●۩ஜ گل یاس ارباب ஜ۩● ویژه نامه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
●۩ஜ گل یاس ارباب ஜ۩● ویژه نامه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

class: grid width: 500 align: center

السلام علیک یا بنت الحسین سلام الله علیها
[TD="align: right"] آیا امام حسین علیه السلام دختری به نام رقیه داشته اند؟
[/TD]
[TD="align: right"] ستاره درخشان حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] نظر دو تن از مراجع تقلید در خصوص دختر سه ساله امام حسین‌ علیه السلام + استفتاء[/TD]
[TD="align: right"] به بچه هامون اینجور بگیم؟ یا بنت الحسین علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"] یاس کبود - بنت الحسین سلام الله علیها[/TD]
[TD="align: right"] دستانی کوچک - گره گشایی بزرگ (کرامات)[/TD]
[TD="align: right"] ام البکاء - دردانه ابا عبدالله علیه السلام (اشعار)[/TD]
[TD="align: right"] شعري كه بر كاشي حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها حك شده است[/TD]
[TD="align: right"] دانستنيهاي حضرت زينب و حضرت رقيه علیهماالسلام[/TD]
[TD="align: right"] گلچین مداحی های اسارت آل الله[/TD]
[TD="align: right"] مرثیه و مداحی حضرت رقیه علیهاالسلام[/TD]
[TD="align: right"] دانلود کنید تقرب بجویید>>>روضه حضرت رقیه سلام الله علیها[/TD]
[TD="align: right"] متن کامل شعر غمنامه حضرت رقیه سلام الله علیه + صوت
[/TD]
[TD="align: right"] تصاویر ویژه حضرت رقیه علیهم السلام[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1389[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390
[/TD]

[b]content[/b]

دانلود صوت

هان ای دختر خورشید! تو خرابه‏ نشین نیستی.
اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده ‏اند.
پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمی‏ گنجند.

گیرم که رقیــــه نبود دخت پیمــــــــــبر

یک دختر غربت زده، سیلی زدنی نیست


بسم الله الرحمن الرحیم

تا آمدی خرابه نشین ات شفا گرفت


زخم تمام پیکرخونم دوا گرفت


من نذر کرده ام که بمیرم برای تو

شکر خدا که بالاخره این دعا گرفت...


تا گوشواره را کشید دو چشم ام سیاه رفت

بابا ز دخترت به خدا اشک و آه رفت


یا اسب بود...یا یکی از دشمنان تو !!!

از روی پیکرم که زمین خورد راه رفت....


یک لحظه دید عمه مرا ، اشکباره شد

داغ مدینه در دل زارش دوباره شد


نامرد سیلی اش دو هدف داشت همزمان

هم گوشواره رفت، هم گوش پاره شد


[="Black"]روایت شده : وقتی زنی پیکر مطهر حضرت رقیه علیها السلام را غسل می داد ناگهان دست از غسل برداشت و پرسید:
بزرگ این اسرا کیست؟
حضرت زینب (س) نزدش آمد و گفت: چه می خواهی؟
زن گفت: بیماری این کودک چیست که بدنش این گونه کبود شده است؟!
حضرت فرمود : این کودک بیمار نیست و بدنش از ضربات تازیانه و طعنه های ته نیزه ها کبود است.[/] :Ghamgin:

[="Black"]لعن الله علی قوم الظالمین[/]


[=Arial Narrow]دلم به پيش حضور تو اعتکافي شد
که عشق هاي دگر پيش من خرافي شد

[=arial narrow]سه صفحه خورد ورق از کتاب تو اما
[=arial narrow]نشان فاطمه بر جلد آن صحافي شد
[=arial narrow]سه ساله بودي و ياد آور غم زهرا
[=arial narrow]وَ لحظه لحظه ي آن روضه موشکافي شد
[=arial narrow]تمام کينه ي حيدر به روي بابايت
[=arial narrow]وَ بغض فاطمه روي سرت تلافي شد
[=arial narrow]غلاف و سلسله و تازيانه بود اما
[=arial narrow]سنان و کعب ني و خار هم اضافي شد
[=arial narrow]طواف حاجيه خانوم سيد الشهدا
[=arial narrow]به دور کعبه ي سر بود عجب طوافي شد
[=arial narrow]سروده شد غزل عاشقانه ي ارباب
[=arial narrow]رسيد باب حوائج به خانه ي ارباب

[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]

[="Tahoma"][="Navy"]

دوش وقت سحر از يار خبر مي آمد


و ندر آن ظلمت شب داشت پدر مي آمد


بي خود از خويش، دگر درد فراموشش شد

داشت از اوج فلك، قرص قمر مي آمد


چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي

آن شب قدر كه با سوز جگر مي آمد


هاتف آن روز بدو مژده ديدار نمود

كه سري در پي او داشت به سر مي آمد


همت عمه و انفاس پدر شد ورنه

در همان كوچه دگر حوصله سر مي آمد

:Sham:



[/]

السلام علیک یا بنت الحسین یا رقیه

آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم
تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم
این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم
* * * * * * * * * *
عمه جان باغ ولایت ثمر آورده برایم
عوض میوه نایاب سر آورده برایم
سر باباست که خون جگر آورده برایم
صورت غرقه به خون از سفر آورده برایم
* * * * * * * * * *
گریه نکن! خرابه‏های شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشوده‏اند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏های تاریخ نوشته خواهد شد
* * * * * * * * * *
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم‏تر بزن این تازیانه‏های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏های ویرانِ شرم سر می‏کوبند
می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
* * * * * * * * * *
گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایت‏هایی که تاب باز گفتن‏شان را ندارد. بغض‏ها روی هم جمع شده است و به یک‏باره می‏خواهد فوران کند
* * * * * * * * * *
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد *** زبان کوفه خیلی حرف‏ها را پشت بابا زد
میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و *** به دور از چشم‏هایت زخم سیلی بر رخ ما زد
* * * * * * * * * *
جرم او را کسی نمی‏دانست *** جرم پروانه را نمی‏دانند
آن‏چه مردم شنیده می‏گویند *** رسمِ جانانه را، نمی‏دانند
چشم‏ها را گشوده، می‏نالید *** در فضای غریبِ ویرانه
مثل شمعی که اشک می‏ریزد *** در سکوت حزینِ یک خانه
* * * * * * * * * *
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم *** غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن *** تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم
* * * * * * * * * *
هان ای دختر خورشید! تو خرابه‏نشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده‏اند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمی‏گنجند.
* * * * * * * * * *
دست‏هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏ها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم! اما ایمان، هم‏پای تو بزرگ شده بود.
* * * * * * * * * *
ای پدر! شادم که در بر آمدی
چون نبودت پا تو با سر آمدی
غم مخور، ای گل! گلابت می‌دهم
از سبوی دیده، آبت می‌دهم
گر چه داغت کرده دل‌خونم، پدر!
از وفای عمّه ممنونم، پدر!
* * * * * * * * * *

محبتّت خجلم كرده، عمّه! دست بدار
برای زلف به خون شسته، شانه لازم نیست
به كودكی كه چراغ شبش، سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست

* * * * * * * * * *
سه ساله دخترت افتاده از نفس، بابا!
دگر مرا ببر از كنج این قفس، بابا!
به جز تو كآمده‌ای، امشبی به دیدارم
نزد سری به یتیم تو، هیچ ‌كس، بابا!

* * * * * * * * * *
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم *** غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن *** تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم

* * * * * * * * * *
زهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر
من هم به محضر تو صورت نمی گشایم
گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم
دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم

* * * * * * * * * *
منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم


[=Microsoft Sans Serif]


[=Microsoft Sans Serif]

زيارتنامه حضرت رقيه(ع)


[=Microsoft Sans Serif]

بسم الله الرحمن الرحيم

السلام عليك يا سيدتنا رقيه

عليك تحيه والسلام و رحمه الله و بركاته

السلام عليك يا بنت امير المومنين علي ابن ابي طالب

السلام عليك يا بنت فاطمه الزهراء سيده نساء العالمين

السلام عليك يا بنت خديجه الكبري ام المومنين و المومنات

السلام عليك يا بنت ولي الله

السلام عليك يا اخت ولي الله

السلام عليك يا بنت الحسين الشهيد

اسلام عليك ايتها الصديقه الشهيده

السلام عليك ايتها الرضيه المرضيه

السلام عليك ايتها التقيه النقيه

السلام عليك ايتها الزكيه الفاضله

اسلام عليك ايتها المظلومه البهيه

صلي الله عليك و علي روحك و بدنك

فجعل الله منزلك و ماواك في الجنه

مع ابائلك و اجدادك الطيبين الطاهرين المعصومين

السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار

و علي الملائكه الحافين حول حرمك الشريف

و رحمه الله و بركاته

و صلي الله علي سيدنا محمد وآله الطيبين الطاهرين

برحمتك يا ارحم الراحمين .




دوستان دعا كنيد برام كه خيلي محتاج دعاتون هستم

يا رقيه بنت الحسين به حرمت دستان كوچكت سلام ما را به بابا برسان

آجرک الله یا صاحب الزمان

تاببیند دوباره بابا را

هی خودش را به هر دری میزد

دزدکی سمت نیزه ای می رفت

به سر ِ روی نی سری میزد


نیزه داران تمام خوابیدند

در دل شب به روی نی خورشید

قامت نیزه پیش او خم شد

آخر او روی ِ ماه را بوسید


با سرش حرف میزند آرام

از نگاهش ستاره می بارد

با لبش بذر بوسه ها را بر

لب و ابروی پاره می کارد


ماه ِ بر نیزه رفته ی امشب

بوی دود و تنور را داری

زیر باران ِسنگ شهرِ شام

زخمی از یک عبور را داری


چه قَدَر گفتمت نخوان قرآن

قلب من تیر میکشد از درد

بعد تو غصه هات پیرم کرد

میکنم التماس که "برگرد"


بعد تو قسمت من و طفلان

آتش و سنگ و دود شد برگرد

شام و کوفه نبوده ای بابا ...

عمه دیگر کبود شد برگرد


بعد تو رفته اند از دستم

صورت و چشم و گوش و پاهایم

با همین پای آبله بسته

پا به پای تو راه می آیم


دیده ام من عروسک خود را

توی دستان دختری شامی

خنده میزد به بی کسی ِ من و

پیشم انداخت پاره ی نانی


لاله هایی که بر تنم دارم

خبر از تازیانه ها دارد

کوفه شهریست سنگ های زیاد

به سر ِ بام ِ خانه ها دارد


نیزه دارت رسید و دیدم که

با سرت رقص می کند در شام

خارجی هم خطابمان کردند

سنگمان میزدند با دشنام ..


سنگ ها سمت نیزه ی عباس

با چه حجمی روانه می کردند

زخم ِ چشم و شکاف ِ ابرو را

عده ای هم نشانه می کردند


آنزمان که سر عمو افتاد

دست و پایم عجیب میلرزید

من سپر بر سر ِ عمو شدم و

این همه زخم سنگ می ارزید


آه بابای بی تنم امشب

توی گیسوت می برم دستی

خاک و خون را گرفتم از چشمت

توکه دل تنگ مادرت هستی


من که زهرا تر از همه بودم

پیش من چشم خاکی ات وا کن

چه قَدَر من به مادرت رفتم

چشم تار مرا مداوا کن


من دلم تنگ شد تو میفهمی

گریه های یتیم را بابا

میشود تا ببینم از لب تو

خنده های قدیم را بابا ؟


شعر: وحید مصلحی

صلوات

صلی الله علیک یا بنت الحسین (ع) یا رقیه (سلام الله علیها)
آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.
صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را می‌شنیدم که به عمّه‌ام زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) فرمود : این همان لحظه‌ای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریسته‌اند.
زمین و زمان ناله می‌کرد و کودکان می‌دویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون می‌چکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّه‌ام نداشتم. زمان به سختی می‌گذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت می‌ماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها‌ بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمی‌توانستم چشم از چشمان به خون نشسته‌ات بردارم.
مرا به زور می‌کشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پاره‌پاره‌های وحی.
کاش مانده بودم و غبار از چهره‌ات برمی‌گرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت می‌گشتم و در پرتو عشق تو می‌سوختم. قرار بر رفتن نبود. از پا‌های آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشه‌ی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبرده‌اند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.
من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.
اماّ ای کاش زودتر می‌آمدی چون رقیّه‌ات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.
دختر سه‌ساله‌ای که گرمی چشمانت او را متعالی می‌کرد.
می‌گویند من رقیّه‌ام1،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بال‌و پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.
من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه می‌خوردند. خودم صدای شیون آن‌ها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.
خودم دیدم که دسته‌دسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.
خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمس‌وضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیه‌ی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2 را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.
چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظه‌ی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، باب‌الحوائجیم امضا شود.
می‌خواهم مانند علی‎اصغر و علی‌اکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کرده‌اند.
---------------------------------------------------------------
--------------------- پی نوشت ها: ---------------------
---------------------------------------------------------------
1. اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. می‌توانید به کتاب‌های لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع‌ نمایید.
2. در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امام‌حسین(علیه السلام) هستند.
----------------------------
نویسنده: ف . بهمنی
منبع:سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

تولد نوزادى دختر به نام رقیه (علیهاالسلام) شادى و شعف را به خانه گلین و ساده امام حسین (علیه‏السلام) فرا خواند و اشك شوق را مهمان نگاه‏هاى منتظر كرد و امام، آرامش كوتاه و زودگذرى در سایه خرسندى از مولود خجسته خود پیدا كرد و لبخندى از سرور بر چهره خسته و اندوهگین‏اش از ظلم و جور زمانه نشاند؛ زمانه‏اى كه هتاكى به خاندان پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله) و دشنام دادن به امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) سكه رایج شده بود. تزویر و ریاكارى چنان در بافت جامعه نفوذ كرده بود كه كسى به چشم‏هاى خود نیز اعتماد نداشت. این در حالى بود كه سنگینى زخم تمام این معضلات ریشه‏دار، بر قلب امام وارد مى‏آمد. معاویه اما، با همه فریبكارى و نیرنگى كه داشت، در برابر فرشته مرگ، بى‏چاره و ذلیل مى‏نمود و آن گاه كه مرگ گریبانش را گرفت، بى‏هیچ مقاومتى تسلیم شد و پسر مى‏گسار و شهوت پرست او بر اریكه‏اى كه بیست سال، پدرش بر آن تن، و دنیا پرستان بر آن رخ ساییده بودند، تكیه زد.
در چنین روزگارى بود كه صداى زنگ شتران از مقصد مدینه به سوى آینده‏اى روشن و تابناك به وسعت تاریخ، برخاست و در رهگذر حوادث و رویدادهاى این سفر پردرد و رنج، رقیه (علیهاالسلام) به تماشا ایستاده و عروج خود را انتظار مى‏كشید.
اگر چه بسیارى از منابع تاریخى، نام او را در خاطره خود حفظ نكرده‏اند، اما دلایل گویایى بر اثبات وجود او در دست است كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
نوشتار حاضر، رهاوردى است از چكیده آن چه تاریخ، به نام و خاطره رقیه (علیهاالسلام) در خود ثبت كرده است و تلاش دارد تا دریچه‏اى به اقیانوس بى‏كران درد و رنج دخترك خورشید بگشاید و قطره‏اى از دریاى معرفت و بینش او را در كام تشنگان زلال حقیقت بریزد، اما گفتنى است به دلیل نبود منابع كافى و محدود بودن شرح حال او، نگارنده بیشتر به بیان آن چه درباره ایشان نگاشته‏اند، همت ورزیده است تا مخاطب به مطالبى كه نقل شده، اشراف یابد. از این رو، بدون داورى در مورد اخبار نقل شده، به گردآورى آن دست یازیده است.
میلاد كوثر ثانى
هوا گرم بود و سكوت، خیره خیره، پرده سیاه شب را تماشا مى‏كرد. شهر در تاریكى فرو رفته بود. پنجره خانه‏اى در شهر، گرم انتظار و محو گفت و گوى شب با ستارگانش بود. نسیم، بر دیوارهاى آفتاب خورده خانه مى‏وزید. قلب شهر، از تنها پنجره باز و روشن خود مى‏تپید و همه به انتظار نشسته بودند كه ناگاه صداى گریه نوزادى خجسته، احساس شب را به بازى گرفت. اشك شوق بر گونه‏ها غلتید و لب‏ها، یك صدا، ترانه لبخند سرودند.
غنچه‏اى دیگر، به باغ حسین (علیه‏السلام) روییده بود و همه بر گلبرگ رخش، غنچه‏هاى عاطفه نثار مى‏كردند. رقیه (علیهاالسلام) در آن شب شكفت، و مادر تاریخ، كتاب كهن خویش را گشود و بر صفحه‏اى مبهم از آن، قلم را به تكاپو واداشت. ولى آن صفحه مبهم تاریخ، در كوران تاخت و تازهاى روزگار، از دفتر گذار زمان جدا گشت و از حافظه آن ناپدید گردید. در كتابچه كوچك زندگانى رقیه (علیهاالسلام)، لحظه روییدنش بدون هیچ سطرى، سفید ماند و نام هیچ روزى به عنوان زادروزش ثبت نگردید.
درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) نیز در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است كه ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهاى آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)
بر اساس نوشته‏هاى بعضى كتاب‏هاى تاریخى، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است كه پیش‏تر همسر امام حسن مجتبى (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏السلام) درآمده است.1 مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار مى‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در كتاب الارشاد، كنیه ایشان بنت طلحه است.2
نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضى كتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولى دلیل محكمى در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالى السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانى، معرفى مى‏كند كه در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وى به ازدواج امام حسین (علیه‏السلام) درآمد و مادر گرامى حضرت امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به شمار مى‏آید.3
این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏السلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه كربلا، یعنى در سال 37 ه .ق دانسته‏اند. از این رو، امكان ندارد او مادر كودكى باشد كه در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه كربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یك صورت قابل حل مى‏باشد كه بگوییم شاه زنان كسى غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیه‏السلام)) است.
نام گذارى حضرت رقیه (علیهاالسلام)
رقیه از «رقى» به معنى بالا رفتن و ترقى گرفته شده است.4 گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلى ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین (علیه‏السلام) كمتر به چشم مى‏خورد و به اذعان برخى منابع، احتمال این كه ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.5 در واقع، بعضى از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امكان تشابه اسمى نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.
گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلى بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در كتاب تاریخ آمده است: «در میان كودكان امام حسین (علیه‏السلام) دختر كوچكى به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست مى‏داشتند، هر فرزند دخترى كه خدا به ایشان مى‏داد، نامش را فاطمه مى‏گذاشت. همان گونه كه هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام على (علیه‏السلام) وى را على مى‏نامید».6 گفتنى است سیره دیگر امامان نیز در نام گذارى فرزندانشان چنین بوده است.
نام رقیه در تاریخ
این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلكه پیش از ظهور پیامبر گرامى اسلام (صلى‏الله‏علیه‏وآله) نیز این نام در جزیرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یكى از دختران هاشم (نیاى دوم پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله)) رقیه بود كه عمه حضرت عبداللّه‏، پدر پیامبر اكرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله) به شمار مى‏آید.7
نخستین فردى كه در اسلام به این اسم، نام گذارى گردید، دختر پیامبر اكرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذارى، نام رقیه به عنوان یكى از نام‏هاى خوب و زینت بخش اسلامى درآمد.
امیرالمؤمنین على (علیه‏السلام) نیز یكى از دخترانش را به همین اسم نامید كه این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیه‏السلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا كه برخى دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبى (علیه‏السلام)،8 امام حسین (علیه‏السلام) و دو تن از دختران امام كاظم (علیه‏السلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنى است، براى جلوگیرى از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغرى مى‏نامیدند.9
خاستگاه تربیتى
حضرت رقیه (علیهاالسلام) در خانواده‏اى پرورش یافت كه پدر، مادر و فرزندان آن، همگى به عالى‏ترین فضیلت‏هاى اخلاقى و پارسایى آراسته بودند. افزون بر آن، فضاى دل‏انگیز شهر پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله) كه شمیم روح فزاى رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله)، على (علیه‏السلام) و فاطمه (علیه‏السلام) هنوز در آن جارى بود و مشام جان را نوازش مى‏داد، در پرورش او نقشى بزرگ داشت. او در خانواده‏اى رشد یافت كه همگى سیراب از زلال معرفت امام حسین (علیه‏السلام) بودند؛ خانواده‏اى كه از بزرگ‏ترین اسطوره‏هاى علم و ادب و معرفت و ایثار مانند زینب كبرى (علیهاالسلام)، اباالفضل العباس (علیه‏السلام)، على بن الحسین (علیه‏السلام)، على اكبر (علیه‏السلام) و... تشكیل شده بود.
حضرت رقیه (علیهاالسلام) در مدت عمر كوتاه خود در دامان این بزرگواران، به ویژه پدر گرامى‏اش امام حسین (علیه‏السلام) پرورش یافت و با وجود همان سن كم، به عنوان یكى از زیباترین اسطوره‏هاى ایثار و مقاومت در تاریخ معرفى گردید.
دیگر دختران امام حسین (علیه‏السلام)
در مورد تعداد فرزندان دختر امام حسین (علیه‏السلام) در میان تاریخ نویسان، اختلاف نظر وجود دارد. بیشتر آنان دو دختر به نام‏هاى سكینه و فاطمه براى حضرت ذكر كرده‏اند و برخى دیگر تعداد دختران حضرت را تا هشت نفر نیز برشمرده‏اند. در این جا برخى از دیدگاه‏ها را بیان مى‏كنیم.
1. علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبرى كه از تاریخ نویسان بزرگ اسلام هستند، از سه دختر به نام‏هاى سكینه، فاطمه و زینب نام برده‏اند.10
2. میرزا حبیب اللّه‏ كاشانى، شمار پسران حضرت را سیزده تن به نام‏هاى على اكبر، على اوسط، على اصغر، محمد، جعفر، قاسم، عبداللّه‏، محسن، ابراهیم، حمزه، عمر، زید و عمران دانسته است و تعداد دختران حضرت را هشت نفر مى‏داند؛ به نام‏هاى فاطمه كبرى، فاطمه صغرى، زبیده، زینب، سكینه، ام‏كلثوم، صفیه و دخترى كه در شام از دنیا مى‏رود و نامى از او به میان نمى‏آورد. او بر این باور است كه این چند گانگى تنها در اسم آن‏ها بوده و بیشتر آنان در مسمّى شریك‏اند؛ زیرا امام حسین (علیه‏السلام) در تاریخ به كمى فرزند معروف بوده‏اند. پس ممكن است بعضى از اولاد ایشان دو اسم داشته باشند یا حتى نام نوه‏هاى ایشان نیز در ردیف فرزندان شان قرار گرفته باشد و یا به دلیل سرپرستى بعضى یتیمان بنى هاشم مانند فرزندان امام مجتبى (علیه‏السلام) به اشتباه، نام آنان نیز در شمار فرزندان ایشان دانسته شده باشد.11
3. على بن عیسى اربلى، نویسنده كتاب معروف كشف الغمّة فى معرفة الائمة، مى‏نویسد: امام حسین (علیه‏السلام) شش پسر و چهار دختر داشت. با این حال، او هنگام برشمردن دختران حضرت، نام سه نفر ـ زینب، سكینه و فاطمه ـ را مى‏برد و از نفر چهارم سخنى به میان نمى‏آورد12 كه احتمال دارد چهارمین آن‏ها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) باشد.
4. علامه حایرى، در كتاب معالى السبطین، مى‏نویسد: برخى مانند محمد بن طلحه شافعى (از عالمان اهل تسنن) مى‏نویسند: امام حسین (علیه‏السلام) ده فرزند داشته كه عبارت بوده‏اند از: شش پسر و چهار دختر. سپس مى‏افزاید: دختران او عبارت‏اند از: سكینه، فاطمه صغرى، فاطمه كبرى، و رقیه (علیهاالسلام). آنگاه در مورد رقیه (علیهاالسلام) مى‏نویسد: رقیه (علیهاالسلام) پنج یا هفت سال داشت و در شام درگذشت كه مادرش، شاه زنان، دختر یزدگرد است.13
به همین اندك بسنده مى‏كنیم و تحقیق بیشتر در این زمینه را به فصل‏هاى آینده موكول مى‏كنیم.
پژوهشى در دیدگاه‏هاى تاریخى در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)
در بعضى كتاب‏هاى تاریخى، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولى در بسیارى از آن‏ها نامى از ایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد كه تشابه اسمى میان فرزندان امام حسین (علیه‏السلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد. هم چنان كه بعضى از كتاب‏ها به این مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آن‏ها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغرى (علیهاالسلام) است. در چگونگى درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد كه در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.
طرح بحث
براى روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یك پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز مى‏كنیم كه: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) در كتاب‏هاى معتبرى چون ارشاد مفید، اعلام الورى، كشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنین شخصیتى در تاریخ دلالت دارد؟
با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبى روشن مى‏شود:
1. در دوره زندگانى ائمه اطهار (علیهم‏السلام) و در صدر اسلام مسائلى مانند كمبود امكانات نگارشى، اختناق شدید حكمرانان اموى، كم توجهى به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حكومت بر سیره نویسان، جانب دارى‏ها و... سبب بروز بعضى اختلافات در نقل مطالب تاریخى مى‏شده است.
2. در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزى بعضى حكمرانان، بسیارى از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت مى‏شود كه چه بسا بسیارى از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیرى‏ها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
3. تعدد فرزندان، تشابه اسمى و به ویژه سرگذشت‏هاى شبیه در مورد شخصیت‏هاى گوناگون تاریخى و گاه وجود ابهام در گذشته‏ها و پیشینه زندگى افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه كرده است. همان گونه كه این مسأله در مورد دیگر شخصیت‏هاى تاریخى ـ حتى در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم مى‏خورد.
4ـ همان گونه كه پیش‏تر گفته شد، امام حسین (علیه‏السلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامى‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و على مى‏گذاشتند. این امر خود منشأ بسیارى از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگانى فرزندانِ امام حسین (علیه‏السلام) گردیده است. قراین و شواهدى نیز در دست است كه رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره مى‏خوانده‏اند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلى ایشان شده باشد.14
بنابراین، نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در كتاب‏هاى تاریخى، اگر چه شك در وجود تاریخى او را بسیار تقویت مى‏كند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتى در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهم‏ترین دلیلِ فراموشى یا كم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانى كوتاه ایشان است كه سبب شده ردّ كمترى از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت على اصغر (علیه‏السلام) نیز به جرأت مى‏توان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامى از حضرت على اصغر (علیه‏السلام) نیز امروز در بین كتاب‏هاى معتبر شیعه به چشم نمى‏خورد؛ زیرا تاریخ‏نویسى فنى است كه با جمع آورى اقوال سر و كار دارد كه بسیارى از آن‏ها شاهد عینى نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعى كه در آن مورد بحث و بررسى قرار مى‏گیرد، درستى و یا نادرستى آن از حیث ثقه بودن راوى است كه البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفه‏ها و مشخصه‏هاى دیگرى نیز براى سنجش درستى اخبار، موجود مى‏باشد كه خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسى دلالت و عملیات‏هاى دیگر مورد بررسى قرار مى‏دهند.
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوى نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذكر شده است. ابتدا گفتگویى كه بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ مى‏دهد. امام رو به خیام كرده و فرمودند: «اَلا یا زِینَب، یا سُكَینَة! یا وَلَدى! مَن ذَا یَكُونُ لَكُم بَعدِى؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ كُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّى، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ اى زینب، اى سكینه! اى فرزندانم! چه كسى پس از من براى شما باقى مى‏ماند؟ اى رقیه و اى ام‏كلثوم! شما امانت‏هاى خدا بودید نزد من، اكنون لحظه میعاد من فرارسیده است.15
هم چنین در سخنى كه امام براى آرام كردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان مى‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم كُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَىَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَىَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلىَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام كلثوم و تو اى زینب! تو اى رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامى كه من كشته شدم، براى من گریبان چاك نزنید و صورت نخراشید و سخنى ناروا مگویید.16
در مورد تشابه اسمى رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یك جریان تاریخى اشاره مى‏كنیم. مسلم گچ‏كار از اهالى كوفه مى‏گوید: «وقتى اهل بیت (علیهم‏السلام) را وارد كوفه كردند، نیزه داران، سرهاى مقدس شهیدان را جلوى محمل زینب (علیهاالسلام) مى‏بردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتى، سرش را به چوبه محمل كوبید و با سوز و گداز شعرى را با این مضامین سرود:
اى هلال من كه چون بدر كامل شدى و در خسوف فرورفتى! اى پاره دلم! گمان نمى‏كردم روزى مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو كه نزدیك است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شده‏اى؟ برادرجان! چقدر براى این دختر كوچكت سخت است كه پدرش را صدا بزند، ولى او جوابش را ندهد.»17
حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد مى‏كند و این مسأله را روشن مى‏كند كه فاطمه صغیره كه در بعضى از كتاب‏ها از او یاد شده، همان دختر خردسالى است كه در خرابه شام جان داده است.
در این جا براى روشن شدن بیشتر مسأله، گفتار كتاب‏هاى تاریخى و دیدگاه‏هاى اندیشمندان اسلامى را بررسى مى‏كنیم.
كامل بهائى
قدیمى‏ترین كتابى كه از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین (علیه‏السلام) یاد كرده است و شهادت او را در خرابه شام مى‏داند، همین كتاب است. این كتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن على بن محمد طبرى امامى است كه به امر وزیر بهاءالدین، حاكم اصفهان در روزگار سلطنت هلاكوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذارى آن به كامل بهائى از آن روست كه به امر بهاءالدین نگاشته شده است.
این كتاب در سال 675 هجرى قمرى تألیف شده و به دلیل قدمت زیادى كه دارد، از ارزش ویژه‏اى برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیك بودن تألیف یا رویدادهاى نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعى ممتاز به شمار مى‏رود و دستمایه تحقیقات بعدى بسیار در این زمینه قرار مى‏گرفته است. شیخ عباس قمى در نفس المهموم و منتهى الامال، ماجراى شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن كتاب نقل مى‏كند. هم چنین بسیارى از عالمان بزرگوار مطالب این كتاب را مورد تأیید، و به آن استناد كرده‏اند. این نگارنده، كتاب دیگرى به نام بشارة‏المصطفى (صلى‏الله‏علیه‏وآله) لشیعة المرتضى (علیه‏السلام) دارد كه در این كتاب نیز به برخى رویدادهاى پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعى كه در آن تصریح شده كه اسیران كربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهداى كربلا نیامده‏اند، همین كتاب مى‏باشد. او جریانى را از عطیه 18 دوست جابربن عبدالله انصارى نقل مى‏كند كه به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیه‏السلام) و شهیدان كربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینى مى‏گردند. اما نگارنده سخنى از ملاقات جابر با اسیران كربلا به میان نمى‏آورد و بر خلاف آنچه در برخى مقتل‏ها نگاشته شده، هیچ ملاقاتى در این روز بین او و اسیران كربلا صورت نمى‏گیرد.19 این موضوع نیز نقطه عطف دیگرى در امتیاز و برترى این كتاب مى‏باشد.
اللهوف
یكى دیگر از كتاب‏هاى كهن كه در این زمینه مطالبى نقل نموده، كتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثى و تاریخى اسلام و شیعه، ممتاز و چشم‏گیر است. وى مى‏نویسد: «شب عاشورا كه حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعارى در بى وفایى دنیا مى‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت كرد و فرمود: «خواهرم، ام كلثوم و تو اى زینب! تو اى رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامى كه من كشته شدم، براى من گریبان چاك نزنید و صورت نخراشید و سخنى ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].»20
بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیه‏السلام) جارى شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست كه حضرت پس از شهادت على اصغر (علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «اى ام كلثوم، اى سكینه، اى رقیه، اى عاتكه و اى زینب! اى اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى (وفات: 1294 ه .ق) در كتاب ینابیع المودة از مقتل ابومخنف نقل مى‏كند.21
المنتخب للطُریحى
این كتاب را شیخ فخرالدین طیحى نجفى (وفات: 1085 ه .ق) نوشته است. این كتاب در دو جلد تنظیم شده و هر یك از مجلدات آن حاوى ده مجلس پیرامون سوگوارى حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) و روایاتى شامل پاداش سوگوارى بر آن امام و نیز مشتمل بر اخبارى در گستره رویدادهاى روز عاشورا و رویدادهاى پس از آن مى‏باشد. اگر چه نگارنده این كتاب از متأخرین بوده و در عصر صفوى زیسته، اما روایات و موضوعات خوبى را در كتاب خود جمع آورى و تنظیم كرده است. وى سن حضرت رقیه (علیهاالسلام) را سه سال بیان نموده است. پس از او، فاضل دربندى (وفات: 1286 ه.ق) كه آثارى هم چون اسرار الشهادة و خزائن دارد، مطالبى را از منتخب طریحى نقل كرده است. بعدها سید محمد على شاه عبدالعظیمى (وفات: 1334 ه .ق) در كتاب شریف الایقاد، مطالبى را از آن كتاب بیان كرده است.22 هم چنین علامه حایرى (وفات 1384 ه .ق) نیز در كتاب معالى السبطین از كتاب منتخب طریحى بهره برده است.
الدروس البهیة
علامه سید حسن لواسانى (وفات: 1400 ه . ق) در كتاب الدروس البهیة فى مجمل احوال الرسول و العتره النبویة مى‏نویسد:
یكى از دختران امام حسین (علیه‏السلام) به نام رقیه (علیهاالسلام)، از اندوه بسیار و گرما و سرماى شدید و گرسنگى، در خرابه شام از دنیا رفت و در همان جا به خاك سپرده شد .قبرش در آن جا معروف و زیارت گاه است.23
دیگر كتاب‏هایى كه در این زمینه سخنى دارند، مستقیم یا غیرمستقیم از همین منابع نقل كرده‏اند. در این جا به بررسى دیدگاه‏هاى برخى اندیشمندان اسلامى در این باره مى‏پردازیم.
دیدگاه آیت الله العظمى گلپایگانى (ره)
از آیت الله العظمى سید محمد رضا گلپایگانى (ره) در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام) و مرقد ایشان در دمشق و هم چنین داستان تعمیر قبر حضرت كه به دستور خود ایشان، به وسیله رویاى صادقه‏اى انجام گرفت، پرسیدند. ایشان فرمود:
این گونه مطالب كه نقل شده است، هیچ گونه محال بودنى از نظر عقلى ندارد؛ لكن از امورى كه اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نیست.24
_______________________________________________________________
1ـ الاربلى، على بن عیسى، كشف الغمة فى معرفة الائمة، تهران، كتاب فروشى اسلامیه، بى‏تا، ج2، ص216 ؛ الطبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، اعلام الورى بأعلام الهدى، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الورى، ص251.
3ـ حایرى، محمد مهدى، معالى السبطین، قم، منشورات الرضى، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4ـ ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5ـ نظرى منفرد، على، قصه كربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقى ص518.
6ـ ر.ك: مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7ـ همان، ج15، ص39.
8ـ الارشاد، ج2، ص22.
9ـ همان، ص343.
10ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفرمحمدبن‏على، مناقب آل ابى طالب، بیروت، دار الاضواء، بى‏تا، ج4، ص77.
11ـ تذكرة الشهداء، میرزاحبیب اللّه‏ كاشانى، ص193.
12ـ كشف الغمة، ج2، ص214.
13ـ معالى السبطین، ملاّمحمدمهدى حایرى مازندرانى، ج2، ص214.
14ـ محمدى اشتهاردى، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
15ـ جمعى از نویسندگان، موسوعة كلمات الامام الحسین (علیه‏السلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
16 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف على قتلى الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الورى، ص 236،(با اندكى تغییر).
17ـ قمى، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مكتبة‏الاسلامیة، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
18ـ در گفتار برخى ذاكران و واعظان مشهور است كه عطیه غلام جابربن عبدالله انصارى بوده، در حالى كه این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفى از رجال كوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بوده و حتى نام گذارى او نیز هنگام تولدش توسط امام على (علیه‏السلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درك نموده و در زمان امام باقر (علیه‏السلام) از دنیا رفت (ر.ك: التسترى، محمد تقى، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1415 ه . ق، ج 7، ص 210).
19 ـ الطبرى، عمادالدین محمدبن على، بشارة المصطفى (صلى‏الله‏علیه‏وآله) لشیعة المرتضى (علیه‏السلام)، نجف، بى نا، چاپ دوم، 1383 ه . ق، ص74.
20ـ اللهوف، ص 141.
21ـ القندوزى الحنفى، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، قم، انتشارات شریف الرضى، چاپ اول، 1371 ه . ق، ص 335ـ333.
22ـ سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، ص 40ـ35.(با گزینش).
23ـ الدروس البهیة، ص 71، برگرفته از: سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، ص 45.
24ـ مجمع المسائل، ج 1، ص 10، برگرفته از: سرگذشت جان‏سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، ص 20.


[=Microsoft Sans Serif]تنها به روی خاک خرابه نشسته است
[=Microsoft Sans Serif]بر چشم نیمه باز پدر چشم بسته است
[=Microsoft Sans Serif]دیگر به سر رسیده شب انتظار او
[=Microsoft Sans Serif]حالا پدر به دامن دختر نشسته است