بهشت و جهنم

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بهشت و جهنم

خدا چگونه می خواهد بر اساس یک زندگی محدود 80-70 ساله تصمیم به حبس نامحدود انسان در بهشت یا جهنم بگیرد؟

کارشناس بحث : شعیب

با سلام خدمت شما دوست گرامی
برای نیل به جواب به چند مقدمه توجه شما را جلب می کنم:
1.خداوند به انسان محدود بودن زمان تکلیف را تذکر داده است: انسان در دنیا مکلف به انجام تکالیفی شده است که تاثیر بسزایی در آینده او داشته و ابدیت او را می سازد خدا چون مربی انسان ها است تذکرات لازم را برای طی این مسیر داده است. خوب و بد او را به دو طریق یکی درون-فالهمها فجورها و تقویها [1]- و یکی بیرون- 124 هزار پیامبر- به او آموزش داده و حتی میزان تاثیر گذاری هر یک از افعال اختیاری اش را مبسوطا برای او شرح داده است .

2. بايد دانست عذاب ابدي شامل کساني مي شود که در مقابل حق گردن کشی کرده و راه حق را بر روی خود و دیگران بسته اند . اینها با اینکه می دانستند خدایی هست و حجّت بر آنها تمام شده بود باز ایمان نیاوردند ؛ و نه تنها ایمان نیاوردند در مقابل خدا صف آرایی کرده و راه حق را بر روی مردم بستند ؛ نظیر ابلیس که از روی علم و از سر عناد با خدا ، راه حق را بر مردم می بندد یا مثل ابن ملجم که با کشتن امیر المو منین (ع) تمام بشریت را از هدایت آن حضرت محروم کرد . چنين کساني اگر تا ابد هم عمر کنند باز هم به روش خود ادامه خواهند داد ؛ چون جوهره انسانی وجودشان را نابود کرده اند و راه بازگشت را به روی خودشان بسته اند اینها مانند کسی هسند که با اختیار خود از بالای یک آسمان خراش می پرد چنین کسی حتی اگر در وسط راه پشیمان هم شود راه بازگشت ندارد .

3.افراد در این دار تکلیف ، راه خود را انتخاب کرده اند و اگر تا ابد هم در روی زمین بمانند باز تغیر روش نخواهند داد و هر چه پیش می روند در راه خود راسخ تر و پا برجا تر می شوند .برای همین زندگی آنها پس از مرگ بر همین روال خواهد بود. وابدیت آنها بر روش آنها در زندگی دنیایی آنها تنظیم خواهد شد.
حدیث زیر گویای این مطب است:
َقالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِيهَا أَنْ يَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِيهَا أَنْ يُطِيعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّيَّاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى- قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ قَالَ عَلَى نِيَّتِه »[2]
امام صادق عليه السّلام فرمود: اهل دوزخ از اين رو در دوزخ جاودان باشند كه نيّت داشتند اگر در دنيا جاودان باشند هميشه نافرمانى خدا كنند و اهل بهشت از اين رو در بهشت جاودان باشند كه نيت داشتند اگر در دنيا باقى بمانند هميشه اطاعت خدا كنند، پس اين دسته و آن دسته بسبب نيّت خويش جاودانى شدند، سپس قول خداى تعالى را تلاوت نمود: «بگو هر كس طبق شاکله ی خويش عمل مي كند » فرمود: يعنى طبق نيّت خويش.
خداوند متعال در باره اهل جهنم فرمود :« حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ،لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ » [3] « (آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مى‏دهند) تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، مى‏گويد: «پروردگار من! مرا بازگردانيد! شايد در آنچه ترك كردم(و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مى‏گويند:) چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مى‏گويد(و اگر بازگردد، كارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند! »



[1] شمس 7

[2]‏ الكافي ج‏2 85 باب النية ..... ص : 84

[3]مؤمنون / آيه 99 و 100


ادامه دارد...

4.ما در روابط عادی دنیایی هم این رامی بینیم که گاها انسان تحت تاثیر کارهایش تا آخر عمر قرار می گیرد مثلا کسی که در کنکور تلاش کرده و رتبه خوبی می آورد این کار کوچک او که شاید یک سال بیشتر وقت نبرده است گاها تکلیف 80 سال آینده او را مشخص می کند و در موفقیت او تا آخر عمرش تاثیر مستقیم دارد.
بر عکس آن هم هست کسی که کوچکترین بی احتیاطی کرده مثلا در رانندگی کمر بند نبسته این کار کوچک او باعث می شود تا آخر عمر فلج روی جا بیافتد هیچ کس نمی تواند بگوید یک بی احتیاطی چند دقیقه ای چرا تا آخر عمر باید فلج باشد.

5. مجازات و پاداش سه گونه است:

1. مجازات و پاداش قراردادي (تنبيه و عبرت، تشویق)
2. مجازات وپاداشی که با گناه، رابطه تکويني و طبيعي دارد. (مکافات دنيوي)
3. مجازاتي که تجسم خود جرم است و چيزي جدا از آن نيست. (ثواب و عذاب اخروي)
نوع اول مجازات همان کيفرها و مقررات جزائي است که در جوامع بشري به وسيله مقننين الهي و غير الهي وضع مي­گردند. فائده اين مجازات و پاداش يکي جلوگيري از تکرار جرم بوسيله خود مجرم و تشویق افراد برای اعمال خوب است و ديگري تشفي و تسلي خاطر ستمديده و پاداش فرد نیکو کار است در مواردي که از نوع جنايت و تجاوز به ديگران باشد.در چنين مجازاتهايي قطعا بايد تناسب جرم و جنايت در نظر گرفته شود.ولي بايد توجه داشت که اين گونه مجازاتها و پاداش ها در جهان آخرت معقول نيست، زيرا نه آخرت جاي عمل است تا عقوبت کردن انسان به اين منظور باشد که دوباره مرتکب کردار زشت نشود و نه جاي تشفي و تسلي خاطر نه جای تشویق.

نوع دوم مجازات، کيفر­هايي هستند که رابطه علي و معلولي با جرم دارند، يعني معلول جرم و نتيجه طبيعي آن هستند. اين کيفرها را «مکافات عمل» يا «اثر وضعي گناه» مي­گويند. مثلا شرابخواري موجب اختلال اعصاب و تصلب شرائين و ناراحتيهاي کبدي مي­شود. يا تخلف از قوانين راهنمايي و رانندگي گاه موجب تصادفاتي مي­شود که سبب زمين­گير شدن انسان براي يک عمر مي­شود.اين­گونه مکافات­ها نتيجه و لازمه خود عمل و جرم است و کيفر قانوني و قراردادي نيست تا گفته شود که بايد تناسب جرم و مجازات در آن رعايت شود.
در نوع سوم مجازات که مخصوص مجازات اخروي است رابطه جرم و مجازات، نه قرارداري است و نه از نوع رابطه تکويني، بلکه يک رابطه قويتري است که در آن بين جرم و مجازات، رابطه «عينيت» و «اتحاد» حکمفرماست. يعني کيفر و مجازات در آخرت تجسم خود عمل است. عذاب اخروي صورت واقعي اعمال بد است که در آنجا خود را نشان داده و به صورت عذاب تمثل پيدا مي­کند. قرآن کريم در اين زمينه مي­فرمايد: «و بدا لهم سيئات ما عملوا»[1] «اعمال بدشان در برابر آنان آشکار مي­شود.»[2]
خداوند متعال می فرماید : « و اينكه براى انسان نیست جز سعى و كوشش او ؛ و اينكه تلاش او بزودى ديده مى‏شود »[3]و فرمود : « در آن روز مردم به صورت گروه‏هاى پراكنده(از قبرها) خارج مى‏شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود! پس هر كس به اندازه ذرّه‏اى كار خير انجام دهد آن را مى‏بيند! و هر كس به اندازه ذرّه‏اى كار بد كرده آن را مى‏بيند! »[4]وفرمود :« كسانى كه كتمان مى‏كنند آنچه را خدا از كتاب نازل كرده، و آن را به بهاى كمى مى‏فروشند، آنها جز آتش چيزى نمى‏خورند؛ (و هدايا و اموالى كه از اين رهگذر به دست مى‏آورند، در حقيقت آتش سوزانى است.) و خداوند، روز قيامت، با آنها سخن نمى‏گويد؛ و آنان را پاكيزه نمى‏كند؛ و براى آنها عذاب دردناكى است. اينان، همانهايى هستند كه گمراهى را با هدايت، و عذاب را با آمرزش، مبادله كرده‏اند؛ راستى چقدر در برابر عذاب خداوند، شكيبا هستند!! اينها، به خاطر آن است كه خداوند، كتاب(آسمانى) را به حق، (و توأم با نشانه‏ها و دلايل روشن،) نازل كرده؛ و آنها كه در آن اختلاف مى‏كنند، (و با كتمان و تحريف، اختلاف به وجود مى‏آورند،) در شكاف و(پراكندگى) عميقى قرار دارند. » [5]و فرمود : « كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى‏خورند، (در حقيقت،) تنها آتش مى‏خورند؛ و بزودى در شعله‏هاى آتش(دوزخ) مى‏سوزند.»[6] و فرمود : « اما كسى كه در اين جهان(از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است! » [7]
دراین آیات سخن از مشاهده خود اعمال و اتحاد با عمل است نه از اجر یا کیفری در مقابل عمل. بنابر این عذاب آخرت نتیجه قهری و حقیقت خود عمل است ؛ و عمل از عامل آن جدا شدنی نیست ؛ چون عامل ، علّت عمل است ؛ و جدایی معلول از علت محال است . اگر ذات یک انسان عین آتش شد او در آتش ابدی خواهد شد چون ذات شخص را نمی توان از او جدا کرد . افرادی نظیر صدام و جرج بوش عین آتشند لذا دائما مشغول سوزاندن و ویران کردنند . اینها در آخرت نیز هیزم آتش جهنم می شوند و آنان که در دنیا از آنها تبعیت کرده اند در آتش آنها می سوزند « و اگر در باره آنچه بر بنده خود[ پيامبر] نازل كرده‏ايم شك و ترديد داريد،( دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد؛ و گواهان خود را- غير خدا- براى اين كار، فرا خوانيد اگر راست مى‏گوييد! پس اگر چنين نكنيد- كه هرگز نخواهيد كرد- از آتشى بترسيد كه هيزم آن، بدنهاى مردم و سنگها[ بتها] است، و براى كافران، آماده شده است! »[8]

[1] - (جاثيه33)

[2].مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهرا/ف انتشارات صدرا، چاپ دهم، 1380، ج1، ص225-235

[3](نجم 39 و40 )

[4](زلزال /6و 7 و8 )

[5](بقره / 174 و 175 و 176 )

[6](النساء : 10)

[7](الإسراء : 72)

[8](بقره / 23 و 24 )

ادامه دارد....

6. ولي باز جاي اين سئوال است که چرا عملي محدود در دنيا، به صورت عذابي نامحدود تجسم مي­يابد؟ در جواب اين سئوال، چنانچه قبلا گفته شد هر عمل زشت، عذاب هميشگي بدنبال ندارد، وقتي انسان يک عمل ناروا را به صورت مداوم انجام دهد و انجام اين عمل براي او عادت گردد در اين صورت اثر بد آن در نفس و جان انسان رسوخ کرده و طبيعت ثانوي او مي­گردد و حقيقت جديدي را براي او شکل مي­دهد و باعث مي­شود فطرت انسان مستور و مدفون بماند و به حکم قاعده معروف «ذاتي الشيء لايختلف و لا يتخلف»؛ «چيزي که ذاتي و حقيقت چيزي به شما آيد، هرگز دستخش تغيير قرار نگرفته و تخلف پذير نيست.»اين حقيقت جديد آثار دائمي در پي داشته و در نتيجه مايه عقوبت و عذاب ابدي مي­گردد.حکيم سبزواري به اين مطلب اشاره کرده و مي­گويد:«تصير الكيفية الظلمانية جوهرية و العرضية السيئة ذاتية مثل مركب القوى فإن الفطرة الإنسانية ذاتية لا تزول و الفطرة الثانية أيضا ذاتية إذ صارت ملكة جوهرية إذ العادة طبيعة ثانوية»[1] «کيفيت ظلماني گناه، صورت جوهري مي­يابد و آلودگي عرضي آن ذاتي مي­گردد؛ زيرا فطرت اوليه انسان، ذاتي او است و زوال­پذير نيست و فطرت ثانوي نيز، هرگاه به صورت ملکه جوهري مبدل شود، جنبه ذاتي به خود مي­گيرد زيرا عادت، طبيعت ثانوي انسان به شمار مي­رود.»


نتیجه:
خداوند برای به کمال رسیدن انسان ، او را در دار تکلیف در زمانی محدود مکلف به تکالیفی می کند تا او با اختیار خود به سوی خدا حرکت کند خدا در این مسیر راه را برای او مشخص کرده و خوب و بد را به او تعلیم داده است و بارها به او هشدار می دهد که ورای این جهان جهانی است که با این اعمال آن سرا را می سازی.
از طرفی اعمال انسان رابطه این همانی با ثواب و عقاب های آخرتی دارد یعنی هر عملی که انسان در این دنیا انجام دهد یک ظاهری دارد و یک باطنی که این دو جدای از هم نیستند.
و خدا می داند که بشر با روحیه ای که دارد اگر مدتی بر یک طریق زندگی کرد تا ابد اگر به او مهلت داده شود بر همان طریق خواهد بود.امام صادق این را در حدیثی بیان می فرماید:
امام صادق عليه السّلام فرمود: اهل دوزخ از اين رو در دوزخ جاودان باشند كه نيّت داشتند اگر در دنيا جاودان باشند هميشه نافرمانى خدا كنند و اهل بهشت از اين رو در بهشت جاودان باشند كه نيت داشتند اگر در دنيا باقى بمانند هميشه اطاعت خدا كنند، پس اين دسته و آن دسته بسبب نيّت خويش جاودانى شدند، سپس قول خداى تعالى را تلاوت نمود: «بگو هر كس طبق شاکله ی خويش عمل مي كند » فرمود: يعنى طبق نيّت خويش.


[1] . الحکمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، همان، ج9، پاورقي ص347

والسلام

این جواب شما بر مبنای یک فرض غلط شکل گرفته که میگوید آدم بد کار بد میکند و آدم خوب کار خوب (مثل نظریه مولف در سینمای فرانسه که میگوید کارگردان خوب فیلم خوب میسازد و بالعکس که صحیح نیست) برای نمونه خود بنده در این مدت 22 سالی که از عمرم گذشته تقریبا به هیچ بنده ای ظلم نکردم ولی در عین حال زندگی یکنواختی هم نداشتم. در دوران کودکی اهل نماز و روزه و مسجد بودم و تا حدی هم قرآن را حفظ کردم اما از 15-14 سالگی به بعد از این حالت خارج شدم تا 18-17 سالگی که به کل از اسلام و دین و خدا زده شدم و تا همین چند ماه پیش در همین وضعیت بودم و در این مدت تا آنجا که از دستم بر می آمد در فضای اینترنت و بین دوستانم بر ضد اسلام و دین و خدا سخن گفتم و حتی بعضی ها را از اسلام برگرداندم و از کسانی شده بودم که اگر طرف حساب یک مسلمان واقعی قرار میگرفتم به علت ارتداد من رو میکشت اما این وضعیت همیشگی نبود. الان من با اینکه نسبت به خیلی از اصول اسلام شکاک هستم اما به احدیت خدا و رسالت محمد و ولایت ائمه معتقدم. انسان در طول زندگیش دائما در حال تغییر و تحول است و همیشه یک مسیر مشخص را طی نمیکند. بنده همین الان هم که دوباره مسلمان شده ام همانند یک دانشمند که به علم نگاه میکند به عقایدم نگاه میکنم یعنی اینگونه نیست که احمقانه به یک سری اصول اعتقاد داشته باشم و طی هیچ شرایطی حاضر به برگشت از آنها نباشم (همان چیزی که در دین به آن ایمان میگویند) پس نباید به افراد برچسب زد و گفت این آدم ذاتا خوب است و این آدم ذاتا بد که اگر اینطور باشد این دیدگاه معنایی جز تایید جبر نیست که براساس آن اصولا نمیتوان در مورد اعمال افراد نظر داد

a1ireza;302377 نوشت:
این جواب شما بر مبنای یک فرض غلط شکل گرفته که میگوید آدم بد کار بد میکند و آدم خوب کار خوب (مثل نظریه مولف در سینمای فرانسه که میگوید کارگردان خوب فیلم خوب میسازد و بالعکس که صحیح نیست) برای نمونه خود بنده در این مدت 22 سالی که از عمرم گذشته تقریبا به هیچ بنده ای ظلم نکردم ولی در عین حال زندگی یکنواختی هم نداشتم. در دوران کودکی اهل نماز و روزه و مسجد بودم و تا حدی هم قرآن را حفظ کردم اما از 15-14 سالگی به بعد از این حالت خارج شدم تا 18-17 سالگی که به کل از اسلام و دین و خدا زده شدم و تا همین چند ماه پیش در همین وضعیت بودم و در این مدت تا آنجا که از دستم بر می آمد در فضای اینترنت و بین دوستانم بر ضد اسلام و دین و خدا سخن گفتم و حتی بعضی ها را از اسلام برگرداندم و از کسانی شده بودم که اگر طرف حساب یک مسلمان واقعی قرار میگرفتم به علت ارتداد من رو میکشت اما این وضعیت همیشگی نبود. الان من با اینکه نسبت به خیلی از اصول اسلام شکاک هستم اما به احدیت خدا و رسالت محمد و ولایت ائمه معتقدم. انسان در طول زندگیش دائما در حال تغییر و تحول است و همیشه یک مسیر مشخص را طی نمیکند. بنده همین الان هم که دوباره مسلمان شده ام همانند یک دانشمند که به علم نگاه میکند به عقایدم نگاه میکنم یعنی اینگونه نیست که احمقانه به یک سری اصول اعتقاد داشته باشم و طی هیچ شرایطی حاضر به برگشت از آنها نباشم (همان چیزی که در دین به آن ایمان میگویند) پس نباید به افراد برچسب زد و گفت این آدم ذاتا خوب است و این آدم ذاتا بد که اگر اینطور باشد این دیدگاه معنایی جز تایید جبر نیست که براساس آن اصولا نمیتوان در مورد اعمال افراد نظر داد

با سلام خدمت شما دوست گرامی
این که انسان در طول زندگی تغییر می کند نشان دهنده اختیار و مختار بودن اوست و این اصلی است که ما شیعیان همگی او را قبول داریم و این پایه برای بحث ثواب و عقاب است یعنی چون انسان مختار است که عملش را انتخاب کند در مقابل ثواب داده و عقاب می شود.
از طرفی نمی توان گفت که یک انسان ذاتا خوب و یا ذاتا بد است_ همانگونه که شما هم فرمودید - چرا که ذات انسان و فطرت او پاک و خدایی است و این خود انسان است که راه را مشخص می کند که خوب یا بد باشد .
اما این خوب یا بد بودن باید قاعده مند باشد یعنی هر موقع که انسان بخواهد خوب بوده باشد و هر وقت نخواست بد باشد اینگونه نیست. گاهی انسان با سوء اختیار خود مسیری را انتخاب می کند که بازگشت او سخت می شود نه این که محال باشد نه . بلکه سخت می شود
ابتدای جوانی که خلقیات و عقاید انسان ملکه او نشده است بارها تغییر روش می دهد و توبه می کند .دوباره وسوسه می شود و می رود و دوباره.... اما این عادتا-دقت بفرمایید- تا میانسالی تمام می شود برای همین می بینیم در افراد میانسال این رفت و برگشت ها کاهش داشته و هر کس بر میزانی که تا کنون بوده استوار میشود و این روند را در کهنسالی شدید تر میبینیم که توبه و بازگشت واقعی عادتا محال است و شاید لقلقع زبانی بیش نباشد.
مولوی برای این مطلب تمثیل زیبا نقل می کند
خاربن در قوت و برخواستن خارکن در پیری و در کاستن
او جوان تر میشود تو پیرتر زود باش و روزگار خود مبر
یا تبر بردارو مردانه بزن تو علی وار این در خیبر بکن


آری عادتا این روند هست که یک فرد که با یک رفتاری 80 سال زندگی کرد تا ابد با آن زندگی خواهد کرد ولی این گنه نیست که اصلا نتواند آن را تغییر دهد ولی معمولا اینگونه است.
از طرفی " انا لله و انا الیه راجعون " ما از خداییم و به سوی او برگشت می کنیم . این روند برگشت ما در این دنیا و آخرت می باشد بدین صورت که آنها که با اختیار خود راه کمال را در پیش می گیرند در این راه جلوتر و به نسبت کسانی که عقب تر اند طی روندی مثل قبر و برزخ و حشر و اگر نشد دوزخ بعد از پاک شدن از رذایلی که در این دنیا تحصیل کرده اند به سوی کمال مطلق که همان خداست می روند.

a1ireza;302377 نوشت:
این جواب شما بر مبنای یک فرض غلط شکل گرفته که میگوید آدم بد کار بد میکند و آدم خوب کار خوب (مثل نظریه مولف در سینمای فرانسه که میگوید کارگردان خوب فیلم خوب میسازد و بالعکس که صحیح نیست) برای نمونه خود بنده در این مدت 22 سالی که از عمرم گذشته تقریبا به هیچ بنده ای ظلم نکردم ولی در عین حال زندگی یکنواختی هم نداشتم. در دوران کودکی اهل نماز و روزه و مسجد بودم و تا حدی هم قرآن را حفظ کردم اما از 15-14 سالگی به بعد از این حالت خارج شدم تا 18-17 سالگی که به کل از اسلام و دین و خدا زده شدم و تا همین چند ماه پیش در همین وضعیت بودم و در این مدت تا آنجا که از دستم بر می آمد در فضای اینترنت و بین دوستانم بر ضد اسلام و دین و خدا سخن گفتم و حتی بعضی ها را از اسلام برگرداندم و از کسانی شده بودم که اگر طرف حساب یک مسلمان واقعی قرار میگرفتم به علت ارتداد من رو میکشت اما این وضعیت همیشگی نبود. الان من با اینکه نسبت به خیلی از اصول اسلام شکاک هستم اما به احدیت خدا و رسالت محمد و ولایت ائمه معتقدم. انسان در طول زندگیش دائما در حال تغییر و تحول است و همیشه یک مسیر مشخص را طی نمیکند. بنده همین الان هم که دوباره مسلمان شده ام همانند یک دانشمند که به علم نگاه میکند به عقایدم نگاه میکنم یعنی اینگونه نیست که احمقانه به یک سری اصول اعتقاد داشته باشم و طی هیچ شرایطی حاضر به برگشت از آنها نباشم (همان چیزی که در دین به آن ایمان میگویند) پس نباید به افراد برچسب زد و گفت این آدم ذاتا خوب است و این آدم ذاتا بد که اگر اینطور باشد این دیدگاه معنایی جز تایید جبر نیست که براساس آن اصولا نمیتوان در مورد اعمال افراد نظر داد

منم مثل شما هستم...
دقیقا انگار حرف های منو گفتی.

a1ireza;301089 نوشت:
خدا چگونه می خواهد بر اساس یک زندگی محدود 80-70 ساله تصمیم به حبس نامحدود انسان در بهشت یا جهنم بگیرد؟

سلام
این حبس نامحدود نیست
والله الموفق

سلام
در توضیح آنچه در بالا گفتیم عرض می شود :
ما در قرآن کریم مساله خلود و جاودانگی بهشتیان و جهنمیان را شاهد هستیم
از سوی دیگر
در بسیاری از روایات نفی خلود را در خصوص برخی از جهنمیان هم شاهدیم
مثلا در روایت است : هیچ انسان موحدی در جهنم جاودانه نیست
و این در حالی است که برخی موحدان آنقدر جنایت مرتکب شده اند که کم از کافر و مشرک ندارند
طریقه جمع این دو دسته دلیل دینی چیست ؟
1- خلود وعید الهی است
وعید یعنی تهدید کردن به عقوبت لذا مساله خلود هم یک تهدید الهی است و چون عقلا خلف وعید بلا اشکال و بلکه نشانه کرامت و بزرگواری فرد تهدید کننده است می توان روایات نافی خلود را ناظر بر بازگشت خدای تعالی از وعیدی است که داده است
2- خلود بیان شایستگی فرد برای عذاب جاودانه است
اگر بر این اصل تاکید ورزیم که مجموعه اعمال و عقاید ، ساختار وجودی انسانها را در این دنیا برای حیات ابدی می سازد هیچ جای تعجب نیست که برخی جاودانه در آتش باشند . این مثل اینستکه یک هنرمند چهره بسیار زشت و کریهی را ترسیم کند دیگر جای تعجب نیست که آن نقاشی ترسیم شده ( به فرض جاودانه ماندن ) همیشه زشت و کریه باقی بماند .
اگر اشکال شود پس چطور برخی از این عذاب جاودانه رهایی می یابند در حالیکه شایستگی جاودانگی را دارند و خود را چنین آتشین ساخته اند می گوییم :
گناهان فکری و عملی ذات انسان را تشکیل نمی دهند لذا خدای تعالی قادر بر تغییر آنهاست بلکه اگر خود ذات یا جزء ذات هم باشند خداوند قادر به تغییر آن است لذا به وعده : تبدیل سیئات به حسنات ما را از این حقیقت آگاه فرمود که او قادر به رهایی بخشیدن ذات انسان از گناهان و معاصی فکری و عملی هست لذا جای تعجب نیست که خدای رووف به رحمت واسعه اش کسی را در جهنم باقی نگذارد هرچند آنها شایسته ماندن باشند و هرچند او وعید باقی گذاردن فرمود اما به لطف عمیم و خلق کریمش از این وعید باز آمد و با فرمان کن فیکون ذاوت الهی انسان را از عوارض گناهان و معاصی می زداید هرچند ممکن است این امر به حسب سنتهایی بعد از گذشت امد بعید و زمان های بسیار طولانی باشد
والله الحنان الموفق المعین

با سلام خدمت A1ireza عزيز :welcome:

گندمی را زیر خاک انداختند
پس ز خاکش خوشه ها بر ساختند
بار دیگر کوفتندش ز آسیا
قیمتش افزود و نان شد جانفزا
باز نان را زیر دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهم هوشمند
باز آن جان چونکه محو عشق گشت
« یعجب الزّراع » آمد بعد کشت :Gig:

کدام دانه فرورفت در زمین که نرست؟
چرا به دانه انسانت این گُمان باشد؟! :Gig:

كمي در ابيات فوق توجه نماييد درميابيد كه واقعا گندمي كه كوتاه مدتي در خاك زيسته تا به كجا رسيده است. :ok:

ابيات فوق همگي از مولانا

برادر من پاداش و جزاي ابدي در مقابل كوتاهي زندگي واقعا اينقدر عجيب است !!! :Moteajeb!:

عمل کردن واقعی به قرآن به نفع خود شخص است و آدم هرکاری می کنه به سود خوش انجام می دهد

حامد;303110 نوشت:
پس چطور برخی از این عذاب جاودانه رهایی می یابند در حالیکه شایستگی جاودانگی را دارند و خود را چنین آتشین ساخته اند می گوییم : گناهان فکری و عملی ذات انسان را تشکیل نمی دهند لذا خدای تعالی قادر بر تغییر آنهاست بلکه اگر خود ذات یا جزء ذات هم باشند خداوند قادر به تغییر آن است لذا به وعده : تبدیل سیئات به حسنات ما را از این حقیقت آگاه فرمود که او قادر به رهایی بخشیدن ذات انسان از گناهان و معاصی فکری و عملی هست لذا جای تعجب نیست که خدای رووف به رحمت واسعه اش کسی را در جهنم باقی نگذارد هرچند آنها شایسته ماندن باشند و هرچند او وعید باقی گذاردن فرمود اما به لطف عمیم و خلق کریمش از این وعید باز آمد و با فرمان کن فیکون ذاوت الهی انسان را از عوارض گناهان و معاصی می زداید هرچند ممکن است این امر به حسب سنتهایی بعد از گذشت امد بعید و زمان های بسیار طولانی باشد

سلام
در اين مورد كه وراي شايستگي و تجسم اعمال ما نيروي بخشايش گري وجود دارد كه به قول شما مي تواند ذات را هم تغيير دهد، بيشتر توضيح دهيد و بفرماييد كه چگونه قابل اثبات است؟

خلود به معنی بدون نهایت با عدل الهی ناسازگار هستش

متن از فایل صوتی آیت الله صادقی (بنده تایپ نکردم از سایت البلاغ برداشته شده)
که pdf و فایل صوتیش رو هم از همین سایت برداشتم و ضمیمه کردم (پیشنهاد میکنم اگر قصد مطالعه دارید نسخه pdf رو دانلود بفرمایید که رنگ بندی بهتری داره )
[ATTACH]18615[/ATTACH]

[ATTACH]18616[/ATTACH]

نقل قول:
از مهم‌ترین بحث‌های قرآنی بحث خلود، و خلودِ ابدی و عدمِ خلود و عدمِ خلود ابدی است، که اوّلین آیه قرآنی‌اش آیه ۳۹ سوره بقره است. «والَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أصحَابُ النَّارِ هُم فِیهَا خَالِدُونَ».
خلودِ أبدی در آتش برای گناهکاران، بی‌نهایت نیست
با کمال تأسّف از تأسّفاتی که باید عرض کرد اعتقاد به قضیه‌ی خلود فی النّار، به طور اعوجاجی و منحرف است. که در حقیقت نسبت ظلم بلکه اَظلَمیّت، نسبت به خدای متعال است. فلاسفه، عرفا، فقهاء، مفسّرین و... نوعاً قائل به خلود ابدی إلی غیر النهایةِ اهل نار در نار هستند. حال آن‌که این اعتقاد بر خلاف ضرورت‌های فطری، عقلی، علمی، کتابی و سنّت قطعیّه است.
حتی لغت و ادبیاتِ عرب را هم باید به قرآن عرضه کرد
اوّلاً باید لفظ خلود را معنا کرد. القرآن یفسّرُ بعضُه بعضاً ویَنطقُ بعضُه علی بعض، حتّی در معنای لغاتِ قرآن، غلط است به غیر قرآن رجوع کنیم. چون لغتِ غیر قرآنی، صرفِ غیر قرآنی، نحوِ غیر قرآنی، منطق، فلسفه، فقه، اصولِ غیر قرآنی، همه غیر مطلق هستند و تناقضات و تضادّات زیادی در آن‌ها هست. و همان‌گونه که خدای متّعال غنی علی الإطلاق است و نیازی به غیر در برون ندارد، و نیازی به خود در تکامل درونی ندارد، بلکه ازلاً و ابداً به گونه‌ای مطلق و غیر محدود، علمش، قدرتش، حیاتش و صفات ذاتی‌اش شأناً و فعلاً، و صفات فعلی‌اش فعلاً، مطلق است و نه تضاد دارد، نه تناقض دارد، نه نقصان دارد، نه تکامل دارد و نه تناقص. «أوَلَم یَکفِهِم أنَّا أنزَلنَا عَلَیکَ الکِتَابَ یُتلَی عَلَیهِم» (عنکبوت،۵۱) قرآن در بُعد دلالتی قطعی است و کافی است. مفسّرانِ قرآن؛ مستفسرانند و مفسّر نیستند. لغاتِ قرآن را با خود قرآن، جملاتِ قرآن را با جملاتِ قرآن، ادبِ قرآن را، صرفِ قرآن را، نحوِ قرآن را، منطقِ قرآن را، فلسفه‌ی قرآن را، عرفانِ قرآن را، فقه‌اش را، اصولش را، سیاستش را، اقتصادش را، خودِ (قرآن) معنا می‌کند. از جمله لغت خلود است: خلود فی النّار و خلود فی الجنّة در قرآن گاه تنها آمده است: خلود، خالد، گاه «خالدین فیها أبداً».
انواع حالات مفروض برای ورود و خلود در آتش
برحسب تقسیمی که ما می‌کنیم، اوّل خلود فی النّار و خلود فی الجنّة را تقسیم می‌کنیم بعد آن قسمی که عاقلانه است، عادلانه است، حکیمانه است، فاضلانه است را قبول می‌کنیم. بحث اوّل در خلود در نار است. آیا کسانی که استحقاقِ نار دارند إلی غیر النّهایة در نار می‌مانند؟ یا قبل از نهایت به حدِّ محدود، ظالمانه می‌مانند که بیش از استحقاق عذابشان، عذاب می‌شوند ولو تا غیر النهایة؟ یا عادلانه عذاب می‌شوند یا رحیمانه عذاب می‌شوند یا عذاب نمی‌شوند؛ این احتمالِ اقسامی است در مورد ورود فی النّار.
فرض عذاب نشدن گناهکاران خلاف عدالت است
یک احتمال این است که اصلاً کسی عذاب نشود، این بر خلاف عقل است، بر خلاف عدل است، بر خلاف نصوص قرآن شریف است که «والَّذِینَ کَفَرُوا وکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أصحَابُ النَّارِ هُم فِیهَا خَالِدُونَ» (بقره،۳۹). ورودِ مستحقّین عذاب در نار چند بُعد دارد: اول این که وارد در آتش بشود و فوراً بیرون بیاید. دوم این که خالداً وارد در آتش می‌شود یعنی مدّت مدیدی می‌ماند چون خلود از نظر لغت قرآنی و لغت صحیح عربیِ غیر قرآنی البقاء مدّةً طویلةً است. و از جمله ادلّه‌اش این آیه است: «ولَکِنَّهُ أخلَدَ إِلَی الأَرضِ واتَّبَعَ هَوَاهُ» (اعراف،۱۷۶).
آیه «ولَکِنَّهُ أخلَدَ إِلَی الأَرض» نشان می‌دهد «خلود» به معنای بی‌نهایت نیست!
آیا شخص کافر که اخلاد دارد و در ارضِ مادّیات و ارض شهوات ماندنی است، این ماندنِ إلی غیر النهایة است؟ حتّی هیچ مادّی‌گرایِ دیوانه‌ای چنین احتمالی می‌دهد؟ انسانِ مادّی‌گرای دیوانه‌ی ملحد یا مشرک این احتمال را می‌دهد که إلی غیر النّهایة زنده باشد و از مطاع دنیا و مواد دنیا استفاده کند؟ خیر. حداقل تکیه‌اش بر زندگیِ زمینی و طبیعی است مدّةً طویلةً، خلود یعنی البقاء مدّة طویلة نه مدّة قصیرة.
یک دخول داریم، دخول در نار، یک خلود در نار داریم، یک خلودِ ابدی داریم، خلود ابدی هم یا ابدِ عمر است یا ابدِ نار است یا ابدِ بیشتر از نار است یا ابد إلی غیر النّهایة است. ابدِ غیر النّهایةِ بی‌پایانِ کلّیِ ابدی برای خالدینِ ابدیِ فی النّار، از نظر عقلی، از نظر عدلی، از نظر نصوص کتاب و سنّت محال است، چرا؟ این‌جاست که با ادلّه‌ای که عرض می‌کنیم ریشه‌ی فکرِ ابدیّتِ بی‌نهایتِ خالدینِ فی النّار کنده می‌شود.
مگر گناهکار، گناه، و اثر گناه محدود نیست؟ پس چرا باید عذاب نامحدود باشد؟
سؤال: آیا کسی که گناه می‌کند، بدترین گناه، بدترین کفر، الحاد، شرک، آیا خودش محدود است یا نامحدود؟ محدود است. آیا گناه هرچه بزرگ باشد محدود است یا نامحدود؟ محدود است. آیا این گناه تأثیر بعدش محدود به زندگی دنیاست یا إلی غیر النّهایة است؟ محدود است. پس هم گناهکار محدود است، هر که باشد، هم گناهش محدود است، هم اثرش محدود است، هم دنیا محدود است، پس چطور جزایِ گناهی که گناهکارش و گناهش و اثرش و ظرفش و دنیایش محدود است؛ بی‌نهایت است؟ این ظلم نیست؟ اگر کسی به شما یک سیلی بزند، اگر شما دو تا سیلی بزنی یکیش ظلم است، یکی دیگرش عدل است. چطور گروهی از علماء و گروهی از شرع‌مداران از فلاسفه، از عرفا و از مفسّران و از هرکس که این را می‌گوید، جرأت می‌کنند بگویند خالدین فی النّار، مخصوصاً خالدینِ ابدی فی النّار، این‌ها إلی غیر النّهایة در آتش‌اند؟ این نسبتِ ظلم لامحدود إلی غیر النّهایة به خدای متعال است.
مگر خدا نیاز به ظلم دارد؟ در صحیفه‌ی سجّادیّه هست که «إنّما یحتاج إلی الظّلم الضّعیف»، شخص ضعیف است که برای حفظ خودش، برای دریافت کردنِ مقدار زیادی از حال و مال خودش ظلم می‌کند. خدا که عدل مطلق است و فضل مطلق است چرا ظلم کند؟ وانگهی اگر (عدمِ عذاب) بر خلاف عدالت نسبت به بهشتیان نبود؛ خدا هیچ کس را در جهنّم نمی‌برد. ولکن جهنّم نبردنِ کفّار ظلم است به بهشتیان که در دنیا، در عالم تکلیف، با زحمت جدّیّت کردند، کوشش کردند، واجبات را عمل کردند، محرّمات را ترک کردند و مع ذالک (با این حال) تسویه (تساوی) بین آنها و بین اهل نار بشود، و اهل نار در نار نروند، و در نار نرفته یا به جنة بروند یا بمیرند بدونِ نار. بنابرین در مرحله‌ی نخستین، خلودِ ابدی در نار إلی غیر النّهایة باطل است.
عذاب بی‌نهایت خلاف آیه‌ی «جزاءً وفاقاً» است
از جمله ادلّه نقلیّه قرآنیّه آیه «جزاءً وفاقاً» (نبأ،۲۶) است. آیا جزایِ بی‌نهایت و جزاءِ لامحدود برای گناهِ محدود، این وفاق است؟ آیا لامحدود و بی‌نهایت با محدود و دارای نهایت، وفاق دارند؟ چه وفاقی است؟ این خلاف است.
بُعد دوم: اگر شخص بیش از مقدارِ استحقاقِ عذاب، هر چند محدود، عذاب شود، این باز ظلم است. مثلاً صد سال استحقاق عذاب دارد، صد و یک سال یا صد و چند سال عذاب شود، این هم ظلم است. اوّلی اَظلَم است، دوّمی ظلم است. حتّی شیطانِ رجیم را اگر بتوانی یک چک بزنی آیا بی‌نهایت به شما چک میزند؟ اصلاً می‌تواند بزند؟ بنابرین نسبت دادن به حضرت أقدَسِ ربّ العالمین که در بالاترینِ مراحل رحمت، عطوفت و محبّت نسبت به همگان است، به حساب درجات و یا حتی درکاتشان؛ نسبت دادن لانهایت بودنِ عذاب برای کفّار، همان کفّاری که اصلاً استحقاق جنّة را ندارند، و فقط استحقاق نار دارند، این نسبت دادن، بدترین ظلم است به ربّ العالمین که بالاترین عدالت و فوق عدالت: فضیلت و رحمت، را داراست.
استدلالِ غلطِ فلاسفه
امّا قولِ فلاسفه که می‌گویند شخص کافر اگر با کفر بمیرد، با استمرارِ کفر در عالم تکلیف بمیرد این ذاتش جهنّمی است و ذات و ذاتی قابل تغییر نیست، بنابرین این ذاتِ جهنّمیِ غیرِ قابلِ تغیّر باید دوام داشته باشد. جواب: آیا ذات شخص جهنّمی محدود است یا لا محدود؟ محدود است. و آیا گناهِ شخص جهنّمی محدود است یا لامحدود؟ محدود. و آیا اثرِ گناهِ جهنّمی برای سایر مکلّفان یا غیر مکلَّفان محدود است یا لامحدود؟ محدود. پس محدود است و محدود است و محدود، پس عذابش نیز باید محدود باشد. پس لامحدود بودن عذاب و حتّی بیشتر بودن عذاب بر استحقاق، اوّلی أظلم است و دیگری ظلم است.
روایت غیرقابل قابول در خلودِ بی‌نهایتِ اهل عذاب
و روایتی که نقل می‌کنند یک روایتِ واحدِ ضعیفی که از نظر متن غلط، از نظر سند هم مرسل است، حتّی اگر متواتر هم بود قبول نمی‌کردیم، و حال این‌که ضعفِ در متن است و ضعفِ در سند که مثلاً از امام(علیه السّلام) سؤال می‌کنند چرا اهل جهنّم إلی غیر النّهایة در جهنّم هستند؟ حضرت در جواب گفته باشند (بر فرض محال) که این شخص مقداری گناه کرده و تصمیم داشته اگر إلی غیر النّهایة باقی بماند، گناه کند. جواب: آیا تصمیمِ گناه، گناه است؟ «وجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثلُهَا» (شوری،۴۰) «إنَّمَا تُجزَونَ مَا کُنتُم تَعمَلُونَ» (طور،۱۶)، اگر کسی نیّت خیر کند خدا به او جزای خیر می‌دهد، ولی اگر کسی نیّت شر کند، مادامی که آن شرّ را انجام ندهد جزای شر ندارد، نه جزای خیر دارد نه جزای شر. نصوصی از قرآن شریف هست که نیّت ـ و نه عقیده، عقیده‌ی شرّ تکلیفش معلوم است ـ ولی نیّت که نه عملِ عقیدتی است و نه عملِ خارجی است؛ (نه جزای خیر دارد و نه جزای شرّ): «إنَّمَا تُجزَونَ مَا کُنتُم تَعمَلُونَ» تعملون عقلاً، قلباً، عقیدتاً که انحرافِ عمل داخلی است، یا خارجاً، فرداً و اجتماعاً این عمل است؛ ولیکن نیّت، عمل نیست. نیّتِ خیر، عمل خیر نیست. نیّتِ شر، عمل شر نیست، گرچه به مقتضای فضل و رحمتِ الهی، خدا نیّت خیر را جزای خیر می‌دهد و نیّت شرّ نه جزای خیر دارد و نه جزای شرّ.
خدا مظلوم واقع نمی‌شود، که ظلم به او ظلم بی‌نهایت باشد
[ممکن است کسی استدلال به این معنا بکند که خودِ کفر که ظلم به خدا باشد، چون ظلمِ به خدا است و خدا بی‌نهایت است و نا محدود ،پس این ظلم هم نامحدود است]
این را هم عرض می‌کنیم: اوّلاً خدا مظلوم نیست.
[نه مظلوم به آن معنا]
به هر معنی‌ای مظلوم نیست. مظلوم یعنی مُنتَقَص، اگر تمام عالمِ وجود شیطان شوند نقصی در خدا ایجاد نمی‌شود. بنابراین خدا مظلوم نیست، نه ظالم است، نه مظلوم است.
[در احادیثی داریم که ظلم نکن با کفرت و ...]
ظلم به چه کسی؟ ظلم به خود است. کافر اگر کفرش متجاوز به دیگران نباشد ظلم به خود است، اگر متجاوز باشد هم ظلم به خود است هم به غیر. مثلّثی از ظلم داریم: یا ظلم به خود، یا ظلم به خلائق دیگر، یا ظلم به خدا. ظلم به خدا غلط است، چون ظلم انتقاص است، انتقاص یعنی نقصی در روح، در بدن، در عقل، در فکر، در فطرت، در حال، در مال. آیا در خدایی خدا نقصی ایجاد می‌شود؟ اگر تمام عالم شیطان باشند، و شیطان‌تر از شیطان باشند؛ آیا نقصی در ذات، در قدرت، در حیات، در علم، در رحمت، و در هر آن چه مربوط به خداست ایجاد می‌شود؟ هرگز. و اگر تمام عالم محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) باشند به خدا اضافه نمی‌شود. لذا خدا نه کم می‌شود نه اضافه. «الله الصّمد»، صمد یعنی توپُر، تو ندارد، یعنی نقصان ندارد، نقصان ندارد، در هر صورت کمالِ مطلق است. اگر خلائق کامل بشوند خدا کامل‌تر نمی‌شود، خلائق ناقص بشوند خدا ناقص نمی‌شود. نه نقصی، نه تکاملی، نه تناقضی، نه تضادّی، نه تغیّری، لا یَتَغَیَّر باِنغیار المخلوقین.
حالا، بحث در ابد است: اوّلاً دخول در نار اعم از خلود است، خلود هم اعم از ابد است.
بُعد اول: بعضی‌ها داخل در نار می‌شوند، مانند مسلمانی که مقداری گناه کرده و این گناه در برزخ کاملاً پاک نشده، وارد در جهنّم می‌شود ولی خالد نیست، مقداری می‌ماند و بعد به بهشت می‌رود.
خالد غیر أبَدی
بُعد دوّم، کسانی هستند که خالد هستند، اما خالدِ غیر ابدی یعنی مقداری زیاد که خلود البقاء مدةً طویلةً است، مقداری زیاد در جهنّم می‌ماند، وقتی که پاک شد بر مبنای ایمانی که داشته است و باقی مانده است، این داخل بهشت خواهد شد، این هم خالد است.
خالد أبَدی
بُعد سوم: کسی که کلّاً استحقاق جنّة را ندارد، تمامِ فکرش، عقیده‌اش، عملش، تمامش کفر بوده، تمامش فسق بوده، اصلاً استحقاقِ جنّة را ندارد، این خلود ابدی دارد، یعنی چه؟ ابَد در چند بُعد است: یا ابدیّت ربّانی است، یا ابدیّت عمری است یا ابدیّت جهنّم. ابدیّتِ ربّانی ظلم است، کسی که گناه کرده است و در طول عمر گناهکار بوده، اگر خدا به حسابِ ابدیّت خودش او را عقاب کند، این ظلم است. مثلاً می‌گویند فلانی مجازاتش حبس ابد است یعنی چه؟ یعنی مادامی که زنده است، نه حبس ابد إلی غیر النّهایة. بنابرین جزاء و عقابِ ابدی برای گناهکارانِ جهنّمی، که اصلاً روی بهشت را نخواهند دید، این ابدیّتِ خلقی است، ابدیّت خالقی نیست. چون ابدیّتِ خالقی نسبت به رحمت خوب است، ولیکن ابدیّتِ خالقی نسبت به عذاب غلط است، چون هم جزاء وفاق نیست، هم مماثِلَت نیست «وجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثلُهَا» (شوری،۴۰).
[بر این مبنا خودِ احباط (حبط اعمال بر اثر گناهی خاص) هم ظلم می شود]
نخیر، احباط یعنی کارهای خیری کرده ولی بعد کارهای شرّی کرده که کارهای خیر را از بین برده، مثلاً کسی به شما خدمت کرده، نوکر شما بوده، خدمت کرده، برایتان چیز می‌خرد، کار می‌کند ولیکن خدای نکرده پسرتان را می‌کشد! آیا این احباط نیست؟ کشتنِ فرزند شما تمام کارهای خیر را محو می‌کند، پس احباط عادلانه است؛ بلکه فاضلانه است. احباط ربّ العالمین احباطِ عادلانه است و بالاتر فاضلانه است. مثلاً حسناتی احباط می‌کنند سیّئات را، و سیّئات و گناهان بزرگی احباط می‌کنند حسنات را. احباط محو کردن است، محو کردن چه در بُعد عدالت و چه بالاتر در بُعد فضیلت درست است ولیکن احباط در بُعد ظلم یا أظلم غلط است.
گناهکارِ خالدِ در غذاب که مستحق جنة نیست؛ بعد از عذابش، نیست و نابود می‌شود
حالا، خالدین فی النّار، یا خالدِ ابد هستند یا غیر ابَد. خالدینِ ابد چیست؟ یعنی مادامی که زنده است در نار است. حالا این دو بُعد دارد: یا تا مادامی زنده است که عذابِ مورد استحقاقش را قبل از خاموش شدن جهنم ببیند. مثلاً این آدم استحقاق عذاب تا صد سال، دویست سال قبل از نابودی جهنّم را دارد، این چه می شود؟ آیا باز تا آخر در جهنّم است؟ خیر، کسی که استحقاق جنّة ندارد؛ و استحقاق نار دارد ـ ولی استحقاق نارش گاه شمری، گاهی معاویه‌ای، گاهی یزیدی، گاه عمر سعدی است، گاه شاهنشاهی است، فرق می‌کند ـ کسانی که استحقاق جنّة را ندارند، درکاتِ جهنمشان فرق می‌کند، درکات عذابشان هم فرق می‌کند. بعضی از درکاتِ عذاب قبل از خاموش شدن جهنّم است، آن کسی که قبل از خاموش شدن جهنّم عذابش را دید، در جهنّم می‌میرد، کلّاً از بین می‌رود، نفیِ کلّی می‌شود. ولیکن آن کسی که مانند شیطان رجیم و شیطان‌هاست و مادامی که نار هست آن‌ها عذاب می‌شوند و مادامی که عذاب می‌شوند نار هست؛ نار، جهنّم، با این خالدین ابدی فی النّار، همه با هم از بین می‌روند، لا نار ولا اهل نار.
[ببخشید مستند آیات این مطلب رو هم می فرمایید؟]
عرض می‌کنیم، اوّلاً آیات «جزاءً وفاقاً»، «وَجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثلُهَا»؛ حداقل مماثلتِ بین گناه و عذاب است. آیا در مماثلت می‌شود که برای گناهِ محدود، شخص محدود، اثر محدود، عالم محدود، این جزائش إلی غیر النّهایة بشود؟ یا بیشتر بشود؟ خیر، این ظلم است. اگر جزای گناهِ محدود از شخصِ محدود، با اثر محدود، إلی غیر النّهایة باشد أظلم است، اگر بیشتر (از استحقاق) باشد ظلم است، اگر برابر باشد عدل است. تازه، ما در عدلش بحث داریم، (باید بر مبنای فضل باشد).
عذابِ گناهکاران در جهنم، کمتر از استحقاق‌شان است و رحمت خدا به این شکل شامل‌شان می‌شود
سؤال: آیا خدا که در قرآن می‌فرماید «وَأَن تَعفُوا أَقرَبُ لِلتَّقوَیٰ» (بقره،۲۳۷) یا «فَمَن عُفِیَ لَهُ... ذَٰلِکَ تَخفِیفٌ مِّن رَّبِّکُم وَرَحمَةٌ» (بقره،۱۷۸) اگر به شما ظلم کردند در صورت امکان عفو کنید، حالا آیا «أتَأمُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَتَنسَونَ أنفُسَکُم» (بقره،۴۴) خدا که امر به عفو می‌کند که یا کمتر طرف را عقاب کنید، یا برابر عقاب کنید خودش بیشتر عقاب می‌کند؟ خدا که امر می‌کند به عفو در زمینه‌ی شایسته، آیا خودش عفو نمی‌کند؟ بله، اگر عفو کند از گناهکاری که گناهش بسیار زیاد است و عفوِ او موجب ظلم به اهل جنّة بشود؛ این صحیح نیست، ولیکن اگر کسی ظلم کرده، جزایِ ظلم، ظلم است، ولی کسی نه به خلق ظلم کرده است و به خالق هم ظلم نمی‌شود کرد، یک کافری است، ملحدی است، مشرکی است، که ظلم به کسی نکرده و به خدا هم ظلم نکرده، برای اینکه خدا مظلوم واقع نمی‌شود، بله به خود ظلم کرده، درست است، الحاد، اشراک، ظلم است. این مقداری که ظلم کرده است جزایی دارد ولیکن ظلمی که کرده، ظلم به خدا که نیست، نمی‌شود، اگر ظلم به غیر خدا هم نیست، آیا قابل عفو هست یا نه؟
مثلاً از جمله آیاتی که مانند آیه ۱۵۶ سوره اعراف «قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَن أشَاءُ وَرَحمَتِی وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ فَسَأکتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤمِنُونَ» نص است دیگر، حالا اگر از قرآن یک آیه هم باشد کافی است، چون حدیث نیست که ضعیف باشد. «قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَن أشَاء» من اشاء چه کسی است؟ کسانی هستند که مستحقّ عذابند، کسانی که مستحقّ عذابند عذاب خدا به آنها می‌رسد ولی چقدر؟ «ورَحمَتِی وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ»، آیا شیطان، أبوجهل، أبولهب، شیء هستند یا شیء نیستند؟ کلّ شیء نصّ است در همه‌ی اشیاء عالم، اشیاء مکلّف، غیر مکلّف، جاندار، بی‌جان. حالا اشیائی که مکلّفند که کفّار و ملحدین و مشرکین و ظالمین و سائر می‌باشد اینها شیءاند؟ ورحمتی وسعت، رحمت خدا وسعت دارد هر شیء را شامل است، بنابرین شیطان هم شیء است، و رحمت خدا شامل شیطان هم باید بشود، یعنی چه؟ یعنی کمتر از استحقاقِ عذاب، عذاب می‌شود. اگر باید هزار سال عذاب بشود نهصد سال می‌شود، هشتصد سال می‌شود.
رحمت خدا در تخویف عذاب اهل نار تا جایی است که ظلم به اهل بهشت نباشد
بنابرین خدا که امر به فضل کرده است خودش فضل می‌کند، این دلیل نوعی، که خدا امر به احسان کرده است، امر به لطف کرده است، امر به رحمت کرده است، امر به تخفیف عذاب کرده است، امر به ترک عذاب کرده است، پس تا آن جایی که امکان دارد رحمت شامل معذّبین بشود و صدای بهشتیان در نیاید، رحمت شاملشان می‌شود. بنابرین عذابشان، از مقدار عذابی که استحقاق دارند؛ کمتر خواهد بود، چون «ورحمتی وسعت کلّ شیء». مادامی که صدای بهشتیان در نیاید، خدا عذاب اینها را کمتر می‌کند.
خود جهنم هم ابدیت بی‌نهایت ندارد
بنابرین جهنّم هم ابدیّت کلّی ندارد، و هم بیش از استحقاق‌شان عذاب نمی‌شوند، هم اینکه (عذاب) به طور عدالت نیست، بلکه خدا همه‌اش فضل است، همه‌اش رحمت است، منتهی رحمت خدا نسبت به اهل جنّة، بی‌نهایت است، ولی نسبت به اهل جهنّم محدود است.
رحمت خدا نسبت به اهل رحمت بی‌نهایت و نسبت به اهل عذاب محدود است
آیات متعدّدی دلیل است بر این که رحمت خدا نسبت به اهل رحمتِ مطلق مطلق است مثلاً «لَهُم مَا یَشَاءُون فِیهَا ولَدَینَا مَزِید» (ق،۳۵). آیا مشیّت اهل بهشت، مشیّت محدود است؟ مشیّت اهل دنیا نا محدود است، با این که دنیا دار محدود است. کسانی که بهشت می‌روند مشیّتشان بقاء در غیر النّهایة است، و بقاء در غیر النّهایة مستحیل نیست. بله، ابدیّتِ توأم با ازلیّت قابل ایجاد نیست، ولیکن موجوداتِ غیر ازلی که بهشتی هستند و جهنّمی هستند غیر ازلی هستند، ازلی برایشان محال است ولی به لطف الهی با رحمت شامله و کامله و بی حدّی که دارد، امکان ندارد از بین بروند.
جهنم و اهل آن در زمانی هر چند دور و دیر از بین خواهد رفت
بنابرین لازم است اهل جهنّم از بین بروند تا مقداری که عذاب خود را به طور فاضلانه، و به طور رحمت رحمانی و رحیمی دریافت کنند. ولیکن اهل بهشت إلی غیر النّهایة بی‌پایان در بهشت خواهند بود، بر مبنای دلیل فطری، عقلی، علمی، کتابی، سنّتی، روزی خواهد آمد که جهنّم با اهل جهنّم هر دو خاموش خواهند شد، می‌میرند. منتهی مردن‌ها تفاوت دارد؛ یک مرگ مرگِ انتقال است، مرگِ انتقال از دنیا به بزرخ، از برزخ به قیامت، (یک مرگ هم مثل مرگ جهنم و اهل آن، نابودی و نفیِ کلی است، عدم شدن و انعدام است)...

معلق;339765 نوشت:
سلام در اين مورد كه وراي شايستگي و تجسم اعمال ما نيروي بخشايش گري وجود دارد كه به قول شما مي تواند ذات را هم تغيير دهد، بيشتر توضيح دهيد و بفرماييد كه چگونه قابل اثبات است؟

سلام
در تغییر ذات که البته فقط قائل به امکان وقوعش هستیم و نه وقوع آن ممکن است نحو ارتباط ذات با ذات باریتعالی حفظ می شود و آنگاه ذات متحول می شود لذا انچه که رابط ذات قبلی و بعدی است همان جهت ربط واحدی است که به باریتعالی داشته است
والله العالم الموفق

marmooz.exe;339998 نوشت:
متن از فایل صوتی آیت الله صادقی (بنده تایپ نکردم از سایت البلاغ برداشته شده) که pdf و فایل صوتیش رو هم از همین سایت برداشتم و ضمیمه کردم (پیشنهاد میکنم اگر قصد مطالعه دارید نسخه pdf رو دانلود بفرمایید که رنگ بندی بهتری داره )

سلام
استدلالات متن زیر صحیح نیست
والله الموفق
موضوع قفل شده است