سر پایینی نوکرتیم سر بالایی شرمنده تیم

عرض ادب و رخصت :chakeretim:
دل تو دلم نبود حجره امامو از نزدیک ببینم بالاخره توضیحات آقا سید تموم شد رفتیم به طرف حجره 23 فیضیه .:khobam:
دم در چند جفت کفش جور واجور بود یه نیگاه سر در کردم دیدم نوشته حجره امام :yes:
برا لحظاتی یه حال خوشی بهم دست داد یه لحظه فکر کردم جمارانم .:deldari:
در حجره را باز کردم چند تا طلبه مؤدب نشسته بودن و یه نفر داشت براشون یه چیزایی میگفت . اقا سید گفت تو نرید اینجا فعلا کلاس درس بر قراره . :ask1:
حاج اکبر :Esteghfar:باز از فرصت استفاده کرد و چند ماچ جانانه از در حجره امام کرد من هم به تبعش جو گیر شدم و یکی دو بار در حجره امام را ماچ کردم . :khoshgel:

برگشتم دیدم دو نفر که بهشون نمی اومد ایرانی باشن:soal::soal: رو بروی حجره واستاده بودن زار زار گریه می کردن:geristan:

گفتم حاج اکبر این بندگان خدا چرا دارن گریه میکنند :geristan:.حاج اکبر گفت این عشق به امام خمینی هستش یاد کلوم حضرت آقا قربونش برم که فرمود : عشق به خمینی عشق به همه خوبی هاست .
خیلی دلم میخواست با این خارجکیا یه خورده صحبت کنم . ولی نه عربی بلد بودم و نه انگلیسی . :_loool:
آقا سید پیش دستی کرد و باعربی دست و پا شکسته با اونا صحبت کرد :Cheshmak:: گفت من این بلد ؟ یکی از همون خارجکیا که خیلی هم سیاه پوست بود گفت : من سودان ! بقیش را متوجه نشدم ولی سید بعدا بهم گفت اینا از سودان بودن اومدن زیارت. :hamdel:
از شیعیان و دوسداران اهل بیت :doosti:در سودان هستند . سید می گفت به ما میگه خوش بحالتون که همچی مملکتی دارین :grye:. من قممو خیلی دوست دارم عاشق امام خمینی هستم ؛ عاشق رهبر ایران هستم چون در میان همه کشوره ها در برابر زور گو ها واستاده و مردم هم حمایتش می کنند .
اون بنده خدا وقتی در مورد امام حرف می زد شر شر اشکاشو نمیتونست کنترل کنه . :geristan:
میگفت من اول مسیحی بودم بعد سنی شدم بعد شیعه شدم و بخاطر شیعه بودن خیلی اذیتم کردن :deldari:
گفتم حاج اکبر بهترین فرصته یه چند تا عکس مشتی با این خارجکیا بگیری و واستادیم کنار حجره امام و یه روحانی :aks:از همه ما عکس گرفت . بعدا به حاج اکبر گفتم عکسا را برای من هم بلوتوث کن حاج اکبر یه نگاه ترشی به من کرد و گفت خوب حالا !:kill:
آقا سید بعد از این ماجرا گفت مردم دنیا به امام خمینی و انقلاب و بخصوص خود حضرت آقا قربونش برم خیلی علاقه دارن
گفت آقای قرائتی تعریف میکرد میگفت یه زائر خارجی یه پیر مرد ایرانی که نمیتونست طواف کنه را به دوش گرفته بود و داشت طواف می داد . رفتم بهش گفتم چرا این کارو کردی یا اخی ؟:khoshgel: گفت من عاشق امام خمینی هستم و او هم ایرانی بود من که امامو ندیدم به عشق امام گفتم این پیر مرد ایرانی را کولش کنم طوافش بدم و به امام خمینی هم گفتم فقط بخاطر تو :tashakor:

Just for you
راستش آقا سید میگه خیلی از مردم دنیا اسلام و قرآن و مذهب و..و را از طریق نام امام خمینی میشناسند .
به نظرتون الان اون دوست آقا سید که میخواستیم بریم حجره اش اومده ؟:sibil:


چاکر برو بچ اسک دین دات کام :looti:


یا علی مدد:chakeretim:
ارادتمند و مخلص بر و بپ آسک دین دات کام
لوتی دیشب به علت ناخوش احوال بودن لینک مطلب را عوضی گذاشته بود و چنین خبطی کرد شوما به بزرگواری عفو کنید
در ضمن همه صلوات ها را در پست قبلی به روح آسمانی و ملکوتی و عرفانی امام خمینی رحمه الله هدیه می کنم
تکبر نکن لال از دنیا نری صلواتو بلند تر ختم کن :tashakor:

هدیه لوتی به بر و بچ آسک دین دات کام :looti::chakeretim:
دم هرچی رفیقه گرم
کمر هرچی نا رفیقه خم
روی هرچی بی مرامه کم
برای دشمنات آرزوی زلزله بم
زیر چشم دشمنات نم
ایشالا هیچوقت نبینی غم …
دم همه بر و بچ اسک دین گرم

سلام جناب لوتی
ادامه بدید :ok:
ما منتظریم:Kaf:

یا علی مدد:chakeretim:
جونم براتون بگه داشت کم کم حوصله ام سر می رفت دلم یه چایی داغ لب سوز لب دوز میخواست . آقا سید گفت بریم ببینیم آقای موسوی اومده . رفتیم دیدم در حجره اش باز بود قند تو دلم آب شد گفتم آخیش از آوارگی نجات پیدا کردیم .

:welcome: رفتیم در زدیم دیدم یه آقای بلند قد و نحیف و با ریشی علمایی اومد بیرون با آقا سید و حاج اکبر :Esteghfar:عرض ادبی کردیم . اون هم با لهجه غلیظ گفت سلام علیکم بفرمایید امری داشتید ؟:Esteghfar:

آقا سید گفت آقای موسوی نیستند؟ گفت رفته شهریه بگیره:soal: دیگه پیداش میشه . اولین بار بود که اسم شهریه را شنیدم. آخه تا جایی که شنیده بودم شهریه همه جا دادنیه حالا اینجا گرفتنی شد !!! جل الخالق!:samt:
هم اتاقی آقای موسوی تعارفی زد و ما هم پریدیم تو .
:khoshgel:
فهمیدم به یه اتاق 12 متری با یه پستو و با چند قفسه کتاب یه فرش شش متری و چند تا پتو و متکا و یه پیک نیک و لوازم شخصی دیگه حجره میگن . حالا ما را باش از ظاهر مدرسه فیضیه و اسم و رسمش فکر میکردیم داریم می ریم هتل استقلال ؟:khobam:
من مودب نشسته بودم :sibil:و به خاطر پاره ای از مسائل حسابی سولپرایز شده بودم. :_loool:
روی دیوار اتاق نوشته های جالبی بود. مثلا علامت غیبت ممنوع زده بودن که نیگاش میکردی موهای بدنت سیخ سیخ میشد . :offlow::soal:
چند تا عکس شهید از سرداران و یک برنامه هفتگی تقسیم کارهای حجره به همراه برنامه غذایی هفتگی .
پایینش هم نوشته بود .
شهردا هفته : آقای موسوی
آشپز هفته : آقای ......
مسؤل خرید : آقای .....:khoshgel:
یه نیگاه به برنامه غذایی کردم ببینم برا امروز چی داریم . نوشته بود عدس پلو !!!
حالی به حالی شدم گفتم ای بخشکی شانس .از چیزی که بدم میومد به سرم اومد . میدونید ننه ام هر وقت عدس و لپه زیاد بهم میده تا دو روز دل پیچه میگیرم و باید خیلی مراقب خودم باشم !:deldari:
یه نیگاه به ردیف صبحانه ها کردم دیدم خدایی تو همه روزها پنیر شاه مواد تغذیه ها :khobam:بود چون تو برنامه هر روز بود منتهی یه روز با کره یه روز بی کره یه روز هم با گردو یه روز با چای شیرین !:hey:
دوست آقای موسوی یه کتری رو پیک نیک گذاشت و زیرشو زیاد کرد فکر کنم می خواست چایی لب دوز لب سوز درست کنه . که البته بعد از دقایقی دیدم کتری داره بالا و پایین میپره و چایی برامون درست کرد .
خستگی از تنمان تا حدودی رفع شد.:tashakor:
یکی در حجره را زد و گفت یا الله . و امد تو دیدم یه سید جوان و خوشگل عین آقا سید خودمون اومد تو . خدایی خیلی نورانی بود . :Norani:
آقا سید محلمون گفت به به آقای موسوی کوجایی مرد مؤمن کلی منتظرت بودیم :frind:
آقای موسوی گفت و الله رفته بودم شهریه:samt: بگیرم . آقا سید گفت همه را گرفتی گفت بله . :soal:
آقا سید گفت این همه تورم و گرونی :mohandes:شده شهریه طلبه ها هم فرقی کرده . آقای موسوی گفت نه بابا خبری نیست .
پدرم در اومد از صبح تا الان این قدر توی صف شهریه واستادم کمرم درد گفت . :deldari:
من وحاج اکبر هاج و واج داشتیم گوش می کردیم . آقای موسوی گفت اگر این صف های شهریه بر چیده میشد خیلی بهتر بود . آقا این چه وضعیه باید چهار پنج ساعت تو صف بایستی خوب چه کاریه همه بیان بریزن تو یه حساب و خیال راحت . خداییش بی راه هم نمیگفت . ولی اونایی که شهریه میدن حکما دلایلی برای خودشون دارن .:hey: چی بگم و الله اصلا این بحث ها ربطی به لوتی نداره .
آقا سید گفت آقای موسوی الان چقدر شهریه میگیری گفت والله حدود یه سالی هستش عقد که کردیم با سطح دو حدود 300 تومان بهم میدن :khobam:
آقا سید گفت کی بیایم ایشا الله شام عروسیتو بخوریم .
آقای موسوی گفت ای بابا آقا سید عروسیم کوجا بود الان وضعیت را نمیبینی ؟
چند بار رفتم یه خونه رهن و اجاره کنم وسعم نرسید . اجارهها سر سام آوره
حتی رفتم دور ترین نقطه شهر یعنی پردیسان هم نتونستم یه واحد اجاره کنم . خونواده زنم هم همش میگن چی شد پس ؟ بی چاره خانمم گاهی دلش برای من میسوزه و میگه آقا سید ناراحت نباش همه چی درست میشه . :Kaf:
اینا بود یاد یه فیلم تلفزیونی افتاد که از زندگی طلبه ها بود .

یه لحظه احساس کردم یه چیزی ذهن حاج اکبر را اذیت میکنه و آروم و قرارش بریده :kill:که بگه و گفت . از گفتنش برق از کله دو سید بزرگوار پرید . :manbaa:
حدس بزنید حاج اکبر چی گفت :Nishkhand::yes:

چاکر بر و بچ آسک دین دات کام :looti:

محب الرحمن;303422 نوشت:
سلام جناب لوتی
ادامه بدید :ok:
ما منتظریم:Kaf:

و علیکم آبجی :chakeretim:

رو تخم جفت چشام

شوما امر بفرمایید

[="Times New Roman"]سلام عليكم

دست جناب لوتي درست / تا اينجاشو كه خونديم و حالشم برديم
اجالتا اگر رفقا مث بخشي از تير و طايفه ما ملا هستند كه فبها المراد
اگر نيستند
برا اينكه با جو و زندگي و قناعت طلبگي و .. آشناتر بشن هم از جنابان ميتونيد سوال بفرماين
هم براي بدو امر كتاب سياحت شرق رو بخونيد( نويسنده اش همان نويسنده سياحت غربه :farar: جناب قوچاني ) توي كتابخونه سايت هم فكر كنم ديدم.
زياده عرضي نيست لهجم گير كرد :chakeretim:

سلام
انقدر حالم بد میشه اینطوری سرکار باشم:Cheshmak:خب همشو میگفتی
در هرصورت ممنون ولی کاملش میکردی

هدیه لوتی به مادران و مادران فرزندانی که اسک دین را انتخاب کرده اند. :chakeretim:

مادرم ::Graphic (14):
فارغ از هرگونه آز و ناز میخواهم تو را

گر نباشم در جهان هم باز میخواهم تو را

ناز نفساتون قربون قدماتون به بهترین مادر دو جهان بی بی دو عالم صلوات هدیه کنید

شایسته;303550 نوشت:
سلام
انقدر حالم بد میشه اینطوری سرکار باشم:Cheshmak:خب همشو میگفتی
در هرصورت ممنون ولی کاملش میکردی

و علیکم :chakeretim:
کم طاقتی نکن آبجی به قول آقا سید محلمون اللهم بیر بیر :Moshtagh:
قسمت های بعدی بزودی تقدیم میکنم :nevisandeh:
میخوای اصلا مثل این فیلمای تلفزیونی خلاصه قسمت های قبل را هم بگم :khoshgel:

سلام لوتی:Gol:
دستت درد نکنه تا اینجا که خیلی خوشم اومد :Kaf:
موفق باشی:Gol:

mahya*;303636 نوشت:
سلام لوتی:Gol:
دستت درد نکنه تا اینجا که خیلی خوشم اومد :Kaf:
موفق باشی:Gol:

سلام آبجی :chakeretim:
چشم منظر باشید بزودی به قول تلفزیونیا تا یه ولههه پخش بشه ما هم اماده قسمت بعدی میشیم
:khoshgel:

bina88;303549 نوشت:
[=Times New Roman]سلام عليكم

دست جناب لوتي درست / تا اينجاشو كه خونديم و حالشم برديم
اجالتا اگر رفقا مث بخشي از تير و طايفه ما ملا هستند كه فبها المراد
اگر نيستند
برا اينكه با جو و زندگي و قناعت طلبگي و .. آشناتر بشن هم از جنابان ميتونيد سوال بفرماين
هم براي بدو امر كتاب سياحت شرق رو بخونيد( نويسنده اش همان نويسنده سياحت غربه :farar: جناب قوچاني ) توي كتابخونه سايت هم فكر كنم ديدم.
زياده عرضي نيست لهجم گير كرد :chakeretim:

سلام داش بینا :chakeretim:
نوکرتیم به مولا :tamasha:
آقا ما این فیلم سیاحت شرق و غربو:mohandes: دیدیم تا یه هفته همش خواب میدیدم که دارن دنبالمون میکنن:kill: ولی خوب خوش بختانه ما هم با فوت و فن با هزار مکافات در میرفتیم . :khobam::samt:ولی توصیه خوبی کردید دستت درست لوتی . ثابت کردی از تیر و تبار ملایان هستی البته اگر هم نمی گفتی از اون فبها المرادت هم می شد فهمید .:Nishkhand::Esteghfar:

دوستت دارم لوتی :hamdel: